جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: چرا در قران به اسماء ائمه اطهار عليه السلام اشاره نشده است ؟؟
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۶, ۱۵:۴۸ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
چرا در قران به اسماء ائمه اطهار عليه السلام اشاره نشده است ؟؟
بنام تو اي قرار هستي
وقتى امامت از اركان اساسى ساختمان فكر و رفتار دينى و الهى است، چرا نام دوازده پيشواى شيعه در قرآن ذكر نشد تا موجب تقويت يقين مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟
به اين پرسش ارزنده، پاسخهاى متعدد داده شده است كه با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مىشود.
1. «تبيين» قرآن توسط پيامبر(ص)؛
عدم تصريح به خصوصيّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنايى نيست. قرآن خود متكفل بيان تمام مصاديق و جزئيات فروع معارف و دستورالعملها نيست تا عدم تصريح به نام امامان مورد نظر شيعه امرى خلاف انتظار و غير موافق با سبك ويژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از اين دست است. شايد در بين احكام و دستورهاى شريعت مطلبى به اهمّيّت و محوريت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابيرى نظير ستون خيمه دين، مرز ميان كفر و ايمان، عامل تقرب هر پرهيزكار و نخستين پرسش و اساسىترين عامل پذيرش ديگر اعمال نشان دهنده اهمّيّت اين تكليف الاهى است؛ امّا به راستى آيا در آيات قرآن نشانى از تعداد ركعات و خصوصيات اين فريضه وجود دارد؟!
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از اين دست اشاره كرده، بيان خصوصيات ديگر اين مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زكات واجب و حج و خمس و ساير دستورهاى شريعت مقدس نيز از همين نظام تبعيت كرده است؛ يعنى فشار اصلى را بر تثبيت اين واجبات گذارده و بيان خصوصيات را به دستگاه ديگر (سنت) واگذار كرده است.
همين دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصير و امام صادق(ع) نيز جارى شده است: ابو بصير كه از شاگردان تيزبين امام ششم(ع) است، پيرامون آيه 59 سوره نساء - «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» - كه مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مىخواند، به طرح پرسش مىپردازد. طبيعى است كه در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، ترديد راه نمىيابد؛ امّا ذكر واژه «اولياى امور» و اجمالى كه در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على(ع) و اهل بيتاند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟
امام صادق(ع) در پاسخ به سبك خاصّ قرآن اشاره كرد و فرمود: وقتى براى پيامبر آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد تا آنكه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آيه زكات نازل شد، خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضيح داد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» درباره على و حسن و حسين - عليهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر كه من مولا و آقاى اويم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مىكنم درباره كتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى - عزوجل - خواستهام ميانشان جدايى نيفكند تا آنها را كنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد....»1
از اين روايت در مىيابيم وظيفه بيان مصداقها و موارد و نيز تبيين جزئيات بردوش پيامبر(ص) است. همين جهت شيعه را بر آن داشت تا بر سنت پيامبر(ص) تاكيد ورزد؛ بر عدم امكان اكتفا به قرآن در تشخيص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستين هجرى در ممنوعيت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان كه مىدانيم اين ممنوعيت سرانجام در اواخر دوران بنى اميه برطرف شد و تدوين كتب روايت نزد تمام فرقههاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسيرش چنين روايت مىكند: عمران بنِ حُصين به مردى كه گمان مىكرد كتاب الله به سنت نياز ندارد، گفت: «تو احمقى، آيا حكم نماز ظهر را كه بايد چهار ركعت خواند و حمد و سورهاش را آشكار نخواند، در قرآن يافتهاى؟ و به همين گونه به نماز و زكات و مثل آنها اشاره كرد و گفت: آيا اين [امور] را در قرآن روشن شده يافتهاى؟ همانا كتاب خدا اين امور را مبهم بيان كرد. و سنت آن را تفسير مىكند.»2
در همان تفسير از «مكحول»، يكى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنين نقل مىكند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نيازمندتر است.
البته اين تعبير افراط گونه مور تاييد شيعه نيست. بر اساس باورهاى شيعه سنّت، مشروعيت و حتّى صحت مندرجات و محتويات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاكم بر آن به دست مىآورد. سند حجيت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحيح معارف و وظايف دينى بى عنايت به سنت نبوى(ص) و روايات اهل بيت(ع) ممكن نيست.
در اينجا، پرسشى ديگر رخ مىنمايد: رسول اكرم(ص) اين معارف و احكام جزئى و تفسيرى را از كجا به دست مىآورد؟
از آيات قرآن استفاده مىشود كه جمع و قرائت آيات قرآن و نيز بيان مراد و مقاصد و شرح و تبيين آيات از ناحيه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ3؛ جمع قرآن - كلمات در آيات، آيات در سورهها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى كه بر تو قرآن را خوانديم، تو [پيامبر(ص)] هم پيروى كن و قرآن را همين گونه بخوان. - مرحله بعد «بيان» قرآن است كه آن هم وظيفه ما است».
بنابراين، بيان و تشريح مقاصد آيات هم از ناحيه خدا است و به وسيله وحى ديگرى جز وحى قرآنى در اختيار پيامبراكرم(ص) قرار مىگيرد. پس ما با دو وحى روبهرو هستيم: «وحى قرآنى» و «وحى تبيينى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحيه خدا است؛ امّا در وحى تبيينى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آيات 43 و 44 سوره نحل به اين دو گونه وحى اشاره مىكند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ ما بر تو «ذكر» را نازل كرديم تا قرآنى را كه براى مردم نازل شده تبيين و تفسير كنى و زمينه تفكر آنها را فراهم سازى». اين ذكر همان «وحى تبيينى» است كه درست تجلى يافته است و تمام سخنان پيامبر(ص) در زمينه معارف و دستورالعملهاى دينى را شامل مىشود.
اين مقدمات نشان مىدهد عدم ذكر مصداقها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احكام الاهى را شامل مىشود. بنابراين، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) بايد سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه كه در تفسير و تبيين معارف و ديگر فرائض دينى به «سنت» نياز منديم.
2. تأكيد بر روش توصيفى؛
از روشهاى جالب توجّه قرآن تأكيد بر صفات و ويژگىها و عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است. شايد حكمت اين روش توجّه دادن امت به صفات و ويژگىهاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذكر شده به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهمّيّت و جايگاه اشخاص را با ميزان صفات تجلى يافته در آنان بسنجند.
روش بيان «توصيفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مىبخشد؛ زيرا در هر قطعهاى از زمان زمينه تطبيق افراد و جوامع بر شاخصههاى ذكر شده در قرآن فراهم مىشود و امكان دستيابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنههاى فردى و اجتماعى تأمين مىگردد. قرآن «كلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بين حق و باطل تمييز مىدهد و راهنماى انسان در فتنهها است؛ چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «هنگامى كه فتنهها چون پارههاى شب تاريك شما را فرا گرفت، به قرآن روى آوريد» از سوى ديگر، حكومت شايستگان نياز هميشگى جوامع دينى است و به بخشى از امت اسلامى و يا قطعهاى خاصّ از تاريخ، اختصاص ندارد.
براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهاى چنين پهناور، بيان شاخصهها و شايستگىها و ويژگىهاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترين راه شمرده مىشود. بدين سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواريون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر كرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ويژگىها و نه نامها توجّه كنند و امكان بهرهگيرىهاى نو از قرآن فراهم شود.
بنابراين، شيعه معتقد است مسلمانان در آيات بسيارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شدهاند و وظيفه دارند با تطبيق ويژگىهاى ياد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نيازهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود را از درگاه آنان جويا شوند. بر اساس همين نكته مهم، امام باقر(ع) مىفرمايد: «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الفِتَنْ». هر كس امر ولايت ما را از قرآن به دست نياورد؛ نمىتواند از فتنهها مصون ماند.»
در اين روايت دو نكته قابل تأمل مىنمايد:
1. امر ولايت اهل بيت(ع) در قرآن وجود دارد و توصيفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مىشود. اگر به راستى از سر تحقيق و بدون هيچ گونه اعوجاج و كج فهمى سراغ آيات رويم، نشانهها و صفات و ويژگىهايى كه براى امامان بيان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدايت خواهد كرد.
پس امر ولايت امامان شيعه را مىتوان از قرآن استخراج كرد. البته همان گونه كه پروردگار در تمام آفريدهها تجلى كرده است و تنها شايستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولايت اهل بيت(ع) از آيات نيز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نيازمند است.
2. شيعيان ممكن است از راههاى گوناگون به امر ولايت امامان دست يابند، امّا با توجّه به اهمّيّت و مرجعيت قرآن كسانى از فتنهها و شبههها و افراط و تفريطها رهايى مىيابند كه معرفت به ولايت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غير اين صورت، در فتنههاى ناشى از افراط و تفريط سقوط خواهند كرد.
به همين جهت مفسران و علماى بزرگ شيعه بخش عمدهاى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولايت و شؤون آن معطوف داشتهاند و ولايت امامان شيعه(ع) را به آيات الاهى مستند ساختهاند. تلاش و تأليفهاى آنان ذيل آياتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولايت»، «اكمال دين»، و... فراوان به چشم مىخورد. اين بحث را با حديثى از امام صادق(ع) پايان مىدهيم: «اگر قرآن آنگونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانههاى ارائه شدهاش خواهيد يافت.»5
بنابراين، بايد با نگاه جستوجوگر در آياتى كه صفات و ويژگىهاى رهبران و اولياى امور را بيان مىكند، نامهاى اهل بيت(ع) را استخراج كرد. شيعه افتخار دارد كه رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزيده است.
پىنوشت:
1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ عليه الصلوةُ و لَم يُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِكَ وَ نَزَلَتْ عَلَيْه. الزَّكاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ اَرْبَعينَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى كانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِك لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطيعُو اللَّهَ و اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْكُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ كُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصيكُمْ بكتابِ اللّهِ و اهل بيتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا يُفَرّقَ بَيْنَهُما حتىَّ يوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِكَ...»؛ اصول كافى، ج 2، ص 71.
2. «اِنّك رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى كتاب الله اربعاً لايُجْهَرُ فيها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ عليه الصَّلاةَ و الزَّكاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى كِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ كِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسير و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182.
3. قيامت (75): 17 - 19.
4. طارق(86): 14.
5. تفسير عياشى، ج 1، ص 13.
-
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۱, ۱۷:۴۶ #2
با سلام به خواهر گرامي
شما در مجموع دو دليل براي عدم تصريح نام امامان در قرآن ذكر كرده ايد:
1- قرآن متكفل جزييات نست. بلكه بيانگر مسائل كلي است. پيامبر وظيفه استخراج جزييات از كليات را بر عهده دارد.
2- قرآن بر تصريح به نام افراد اصرار ندارد بلكه به توصيف خصوصيات خوب و بد افراد مي پردازد. تازه بودن و ماندگاري اين روش به درازاي عمر انسانها در اين كره خاكي خواهد بود. يعني تا انسان وجود دارد اين تازگي نيز در قرآن خواهد بود.
در توضيح دليل اول به نماز و جزييات آن استناد كرده ايد كه در قرآن فقط كليات مسئله گفته شده است. سوالي از شما دارم. مسئله نماز مهمتر است يا امامت؟ تا آنجا كه من مي دانم شيعه شكل نماز خواندن اهل سنت را باطل مي داند. چرا ؟ چون به امامت معتقد نيستند و الي آخر. پس قياس شما قياس مع الفارق است. وجه فراقش نيز اين است كه نماز از اصول دين است و نماز از اصول دين. از اين همه مي گذرم. در صورتي حق با شماست كه در قرآن تماماً از كليات سخن به ميان آمده باشد. در صورتي كه به نامهاي ياجوج و ماجوج و ابولهب و ذوالقرنين مي رسيم و از جانب ديگر به اين مطلب كه آيا اصحاب كهف 5 نفر بوده اند يا 6 نفر و يا 7 نفر! و اين كه پيامبر چگونه بايد نوبت هاي همخوابگيش را با زنانش رعايت كند. نه نام ياجوج و ماجوج از نام علي (كرم الله وجهه) مهمتر است و نه شمار اصحاب كهف پر اهميت تر از مسئله امامت.
دليل دومتان نيز دچار اشكال است. زيرا اكتفا به توصيف خصايل افراد بدون تصريح به نامشان تنها فايده اي كه دارد اين است كه دست فرقه هاي گوناگون را باز مي گذارد تا هر كدام به ميل خود از اين توصيفات صيد مصداق كنند. اين يعني تشتت بيشتر. يعني سردرگمي بيشتر. در صورتي كه اگر دست كم سوره اي تماماً اختصاص مي يافت در شناساندن امامان به نام و مشخصاتشان و مسائل اساسي امامت -مانند آن چه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيد- مسئله حل مي شد. آيا جريان جهانگردي هاي ذوالقرنين مهمتر بود يا مسائل اساسي امامت؟ كدام يك؟ كدام يك اصل است و كدام يك فرع؟
متشكرم
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۹, ۰۰:۴۱ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
بنام تو اي قرار هستي
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما و تشكر از توجهتون
دوست محترم اگر فقط كمي دقت مي فرموديد متوجه مي شيد اين من نبودم كه استناد كرده و يا قياس مع الفارق كرده باشم.
در زير نوشته بنده منبع مطلب ارائه شده ذكر شده . حقير هنوز مثل شما به اون درجه اجتهاد نرسيدم كه بخواهم بر اساس راي خود قياس كنم و حرفي بالاتر از تفسير بگويم .
اگر استدلالت شما منطقي ست ( كه از نظر حقير نيست ) چون تصور نمي كنم اين تفسير گرانقدر از نظر علما و مجتهدين رد شده باشه . لذا اين اعتراض رو مي تونيد به مفسر محترم و كتاب تفسير ذكر شده ايشان داشته باشيد نه به حقير سراپا تقصير .
ملتمس دعا
جهت توجهتون مجددا منبع را ذكر مي كنم
پىنوشت:
1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ عليه الصلوةُ و لَم يُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِكَ وَ نَزَلَتْ عَلَيْه. الزَّكاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ اَرْبَعينَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى كانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِك لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطيعُو اللَّهَ و اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْكُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ كُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصيكُمْ بكتابِ اللّهِ و اهل بيتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا يُفَرّقَ بَيْنَهُما حتىَّ يوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِكَ...»؛ اصول كافى، ج 2، ص 71.
2. «اِنّك رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى كتاب الله اربعاً لايُجْهَرُ فيها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ عليه الصَّلاةَ و الزَّكاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى كِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ كِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسير و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182.
3. قيامت (75): 17 - 19.
4. طارق(86): 14.
5. تفسير عياشى، ج 1، ص 13.
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۶/۰۹ در ساعت ۰۰:۴۲
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۹, ۲۳:۲۳ #4
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۷
- نوشته
- 719
- مورد تشکر
- 1,947 پست
- حضور
- 4 ساعت 21 دقیقه
- دریافت
- 41
- آپلود
- 0
- گالری
-
4
به راحتی میشه جواب داد که اسم خیلی چیزها و کس ها در قرآن نیامده. خیلی از جزییات بیان نشده . خوب ما دو تا منبع داریم قرآن و اهل بیت . ودلیل نداره خدا همه چیز رو به طور صریح بیان کنه. تازه اگر هم نامشون میومد به نظر من فرقی در ایمان انسانها نداشت.
ولی خداییش اگه نام مبارک ایشون توی قرآن بود شیعه چه کیفی میکرد!
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۰۱/۱۵, ۰۱:۲۸ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۸
- نوشته
- 28
- مورد تشکر
- 33 پست
- حضور
- 7 ساعت 52 دقیقه
- دریافت
- 52
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نام امامان در قران نیامده به این دلیل که ما باید به امامان بر اساس صفات معرفت پیدا کنیم نه بر اساس اسم و شکل ظاهری.
مثلا در مسئله غیبت امام زمان و رجعت امامان در اخرالزمان اگر ما متکی به اسم و شکل ظاهری و خال هاشمی و این طور چیزها باشیم ایا به اشتباه نمی افتیم . خداوند نیز در قران میفرماید مومنین را از سیمایشان که همان بروز صفاتشان است بشناسید نه از روی اسم و شکل ظاهری.
در ماجرای یوسف (ع) نیز برادرانش او را از روی صفاتش شناختند نه از روی شکل ظاهری و اصلا این خود یوسف بود که خودش را معرفی کرد مانند امام زمان که از مکه خود را با عنوان انا بقیه الله معرفی خواهد کرد ولی برای اینکه ما دچار فتنه مدعیان دروغین نشویم باید ایشان را با صفات معرفی شده در قران بشناسیم .
ادامه مطلب ....
ویرایش توسط سرباز ولایت : ۱۳۸۸/۰۱/۱۵ در ساعت ۰۱:۳۲
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۱/۱۵, ۰۷:۳۹ #6
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۱/۱۵, ۱۰:۴۴ #7
نوشته های این دوستمون درسته چون فکر کرده روی این مسئله و جواب و پیدا کرده.
و این نکته که ایشون گفتند با سه کلمه جواب مسئله را دادند:معرفت پیدا کنیم
واقعا آفرین
فرض بفرمایید مثلا نام امامان برده میشد
پس دیگر قوه اختیار و تشخیص و رای جماعت به چه دردی میخورد؟
اصلا به نظر شما واقعه عاشورا به وقوع میپیوست.
آن زمانی که نیروهای عالم متحد شدند که به حسین ابن علی کمک کنند (از طایفه جن) زیباترین حرف تاریخ
را زد و جواب این سوال در این حرف تاریخی سالار کربلا نهفته است
مااینجا جمع شدیم کمک کنیم به اینکه این واقعه به وقوع بپیوندد نه اینکه به وقوع نپیوندد.
امام رضا علیه السلام جام زهر را مینوشد تا آن واقعه بوقوع بپیوندد نه اینکه نپیوندد
و خداوند نام ائمه را در قران به صورت واضح ذکر نمیکند تا تفاوت باشد بین اهل تفکر و تدبر با دیگران
اگر اینطور نبود پس منظور از خلقت شیطان چه بود
چون معرفت پیدا کنیم
عرفا حرفهایشان را با ایما و اشاره میزنند چرا؟
چون معرفت و شناخت پیدا کنیم
همه این دنیا ی خاکی و ........برای شناخته که منتهی میشه به شناخت خدا
هر چیزی روکه آسون بدست بیاریم قدرش نمیدونیم
ولی اگر زحمت بکشیم حتما قدرش میدونیم
اگر قرار بود همه اسرار در قران بوضوح مشخص بود که دیگر اینهمه افعای تفکر و تدبر و... در قران به چه کار
انسان می امد.
آفت تفکر تعصب است
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
ببخشید اینجا از حضور شما بزرگواران خداحافظی میکنم مدیر محترم سایت ترجیج دادند تاپیک خداحافظی بنده حذف شود. بهر حال بدی و خوبی بقول قدیمیها از ما دیدید حلال کنید.
حق نگهدارتان دلهایتان پرامید و شاد باد.
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۷/۱۲, ۱۵:۴۲ #8
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۸
- نوشته
- 964
- مورد تشکر
- 1,608 پست
- حضور
- 1 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سلام علیکم
دوست بزرگوار حضرت آیت ا...العظمی سبحانی به سوال شما پاسخی بسیارشیوا و زیبا داده اند ، بنده جهت اطلاع حضرتعالی و سایر دوستان این پاسخ را برایتان در اینجا قرار میدهم:
روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي ميباشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنان كه ميفرمايد:
«وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون».[1]
«قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند».
در آيه ياد شده دقت كنيد، ميفرمايد:«لتُبَيّن» و نميگويد: «لتقرأ» يا «ليتلو» و اين نشانه آن است كه پيامبر (ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند. بنابراين، انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اکنون برخي از روشهاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان ميكنيم:
1. معرفي به نام
گاهي وضعيت ايجاب ميكند كه فردي را به نام معرفي كند، چنانكه ميفرمايد:
«وَمُبَشّراً برَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد».[2]
«(عيسي ميگويد) به شما مژدة پيامبري را ميدهم كه پس از من ميآيد و نامش احمد است».
در اين آيه، حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي ميكند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مينمايد.
2. معرفي با عدد
و گاهي موقعيت ايجاب ميكند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنان كه ميفرمايد:
«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً...».[3]
«و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم».
3. معرفي با صفت
بعضي اوقات وضعيت بهگونهای است كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند؛ چنان كه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است.
«الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبيَّ الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ...».[4]
«كساني كه از رسول و نبي درس ناخواندهاي پيروي ميكنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مييابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بديها بازشان ميدارد، پاكيها را براي آنان حلال كرده و ناپاكيها را تحريم مينمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر ميكند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برميدارد...».
با توجه به اين روش، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، انتظاری بي جا است؛ زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف.
اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسألة كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشهكن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:
1. صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟
2. حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟
3. قديم يا حادث بودن كلام خدا.
4. جبر و اختيار.
اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آنچنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت ميكند، بيان قاطع همة مسائل، به گونهاي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است.
معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست
پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است.
بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
«إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».[5]
«آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانرواي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...».
پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت:
«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...».[6]
«به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است».
با اينکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:
«أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7]
«از كجا ميتواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايستهتريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...».
اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آمادة پذيرايي باشد.
چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازدهگانه، سبب ميشد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببريده شد تـا كليـم اللّه مـوسي زنـده شـد
دربارة حضرت مهدي(ع) كه اشارهاي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيتهاي فراواني پديد آمد و خانة حضرت عسكري(ع) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند.
در پايان يادآور ميشويم: همانطور كه گفته شد، قرآن به سان قانون اساسي است. انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بيمورد است. نماز و روزه و زكات كه از عاليترين فرايض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر(ص) گرفته شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نحل/44.
[2] . صف/6.
[3] . مائده/11.
[4] . اعراف/157.
[5] . بقره/246.
[6] . بقره/247.
[7] . بقره/247.
-
-
۱۳۸۸/۰۸/۰۲, ۲۳:۳۹ #9
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,017
- مورد تشکر
- 2,509 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 29
- آپلود
- 0
- گالری
-
3
شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدی علیهم السلام اين است كه به معرفی (شخصيت) ممتاز و برجستگی های آنان بپردازد نه به معرفی (شخص). اين شيوه حكمت های متعددی دارد كه برخی از آنها را به اختصار بيان خواهم کرد. در اينجا دو زمينه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصيت اهلبيت علیهم السلام و حكمت اين روش. الف) قرآن مجيد در موارد متعددی پرده از امتيازات و ويژگيهای رفتاری ائمه هدی علیهم السلام برداشته است ازجمله:
1- (ويطعمون الطعام علی مسكينا و يتيما و اسيرا)، (الانسان، آيه 9) مفسرين بزرگ شيعه وسنی آورده اند كه اين
آيه در شان اميرالمومنين علیه السلام و خانواده ايشان است و مساله روزه داری حضرت علی علیه السلام و ....و دادن افطار خود به مسكين يتيم و اسير در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل كرده اند.
2- (انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)، (احزاب، آيه 33) در خصوص اين آيه مقالات و كتب متعددی نگاشته شده و در اينكه شامل حضرت علی وفاطمه و حسنین علیهم السلام است و نزد شيعه و سنی هيچ اختلافی نيست تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر صلی الله علیه وآله كه با ادله متعددی علمای شيعه شمول آن نسبت به همسران پيامبر صلی الله علیه وآله را رد كرده اند
3- (انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون)، (مائده، آيه 55) شان نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سنی اختصاصا در رابطه با حضرت علی علیهم السلام می باشد.
در آيه اول اوج ايثار در شدت نياز و در آيه دوم طهارت مطلق از هر كژی وكاستی و عيب و گناه و در آيه سوم تلفيق دو عبادت بزرگ با يكديگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمايان گرديده است.
ب) روش قرآن در معرفی اهل بيت علیهم السلام حكمتهای متعددی دارد از جمله :
(1) انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی چندان نقشی در روشنگری ندارد بلكه نهايتابه نوعی تبعيت و پيروی كوركورانه می كشاند و البته اين مانع آن نيست كه درمورد لزوم افراد نيز معرفی شوند ولی اساسا معرفی شخصيت معرفی الگوهاست ودر نتيجه جامعه را به جای گرايشات متعصب آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف انديشی و توجه به ملاكها و فضايل و امتيازات واقعی سوق می دهد.
(2) معرفی شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است در حالی كه معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می شود. اين روش بويژه در شرايطی كه شخص از جهاتی تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلی آمادگی پذيرش وی را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مساله دقيقا در مورد اميرالمومنين علیه السلام و اهلبيت علیهم السلام وجود داشته است.
برای آگاهی بيشتر در اين زمينه ر. ك: 1- فروغ ابديت جعفر سبحانی
2-رهبری امام علی علیه السلام از ديدگاه قرآن و پيامبر صلی الله علیه وآله، ترجمه سيد محمود سياهپوش
-
-
۱۳۸۸/۰۸/۰۳, ۱۰:۵۵ #10
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,268
- مورد تشکر
- 5,202 پست
- حضور
- 4 روز 6 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
باعرض سلام وادب خدمت تمامی دو ستان قرانی
ابتدا از طرح موضوعات به این خوبی از شما سپاسگزارم .خدای قران یارتان
واما بررسی مطلب/در قران کریم نام افراد گاهی به وضوح امده مثل :ابولهب
لقمان ..و گاهی حتی نام برخی از حیوانات نیز مثل: پشه -مورچه -و زنبور هم امده ایا این عجیب نیست که چرا نام امامان درقران نیامده؟و فقط با اشاره وایجاز از انها نام برده شده !! من اولولامر را چگونه تشخیص دهم؟
یا از چه راهی مطمئن شوم معنایش همان است که می خواهند به زور به من تحمیل کنند؟!!!
اینها نمونه هایی از سوالات دانشجویان است که مرتبا" با انها مواجهیم.
وپاسخهای: دلیل این امر را فقط خدا می داند ویا امام زمان که امد پرده از حقیقتش برمیداردیاما مطمئنیم این ایه در باره ی علی(ع)است یا موقعیت ایجاب میکند یا قران متکفل جزییات نیست یا قران اصراری به بردن نام افراد نداردپاسخ مناسب و قانع کننده برای عقل و فکر پویا وجستجو گر دانشجوی امروز نیست او اندکی هم تحت تاثیر تبلیغات مخالفان اسلام ویا حتی دین
قد علم کرده که:استاد/ انچه تو وامثال تو میگویند خرافات محض است گوش ما از این حرفها توسط مادر بزرگ هایمان پر است با زبان منطق وعلم باما سخن بگووگرنه اسلام فرت!!!
ازاین نمونه ها در همین سایت نیز داریم. که به نظر بنده بیشتر استمداد طلبیدن است نه انکار کردن اسلام.
در هرصورت بنده در حد بضاعت عقلم انچه را که به ان رسیده ام را در این مورد بیان میکنم .کم وکسر ان را بزرگوارانه / قران کریم وشما عفو بفرمایید
همانطور که دوستان بیان کردندقران بازگوی کلییات است وبیانات جزیی تر برعهده ی پیامبر(ص)و سنت وسیره ی رسول الله میباشد ولی چرا ؟
در پاسخ باید بگوییم که قران کتاب حکمت است و برای شعور وفهم انسان درمرحله ی اخرالزمان وختم رسالت ارزش عینی قایل شده وگر نه تورات را ببینید چندین سفرش باقی مانده انها که ازمیان رفته ؟؟
از طرفی انسان را دارای اختیار خصوصا"در مورد دینش به وضوح معرفی میکندکه: وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن ومن شاءفلیکفر _این همان دین حق است هر کس میخواهد ایمان بیاورد وهر کس می خواهد کافر بماند
یعنی انسان: من خدا برای اختیار تو در این جهان احترام قایلم تا عاقبتت را خودت رقم بزنی.
پس خداوند با این دو ودیعه ی خاص انسان حکمتس را به او ارزانی داشته.
بیا وبا این دو خصوصیت از هدایت واشارات قران با عقل واختیارت امام و رهبرت را پیدا کن .
دومین مطلب اینکه امامان نقش رسالت ندارند تا خداوند انان را با نام وهمراهی معجزات به ما معرفی کند از این نظر اطاعت از پیامبر برپیروانش واجب میشود.اما در مورد امامان حکمت خدا این است که :من صفات واشارات را ارائه کردم با اختیار خودت انها را جستجو کن وبه انها برس.
حال پاسخ دو سوال تواما" 1-چرا نام بعضی افراد در قران /مثل لقمان ویا ابولهب ویا حتی پشه و....برده شده ونام ایشان برده نشد؟ واینکه ایا به دلیل کم رنگ بودن وکم اهمیت بودن نقش ائمه نامشان در قران نیامده؟
در پاسخ میگوییم ابو لهب و لقمان هر کدام بیانگر صفاتی محدود در فضیلت ورذیلت میباشند که قران مستقیما"با انها امر ونهی کرده ویا پشه و ... را به عنوان عظمت خلقتش در دل کم ارزش ترینهای خلقت معرفی کرده. واینکه نام علی واولادش در قران مستقیما" دکر نشده اولا"انها الگویی جامع برای بشریت هستند وعقل سلیم بی غرض با توصیفات قران فورا"ایشان را
میشناسد قران به عقل انسان از این طریق احترام گذارده.
ثانیا" انسان پس از شناخت/ اختیار انتخاب را دارد وبه همین دلیل مسئول
زندگی خود وپاسخگویی اش در قیامت است.
وثالثا" ایشان نقش رهبری وتبیین دین را به عهده دارند همان طور که
میبینیددرمورد مراجع تقلیدکه در فقدان ائمه همان رسالت را البته کمی محدودتر دارند نیز به عنوان هدایتگر دین توصیه ی اکید شده ابتدا خوب تحقیق کنید اصلح ترین وعالم ترین انها را برای مرجعیت انتخاب کنید که دنیا
واخرتتان در گرو این انتخاب است .واین بزرگترین پیام است که(( ای انسان در این مورد نیز درحال ازمایش و امتحانی!!! ))
.................................................. ......حق یارتان.................................................. .
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
✿^؟؟^✿بیت المال را جــدی بگیرید!✿^؟؟^✿
توسط neginsabz در انجمن اخلاقپاسخ: 7آخرين نوشته: ۱۳۹۳/۰۹/۱۲, ۱۳:۰۸ -
جمع بندی قیامت چه زمانی رخ می دهد؟؟!!
توسط taslim در انجمن قیامتپاسخ: 41آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۶/۲۰, ۰۷:۱۹ -
سجده به غیرخدا حرام نیست؟؟(سجده برادران به یوسف)
توسط منتقد کوچولو در انجمن آیات الاحکامپاسخ: 3آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۲۸, ۱۶:۵۱ -
در خدا باوری و دین داری عقل مقدم است یا ایمان؟؟
توسط paul در انجمن ادیان و فرق در قرآنپاسخ: 15آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۲/۱۴, ۲۱:۰۷ -
چرا افضل اعمال ؟؟
توسط حکمتی فرد در انجمن مهدویت و امام زمان در قرآنپاسخ: 3آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۵/۰۴, ۱۰:۰۷
اشتراک گذاری