جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: امام خمینی (ره)، فلسفه، عرفان و اخلاق
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۰:۰۰ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام خمینی (ره)، فلسفه، عرفان و اخلاق
امام خمینی ره همزمان با تحصیل فقه به تحصیل فلسفه پرداخت. ابتدا بخش مختصری از اسفار را نزد میرزا علی اکبر حکمی یزدی خواند، سپس نزد حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی تمام منظومه ملا هادی سبزواری را در مدت چهار سال فرا گرفت.
معظم له برای آشنایی با افکار مادیون و تا حدودی فلسفه غرب در درس شیخ محمد رضا مسجد شاهی راجع به نقد فلسفه داروین و رساله عروض و قوافی او شرکت کرد. از آنجایی که در دوران جوانی امام خمینی ره جریانات انحرافی تجدد گرایی، عرفان اباحی و مارکسیسم از یک سو و تبلیغ فلسفه ستیزی از طرف برخی مغرضان و جاهلان مقدس نما از سوی دیگر همراه بود لذا ایشان تدریس فلسفه را از سال 1324 ه.ش شروع نمودند.
او در سال 1307 ه.ش در جستجوی عارفی حقیقی با آیت الله شاه آبادی آشنا شد. معظم له از همان ابتدا ورود ایشان در تمام مدت هفت سالی که در قم بود علاوه بر درس خصوصی که با ایشان داشت در تمام درس های عمومی استاد نیز حاضر می شد. در طی این هفت سال قسمتی از مفاتیح الغیب و منازل السائرین، شرح مصباح الانس و شرح فصوص قیصری را نزد ایشان خواند.استاد دیگری که امام خمینی ره از اندیشه های عرفانی او بهره برده آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی متوفی 1343 ه.ق می باشد.
امام خمینی ره نخستین اثر عرفانی خویش را که از نبوغ و ذوق سرشار عرفانی وی حکایت داشت در قالب شرح دعای سحر که دارای اسم اعظم است بیان کرد. در این کتاب, به سازوارى مطالب به نکته هاى عرفانی و فلسفى اساسى اشاره کرده و از حقایق آفرینش که مظاهر اسماء و صفات الهى هستند, سخن گفته است.
نگارش این کتاب نشان از آن دارد که امام خمینى ره, پیش از حضور در درس آقاى شاه آبادى, با مسائل فلسفى و عرفانى آشنایى کامل داشته و از محضر ایشان در جهت ژرفا بخشیدن اندیشه های عرفانی خود سود برده است.[1]،[2]
[1]ر.ک دائرة المعارف تشیع، ج7، ص 267.
[2]ر.ک فرازهای فروزان، ص 168و308.
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۰:۰۱ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام و عرفان
«قسمت اول»
«امام و عرفان» موضوع بحثی است که سرکار خانم طباطبایی برای جمعی از دانشپژوهان علوم اسلامی در واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی در باره آن سخن گفتهاند. آنچه پیش روی دارید حاصل تلاشی است که این واحد برای ارایه این بحث در شکلی مطلوب نموده است. ضمن سپاسگزاری از این خواهران ارجمند شما را به پیگیری این مطلب خواندنی بویژه قسمتهای آینده آن، دعوت میکنیم.
* * *
موضوعی که در باره آن بحث خواهیم کرد «امام و عرفان» است.
هر چند که بحث کردن در باره عرفان، بسیار مشکل است، بخصوص برای کسی که خود، وارد در طریق سیر و سلوک نبوده و این راه پرپیچ و خم را طی نکرده باشد، و لیکن سخن گفتن در این باره و تبیین طریق سیر و سلوک و چگونگی وصول و ایصال «عارفان باللّه و سالکان الی اللّه»، گذشته از شیرینی و دلپذیری آن، مقدمه و زمینهای برای استقرار در صراط مستقیم و قدم نهادن در مسیر معرفت اللّه خواهد بود.
یکی از الطاف الهی و توجهات حضرت حق، جل و علا نسبت به جامعه کنونی ما این بود که سمبل و نمونه بارز عرفان علمی و عملی، یعنی حضرت امام قدس سره را از نزدیک دیدند و با حضرتش ملموس و مأنوس بوده و بالاتر از آن، تحت زعامت و رهبریاش قرار گرفتند. اوامر حکیمانه او را که سرآمد عارفان و سالکان الیاللّه، استاد دردآشنای سیر و سلوک و عرفان علمی و عملی و به تعبیری، جامع اضداد بود، به گوش جان خریدند و در طول سالهای رهبری آن حضرت، تربیت توحیدی ـ عرفانی یافتند و دریچه عرفان مثبت شیعی به روی آنان باز و جرعه کوچکی از زمزم زلال معارف قلبی آن فرزانه وارسته را چشیدند که اقتضای بسی شکر به درگاه ایزد منان و درخواست علو درجات آن عارف واصل و راحل پیوسته را دارد.
* * *
موضوع عرفان
هر علمی دارای موضوعی است. آنچه باعث تمایز علوم از یکدیگر میشود، موضوعات متفاوت آنهاست. به طور مثال، موضوع فلسفه، مطلق وجود است و یکی از شعبههای آن، «الهیات بالمعنی الاخص» است که در باره وجود خدا بحث میکند. همچنین موضوع فقه، افعال مکلفین است و همین طور علوم هندسه، فیزیک، فلسفه، عرفان و کلام ...
با توجه به سخنان عرفا و تعریفهایی که در باره عرفان کردهاند، موضوع علم عرفان، ذات خداوند و اسماء و صفات اوست، یعنی معرفت نسبت به اسماء و صفات حق تعالی. در اینجا لازم است این نکته را یادآوری کنیم که مراد از «ذات خدا» که در موضوع علم عرفان به کار رفته است، شناخت ذات خداوند نیست، چرا که معرفت و شناخت ذات خدای سبحان بر احدی ممکن نیست، بلکه چون تصور اسماء و صفات خداوند، بدون ذات وی امکان ندارد، ذات حق تعالی را جزو موضوع قرار دادهاند. حضرت امام قدس سره در کتاب «اربعین حدیث» در باب تفکر فرمودهاند که شناخت ذات خدا برای هیچ کس میسور نیست و آیات قرآنی نیز بیانگر این است که تفکر، به هیچ وجه در آن ساحت مقدس، راه ندارد و هیچ کس حتی پیامبر اکرم(ص) که اشرف مخلوقات و اکمل موجودات است، مجاز به تفکر در ذات حق تعالی نیست که فرمودهاند: «ما عَرَفناکَ حَقُ مَعرِفتک» «ما آن گونه که سزاواری، تو را نشناختیم» و لیکن، معرفت و شناخت اسماء و صفات خدا امکانپذیر است. عالم، مظهر اسماء و صفات حق بوده و شناخت آن میسر است.
بعضی میگویند روایت، حاکی از این است که در ذات خدا تفکر نکنید. چنین اشخاصی از دو جهت در اشتباهند، یکی اینکه خیال میکنند، منظور حکما از تفکر، تفکر در ذات خداست، در حالی که آنان نیز تفکر در ذات را ممنوع و ناممکن میدانند. دیگر اینکه گمان میکنند به طور مطلق نباید در باره خدا فکر کرد، در حالی که این سخن، مخالف با دعوت انبیاست که مردم را به تفکر، دعوت میکنند. در روایات مختلفی آمده است که یک ساعت فکر کردن، برتر از عبادت هفتاد سال است. به علاوه، روایت دیگری نیز داریم که میفرماید:
«افضلُ العبادة ادْمان التفکر فی اللّه و فی دابّته»
برترین عبادت، تفکر در خدا و قدرت خداوند است.
چنانچه این دو روایت را جمع کنیم، به این نتیجه میرسیم که مراد از ممنوعیت تفکر، فکر کردن در ساحت اقدس ذات احدیت است، که به هیچ وجه و برای هیچ کس، امکان ندارد و نه در اسماء و صفات او.
شیخ شبستری در کتاب «گلشن راز» میگوید: فکر کردن در آلاء (نعمتها)، شرط راه است، ولی در ذات حق، محض گناه است، یعنی فکر کردن در نعمتها و اسماء و صفات حق تعالی، شرط سیر و سلوک و پیمودن راه حق است. پیمودن این طریق، بدون معرفت و تفکر در نعمتهای الهی میسور نیست، اما اندیشیدن، در حیطه ذات پروردگار، گناه محض است.
پس توجه عرفا به ذات خداوند، از این جهت است که شناخت اسماء و صفات خدا مورد نظر آنهاست و اسماء و صفات، بدون ذات نخواهند بود، اسماء و صفات، ظهور و جلوه ذاتند و همان ذات است که در اسماء و صفات، متجلی میشود.
حضرت امام قدس سره در وصف عرفان در کتاب «ره عشق» چنین میفرمایند: عرفان راه رسیدن به حقیقت را نشان میدهد، هم حقیقت را بیان میکند و هم راه حقیقت را نشان میدهد. ایشان میفرمایند کتابهای فلسفی اسلام و کتابهای اهل حال(1) و عرفان، هر کدام اثر مخصوص به خود را دارد و باعث ایجاد کمالاتی در انسان میشود. کتابهای فلسفی ـ به طور دورنما ـ انسان را با ماوراءالطبیعه، آشنا و کتابهای عرفانی، دلها را برای رسیدن به محبوب، آماده کرده، حقایق را بیان و راههای وصول به حقیقت را نشان میدهد. به عنوان مثال، کتاب «منازل السائرین»(2) خواجه عبداللّه انصاری در سیر و سلوک که امام امت(ره) بدان توجه داشته و گاه، آن را تدریس میکردند یا «مصباح الشریعه» برای آماده نمودن دلها موثر است. از همه این کتابها، دلانگیزتر و ربایندهتر، مناجات و ادعیه ائمه معصومین علیهمالسلام است.(3)
عرفان، اشرف علوم
عرفان، اشرف علوم و بالاترین آنهاست و راه رسیدن به حقیقت را نشان میدهد.
شرافت عرفان بر علوم دیگر به خاطر رجحان و برتری موضوع آن است. شیخالرئیس بوعلی سینا در زمینه رجحان یک علم بر علم دیگر میگوید: موضوع علم راجح، باید از شمول و عمومیت بیشتری برخوردار باشد.
علاوه بر این، از محسوسات، دورتر و به معقولات، نزدیکتر بوده و از مبادی کمتری استفاده کرده باشد.
علم عرفان، به جهت دارا بودن این خصوصیات، علم اعلا نامیده شده و شرافت و رجحان پیدا کرده است.
عرفان، راه وصول به حقیقت
ویژگی عرفان این است که راههای وصول به حقیقت را نشان میدهد. گفتنی است که راهها مختلف بوده و با یکدیگر فرق دارند، هر چند که هدف آنها یکی است. عدهای ـ بر اساس روایت ـ معتقدند که اگر انسان چهل روز، گناه نکرده و تهذیب نفس نماید، چشمههای معرفت به رویش گشوده میشود. از اینرو، لازمه معرفت اللّه و سیر و سلوک الی اللّه را تزکیه درون و پاک نمودن دل میدانند. عده دیگری بر این اعتقادند که ابتدا باید علم عرفان را آموخت، چرا که عمل، بدون علم، بینتیجه است.
مرحوم قیصری شارح کتاب «فصوص الحکم» اثر محی الدین ابنعربی که یکی از بزرگان عرفان است، در باره راههای وصول به حقیقت چنین میگوید:
«اِعْلَمَ اَیَّدکَ اللّهُ أنّ الوصولَ الی اللّه سبحانه قِسْمان، علمیٌ و عملیٌ. امّا و العملی مشروط بالعلمی ...»
«راه وصول به حقیقت و سیر الی اللّه دو نوع است، یکی راه علمی و دیگر راه عملی، راه علمی، آن است که با درس خواندن و سیر علمی به آن مقام، دست یابد و راه عملی، آن است که با تهذیب نفس و ریاضت کشیدن شرعی، معرفت پیدا کند و لیکن راه عملی به شرطی موفق خواهد بود که مقرون به علم و آگاهی باشد.»
بدون شک، ریاضت کشیدن و نفس را به رنج و سختی انداختن، خود دارای آثار و کراماتی است، همانند مرتاضهای هندی و کارهای غیر عادی آنان که برای ما اهمیتی ندارد. چنین اشخاصی از هر راه ممکن و نامشروع و با هر وسیلهای، نفس خود را به سختی میاندازند و چون نفس را مطیع فرمان خود کردهاند، قدرت انجام کارهای شگفتآور را پیدا نمودهاند. گفتنی است، راهی که آنان برگزیدهاند اشتباه بوده و بیراههای است که به کعبه مقصود نمیرسد، چرا که به قول معروف، هدف آنان، وسیله را توجیه میکند. از طرف دیگر پاداش به سختی انداختن خود را در همین دنیا میگیرند و در آخرت، بهرهای ندارند که انجام چنین کارهای غیر عادی، پاداش آنهاست.
به علاوه از هدف اصلی یعنی قرب به حق تعالی و بندگی خدا، دور ماندهاند، زیرا راه آنها نامشروع و مورد نهی خداوند متعادل است و نکات دیگری، که ما در صدد بیان آن نیستیم. اما کسی که از گناه، اجتناب کرده و به واسطه دستورات شرع که خود، نوعی ریاضت شرعی برای نفس، محسوب میشود نفس خویش را تربیت کرده و مطیع فرمان خود کند، پس از چهل روز ـ که در روایت آمده ـ چشمههای معرفت به رویش گشوده میشود و به مقامی خواهد رسید که انجام کارهای غیر عادی و شگفتآور، در نزد او امری ساده است.
مرحوم قیصری فرمود: راه عملی، مشروط به معرفت و علم است. چنانچه معرفت نباشد، عمل، بینتیجه خواهد ماند، هر چند ممکن است آثار ظاهری برای وی حاصل گردد. اگر عمل کننده، مقرون به علم و مزین به معرفت باشد، به نتیجه مطلوب خواهد رسید چرا که آیین اسلام، دین بینش، معرفت و تفکر است.
از اینرو، یک سالک الی اللّه و یک شیعه عارف نمیتواند سیر و سلوک داشته باشد ولی اهل بصیرت و آگاهی نباشد، در غیر این صورت، نصیب او جز عرفان منفی، چیزی نخواهد بود و نمونههای آن نیز در تاریخ به چشم میخورد.
راههای سیر و سلوک و وصول به حق، هر چند مختلف است و لیکن، سعی و هدف تمام آن در این است که به یک حقیقت برسند و آن یافتن مقصود اصلی یعنی خداست. پویندگان این راهها میدانند که حقیقت و وجود اصیلی به نام خدا بر این جهان، حاکم است و دیگران، وجود خارجی مستقلی ندارند و اشیاء، حقیقتنما هستند نه حقیقت، یعنی حقیقت را نشان میدهد، لکن تلاش آنها بر این است که این مهم را با تمام وجود خود درک کرده و این حقیقت را درون خود حل نمایند. آنچه برای آنان مهم است، حق و رسیدن به حقیقت است. همه این راهها، حاکی از یک حقیقت فیاض است که تمام ذرات عالم متوجه اوست. تمام موجودات جهان هستی، خدا را میخوانند و او را به بزرگی میستایند، هر چند راههای آنان و نحوه طلبیدن آنها گوناگون است. بدین جهت گویند: به تعداد نفوس مردم، راه به سوی خدا وجود دارد.
اما امام میفرمایند:
به هر دیاری بگذری
به هر گروهی بنگری
با صد زبان با صد بیان
در ذکر او غوغا کنند
«ادامه دارد.»
* * *
پاورقی:
1ـ «حال» که اصطلاحی عرفانی است، به حالتی گفته میشود که وقتی برای «عارف باللّه» ایجاد میشود، افق رؤیت حق به رویش گشوده شده و حقیقت را درک میکند. اینکه گویند: حال، اقتضای شهود دارد، از این مقوله است. شیخ محیالدین عربی، عارف کبیر اسلامی در تعریف حال صبر میگوید: «الحال فهو ما یرد علی القلب من غیر تعمل ...» اصطلاحات صوفیه، ص2.
2ـ این کتاب، دارای ده باب و هر باب دارای ده قسمت است که در مجموع، صد تاست و قدم اول حرکت در سیر و سلوک و طی طریق حب را یقظه (بیداری) نامیده است. حضرت امام قدم اول را
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۰:۰۷ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
یادآوری:
در نخستین قسمت، پس از شرح موضوع عرفان به جایگاه شرافت این علم پرداخته شد. دیدیم که عرفان اشرف علم است. عرفان راه وصول به حقیقت را نشان میدهد. هم راه علمی آن و هم مشی عملی آن را. مقصود اصلی در عرفان چه در بخش نظری و چه در محدوده عملی آن، شناخت خداوند و دستیابی به این تنها حقیقت است.
اینها مطالبی است که سرکار خانم طباطبایی برای جمعی از خواهرانی که در واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به تحصیل علوم اسلامی اشتغال دارند ایراد نمودهاند.
شما را به پیگیری بخش دیگری از این بحث دعوت میکنیم.
***
ویژگیهای عارف
یکی از ویژگیهای عارف، علم و بصیرت اوست. امام امت قدسسره توصیه میکنند که علم بیاموزید تا جاهل نمانید، چون آموختن علم برای مؤمن، فریضه است. مؤمن نمیتواند جاهل باشد، لکن مهم این است که در علم نمانید و بتوانید از آن عبور کنید. اگر در علم ماندید، از خدا دور افتادن به همراه خواهد داشت. اینکه گفتهاند: «العلم هو الحجاب الاکبر» اشاره به همین مطلب است. بدین خاطر، امام امت قدسسره در اشعار خود از فلسفه و عرفان، از درس و کلاس، بیزاری جسته و میفرمایند:
این امور، بابی را به روی انسان نمیگشایند و از اینها راهی برای انسان، حاصل نمیگردد.
در درس و بحث و مدرسهام حاصلی نشد
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
ابوعلی سینا در زمینه ویژگیهای عارف میگوید: عارف، مجاهد و شجاع است. عارف، دلیر است چرا که جز خدا از کسی ترس ندارد. بدین سبب، حضرت امام با وقوف به قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکا فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» عارف با تمام وجود، این اصل توحیدی را لمس کرده است که «لا مؤثّر فی الوجود الا اللّه»، تمام قدرتها به قدرت خدا برگشت میکند و قدرت مطلق از آن خداست. به این جهت در سختترین شرایط از هیچ کس واهمه نداشته و با جرأت و اطمینان خاطر میگفتند: ما باید احکام اسلام را پیاده کنیم. قدرت آمریکا از دید یک مؤمن، پوچ و توخالی است و چنین بینشی جز با تهذیب نفس، ذوب شدن در اسلام و ترس از خدا میسر نیست.
عارف، مجاهد است. از طرفی با نفس خود، جهاد و مبارزه میکند که جهاد اکبرش خوانند و از طرف دیگر با دشمنان خدا و ستمگران، جهاد میکند و در برابر آنان خاموش نمینشیند. عرفانی که انسان را در مقابل ستمگران به جهاد و مبارزه نخواند، عرفان منفی است. عرفان مثبت شیعی با ظلم، سر سازگاری ندارد. از اینروست که شیخالرییس میگوید: عارف، مجاهد است.
ویژگی دیگر عارف از دیدگاه بوعلیسینا، کینهتوز نبودن عارف است. عارف چون دلش متوجه حق است، خاطرهای از کسی در یاد او نمیماند تا کینه او را به دل گیرد. سالک الیاللّه وقتی چشمههای معرفت به رویش گوده و افق «حال» به سویش باز گردید، خود را فراموش میکند تا چه رسد به دیگران و خطاهای آنان. سیطره و هیمنه حق، آنقدر زیاد است که وقتی به حرم دل عارف باللّه وارد شد، همه چیز را ذوب و در خود حل میکند.
این ویژگی یکی از خصوصیتهای بارز حضرت امام بود که برای ما بنا به اقتضای نزدیکی با ایشان بیشتر از دیگران ملموس بود. برای نمونه، نامهای که سراپا فحش به ایشان بود و برای چاپ کردن در روزنامههای خارجی، در حال خروج از کشور بود، کشف و حامل آن را دستگیر کرده بودند. بعد واسطهای رجوع کرد که از امام عذرخواهی کنند و اجازه آزادیاش را بگیرند. امام امت به محض اینکه نامه را دیدند، فرمودند: به من فحش داده، چه کارش دارید؟ رهایش کنید، دلش خواسته به من فحش بدهد. گفتند: نسبت به مقدسات مردم و حزباللّه هست. فرمودند: از آنچه مربوط به به من است، گذشت کردم. ایشان حاضر نبودند که در محضر ایشان، حتی در باره بدترین افراد، یک کلمه بد گفته شود. شیخالرییس بوعلیسینا گوید: ویژگی دیگر عارف این است که دنیا برایش ارزشی نداشته و از دنیا منقطع است. انقطاع و بریدن از دنیا و مادیات دو گونه است: انقطاع مثبت و انقطاع منفی. بدون شک مراد از انقطاع دنیا به معنای ترک دنیا و مردم و زهد به معنای صوفیانه آن نیست که این، انقطاع منفی است، بلکه به معنای عدم توجه و دلبستگی نداشتن به دنیا و مادیات است. سالک طریق حق باید تمام تعلقات مادی، از زن، فرزند، مقام، شهرت و جاهطلبی... را از دل ریشهکن ساخته باشد که این حالت، انقطاع مثبت و مراد ماست.
این ویژگی در حضرت امام متجلی بود. در عین حال که در متن سیاست و در مقام رهبری انقلاب بودند، به اندازه ذرهای تعلق و وابستگی به مادیات و امور دنیوی نداشتند. در عین حالی که مرجع تقلید و مقام زعامت عامه داشتند و اهل درس و بحث بودند، وقتی احساس کردند که وقت انقلاب فرا رسیده و ظرفیت پذیرش احکام اسلام در ملت ایران بالا رفته، برای رضای خدا قیام کردند، به پاریس رفتند، در حالی که شرایط پاریس با روحیات ایشان که در حوزه علمیه بزرگ شده بودند، متناسب نبود. بنابراین، بریدن از دنیا به معنای گوشهگیری و در کنج انزوا نشستن و ذکر گفتن نیست، بلکه عارف واقعی آن است که از دنیا منقطع شود و علاوه بر اینکه خود سیر الیاللّه دارد، دست مردم را نیز گرفته و با خود به ملکوت اعلا ببرد، چنان که پیامبر اکرم(ص) در بازگشت از معراج، چنین کرد.
ابوعلی سینا، پس از بیان این ویژگیها میگوید: در نتیجه، عارف از لطافت روحی و فکری برخوردار خواهد شد، به گونهای که به هر چیز که بنگرد، نشانه حق را در آن میبیند. طبعا چنین فردی نمیتواند نسبت به محیط اطراف خود، جامعه و آیات حق، بیتفاوت بماند و در این مقام است که «سالک الیاللّه» خدا را قبل از اشیا و با اشیا و بعد از اشیا میبیند، چرا که اشیا، دیگر واسطه و مانع نخواهند بود. مخلوقات جهان را به همراه علت آنها میبیند و میفهمد که این موجودات و ممکنات، از خود وجود استقلالی ندارند و تنها جلوهای از صفات و اسمای خداوندند. از اینرو، به اشیا، افراد و خلق خدا علاقهمند میشود. مردم را دوست میدارد و خدمت به خلق خدا را افتخار خود میداند، چرا که خدا را دوست دارد. دوستی و دشمنیاش جهتدار میگردد و سرانجام تمام زندگی او رنگ خدایی به خود میگیرد.
خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید:
«صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَاللّهِ صِبْغَةِ»(1)
رنگآمیزی خداست و هیچ رنگی بهتر از رنگ خدایی نیست.
این ویژگی نیز در زندگی سراسر درس حضرت امام نمود خاصی داشت. علاقه و دوستی ایشان نسبت به افراد، رنگ خدایی داشت. به بچهها علاقه زیادی داشتند، زیرا بچهها گناه نمیکنند و بر اساس فطرت پاک خود به خدا نزدیکترند. گاهی اوقات، وقتی از حرم امیرالمؤمنین علی(ع) به خانه برمیگشتند، با شور و شوق خاصی از آمدن بچهها به نزد ایشان و لطافت روحی آنان تعریف میکردند. میفرمودند:
«این بچهها جدیدالعهد به ملکوت هستند.»
ملاک محبت، برای حضرت امام قدس سره «به خدا نزدیکتر بودن» بود. آن حضرت، چنانچه احساس میکردند که فردی به خدا نزدیکتر است، او را بیشتر دوست میداشتند و در ملاقات با خانوادههای شهدا، وقتی فرزندان آنان گریه میکردند، به شدت ناراحت میشدند.
عارف واقعی معتقد است تمام موجودات این جهان، وجود مستقل ندارند. ریسمان وجود آنها به دست خداوند متعال است. هیچ کس و هیچ چیز از خودش مایهای ندارد، هر چه هست از خداست. تمام صفات، عَرَض است و عَرَض، قائم به جوهر است، عَرض از خود چیزی ندارد.
وجود از آنِ خداست و سرانجام، تمام اعراض به وجود برخواهند گشت و عارفان باللّه و سالکان وادی معرفت، زودتر از اجل مقرّر خویش به وجود اصلی و جوهر اولیه یعنی ذات اقدس ربوبی برگشتهاند. آنان قبل از موت، مردهاند و قبل از فنای جسم، «فانیِ فیاللّه» شدهاند، قبل از مرگ، نَفْس خود را میراندهاند که فرمود:
«مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا»
یعنی قبل از مردن، تعلقات و دلبستگیهای مادی را از جان خود برکنید و نفس خود را بمیرانید.
حضرت امام قدس سره در شعر خود میفرمایند:
گر اسیر روی اویی، نیست شو، پروانه شو
پایبند روی هستی، درخور پروانه نیست
میگساران را دل از عالم بریدن شیوه است
آنکه رنگ و بوی دارد، لایق میخانه نیست
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست
بسته این دانه و این دامها، دیوانه نیست
مست شو، دیوانه شو، از خویشتن بیگانه شو
آشنا با دوست، راهش غیر این بیگانه نیست
یعنی اگر خدا را میخواهی، باید در او فانی شوی و از همه چیز، منقطع و در او محو گردی و چون پروانه، آنقدر گرد وجودش بچرخی، تا با آتش عشق و محبت او گداخته و فانی شوی. چنانچه پایبند به خود بوده و خود را ببینی، شایسته پروانه بودن نخواهی بود. کسانی که شراب عشق خدا را چشیده و مست شدهاند، دل از دنیا و تعلقات مادی میبُرند و این راه و رسم آنهاست و لیکن کسی که دلبستگی به دنیا و امور مادی دارد و دل به زرق و برق عالم، بسته است لیاقت نوشیدن شراب عشق و محبت خدا را ندارد. راه علم و عقل و راه کسانی که علم و عقل خویش را میبینند و در علم و عقل خود ماندهاند، از راه دیوانگان(2) که از مرحله علم و عقل گذشتهاند و همه چیز خود را در وادی دوست، گم کردهاند جداست و کسی که اسیر و پایبند عقل خویش است، دیوانه محسوب نمیشود تا بتواند خدا را ببیند. شراب عشق الهی را بنوش و از مرحله عقل و هوش، گذر کن و خود را نبین تا «خدابین» شوی. کسی که با حضرت دوست، آشنا گشت، برای رسیدن به او راهی جز دستورات شرع، برایش نیست و نمیتواند متأدّب به آداب شریعت نباشد.
ادامه دارد.
پاورقی:
1ـ بقره، آیه 138.
2ـ مراد از دیوانه، در اینجا کسی نیست که عقل را از دست داده، بلکه مراد، کسی است که جز خدا هیچ چیز، حتی عقل خود را نمیبیند و از مرحله عقل، گذر کرده و به مرتبه عشق رسیده است. در مقابلش کسی است که علم و عقل خود را میبیند و در گل و لای علم و عقل، مانده و در نتیجه، نمیتواند نمی تواند خدا را ببیند .
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۰:۰۹ #4
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
یادآوری:
در دو قسمت گذشته پس از آشنایی با عرفان و موضوع آن و شناخت بعضی از ویژگیهای عارف، به بخشهایی از نمود عملی آن در زندگی حضرت امام خمینی(قده) اشاره شد. این بحث که توسط سرکار خانم طباطبایی که از نزدیک شاهد سیره عملی امام(قده) در زندگی بوده است برای جمعی از دانشپژوهان علوم اسلامی در واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی ارایه شده است.
به ادامه بحث توجه فرمایید.
***
زندگی عرفانی امام خمینی قدسسره
همه ویژگیهای عارف که تاکنون گفتیم، در وجود ملکوتی امام امت قدسسره متجلی بود که در مطالب گذشته بیان کردیم. علاوه بر آن، خصوصیات عرفانی دیگری در وجود حضرتش تبلور داشت که شمهای از آن را در این فرصت کوتاه، یادآوری میکنیم.
یکی از ویژگیهای امام امت قدسسره تقیّد به ظواهر شرع بود. سالک، وقتی راه حقیقت را پیدا کرد، نمیتواند از شریعت و طریقت بینیاز باشد و خود را مستغنی بداند که این، عرفان منفی است. عارف شیعی، هر چه معرفت و عرفانش بیشتر میشود تقیّد و سرسپردگیاش به درگاه ربوبی و احکام متعالی اسلام، بیشتر میگردد که نمونه بارز آن حضرت امام قدس سره بودند و ما از نزدیک، شاهد آن بودیم.
من حدود هیجده سال با امام امت قدسسره از نزدیک، معاشرت داشتم. در این مدت حتی برای یک بار ندیدم که ایشان مکروهی یا خطایی را انجام دهند یا مستحبی را ترک نمایند. در عراق، بعضی از کارها را انجام میدادند که من در آن زمان نمیدانستم که مستحب است و بعدها متوجه شدم. تمام گفتارشان ـ چه روی منبر و چه غیر منبر ـ با کردارشان در خانه تطبیق میکرد و به آنچه که میگفتند، عمل میکردند، همه رفتار آن حضرت حتی خوردن و آشامیدن ایشان برای رضای خدا بود. در راه پیاده کردن احکام اسلام یا عمل نمودن به مستحبات و ترک مکروهات، هیچ چیز حتی فرزندانشان مانع نمیشد و هر کاری را ـ چه مستحب و چه واجب ـ رأس یاعت مقرر و با نظم شگفتانگیزی انجام میدادند.
در یکی از مسافرتهای مخفیانه ما به عراق، نصف شب به خانه مسکونی حضرت امام قدس سره رسیدیم و زنگ زدیم. در آن موقع شب، خود ایشان در را باز کرده، ما را به اتاق بردند. این در حالی بود که بیش از سه سال از ازدواجم نگذشته و تازه صاحب فرزند شده بودم و ایشان نیز سالهای زیادی، پسرشان را ندیده بودند و از مضمون نامههای آن حضرت و با توجه به فشار دستگاه طاغوت، چنین برداشت میشد که امام، قطع امید از دیدار با ما کردهاند. پس از احوالپرسی و اظهار خوشحالی از آمدن ما، یکی دو دقیقه نزد ما نشستند و سپس فرمودند: من کار دارم، باید بروم. من با تعجب از احمدآقا پرسیدم: پس از چند سال که فرزند و نوهشان آمدهاند، به این زودی دنبال کارشان رفتند!
شوهرم گفت: اکنون وقت نماز شب آقاست. لذتی که ایشان از نماز شب و مناجات با خدا میبرند، قابل مقایسه با دیدار فرزند نیست.
تمام مستحبات مانند وضو گرفتنِ رو به قبله، ورود به حرم با پای راست، دیدن خود در آینه قبل از خروج از منزل، مستحبات استحمام، اصلاح کردن یا ناخن گرفتن با شرایطی که برای آن ذکر شده ... بر اثر ممارست و تکرار، برای امام امت قدسسره حالت واجب پیدا کرده بود و همچنین در مورد ترک مکروهات. میفرمودند: ما که این کارها (وضو ...) را میخواهیم انجام بدهیم. پس چه بهتر که با شرایط و موازینی که برایش ذکر شده، انجام دهیم، طبعا کسی که موازین اسلام را بشناسد، کارش را طبق آن موازین، انجام داده و به اعمال خود، جهت میدهد، کار خدایی کردن، آسان است و لیکن شرط دارد و آن اینکه از همان صبح که از خواب بیدار میشوید هر کاری که انجام دهید، حتی همه کارهای روزمره برای نزدیکی به خدا باشد، در حالی که اعمال ما بر اثر عدم معرفت، هدر میرود. انسان اگر معرفت داشته باشد، تمام این کارها را انجام داده و به حساب خدا میگذارد.
این قاعده، در مورد شهادت حاجآقا مصطفی نیزصادق بود، هر چند حضرت امام رحمةاللّه علیه به حاجآقا مصطفی علاقه بسیار زیادی داشتند. حاجآقا مصطفی که شاگرد امام بود، از نظر هوش و ذکاوت و طی درجات علمی و مراتب معنوی در حد اعلا بود و بنا به نقلی، حضرت امام فرموده بودند: اگر مصطفی در کلاس نباشد، من حرفم نمیآید. حاجآقا مصطفی یکی از آن شاگردان زبدهای بود که استاد را به ذوق حرف زدن میآوردند و حضرت امام نیز ایشان را از نظر علمی، قبول داشتند. وقتی که حاجآقا مصطفی به شهادت رسید، خانم حضرت امام، خیلی بیتاب بودند. اولین جمله امام به همسرشان این بود که «خانم برای خدا صبرکن».
انجام این امور که از باب نمونه بیان گردید و یاد خدا در حین انجام آن، نیاز به معرفت و عرفان دارد. چنانچه کسی در این مسیر، قرار گیرد، مانند یک اتوبان، راهش مستقیم است و براحتی به راه خود ادامه میدهد، تنها قرار گرفتن در صراط مستقیم، مشکل است و نیاز به معرفت دارد، اما همین که در این راه قرار گرفتید، پیمودن راه با توفیق الهی، آسانتر میشود و نیروهایی که در وجود شما نهفته است، به فعلیت میرسند. انبیاء نیز برای به فعلیت در آوردن این قوهها مبعوث شدهاند.
عشق به ولایت
ویژگی دیگری که عرفا ـ حتی عرفای غیر شیعه نیز ـ بدان معتقدند غیر قابل تفکیک بودن عرفان واقعی از عشق به ولایت و ائمه معصومین علیهمالسلام است. عرفا خود میدانند و بدین حقیقت معترفند که نور خدا از مشکات ائمه علیهمالسلام در ما میتابد و تنها آنان هستند که قدرت ایصال الی المطلوب دارند. ادعای عرفان، بدون عشق به ائمه هدی، کجروی و از خدا دور شدن است، چرا که خداوند سبحان در قرآن مجید فرمود:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلّکم تفلحون»*
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا داشته باشید و به وسیله پیروی از اولیای حق به خدا توسل جویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
از اینرو، امام امت قدسسره در وصیتنامه خود فرمود: از افتخارات ما این است که پیرو ائمه معصومین علیهمالسلام هستم. ما مفتخریم که دنبالهرو امام جعفرصادق(ع) هستیم. در «ره عشق» نیز آوردهاند که ائمه علیهمالسلام راهبر ما به سوی مقصد هستند، نه راهنما، یعنی دست انسان حقطلب را گرفته و به مقصود میرسانند. کسی که دست در دست ائمه معصومین علیهمالسلام گذاشت آنها او را به حقیقت میرسانند. مهم این است که ما دست شفاعت به دامن آنها بزنیم. پس وظیفه ما که خود را پیرو ائمه معصومین علیهمالسلام میدانیم این است که آنها را بشناسیم و در علم و عمل، بدانها اقتدا نماییم تا لیاقت دست گذاشتن در دست آنها را پیدا نموده و به کعبه مقصود برسیم.
شیرینی پرستش
شما باید پیشوایان خود را بشناسید و نیازمندیها و نقاط ضعف و قدرت خود را شناسایی کنید و تعبد و تقید نسبت به ظواهر شرع پیدا کنید. در این صورت، دید شما نسبت به فریضههای الهی عوض و دریچه معرفت به رویتان باز خواهد شد. به عنوان مثال، دید شما نسبت به نماز و دعا تغییر خواهد کرد و به چشم تکلیف، بدان نگاه نمیکنید. واجبات برایتان شیرین و لذتبخش میگردد و به جایی خواهید رسید که نماز را با بالاترین منافع دنیوی نیز عوض نخواهید کرد.
حضرت امام قدسسره در باره نماز میفرمودند: ما چگونه میتوانیم شاکر خداوند باشیم که این نعمت را به ما داده که در مقابلش بایستیم و نماز بخوانیم. نماز، نعمت و رحمت است و باید شکر آن را به جا آوریم.
برای اینکه این نعمت را بهتر درک نمایید، فرض کنید که عالیترین مقامی که مورد قبول شماست با همه کمبودها و نقصهایتان هر روز نیم ساعت، اجازه ملاقات و سخن گفتن بدهد، چقدر برای شما مسرتبخش و افتخارآمیز است؟ حال در مورد خدای بزرگ چنین تصور کنید. متأسفانه، ما این دید را در مورد خداوند قادر متعال که آفریدگار جهان است، نداریم. در حالی که عارف، به این حقیقت رسیده و این معنا را درک کرده است. از اینرو، لذتبخشترین کارها در نزد او عبادت است.
هنگامی که وقت اذان نزدیک میشد، قیافه امام امت(ره) تغییر میکرد، گویا شیفته و منتظر فرا رسیدن لحظه حضور در پیشگاه الهی بودند. قبل از اذان به تلاوت قرآن میپرداختند.
دید یک عارف واصل از نماز و سایر عبادات، این گونه است، اگر دید خودمان را با این دید، مقایسه کنیم، عقبماندگی خویش را درک خواهیم کرد. علت اینکه اوامر و نواهی خدا را عمل میکنیم، ولی پیشرفتی برای ما حاصل نمیشود، این است که معرفت به اعمال خود و معرفت به خدا نداریم. هنوز درک نکردهایم که در موقع نماز در برابر چه کسی ایستادهایم و چه میگوییم. اگر درک کنیم، به یقین، رفتار ما عوض خواهد شد و لذت مناجات را چشیده و اوج خواهیم گرفت. در مورد کارهای دیگر نیز همین طور است.
ادامه دارد.
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۰:۱۰ #5
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
قسمت چهارم
آخرین قسمت
یادآوری:
در آخرین قسمت از موضوع «امام و عرفان» با بخش دیگری از ویژگیهای عارف و نیز تطبیق عملی آن با زندگی عارف فرزانه حضرت امام خمینی(قده) آشنا میشویم.
با این یادکرد مجدد که این بحث توسط خواهر طباطبایی برای جمعی از دانشپژوهان علوم اسلامی در واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی انجام شده است و پس از پرداخت آن توسط این واحد به خوانندگان گرامی ارایه شده است.
* * *
خدامحوری عارف
خدا میفرماید: اگر در راه من قدم برداشتید، در همه جا از شما دستگیری خواهم کرد. حضرت امام قدسسره حتی یک قدم برای دنیا، ثروتمند شدن و محبوب بودن در نزد مردم برنداشتند. و در عوض، خداوند بیشترین توفیق انفاق، ایثار، عشق و علاقه مردم را به آن حضرت ارزانی داشت. امام امت(ره) فردی بودند که خود، بیشترین انفاق را در حق محرومان و فقرا کردند. اموال زیادی از داخل و خارج میآوردند که آنها را نذر امام امت کرده بودند و از نظر شرعی این اموال، ملک شخصی آن حضرت محسوب میشد و امام امت تمام آنها را در راه تهیه مسکن برای بیچارگان، خرید دارو برای مریضها و کمک به جبهههای جنگ، مصرف میکردند. من خودم شاهد بودم که از پول شخصی خود برای مستمندان، خانه میخریدند و کسی نمیفهمید و نمیخواستند کسی بفهمد. پس قدم گذاشتن در راه خدا و جلب رضای او در همین دنیا نیز مؤثر است.
اگر گاهی با خانواده محترم شهیدی ملاقات میکردیم و او از گرفتاریهایش برای ما تعریف میکرد، ما را قسم میداد که آنها را برای حضرت امام قدسسره نقل نکنیم، مبادا ایشان ناراحت شوند! میگفتند: همه بچههای ما فدای یک موی حضرت امام(ره) باد. آنچنان عشق و علاقهای به آن حضرت، نشان میدادند که انسان، مبهوت میشد. دشمنان امام نیز به عظمت و محبوبیت امام در نزد مردم، واقف بودند، هر چند فکر و خط امام امت را قبول نداشتند. این اعتراف، به خوبی از نامههای آنها روشن میشود. در حالی که حضرت امام حتی یک قدم برای عظمت و محبوبیت خود برنداشتند و یک کلمه برای موقعیت پیدا کردن خود بیان نکردند. بدون شک، از رموز موفقیت حضرت امام اخلاص، ایمان و تقید به دستورات الهی بود.
عارف حقیقی، خدامحور است، یعنی در تمام مسایل زندگی، اعم از شخصی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره ملاک و معیارش خداست و در تمام زوایای زندگی، کسی جز خدا را نمیبیند. و امام امت(ره) نمونه بارز و مصداق کامل این ویژگی بودند. این نمونههایی که بنده عرض میکنم، تنها به خاطر علاقه به حضرت امام قدس سره نیست، بلکه به این دلیل است، که مطالب باید به نسل آینده به بچههای فردا منتقل شود، تا بتوانند این انقلاب را درک کنند.
وظیفه ما در این جهت، بسیار سنگین و خطیر است. ما باید این معنا را به نسل بعدی، منتقل کنیم که انقلابیون چه زجرها و شکنجههایی برای به ثمر نشاندن این انقلاب کشیدند. این موضوع، حتی برای شما که از نظر سنی با امثال بنده، تفاوت دارید به طور کامل ملموس نیست. بیشتر انقلابیون سالهای قبل از پیروزی انقلاب، وقتی که از خانه بیرون میرفتند، امید برگشتن نداشتند و هر لحظه، خطر جدی، زندگی و خانواده آنها را تهدید میکرد که برای من ملموس و قابل درک بود. امام امت قدسسره تمام این سختیها را برای خدا تحمل کردند. به هر حال، با زحمات فراوانی این انقلاب به ثمر نشست، لکن حفظ انقلاب از انقلاب کردن مشکلتر است.
حضرت امام میفرمودند: انقلاب کردن، آسان است ولیکن انقلابی ماندن، مشکل است. دشمنان قسمخورده انقلاب از لحظه به ثمر رسیدن آن تا کنون، بیکار ننشستهاند و در صدد نابود کردن آن هستند.
جنگ خانمانسوز را بر ما تحمیل کردند که خود، رحمتی از جانب خداوند سبحان بود و بابی گشوده شد که عده زیادی استفاده کردند و به ملا اعلا پیوستند. شهادت، درجهای است که عارفان و سالکان الی اللّه آن را درک میکنند و با تمام وجود، شیفته و مشتاق آنند.
اگر انسان، دید خدایی و عرفانی داشته باشد، از تمام این مسایل، برداشت دیگری خواهد داشت. به هر حال، ظاهرش مشقت و رنج بود و مشکلاتی به همراه داشته و دارد و وظیفه ما در این زمینه بسیار سنگین است. ما باید روحیه ایثار، شهادتطلبی و برای خدا زندگی کردن را در خود حفظ کرده و این بینش را به نسل آینده منتقل کنیم.
نظم عارف
عارف حقیقی به گونهای است که به وسیله نظم و برنامهریزی از تمام ثانیههایش در جهت خدا استفاده میکند و این ویژگی، یکی از خصوصیات شگفتانگیز امام بود. متأسفانه این خصوصیات در زندگی ما کمتر به چشم میخورد. از اینرو، در کارهای خود موفق نیستیم. نظمکاری امام امت(ره) طوری بود که نزدیکان ایشان از رفتار آن حضرت، ساعت را تشخیص میدادند.
حضرت امام با همه مشغلهای که داشتند به تمام کارهای خود حتی ورزش کردن میرسیدند. هر روز، سه بار به مدت نیم ساعت ورزش میکردند. با اینکه رهبر سیاسی بودند و به مشکلات سیاسی، پاسخ میدادند، استفتائات را جواب میدادند، تمام روزنامهها را میخواندند، بیشتر رادیوها را گوش میدادند، تمام اعمال مستحبی یومیه را نیز انجام میدادند ... و هر یک از اینها وقت مخصوص به خود داشت، که رأس ساعت، انجام میشد.
روزی زانوی ایشان درد گرفته بود و پزشک معالج ایشان یک نوع ورزش مخصوص ماهیچهها را در حدود هزار بار برای آن حضرت، تجویز کرده بود، ولی در مورد تنظیم وقت آن و موفقیت حضرت امام قدسسره ـ با توجه به مشغله زیاد ایشان ـ مردد مانده بود. بعضی از پزشکان حضرت امام(ره) گفته بودند: خود امام، تنظیم میکنند. به محض اینکه به امام گفتند، برنامه خود را تنظیم کردند. یادم هست هفته بعد که پزشک معالج آمده بود، تعجب کرد که ایشان انجام دادهاند. اما چون امام امت(ره) وقت مشخصی برایش تنظیم کرده بودند و در آن زمان، هیچ کار دیگری انجام نمیدادند، موفق میشدند.
توصیه های امام خمینی قدس
سره
حضرت امام قدسسره سفارشات و توصیههایی به ما داشتند که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
انسان با فطرت پاک و مصفا به دنیا میآید و به تدریج، قلب او بر اثر گناه، زنگار گرفته و از فطرتش دور میشود. از اینرو، حضرت امام در مورد خودسازی، توصیه میکردند که انسان باید به فطرت اولیه خودش برگردد و رفته رفته گناهانش را جبران نموده، زمینههای مناسب برای درک حقیقت را در خود ایجاد نماید. این بیداری و برگشت به فطرت اولیه را در اصطلاح «یقظه» مینامند.
توصیه دیگر حضرت امام فراگیری علم و پرهیز از جهالت بود. میفرمودند:
مؤمن نمیتواند جاهل باشد، لکن مهم این است که در علم درجا نزنید و بتوانید از آن عبور کنید. اگر در علم ماندید، خواه ناخواه از خدا دور شدن در پی آن خواهد بود. باید علم را یاد بگیرید و با کمک عقل به قلب سرایت دهید و زمینه نورانیت و ایمان قلب را مساعد نمایید. باید قلبتان مؤمن باشد و زبانتان در پس قلب شما حرکت کند. اگر بتوانید آنچه را درک میکنید، به قلب بسپارید، موفق خواهید شد.
کتاب «اربعین حدیث» که حضرت امام در چهل سالگی نوشتهاند، خود تجسم آن بودند و تمام مطالب آن، ملکه آن حضرت شده بود. وقتی ملکه انسان شد، از بینرفتنی نیست و در عالم برزخ و قیامت نیز تجسم مییابد همان جملاتی که در چهل سالگی در این کتاب به کار برده بودند، در آخر عمر نیز به کار میبردند، در حالی که مدت زیادی گذشته و کتابهای فراوانی نوشته بودند. سرّ این مطلب در این است که به آن جملاتی که در «اربعین حدیث» نوشتهاند، اعتقاد و ایمان داشتهاند.
به عبارت دیگر و به قول آن روایت که میفرماید: زبان مؤمن در پس قلب اوست، این مطالب، در پس قلب حضرت امام بوده است. علوم الهی را از طریق عقل به قلب خود داده و ملکه وجودی آن حضرت گردیده بود. کسی که به این مرحله رسید، به مرتبه اطمینان، دست یافته و عظمت حق را درک میکند و شایسته خطاب «إرجِعی اِلی ربّک راضیةً مرضیةً»(2) میگردد.
بدین جهت در وصیتنامه سیاسی ـ الهی خود فرمودند: «من با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم.»
البته این اعتراف را در زمان حیات خود نمیکردند و پس از عروج ملکوتی ایشان، روشن گردید.
یکی دیگر از توصیههای آن حضرت این بود که اگر میخواهید موفق باشید، در کارهایتان نظم داشته باشید و از اول صبح تا آخر شب، وقت خود را تنظیم کرده و هر کاری را سر وقت خودش انجام دهید. در این صورت، در مدت کوتاهی، نتیجه آن را خواهید دید.
در جای دیگری میفرمودند: انبیاء آمدند که ما را انسان کنند، پس معلوم میشود که ما وقتی به دنیا میآییم، انسان نیستیم و باید با تعالیم انبیاء و بهرهگیری از قرآن که کتاب انسانسازی است، انسان بشویم. اول باید نفس و آفات آن را بشناسیم که این قدم اول را «عزم» گویند. اگر عزم را جزم و عازم کوی دوست شوید، جوهر انسانیت در شما رشد مییابد و الاّ در روز قیامت، معلوم نیست به صورت انسان، محشور شوید. جوهره انسان، عزم است و بعد از آن «مشارَطه»، «مراقبه» و «محاسبه»(3) مطرح میشود. سالک، نه تنها در ابتدای راه، بلکه در طول راه نیز محتاج به مشارطه، محاسبه و مراقبه است، حتی در مرحله «وصل» نیز به این مراحل، نیازمند است.
توصیه دیگر حضرت امام این بود که ما باید نفس اماره را مطیع نفس مطمئنه کنیم. در هر موردی فریب توجیه و مکر نفس اماره را نخورده و خلاف دستورش عمل کنیم. در این صورت، نفس اماره را در طول زمان، رام شده و مطیع نفس مطمئنه میگردد، آن وقت، لیاقتها، معرفتها، توفیقها و کمالات، یکی پس از دیگری نصیب انسان میگردد.
پس دیدیم که حضرت امام علاوه بر اینکه فقیه بودند، فیلسوف، مفسر، اصولی، شاعر و ادیب بودند، عارف باللّه و سالک طریق حقیقت بودند که عرفان ایشان در اوج تمام علوم آن حضرت است، چرا که ـ در مطالب گذشته بیان شد ـ عرفان، اشرف علوم و اکمل آنهاست. این ویژگیها و خصوصیاتی که در باره آن حضرت بیان کردیم، نشاندهنده این مطلب است که رسیدن به این درجات عالی برای ما میسور است، به شرط آنکه در عمل بکوشیم.
امیدواریم با تمسک به راه و هدف حضرت امام قدسسره، خود را آن گونه که شایسته یک مؤمن است، بسازیم و این سازندگی را به همراه ارزشهای انقلاب به نسل آینده منتقل نماییم. از خداوند منان میخواهیم که توفیق کاشتن تخم حقیقت را در قلبها به ما عطا کند که با عبادات، خار و خاشاک آن را زدوده و با رجاء به خداوند در انتظار ثمره آن بنشینیم.
پایان
پاورقی:
1ـ مائده، آیه 35.
2ـ فجر، آیه 28.
3ـ سه اصطلاح در علم اخلاق است، اولی به معنی تعهد گرفتن از اعضاء و جوارح، دومی عبارت از مراقبت مستمر و سومی حسابرسی عملکرد میباشد.
ویرایش توسط كبوتر دل : ۱۳۹۰/۰۹/۰۱ در ساعت ۰۷:۳۹
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری