در سال 1126 ه. ق در خانواده اهل علم و فضيلت ، ديده به جهان گشود. از تبار پيامبر بود. خاندانش همه عالم و صاحب كمال و فضيلت بودند.
پدرش ، علاّمه مير محمد ابراهيم ، فقيهى پارسا ، شاعرى نفس كشته و با تقوا بود. دايم به ياد آخرت بود و با قرآن و ادعيه انس و همدمى ويژه داشت. افزون بر نوشته‏هاى فقهى و كلامى آيات الاحكام مرحوم اردبيلى ، شرحى كرده و كتابى جامع در زمينه دعا ، از خود به يادگار گذاشته است .
شاعر بود . هم به فارسى شعر مى‏گفت و هم به عربى .
در كتابخانه عظيم او تنها هفتاد كتاب خطى وجود داشت كه همه آنها را يا تاليف كرده بود و يا استنساخ1 .
برادر بزرگش ، آقا سيد محمد نيز ، عالمى متعهد و اهل سير و سلوك بود و در علوم مختلف اسلامى دست داشت .
صاحب كتاب پرمايه اعيان الشيعه ، به نقل از برخى اجازات ، او را به آيت اللهى در علم وفضيلت و حجّت خدا بر صاحبان عزم و بردبارى ، ستوده است .2
عالم ربّانى ، آقا مير حسين قزوينى ، در محضر چنين پدر و برادرش دانش و كمال آموخت و در زمانى كوتاه ، در ميان همگنان خود درخشيد و به فضل و تقوى مشهور گرديد و به مقام اجتهاد نايل شد . در سى و پنج سالگى ، جامع كمالات علمى و عملى گرديد .
دوست و همدم جوانى او ، مرحوم شيخ عبدالنبى قزوينى در كتاب گرانسنگ تتميم امل الامل ، مى‏نويسد:
«فاضلى بى مانند و عالمى كم نظير است . اگر از جامعيّت او پرستش كنى دريايى است كاستى ناپذير . . .
در تثبيت و تحقيق اقوال چيزى فرو گذار نكند . مختارش چنان دقيق برگزيند كه گريزى از پذيرش آن نمى‏باشد . . .
از اوان جوانى ، تا سى و پنج سالگى ، با او بودم . اكنون شصت و پنج بهار از عمر او مى‏گذرد .»3
بهره ورى از اقيانوس علوم پدر و تدبّر و مطالعه گسترده در علوم اسلامى از خدمت ديگر اساتيد آن زمان بى نيازش كرد بدين جهت ، او استاد كم ديده بود . شرح حال نگاران ، از چهار استاد براى وى ، نام مى‏برند:سيد نصر اللّه حائرى ، شيخ حسين ماحوزى ، مولى محمّد قاسم سراب تنكابنى و شيخ محمد على جزينى .4
علاوه بر فقه و اصول ، كه مجتهدى صاحب نام و بارك بين بود ، در علوم و فنون ديگر نيز ، مهارتى ويژه داشت .
صاحب روضات الجنات او را به مستجمع مراتب معقول و منقول ستوده است .5
علاّمه قزوينى ، جامعيّت او را چنين توصيف مى‏كند:
«ليس فنّه مقصورا على الفقه ولا منظوره موقوفا عليه بل هو متفّنن باتقان .»6
دانش او منحصر به فقه نبود و چنين منظورى هم نداشت ، بلكه در تمام فنون ، ديدگاههايى صائب و استوار داشت .
او ، اين همه را مرهون برادرش ، آقا سيد محمد مهدى ، مى‏داند مرحوم آقا بزرگ تهرانى ، مى‏نويسد:
«از اساتيد او ، سيد عالم ، صاحب كمالات و فضايل ، استاد علوم عقليه ، نقليه ، رجال و احاديث ، مير محمد مهدى بن محمد ابراهيم حسينى است . خود در اين زمينه مى‏گويد: نزد او (سيد محمد مهدى) آنچه توانستم آموختم . توفيق يافتم در زمينه اصول ، فروع ، معقول و منقول از او بهره‏ها گيرم . او ، بر من حقّى بسيار دارد . خداى رحمتش كناد .»7

مكانت معنوى او

طريقه سير و سلوك او ، به شيخ مؤمن كوچك ، مشهور به: پيراستى ، مى‏رسد ، پدرش علامه مير ابراهيم ، دست پرورده مير محمد تقى شاهى بود كه او از مريدان شيخ كوچك مؤمن است .
مير محمد تقى رضوى شاهى ، از بزرگان سادات رضوى است . عرفان و طريقه سير و سلوكش را از مشكوة ولايت رضوى نوش كرد و درد و بعد علوم نظرى و عملى ، مكانتى بلند يافت .
عرفان او ، به مقام ولايت مولى موحدين ، امير المؤمنين (ع) چنان بود كه وقتى نام آن حضرت را مى‏شنيد ، حالش دگرگون مى‏شد و ذكر يا على از دل بر مى‏كشيد كه استخوانهاى سينه‏اش با او همنوا مى‏شد .8
معاصرانش ، كرامتها به او نسبت داده‏اند و حالات شگفتى از او حكايت كرده‏اند .
اميرمحمد مهدى آوى (برادر نويسنده اين دستور العمل) از پدر بزرگوارش چنين رويات مى‏كند:
«روزى در مشهد مقدس ، براى ديدار او به حجره‏اش رفتم . چون به در حجره رسيدم ، او را تنها يافتم . او از آمدنم آگاه نشد . ديدم در حالى كه سينه‏اش ، مانند كيسه‏اى كه پر باد و خالى شود ، حركت و اين مصرع را زمزمه مى‏كرد:
سوزت گرت نبينم ، ميرم چو رخ نمايى .
وقتى به حرم مقدّس ثامن الائمّة مشرف مى‏شد ، حالى به او رخ مى‏نمود ، گويى قالبى بدون روح يا نقشى بر ديوار بود .»9
علاّمه مير محمّد ابراهيم ، به عارف زاهد ، مير محمّد تقى ارادتى ويژه داشت . راه و رسم خود سازى و سلوك را از آن بزگوار ، آموخت .
عالم ربّانى مير حسين قزوينى ، كه دست پرورده چنين مكتب اخلاقى بود ، با شب زنده دارى ، مراقبت از نفس و انس با دعاهاى مأثوره ، به مكانتى بلند در اين عرصه رسيد . او نيز ، چونان پدر و ، برادر و عراف بلند مرتبه مير محمد تقى شاهى ، صاحب كرامات و حالات فوق العاده شد .
شرح حال نگاران ، ابعاد معنوى و الهى او را چنين توصيف كرده‏اند:
«صاحب اين عنوان ، كه از جلّه علماء اعيان و فقهاء بزرگوار و صاحب كرامات و مقامات بوده ، در علوم معقول و منقول و رجال و حديث ، تتبعى تمام و تبرّزى لاكلام داشته و شعر هم مى‏گفته» .10
«او راست گفتار و پاك جان بود . پارساى پرهيزگاران و گل سر سبد برگزيدگان بود .
صاحب كرامات و از مقامهاى معنوى در دوران جيات و پس از مرگش برخوردار بود .»11
«در وثاقت و زهد و ورع و تقوا و حيد عصر ، جامع معقول و منقول ، كرامات و خوارق عادات بسيارى در حياتش بد و منسوب .»12
ابعاد معنوى او به حكايت همدم و معاصرش ، فراوان است و بيان آن را در اين مقام مجال نيست .13
او در سال 1208 ، به لقاء يار پيوست ، در قزوين به خاك سپرده شد . «و اينك مرقد مطهر او در آن شهر ، چون يكى از امام زادگان قريب الواسطه ائمه (ع) ، محل روا شدن حاجات و استجابت دعوات و زيارتگاه عموم مؤمنين است .»14
آثار وجودى او

او ، غير از تهذيب نفوس ، تربيت شاگردان و تقويت و رشد عقايد و ايمان مردم با رفتار الهى خود ، كتابهايى در زمينه‏هاى گوناگون از خود به يادگار نهاد:
. 1 معارج الاحكام . شهيد ثانى ، قدس سره ، بر كتاب شرايع الاسلام محقق ، شرح ژرف و پرمايه نگاشته است به نام مسالك الافهام . مرحوم قزوينى ، اين كتاب را به عنوان متن درس خارج براى برادرش سيد حسن و گروهى از فضلاء تدريس كرد .
اين مباحث را به در خواست برادر كوچكش ، آقا سيد حسين ، استاد فيلسوف بزرگ شيعه ، ملاّ على نورى ، قدس سره ، گرد آورى و نام آن را «معارج الاحكام فى شرح مسالك الافهام و شرايع الاسلام»نهاد .
اين كتاب افزون بر نظريّاتى دقيق در احكام و مسايل آن ، در بر دارنده مباحثى مفيد در جامع الرواة حاج محمد اردبيلى و مشتركات كاظمى و طريحى آمده است . در بخش پنجم ، كتابهايى را كه مأخذ مورد اعتمادش بوده نقد و بررسى كرده و در ضمن فعلى مبسوط را به احوال بسيارى از قدماء و متاخرين ، اعم از اساتيد خود و پدرش ، اختصاص داده است .15
محدث نورى ، صاحب مستدرك درباره اين كتاب مى‏نويسد:
«كتابى بزرگ و شريف است مقدمات نيكو و سودمندى دارد .»16
. 2 مستقصى الاجتهاد فى شرح ذخيرة المعاد و الارشاد .
در اجازه خويش به سيد محمد بحر العلوم ، به تمام شدن اين كتاب تصريح كرده است .17
. 3 براهين السّداد فى شرح الارشاد . كتابى بزرگ است و داراى چندين جلد مى‏باشد . مرحوم آقا بزرگ كتاب تجارت آن را در كتابخانه محمد حسن صدر الدّين ، ديده است .18
نظم البرهان فى احكام الايمان . در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم از آن به نام شرح نظام البرهان ، ياد كرده دراين كتاب اصول دين و مباحث اعتقادى را از زبان شعر تبيين كرده است . طليعه آن چنين است:

من بعد اسم الرّب حمد لازم‏ و عند عقل شكر حقّ جازم‏ و أسمعن من لطف ربّ العالمين‏ من الحسينى المسمّى باالحسين‏19 . 4 الدّر الثمين . اين كتاب در بر دارنده چهل رساله در موضوعات فقهى و ديگر علوم است .20
. 5 المجموع الرّائق در عوائد شوارق و فوائد بوارق ، چندين رساله در فقه است .21
. 6 تذكرة العقول فى اصول الدّين در 1142 ه . ق . او را به پايان برده است .22
. 7 كتاب الاخلاق . اين كتاب به زبان فارسى نگارش يافته است .
او رسائل و كتابهايى ديگر نيز نوشته است . در اجازه خود به مرحوم بحر العلوم مى‏نويسد:
«آنها تا كنون زياده بر بيست رساله شده است .»23
مورّخ بزرگوار ، سيد محسن امين ، در كتاب اعيان الشيعة ، عنوان بيست و شش كتاب را آورده است .24برخى از آنها ، در{ p - p} كتاب: الدّر الثمين ، آمده است .
دستور العملى كه پيش روى داريد ، به همت برادر گرامى آقا بندرچى ، از كتاب:
«الدرّ الثمينه مرحوم قزوينى ، استخراج و براى مجله حوزه فرستاده شده است . اين گرامى نامه يك بار به همّت آقاى رضا استادى با برخى و روايات توسط موسسه در راه حق ، نشر يافته است .
در شماره / 24 مجله حوزه ، مشابه همين دستور العمل از شهيد اوّل چاپ شده است كه گويا اين نوشته ، گزيده‏اى از دستور العمل مرحوم شهيد با اندكى تغييرات باشد .
اميد آن كه خداوند منّان توفيق عمل به اين دستورات تعالى بخش را عنايت كناد .

بمنّه و توفيقه‏

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

بعد الحمد و الصلاة على النبى و الال . اين چند كلمه است كه به التماس بعضى از برادران دينى مرقوم قلم اقل عباد ، حسين بن ابراهيم الحسينى در خلاصه نصايح و تهذيب اخلاق مى‏گردد . جناب احديّث همگان را توفيق رفيق سازد .
بدان كه دفع صفات نفاق و تحصيل اخلاق ، بر جميع مكلّفين بالاتفاق ، از جمله فروض عينيّه و تغافل و تهاون و رياضت و تخلّق به مكارم صفات و فضائل نعات ، منشأ تضييع قابليت و باعث خروج از كرامت انسانيت گرديده ، نفس نفيس را به بهايم ملحق خواهد گردانيد كه:

«ان هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا»25

شاهد صدق مدّعا مى‏باشد . پس طالب حق را لازم است كه بعد از تحصيل اعتقاد به مبدأ و معاد و تحصيل يقين ، به كتب درسى بر وفق شريعت غرّاى سيد المرسلين و صفوت عالمين ، متابعاً لرؤف رحيم كه درباره ذى شأن آن جناب «انّك لعلى خلق عظيم» 26ورود يافته ، در ايام مهلت حيات ، متمتّع؛ اقوال و اطوار آن بزرگوار را شعار و به تدريج خود را از خصيص نقصان ، به اوج كمال و حدّ تمكين و وقار به حول و قوّه ملك غفّار ، تعالى شانه ، برساند . پس بر سبيل تنبيه به پاره‏اى از رؤوس فضايل اشاره مى‏شود:
اول ، تحصيل تقوا و پرهيزكارى در جميع فعل و ترك است كه مدام در مقام مراقبه بوده ،جناب اقدس الهى ، تعالى شأنه ، را در هر حال حاضر و بر خود ناظر دانسته ، در مقام خوف و خشيت به او امر ، مؤتمر و از نواهى منتهى بوده و در آشكار و نهان ، فضيلت تقوا را شعار خود ساخته ، پا از اندازه شريعت غرّا بيرون نگذارد و بر تقدير عروض اثم و گناه با استغفار و توبه و انابه و ندامت ، به زودى تدارك مافات نمايد .
دوم ، دوام ذكر حق به قلب و لسان كه لمحه‏اى به غفلت نگذارند و ساعت را غنيمت شمارد و به غير فايده ، ايّام مهلت را از دست ندهد كه هر ساعت ، گوهر گرانبهايى است كه جميع دنيا و مافيها با آن برابرى نمى‏نمايد .
سوم ، توكل و واگذاشتن امور به ولى حقيقى و پناه بردن به جناب مقدس اوست ، تعالى شانه . كه در هيچ حال به راى و تدبير خود اعتماد ننموده ، اتكال به ذات بى زوال نموده ، آنچه منعم حقيقى درباره او تقدير نمايد ، راضى بوده ، جناب متعال را متهم در قضا نداند و ضيق قلب و سخط اقدار را از صفحه دل بزدايد .
چهارم ، تمسّك است به جميع شرايع دين مبين در سنت سنيّه سيد المرسلين و اخذ نمودن آن از علماى دين و ورعين متّقين كه تخلّف از آن منشأ و اخذ به بدع و اهواء و باعث بر هلاكت است ، مانند: مداومت فرايض و واجبات و باز داشتن نفس از منهيّات على كرور الليّالى و الايام . بايد نهايت اهتمام و سعى تمام معمول داشت و به مجرّد وصف طريق بدون اعمال نفس ، به نصيحت شفيق اكتفا ننموده و در خصوص مرغبات نوافل و مندوبات فضايل بعد ذلك به قدر جهد طاقت و فراغ و صحت در ليل و نهار ، سعى بسيار نموده ، از ندامت تضييع عمر گرانبها در روز عرض اكبر با حذر بوده و زيان از سخن لغو و بى فايده خصوصاً فحش و كذب و غيبت و نميمه نگاهداشت و از استماع و سماع منهيّات و امورات بى فايده دينيّه و دنيويّه با حذر بوده و جميع اعضا و جوارح را از خلاف رضاى مالك حقيقى مضبوط و محفوظ داشت .
پنجم ، ممارست زهد وبى رغبتى در دنياى و مافيها و اقتصاد در معيشت ، به قدر بلغه از حلال و ضبط نفس از اشتغال و فضول عيش و استغناى از جميع ناس در قليل و كثير؛ چه احتياج به ناس با مذلّت حاضره و نسيان آخرت ، مورّث ياس و موجب افلاس است .
ششم ، دوام ياد مرگ و مستعد بودن براى نزول فرض است كه مكرر در نصب عين خود دانسته ، لمحه‏اى غافل نشود كه غفلت ، باعث و بال دنيا و آخرت است و تهيّه اسباب سفر آخرت از وصيت و آماده كردن كفن و غير آن از ضروريات را لازم داند كه با ترك استعداد هر چند عمر يابد مرگ او فجأة خواهد بود .
هفتم ، دوام محاسبه نفس است در هر صبح و شام . پس هر گاه چيزى در اعمال خود ببيند ، حمد و شكر الهى را به جاى آورده و آن نعمت عظما را از جناب مقدس او تعالى دانسته ، توفيق زيادت طلب نمايد و هرگاه شرّ و بدى در اعمال خود ببيند ، در تو به و انابه استعجال نموده ، به آب حسرت و ندامت ، صفحه دل را پاك گرداند و به تدارك اعمال نيك ، نفس نفيس را از آن دنيّه رهاند .
هشتم ، مداومت بر استغفار و طلب آموزش است و ساعات روز و شب ، خصوصاً در اعصار و اسحار؛ چه در وصيت حضرت لقمان كه براى ولد خود فرموده مسطور است: «بسيار بگو: اللهم اغفرلى» پس به تحقيق كه براى جناب احديت ، وقتهايى چند مى‏باشد كه در آن وقت ردّ سائلى از درگاه عزت و جلالت نمى‏نمايد . پس دائم الاوقات بايد در دعا بود شايد دعا در ساعتى از ساعات به هدف اجابت رسد .
نهم ، امر به معروف و نهى از منكر است به قدر مقدور و با تحقق آداب و شرايط كه مشهور و در كتب اسلاف مسطور است و هر گاه اظهار حق ممكن نشود ، لااقل مجالست اشرار را اختيار ننموده ، از دل بايد اطوار و رفتار ايشان را ناخوش شمرده ، مداهنه با ايشان اصلاً به عمل نياورد .
دهم ، مساعدت و يارى نمودن برادران دينى است در امور خيريّه و متوجّه شدن بر آوردن حاجتهاى ايشان است ، خصوصاً ذريّه طيبه حضرت با رفعت خير البريّه و سلاله علويه فاطميه .
يازدهم ، عظيم شمردن فرمانهاى الهى و تعظيم و تكريم علماى دين و اهل تقوا و اصحاب ورع از مؤمنين است كه منشأ رستگارى دنيا و نجات عقبى است .
دوازدهم ،صبر نمودن است در جميع مواطن كه صبر به منزله سرايمان است و راضى بودن به اقدار ، باعث راحت دارين است و بايد هرگز تمنّى و آرزو ننمايد چيزى كه عاقبت آن را نمى‏داند و دايم ، در هر حال ، شاكر بوده باشد كه منشأ مزيد نعمت است و درتعجيل فرج آل محمد(ص) مكرر داعى بوده باشد .
سيزدهم ، اشتغال است به ممارست علوم دينيّه نافعه در سلوك مسلوك آخرت و طلب آن از اهلش و از ملامت احدى بيم ننمايد و در جهالت نماند .
چهاردهم ، اخلاص ورزيدن است در جميع اعمال كه غير حقّ ، معيار نظر نبوده؛ چه ريا نعوذ باللّه شرك است و اجتناب از آن واجب است .
پانزدهم ، سعى نمودن در صله ارحام و احسان به آنهاست كه منشأ رفع درجات و بركت مال و طول اعماد و رضاى حضرت كردگار است ، هر چند سلام دادن بوده باشد . هر گاه غير از آن ممكن نشود ، خصوصاً و الدين كه حقوق ايشان بى شمار و عقوق ، موجب خسران و وبال است خواه در حيات و خواه در ممات .
شانزدهم ، زيادت برادان دينى و مذاكره ايشان است در امور دين و آخرت كه از مذاكره با ايشان ، استعداد تام و توشه سفر پر خطر عقبى حاصل مى‏گردد .
هفدهم ، عدم توسع است در مباحات و عدم سخت‏گيرى است بر نفس ، بلكه اقتصاد و ميانه روى بايد سلوك داشت .
هجدهم ، معاشرت با مردم دنيا ، به عنوان مدارا ، در خور فهم و تاب عقل ايشان معامله نمودن و اعراض نمودن در معارف از آنچه ايشان منكر مى‏شمارند و به عقل ناقص راست نمى‏آرند و مزاوله و حسن خلق و كظم غيظ و تواضع و رفع كبر و عجب و خود بينى و خيلاء و نخوت و درخواست اصلاح اعمال خود و ايشان از درگاه احديت است و سر رشته جميع امور در اخذ به تقوا و پرهزكارى و دام مراقبه و نگهبانى ، جناب اقدس الهى ، تعالى شانه ، و توسل به اهل بيت اطهار ، صلوات اللّه عليهم ، فى الليل و النهار مى‏باشد .
نوزدهم ، تحصيل خوفو رجاست كه از سخط جبارى هراسان و از رحمت بى نهايت در مهد امن و امان بوده . در يك مرتبه اين دوحال را نگهدارد كه ياس و امن ، هر دو منشأ مآتم بى شمار مى‏گردد ، مگر در دم احتضار كه دست از جان شسته ، رجاء رحمت بايد غالب باشد .
بيستم ، تحصيل عفت نفس با وجود و سخاوت و ثبات و اطمينان و مواسات اخوان و مسامحه با ايشان است و تامل در دقايق مسطور و رياضت نفس با مداومت ، مثمر سعادت و ارتفاع شقاوت است .
عصمنا اللّه واخواننا المؤمنين عن هوا جس الشيطان اللعين

وجعلنافى يوم الدين فى مقام الامنين .آمين ربّ العالمين .

پاورقىها :

. 1 «تتميم امل الامل» ، شيخ عبد البتى قزوينى / 52؛ «اعيان الشيعه» ، ج 227 / 2 او ، از شاگردان مبرّز آقا جمال الدين خوانسارى و پدر فرزانه‏اش امير معصوم و علاّمه مجلسى بود . از آنان و آقا جعفر خوانسارى ، امير سيد عبد الباقى ، محمد باقر بن محمد باقر هزار جريبى ، شيخ محمد مهدى فتونى عاملى و شيخ يوسف بحرانى ، صاحب حدائق ، روايت كرده است .
. 2 «اعيان الشيعة» ، ج 143 / 10.
. 3 «تتميع امل الامل» ، 131؛ «الكرام البررة» . آقا بزرگ تهرانى ، ج 373 / 1 ، 374.
. 4 «اعيان الشيّعة» ، ج 414 / 5.
. 5 «روضات الجنّات» ، محمد باقر موسوى خوانسارى ، ج 365 . 2.
. 6 «تتميع امل الامل» ، 131.
. 7 «الذّريعة الى تصانيف الشيعه» ، علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى ، ج 179 / 21.
. 8 «منتخب التّواريخ» ، محمّد هاشمبن محمّد على خراسانى / 739.
. 9 «تتميم امل الامل» ، / 86 ، 84.
. 10 «مكارم الاثار» ، ميرزا محمد على معلّم حبيب آبادى ، ج 1 و 340 / 2.
. 11 «روضات الجّنات» ، ج 365 / 2.
. 12 «ريحانة الادب» ، ج 3 و 449 / 4.
. 13 «تتميم امل الامل» ،/ 131.
. 14 «مكارم الاثار» ، ج 1 و 341 / 2؛«روضات الجنات» ، ج 365 / 2.
مرحوم شيخ عباس قمى مى‏نويسد:«قبرش در قزوين مزارى است معروف ، مردم تبرك مى‏جويند به آن و حائج خود را در آن مقام شريف از خدا مى‏طلبند و كرامات بسيار از اين سر مى‏زند .
«فوائد الرضويه» ، 128.
. 15 «الذريعة» ، ج 178 / 21.
. 16 «الكرام البررة فى القرن الثالث بعد العشره» ، ج 374 / 1؛ «اعيان الشيعة» ، ج 414 / 5.
. 17 «الكرام البررة» ، ج 374 / 1.
. 18 «اعيان الشيعة» ، ج 44 / 5؛ «الذريعة» ، ج 81 / 3.
. 19 «الذريعة» ج 201 / 24.
. 20 «تتميم امل الامل» ، 123؛ «الكلام البررة» ، ج 374 / 1.
. 21 «مكارم الاثار» ، ج 11 و 341 / 2.
. 22 «الكلام البررة» ، ج 374 / 1.
. 23 «همان مدرك»؛ «اعيان الشيعة» ، ج 415 / 5.
. 23 «مكارم الاثار» ، ج 1 و 341 / 2.
. 24 «اعيان الشيعة» ، ج 415 / 5.
. 25 «سوره فرقان» ، آيه 24.
. 26 «سوره قلم» ، آيه 4.