-
۱۳۸۷/۰۵/۱۲, ۰۰:۰۵ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,985 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مکتب اخلاقى ارسطو
مکتب اخلاقى ارسطو: فضیلت معلم اول ارسطو (384-322ق.م) معتقد است که انسان خواهان سعادت بوده و از شقا و بدبختى گریزان است، سعادت این است که انسان از لذایذ بهره گرفته، و از بدیها بگریزد، ولى مقصود از لذت و یا درد، بخش حسى آن نیست، بلکه لذات و آلام عقلانى و روحى را در بر مىگیرد.
و به دیگر سخن:
آنچه که انسان انجام مىدهد براى سود و خیر است، زیرا عمل انسان غایت دارد و غایت واقعى همان سعادت و خوشى است. برخى تصور مىکنند که خوشى در لذت است و برخى دیگر آن در مال، وگروهى در جاه جستجو مىکنند، ولى اینها غایات واقعى نیست . سعادت وخوشى در فضیلت است، فضیلت این است که فعالیت نفس با موافقت عقل صورت پذیرد و علم اخلاق جز این نیست که فعالیت نفس با راههاى خرد انجام گیرد.
مثلا: نفس حیوانى که بر حسب طبع داراى تقاضا و میل و خواهش یعنى شهوت وغضب است، و این امور او را به عمل وا مىدارد، اعمال او چون به موافقت احکام عقلانى شود فضیلت است و این نوع فضیلت را، فضیلت نفسانى یا اخلاقى مىگوییم.
فضیلت نفسانى یا اخلاقى طبیعى نیست، استعدادى استباید کسب شود،وبه سرحد عادت که طبیعت دومى استبرسد، یعنى خو شود و عمل به آن شاق و دشوار نباشد، بلکه باید از روى رغبت و از لذت و علم و اختیار واقع شود، هرگاه این شرایط فراهم آید، فضیلت ممدوح خواهد بود. (2)
معلم اول در پدید آمدن صفات اخلاقى دو چیز را شرط مىداند:
1. تمایلات نفسانى در شهوت و غضب، به وسیلهى خرد کنترل نشود تا در این صورت به فضیلت دستیابد.
2. فضلیت که یک حالت نفسانى خواهد بود امر ذاتى نیست و انسان باید آن را از طریق تربیت و تمرین کسب کند، تا به صورت ملکه در انسان درآید.
آنگاه او واقع فضیلت را مىشکافد، ومىگوید: در حالت نفسانى حد وسط فضیلت و دو طرف آن که افراط وتفریط است رذیلتخواهد بود، قهرا در مقابل هر فضیلتى دو ذیلتخواهیم داشت و در نتیجه شمارش رذایل دو برابر فضایل خواهد بود، آنگاه چند مثال مىزند:
«فضیلت اخلاقى عبارت از این است که: در هر امر، حد وسط میان دو طرف اعتدال میان افراط و تفریط و زیاده ونقصان رعایتشود چه افراط و تفریط در امور خلاف عقل است و رذیلتشمرده مىشود».
1. شهوانیت(هرزه گرایى ) وبى حسى هر دو مذموماند و فضیلت اعتدال مزاج است (عفت).
2. کرامت، اعتدال بین بخل و تبذیر است.
3. مناعت، حد وسط میان تکبر وتذلل است.
4. شرافتخواهى، میانه جاهطلبى و پست همتى است.
5. خوش خویى بین آتش مزاجى و بى غیرتى است.
6. انقیاد و استبداد از رذایلاند فضیلت میان آنها است(سازگارى).
7. مزاح گویى و نزاعجویى رذایلاند، فضیلت میان آنهاست(همدمى).
8. لاف زنى و تحقیر دور از واقع، از رذایل، وحقیقت گویى حد اعتدال است.
9. مسخرهگى و تلخى افراط و تفریط است، ظرافت و گشادهرویى حد اعتدال است.
10. شرم و حیا حد وسط میان هرزگى، و بىعرضگى است.
آنگاه یادآور مىشود که عدالت مفهوم عام «فضایل» است زیرا هر کس مرتکب یکى از رذایل شود ستم کرده است، مخصوصا در امورى که مربوط به دیگران باشد. (3)
در این جا از طرح سؤالى ناگزیریم وآن اینکه تفاوت مکتب افلاطون باارسطو در اساس اخلاق چیست؟
پاسخ آنکه: افلاطون، اخلاق را از مقوله «جمال» و زیبایى مىداند، ومىگوید زیبایى روح با برقرارى تعادل در تمایلات و خواستههاى انسان رخ مىدهد. و به نوعى آن را عدالت نامیده. درحالى که در مکتب ارسطو شاگرد افلاطون از مقوله «فضیلت» است و فضیلت در سایه اعتدال و اخذ به حد وسط در کلیه صفات انسانى (غرایز) است وباید از غضب، حد وسط و از شهوت وسط را بگیرد، به نحوى که شرح داد.
ارسطو از فضیلت اخلاقى گام فراتر نهاده و سخن را به فضیلت عقلانى مىبرد و مىگوید: «بالاتر از فضایل اخلاقى یا نفسانى، فضایل عقلى است که عبارت است از فهم و فراست و ذوق سلیم و قوه تمیز وحزم و موقع شناسى و به عبارت دیگر: هوشمندى و خردمندى که شخص بداند در هر موقع چه باید بکند و این فضیلتبه طول زمان و تجربه و آزمودگى حاصل مىشود».
در این جا ارسطو با استاد خود افلاطون و استاد او سقراط فاصله مىگیرد آنان تصور مىکردند که اخلاق عین دانش است و افراد از طریق افزونى دانش به سوى فضایل کشیده مىشوند ولى ارسطو معتقد است ، که فضیلت که ملاک اخلاق است، غیر از دانش است، مىگوید:
«سقراط حق داشت که فضیلت را با دانش مرتبط مىدانست اما اشتباه مىکرد که آن را همین دانش مىپنداشت; زیرا انسان جنبه حیوانى دارد که همیشه پیرو خرد نمىشود ولى در استیفاى لذات شهوانى و یا پرهیز از رنج و الم، و خوددارى و بردبارى ندارد، از طرف دیگر فضایل نفسانى هم در بعضى از اشخاص بالطبیعه موجود است اما تا وقتى که فضایل عقل آن را رهبرى ننموده اعتبارى به آن نیست». (4)
نقد وبررسى
به نظام اخلاقى ارسطو اشکالاتى وارد کردهاندکه برخى را متذکر مىشویم:
1. اینکه مىگوید اخلاق فضیلت است و محور فضیلت اعتدال میان دو نیرو است، کلیت ندارد; زیرا صدق فضیلت است و دروغ گفتن رذیلت در حالىکه میان آن دو حد وسط نیست.
همچنین عمل به پیمان زیبا و پیمان شکنى زشت ، و میان این دو حد وسطى وجود ندارد.
2. گاهى حد وسط و هر چه بالاتر برود، فضیلتبه شمار مىرود مانند فهم ودرک متوسط که طرف تفریط آن «بلاهت» و طرف دیگر افراط آن «جربزه » است و هرگز نمىتوان آن را از رذایل شمرد، زیرا جربزه یک تیزهوشى است .
3. آگاهى از حد وسط کار آسانى نیست زیرا تا انسان از نیروهاى درونى خود آگاه نباشد، حد وسط آن را نمىشناسد. بنابراین شناسایى حد وسط از میان قوهها و نیروها به آسانى دست نمىدهد. در حالى که اخلاق عمومى باید آنچنان روشن باشد که تا همگان از آن بهره گیرند.
4. گاهى در میان اعمال قواى درونى تزاحمهایى رخ مىدهد، او ضابطهاى براى حل این تزاحم ارایه نکرده است و مکتب از این نظر نارسا است.
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری