جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ** فرقه شناسي 2 **انصار الله فرقه جعلي بر مبناي مذهب مالكي
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۵, ۱۸:۴۷ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 27
- مورد تشکر
- 65 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
** فرقه شناسي 2 **انصار الله فرقه جعلي بر مبناي مذهب مالكي
فرقههاي مختلف مذهبي و غير مذهبي كه در ميان جامعه اسلامي و غير اسلامي از طرف برخي اشخاص، پايهگذاري ميشود، معمولاً به انگيزه يا بهانة حمايت و دفاع از يك قشر جامعه بر اساس بروز ريشههاي افكار انحرافي مؤسسين و يا يك طبقه خاص و با پشتيباني مكاتب منحرف، به وجود مي آيند.
به عنوان مثال اخيراً در 28 اسفند 1383ه. ش در آمريكا بر اساس يك فكر انحرافي در ميان تازه مسلمانان براي دفاع و احقاق حق زنان، اولين نماز جمعه به امامت يك زن به نام «امينه ودود» با حضور حدود صد نفر و به صورت مختلط از زن و مرد اقامه شد. يكي از ترتيب دهندگان اين مراسم به نام «اسرار النعماني» ادعا كرد كه زمان اعاده حقوق زنان در جهان اسلام، فرا رسيده است و زنها نيز ميتوانند، مانند مردان نقش رهبران روحاني را بازي كنند.</SPAN> همين جريان، ممكن است در آينده نزديك، منشأ تأسيس يك فرقة جديد در جامعه اسلامي آمريكا بشود.
فرقة انصارالله در جامعه اسلامي آمريكا براي بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي سياهپوستان آفريقاييتبار توسط شخصي به نام (عيسي محمد) در سال 1970 تأسيس شده است. او قبل از تأسيس اين فرقه، تحت تأثير جنبشهاي ديگر سياهپوستي، مثل فرقه موريش به رهبري نوبل دْروعلي</SPAN> و ملت اسلام قرار داشته است، لكن بعد از اينكه برنامههاي آموزشي آنها را مخالف و مغاير با دين اسلام تشخيص داد، خود به تأسيس فرقهاي جديد پرداخت. او با توجه به اينكه ريشه نژادي و فرهنگي خود را در شمال آفريقا و اتصال و پيوند خانوادگياش را با خاندان (امام المهدي) مبارز انقلابي سوداني و (امام الهادي المهدي) رهبر مذهبي انصار در سودان يافت و نيز وجود تمدني قديمي در اطراف رود نيل را دليل بر برتري سياهان ميدانست، در ابتدا، مذهب و فرقهاش را بر محور نژادپرستي و برتري نژاد سياه، تأسيس نمود. لكن به مرور زمان اين محوريت را كم كم از دست داد. و تعاليم قرآن را اساس و محور فرقهاش قرار داد، و تلاش نمود خود را مفسّر واقعي اسلام نشان دهد. به هر حال او در نزد پيروانش يك شخصيت برجسته و داراي مقام معنوي و صاحب كرامات ميباشد.
برخي از عقايد و ويژگيهاي ديگر اين فرقه را ميتوانيم در امور زير خلاصه كنيم:
1ـ يكي از عقايد عيسي محمد اين است رهبر بر سه نوع ميباشد:
الف: پيامبر كه به او وحي ميشود.
ب: حواريون كه بايد پيام آخرين پيامبر را به مردم برسانند.
ج: راهنما يا هادي كه اصلاحگر و رفرميست مذهبي ميباشد.
عيسي محمد، خود را از رهبران نوع سوم دانسته و لذا در سال 1976 م مدعي شد كه او مثل امام (محمد احمد المهدي) سوداني يك فرد اصلاحگر و فرميست است.
2ـ او در راستاي همين اصلاحگرياش معتقد است كه اسم (الله) نبايد از عربي به زبانهاي ديگر ترجمه شود چون مفهوم اصلي خود را از دست ميدهد و كساني كه كلمه (GOD) را به جاي (الله) به كار ميبرند نميدانند كه GOD آخرين اسم از پنجاه اسم شيطان است.
3ـ او ميگويد كه فرقه انصارالله بايد پيرو مكتب مالكي باشد و مسلماناني كه به مكاتب ديگر اسلامي وابستهاند كاملاً در اشتباه هستند. او در جهت تقويت اين نظرش، ميگويد كه آثار مالك بن انس تنها آثاري است كه سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آنها به زبان عربي منتشر شده است. اما آثار ديگران اول به زبان فارسي بوده و بعدها به عربي ترجمه شدهاند.
4ـ يكي از عقايد ديگر اين فرقه به تبعيت از عقيدة عيسي محمد اين است كه تمام پيامبران از نظر نژادي سياهپوست بودهاند و حتي خدا را هم سياه معرفي ميكنند. او سعي كرده است كه به نحوي و با تأكيد بر اينكه حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ تنها فرزند رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده است خود را به خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نزديك كند.
5ـ به نظر رهبر اين فرقه يك مسلمان واقعي در اصل يك مسيحي است. به اين معني كه فرقة انصارالله پيروان حضرت عيسي مسيح ـ عليه السّلام ـ هستند و منتظر بازگشت او ميباشند اين فرقه هرچند يك فرقه ظاهراً اسلامي است، لكن از نوشتههاي بعضي از نويسندگان مثل «ايوان حداد» و «جين سميت» به دست ميآيد كه به نظر عيسي محمد جامعه انصارالله يك جامعه مسلمان طرفدار عيسي مسيح ميباشد.
6ـ ويژگي ديگر اين فرقه حمله شديد رهبر آن به مسلمانان سني مذهب ميباشد او معتقد است كه سنيها تعاليم قرآن و سنت نبوي را به انحراف كشانده و سعي دارند نقش خدا را بازي كنند. وي اعتراضات خود را بر عليه سنيها در كتابي به نام «360 سؤال از مسلمانان سني» كه در سال 1989 م منتشر شده منعكس نموده است. وي رهبران مذهبي سعودي را بزرگترين بدعتگذار در اسلام معرفي كرده و حتي براي دفع اتهام وهابي بودن از خودش در بعضي موارد به تفاسير و تعابير شيعه از دين اسلام نزديك شده است. و شايد به خاطر همين كارش قريب به هزار نفر از پيروانش در فيلادلفيا شيعه شدند.
عيسي محمد در سال 1988 م خود را از عنوان امام جامعه انصارالله، بازنشسته نموده و رهبر جديد به نام امام موسي جاي او را گرفت.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۵, ۱۸:۵۱ #2
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 27
- مورد تشکر
- 65 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
** فرقه شناسي 3 ** انجمن حجتيه چيست؟
یکى از گروههایى که در سالهاى اخیر در مباحث مهدویت مورد توجه قرار گرفته، گروه موسوم به «انجمن حجتیه» است. این گروه به وسیله شیخ محمود ذاکرزاده تولایى معروف به شیخ محمود حلبى (1279 - 1376 ه .ش) با همکارى... سیدرضا آل رسول، سید محمدحسین عصار، سید حسین سجادى، غلامحسین حاج محمدتقى که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد.
اگرچه اغلب اعضاىاینگروهازسطح سواد بالایى برخوردار بودند؛ با این حال حضور روحانیون در این گروه کمرنگ بود. اینامر ممکناست به دلیل حساسیت رژیم طاغوت بوده باشد؛ اگرچه برخى بر این باورند که این عدم حضور روحانیون، به جهت مخالفت سرسختانه مؤسس گروه با فلسفه بوده است.(1)
انگیزههاى تأسیس انجمن حجتیه
الف: مقابله با فرقه ضاله بهائیت
بدون تردید یکى از شیطنتهاى دشمنان در مقابل حقیقت تابناک اعتقادات شیعه، ایجاد انحرافات در اذهان مردم - از جمله در مباحث مهدویت - است. یکى از این انحرافات «بابیت» و سپس «بهائیت» است که به نوعى ضربههاى سنگینى بر پیکره اعتقادات شیعه وارد ساخت. بنابراین روحانیت شیعه، این سنگربانان اعتقادات راسخ، همواره در مقابله با این کجروىها از هر تلاش فروگذار نبودهاند.
در دوران رژیم طاغوتى پهلوى، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى، گسترش فراوان و بىسابقهاى یافت.
در این زمان روحانیان با احساس خطر، به طور جدى وارد صحنه مبارزه شدند. از جمله آقاى فلسفى با اجازه حضرت آیتالله بروجردى در منابر و برخى رسانهها، علیه این گروه سخنرانى مىکرد. گروهى تحت عنوان انجمن حجتیه نیز در سال 1335 ه .ش وارد این عرصه شدند.(2)
ب: خواب آقاى حلبى
آقاى حلبى رئیس انجمن، بخشى از انگیزه تأسیس آن را خوابى مىداند که خود دید، و در آن خواب حضرت مهدىعلیه السلام ایشان را امر به تشکیل چنین گروهى نموده است!!(3)
افکار و عقاید انجمن حجتیه
1 . بزرگ نمایى و جلوهدادن بهائیت به عنوان دشمن اصلى
شیخ حلبى تأکید مىکرد: امروز امام زمانعلیه السلام از کسى جز این خدمت را نمىپذیرد و چیزى جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعى و دینى همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.(4)
2 . عدم دخالت در امور سیاسى
در تبصره 2 از ماده دوم اساسنامه انجمن، تصریح شده است: انجمن به هیچ وجه در امور سیاسى مداخله نخواهد کرد و مسؤولیت هر نوع دخالتى را که در زمینههاى سیاسى از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، به عهده نخواهد گرفت.
بر این اساس چنانچه فردى از اعضاى انجمن به طرف مسائل سیاسى کشیده مىشد، بلافاصله عذر او را مىخواستند.(5) به زعم آنان اسلام تنها دین عبادت است و دخالت در سیاست، زیبنده پیشوایان دینى نیست.
3 . قیامهاى قبل از ظهور محکوم به شکست است.(6)
آنان با استفاده از برخى روایات، صاحب پرچمهاى قیام قبل از ظهور را گمراه مىدانستند و تشکیل حکومت و بسط عدل را در جهت انسداد باب مهدویت مىشمردند.(7)
4 . جهاد در دوران غیبت معنا ندارد.
شیخ حلبى در این باره مىگوید: [شیعه مىگوید:] در عصر غیبت امام زمانعلیه السلام جهاد نیست، چرا؟ چون حاکم اسلامى که باید معصوم باشد، مصداق پیدا نکرده است. وظیفه داریم فقط دین خود را حفظ کنیم. تکالیف شرعىمان را انجام دهیم و به شبهادت منکران جواب دهیم و دیگر هیچ.(8)
5. فلسفه نوعى بدعت است.
از دیدگاه برخى از آنان، کسى که فلسفه مىخواند یا درس مىدهد، از عدالت ساقط است.
انجمن حجتیه و انقلاب اسلامى
با توجه به افکار و عقاید انجمن حجتیه، مىتوان به راحتى نتیجه گرفت که اعضاى این گروه، هرگز با انقلاب اسلامى رابطهاى برقرار نکردند؛ چه اینکه این قیام شیعى را بر خلاف نظر خود مىدانستند.
«آنان مبارزه را ممنوع کرده بودند و معتقد بودند این مبارزه به جایى نمىرسد مسؤولان انجمن اعلام کردند: هر کس مایل به شرکت در فعالیتهاى سیاسى و تظاهرات باشد، باید از انجمن کنارهگیرى کند. در این ایام بسیارى از اعضا - که عمدتاً مقلد امام خمینىرحمه الله بودند - علاوه بر شرکت در فعالیتهاى ضد رژیم، برخوردهاى فکرى با انجمن را آغاز کردند و برخى با عنوان سازمان «عباد صالح» انشعاب یافتند».(9)
از جمله مواردى که به صراحت در مقابل فرمایش بنیان گذار انقلاب ایستادگى کردند، برپایى جشنهاى نیمه شعبان در سال 1357 بود!(10) این در صورتى بود که امام خمینىرحمه الله در سوگ شهداى نهضت اسلامى، مردم را به عزاى عمومى و عدم برگزارى جشن دعوت کرده بود.
در 26 تیرماه 1362 امام خمینىرحمه الله در پى سخنانى مهم، کسانى را که معتقد بودند باید معصیت زیاد شود تا امام زمان ظهورعلیه السلام کند، به شدت مورد مذمت قرار داد. در پى آن بود که رسماً این انجمنطبق بیانیهاى انحلال خود را اعلام کرد.(11)
پی نوشت ها:
1) سید مجید پورطباطبایى، در جستجوى قائم، ص 389.
2) طاهر احمدزاده، مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران، ش 2، سال 1378.
3) بهائیت در ایران، ص 248.
4) نشریه چشم انداز ایران، سال اول، ش 2.
5) روزنامه کیهان، سال 1381، ص 102 شهریور.
6) ر.ک: همان.
7) ر.ک: همان.
8) پگاه، ش 71، 4 آبان 1381.
9) از: على اکبر هاشمى رفسنجانى: روزنامه عروةالوثقى، 22 مهرماه 1361 به نقل از کتاب در شناخت حزب قاعدین.
10) ر.ک: مجله پگاه، ش 72، سال 81 .
11) تحقیق از: محسن ملکی .
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۵, ۱۸:۵۳ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 27
- مورد تشکر
- 65 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
**فرقه شناسي 4 ** تاریخچهی شکلگیری انجمن حجتیه 1
الف: زمینههای شکلگیری
زمینههای شکلگیری انجمن ضدبهاییت و یا انجمن حجتیه را در چند حوزه میتوان بررسی کرد. از پیش از یک قرن قبل، فردی به نام "میرزا علی محمد" ادعای بابیت امام عصر و نمایندگی ایشان و سپس ادعای مهدویت را به راه انداخت و سبب به وجود آمدن فرقهای به نام "بابیه" و سپس "بهاییت" شد. این فرقه که از همان ابتدا توسط مسلمانان مطرود و ضاله خوانده شد، بنا به دلایل بیشتر سیاسی و با حمایتهای آشکار و پنهان از جانب حاکمیت و قدرتهای سیاسی وقت، اقدام به رسوخ در میان مردم و به خصوص جوانان کرد. یکی از مراکزی که خیلی مورد توجه بهاییت قرار داشت، حوزههای علمیه بود و بهاییت تلاش فراوانی میکرد تا درون این حوزهها رسوخ کند و از این طریق به جذب مبلغ برای خود دست بزند. این تلاشها از همان ابتدا با مخالفت شدید روحانیون مسلمان مواجه شد، اما با وجود مخالفت مسلمانان، بهاییت به موفقیتهایی در این زمینه دست یافت. دلایل این موفقیت را میتوان در حمایت سیاسی قدرتهای استعماری بیگانه از این فرقه دانست و دیگر این که تشکیلات بهاییت با انسجام خاصی فعالیتهای خود را سازمان داد و مانند یک حزب عمل میکرد اما در مقابل، تشکل و سازمان خاصی در روحانیت شیعه وجود نداشت که خاص مقابله با فعالیت بهاییان باشد. در دهه 20 و 30 هجری شمسی بهاییت بر قوت فعالیتهای خود به گونهای آشکار افزوده بود و به طور علنی در همه جا دست به تبلیغ میزد. روحانیت شیعه که از این انحراف به شدت رنج میبرد، شاهد گستردگی روزافزون این فرقه در جامعه بود و نیاز به سازمان و تشکیلاتی که با نفوذ بهاییت مبارزه کند، کاملاً حس میشد. در چنین شرایطی در اوایل دههی 30 بود که انجمن ضد بهایت توسط یک روحانی به نام شیخ محمود ذاکر تولایی، مشهور به شیخ محمود حلبی، تشکیل شد و فعالیتهای خود را علیه بهاییت بودند. به دلیل زمینهها و نیاز مذهبی که در اینبار حس میشد، کار وی با استقبال بسیاری از روحانیون مواجه شد و روز به روز گستردگی بیشتر یافت. در واقع پس از سالها، مسلمانان شاهد تشکیل سازمانی برای مقابله با بهاییت آغاز کرد و به همین جهت این انجمن که به حجتیه موسوم شد، به زودی در دل عموم روحانیون و مسلمانان و به خصوص جوانان راه یافت و توفیق بسیاری هم در این زمینه یعنی مبارزه با بهاییت کسب کرد.
از دیگر زمینههای شکلگیری انجمن حجتیه میتوان به شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره اشاره کرد. پس از کودتای 28 مرداد 1332، که به شکست نهضت ملی انجامید، بسیاری از مبارزان سیاسی و مذهبی از ادامهی فعالیت بازماندند. شرایط آن دوران به گونهای بود که راه بر هر گونه فعالیت علیه حکومت بسته بود و علاوه بر آن، بسیاری از افراد دچار یأس و ناامیدی شده و خانهنشین بودند. در چنین شرایطی، بخشی از نیروهای مذهبی به فعالیتهای غیرسیاسی و به خصوص فرهنگی و مذهبی (بدون جنبهی سیاسی آن) روی آوردند. انجمن حجتیه از بدو تأسیس ـ پس از کودتای 28 مرداد 32 ـ به هیچ وجه داعیه مبارزه با حکومت را نداشت، به همین دلیل حکومت وقت منعی برای تشکیل چنین انجمنی نمیدید، بلکه از جهاتی هم به نظر میرسید مایل به تشکیل چنین سازمانهایی باشد، زیرا بسیاری از نیروها، توان خود را در جایی به غیر از مبارزه با حکومت صرف میکردند و این امر مطلوب حکومت بود. نگاهی به اساسنامه انجمن میتواند مؤید این موضوع باشد. در اساسنامهی انجمن آمده است:
«انجمن به منظور فعالیتهای علمی، آموزشی، خدمات مفید اجتماعی، با الهام از تعالیم عالیه اسلام و مذهب شیعه جعفری، جهت پرورش استعداد و تربیت انسانهایی لایق و کاردان و مفید باتقوی و ایمان و اصلاح جهات مادی و معنوی جامعه تأسیس شده است و در تبصره یک در ماده دوم، موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت "بقیها... اعظم امام زمان (ع)" لایتغیر خواهد بود. اما برنامههای آن با توجه به شرایط و نیاز جامعه براساس حفظ هدف کلی و ... تغییر یا تعمیم مییابد. هدف ثابت انجمن تا ظهور حضرت بقیها... در این جمله خلاصه گردیده:
تاریخ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع از آن با رعایت مقتضیات زمان.
گروهی نیز دربارهی زمینههای پیدایش انجمن ضدبهاییت معتقد به حضور دستهای قدرتهای استعمارگر هستند. اینان معتقدند که ساختن فرقه و ضدفرقه یکی از روشهای استعماری برای سرگرم ساختن مبارزان و ملتهاست. بنابراین حضور فرقهی بهاییت را یکی از حربههای استعمارگران میدانند. گروهی نیز معتقدند، آماده بودند شرایط اجتماعی، سیاسی و مذهب در آن دورههاست که نیاز به حضور تشکیلاتی با این ویژگی را موجه مینماید.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۵, ۲۱:۴۷ #4
بسم الله الرحمن الرحيم
انجمن حجتيه
تاريخچه
الف) قبل ازانقلاب :
اين انجمن بانام "انجمن خيريه حجتيه مهدويه" پس از کودتاي 28 مرداد 1332 با رهبري محمد ذاکر تولايي(معروف به حلبي) با هدف مقابله با بهائيت تأسيس شد.ليکن درمبارزه با بهائيت، هيچ گاه اساس بهائيت (صهيونيسم) را مد نظر قرارنداده، بلکه درمحيط اختناق رژيم شاهنشاهي درکمال آزادي، جلسات منظمي را درييلاق ها وباغ هاي بزرگ با صرف هزينه هاي سنگين برگزار مي کردند. از افتخارات اين انجمن در قبل از انقلاب عدم شرکت اعضايش در قضاياي 15 خرداد بود.
اين جريان با پوشش آماده نمودن شرايط براي ظهور حضرت حجت (عج) معتقد به اشاعه فساد بوده وبه اين دليل که برقراري حکومت ا سلامي مانع ظهور امام زمان (عج) مي باشد، از هيچ مخالفتي با نظام اسلامي دريغ نکرد.
ب) پس از انقلاب :
درابتداي انقلاب با سوء استفاده از فضاي باز به وجود آمده وبا پوشش دفاع از اسلام فقاهتي، به جنگ با ولايت فقيه برخاستند. پس از سخنراني امام راحل درسال 1362 عده اي از اعضاء اين جريان متوجه انحرافات خود شده واز انجمن جدا شدند .
حضرت امام خميني (قدس سره) درخصوص انجمن حجتيه فرمودند :
يک دسته ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريد معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد حضرت صاحب مگربراي چي مي آيد ...اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بندي ها را براي خاطر خدا اگر مسلميد برداريد وبراي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد، اين دسته بندي ها را برداريد، دراين موجي که الان ملت رابه پيش مي برد دراين موج خودتان را وارد کنيد وبرخلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست
مواضع انجمن حجتيه
1 ) مخالفت با تشکيل حکومت ا سلامي :
از مواضع انجمن، مي توان به مخالفت با تشکيل حکومت اسلامي خصوصاً بعد از انقلاب اشاره نمود
حضرت امام خميني(قدس سره) درباب حکومت مي فرمايند :
لازم است که فقها اجتماعاً يا انفراداً براي اجراي حدود وثغور نظام، حکومت شرعي تشکيل دهند . اين امر اگر براي کسي امکان داشته باشد واجب عيني است و گرنه واجب کفائي است .
بنابراين لازمه زمامداري، عصمت نيست بلکه شرط عدالت لازم است
انجمن معتقد است که استرداد حق مظلوم را بايد به ظهور امام زمان (عج) واگذار نمود.لذا طبيعي است که براساس اين عقيده امرتشکيل حکومت به خودي خود منتفي مي گردد وبرپايي حکومت به منظور استرداد حق بي مورد شناخته مي شود .
2) مهدويت وانتظار :
رهبر ومؤسس انجمن حجتيه درجلسه درس و سخنراني خود چنين گفته است :
الان هم مي گويي حکومت ا سلامي خوب است، شما آن مصداق حاکم اسلامي را نشان بدهيد، آني که معصوم از خطا باشد را نشان بدهيد، آني که هوي و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفسي به هيچ وجه در او اثرنکند، نشان بدهيد ، او بيايد توي ميدان جلو بيافتد، ملت مي افتد به خاک پايش، تمام مردم قربان خاک پايش ميشوند
بدين ترتيب اعضاي انجمن براي توجيه رخوت و سازش کاري وتنبلي خود، قيام براي تشکيل حکومت شرعي را نفي مي نمايند . نگرش انجمن در باب انتظار مبتني است برنگرش عامه بايد امام زمان بيايد اشکالات رابرطرف کند وتا آن حضرت نيايد هيچ کاري انجام نمي گيرد
3 ) جدايي ديانت از سياست :
دراساسنامه اي که مبناي خط مشي انجمن مي باشد آماده است که، انجمن به هيچ وجه درامور سياسي مداخله نخواهد داشت ومسئوليت هر نوع دخالت درمسائل سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن، برعهده خود آنان خواهدبود.
حضرت امام خميني مي فرمايند ديروز مقدس نماهاي بي شعور ميگفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز ميگويند مسؤولين نظام کمونيست شدهاند تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براي ظهور امام زمان مفيد و راه گشا ميدانستند. امروز از اين که در گوشهاي خلاف شرعي که هرگز خواست مسؤولين نيست رخ ميدهد، فرياد وا اسفاها سر ميدهند. ديروز حجتيهايها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شدهاند. ولايتيهاي ديروز که در سکوت و امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را ميخورند تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريختهاند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولايت برايشان جز تکسّب و تعيّش نبوده است
منبه وبلاگ شخصی خودم
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۰۵/۳۰, ۱۲:۴۹ #5
سال فراز و نشيب، روايتي تازه از انجمن حجتيه
از اين روي وي با انديشيدن تمهيداتي، درصدد ايجاد محدوديتهايي براي بخش روحانيت برآمد. همزمان با اين اقدام، توجه بيش از حد نشان دادن به علوم و فنون و مظاهر غربي در جامعه ايراني، زمينه را براي ورود افكار غيرديني و ضد مذهبي فراهم آورد. بسياري از تحصيلكردگان غربي در زمان مورد نظر، در شمار گروههاي مرجع درآمدند و كمكم نسل جديد، روابط محكمتري را با اين گروهها برقرار كرد. از طرفي ديگر روحانيت با احساس خطر در اين زمينه، به تكاپوي جديدي دست يافت تا شرايط را به نفع خود حفظ كند و يا اينكه دستكم موجوديت خود را در مقابل حوادث و وقايع احتمالي حفظ كند.با روي كار آمدن سلسله پهلوي، شرايط جديدي بر فضاي فكري، سياسي و اعتقادي جامعه ايراني حاكم شد. رضاخان با هر نيت و قصدي، در صدد ايجاد تحول در ساختار اجتماعي ايران بود و به همين سبب، نوخواهي و نوگرايي را در همه شؤون، شعار خود قرار داده بود. از نظر وي سنت و مذهب، مهمترين مانع براي پيشبرد اهداف او به شمار ميرفت.
به طور كلي جامعه روحانيت و اقشار مذهبي اران در دوره جديد با سه جريان عمده فكري مواجه بودند كه به نوعي آنان را به رويارويي و چالش فرا ميخواندند.
جريان اول همان فارغالتحصيلان غرب بودند كه مدتي را در ديار فرنگ به كسب علم و دانش گذرانده و پس از مراجعت به وطن، در رأس امور علمي، فرهنگي و اجتماعي قرار گرفته بودند. اينان در شرايط جديد به واسطه اتكا به حمايت همهجانبه دولت و نظام شاهنشاهي، مترصد فرصتي براي جانشيني و جايگزيني روحانيت و علماي حوزههاي ديني تحت عنوان گروههاي مرجع جديد بودند. به ويژه اينكه با افتتاح دانشگاههاي متعدد، در شهرهاي مختلف كشور و ورود دانشجويان به اين مراكز علمي، رابطه نسبتا خوبي بين نسل جوان و اين گروههاي مرجع جديد برقرار شد. حاصل اين توافق و تفاهم، ظهور پديده روشنفكري بود كه البته ريشه در دوره قاجاريه داشت اما در دوره پهلوي به شدت مورد تأكيد و تشويق قرار ميگرفت. علاوه بر مراكز علمي و فرهنگي، بسياري از مناصب اجرايي و اداري در تصدي اين نسل جديد بود. بنابراين زمينه لازم براي بيرون راندن و به حاشيه كشاندن جريان مذهبي و نمايندگان آن (يعني روحانيون) فراهم بود. حتي در قوه مقننه و قضاييه نيز به جهت قانونگذاري و نظارت بر آن، كه با توجه به جو حاكم مذهبي بر جامعه ايران و به لحاظ ماهيتي، روحانيون و مجتهدان جامعالشرايط تأثيرگذار و مسؤوليتهايي را احراز كرده بودند در شرايط به وجود آمده، كمكم از نظر تعداد اعضا، رو به كاهش نهاد و فارغالتحصيلان علوم و فنون جديد جانشين آنان شدند. شايد مهمترين چالش بين اين قشر و نهاد روحانيت، آشتيناپذيري سنت و تجدد بود. روشنفكران اساسا عامل انحطاط و عقبماندگي ايران را سنتزدگي و دخالت بيش از حد امر مذهب در شؤون اجتماعي جامعه ميدانستند، بنابراين هيچگونه تعامل مشتركي را براي پيشبرد امور با روحانيت نميپذيرفتند. از ديگر سو در بين برخي لايههاي مذهبي نيز ورود فرهنگ و تمدن غربي، برابر با ناديده انگاشتن دين تلقي ميشد و به هيچ رو، پيوندي بين اين دو برقرار نبود.
جريان ديگري كه مذهبيون از گسترش آن احساس خطر ميكردند، نفوذ ايدههاي كمونيسم در ايران بود. با توجه به گذشته تاريخي و سلطه نظام استبدادي، اشاعه شعارهاي عدالتخواهي و تكيه بر آزادي مردم براي عموم پرجذبه بود. به همين خاطر همزمان با نشر اين افكار، بسياري از جوانان جزو باورمندان اين اعتقاد شدند. البته ميزان گرايش جوانان و قشر تحصيلكرده به اين اعتقاد به تناسب داراي شدت و ضعف بود. برخي تنها دلبسته شعار برابري و عدالت تفكر سوسياليستي بودند و به همين خاطر براي اشاعه آن تلاش ميكردند. برخي ديگر نيز جزو معتقدان به فلسفه كمونيسم و ماركسيسم شدند و در مسير ضديت با دين گام برداشتند. نقطه مقابل جامعه ديني آن زمان، «حزب توده» قرار داشت كه با بهرهگيري از ايدههاي كمونيستي و شعار حاكميت مردم توانسته بودند، گروه زيادي را نسبت به اين اعتقاد متمايل كنند. نفوذ حزب توده به خصوص در بين بخشي از طبقه روشنفكر و همچنين عناصر نظامي ارتش ايران، دغدغههايي را در پي داشت. مخالفان اصلي اين طرز فكر از يك سو نهاد سلطنت بود كه مظاهر قدرت و اقتدار آن مبتني بر سلطه يك فرد بر جامعه و احراز قدرت مطلقه بود. از سويي ديگر روحانيون و بخش مذهبي جامعه نيز، اشاعه فرهنگ ماركسيسم، كمونيستي را براي حيات ديني، خطرآفرين تشخيص داده بودند.
جريان فكري ديگري كه در سايه مساعدتهاي رژيم گذشته بالنده شد و بر بسياري از اركان سياسي و اقتصادي كشور سايه افكند، بهاييت بود. معتقدان به اين مسلك به ويژه از دهه 20 به بعد، با گسترش فعاليت، داراي مناصب مهمي در دولت شدند و بنا بر همين اساس، بيش از نيمي از وزراي كابينه هويدا را بهاييان تشكيل ميدادند. به موازات توفيق آنان در تصدي امور اجرايي و اداري، تبليغات فرهنگي و اعتقادي آنان افزايش پيدا كرد. بسياري از آنان به نقاط محروم كشور مبلغ ميفرستادند. همچنين فعاليت گستردهاي را براي ترغيب دانشآموزان و دانشپژوهان براي گرويدن به اين نحله فكري آغاز كردند. قدم اول آنان براي ترغيب ديگران به بهاييت، ايجاد شبهه و زير سؤال بردن بسياري از احكام و اعتقادات اسلامي بود. اين مسأله نگرانيهاي فراواني را در جامعه ديني به بار آورد و بسياري از علماي شيعي با نوشتن رديهها و بيانيهها و كتابهايي، در صدد برآمدند تا ضمن تبليغ شايسته دين اسلام، دلايل ابطال فرقه بهايي و سست بودن معتقدات آن را به اثبات برسانند و در اين راه نيز گامهاي بزرگي برداشته شد. جنبشهاي ديني و مذهبي دوره پهلوي دوم در چنين فضايي متولد شده و رشد و نمو كردند.
بنابراين بحث انجمن حجتيه مهدويه را ميبايست با همين رويكرد، مورد توجه و نحوه مواجهه اين انجمن را مورد بررسي قرار داد.
تاريخچه، سوابق
بنيانگذار انجمن حجتيه، شيخ محمود ذاكرزاده تولايي (حلبي) از خطبا و علماي معروف مشهد بود. وي در روز يكشنبه، 13 جماديالاول 1318 (ه.ق) برابر با 17 شهريور 1279 (ه.ش) به دنيا آمد. او تحصيلات خود را در زادگاهش گذراند. ادبيات عرب را نزد ميرزاعبدالجواد اديب نيشابوري، منطق را نزد حاجي محقق، شرح لمعه را از محضر ميرزا محمدباقر مدرس و قوانينالاصول را از ميرزا جعفر شهرستاني فرا گرفت. همچنين 6 سال در رشته فلسفه تحصيل كرد و از محضر شيخ حسن كاشاني، شيخ اسدالله يزدي و حاج فاضل خراساني بهره برد و چهار سال را در محضر آقابزرگ شهيدي، اشارات و اسفار را آموخت و سطح كفايه را نزد شيخ محمد نهاوندي و حاج ميرزا احمد كفائي و خارج فقه و اصول را در محضر حاج ميرزا محمد آقازاده خراساني و حاج آقا حسين قمي فرا گرفت و چهار سال را نزد ميرزا محمد مهدي غروي اصفهاني تلمذ كرد. (آيتالله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عمادالدين باقي، روزنامه جامعه 5/2/76، سال يكم، شماره 14)
در ميان استادان حلبي، شايد بيش از همه، مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني بر او تأثير داشت. ميرزا مهدي شخصيتي عالم و فاضل بود كه در شهر مشهد حوزه درس داشت و بسياري از طلاب اين شهر در شمار شاگردان او به شمار ميرفتند. اصفهاني را ميبايست از بنيانگذاران «مكتب تفكيك» ناميد. برخي بر اين اعتقادند كه گروندگان به اين مكتب، ضديت با فلسفه دارند. البته برابر با روايات كساني كه محضر اصفهاني را درك كردهاند، وي نسبت به فلسفه نظر خوشي نداشت. به اعتقاد محمدتقي شريعتي، وي هرچند نظريات فلاسفه را باطل ميشمرد اما، همواره سعي ميكرد، دلايل استدلاليون را در خصوص مباحث عقلي، با دليل و برهان ابطال كند.
به هر صورت تلمذ و همنشيني حلبي با ميرزا مهدي اصفهاني در رويگرداني وي از پرداختن به مباحث فلسفي و گرايش به سمت اخباريگري بسيار مؤثر بود. اساسا بسياري از طلاب حوزه علميه مشهد در آن روزگار در برابر فلاسفه آشتيناپذير بودند و بين آنان پيوندي برقرار نبود.
پس از دهه 20 همزمان با رونق گرفتن فعاليت فرقه بهاييت و نفوذ روزافزون معتقدان آن در عرصه حاكميت، بسياري از روحانيون و اقشار مذهبي در صدد مبارزه و مقابله برآمدند. استفاده از وعظ و منبر و ايراد خطابه از سوي معممين شيوه معمول آنان براي ايجاد ارتباط با مردم بود و در اين طريق آنان ميتوانستند، ترفندهاي عناصر بهايي را خنثي سازند. نقش عمده برگزاري چنين جلساتي به عهده هيأتهاي مذهبي بود. در مشهد اين هيأتها بسيار فعال بود، به خصوص اينكه عناصر بهايي نيز در اين شهر نفوذ پيدا كرده بودند. بنابراين براي مقابله با اشاعه اين تفكر ميبايستي حركت منظم و سر و سامان يافتهتري در شهرهاي بزرگ صورت ميگرفت. در مشهد هم اين اتفاق افتاد و برخي از مراكز علمي و فرهنگي، براي نشر فرهنگ اسلامي و مبارزه با مظاهر غيرديني و مقابله با افكار انحرافي، سر و شكل پيدا كرد. از مهمترين جمعيتها و انجمنهايي كه در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي بود. اين تشكل، مركب از 6 جمعيت و انجمن به نامهاي كانون نشر حقايق اسلامي، انجمن پيروان قرآن، انجمن تبليغات اسلامي،جمعيت طلاب علوم ديني،جمعيت مبارزين اسلام و هيأتهاي ابوالفضلي بودند. (www.meisaml.com گفتوگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه)
رهبر اين هيأتهاي مؤتلف اسلامي، شيخ علياكبر نوقاني بود كه در مسجد گوهرشاد بر منبر ميرفت و در مورد فعاليت بهاييت به مؤمنان هشدار ميداد. محمدتقي شريعتي، از بنيانگذاران كانون نشر حقايق بود كه فعاليتهاي بسياري را در زمينه علوم و معارف اسلامي و تفسير قرآن داشت. انجمن پيروان قرآن نيز به وسيله شيخ علياصغر عابدزاده تأسيس شده بود. وي مؤسس مهديه مشهد نيز بود و برخي بر اين اعتقادند كه تأسيس مهديه در تهران و ديگر شهرستانهاي كشور نيز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (جريانها و سازمانهاي مذهبي ـ سياسي ايران، رسول جعفريان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ص 57)
انجمن تبليغات اسلامي در فروردين ماه 1321 به وسيله عطاءالله شهابپور، مدير و صاحبامتياز مجله «نور دانش»، حشمتالله دولتشاهي و علي اشرف در تهران تشكيل شد و با گسترش فعاليت آن در مشهد نيز داراي شعبه شد. (سياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81)
نماينده جمعيت طلاب علوم ديني، مصباحي بود و شاخهاي از فداييان اسلام در مشهد نيز جمعيت مبارزين اسلام را تشكيل دادند و هيأت ابوالفضلي سراب كه نماينده هيأتهاي مذهبي در مشهد بود تحت نظر نجاريان قرار داشت. شيخ محمود حلبي نيز در هيأتهاي مؤتلف اسلامي عضويت داشت. وي در آغاز روحاني هيأت مسلم بن عقيل بود و هر ساله در روزهاي قبل و بعد از نيمه شعبان، در خيابان گوهرشاد (صاحبالزمان فعلي) كه محل سكونت عدهاي از بهاييان بود، مراسم باشكوهي را برگزار ميكرد. بسياري از هيأتهاي مذهبي در آن زمان، تحت نظر آيتالله ميرزا احمد كفايي قرار داشت كه با دربار پهلوي رابطه خوبي برقرار كرده بود. اين مسأله باعث شد كه در ذهن بسياري از فعالان سياسي، مذهبي، نظير شيخ محمود حلبي، محمدتقي شريعتي و شيخ علياصغر عابدزاده و… اين رابطه نامطلوب جلوه كند. به خصوص اينكه بسياري از اين جلسات مذهبي، فاقد روحيه سياسي بودند و بيشتر به امور ديني صرف ميپرداختند. اما در نتيجه مساعدتهاي نامبردگان، نيمي از اين هيأتها در مسير فعاليت سياسي قرار گرفتند. (جريانها و سازمانهاي مذهبي ـ سياسي، رسول جعفريان، ص 59 و 58) كار عمده حلبي در مشهد پس از شهريور 1320، مبارزه با بهاييت و پرداختن به امور تبليغي در قالب منبر بود و در اين زمينه مهارت و شهرت خاصي پيدا كرد. حلبي در برخورد با بهاييان، متأثر از مرحوم آيتالله شيخ احمد شاهرودي بود كه رديهاي بر مرام و مسلك بابيان نوشته بود. (همان، ص228)
هيأتهاي موتلف اسلامي به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند تا دو نفر را مأمور تحقيق و پژوهش پيرامون بهاييان كنند تا از اين طريق ضمن آگاهي بر نحوه عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آوردند. به همين خاطر، شيخ محمود حلبي و سيدعباس علوي، مأمور براي كار شدند. اما سيدعباس علوي بعد از مدتي همنشيني با اعضاي فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و كمي بعد در زمره مبلغان بهايي درآمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر به اقدامات و عميقتري در اين خصوص دست زنند. (سياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81)
شيخ محمود حلبي تا پيش از كودتاي 28 مردادؤ در عرصه سياسي و مذهبي فعاليت داشت و جزو مبارزان ملي شدن صنعت نفت به شمار ميآمد. در مورد او گفتند كه همان دوره پرچمي در دست و لباسي آماده رزم بر تن داشت و بر ايواني در مشهد ايستاده بود و مردم را به مبارزه عليه انگليسيها فرا ميخواند و خود نيز حركت ميكرد تا ديگران در پي او بيايند. (آيتالله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عمادالدين باقي، جامعه 5/12/76) اما اين همه شور و هيجان به واسطه بروز اختلاف بين رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت به يكباره فروكش كرد. برخي نيروهاي مذهبي از ادامه فعاليتهاي سياسي نااميد شدند و كمكم زمينه مناسبي براي بروز ايدهها غيرسياسي و پرداختن به مسايل صرفا مذهبي و ديني در بين برخي از فعالان پديدار شد و آنان به اعتقاد رسيد كه ميبايست، عرصه سياست را به سياستگذاران بخشد و هرچه سريعتر خود را از اين مرحله نجات داد و تنها بايستي به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا شرايط براي ظهور امام زمان(عج) فراهم شود.
اين تفكر كمكم طرفداراني براي خود پيدا كرد و بسياري از عناصر فعال سابق با پيروي از اين بينش در ترويج تفكر جدايي دين از سياست كوشيدند. نمونه بارز اين عناصر ريمن نخعي بود. وي كه در خانوادهاي بهايي به دنيا آمد و در ضداطلاعات ارتش خدمت ميكرد و سابقه فعاليت در حزب ايران و همكاري با افرادي نظير شاپور بختيار، الهيار صالح، ابوالفضل قاسمي را داشت، پس از حوادث ملي شدن صنعت نفت، از عرصه سياست كنارهگيري و به سمت روحانيون و نيروهاي مذهبي گرايش پيدا كرد و با ايجاد «كانون تشيع» به شدت از ايده جدايي دين از سياست و پيروي از خط ولايت و امامت شيعه تأكيد ورزيد. (نسلي مأيوس از حركت و انقلاب، مجموعه مقالاتي از نشريه راه مجاهد، انتشارات راه مجاهد، ص 17)
اين نوع نگرش، در فعاليتهاي انجمن تبليغات اسلامي نيز ديده ميشد. اعضاي اين تشكل بر جنبههاي غيرسياسي عملكرد خود تأكيد ميورزيدند.
در چنين فضايي، شيخ محمود حلبي نيز خود را از عرصه سياست كنار كشيد. وي با اينكه در فهرست كانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت و خانه او محل رفتوآمد نيروهاي منتسب به جبهه ملي بود، بعد از بروز اختلاف در بين سران نهضت، در آخرين روز اسفند 1330، زادگاه خود را ترك و به تهران مهاجرت كرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسنآباد، محفلي را تحت عنوان انجمن ضدبهاييت تشكيل داد كه بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت. (www.meisaml.com، گفتگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه)
انجمن مذكور براي نظم يافتن بيشتر فعاليت خود، اساسنامهاي را به شرح ذيل تنظيم كرد؛
مقدمه: به منظور فعاليتهاي علمي و آموزشي و خدمات مفيد اجتماعي، با الهام از تعاليم عاليه اسلام و مذهب شيعه جعفري براي پرورش استعداد و تربيت انسانهاي لايق و كاردان و مقيد به تقوي و ايمان و اصلاح جهات مادي و معنوي جامعه، مؤسسهاي به نام (انجمن خيريه حجتيه مهدويه) به قصد صد در صد غيرانتفاعي به شرح زير تأسيس ميشود.
فصل يكم: اسم، موضوع، هدف، مركز و مدت و دارايي
ماده اول: اسم مؤسسه (انجمن خيريه حجتيه مهدويه ) است كه اين اساسنامه به اختصار انجمن ناميده ميشود.
ماده دوم: موضوع و هدف: منظور از تشكيل انجمن، اجراي اموري است كه ذيلا شرح داده ميشود:
تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان به روشهاي مختلف زير:
1ـ تشكيل كنفرانسها و سمينارهاي علمي و ديني در نقاط مختلف كشور با رعايت مقررات عمومي
2ـ چاپ و پخش جزوات و نشريههاي علمي و ديني با رعايت قوانين مطبوعاتي كشور
3ـ تأسيس كلاسهاي تعليم و تدريس اخلاقي و معارف اسلامي با رعايت مقررات عمومي
4ـ ايجاد كتابخانه و قرائتخانه و اماكن ورزشي با رعايت قوانين مربوطه
5ـ انجام امور خيريه عمومي و مساعدت فرهنگي مؤسسات اسلامي و اخذ تماس با مجامع مشابه بينالمللي با نظر مقامات ذيصلاحيت
6ـ تدارك جلسات آموزشي به منظور تربيت افراد براي مناظرات و مباحثات علمي، ادبي و مذهبي در محافل اسلامي با رعايت مقررات
7ـ تأسيس هر نوع مؤسسه فرهنگي نظير دبستان، دبيرستان، مدارس عاليه و پرورشگاه با رعايت قوانين
8ـ ايجاد هر نوع مراكز درماني نظير بيمارستان و درمانگاه با رعايت مقررات وزارت بهداري
9ـ تبصره
تبصره 1ـ موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقيهالله امام زمان «ارواحنا فداه» لايتغير خواهد بود اما برنامههاي آن با توجه به شرايط زمان و نياز جامعه، ميتواند بر اساس حفظ هدف ملي و رعايت مقررات اين اساسنامه تغيير و يا تعميم شود.
تبصره 2ـ انجمن به هيچوجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را كه در زمينههاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.
ماده 3ـ مراكز انجمن در تهران است و صندوق پستي شماره… براي مكاتبات آن در اختيار ميباشد. در صورت اقتضا هيأت مؤسس ميتواند با نظر مقامات ذيصلاحيت، نماينده گروه يا شعب انجمن را در تهران يا ديگر نقاط، اعم از داخل يا خارج كشور داير نمايد و افراد نيكوكار را به نمايندگي انجمن براي اجراي اهداف اساسنامه به خدمت دعوت كند. (ماهيت ضدانقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم، بينا، بيتا، ص79)
شايد مهمترين فراز اين اساسنامه، تبصره دوم از ماده دوم فصل يكم آن باشد كه انجمن، اعضاي خود را به مداخله نكردن در امور سياسي دعوت ميكند. اين مسأله بعدها باعث چالش اعضاي انجمن با نيروهاي منسوب به خط امام شد. انقلابيون كه تنها راه مبارزه عليه طاغوت و ظلم و ستم را ضديت با نظام استبدادي و رژيم شاهنشاهي ميدانستند، به هيچ وجه دلايل و توجيهات اعضاي انجمن را براي مداخله نكردن در امور سياسي نميپذيرفتند. انجمن نيز به هيچ روي قصد عقبنشيني از مواضع خود را نداشت. بنا به گفته علياكبر پرورش، عضو سابق تشكل ياد شده، انجمن از اعضاي خود تعهدي مكتوب، مبني بر عدم فعاليت سياسي ميگرفت. (ولايتيهاي بيولايت، محمدرضا اخگري، زمستان 1367، ص 25)
انجمن براي اين كار دلايل خاص خود را داشت و براي آن توجيه شرعي ميآورد. به اعتقاد ابوالقاسم خزعلي؛ چون مسأله بهاييت، امري خيلي مهم براي مسلمانان بود آنها سعي كردند كه در انقلاب شركت نكرده و به اين مهم بپردازند، چون فكر نميكردند، انقلاب پيروز شود. اجازه فعاليت سياسي به افراد انجمن داده نميشد و علت آن هم اين بود كه افراد اگر بخواهند كار سياسي بكنند، سازماندهي انجمن پاشيده شده و ديگر نميتواند با بهاييت مبارزه كند و در ضمن چون اين حركت، نشأت گرفته از فتوي مرجع انجمن (آيتالله خويي) بود، آنها از نظر شرعي نيز اشكالي در كار خود نميديدند. ( در شناخت حزب قاعدين زمان، عمادالدين باقي، ص58)
شيوه غيرسياسي رفتار كردن اعضاي انجمن، بعدها از مهمترين چالشهاي بين نيروهاي انقلابي و آنان پس از پيروزي نهضت و استقرار نظام جمهوري اسلامي شد.
-
۱۳۸۷/۰۵/۳۰, ۱۲:۵۴ #6
انجمن حجتيه و ساواك
قدر مسلم، سران انجمن و در رأس آن، شيخ محمود حلبي نحوه فعاليت و مشروح عملكرد خود را در جلسات، مراسم و سخنرانيهايي كه در سراسر كشور داشتند، به اطلاع مأموران ساواك ميرسانند. اسناد و مدارك زيادي نيز در اين خصوص وجود دارد. به اعتقاد هواداران انجمن، اين روابط بيشتر ناشي از ماهيت فعاليت اعضا در مبارزه با فرقه بهاييت بوده است. بيم داشتن از تعطيلي انجمن و خنثي شدن تبليغات آنان در مقابل فرقه بهاييت، كمكم اين ذهنيت را در بين حجتيهايها سر و شكل داد كه براي استمرار حيات فرهنگي انجمن، ميبايست امتيازهايي را به نهاد حكومت و نظام شاهنشاهي داد. از اين رو، به محض تشكيل جلسه و برپايي مراسم و مجالس، مراتب امر به اطلاع مأمور مربوطه ساواك ميرسيد. نمونههاي زيادي از اين گزارشها در اسناد ساواك موجود است.يكي از مسايل مهمي كه در مورد انجمن حجتيه مطرح است، بحث روابط اين انجمن با سازمان اطلاعات و امنيت كشور است. برخي از فعالان سياسي بر اين اعتقادند كه صبغه غيرسياسي فعاليت انجمن، بيشتر ناشي از روابط خوب آنان با ساواك بوده و اين مسأله باعث ايجاد بدبينيهايي نسبت به عناصر انجمن در ذهن انقلابيون شده است.
بر اساس يكي از مدارك، در پي احضار پنج نفر از اعضاي انجمن حجتيه به سازمان اطلاعات و امنيت تهران و آگاهي رييس واحد اطلاعات كميته مشترك ضدخرابكاري ازاين موضوع، وي با ارسال نامه به سازمان اطلاعات و امنيت تهران درخواست كرده است، كه آن واحد از هرگونه اظهارنظر و اقدامي كه در خصوص اعضاي انجمن صورت ميگيرد اطلاع داشته باشد. در قسمتهايي از اين نامه آمده است: «برابر با اطلاع حاجشيخ محمود ذاكرزاده (تولايي) معروف به حلبي… با بخش 21 سازمان اطلاعات و امنيت تهران همكاريهايي دارد. اصلح است كه هرگونه اطلاعي در مورد جلسه مذكور را پيش از استسفار بقيه از مشاراليه استفسار نماييد. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي كد 6635)
در نامهاي ديگر كه تاريخ انتشار آن 20/2/43 و از سوي ساواك تهران به مديريت كل اداره سوم ارسال شده، آمده است: «در حال حاضر سرپرست اين قبيل جوانان كه چند سال است با بهاييها در داخل و حومه تهران مباحثه ميكنند، آقايان فلسفي و شيخ محود واعظ ميباشند. شيخ محمود حلبي، روزهاي جمعه هر هفته پيش از ظهر، چند نفر جوان را در منزل خود براي بحث با بهاييها آموزش ميدهد و بدون سروصدا و خودنمايي در محيط كاملا محرمانه و مؤدبانه با بهاييها جروبحث ميكنند و تاكنون ديده نشده كه در محافل عمومي و يا منبر، اين موضوع را مطرح يا تنقيد نمايند و با اينكه از وعاظ درجه يك تهران و طرف توجه عموم هستند و چندين هزار از جمعيت در مسجد مروي در ماههاي رمضان و محرم و صفر هر سال، پاي منبر از سخنان او استفاده ميكنند تاكنون ديده نشده كه در زمره ديگر وعاظ مخالف درآيد و يا در جلسات آنها شركت كند و يا بر عليه مقامات، سخنراني و تنقيد نمايد و با اينكه چند سال قبل، عضو مؤثر جبهه ملي بوده و در خراسان فعالت ميكرد، به كلي مراوده خود را با آنها قطع كرده و روي همين اصل، روحانيون و وعاظ براي او احترام خاصي قايل ميباشند. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده محمدتقي فلسفي، شماره بازيابي 1027، ص 42)
در نامهاي ديگر، مقدم مديركل اداره سوم ساواك به واسطه احضاريههاي مكرر محمد صالحي آذري، نماينده انجمن مباحثه و ارشاد، خواستار ارايه توضيحاتي از سوي نهاد احضاركننده شده است. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 6635)
بين ساواك و شيخ محمود حلبي، مراسلاتي نيز رد و بدل ميشده است. برابر با محتواي نامههاي مذكور، حلبي آمادگي خود را براي ارايه هرگونه اطلاعاتي درباره فعاليت انجمن و نحوه عملكرد انجمن به مراجع امنيتي اعلام ميكرد كه اشاره به يكي از نامهها در اين زمينه، ميتواند كاملا گويا باشد. در تاريخ 6/1/45 شيخ محمود حلبي با ارسال نامهاي، خطاب به سرهنگ ستاد، جعفري رييس اداره اطلاعات كشور، از محدوديتهايي كه براي فعاليت اعضاي انجمن در شهرستان يزد از سوي شهرباني آن شهر ايجاد شده، اظهار گلايه كرده است. مشروح نامه چنين است:
«مخلص حلبي واعظ كه به فرموده حضرت آيتالله گلپايگاني، راجع به فعاليتهاي تبليغاتي حزب بهاييه و مبارزات علمي و اخلاقي عليه آنها، حضور محترم عالي در اداره شهرباني رسيدم و چگونگي اين مبارزات را كه موافق مقررات انتظامي كشور و مطابق اصول علم و ادب است به عرض عالي رساندم و خواطر شريفتان را از توسعه دامنه فعاليت بهاييه در تبليغات مسمومي كه دارند و لزوم مبارزه علمي، ادبي و اخلاقي عليه آنها مستحضر نمودم. حضرتعالي نظر به حسن نيت و صفاي فطرتي كه داريد، به پيروي از منويات مقدسه اعليحضرت همايون شاهنشاهي ابراز موافقت و اظهار لطف فرموديد. حتي آنكه شماره تلفن منزل را مرحمت داشتيد كه در مواقع ضرورت، مطالب لازمه را معروض خدمت بدارم كه اينك دو مطلب لازم و ضرور پيش آمده و تلفن منزل و اداره را در چندين نوبت كه گرفتم براي عرض مطالب، روي موافق و مساعد نشان نداد ( نميدانم چرا و به چه جهت) ناچار از نظر انجام وظيفه ديني و وجداني، خواطر شريف عالي را با اين مكتوب مزاحمت ميدهم. آن طوري كه گزارشهاي متعدد به ما رسيد و مقرون صحت است حزب بهاييت به دستور بيتالعدل، دست به جانب ايلات مهم كشور از قبيل ايل بختياري و قشقايي دراز كرد و شروع به تبليغ آنان مخصوصا رؤساي آنان نمودهاند و اين موضوع براي آينده كشور، نتيجه وخيمي خواهد داشت، به طوري كه مكرر به مكرر گزارش ميرسد. رييس جديد شهرباني يزد، با كمال جديت و پافشاري از كنفرانسهاي ديني افراد مبارز يزد با نهايت ادب و اخلاق و با مراقبت كامل در حفظ آرامش برگزاري نموده و مينمايند، جلوگيري شديد نموده حتي آنان را تهديد به جلب كرده است. با اينكه در تمام مدت چند ساله گذشته، سازمان امنيت با دقت كامل در تمام شؤون به اين مبارزات و مبارزين نظر داشته و كمترين خلافي را در كنفرانسها اينها نديده، نميدانم آقاي رييس شهرباني جديد يزد در مقابل فعاليتهاي بهاييه چه دستوري دادند. اگر اين ممانعت و جلوگيري، طبق نظر مقدس اعليحضرت شهرياري و يا طبق نظر شريف حضرتعالي است، تا همه اين افراد مبارز از نيات مقدسه اعليحضرت همايوني آگاه نموده، همه را تعطيل كنيم….» (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شيخ محمود واعظ حلبي، شماره 1615)
در واكنش به اين نامه سرهنگ جعفري با ارسال نامهاي، خطاب به رياست شهرباني لازم ضمن تأييد مواضع حلبي در خصوص فعاليت انجمن حجتيه و رعايت نهايت ادب و اخلاق و با مراقبت كامل در حفظ آرامش از سوي آنان عنوان كرد: «مراتب به عرض رسيد، فرمودند از شهرباني يزد بپرسيد كه با كار اينها چه كار دارد؟» (همان آرشيو، همان پرونده، نامه 20/1/45 شماره 6891/8/657) شهرباني يزد نيز با دريافت نامه، مساعدتهاي لازم را در اين خصوص انجام داد. (همان آرشيو، همان پرونده، نامه 28/1/45، شماره 457/5)
محتواي گزارشهاي فوق هر يك نشان دهنده رضايت طرفين از نحوه فعاليت انجمن حجتيه و عملكرد ساواك است. به هيچ روي متن نامههاي ارسالي يا گزارشهاي دريافتي به معناي وابستگي يا سرسپردگي اعضاي انجمن به نظام شاهنشاهي نيست. اما پيداست كه آنچه كه بيش از همه براي اعضاي انجمن حجتيه اهميت داشته، ادامه حيات فرهنگي و استمرار فعاليتهاي آنان در اين عرصه بوده است. در نظر اعضاي انجمن و سران آنان، به خصوص شيخ محمود حلبي، فرقه بهاييت با تبليغات پرطمطراق خود سيطره اختاپوسي به شريانهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي كشور گسترانيده بود و به همين خاطر ميبايستي اقدامي عاجل براي مقابله با اقدامات آنان صورت ميپذيرفت. سران انجمن به هيچ وجه قصد نداشتند افكار خود را به موضوعاتي ديگر متوجه كنند. چون در نظر آنان هيچ خطري به اندازه گسترش نفوذ بهاييت براي اسلام مشكلآفرين نبود. به اعتقاد شيخ محمود حلبي، پرداختن به امور سياسي و توجه نشان دادن به حركت انقلابي انجمن را از هدف اصلي خويش كه مبارزه با بهاييت بود، جدا خواهد ساخت.
از مجموعه اظهارات شيخ حلبي نيز به جز چند مورد كه حاوي اشارات و كناياتي ـ آن هم مبهم در خصوص مسايل جاري مملكتي در رژيم گذشته است ـ مطلب مهم و جدي درباره مسايل سياسي ندارد كه حتي اين اشارات مبهم نيز با توجه به سوابق شيخ محمود حلبي و كنارهگيري او از مسايل انقلاب و نهضت مردمي ايران باعث بروز حساسيتهايي در ساواك نسبت به او شده بود. مثلا در يكي از جلسات مذهبي كه در تاريخ 7/8/39 در يكي از مناطق جنوب شهر شيخ محمود حلبي منبر رفته بود در فرازي از سخنانش به تشريح مقام حضرت ابراهيم و شرح ماجراي بتشكني وي پرداخت و در خلال آن، اشارهاي هم به زندان قزل قلعه و زندانيان سياسي داشت كه اين مسأله واكنش ساواك را در پي داشت و تذكراتي به او داده شد. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1024 ص 56)
در مقطعي ديگر همزمان با شكلگيري نهضت انقلابي مردم ايران و سخنرانيها و اعلاميههاي حضرت امام خميني، واقعه دستگيري و زنداني شدن ايشان پيش آمد و علماي شهرهاي مختلف كشور براي ابراز همدردي و اعلام حمايت از ايشان، درصدد برآمدند تا به تهران مهاجرت كنند و در محلي مشخص اقامت كنند تا به اين وسيله، اعتراض خود را نسبت به عملكرد ناشايست رژيم اعلام كنند. در اين زمان شيخ محمود حلبي در شميران، با آيتالله محمدهادي ميلاني، ملاقات و عنوان كرد: مابين دو راه قرار گرفتهايم؛ از نظري هجرت آقايان علماي اعلام به طهران صورت گرفته كه وظيفه همگان است، همصدايي و همكاري با آقايان و ما هم خود را موظف به همبستگي با آنان ميدانيم و از طرفي هم مبارزه ما با بهاييت ادامه دارد و سازمان امنيت نيز در اختيار آنها است و هر روز به بهانه دخالت در كارهاي سياسي، ما را ميكوبند و مانع از مدافعات ما از مقام شامخ حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميشوند. اما در عين حال مطيع مصالح روز و نظر مبارك آقايان مراجع ميباشيم. آيتالله ميلاني نيز در پاسخ ابراز داشت: شما مدافعات و تبليغات خود را داشته باشيد. اگر انشاءالله ما پيروز شديم، شما از ما هستيد و اگر «العياذبالله» شكست خورديم، با شما كاري نخواهد شد. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيتالله محمدهادي ميلاني، شماره بازيابي 986 ص 26)
در گزارش ديگري كه در اسناد ساواك مندرج است، اظهارنظر شيخ محمود حلبي در تاريخ 12/2/47 در مسجد آشتيانيها، واقع در خيابان شهباز (17 شهريور فعلي) است كه در آن تلويحا اطاعت مردم از مقام سلطنت را تا مدتي از ترس آنان از سرنيزه و زور دانسته است. در اين خصوص هم مقامات ساواك به منابع امنيتي و اطلاعاتي خود دستور تحقيق دادند تا در صورت صحت گزارش فوقالذكر، از منبر رفتن وي جلوگيري به عمل آورده شود (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي،كد 1615)
ادامه فعاليت انجمن حجتيه براي اعضاي آن داراي چنان اهميتي بود كه حاضر بودند در شرايطي خاص به مراجع امنيتي و انتظامي تعهداتي بدهند. در تاريخ 18/2/54 منابع ساواك به نقل از شخصي به نام محمد رودسري گزارشي تنظيم كردند، مبني بر اينكه شيخ محمود تولايي به علت تضييقاتي كه از سوي رژيم براي فعاليت مذهبي هيأت خيريه حجتيه مهدويه فراهم شد، از آيتالله احمد خوانساري، خواستار مساعدت شد. آيتالله خوانساري نيز به وسيله امير اسدالله اعلم، پيام حلبي را به محمدرضا پهلوي منتقل ميكند. شاه نيز ادامه فعاليت انجمن را منوط به ضمانت آيتالله خوانساري مبني بر پرداختن به امور و تبليغات صرفا مذهبي ميداند و ظاهرا بعد از گرفتن تعهداتي، دستور رفع تهديد صادر ميشود. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيتالله سيداحمد خوانساري، شماره بازيابي 1018، صفحه 41)
البته در برخي از شهرستانهاي كشور، تعدادي از عناصر ردههاي مياني انجمن، آزادانهتر به اظهارنظر ميكردند و بعضا فعاليتهايي ـ البته در حد انتشار اعلاميه و اطلاعيه و آن هم به تبعيت از مرجع تقليد خود ـ داشتند.
در همين خصوص گزارشهايي در مورد فعاليت انجمن حجتيه بجنورد و مسؤول آن، قربانعلي محمدي مقدم (دبير فلسفه) و مهدي شهرياري، شاگرد او در مورد برگزار نكردن مراسم عيد نوروز به مناسبت كشتار شيعيان لبنان و پخش اعلاميههاي آيتالله شريعتمداري در اسناد ساواك وجود دارد (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده روحانيون خراسان، شماره بازيابي 128، ص 326 تا 333)
در بين تمامي اسناد موجود در خصوص اقدامات و عملكرد انجمن حجتيه، تنها ميتوان يك سند را پيدا كرد كه از تحت پوشش قرار دادن عناصر خودسر و گروههاي برانداز در اين انجمن عليه منافع رژيم شاهنشاهي حكايت ميكند. محتواي سند مذكور، نامهاي است كه از سوي ثابتي مديركل اداره سوم خطاب به رييس ساواك خراسان در تاريخ 8/3/52 به شماره 2000/312 نوشته شده است كه در آن از گروهي از متعصبان مذهبي و عناصر وابسته به گروههاي براندازي ياد شده كه تحت عنوان مبارزه با بهاييان و در پوشش جلسات ضدبهايي، اقدام به تشكيل جلسات و محافلي كرد كه در آن به طرح مسايل سياسي پرداخته ميشود و با تحريك احساسات، عناصر متعصب را در جهت اقدامات خرابكارانه و براندازي سوق ميدهند. ثابتي در ادامه اين نامه از شيخان، رييس ساواك خراسان خواسته است تا اقدامات زير را درباره اين افراد انجام دهد:
1ـ عناصري كه در صدد برقراري تحريكات مضر هستند شناسايي شوند.
2ـ شناسايي و نفوذ كامل در جلسات و محافل آنان.
3ـ شناسايي و تصميمگيري در مورد روحانيون و عناصر و نيروهاي مذهبي كه به تحريكات دامن ميزنند.
4ـ خبرگيري از توسعه نفوذ آنان و تحت تعقيب قرار دادن عاملان آنها، به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي مملكت.
5ـ دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن افرادي كه نيت براندازي و سربازگيري براي گروههاي خرابكارانه را دارند.
6ـ افراد فاقد مدرك مهم براي اثبات مجرميت به كميسيون حفظ و امنيت اجتماعي منطقه تحويل، تا زمينه تبعيد آنان فراهم شود. (در راه روشنگري، انجمن حجتيه مهدويه بابلسر، اسفند 1360)
مضامين و تعابيري كه در سند فوقالذكر وجود دارد، با توجه به زمان انتشار گزارش، مبيّن اين مطلب است كه در اواخر حاكميت رژيم پهلوي، برخي از اعضاي انجمن، روابط خوبي با عناصر مذهبي و انقلابي پيدا كرده و در صدد بودند تا از اين محمل، فرصت خوبي را براي انجام اقدامات انقلابي و مبارزاتي فراهم آورند. البته چنين رويكردي از طرف برخي عناصر مبارز و انقلابي انجمن، با واكنش شديد سران انجمن روبرو ميشد و چنانكه در اظهارات عناصر جدا شده از اين تشكل، نظير علياكبر پرورش و طيب و… هم موجود است انجمن، اعضاي خود را در فعاليتهاي سياسي آزاد نميگذاشت و محدوديتهايي را در اين زمينه براي آنان فراهم ميآورد. بنابراين برخي از اعضا كه ارتباطاتي به مجموعه نيروهاي انقلاب داشتند، پس از مدتي فعاليت خود را در انجمن متوقف كردند.
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
خدا رو كي منت ميگذاره؟
توسط behnam-soft در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآنپاسخ: 8آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۵/۳۱, ۲۲:۱۹ -
دوست داشتني ترين لحظه زندگيتون كي بوده؟
توسط شاماهي در انجمن سایر مواردپاسخ: 105آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۸/۱۸, ۱۷:۴۱ -
محمد علي لساني فشاركي
توسط ریحانه در انجمن هنرمندان و قرآن پژوهانپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۷/۲۹, ۱۲:۰۱ -
خشكي و خارش پوست در زمستان
توسط sarseda در انجمن سایر مواردپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۱/۳۱, ۱۱:۲۵
اشتراک گذاری