جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: تفسیر داستان اصحاب فیل و پاسخ به بعضی شبهات
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۳۹ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تفسیر داستان اصحاب فیل و پاسخ به بعضی شبهات
محمد بن عبدالله صلوات الله عليه آخرين فرستاده خدا و سفير اتمام مكارم اخلاق براي بشريت كه از مهمترين صفت او در آخرين كتاب آسماني اخلاق نيكوست، اسوه اي نيكو براي جهانيان مي باشد.
خبرگزاري شبستان: پس از آنكه داستان ابرهه و به هلاكت رسيدن ايشان توسط ابابيل را طرح كرديم چند نكته اي را به عنوان تذكر لازم مي دانيم:
1-برخى خواستهاند داستان اصحاب فيل را بر آنچه دركتب تاريخى اروپائيان و ساسانيان و لشكركشى انوشيروان بهيمن و نابود شدن لشكر ابرهه در سر زمين حجاز بوسيله آبله وامثال آن منطبق ساخته و با تصرفاتى كه در كلمات و تاويلاتىكه در عبارات كردهاند بنظر خود جمع بين قرآن كريم و تواريخنمودهاند كه نمونههائى از آنرا در ذيل مىخوانيد:
فريد وجدى در دائرة المعارف خود در ماده«عرب»داستاناصحاب فيل و حمله آنها را بمكه ذكر كرده و سپس مىگويد:
«فاصابت جيش ابرهه مصيبة اضطرته للرجوع عن عزمه»پس لشكر ابرهة به مصيبتى دچار شد كه ناچار شد ازتصميمى كه در ويران كردن كعبه و مكه داشتباز گردد... و سپس سوره مباركه فيل را ذكر كرده و آنگاه گويد:
«مفسران در تفسير پرندههاى ابابيل گفتهاند:آنها پرندگانىبودند كه از دريا بيرون آمده و لشكر ابرهه را با سنگهائى كهدر منقار داشتند بزدند و آنها نابود شدند...»
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۰ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
وى سپس گويد:
«ولى صحيح است كه كلام خدا را بر خلاف ظاهر آن حملكرد بخاطر كثرت استعارات و مجازات در زبان عرب،و قرآنبه زبان لغت ايشان نازل شده و صحيح است كه گفته شود آناتفاق مهمى كه بى مقدمه براى لشكر ابرهه پيش آمد بصورتپرندگانى تصوير شد كه از آسمان آمده و آنها را بوسيلهسنگهاى خود سنگ باران كردهاند». (1)
و در ماده«ابل»و ابابيل پس از تفسير لغوى و معناى لفظابابيل گويد:
«اما روايات در باره شكلهاى اين پرندگان بسيار است وهمين كثرت اقوال دليل آنست كه از رسول خدا«ص»دراينباره نص صحيح و صريحى يافت نمىشود...»
«و ابن زيد گفته:كه آنها پرندگانى بودند كه از دريا آمدند،و در رنگ آنها اختلاف كردهاند،برخى گفتهاند سفيد بودند، و برخى گويند:سياه بوده،و قول ديگر آنكه سبز بودند ومنقارهائى همچون منقار پرندگان و دستهائى همچون دستسگان داشتند،و برخى گفتهاند:سرهاشان همچون سراندرندگان بوده...»
«و در باره«سجيل»گفتهاند:گل متحجر بوده،و قول ديگرآنكه گل بوده،و قول سوم آنكه:سجيل،همان«سنگ وگل»است،و قول ديگر آنكه سنگى بوده كه چون به سوارمىخورد بدنش را سوراخ كرده و هلاكش مىكرد،و عكرمهگفته:پرندگان سنگهائى را كه همراه داشتند مىزدند و چونبه يكى از آنها اصابت مىكرد بدنش آبله در مىآورد،و عمروبن حارث بن يعقوب از پدرش روايت كرده كه پرندگان مزبورسنگها را بدهان خود گرفته بودند،و چون مىانداختند پوستبدن در اثر اصابت آن تاول مىزد و آبله در مىآورد».
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۰ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مؤلف دائرة المعارف پس از نقل اين سخنان گويد:
«و برخى از دانشمندان معاصر عقيده دارند كه اين پرندگانعبارت بودند از ميكروبهائى كه حامل طاعون بودند،و يا پشهمالاريا بودند،و يا ميكروب آبله بودهاند،و در آيه شريفه همكلامى كه منافات با اين نظريه و معنى باشد وجود ندارد، وبدين ترتيب منقول با معقول با هم متحد و موافق خواهدشد...»
وى سپس گويد:«و ما هم اين نظريه را پسنديده و تاييد مىكنيم،بخصوص كههيچ مانعى نه لغوى و نه علمى براى رد اين نظريه وجود نداردكه مانع تفسير پرنده به ميكروب گردد،و بسيار اتفاق افتادهكه طاعون در لشگرها سرايت كرده و آنها را به هزيمت ونابودى كشانده.»
و سپس داستان لشكر كشى ناپلئون را به عكا نقل كرده كه پس ازچند ماه محاصره لشكرش به طاعون مبتلا شده و بناچار جان خودو لشكريانش را برداشته و بمصر بازگشت... (2)
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۱ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
پيش از اين نيز گفتار مؤلف«اعلام قرآن»را براى شما نقلكرديم (3) كه اظهار عقيده كرده بود كه«ابابيل»جمع آبله است، و«طير»هم بمعناى سريع است،و اشكال آنرا هم ذكركردهايم،و نويسنده«اعلام قرآن»يك اظهار نظر ديگرى همكرده كه جالبتر از نظر قبلى است و احتمالا جنگ ابابيل ونابودى ابرهه را به خود يمن كشانده و اظهار عقيده كرده كهمنظور از«حجارة من سجيل»سنگهائى باشد كه براى ويرانكردن صنعا و شكست ابرهه در منجنيق گذارده بودند،و در اين باره چنين گويد:
«بعقيده بعضى سجيل لغتى از سجين است،و سجين كه درقرآن نيز نام آن ذكر شده دركهاى است از جهنم يا طبقه هفتمزمين است.اگر تصوير اخير را براى سجيل قبول كنيم و ازقسمت استعارات ادبى بهرهور شويم با عقيدهاى كه سبتبهابابيل در فوق ذكر گرديد منافات و مباينتى بوجود نمىآيد.
لكن اگر سجيل را معرب سنگ و گل بدانيم بايد معتقد شويمكه آيه ناظر به لشكر كشى ايران به يمن در سال 570 و يا 576است و مغلوبيت ايشان بوسيله لشكر انوشيروان حمله وجسارت ايشان بكعبه بوده است،و خداوند بوسيله انوشيروانپيروان جسور ابرهه و فرزندان او را كيفر داده است.در صورتىكه سومين آيه از سوره فيل اشاره به لشكركشى ايرانيان باشددور نيست كه«طير»با«تيار»يا تياره كه بر لشكر ساسانياناطلاق مىشده رابطهاى داشته باشد،و در اين صورت آيهچهارم«ترميهم بحجارة من سجيل»با نوع جنگ ايرانىآنزمان تناسب دارد،زيرا مسلما ايرانيان از قلل جبال يمناستفاده كرده و با منجنيق آنان را سنگ باران كردهاند و يا بامنجنيق و سنگ،حصارهاى ايشان را بتصرفدر آوردهاند... » (4)
و نظير اين گونه تاويلات عجيب و غريب را در برخىكتابهاى ديگر روز نيز مىتوانيد مشاهده كنيد كه ما براى نمونهبهمين دو قسمت اكتفا مىكنيم و وقتخود و شما را بيش از ايننمىگيريم...
و ما قبل از هر گونه پاسخى به اين سخنان و تاويلاتمىخواهيم از اين آقايان بپرسيم چه اصرارى داريد كه آياتكريمه قرآن را با تاريخى تطبيق دهيد و ميان آنها را جمع كنيدكه صحت و سقم آن معلوم نيست و دستهاى مرموز و غير مرموز وتاريخ نويسان جيره خوار و دربارى ساسانيان و ديگران هر يكبنفع خود و اربابانشان و براى كوبيدن حريفان،تاريخ را تحريفكردهاند تا جائيكه گفتهاند:«تاريخ»«تاريك »است و واژهتاريخ از همان واژه تاريك گرفته شده...!
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۲ #5
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
و براستى ما نفهميديم منظور از اين گفتار فريد وجدى كهمىگويد:
«...با اين ترتيب معقول و منقول با هم موافق خواهند شد»معقول كدام و منقول كدام است،آيا قرآن معقول استيا منقول، و ما نمىدانيم چرا يك معتقد به قرآن كريم و وحى الهى بايداينگونه قضاوت كند و چنين رايى را مورد تاييد قرار داده و بهپسندد! و يا اين گفتار مؤلف اعلام قرآن خيلى عجيب است كهمىگويد:
«...اگر سجيل را معرب سنگ و گل بدانيم بايد معتقدشويم كه آيه ناظر به لشكر كشى ايران به يمن در سال 570 يا576 است...»
و اين چه ملازمهاى است كه ميان اين دو مطلب برقرار كردهو چه«بايد»ى است كه خود را ملزم به اعتقاد آن كرده،و چهاصرارى به اين انطباقها داريد؟و اساسا ما در برابر قرآن و تاريخچه وظيفهاى داريم؟آيا وظيفه داريم قرآن را با تاريخ منطبق سازيميا تاريخ را با قرآن،آن هم تاريخ آن چنانى كه گفتيم؟
و بهتر است در اينجا براى دقت و داورى بهتر اصل اين سورهمباركه را با ترجمهاش براى شما نقل و آنگاه پاسخ جامعى بهاينگونه تاويلات داده شودبسم الله الرحمن الرحيم«الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل،الم يجعل كيدهمفى تضليل و ارسل عليهم طيرا ابابيل،ترميهم بحجارة منسجيل،فجعلهم كعصف ماكول».
ترجمه:
آيا نديدى كه پروردگار تو با اصحاب فيل چه كرد؟مگر نيرنگشان را در تباهى نگردانيد و بر آنان پرندهاى گروه گروهنفرستاد و آنها را بسنگى از«سجيل»ميزد،و آنانرا مانند كاهىخورد شده گردانيد.
اكنون با توجه و دقت در آيات كريمه اين سوره،بخوبىروشن مىشود كه سياق اين آيات و لسان آن،صورت معجزه وخرق عادت دارد،و يك مطلب تاريخى را نمىخواهد بيانفرمايد،مانند ساير داستانهائى كه در قرآن كريم با جمله«المتر...»آغاز شده مانند اين آيه:
«الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت...» (5)
كه مربوط استبداستان گروهى كه از ترس مردن ازشهرهاى خود بيرون رفتند و به امر خداى تعالى مردند و سپسزنده شدند...بشرحى كه در تفاسير و تواريخ آمده كه همهاشصورت معجزه دارد...
و چند آيه پس از آن نيز كه داستان طالوت و جالوت در آنذكر شده و آن نيز بصورت اعجاز نقل شده كه فرمايد:
«الم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى...» (6)
و هم چنين چند آيه پس از آن كه در مورد نمرود و پس از آنداستان يكى ديگر از پيغمبران الهى كه معروف است«عزير»پيغمبر بوده و چنين مىفرمايد:
«الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه...» (7) و پس از آن بدون فاصله مىفرمايد:
«او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها قال انىيحيى هذه الله...» (8) و بخصوص در آياتى كه به دنبال اين جمله«الم تر كيف»نيز آمده مانند:
«الم تر كيف فعل ربك بعاد...» (8) كه خداى تعالى مىخواهد قدرت كامله خود را در كيفيتنابودى ستمكاران و ياغيان و طغيان گران زمانهاى گذشته باتمام امكانات و نيروهائى را كه در اختيار داشتند گوشزد ديگرطاغيان تاريخ نموده تا عبرتى براى اينان باشد.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۳ #6
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
و هم چنين آيات ديگرى كه لفظ«كيف»در آنهااست،و منظور بيان كيفيتخلقت موجودات و يا كيفيت ذلت و خوارى ملتها و نابودى آنها بصورت.
اعجاز،و خارج از اين جريانات طبيعىمىباشد مانند اين آيات:
«و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين» (10) و اغرقنا الذين كذبوا بآياتنا فانظر كيف كان عاقبةالمنذرين» (11) «فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا دمرناهم و قومهماجمعين» (12) و بخصوص آيه اخير كه در باره كيفيت نابودى قوم ثمود نازلشده و از نظر مضمون با داستان اصحاب فيل شبيه استبا اينتفاوت كه در آنجا لفظ«كيد»آمده و در اينجا لفظ«مكر»بارى اين آقايان گويا با اين تاويلات و توجيهاتخواستهاند جنبه اعجاز را از اين معجزه بزرگ الهى بگيرند و آنراقابل خوراك براى اروپائيان و غربيان و ديگر كسانى كهعقيدهاى به معجزه و كارهاى خارق عادت نداشتهاند بنمايند، در صورتى كه تمام اهميت اين داستان بهمين اعجاز آن است،واين داستان بگفته اهل تفسير از معجزاتى بوده كه جنبهارهاص (13) داشته،و بمنظور آماده ساختن زمينه براى ظهوررسولخدا صادر شده،و ملا جلال الدين رومى بصورت زيبائى آنرابنظم آورده و بيان داشته است كه گويد:
چشم بر اسباب از چه دوختيم گر ز خوش چشمان كرشم آموختيم هستبر اسباب اسبابى دگر در سبب منگر در آن افكن نظر انبياء در قطع اسباب آمدند معجزات خويش بر كيوان زدند بى سبب مر بحر را بشكافتند بى زراعت جاش گندم كاشتند ريگها هم آرد شد از سعيشان پشم بر ابريشم آمد كشكشان جمله قرآنست در قطع سبب عز درويش و هلاك بولهب مرغ با بيلى دو سه سنگ افكند لشكر زفتحبش را بشكند پيل را سوراخ سوراخ افكند سنگ مرغى كو ببالا پر زند دم گاو كشته بر مقتول زن تا شود زنده هماندم در كفن حلق ببريده جهد از جاى خويش خون خود جويد ز خون پالاى خويش هم چنين ز آغاز زقرآن تا تمام رفض اسباب است و علت و السلام
2-ما در آنچه گفتيم جمودى هم به لفظ نداريم و اگر بتوان معناىصحيحى كه با اعجاز اين آيات و معناى ظاهرى آن منافات نداشته باشد براى آنها پيدا كرد كه با ساير نقلها و تواريخ انطباق پيدا كند آنرامىپذيريم،و خيال نشود كه ما نظر خاصى روى نقلى يا تاريخى ازتواريخ اسلامى و يا غير اسلامى داريم كه نمىخواهيم آنها را بپذيريمبلكه ما تابع واقعياتى هستيم كه قابل پذيرش باشد،مثلا در پارهاى ازنقلها و تفاسير مانند تفسير فيض كاشانى«ره»آمده كه اين سنگها بهركس مىرسيد بدنش آبله مىآورد،و پيش از آن هرگز آبله در آنجا ديدهنشد.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۳ #7
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
و فخر رازى از عكرمة از ابن عباس و سعيد بن جبير نقل كرده كهگفتهاند:
«لما ارسل الله الحجارة على اصحاب الفيل لم يقع حجرعلى احد منهم الا نفط جلده و ثار به الجدرى» (14)
يعنى آن هنگامى كه خداوند سنگ را بر اصحاب فيل فرستاد هيچيك از آن سنگها بر احدى از آنها نخورد جز آنكه وستبدنش زخمشده و آبله بر آورد.
و يا نقل ديگرى كه از ابن عباس شده كه گفته است چون آنسنگها به لشكريان ابرهه خورد...
«فما بقى احد منهم الا اخذته الحكة،فكان لا يحكانسان منهم جلده الا تساقط لحمه (15) هيچ يك از آن لشكريان نماند جز آنكه مبتلا به خارش بدنگرديد،و چون پوستبدن خود را مىخاريد گوشتش مىريخت...
چنانكه پارهاى از اين تعبيرات در روايات ما نيز از ائمه اطهارعليهم السلام نقل شده مانند روايتى شده كه در روضه كافى و علل الشرايعاز امام باقر عليه السلام روايتشده كه پس از ذكر وصف آن پرندههاكه سرها و ناخنهائى همچون سرها و ناخنهاى درندگان داشتند و هركدام سه عدد از آن سنگها بهمراه داشتند يعنى دو عدد به پاها و يكى بهمنقار.
آنگاه فرمود:
«فجعلت ترميهم بها حتى جدرت اجسادهم فقتلهم بهاو ما كان قبل ذلك رؤى شيىء من الجدرى،و لا رؤا ذلك منالطير قبل ذلك اليوم و لا بعده...» (16)
يعنى مرغهاى مزبور همان سنگها را به ايشان زدند تا اينكهبدنهاشان آبله در آورد و بدانها ايشانرا كشت،و پيش از اين واقعه چنينآبلهاى ديده نشده بود،و نه آنگونه پرندههائى ديده بودند نه پيش از آنروزو نه بعد از آنروز.
اكنون اگر بگوئيم منظور مورخين هم همين است كه اين سنگهاكه بوسيله آن پرندگان به بدن لشكريان ابرهه خورد موجب زخم شدنبدنشان و تاول زدن و زخم شدن و سپس مرگ آنها گرديد،و همانگونهكه قرآن كريم فرمود بدنشان همچون كاه جويده و خورد شده گرديد مااز پذيرش آن امتناعى نداريم،اما اگر بخواهيد«سنگ»را بر ذراتگرد و غبار و«طير»را بر ميكروبهاى حامل آن ذرات و ابابيل بر خودآبلهها و«عصف ماكول»را بر چرك و خون بدنهاى آنها،و يا امثالاينها حمل كنيد نمىتوانيم بپذيريم،چون مخالف صريح آيات وكلمات قرآنى است.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۰, ۲۲:۴۴ #8
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,188
- مورد تشکر
- 1,232 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اين داستان از ارهاصات بوده است
3-همانگونه كه گفته شد داستان اصحاب فيل جنبه اعجازداشته،و اگر كسى سئوال كند مگر در معجزه شرط نيست كهبدست پيغمبر انجام شود؟در پاسخ مىگوئيم:برخى از معجزات بودهكه جنبه ارهاصى داشته و از ارهاصات بوده،و آنها به اتفاقاتخارق العاده و معجزاتى اطلاق مىشود كه معمولا مقارن با ظهور و ياولادت پيغمبرى اتفاق مىافتد مانند اتفاقات شگفت انگيز وخارق العاده ديگرى كه در شب ولادت رسول خدا«ص»در جهانواقع شده و در روايات زيادى از روايات ما آمده مانند آنكه در آن شب درياچه ساوه خشك شد،و آتشكده فارس خاموش گشت و چهاردهكنگره در ايوان كسرى فرو ريخت...و امثال آن كه شايد در بخثهاىآينده بدان اشاره شود،كه اينها زمينهساز ظهور پيغمبرى بزرگ بودهاست.
و ارهاص در لغت عرب بمعناى آماده باش و آژير خطر و آمادهكردن مردم براى يك اتفاق مهم مىباشد كه معمولا مقارن با ولادتپيغمبران بزرگ ديگر نيز چنين اتفاقاتى بوقوع مىپيوسته،چنانچه درولادت موسى و عيسى و ابراهيم عليهم السلام نيز وجود داشته است.
پىنوشتها:
1-دائرة المعارف ج 6 ص 254-253.
2-دائرة المعارف ج 1 ص 34-33.
3-به قسمت(ب)از صفحه 9 تا 11 همين كتاب مراجعه نمائيد.
4-اعلام قرآن خزائلى ص 159-160.
5-سوره بقرة آيه 243.
6-آيه 246.
7-آيه 258.
8-آيه 259.
9-سوره فجر آيه 6.
10-سوره اعراف آيه 84.
11-سوره يونس آيه 73.
12-سوره نمل آيه 51.
13-معناى ارهاص را در صفحات آينده انشاء الله تعالى مىخوانيد.
14-تفسير مفاتيح الغيب ج 32 ص 100.
15-بحار الانوار ج 15 ص 138.
16-بحار الانوار ج 15 ص 142 و 159.صاحب اثر :سيد هاشم رسولي محلاتي
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری