جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: دستورالعملى از: فقيه ربانى حاج آقا مصطفى خمينى
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۷, ۱۲:۵۶ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 505
- مورد تشکر
- 1,183 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 17
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
دستورالعملى از: فقيه ربانى حاج آقا مصطفى خمينى
در قبله ايمان , شهر خون و قيام و دامن خورشيد فروزنده اسلام چشم به جهان گشود. كوچكى خود را در فضاى ملكوتى ناله هاى نيمه شب و گستره عزم و نظم , قاطعيت و صراحت پدر به سرآورد.
با راهنمايى پدر, علوم نقلى حوزه را فرا گرفت و حقايق حكمت و عرفان را به جان نوشيد در دوران جوانى به درجه اجتهاد نائل شد.
لحظه لحظه هاى عمراو, عرصه آيه هاى قرآن و آواهاى نيايش و زيارات بود.
گستره اعمال روزانه او مهبط فرشتگان بود و شب هنگام , نفس را چونان يك جنايتگر, كه در كمين ربودن ايمان وانسانيت اوست , محاكمه مى كرد و كارهاى خود را زير ذره بين قرار مى داد وانگيزه ها را با دقت تمام وارسى و نقد مى كرد.
شبهاى او بستراشكها و نيايش بود. در هر نيمه شبى نقاب از رخساره رمزها مى گشود واسرارى رااز عالم بالا شهود مى نمود.از هر سپيده اى عروجى ساخت و ضمير خود را به فرامرز طبيعت رهنمون كرد.
او, در آن عصر سرگردانى و بيگانگى بشر و در آن روزگار بى فروغ نيرنگ و دروغ , فريادى شد يادآورانسانيت و شيونى گشت يادآور غربت حق و حقيقت .او, جامعه بشرى را كه به نام تمدن هويت انسانى خود را وداع كرده بود, صلاى بازگشت به فطرت , داد.
هنگامى كه نور تشيع ناب را در زندان عجز و پليدى خود گرفتار كرده و پروانگان به خون نشسته رااز فروغ روى يار محروم كردند, در قم , قد راست مى كند, پيام ملكوتى پدر را بر آلاله هاى عاشق خورشيد مى خواند و آنها را به قيام و هجرت از خود, دعوت مى كند.
سخنان شورآفرين و ستم براندازاو, بنياد رژيم پهلوى را به لرزه مى افكند و در قلب آن شب پرستان وحشت مى افكند. مزدوران رژيم , جغد گونه بر ويرانه هاى ايمان امت اسلامى مى نشيند, خاموشى خورشيد را مى طلبند.
با دستگيرى او, پدر در زندان , مى گويد :[ اين براى مصطفى خوب است آبديده مى شود].
بلنداى زندگى او, به طول انقلاب ايران است .او, پروانه ناآرام و خورشيدانقلاب بود. همه جا و در همه حال يار و فدايى پدر بود.او, در كنارامام , هم جان مى گرفت و نور مى يافت و هم هستى اش را در پيكره به ضعف نشسته انقلاب پانزده خرداد, تزريق مى نمود.
لذا خون او, جان اين انقلاب مى شود و شهادتش لطف خفيه الهى را بر اين ملت فرو مى بارد واميد آينده اسلام , خود, عامل حيات اسلام مى شود.
در ياد كرد روز شهادت او, قطره اى از مواعظ آن عزيز را, در تفسير مباركش بر قرآن كريم , مى آوريم براى تبرك جستن به نام او, و بهره ورى او ياداو.
اين موعظه نيكو, بااين كه نيم سطرى از كتاب سلوك اوست , نشانه نيزنگرى و ژرفاى آن بزرگمرداست .
ژرفايى و نكته بينى او دراين مواعظ حسنه , درست آورد مسافرت روحانى و سيراو در آفاق وانفس و جهادش با حيله ها و وسوسه هاى نفس و خناسگريهاى شيطان پليد مى باشد.
دراينجا به يكى از نكته هاى دقيق اين دستورالعمل اشاراتى كوتاه داريم :
از موانع پنهان قرب حق[ غل] است . غل غيراز كينه و حقداست . غل يك نوع خودخواهى است كه در جهت ارضاى آن , خوشبختى و سعادت ديگران را به شمار نمى آيد.
اگر من براى اثبات شخصيت خود, وقوع حادثه اى را, كه در آن ديگران ضرر مى بينند, آرزو كنم , مصداق غل است . توفيق خودم را به بهاى بى توفيقى هم كلاسيها و همكارانم بخواهم[ غل] است .
اين امر را پوششهاى بسيار و مصاديق فراوانى است , كه بايداز خدا شناخت آنها را طلب كرد.
تنها, با نور عفو, گذشت و خدمت به ديگران است كه مى توان اين مرض رااز قلب زدود. چنانچه از عدم اتقان كارافراد, ياازاشتباه آنان خوشحال شوم , غل در قلبم لانه دارد.
صحنه آزمايش , هنگامى است كه به عللى كارى يا خدمتى بر عهده ديگرى نهاده شده است .اگر من , آرزوى توفيق او را بكنم واو را دراين راستا, يارى دهم , پاك نفسم .
ولى اگر شرمسارى و ناموفقى او را آرزو كنم و يااز چنين پيش آمدى براو ناراحت واندوهگين نشوم , ميكرب غل , در وجودم لانه كرده است . در اين راستاست كه خداوند به ما دستور مى دهد كه با توسل به اسم [ربوبى] او, پيراستن دل راازاين مرض طلب كنيم :[ ربنا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوالله].
بدان اى برادرم , دوست عزيز و بزرگوارم .
پس از فهم آنچه دراين سطور آمد و بعداز آن كه به علوم عادى آگاه گرديدى و رسوم ظاهرى را بر پاداشتى , بايد تلاشى بى امان را براى رسيدن به برترين مقصد, والاترين هدف , شيرين ترين مسلك و دلپذيرترين شيوه پيشه كنى و آن :[ جان جهان شدن] است .
رسيدن به اين مقام والا و بلند, جز با دور كردن پستيها, تيرگيها و حجابهاى ماده و مدت و جلب صفات كمال و برتراز راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضاى ايمان و كوشش دراجراى فرامين الهى واحكام عملى - بدنى و قلبى نشايد.
هرگاه دريافتى , خدا نعمتهاى ظاهرى و باطنى گرانقدرى , به تو بخشوده و بهره هاى آشكار و نهان بى شمارى نصيبت فرموده و با ارسال پيام آورانى از عالم ملكوت وابلاغ كتابهاى آسمانى , وسايل تكامل و ترقى و رسيدن به مقام امن :[ بقاء بالله] را برايت آماده كرده است و آنچه را براى بهزيستى در دنيا و قوام يافتن زندگى سعادتبخش , لازم مى نمود, به طور كامل , بى كم و كاست و حتى از كامل هم بيشتر, براى تو برقرار نمود.
بر توست او را براين نعمت سپاس گذارى ,از غيراو روى گردانده و با تمام هستى محواو گردى , بگونه اى كه لحظه ها, حركات , ساعات و آنات زندگى ات خدانماى , شود. با همه اعضاء و در تمام كارها ستايشگر, سپاسگزار, ثناگوى و نغمه خوان او باشى و دراين بستر, همه حركتهاى خود را با نظام شريعت حضرت ختمى مرتبت , صلى الله عليه و آله , همسو و همگون سازى .
شگفتا! آيا وجدانت اجازه مى دهد, با توان و قدرتى كه اوارزانى ات داشته , بر خوان گسترده اش او را, نافرمانى و سركشى كنى ؟ آيا مى پسندى , توان , اراده و حكمت او را در آنچه ناروا شمرد به كارگيرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بريم به خداى داناى شنوااز شيطان رانده شده از درگاه خدا.
پس اى عزيز! به اين اصطلاحات خنك و خيالهايى كه بيشتر آن بيهوده است بسنده نكن , بايسته است عمر گرانمايه ات را در ستايش او به كارگيرى , بگونه اى كه زبان , قلب , كارها و همه احوال تو نمايشگاه حمد او گردد و قلبت سرشاراز محبت او, خوشنود به داده هاى او و تسليم فرمان او, باشد شيفته معروف باشد و بر منكرات كينه ورزد. .
جهاداكبر را پيشه كن , تاالگويى حق نماگردى و مشمول پاداش شهيدان , كه در سخنان معصومين آمده است , گردى .
وقتى چنين شد واهل حال گشتى والهامهاى قلبى به تو روى آورد, بهشتى را كه بندگان صالح خدا با كار شايسته و پالايش دلهاى سخت , بدان رسند, به ارث برى .
علامت آن : پيدايى عشق و علاقه به انابه و توبه است چه , پديدار شدن پشيمانى و تضرع درانسان ,اولين گامى است كه بنده در ساحت قدس ربوبى مى گذارد و شيرينى دلپذير قرب او را, مى چشد.
معبودا! كينه رااز دل ما بزداى , تا لياقت جلوس بر مادبه ات را بيابيم .
بارالها! طعم عفو, شيرينى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان , تااز سياهيهاى ذلت بيرون بيابيم و لباس كفر و نفاق رااز تن بدريم . به تو شكوه مى بريم كه تو ملجا هر شكايتى.
از ره رفته اى چنين نقل شد:
حمد را سه رويه است . نخست : وقتى كه نعمتى از خدا به تو رسيد, عارف به دهنده آن بشوى . ديگر آن كه به آنچه تو را بخشود, خرسند باشى سوم آن كه تا نيرويش در بدن توست , نا فرمانى اش نكنى .
از سقطى , در باب جايگاه و شرايط حمدى كه مقصود را برآرد, چنين رسيده است .
از او پرسش شد, چگونه مى توان حق طاعت او را پاس داشت ؟ گفت : من سى سال از گفتن يك ( الحمد الله ) استغفار كرده و آمرزش خواستم .
پرسيده شد: چگونه ؟
گفت : در شهر بغداد آتش سوزى در گرفت , مغازه ها و خانه هاى بسيارى بسوخت . خبر دادند: مغازه من نسوخته است .
گفتم : [الحمدلله] . در حقيقت , من , براين كه مغازه ام , در بين بقيه مغازه ها, سالم مانده است , شادمان شدم واين , خلاف دين و مروت است زيرا مروت حكم مى كرد كه :از سوختن مغازه ها و خانه هاى ديگران اندوهگين گردم.
من , در پى بررسى درستى و نادرستى اين سخن نيستم , ولى به خوبى دريافته ام كه انسان را نفسى فريب دهنده , حيله گر, تيز و دمخور با شيطان رانده شده است .
نهايت هم نفس اماره , كشاندن انسان به دامن اين دمخور خبيث است .
بسيار ديده مى شود كه انسان بر خوانى پراز نعمت نشسته , مشغول خوردن است و هيچ توجهى به صاحب نعمت ندارد و حتى يك مرتبه او را به زبان نمى آورد و گاهى پيش مى آيد كه غذاى سفره باب طبع او نيست : هم كم است و هم پايين , ولى خدا را به ياد مى آورد و بسيار حمد و سپاس او مى كند, بى خبرازاين كه اين حمد و سپاس در وراى خود نوعى كفر,الحاد و ناخوشنودى به داده خدا را در بر دارد.او, مى خواهد بااين حمد زبانى , خشم و ناراحتى درونى خود را فرو نشاند. به خدااز شر دشمنان شيطان و نفس اماره پناه مى بريم .
پاورقى ها:
1. علامه بزرگوار, حاج آقا مصطفى خمينى را تفسيرى جامع وارجمند بر قرآن است .اگر چه مجال ادامه آن را نيافت , ولى در همين زمان اندك , روشن نوينى را در تفسير قرآن پى ريخت .او, همه دانشها را در جهت به نطق در آوردن قرآن به كار گرفت و هر آيه را با نگاه فقهى ,اخلاقى , عرفانى فلسفى ,اجتماعى و... كندوكاو كرد.
در پايان تفسير بيشتر آيات , عنوانى را به[ اخلاق و موعظه] اختصاص داد. و بااين فرازاخلاق و پند واندرز, خواننده را با خود, به ملكوت آسمانها مى برد و راههاى سلوك را به رهروان كوى يار, نشان مى دهد.
موعظه اى كه پيش ديد شماست موعظه اى است كه در پايان تفسير آيه [ الحمدلله رب العالمين] سوره[ فاتحه الكتاب] آمده است .
(تفسيرالقرآن الكريم , ج 1.268)
-
۱۳۸۸/۱۲/۱۹, ۱۲:۱۸ #2
دستورالعملی از: فقیه ربانی حاج آقا مصطفی خمینی
دستورالعملی از: فقیه ربانی حاج آقا مصطفی خمینی
در قبله ایمان , شهر خون و قیام و دامن خورشید فروزنده اسلام چشم به جهان گشود. کوچکی خود را در فضای ملکوتی ناله های نیمه شب و گستره عزم و نظم , قاطعیت و صراحت پدر به سرآورد.
با راهنمایی پدر, علوم نقلی حوزه را فرا گرفت و حقایق حکمت و عرفان را به جان نوشید در دوران جوانی به درجه اجتهاد نائل شد.
لحظه لحظه های عمراو, عرصه آیه های قرآن و آواهای نیایش و زیارات بود.
گستره اعمال روزانه او مهبط فرشتگان بود و شب هنگام , نفس را چونان یک جنایتگر, که در کمین ربودن ایمان وانسانیت اوست , محاکمه می کرد و کارهای خود را زیر ذره بین قرار می داد وانگیزه ها را با دقت تمام وارسی و نقد می کرد.
شبهای او بستراشکها و نیایش بود. در هر نیمه شبی نقاب از رخساره رمزها می گشود واسراری رااز عالم بالا شهود می نمود.از هر سپیده ای عروجی ساخت و ضمیر خود را به فرامرز طبیعت رهنمون کرد.
او, در آن عصر سرگردانی و بیگانگی بشر و در آن روزگار بی فروغ نیرنگ و دروغ , فریادی شد یادآورانسانیت و شیونی گشت یادآور غربت حق و حقیقت .او, جامعه بشری را که به نام تمدن هویت انسانی خود را وداع کرده بود, صلای بازگشت به فطرت , داد.
هنگامی که نور تشیع ناب را در زندان عجز و پلیدی خود گرفتار کرده و پروانگان به خون نشسته رااز فروغ روی یار محروم کردند, در قم , قد راست می کند, پیام ملکوتی پدر را بر آلاله های عاشق خورشید می خواند و آنها را به قیام و هجرت از خود, دعوت می کند.
سخنان شورآفرین و ستم براندازاو, بنیاد رژیم پهلوی را به لرزه می افکند و در قلب آن شب پرستان وحشت می افکند. مزدوران رژیم , جغد گونه بر ویرانه های ایمان امت اسلامی می نشیند, خاموشی خورشید را می طلبند.
با دستگیری او, پدر در زندان , می گوید :[ این برای مصطفی خوب است آبدیده می شود].
بلندای زندگی او, به طول انقلاب ایران است .او, پروانه ناآرام و خورشیدانقلاب بود. همه جا و در همه حال یار و فدایی پدر بود.او, در کنارامام , هم جان می گرفت و نور می یافت و هم هستی اش را در پیکره به ضعف نشسته انقلاب پانزده خرداد, تزریق می نمود.
لذا خون او, جان این انقلاب می شود و شهادتش لطف خفیه الهی را بر این ملت فرو می بارد وامید آینده اسلام , خود, عامل حیات اسلام می شود.
در یاد کرد روز شهادت او, قطره ای از مواعظ آن عزیز را, در تفسیر مبارکش بر قرآن کریم , می آوریم برای تبرک جستن به نام او, و بهره وری او یاداو.
این موعظه نیکو, بااین که نیم سطری از کتاب سلوک اوست , نشانه نیزنگری و ژرفای آن بزرگمرداست .
***************************************************************************
تا وعده قيامت تو صبر مي کنيم
بر داغ بي نهايت تو، صبر ميکنيم
اي از تبار آينه و آفتاب و عشق
تا مژده زيارت تو، صبر ميکنيم
يادمان باشد زنده بودن را به بيداري بگذرانيم
چرا كه زماني دراز به اجبار خواهيم خفت
**************************************************
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۱۲/۱۹, ۱۲:۱۹ #3
ژرفایی و نکته بینی او دراین مواعظ حسنه , درست آورد مسافرت روحانی و سیراو در آفاق وانفس و جهادش با حیله ها و وسوسه های نفس و خناسگریهای شیطان پلید می باشد.
دراینجا به یکی از نکته های دقیق این دستورالعمل اشاراتی کوتاه داریم :
از موانع پنهان قرب حق[ غل] است . غل غیراز کینه و حقداست . غل یک نوع خودخواهی است که در جهت ارضای آن , خوشبختی و سعادت دیگران را به شمار نمی آید.
اگر من برای اثبات شخصیت خود, وقوع حادثه ای را, که در آن دیگران ضرر می بینند, آرزو کنم , مصداق غل است . توفیق خودم را به بهای بی توفیقی هم کلاسیها و همکارانم بخواهم[ غل] است .
این امر را پوششهای بسیار و مصادیق فراوانی است , که بایداز خدا شناخت آنها را طلب کرد.
تنها, با نور عفو, گذشت و خدمت به دیگران است که می توان این مرض رااز قلب زدود. چنانچه از عدم اتقان کارافراد, یاازاشتباه آنان خوشحال شوم , غل در قلبم لانه دارد.
صحنه آزمایش, هنگامی است که به عللی کاری یا خدمتی بر عهده دیگری نهاده شده است .اگر من , آرزوی توفیق او را بکنم واو را دراین راستا, یاری دهم , پاک نفسم .
ولی اگر شرمساری و ناموفقی او را آرزو کنم و یااز چنین پیش آمدی براو ناراحت واندوهگین نشوم , میکرب غل , در وجودم لانه کرده است . در این راستاست که خداوند به ما دستور می دهد که با توسل به اسم [ربوبی] او, پیراستن دل راازاین مرض طلب کنیم :[ ربنا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوالله].
بدان ای برادرم , دوست عزیز و بزرگوارم .
پس از فهم آنچه دراین سطور آمد و بعداز آن که به علوم عادی آگاه گردیدی و رسوم ظاهری را بر پاداشتی , باید تلاشی بی امان را برای رسیدن به برترین مقصد, والاترین هدف , شیرین ترین مسلک و دلپذیرترین شیوه پیشه کنی و آن :[ جان جهان شدن] است .
رسیدن به این مقام والا و بلند, جز با دور کردن پستیها, تیرگیها و حجابهای ماده و مدت و جلب صفات کمال و برتراز راه عمل به دستور شرع انور و حرکت بر مقتضای ایمان و کوشش دراجرای فرامین الهی واحکام عملی - بدنی و قلبی نشاید.
هرگاه دریافتی , خدا نعمتهای ظاهری و باطنی گرانقدری , به تو بخشوده و بهره های آشکار و نهان بی شماری نصیبت فرموده و با ارسال پیام آورانی از عالم ملکوت وابلاغ کتابهای آسمانی , وسایل تکامل و ترقی و رسیدن به مقام امن :[ بقاء بالله] را برایت آماده کرده است و آنچه را برای بهزیستی در دنیا و قوام یافتن زندگی سعادتبخش , لازم می نمود, به طور کامل , بی کم و کاست و حتی از کامل هم بیشتر, برای تو برقرار نمود.
بر توست او را براین نعمت سپاس گذاری ,از غیراو روی گردانده و با تمام هستی محواو گردی , بگونه ای که لحظه ها, حرکات , ساعات و آنات زندگی ات خدانمای , شود. با همه اعضاء و در تمام کارها ستایشگر, سپاسگزار, ثناگوی و نغمه خوان او باشی و دراین بستر, همه حرکتهای خود را با نظام شریعت حضرت ختمی مرتبت , صلی الله علیه و آله , همسو و همگون سازی .
شگفتا! آیا وجدانت اجازه می دهد, با توان و قدرتی که اوارزانی ات داشته , بر خوان گسترده اش او را, نافرمانی و سرکشی کنی ؟ آیا می پسندی , توان , اراده و حکمت او را در آنچه ناروا شمرد به کارگیری و بی حرمتی روا داری ؟ پناه می بریم به خدای دانای شنوااز شیطان رانده شده از درگاه خدا.
پس ای عزیز! به این اصطلاحات خنک و خیالهایی که بیشتر آن بیهوده است بسنده نکن , بایسته است عمر گرانمایه ات را در ستایش او به کارگیری , بگونه ای که زبان , قلب , کارها و همه احوال تو نمایشگاه حمد او گردد و قلبت سرشاراز محبت او, خوشنود به داده های او و تسلیم فرمان او, باشد شیفته معروف باشد و بر منکرات کینه ورزد. .
جهاداکبر را پیشه کن , تاالگویی حق نماگردی و مشمول پاداش شهیدان , که در سخنان معصومین آمده است , گردی .
***************************************************************************
تا وعده قيامت تو صبر مي کنيم
بر داغ بي نهايت تو، صبر ميکنيم
اي از تبار آينه و آفتاب و عشق
تا مژده زيارت تو، صبر ميکنيم
يادمان باشد زنده بودن را به بيداري بگذرانيم
چرا كه زماني دراز به اجبار خواهيم خفت
**************************************************
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۱۲/۱۹, ۱۲:۱۹ #4
وقتی چنین شد واهل حال گشتی والهامهای قلبی به تو روی آورد, بهشتی را که بندگان صالح خدا با کار شایسته و پالایش دلهای سخت , بدان رسند, به ارث بری .
علامت آن : پیدایی عشق و علاقه به انابه و توبه است چه , پدیدار شدن پشیمانی و تضرع درانسان ,اولین گامی است که بنده در ساحت قدس ربوبی می گذارد و شیرینی دلپذیر قرب او را, می چشد.
معبودا! کینه رااز دل ما بزدای , تا لیاقت جلوس بر مادبه ات را بیابیم .
بارالها! طعم عفو, شیرینی آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان , تااز سیاهیهای ذلت بیرون بیابیم و لباس کفر و نفاق رااز تن بدریم . به تو شکوه می بریم که تو ملجا هر شکایتی.
از ره رفته ای چنین نقل شد:
حمد را سه رویه است . نخست : وقتی که نعمتی از خدا به تو رسید, عارف به دهنده آن بشوی . دیگر آن که به آنچه تو را بخشود, خرسند باشی سوم آن که تا نیرویش در بدن توست , نا فرمانی اش نکنی .
از سقطی , در باب جایگاه و شرایط حمدی که مقصود را برآرد, چنین رسیده است .
از او پرسش شد, چگونه می توان حق طاعت او را پاس داشت ؟ گفت : من سی سال از گفتن یک ( الحمد الله ) استغفار کرده و آمرزش خواستم .
پرسیده شد: چگونه ؟
گفت : در شهر بغداد آتش سوزی در گرفت , مغازه ها و خانه های بسیاری بسوخت . خبر دادند: مغازه من نسوخته است .
گفتم : [الحمدلله] . در حقیقت , من , براین که مغازه ام , در بین بقیه مغازه ها, سالم مانده است , شادمان شدم واین , خلاف دین و مروت است زیرا مروت حکم می کرد که :از سوختن مغازه ها و خانه های دیگران اندوهگین گردم.
من , در پی بررسی درستی و نادرستی این سخن نیستم , ولی به خوبی دریافته ام که انسان را نفسی فریب دهنده , حیله گر, تیز و دمخور با شیطان رانده شده است .
نهایت هم نفس اماره , کشاندن انسان به دامن این دمخور خبیث است .
بسیار دیده می شود که انسان بر خوانی پراز نعمت نشسته , مشغول خوردن است و هیچ توجهی به صاحب نعمت ندارد و حتی یک مرتبه او را به زبان نمی آورد و گاهی پیش می آید که غذای سفره باب طبع او نیست : هم کم است و هم پایین , ولی خدا را به یاد می آورد و بسیار حمد و سپاس او می کند, بی خبرازاین که این حمد و سپاس در ورای خود نوعی کفر,الحاد و ناخوشنودی به داده خدا را در بر دارد.او, می خواهد بااین حمد زبانی , خشم و ناراحتی درونی خود را فرو نشاند. به خدااز شر دشمنان شیطان و نفس اماره پناه می بریم .
پاورقی ها:
1. علامه بزرگوار, حاج آقا مصطفی خمینی را تفسیری جامع وارجمند بر قرآن است .اگر چه مجال ادامه آن را نیافت , ولی در همین زمان اندک , روشن نوینی را در تفسیر قرآن پی ریخت .او, همه دانشها را در جهت به نطق در آوردن قرآن به کار گرفت و هر آیه را با نگاه فقهی ,اخلاقی , عرفانی فلسفی ,اجتماعی و... کندوکاو کرد.
در پایان تفسیر بیشتر آیات , عنوانی را به[ اخلاق و موعظه] اختصاص داد. و بااین فرازاخلاق و پند واندرز, خواننده را با خود, به ملکوت آسمانها می برد و راههای سلوک را به رهروان کوی یار, نشان می دهد.
موعظه ای که پیش دید شماست موعظه ای است که در پایان تفسیر آیه [ الحمدلله رب العالمین] سوره[ فاتحه الکتاب] آمده است .
(تفسیرالقرآن الکریم , ج 1.268)
***************************************************************************
تا وعده قيامت تو صبر مي کنيم
بر داغ بي نهايت تو، صبر ميکنيم
اي از تبار آينه و آفتاب و عشق
تا مژده زيارت تو، صبر ميکنيم
يادمان باشد زنده بودن را به بيداري بگذرانيم
چرا كه زماني دراز به اجبار خواهيم خفت
**************************************************
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری