جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: بین دو مقوله مسلمانی و عقب ماندگی کافری و پیشرفت چه ارتباطی وجود دارد؟

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    27
    مورد تشکر
    65 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    بین دو مقوله مسلمانی و عقب ماندگی کافری و پیشرفت چه ارتباطی وجود دارد؟




    بین دو مقوله مسلمان بودن و عقب افتادگی از نظر منطقی و فلسفی تساوی نیست ; یعنی این طورنیست که هر جامعهء مسلمان , عقب افتاده باشد, زیرا ممکن است جامعه ای مسلمان و متدین , پیشرفته نیز باشد وممکن است کشوری عقب افتاده , کافر باشد. اصولاً پیشرفت و عقب افتادگی زاییدهء دین داری و عدم دین داری نیست ; البته اگر دین داری با معرفت کامل باشد, زمینه را برای پیشرفت جامعه مساعد می کند, منتها پیشرفت علمی وصنعتی , یک نوع کمال است و دین داری , کمال دیگر و هر کدام در جامعه ای باشد, جامعه کمال مربوط به خود را داردو خاصیت هر دو کمال متفاوت است . خاصیت علم در جامعه , پیشرفت در زمینه های گوناگون است و خاصیت دین داری , صلاح و رستگاری از قید و بندهای دست و پاگیر و به وجود آمدن ایمان و آرامش فکری و جسمی می باشد. بنابراین بین دو مقولهء پیشرفت علمی و صنعتی با مسلمانی تساوی نیست , بلکه هر کدام خاصیت خود رادارد و هر کدام در جای خود لازم است .
    جامعه باید پیشرفته در علم و صنعت و هم متدین باشد. می توان گفت این دو مقوله مکمل یکدیگرند و بین آن دوتضادّ و تنافی وجود ندارد, زیرا هر جامعهء دین دار, می تواند پیشرفته باشد. ادیان الهی مخصوصاً دین اسلام به دانش و پیشرفت سفارش کرده اند. آیات و روایاتی را که دربارهء اهمیت علم هست , مطالعه کنید تا متوجه شوید چقدراسلام به این مسئله اهمیت داده است . در بین متدینان و مسلمانان , وجود دانشمندانی چون فارابی و ابوعلی سینا وغیاث الدین جمشید و خواجه نصیرالدین طوسی و ابوریحان بیرونی و صدها عالم دیگر شاهد این مدعا است . اگردر زمان کنونی می بینید بیش تر کشورهای مسلمان از نظر علمی و صنعتی پیرفته نیستند, به خاطر دین دارد نیست ,بلکه منشأ سیاسی دارد. اگر دست سیاستمداران چپاولگر از سر مسلمانان کوتاه باشد, خواهید دید مسلمانان شایستگی پیشرفت را دارند, که نمونه آن موفقیت در المپیادهای جهانی است .
    بسیاری از پیشرفت ها در کشورهای غربی توسط دانشمندانی است که از کشورهای دیگر از جمله کشورهای مسلمان به آن جا هجرت کرده اند. کشورهای غربی مغزهای متفکر مسلمان و غیر مسلمان را در اختیار گرفته و به نحوی جذب کرده است . بنابراین نمی توان گفت مسلمانان در پیشرفت های کشورهای صنعتی و دارای فن آوری ,نقش نداشته اند.
    کدام مکتب به اندازهء مکتب اسلام به علم ارزش داده است ؟ قرآن در مواردی به اهمیّت علم تصریح کرده ومی فرماید: (1) یا در سورهء قلم می فرماید: و یا در سورهء علق می فرماید:
    الذّی خلق پاسخ: خلق الانسان من علق پاسخ: اقرأ و ربّک الاکرم پاسخ: الذی علّم بالقلم ;(2) خدای بزرگوار همو است که دانش به انسان آموخت ; یعنی استعداد پیشرفت و تکامل تاریخی و اجتماعی و دیگر زمینه ها را بدو عطا فرمود.(3)
    مسلمانان حدود هزار سال مشعل علم و هدایت مردمان را برافروخته نگه داشتند, اما از زمانی که خود باخته شدند و پاس استعمار به کشورهای مسلمان باز شد, عقب افتادگی آنان آغاز شد. علت عقب افتادگی مسلمانان دین و ایمانشان نبود, بلکه عوامل مختفی که مهم ترین آن ها وابستگی سیاسی و استعمار می باشد.
    پاورقی:
    1) سوره زمر (39) آیه 9
    2) سوره علق (96 )آیه 1ـ 4
    3) .مطهری , تکامل اجتماعی انسان , ص 10

  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    191
    مورد تشکر
    78 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    سلام. آقا من از اول كه وارد سايت شدم بي طرفي خودم رو اعلام كردم. اما دوست عزيز اول اينكه دانشمندان در اوايل ايرانان بودند و بعد به علت اينكه دين رسمي ايران اسلام شد به مسلمانان تغيير كردند. هيچ مدرك قابل قبولي براي اينكه ثابت كنه كه واقعا دانش مندان مسلمان بودند در دست نيست. اين يه حدس از طرفه شخصه منه كه ممكنه براي اينكه كشته نشن اعلام كردن مسلمان هستن. و مورد بد. من از عده اي هستم كه قبول دارم كه دين كشورهارو نابود مي كنه. در تاريخ ايران شما هميشه شاهد پيشرفت بودين درست كه بخواتر جنگهايي ايران مشكلاتي هم داشت. اما به صورت كاملا مشخص شما شاهد هستين كه با ورود اسلام به ايران نه به كشورهاي ديگه فقط ايران سطح فرهنگي كشور كاهش و در نتيجه بدبختي مردم آغاز شد. تكرار مي كنم صحبت هاي من كاملا نظر شخصي هست و خودم قبول دارم كه ممكنه اشتباه باشه اگه نظري غير از اين و منطقي دارين پذيرا هستم

  3. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    27
    مورد تشکر
    65 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    سلام عزيزم
    اين كه شما نظرتان را ابراز كنيد خيلي خوب است اما اينكه مطلب ديگران را با نام خودتان ارائه بدهيد كاري است نا پسند لطفا در اين مورد دقت فرماييد.

  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    513
    مورد تشکر
    1,094 پست
    حضور
    1 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط schindler نمایش پست
    با ورود اسلام به ايران نه به كشورهاي ديگه فقط ايران سطح فرهنگي كشور كاهش و در نتيجه بدبختي مردم آغاز شد. تكرار مي كنم صحبت هاي من كاملا نظر شخصي هست و خودم قبول دارم كه ممكنه اشتباه باشه اگه نظري غير از اين و منطقي دارين پذيرا هستم
    سلام
    دوست عزیز نگاهی اجمالی به تاریح سرزمین عزیزمون ایران زمین گره گشای خیلی از سوالاتمان در مورد مطلبی که فرموده اید خواهد بود برای همین منظور بنده مقاله ای را که قبلا تهیه کرده ام رو خدمتتون تقدیم می کنم


    نظام اجتماعی ایران قبل از ورود اسلام


    جامعه اجتماعى ایران ساسانى جامعه طبقاتى و صنفى بوده و اصول و نظامات طبقاتى به شدیدترین وجهى در آن اجرا مى شده است
    البته نظام طبقاتى را ساسانیان اختراع نكردند . بلكه از دوره هخامنشیان و اشكانیان معمول و مجرى بوده است (تاریخ ایران باستان , تالیف مشیرالدوله , چاپ جیبى , جلد ششم , صفحه 1500 و جلد نهم , صفحه 2684 . ایضا تاریخ ایران , تالیف مشیرالدوله , صفحات 16 و 123 و 240) . ساسانیان این نظام را تجدید و تایید و تقویت كردند .
    مسعودى در مروج الذهب جلد 1 , صفحه 152مى نویسد :
    اردشیر بن بابك سر سلسله ساسانیان مردم را هفت طبقه قرار داد . هم او در( التنبیه و الاشراف صفحه 76) مى نویسد :
    چون در جریان كار ضحاك , كاوه كه آهنگرى بیش نبود توانست ملك ضحاك را واژگون سازد , اردشیر در فرمان معروف خود , پادشاهان پس از خویش را از خطرى كه از ناحیه طبقه عوام پیش مى آید برحذر داشت.
    در كامل ابن اثیر مى خوانیم كه :هنگامى كه لشكر مسلمین و سپاه ایران در قادسیه به هم رسیدند , رستم فرخ زاد , (( زهره بن عبدالله )) را كه به عنوان مقدمه الجیش مسلمین پیشاپیش آمده و با جماعت خود اردو زده بود به حضور خود طلبید و منظورش این بود بلكه با نوعى مصالحه كار را تمام كند كه به جنگ نكشد . به او گفت : شما مردم عرب همسایگان ما بودید و ما به شما احسان مى كردیم و از شما نگهدارى مى نمودیم و چنین و چنان مى كردیم . زهره بن عبدالله گفت : امروز وضع ما با اعرابى كه تو مى گویى فرق كرده است , هدف ما با هدف آنها دو تاست , آنها به خاطر هدفهاى دنیوى به سرزمینهاى شما مى آمدند و ما به خاطر هدفهاى اخروى . ما همچنان بودیم كه تو وصف كردى , تا خداوند پیامبر خویش را در میان ما مبعوث فرمود و ما دعوت او را اجابت كردیم , او به ما اطمینان داد كه هر كه این دین را نپذیرد خوار و زبون خواهد شد و هر كه بپذیرد عزیز و محترم خواهد گشت . رستم گفت : دین خودتان را براى من توضیح بده : گفت : پایه اسایش اقرار بو حدانیت خدا و رسالت محمد است گفت : نیك است , دیگر چى ؟ گفت : دیگر آزاد ساختن بندگان خدا از بندگى بندگان براى اینكه بنده خدا باشند نه بنده بنده خدا . گفت : نیك است و دیگر چى ؟ گفت : دیگر اینكه همه مردم از یك پدر و مادر ( آدم و حوا ) زاده شدند و همه با هم برادر و برابرند : گفت : این هم بسیار نیك است .
    سپس رستم گفت : حالا اگر اینها را پذیرفتیم بعد چه مى كنید حاضرید برگردید ؟ گفت : آرى به خدا قسم , دیگر جز براى تجارت و یا احتیاجى دیگر نزدیك شهرهاى شما هم نخواهیم آمد . رستم گفت سخنت را تصدیق مى كنم اما متاسفم كه باید بگویم از زمان اردشیر رسم بر این است كه به طبقات پست اجازه داده نشود دست به كارى كه مخصوص طبقات عالیه و اشراف است بزنند , زیرا اگر پا از گلیم خویش درازتر كنند مزاحم طبقات اشراف مى شوند . زهره بن عبدالله گفت : بنابراین ما از همه مردم براى مردم بهتریم , ما هرگز نمى توانیم با طبقات پایین آنچنان رفتار كنیم كه شما مى كنید , ما معتقدیم امر خدا را در رعایت طبقات پایین اطاعت كنیم و اهمیت ندهیم به اینكه آنها امر خدا را درباره ما اطاعت مى كنند یا نمى كنند ( كامل ابن اثیر , جلد 2 , صفحه 319 - 320 . ) .
    آقاى سعید نفیسى مى گوید :
    از اختلافات دینى و طریقتى كه بگذریم , چیزى كه بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افكنده بود امتیاز طبقاتى بسیار خشنى بود كه ساسانیان در ایران برقرار كرده بودند و ریشه آن در تمدنهاى ( ایرانى ) پیشین بوده , اما در دوره ساسانى بر سختگیرى افزوده بودند .
    در درجه اول هفت خانواده اشراف و پس از ایشان طبقات پنجگانه امتیازاتى داشتند و عامه مردم از آن محروم بودند تقریبا مالكیت انحصار به آن هفت خانواده ( هفت فامیل ) داشت ایران ساسانى كه از یك سو به رود جیحون و سوى دیگر به كوههاى قفقاز و رود فرات مى پیوست , ناچار حدود صد و چهل میلیون جمعیت داشته است . اگر عده افراد هر یك از هفت خاندان را صد هزار تن بگیریم , شماره ایشان به هفتصد هزار نفر مى رسد , و اگر فرض كنیم كه مرزبانان و دهگانان كه ایشان نیز تا اندازه اى از حق مالكیت بهره مند بوده اند نیز هفتصد هزار نفر مى شده اند تقریبا از این و چهل میلیون , یك میلیون و نیم حق مالكیت داشته و دیگران همه از این حق طبیعى خداداد محروم بوده اند ناچار هر آیین تازه اى كه این امتیازات ناروا را از میان مى برد و برابرى فراهم مى كرد و به این ملیونها مردم ناكام حق مالكیت مى داد و امتیازات طبقاتى را از میان مى برد , همه مردم با شور و هیجان بدان مى گرویدند (تاریخ اجتماعى ایران , جلد دوم , صفحه 24 - 25 ) .
    در شاهنامه فردوسى كه منابعش همه ایرانى و زردشتى است داستان معروفى آمده است كه به طور واضح نظام طبقاتى عجیب و طبقات بسته و مقفل آن دوره را نشان مى دهد , كه تحصیل دانش نیز از مختصات طبقات ممتاز بوده است .
    مى گوید در جریان جنگهاى قیصر روم و انوشیروان , قیصر به طرف شامات كه در آنوقت در تصرف انوشیروان بود قشون كشید , و سپاه ایران به مقابله پرداخت . در اثر طول كشیدن مدت , خزانه ایران خالى شد , انوشیروان با بوذر جمهر مشورت كرد , قرار بر این شد كه از بازرگانان قرضه بخواهند گروهى از بازرگانان دعوت شدند , در آن میان یك نفر (( موزه فروش )) بود كه از نظر طبقاتى چون كفشگر بود از طبقات پست به شمار مى آمد , گفت من حاضرم تمام قرضه را یكجا بدهم , به شرط اینكه اجازه داده شود یگانه كودكم كه خیلى مایل است درس بیاموزد به معلم سپرده شود .
    بدو كفشگر گفت كاین من دهم
    سپاسى ز گنجور بر سر نهم
    بدو كفشگر گفت كاى خوب چهر
    نرنجى بگویى به بوذر جمهر
    كه اندر زمانه مرا كودكى است
    كه بازار او بر دلم خوار نیست
    بگویى مگر شهریار جهان
    مرا شاد گرداند اندر نهان
    كه او را سپارم به فرهنگیان
    كه دارد سر مایه و هنگ آن
    فرستاده گفت این ندارم برنج
    كه كوتاه كردى مرا راه گنج
    بیامد بر شاه بوذرجمهر
    كه اى شاه نیك اختر خوب چهر
    یكى آرزو كرد موزه فروش
    اگر شاه دارد به گفتار گوش
    فرستاده گفتا كه این مرد گفت
    كه شاه جهان با خرد باد جفت
    یكى پور دارم رسیده به جاى
    به فرهنگ جوید همى رهنماى
    اگر شاه باشد بدین دستگیر
    كه این پاك فرزند گردد دبیر
    به یزدان بخواهم همى جان شاه
    كه جاوید بادا سزاوار گاه
    بدو گفت شاه اى خردمند مرد
    چرا دیو چشم تو را خیره كرد ؟ !
    برو همچنان باز گردان شتر
    مبادا كزو سیم خواهیم و زر
    چو بازارگان بچه گردد دبیر
    هنرمند و با دانش و یاد گیر
    چو فرزند ما بر نشیند به تخت
    دبیرى بیایدش پیروز بخت
    هنر یابد ار مرد موزه فروش
    سپارد بدو چشم بینا و گوش
    به دست خردمند مرد نژاد
    نماند جز از حسرت و سرد باد
    بما بر پس از مرگ نفرین بود
    چو آیین این روزگار این بود
    هم اكنون شتر باز گردان به راه
    درم خواه و از موزه دوزان مخواه
    فرستاده برگشت و شد با درم
    دل كفشگر زان درم پر زغم
    شاهنامه فردوسى , چاپ سازمان كتابهاى جیبى , جلد ششم , صفحات 258 - 260 )
    كریستن سن مى گوید : به طور كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه دیگر مجاز نبود , ولى گاهى استثناء واقع مى شد , و آن وقتى بود كه یكى از آحاد رعیت , اهلیت و هنر خاصى نشان مى داد , در این صورت بنابر نامه (( تنسر )) آن را ( باید ) بر شهنشاه عرضه كنند , بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات , تا اگر مستحق بدانند به غیر طائفه الحاق فرمایند ... مردمان شهرى نسبه وضع خوبى داشتند , آنان هم مانند روستائیان مالیات سرشمارى مى پرداختند ولى گویا از خدمات نظامى معاف بودند و به وسیله صناعت و تجارت صاحب مال و جاه مى شدند . اما احوال رعایا به مراتب از آنان بدتر بود , مادام العمر مجبور بودند در همان قریه ساكن باشند و بیگارى انجام دهند و در پیاده نظام خدمت كنند به قول آمیانوس مارسلینوس : (( گروه گروه )) از این روستائیان پیاده از پى سپاه مى رفتند گویى ابدالدهر محكوم به عبودیت هستند , به هیچ وجه مزدى و پاداشى به آنان نمى دادند )) ... در باب احوال رعایایى كه در زیر اطاعت اشراف و ملاك بوده اند اطلاع بیشترى نداریم . امیانوس گوید : (( اشراف مزبور خود را صاحب اختیار جان غلامان و رعایا مى دانستند )) . وضع رعایا در برابر اشراف و ملاك به هیچ وجه با احوال غلامان تفاوتى نداشت ... با وجود این نظر به اهمیت فوق العاده اى كه زراعت در دین زردشت داشته , چنانكه كتابهاى مقدس در ستایش این كار مبالغه كرده اند , مسلم است كه حقوق قانونى زارعین از روى كمال دقت معین بوده است , چند نسك از نسكهاى اوستا محتوى قواعد و احكامى در این خصوص بوده اند (ایران در زمان ساسانیان , کریستین سن ، صفحات 343 - 346 . ) كریستن سن در فصل هشتم كتاب خویش نیز نمونه ها و دلائل و قرائنى براى زندگى خشن طبقاتى آنروز ذكر مى كند.
    بحث دیگر درباره نظامات اجتماعى ایران مربوط است به رژیم حكومت ساسانیان , حكومت ساسانیان استبدادى محض بوده است . آنان خود را آسمانى نژاد و مظهر خدا مى دانستند و از مردم به كمتر از سجده راضى نمى شدند , و مردم با این وضع خو گرفته بودند . كسانى كه قصد اشنایی از این نظر با جامعه ایرانى آنروز را دارند مى توانند رجوع كنند به كتابهاى : تاریخ ادبیات ادوارد براون , جلد اول ترجمه آقاى على پاشا صالح. و كتاب تمدن ایرانى , تالیف جمعى از خاورشناسان , ترجمه دكتر بهنام, و تاریخ اجتماعى ایران , تالیف سعید نفیسى , جلد دوم, و مخصوصا ایران در زمان ساسانیان , تالیف كریستن سن محقق دانماركى , ترجمه رشید یاسمى
    ( در نگارش این مطالب از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، تالیف استاد شهید مطهری استفاده شده است )
    التماس دعا

  5. تشکرها 2


  6. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    513
    مورد تشکر
    1,094 پست
    حضور
    1 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    به نام خدا
    با سلام
    نظام خانوادگی در دوره ساسانی ، مقارن با ظهور اسلام
    تعدد زوجات در دورة ساسانی جاری و معمول بوده است. و جای انکار نیست . ازهرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر این مطلب را تایید کرده اند .
    هرودوت دربارة طبقة اشراف عهد هخامنشی می‏گوید:
    « هر كدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عدة زنان غیرعقدی بیشتر است.» (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی/ 1535.)
    استرابون دربارة همین طبقه می‏گوید:«آنها زنان زیاد می‏گیرند و با وجود این ، زنان غیرعقدی بسیار دارند.» (همان ص 1543)
    ژوستین از مورخان عصر اشكانی دربارة اشكانیان می‏گوید:«تعداد زنان غیرعقدی در میان آنها و بخصوص در خانوادة سلطنتی از زمانی متداول شده بود كه به ثروت رسیده بودند، زیرا زندگانی صحراگردی مانع از داشتن زنان متعدد است.(همان ص 2693)
    آنچه در ایران باستان در میان طبقة اشراف معمول بوده است چیزی بالاتر از تعدد زوجات یعنی حرمسرا بوده است و لهذا نه محدود به حدی بوده است، مثلاً چهار تا یا بیشتر یا كمتر، و نه مشروط به شرطی از قبیل عدالت و تساوی حقوق زنان و توانایی مالی یا جنسی، بلكه همان‏طور كه نظام اجتماعی، یك نظام طبقاتی بوده است، نظام خانوادگی نیز چنین بوده است.
    دختر مستقلاً حق اختیار شوهر نداشت. این حق به پدر اختصاص داشت. اگر پدر در قید حیات نبود، شخص دیگر اجازة شوهر دادن دختر را داشت. این حق نخست به مادر تعلق می‏گرفت و اگر مادر مرده بود متوجه یكی از عموها یا داییهای او می‏شد. (ایران در زمان ساسانیان/ کریستین سن 346 و 347.)
    شوهر بر اموال زن ولایت داشت و زن بدون اجازة شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف كند. به موجب قانون زناشویی فقط شوهر شخصیت حقوقی داشت. (همان /ص 351)
    شوهر می‏توانست به وسیلة یك سند قانونی زن را شریك خویش سازد. در این صورت زن شریك‏المال می‏شد و می‏توانست مثل شوی خود در آن تصرف كند. فقط بدین وسیله زوجه می‏توانست معاملة صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد. (همان ، ص 352)
    هرگاه شوهری به زن خود می‏گفت: از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستی، زن بدین وسیله از نزد شوهر خود طرد نمی‏شد، ولی اجازت می‏یافت به عنوان «زن خدمتكار» (چاكر زن) شوهر دیگری اختیار كند... فرزندانی كه در ازدواج جدید در حیات شوهر اولش می‏زایید، از آنِ شوهر اولش بود؛ یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی می‏ماند. (همان ، ص 353.)
    شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یكی از زنانش را (حتی زن ممتاز خود را) به مرد دیگری كه بی‏آنكه قصوری كرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاریه بدهد)، تا این مرد از خدمات آن زن استفاده كند؛ رضایت زن شرط نبود. در این صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی كه در این ازدواج متولد می‏شدند، متعلق به خانوادة شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می‏شدند... این عمل را از اعمال خیر می‏دانستند و كمك به یك هم دین تنگدست می‏شمردند.
    خلاصه این است كه برای اینكه نام خانواده‏ها محفوظ بماند و اصل مالكیت خاندانهایی كه حق مالكیت داشته‏اند متزلزل نشود و ثروتی كه از آنها باقی می‏ماند به دست بیگانه نیفتد، اگر كسی می‏مرد و فرزند پسری از او باقی نمی‏ماند و به اصطلاح اجاقش كور می‏ماند، «ازدواج نیابی» بعد از قوتش انجام می‏دادند.
    در باب ارث مقرر بود كه زن ممتاز و پسرانش یكسان ارث ببرند. به دختران شوهر نكرده نصف سهم می‏دادند. چاكر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولی پدر می‏توانست قبلاً چیزی از دارایی خود را به آنان ببخشد یا وصیت كند كه پس از مرگ به آنان بدهند. (همان /357.)
    ملاك و محور مقررات خانوادگی دو چیز بوده و همة مقررات برای حفظ آندو بوده است: نژاد، ثروت.
    ازدواج با محارم كه سنتی رایج بوده [و] در آن عهد و از دوران پیشین سابقه داشته است روی همین اساس قرار داشته است؛ یعنی خاندانها برای اینكه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند كوشش می‏كرده‏اند تا حد امكان با اقربای نزدیك خود ازدواج كنند، و چون این عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده، با زور و قدرت مذهب و اینكه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و كسی كه امتناع ورزد جایش در دوزخ است، آن را كم و بیش به خورد مردم می‏داده‏اند.
    در صدر اسلام ازدواج با محارم میان زردشتیان امر رایجی بوده است، لهذا این مسأله پیش آمده است كه گاهی بعضی از مسلمین، بعضی از زردشتیان را به علت این كار مورد ملامت و دشنام قرار می‏دادند و آنها را بدین سبب زنازاده می‏خواندند، اما ائمة اطهار مسلمانان را از این بدگویی منع می‏كردند، تحت این عنوان كه این عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومی نكاحی دارند و اگر مطابق شریعت خود ازدواج كنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمی‏شوند. (وسائل الشیعه، چاپ امیر بهادر، ج 3، ابواب مواریث، ص 368.)
    و هم در روایات باب «حدود» آمده است كه در حضور امام صادق (ع) شخصی از شخص دیگر پرسید كه با آن مردی كه از او طلبكار بودی چه كردی؟ آن مرد گفت: او یك ولدالزّنایی است. امام سخت برآشفت كه این چه سخنی بود؟ آن شخص گفت: قربانت گردم، او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است و لهذا هم مادرش است و هم خواهرش پس قطعاً ولدالزّناست. امام فرمود: مگر نه این است كه در دین آنها این عمل جایز است و او به دین خود عمل كرده است؟ پس تو حق نداری او را ولدالزّنا بخوانی. (وسائل الشیعة، چاپ امیر بهادر، ابواب الحدود، ص 439.)
    التماس دعا

  7. تشکرها 3


  8. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    191
    مورد تشکر
    78 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط shahid110 نمایش پست
    سلام عزيزم
    اين كه شما نظرتان را ابراز كنيد خيلي خوب است اما اينكه مطلب ديگران را با نام خودتان ارائه بدهيد كاري است نا پسند لطفا در اين مورد دقت فرماييد.
    سلام داداشم، سوء تفاهم شده ، من نظر كسي رو اينجا منتقل نكردم، خوبه گفتم كه اين كاملا نظر خودمه و شخصي ، ممكنه خيلي ها مثل من فكر كنند و مثل من صحبت كنند اين دليل نمي شه كه من از اونا صحبتي رو بر ميدارم ، مي شه بدونم شما فكر كردين من از كي اين مطالب رو دزديدم و به نام خودم زدم؟

  9. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۷
    نوشته
    494
    مورد تشکر
    732 پست
    حضور
    31 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط schindler نمایش پست
    سلام. آقا من از اول كه وارد سايت شدم بي طرفي خودم رو اعلام كردم. اما دوست عزيز اول اينكه دانشمندان در اوايل ايرانان بودند و بعد به علت اينكه دين رسمي ايران اسلام شد به مسلمانان تغيير كردند. هيچ مدرك قابل قبولي براي اينكه ثابت كنه كه واقعا دانش مندان مسلمان بودند در دست نيست. اين يه حدس از طرفه شخصه منه كه ممكنه براي اينكه كشته نشن اعلام كردن مسلمان هستن. و مورد بد. من از عده اي هستم كه قبول دارم كه دين كشورهارو نابود مي كنه. در تاريخ ايران شما هميشه شاهد پيشرفت بودين درست كه بخواتر جنگهايي ايران مشكلاتي هم داشت. اما به صورت كاملا مشخص شما شاهد هستين كه با ورود اسلام به ايران نه به كشورهاي ديگه فقط ايران سطح فرهنگي كشور كاهش و در نتيجه بدبختي مردم آغاز شد. تكرار مي كنم صحبت هاي من كاملا نظر شخصي هست و خودم قبول دارم كه ممكنه اشتباه باشه اگه نظري غير از اين و منطقي دارين پذيرا هستم
    اين حرفاتون كاملا غلط و بي اساسه.
    شما درباره ي ايران بعد از اسلام چه قدر تحقيق كردي؟
    تمام ممالك اسلامي بعد از نفوذ و سيطره اسلام شاهد يك انقلاب علمي و فرهنگي بسيار عظيم بودند.
    دست كم براي يه مقطع 400 ساله ممالك اسلامي از غرب چين گرفته تا سواحل غربي افريقا و تا قلب اروپا و اسپانيا به مهد علم و فناوري تبديل شد به گونه اي كه علومي نظير رياضي، نجوم، فيزيك، شيمي، پزشكي، داروسازي، فلسفه، ادبيات، موسيقي، معماري، دريانوردي، مكانيك و ... در اين دوران توسط دانشمندان مسلمان يا براي اولين بنيان نهاده شد يا بسط و گسترش پيدا كرد.
    لازم به ذكر است آثار فلاسفه يونان باستان به مثل افلاطون و ارسطو براي اولين بار از زبان عربي به زبان هاي اروپايي ترجمه شد و اين در حالي است كه اگر فلاسفه مسلمان اين آثار را به عربي ترجمه نكرده بودند كلا فلاسفه عهد باستان به كلي در تاريخ فراموش شده بودند.
    مسلمانان بي گمان از تاثير گذار ترين ملل در تاريخ علمي و فرهنگي بشر مدرن بوده اند.
    متاسفانه اين مقطع از تاريخ بشريت به خاطر غرض ورزي تاريخ نويسان غربي هميشه مورد بي اعتنايي قرار گرفته است.
    به اين جمله پرينس چالز پادشاه ولز توجه كنيد:

    If there is much misunderstanding in the West about the nature of Islam, there is also much ignorance about the debt that our own culture and civilization owe to the Islamic world. It's a failure, which stems, I think, from the straight-jacket of history that we have inhereted. The medieval Islamic world from central Asia to the shores of the Atlantic, was a world were scholars and men of learning flourished. But because we have tended to see Islam as the enemy of the west, as an alien culture, soceity and system of belief we have tended to ignore or erase its great relevance to our own history.

    اگر سوء تفاهم هاي بسياري در غرب درباره ذات اسلام وجود دارد، جهل بسيار زيادي نيز در قبال دٍين بزرگي كه تمدن و فرهنگ ما مرهون جهان اسالام است وجود دارد. و ...

  10. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    191
    مورد تشکر
    78 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    دوستان عزيز من با مقاله ي جناب سخن آشنا قانع شدم، فقط نمي دونم چه جوري مي شه گفت قلط كردم، خوب من در حال حاضر منبع صحبت هام رو ندارم پس حرفاي شما رو قبول مي كنم . فقط مسئله اينه كه جناب مدير بخش لطف كنن كلا اون نظر من رو بردارن ممنون مي شم.به جانه خودم من آگاه شدم و قبول كردم از اين به بدم بدون اوردن منبع اصليم نظراتم رو نمي گم و جميعا ببخشيد.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود