جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: شناخت تحلیلی قرآن(پژوهش های قرآنی)
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۵ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
شناخت تحلیلی قرآن(پژوهش های قرآنی)
در این بخش مى خواهیم به بررسى محتویات قرآن بپردازیم . البته اگر بنا باشد متعرض تک تک موضوعات قرآن بشویم , مثنوى هفتاد من کاغذ خواهد شد . اینست که ابتدا کلیات را طرح مى کنیم و بعد به ذکر برخى از جزئیات مى پردازیم .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۵ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
قرآن درباره بسیارى از مطالب بحث کرده و در این میان روى بعضى از مطالب زیاد تکیه کرده است و روى بعضى دیگر کمتر . از جمله مسائلى که در قرآن مورد بحث قرار گرفته خداى جهان و جهان است . باید ببینیم قرآن خدا را چگونه مى شناسد . آیا این شناسائى فیلسوفانه است یا عارفانه ؟ آیا به سبک سایر کتابهاى مذهبى نظیر تورات و انجیل است یا آنکه شکل مکاتب هندى را دارد ؟ و یا اساسا از یک شکل و شیوه مستقل در شناسائى خدا برخوردار است .
یکى دیگر از مسائل مطرح شده در قرآن , مسئله جهان است . باید بررسى کنیم که دید قرآن درباره جهان چگونه است ؟ آیا خلقت و جهان را عبث و بازیچه مى داند یا آن را بر حق مى داند ؟ آیا جریان عالم را بر اساس یک سلسله سنن و نوامیس مى داند یا آن را بى قاعده و گزاف مى شمارد آن طور که گویى هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست .
از جمله مسائل کلى مطرح شده در قرآن مسئله انسان است . باید نظر قرآن را در مورد انسان تحلیل کرد . آیا قرآن درباره انسان با خوش بینى سخن مى گوید یا دید منفى و بدبینانه اى نسبت به او دارد ؟ آیا انسان را حقیر مى شمارد یا براى او کرامت و عزت قائل است ؟
مسئله دیگر مسئله جامعه انسانى است . آیا قرآن براى جامعه انسانى شخصیت و اصالت قائل است یا آنکه صرفا فرد را اصیل بحساب مىآورد ؟ آیا جامعه از دید قرآن حیات و موت و ترقى و انحطاط دارد یا آنکه همه این صفات تنها درباره افراد صادق است ؟ در همین زمینه مسئله تاریخ مطرح مى شود و اینکه نظر قرآن درباره تاریخ چیست ؟ نیروهاى محرک تاریخ از نظر قرآن کدامند و تأثیر فرد در تاریخ تا چه اندازه است ؟
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۵ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
مسائل بسیار زیاد دیگرى در قرآن مطرح است که در اینجا فهرست وار به چند تاى آن اشاره مى کنیم . از جمله این مسائل نظر قرآن درباره خودش است . و بعد مسئله پیغمبر در قرآن و اینکه قرآن پیامبر را چگونه معرفى مى کند یا او چگونه سخن مى گوید و . . . مسئله دیگر تعریف مؤمن در قرآن و صفات مؤمنین است و . . . قس علیهذا . هر کدام از این بحثهاى کلى البته شعبه ها و شاخه هایى دارند به عنوان مثال وقتى درباره انسان بحث مى کنیم طبعا در خصوص اخلاق نیز باید سخن بگوییم و یا وقتى از جامعه صحبت مى کنیم ناگزیر باید از روابط افراد و مسئله امر بمعروف و نهى از منکر , مسئله طبقات اجتماعى و . . . سخن بمیان بیاوریم .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۶ #4
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
قرآن خود را چگونه معرفى مى کند؟
در تحلیل محتواى قرآن بهتر است کار را از اینجا شروع کنیم که ببینیم قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مى کند ؟ اولین نکته اى که قرآن درباره خود مى گوید اینست که این کلمات و عبارات , سخن خداست . قرآن تصریح مى کند که پیامبر انشاء کننده قرآن نیست بلکه آنچه توسط روح القدس یا جبرئیل باذن خدا بر او القاء شده است , بیان مى کند .
توضیح دیگرى که قرآن درباره خود مى دهد , معرفى رسالتش است که عبارت از هدایت ابناء بشر و راهنمایى آنها براى خروج از تاریکى ها بسوى نور است.
کتاب انزلناه علیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور & . . . ( 1
( سوره ابراهیم آیه 1 )
بدون شک یکى از مصادیق این ظلمات , جهالتها و نادانیهاست و قرآن بشر را از این ظلمات به روشنائى علم مى برد . اما اگر ظلمتها تنها در نادانیها خلاصه مى شد , فلاسفه هم مى توانستند این مهم را بانجام برسانند , لکن ظلمتهاى دیگر وجود دارد بمراتب خطرناکتر از ظلمت نادانى که مبارزه با آن از عهده علم خارج است . از جمله این ظلمتها منفعت پرستى و خودخواهى و هوى پرستى و . . . است که ظلمتهایى فردى و اخلاقى بحساب مىآید و نیز ظلمتهاى اجتماعى نظیر ستم و تبعیض و . . . در عربى واژه ظلم که معادل فارسى آن همان ستم است , از ماده ظلمت اخذ شده که نشان دهنده نوعى تاریکى اجتماعى و معنوى است . مبارزه با این ظلمتها بر عهده قرآن و سایر کتابهاى آسمانى است . قرآن خطاب به موسى بن عمران مى گوید :
. . . ان اخرج قومک من الظلمات الى النور & ( 1 )
( سوره ابراهیم آیه 5 )
این تاریکى , همان تاریکى ستم فرعون و فرعونیان است و نور , نور آزادى و عدالت .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۶ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
نکته اى که اهل تفسیر به آن توجه کرده اند اینست که قرآن همواره ظلمات را جمع مىآورد و همراه با[ ( الف]( و[ ( لام]( که افاده استغراق مى کند و شامل همه تاریکیها مى شود حال آنکه نور را مفرد ذکر مى کند و معناى آن اینست که راه راست یکى بیشتر نیست حال آنکه مسیر انحراف و گمراهى . متعدد است ( 2 ) .
به این ترتیب قرآن هدف خود را مشخص مى کند : پاره کردن زنجیرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در یک کلمه نابود کردن ظلمتها و هدایت بسمت عدالت و خیر و روشنائى و نور .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۶ #6
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
آشنایى با زبان قرآن
مسئله دیگر , مسئله آشنائى با زبان قرآن و تلاوت آن است . گروهى مى پندارند منظور از تلاوت قرآن , تنها خواندن قرآن بقصد ثواب بردن است بدون آنکه چیزى از معانى آن درک گردد . اینها دائما قرآن را دوره مى کنند اما اگر یکبار از ایشان سؤال شود که آیا
معنى آنچه را مى خوانید مى دانید , از پاسخ گویى عاجز مى مانند . خواندن قرآن از این جهت که مقدمه ایست براى درک معانى قرآن , لازم و خوبست و نه صرفا بقصد کسب ثواب .
درک معانى قرآن نیز ویژگیهایى دارد که باید به آن توجه داشت در یادگیرى بسیارى از کتابها , آنچه که براى خواننده حاصل مى شود یک سلسله اندیشه هاى تازه است که قبلا در ذهن او وجود نداشت . در اینجا تنها عقل و قوه تفکر خواننده است که به فعالیت مشغول مى شود . در مورد قرآن بدون شک باید آن را بقصد آموختن و تعلیم یافتن مورد مطالعه قرار داد . قرآن خود در این زمینه تصریح مى کند :
کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب
( 1 )( سوره ص آیه 29 )
یک وظیفه قرآن یاد دادن و تعلیم کردن است . در این جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مى گوید .
اما بجز این زبان , قرآن زبان دیگرى نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست بلکه دل است و این زبان دوم , احساس نام دارد . آنکه مى خواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگیرد مى باید با این دو زبان هر دو آشنایى داشته باشد و هر دو را در کنار هم مورد استفاده قرار دهد . تفکیک این دو از هم مایه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زیان خواهد بود .
آنچه را که ما دل مى نامیم عبارتست از احساسى بسیار عظیم و عمیق که در درون انسان وجود دارد که گاهى اسم آن را احساس هستى مى گذارند یعنى احساسى از ارتباط انسان با هستى مطلق . کسى که زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد , او را از اعماق هستى و کنه وجودش بحرکت درمىآورد آن وقت دیگر تنها فکر و مغز انسان تحت تأثیر نیست بلکه سراسر وجودش تحت تأثیر قرار مى گیرد .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۷ #7
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
بعنوان نمونه اى از زبان احساس شاید بتوان موسیقى را مثال آورد . انواع مختلف موسیقى ها در یک جهت اشتراک دارند و آن سر و کار داشتن با احساسات آدمى است . موسیقى روح انسان را به هیجان مىآورد و او را در دنیاى خاصى از احساس فرو مى برد . البته نوع هیجانات و احساسات ایجاد شده بسته به نوع موسیقى تفاوت مى کند . ممکن است یک نوع موسیقى با حس دلاورى و سلحشورى سر و کار داشته باشد و با همین زبان با انسان گفتگو کند . دیده اید در میدانهاى جنگ مارش و سرود نظامى مى نوازند و گاهى تأثیر این سرودها و آهنگها آنقدر قوى است که سربازى را که از ترس دشمن از سنگر بیرون نمىآید وادار مى کند علیرغم حملات خصم , بى باکانه به پیش رود و با او به نبرد برخیزد . نوع دیگرى از موسیقى ممکن است با حس شهوت رانى سر و کار داشته باشد و انسان را به سستى و خود را رها نمودن و تسلیم پلیدیها شدن دعوت نماید . دیده شده که تأثیر موسیقى در این جهت بسیار زیاد است و شاید هیچ چیز دیگرى نمى تواند تا این اندازه در از بین بردن دیوارهاى عفت و اخلاق مؤثر واقع شود . در مورد سایر غرایز و احساسات نیز آنگاه که با زبان این احساسات سخن گفته مى شود , حالا چه بوسیله موسیقى و چه به هر وسیله دیگر , مى توان آنها را تحت کنترل و نظارت در آورد .
یکى از متعالیترین غرایز و احساسات هر انسان , حس مذهبى و فطرت خداجویى اوست . و سر و کار قرآن با این حس شریف و برتر است ( 1 ) .
قرآن خود توصیه مى کند که او را با آهنگ لطیف و زیبا بخوانند . با همین نواى آسمانى است که قرآن با فطرت الهى انسان سخن مى گوید و آنرا تسخیر مى کند ( 1 ) قرآن در توصیف خود , براى خود دو زبان قائل مى شود . گاهى خود را کتاب تفکر و منطق و استدلال معرفى مى کند و گاهى کتاب احساس و عشق . و بعبارت
اما همام با این جواب راضى نمى شود و توضیح بیشترى مى خواهد , از نحوه زیستن و طرز عبادت و گذران روزها و شبها و نحوه معاشرتهایشان و . . . سؤال مى کند . آنگاه حضرت على ( ع ) به توصیف صفات مؤمن مى پردازند و حدود 130 خط از خطوط چهره متقین را ترسیم مى کنند و از جمله مى فرمایند :
لولا الاجال التى کتب الله لهم لم تستقر ارواحهم فى ابدانهم طرفة عین .
اگر اجل الهى نبود براى یک چشم برهم زدن روح اینان در بدنشان قرار نمى گرفت .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۷ #8
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
این همان حالتى است که اینشتین به آن اشاره مى کند و مى گوید انسان مذهبى وجود خود را یک نوع زندان محصور مى پندارد چنانکه مى خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یکباره بعنوان یک واحد دریابد . در کلمات حضرت امیر ( ع ) این حقیقت پررنگتر و شدیدتر و جامعتر بیان شده است , از دید حضرت , مؤمن , گوئى تمام هستى را در بدن مادى خود جمع کرده و از همین روست که ناگهان قالب را رها مى کند و روحش را آزاد مى سازد . در داستان همام این نکته را هم نوشته اند ک ه وقتى سخن حضرت به پایان رسید , فریادى از همام برآمد و قالب تهى کرد .
در زمینه حس معنوى انسانها , اقبال نیز سخن جالبى دارد , او مى گوید : در این گفته هیچ سر و معمایى وجود ندارد که نیایش بعنوان وسیله اشراقى نفسانى , عملى حیاتى و متعارفى است که بوسیله آن جزیره کوچک شخصیت ما وضع خود را در کل بزرگترى از حیات اکتشافات مى کند . جمله اى نیز در همین زمینه از ویلیام جیمز وجود دارد : انگیزش نیایش نتیجه ضرورى این امر است که در عین حال که درونى ترین قسمت از خودهاى اختیارى و عملى هر کس , خودى از نوع اجتماعى است با وجود این مصائب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه مى تواند پیدا کند . اغلب مردم , خواه بصورت پیوسته و خواه تصادفى در دل خود به آن رجوع مى کنند .
حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى , خود را واقعى و باارزش احساس مى کند . احتمال دارد که مردمان از لحاظ درجه تأثیرپذیرى با یکدیگر اختلاف داشته باشند , براى بعضى از مردم بیش از بعضى دیگر این توجه , اساسى ترین قسمت خود آگاهى را تشکیل مى دهد . آنانکه بیشتر چنین هستند محتملا دینى ترین مردمانند . ولى من اطمینان دارم که حتى آن کسانى که مى گویند به کلى فاقد آنند خود را فریب مى دهند و حقیقتا تا حدى دین دارند. دیگر قرآن تنها غذاى عقل و اندیشه نیست غذاى روح هم هست .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۷ #9
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
قرآن بر موسیقى خاص خودش تأکید زیادى دارد . موسیقى اى که اثرش از هر موسیقى دیگر در برانگیختن احساسات عمیق و متعالى انسان بیشتر است . قرآن خود به مؤمنین دستور مى دهد تا مقدارى از شب را به تلاوت قرآن مشغول باشند و در نمازهاى خود در همان حالى که به خدا متوجه اند , قرآن بخوانند . در خطاب به پیامبر مى گوید :
& یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا نصفه او & . . .
( سوره مزمل آیه 21 )
شبها را بپا خیز براى عبادت و اندکى را به خواب . بپا خیز و به راز و نیاز با خداى خویش بپرداز . و در حالى که به عبادت ایستاده اى قرآن را ترتیل کن . ترتیل یعنى قرائت قرآن نه آنقدر تند که کلمات مفهوم نشوند و نه آنقدر جدا از هم که رابطه ها از بین برود . مى گوید قرآن را با تأنى و در حالى که به محتواى آیات توجه دارى بخوان . و باز در آیات بعدى همان سوره مى گوید آنگاه که براى کارهاى روزانه نظیر تجارت و جهاد در راه خدا بخواب بیشترى احتیاج دارید , در هر حال خلوت عبادت را فراموش نکنید .
در میان مسلمانان یگانه چیزى که مایه نشاط و کسب قدرت روحى و پیدا کردن خلوص و صفاى باطن بوده , همان موسیقى قرآن بود . نداى آسمانى قرآن در اندک مدتى از مردم وحشى شبه جزیره عربستان , مؤمنانى ثابت قدم بوجود آورد که توانستند با بزرگترین قدرتهاى زمانه درافتند و آنها را از پا درآورند . مسلمانان قرآن را نه فقط بعنوان یک کتاب درس و تعلیم که همچون یک غذاى روح و مایه کسب نیرو و ازدیاد ایمان مى نگریستند . شبها با خلوص قرآن مى خواندند ( 1 ) و با خداى خود راز و نیاز مى کردند و روزها چون شیر غران به دشمن حمله مى بردند . قرآن خود چنین انتظارى از ایمان آوردگان داشت . در آیه اى خطاب به پیامبر مى فرماید :
& و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا & ( 1 )
به حرف کفار گوش نده و تسلیم پیشنهادهایشان مشو . در مقابلشان بایست و با سلاح قرآن به جهاد با آنها برخیز و مطمئن باش که فاتح خواهى بود .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۹, ۲۳:۵۸ #10
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
داستان زندگى پیامبر , خود بیانگر درستى این قول است . او تنها و بى هیچ پشتیبان در حالى که تنها قرآن را در دست دارد قیام مى کند اما همین قرآن براى او همه چیز مى شود . برایش سرباز تهیه مى کند , سلاح فراهم مىآورد , نیرو تدارک مى بیند و بالاخره دشمن را در برابرش خاشع و خاضع مى گرداند . افراد دشمن را به سوى او مى کشاند و آنها را به تسلیم در برابر رسول خدا وادار مى سازد و به این ترتیب وعده راستین الهى را تحقق مى بخشد ( 2 ) .
وقتى قرآن زبان خود را زبان دل مى نامد , منظورش آن دلى است که مى خواهد با آیات خود آن را صیقل بدهد و تصفیه کند و به هیجان بیاورد . این زبان غیر از زبان موسیقى است که احیانا احساسات شهوانى انسان را تغذیه مى کند و نیز غیر از زبان مارشهاى نظامى و سرودهاى رزمى است که در ارتشها مى نوازند و حس سلحشورى را تقویت مى کنند . این همان زبانیست که از اعراب بدوى مجاهدینى مى سازد که در حقشان گفته اند : حملوا بصائرهم على اسیافهم آنانکه شناختهایشان را , بینایى هایشان را , افکار روشن خودشان و دریافتهاى الهى و معنویشان را بر شمشیرهایشان گذاشته بودند و شمشیرهایشان را در راه این ایده ها و افکار بکار مى انداختند . براى آنان مسائل فردى و منافع شخصى در کار نبود . با آنکه معصوم نبودند و خطا نیز از ایشان سرمى زد , اما مصداق بارز , | قائم اللیل و صائم النهار | بحساب مىآمدند . در همه لحظات با عمق هستى در ارتباط بودند , شبهایشان به عبادت مى گذشت و روزهایشان به جهاد ( 1 )
قرآن بر روى این خاصیت خودش که کتاب دل و روح است , کتابى است که جانها را به هیجان مىآورد و اشکها را جارى مى سازد و دلها را مى لرزاند , خیلى تأکید دارد و آن را حتى براى اهل کتاب نیز صادق مى داند :
& الذین اتیناهم الکتاب من قبله هم به یؤمنون و اذا یتلى علیهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا & . . . ( سوره قصص آیه 53 )
گروهى را توصیف مى کند که چون قرآن بر ایشان مى خوانند به حالت خضوع و خشوع در مىآیند و مى گویند ایمان آوردیم به آنچه در این کتاب است که همه آن حق است , این را مى گویند و دائم بر خضوعشان افزوده مى شود .
در آیه دیگرى تاکید مى کند که از اهل کتاب , مسیحیان و نصارا به مسلمانان نزدیکترند تا یهود و مشرکین ( 1 ) و بعد گروهى از نصارا را که با شنیدن قرآن ایمان مىآورند این طور توصیف مى کند :
& و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین &
( سوره مائده آیه 83 )
و چون آیاتى را که به رسول فرستاده شده بشنوند اشک از دیده هاى آنها جارى مى شود , مى گویند پروردگارا ایمان آوردیم , ما را از جمله گواهان صادق پیامبرت در نظر گیر .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری