جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: معرفت نفس؛ شناخت خودو خداوند؛ بيانيه جهاني و راههاي كسب معرفت خدا
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۷, ۲۱:۱۹ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,304 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
معرفت نفس - خودشناسي
بنام تو اي قرا ر هستي
مَعرفَة النَّفس
خودشناسی
اما م باقر علیه السلام به جابر جعفی می فرماید:
هیچ شناختی چون شناخت تو از نفست نیست
برترین خرد،خودشناسی انسان است.پس،هر که خود را شناخت خردمند شدوهرکه خود را نشناخت گمراه گشت
اما م رضا علیه السلام:
برترين مرحله ی خرد،شناخت انسان از خوداست
**********
مَن جَهِلَ نَفسَهُ
هرکه خود را نشناسد
امام علی علیه السلام:
کسی که خود را نشناسد،دیگری را کمترشناسد
در شگفتم از کسی که گمشده ی خود را می جوید،امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمی جوید
هر که خود را نشناخت،از راه نجات دور افتاد و در وادی گمراهی ونادانیها قدم نهاد
بزرگترین نادانی،نادانی انسان نسبت به خویشاست
هر که خود را به غیر خود مشغول دارد،در تاریکیها سرگردان شود ودر ورطه ی هلاکتها فرو رود
**********
مَن عَرَفَ نَفسَهُ
هر که خود را شناسد
کسی که ارزش خود را بشناسد،خویشتن را با امور فناپذیر خوارنگرداند
هر که نفس خود را شناخت،به جهاد با آن برخاست و هرکه آن رانشناخت،به حال خود رهایش کرد
دعاي امام سجادعليه السلام:
ما را از کسانی قرار ده که خود را شناختند و به قرارگاه خویش یقین یافتند واز این رو عمرشان در راه طاعت تو می گذشت
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۷, ۲۱:۲۹ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,304 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
معرفت نفس؛ شناخت خودو خداوند؛ بيانيه جهاني و راههاي كسب معرفت خدا
بنام تو اي قرار هستي
مَن عَرَفَ نفسَه فَقَد عَرَفَرَبَه
هر که خود را شناخت پروردگارش راشناخت
خودشناس ترین مردم،خدا ترس ترین آنهاست
مردی به نام مشاجع حضور رسول خدا صلوات الله علیه رسید و عرض کرد: ای رسول خداراه شناخت حق چیست؟حضرت فرمود: شناختنفس
عرض کرد:ای رسول خداراه سازگاری با حق چگونه است ؟فرمو د : ناسازگاری بانفس
راه رسیدن به خشنودی حق چیست؟نا خشنودینفس
راه رسیدن به حق چیست؟رها کردن نفس
راه دست یافتن به طاعت خدا چگونه است؟نا فرمانینفس
راه رسیدن به یاد حق چیست؟از یاد بردننفس
راه نزدیک شدن به حق چیست؟دور شدن ازنفس
راه انس گرفتن با حق چگونه است؟فرمودند: رمیدن نفس
راه رمیدن نفس چگونه است؟فرمودند: کمک جستن از حق،در برابرنفس
**********
ما یَنبَغی لِمَن عَرَفَ نَفسَه
آنچه خود شناس را سزد
امام علی علیه السلام :
سزاوار است کسی که خود را شناخته است،پایبند قناعت و عفّت باشد
کسی که خود را شناخته است،سزد که از بیم لغزیدن پاهایش،هوشیاری و پشیمانی را از دست ندهد
کسی که به شرافت نفس خود پی برده باشد،سزاوار است که آن را ازپستی دنیا منزّه دارد
کسی که خود را شناخته است،سزد که اندوه و حذر از او جدانشود
الهی نامه
الهی،بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اندو دم از ترک دنیا زده اند،تا دنیا بدیشان روی آورد،جز وی همه را پشت پا زده اند . این بنده در معرض امتحان در نیامده شرمسار است
به حق خودت«ثبت قلبی علی دینک»یاالله
الهی،عارفان گویند«عرفنی نفسک»،اینجاهل گوید«عرفنی نفسی»یا الله.
-
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۸, ۰۳:۰۶ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,304 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
بیانیۀ جهانی معرفت نفس
بنام تو اي قرارهستي
*هر که خود را شناخت خدا را شناخت.
حضرت محمد (ص)
*هر که خود را نشناخت هیچ چیزی را نشناخت.
حضرت علی (ع)
*خود را بشناس تا جهان در مقابل تو به سخن آید.
سقراط حکیم
*خود را بشناس تا خدا را بشناسی.
لائوتزو (حکیم چین باستان)
*ای انسان ، تو خود تمام جهانی .
اوپانیشاد(کتاب مقدس هندو)
*بهشت در درونتوست پس روی بخود نما.
ودا
*ای مؤمنان چرا در نفس خودنظر و تفکر نمی کنید.
قرآن کریم
*ای مؤمنان بدانیدکه از شماست که بر شماست .
قرآن کریم
*بدانید کهخداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر است.
قرآن کریم
*به تحقیق زین پس فقط پیروان خودشناسی به حقایق دینی من میرسند
حضرت محمد(ص)
*هر که خود را شناخت مشکلش حل شد .
حضرت علی (ع)
*هر که خود را شناخت پیروز و رستگار شد.
حضرت علی (ع)
*هر که خود را نشناخت نابود شد.
حضرت علی (ع)
*صراط المستقیم همان خود شناسی است.
امام صادق (ع)
*ختم نبوت سر آغاز معرفت نفس بعنوان تنها راه هدایتاست .
ابن عربی
*هستی خاص انسان حاصل خود-آگاهی است.
هگل
*تنها راه فائق آمدن بر جبر تاریخ ، خود- آگاهیاست.
مارکس
*علم حقیقی و پایدار جز از طریق خودشناسی ممکن نمی شود .
انیشتن
*راز مقدسات و اساطیرجز از طریق خود-کاوی درک نمی شود.
یونگ
*دستیابی بهمقام ولایت برهمگان ممکن است وآن راه خود شناسی است
علامه طباطبایی
*اراده و اختیار آدمی بمیزان خود شناسی اوست.
کریشنا مورتی
*نجات انسان از جبر های بیرونی جزبواسطه خود-آگاهی ممکن نیست.
دکتر شریعتی
*از زمانیکه روی بخود نمودم راه خدا را یافتم .
گاندی
*به همه مردم وصیت می کنم که به خود شناسی روی آورند.
آیت الله خمینی
الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند،دوست بدارم
زیرا در عطاکردن است که میستانیم
و در بخشیدن است که بخشیده میشویم
و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.
-
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۱۳:۳۲ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,304 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
راههاي كسب معرفت خداوند
بنام تو اي قرار هستي
از ديدگاه اخلاق، تلاش براى شناخت خداوند امرى ضرورى است؛ يعنى انجام اعمال اختيارى خاصى كه به شناخت خداوند منتهى مىشوند از لحاظ اخلاقى ضرورت دارند.
بايد توجه داشت كه اعمال اختيارى كه موجب شناخت خداوند مىشوند دو گونهاند و به بيان ديگر شناخت اكتسابى خداوند از دو راه ممكن است:
راه نخست
تحصيل علوم كلامى و فلسفى است. آشنا شدن با براهين اثبات وجود و صفات خداوند باعث حفاظت معرفت فطرى انسان است. كسى كه با اين براهين آشنا باشد، مىتواند در برابر وسوسهها مقاومت كند و يقين خود را به خداوند رشد و تعالى بخشد. براهين خداشناسى از لحاظ منطقى به نتيجهاى ضرورى، يعنى وجود خداوند و صفات او مىرسند. اما آيا هر كس با اين براهين آشنا باشد، ضرورتا خداباور و خداپرست خواهد شد؟ پاسخ اين پرسش منفى است زيرا داورىهاى انسان تحت تاثير عوامل گوناگونى قرار دارد. يكى از اين عوامل ارزيابى منطقى امور است؛ اما عوامل ديگرى وجود دارد كه نتايج ارزيابىهاى منطقى را تحت تأثير قرار مىدهد. انسان گاه در اثر عوامل روانى و محيطى به نتايج منطقى ارزيابىهاى خود بى اعتنايى مىكند.
از جمله عوامل محيطى كه در داورىهاى انسانها اثر مىگذارد، عقايد موروثى و عادتهاى فكرى است اجتماع انسانى عقايد و انديشههايى را كه پذيرفته است پاسدارى مىكند و معتقدين به آن عقايد را تاييد مىكند و امتيازات اجتماعى را به آنان اختصاص مىدهد كسانى كه با عقايد رسمى و موروثى اجتماع خود مخالفت كنند از تاييد جامعه برخوردار نخواهند بود و امتيازات و موقعيتهاى اجتماعى خود را از دست خواهند داد. ترس از مخالفت جامعه و از دست دادن تاييد و موقعيت اجتماعى موجب مىشود ارزيابىهاى عقلى و منطقى كنار گذارده شوند و هر گاه نتيجه يك سنجش منطقى با عقايد مشهور و مورد تاييد جامعه مخالف باشد افراد در آن شك مىكنند و به بهانههاى مختلف آن را نمىپذيرند.
عقايد تعهد آور و محدوديت آفرين نيز همواره با مخالفت نفس روبرو مىشود. نفسى كه خواستار آزادى مطلق است و مىخواهد آزادانه اميال حيوانى خويش ر تامين كند از محدود شدن مىهراسد و هر باورى را كه او را به خويشتن دارى در برابر خواستهاى نفسانى دعوت كند، مزاحم مىپندارد:
بل يريد الانسان ليفجر امامه؛ (21)
انسان شك در معاد ندارد بلكه او مىخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت تمام عمر گناه كند.
همچنين برخى عقايد انسان را به فعاليتهايى دعوت مىكند كه با راحتطلبى او سازگار نيست به اين دلايل انسانها در برابر عقايد تعهد آفرين، محدود كننده و خلاف عادات ذهنى مقاومت مىكنند. اين عقايد حتى اگر قوىترين پشتوانه عقلى و استدلالى را داشته باشند توسط انسانهاى نفس پرست پذيرفته نمىشوند. پذيرش اين عقايد علاوه بر سلامت نفس نيازمند مرتبهاى از مجاهده با نفس است اگر كسى موانع پذيرش حق را از دل و ذهن خويش بزدايد و نتايج دلايل عقلى را پذيرا شود، در پله نخستين نردبان معرفت خدا ايستاده است اين نردبان ارتفاعى به بلندى آسمانها دارد و پلههاى آن قابل شمارش نيست چرا كه مرتبه بزرگى و پايان ناپذيرى خداوند بر كسى معلوم نيست. چگونه مىتوان از اين نردبان بلند بالا رفت و اگر يادگيرى و ابداع دلايل جديد خداشناسى، مىتواند خدا جويان را به او نزديك كند؟
براهين خداشناسى مانند پلهايى هستند كه بر روى رودخانهاى زده شدهاند؛ رودخانهاى كه يك سويش ساحل الحاد و شرك و در سوى ديگرش ساحل خداپرستى و توحيد است كسى از يك پل سالم و مستحكم عبور كند از يك سوى رودخانه به سوى ديگر رفته است و نيازى به پلهاى ديگر ندارد. هر پل عدهاى را كمك مىكند تا از اين رود بگذرند و چون گذشتند پلهاى ديگر حتى اگر بيشتر از هزاران باشند به كار آنها نمىآيد. عاقلانه نيست كسى كه از پل مىگذرد باز گردد و از پل ديگر عبور كند پلها تنها معبر و وسيلهاند و هدف و مقصد نيستند. كسى كه از پل عبور مىكند بايد به راه خود ادامه دهد نه آن كه باز گردد و دوباره به پل و ساختمان و زينت آن انديشه كند. البته ممكن است آنها كه ارزش و لذت عبور از رودخانه را دريافتهاند و زيبايىهاى ساحل توحيد را ديدهاند ديگران را از آن سوى رودخانه به سوى خود دعوت كنند و آنان را به گذر از پل تشويق نمايند ولى اين به معناى باز ماندن از ادامه راه نيست.
دومين راه معرفت خدا
معرفت حقيقى انسان به خداوند معرفتى كه در حد توانايى بشر باشد به معناى احاطه ذهن بر يك معنى و مفهوم نيست، بلكه به معناى تجلى خداوند بر عقل انسان است يعنى آمادگى اين كه خداوند خود را بر ما آشكار كند؛ وگرنه عقل ضعيف انسان قادر به شناخت او نيست امام زين العاددين (ع) در مناجات شيرين خود با خداوند اين چنين مىگويد:
بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت؛ (22)
تو را به تو شناختم و تو خود مرا به وجودت راهنمايى كردى و به سويت خواندى.
خداوند در انسان معرفتى فطرى نسبت به خالق قرار داده است و به ذهن و انديشه او توانايى درك براهيم خداشناسى را داده است تا او با استفاده از اين ادله و براهين معرفت فطرى خويش را پاس دارد و رشد دهد. براهين خداشناسى مسير كمال بخشيدن به معرفت خدا را بر انسان مىگشايد ولى ادامه راه به گونهاى ديگر طى مىشود انسان براى آن كه زمينه را آماده كند تا خداوند معرفت خويش را بر عقل و دل او بتاباند بايد كارى را كه پروردگارش فرموده است انجام دهد. معرفت خداوند مقدمه بندگى و فرمانبردارى از اوست و بندگى و فرمانبردارى موجب رشد و بالندگى معرفت به خداست عمل بر اساس دستور پروردگار آينه جان بنده را صيقل مىدهد و آماده پذيرش نور معرفت پروردگار مىسازد خداوند در قرآن ايمان و عمل صالح را موجب خروج از ظلمت به نور معرفت معرفى كرده است:
رسولا يتلوا عليكم آيات اللَّه مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور؛
(23)
پيامبرى كه ايات روشن گر خدا را بر شما تلاوت مىكند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند از تاريكى به سوى روشنايى بيرون برد.
پيامبر اكرم(ص) نيز مىفرمايند:
من عمل بما علم، ورثه اللَّه علم ما لم يعلم؛ (24)
هر كس به دانستههاى خود عمل كند خداوند آن چه را نمىداند به او مىآموزد.
برخى از مفسران آيه 282 سوره بقره را به همين معنى گرفتهاند آن جا كه خداوند فرموده است:
واتقوا اللَّه و يعلمكم اللَّه؛ (25)
از خدا بترسيد تقواى الهى پيشه كنيد خداوند به شما دانش مىدهد.
علامه طباطبايى در تفسير الميزان اين معنى را مخالف سياق آيه مذكور مىداند، ولى در ذيل همين آيه مىفرمايد: اگر چه اين معنى با سياق آيه سازگار نيست ولى كتاب و سنت بر درستى اين سخن دلالت دارد.
اگر بندهاى مطيع پروردگار خويش باشد و بندگى حقيقى پيشه كند و با خداى خويش آن گونه كه او مىپسندد مناجات كند و اعمال خود را با فرمان و رضاى او مطابق سازد حضور خداوند را در خواهد يافت و عالم را محضر خدا خواهد ديد اين علم حضورى به ذات و صفات پروردگار هديهاى است كه خداوند به پاداش عمل صالح به او عطا مىكند بالاترين مراتب اين معرفت خالص و زلال را در امامان معصوم مىتوان ديد. مرتبه والايى كه بنده خطاب به پروردگار خويش مىگويد:
عميت عين لا تراك؛ چشمى كه تو را نبيند كور است در اين مرتبه از معرفت خداوند آشكارترين حقيقتى است كه ترديدى در وجود آن راه ندارد حقيقت يگانه اوست و چيزهاى ديگر همه باطل اند. در اين مرتبه از معرفت، هيچ واسطهاى نمىتواند ميان بنده و خداوند قرار گيرد، چرا كه هيچ چيز آشكارتر از او نيست تا بتواند واسطه معرفت او باشد.
الهى ترددى فى الاثار يوجب بعد المزار فاجمعنى بخدمة توصلنى اليك كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك عميت عين لا تراك عليها رقيبا؛
(26)
خدايا رجوع به آثار تو ديدار را دور مىسازد پس مرا به خدمتى بر خودت وادار كن كه به تو رساندم. چگونه با چيزى كه در هستىاش نيازمند توست به سوى تو راهنمايى توان شد. آيا غير تو چنان پيدايى دارد كه آشكار كننده تو باشد؟ چه هنگام پوشيده بودهاى تا به نشانهاى كه تو را نمايد نياز باشد و چه زمان دور بودهاى كه آثار موجب وصال به تو شوند. چشمى كه تو را نمىبيند در حالى كه همواره مراقب اويى كور است.
ظرفيت معرفتى انسان تا بدان جاست كه همه واسطهها را كنار مىزند و همه حجابها را پاره مىكند تا به لقاء پروردگار برسد. رسيدن به اين رتبه جز با عنايت پرورگار ممكن نمىشود؛ زيرا اوست كه بايد خود را بر بندهاش آشكار كند. بندهاى كه زمينه اين كمال را در خود پديد آورده است از خداى خويش مىخواهد كه معرفتى اين چنين به او عنايت كند:
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك؛ (27)
خدايا مرا بريدن از همه چيز به سوى خودت ببخشاى! و ديدگان دل ما را به روشنايى نگاه بر تو نورانى ساز! تا ديدگان دلها حجابهاى نور را بر درد و به معدن بزرگى رسد و ارواح ما به بزرگى تو آويخته گردد.
با از ميان رفتن حجابهاست كه ديدار پروردگار ممكن مىشود و دعاى اولياء مستجاب مىشود كه خطاب به خداى خويش مىگويند:
اللهم انى اسئلك الرضا بعد القضاء و برد العيش بعد الموت و لذة النظر الى وجهك الكريم؛ (28)
اى خدا از تو خشنودى پس از قضايت و گوارايى خوشى پس از مرگ و لذت نگاه به روى بزرگوارت را مىطلبم.
با استجابت اين دعاهاست كه اولياء خداوند مىتوانند بگويند: لم اعبد ربا لم اره؛ پروردگارى را كه نديدهام نمىپرستم (29) و يا ادعا كنند: ما رأيت شيئا الا و رأيت اللَّه معه و قبله و فيه؛ هيچ چيز را نديدم جز آن كه خدا را با او و پيش از او و در او ديدم.
چنان كه گفتيم رسيدن به اين مراتب بلند از بندگى و معرفت تنها از گذرگاه عمل ممكن است عمل صالح و مداومت بر آن به تدريج معرفت را افزايش مىدهد و هر چه خلوص عمل بيشتر مىشود ظرف معرفت انسان وسيعتر مىگردد در مقابل عمل ناصالح تيرگى مىآورد و معرفت انسان را زايل مىكند، تا آن جا كه معرفت فطرى او هم زير غبار معصيت مدفون مىسازد. خداوند آشكارترين حقيقت است اگر عيبى هست در ديدگان ماست كه غبار آن را پوشانيده است.
انك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك. (30)
تو از آفريدگانت پوشيده نيستى مگر آن كه كارهايش حجاب شده باشد.
پس به طور خلاصه دومين راه خداشناسى را عمل صالح مىناميم. عمل صالح عملى است كه دو ويژگى داشته باشد:
الف - تامين كننده مصلحت انسان باشد
يعنى در نفس آن عمل مصلحت باشد؛ مثل راستگويى و امانت دارى كه تامين كننده مصلحت انسان هاست. نفس عمل راستگويى و امانت دارى با هر نيتى كه صورت گيرد از دروغ گويى و خيانت در امانت بهتر است.
ب - به نيت كسب رضايت خداوند صورت گيرد
اين دو ويژگى تشكيل دهنده جسم و روح عمل هستند. ويژگى اول يعنى مصلحت بودن عمل را تشكيل مىدهد و ويژگى دوم كه نيت الهى است روح و جان عمل است. اگر عمل انسان اين هر دو ويژگى را داشته باشد انسان را به كمال نزديك مىكند. عمل صالح همواره رابطه انسان و خداوند را تحكيم مىكند. نيت الهى شرط قبولى نماز است و مصلحت انسان در اقامه نماز است، زيرا خداوند به آن امر فرموده است. پس نماز، عمل صالحى است كه رابطه انسان و خداوند را تحكيم مىكندكسى مىتواند نماز بخواند كه خداشناس باشد و نماز، رابطهاى معرفتى ميان انسان و پرورگار است.
اما همه اعمال صالح مانند نماز نيستند كه نيت در آنها شرط درستى عمل باشد. مثلا امانت دارى بر همه انسانها لازم و از ديدگاه اخلاق نيز پسنديده است و خيانت در امانت امرى ناپسند است هيچ كس نمىتواند به اين دليل كه نمىتواند قصد الهى داشته باشد در امانت ديگران خيانت كند. نتيجه قهرى اين گونه اعمال صالح، تحكيم رابطه انسان با ديگران است انسان امانت دار رابطه و در عين حال اگر به قصد برآوردن رضاى خداوند از خيانت پرهيز كند علاوه بر تحكيم روابط خود با ديگران رابطه خود و خداوند را نيز محكم مىكند.
يكى از راههاى خداشناسى كه معرفت حضورى انسان نسبت به خداوند را پديد مىآورد عمل صالح است
عمل صالح از طرفى خود رابطهاى معرفتى ميان انسانها و خداست چرا كه بدون شناخت خداوند امكان عمل صالح وجود ندارد و از طرف ديگر، معرفت انسان به خداوند را تقويت مىكند. در بحث حاضر به اين جنبه دوم پرداختيم اما در بحثهاى آينده به جنبه نخست نيز خواهيم پرداخت.
بندگان صالح خدا در اثر عمل خالصانه به وظايف دينى و انجام اعمال صالح به درجهاى از معرفت دست مىيابند كه حضور خداوند را در همه هستى درك مىكنند و به صفات پروردگار معرفتى حضورى مىيابند معرفت بندگان صالح به خداوند و تقرب ايشان به پروردگار موجب مىشود حقايقى را ببيند كه از ديد ديگران پوشيده است. اين بصيرت، نتيجه يقين خللناپذير آنان به خداست.
در روايات آمده است كه پيامبر اكرم(ص) روزى پس از اقامه نماز جوانى را ديدند كه بسيار ضعيف و رنگ پريده بود؛ جسمى نحيف داشت و چشمانش در كاسه سرش فرو رفته بود. پيامبر از آن جوان احوالپرسى كردند و فرمودند: كيف اصبحت؟ حالت چگونه است؟ آن جوان پاسخ داد: اصبحت موقنا يعنى در حال يقين هستم
پيامبر فرمودند: هر يقين نشانهاى دارد علامت يقين تو چيست؟ جوان پاسخ داد: يا رسول الله يقين من مرا اندوهگيم ساخته و باعث شده است شبها را زنده بدارم و روزها در اثر روزه تشنگى را تحمل كنم و از دنيا و آن چه در اوست چشم پوشم. گويى عرض پروردگار را مىبينم كه براى حساب برپا شده است و خلايق براى حساب محشور شدهاند و من در ميان آنها هستم و گويى اهل بهشت را مىبينم كه در بهشت متنعماند و در حالى كه بر تختها تكيه زدهاند به يكديگر تعارف مىكنندو اهل آتش را كه در جهنم عذاب مىكشند و فرياد مىزنند و گويى اكنون صداى حركت آتش را مىشنوم كه در گوشم مىپيچد. پيامبر فرمودند: اين بندهاى است كه خداوند قلبش را به نور ايمان منور ساخته است. سپس خطاب به آن جوان فرمود: بر همين رويه باقى بمان. جوان گفت: يا رسول اللَّه! از خدا بخواه كه شهادت در كنار شما را روزيم كند پس پيامبر برايش دعا كرد و او پس از چندى در يكى از عزوات پيامبر به شهادت رسيد. (31)
به طور خلاصه تأثير عمل اختيارى بر معرفت را در دو دسته مورد بحث قرار داديم:
الف - يادگيرى ادله خداشناسى عملى اختيارى است انسان به اختيار خود به كلام و فلسفه رو مىآورد آشنايى با براهين خداشناسى از نظر اخلاقى و دينى داراى ارزش مثبت است و گاه از لحاظ دينى واجب است زيرا شناخت كمال انسان شناخت راه رسيدن به كمال و شناخت راهنمايان مسير كمال بدون شناخت خدا ممكن نيست.
ب - اعمال صالح اختيارى هستند و موجب تقرب به خداوند مىشوند؛ يعنى انسان را به سوى كمال مىبرند انسان كاملتر آمادگى بيشترى دارد كه خداوند معرفت خويش را به او افاضه نمايد.
تأثير معرفت بر اعمال اختيارى
اعمال اختيارى انسان اعمالى هدف دار هستند. يعنى انسان براى رسيدن به هدفى مشخص اقدام به انجام عمل اختيارى مىكند اهداف انسان نيز با يكديگر مرتبط هستند بسيارى از اعمال و اهداف تنها در ارتباط با اهداف ديگر معنادار مىشوند.
يكى باغبان هر روز ساعتها كار مىكند و زحمت كاشت تكثير و نگهدارى گلها و درختان ميوه را در تمامى فصول سال تحمل مىكند و رنج خار گلها و درختان را به جان مىخرد او همه اين اعمال را به اختيار خود انجام مىدهد و هدفش از اين كار بارورى گل ودرخت است اما او بارورى و شادابى درخت را به چه دليل انتخاب و اختيار كرده است؟ آيا بدون داشتن هدفى ديگر اين عمل معنايى خواهد داشت؟
بدون شك اگر مقصود از اين همه تلاش شادابى درختى باشد كه ميوههاى تلخ و زهرآلود مىدهد و بوى تنفر انگيزى پراكنده مىكند و منظرهاى زشت پديد مىآورد تلاش بى معنايى خواهد بود و بسيارى خواهند گفت اين اعمال بيهوده و غير معقول است اما اگر باغبان بگويد خريداران پول فراوانى در برابر ميوه درختان او مىدهند ديگر هيچ كس عمل او را بيهوده نخواهد دانست زيرا كسب درآمد عملى عاقلانه هدفى خردمندانه است. اما چرا خريداران پول زيادى براى خريد ميوهاى تلخ مىدهند؟ اگر خريداران بگويند ميوه اين درخت درمان بيمارى صعب العلاجى است و دارو سازان ان را به قيمتى گزاف مىخرند پاسخى عاقلانه دادهاند و عمل آنها معنا دار و هدف آنها معقول مىشود پس همه كارها متناسب با هدفى كه دارند موجه و معقول مىشوند در اين مثال اگر شفاى بيماران به عنوان هدفى خردمندانه وجود نمىداشت تمام كارهاى باغبان خريداران و داروسازان لغو و بيهود تلقى مىشد.
مقصود از اين مثال روشن شدن پيوند اهداف با يكديگر است رابطه اهداف با هم موجب مىشود كه برخى از آنها را در يك پيوند طولى قرار دهيم و يكى از آنها را هدف غايى و اهداف ديگر را هدف ميانى و واسطهاى قلمداد كنيم هدف غايى هدفى است كه ذاتا مطلوب است اما هدف ميانى ذاتا مطلوب نيست بلكه به سبب تاثيرى كه در تحقق هدف غايى دارد مطلوب است. در مثال مذكور هدف از سم پاشى درختان مبارزه با آفت است و مبارزه با آفت براى به دست آوردن محصول مرغوب صورت مىگيرد اينها همه اهداف ميانى و واسطهاى هستند زيرا ذاتا مطلوب نيستند. دليل عدم مطلوبيت ذاتى اين اهداف اين است كه اگر بتوان كارى كرد كه محصول مرغوب بدون از بين بردن آفت مورد نظر به دست آيد ديگر كسى مبارزه با آن آفت را هدف خود قرار نمىدهد و سم پاشى نمىكند و يا اگر بتوان از طريق دعا كردن آن آفت را از ميان برد هيچ كس رنج سم پاشى را تحمل نخواهد كرد. حتى اگر روزى راه آسانتر و ارزانترى براى مبارزه با آن بيمارى شناخته شود، ديگر كسى آن درخت را نخواهد كاشت و محصول آن را نخواهد خريد و هيچ داروسازى آن دارو را نخواهد ساخت؛ چون همه اين اعمال واسطه رسيدن به درمان بيمارى بودهاند و خود مطلوبيت ذاتى نداشتهاند.
اعمال اختيارى انسان هدف دار است و اهداف كوچك و بزرگ انسان متناسب با هدف غايى حيات او شكل مىگيرد. بنابراين شناخت انسان از خود و غايت وجودىاش تعيين كننده اهداف اوست و اعمال اختيارى او همه به جهتى هدايت مىشوند كه شناخت او از انسان و جهان اقتضا ء مىكند.
اگر انسان جهان را آفريده خداوند حكيم قادر متعال بداند بىشك همه هستى را هدفمند مىداند و خلقت هيچ موجودى را باطل نمىشمارد و اگر به خالق حكيم ايمان نداشته باشد آفرينش رإ؛11ّّ باطل و بيهوده مىپندارد:
و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار؛
(32)
و آسمان و زمين و آن چه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كسانى است كه كفر ورزيدهاند پس واى از آتش بر آنان كه كفر ورزيدند.
انسان خداپرست رستگارى خويش را حاصل باور به هدف مندى عالم مىداند. در نظر او اعتقاد به اين كه جهان با هدفى حكيمانه آفريده شده است راه كمال را بر انسان مىگشايد و او را خسران و عذاب آخرت رهايى مىبخشد:
الذين يذكرون اللَّه قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (33)
همانان كه خدا را در همه احوال ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند كه پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو! پس ما را از عذاب دورخ در امان بدار.
انسان مؤمن همه ذرات عالم را از جماد و نبات و حيوان و انسان، اجزاى نظامى هدف دار مىبيند كه از خداست و به سوى او در جريان و حركت است:
تسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شىء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا (34)
آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مىگويند و هيچ چيز نيست مگر اين كه در حال ستايش تسبيح او مىگويد ولى شما تسبيح آنها را نمىيابند به راستى كه او همواره بردبار آمرزنده است.
اعتقاد به وجود غايتى حكيمانه براى انسان و جهان آثار مهمى در اعمال اختيارى انسان دارد كه به چند مورد اشاره مىنماييم:
1 - شور و نشاط زندگى را افزايش مىدهد.
انسان براى اعمال خود به دنبال هدفى ارزشمند است و زندگى بى هدف براى او بى ارزش است اعتقاد به خداى يگانه حكيم اعتقاد به هدف را پديد مىآورد هدفى كه تعقيب آن ارزشمند است هدف زندگى براى انسان موحد از اين ويژگىها برخوردار است:
الف: هدف غايى و راه رسيدن به آن قابل شناخت است؛ زيرا اگر رسيدن به هدف غايى زندگى مستلزم شناخت باشد و خداوند امكان اين شناخت را براى بندگان پديد نياورد كارى غير حكيمانه كرده است و خداوند منزه از آن است.
ب - اين هدف قابل دستيابى است زيرا اگر انسان براى هدفى آفريده شده باشد كه قدرت رسيدن به آن را دارا نباشد آفرينش او عبث خواهد بود فعل خداوند غير حكيمانه و ظالمانه خواهد بود.
ج: اين هدف محدود و متناهى نيست. اگر هدف حيات به گونهاى باشد كه در مقطعى از زندگى به دست آيد و شخص در ادامه زندگى خود انگيزهاى براى تلاش نداشته باشد در واقع بخشى از عمر او پوچ و بى انگيزه خواهد بود.
از ديد انسان خداپرست هدف غايى خلقت قرب خداى نامتناهى است پس هيچ گاه تلاش او براى تحقق اين هدفمتوقف نمىشود و هيچ لحظهاى از عمر او فاقد انگيزه تلاش نخواهد بود با وجود اين ويژگىها در هدف زندگى انسان موحد اعمال اختيارى او همواره از پشتوانه روحى كافى بهرهمند خواهد بود و نشاط زندگى در حيات انسان موحد هيچ گاه كم رنگ نخواهد شد.
2 - انسان موحد و معتقد به شرايع الهى اعمال اختيارى خود را مطابق با تعاليم شريعت الهى تنظيم مىكند زيرا معتقد است خداوند داناى مطلق آفريننده او و جهان است و راه رسيدن به كمال انسان را بهتر از خود او مىشناسد.
3 - نوعى هماهنگى و همزيستى را ميان انسان و محيط طبيعى پديد مىآورد.
انسان در همه دورههاى زندگى خود كوشيده است بر قواى طبيعت چيره شود و از مواهب طبيعى بهره بردارى كند. هدف از بهره كشى از طبيعت رفع نيازهاى طبيعى انسان بوده است انسان خوراك، پوشاك و مسكن و ديگر لوازم رفاه را از طبيعت اطراف خود فراهم مىآورد در گذشته انسانها به مقدار رفع نياز خود از طبيعت برداشت مىكردهاند ولى امروز كه تكنولوژى ابزار چيرگى بر طبيعت را به سهولت در اختيار انسان قرار داده است انسانها بيش از نياز طبيعى خود از طبيعت برداشت مىكنند و رفتارى خصمانه را با طبيعت در پيش گرفتهاند رفتار نامناسب بشر با طبيعت معضلات هولناكى را در رابطه با محيط زيست و امكان ادامه حيات بر روى زمين پديد آورده است.
اگر انسان به مبدا مشترك خويش و طبيعت ايمان داشته باشد و به صفات خداوند همچون رزاق بودن مؤمن باشد هرگز به استثمار افراطى از طبيعت روى نمىآورد و همزيستى بهترى با ديگر اجزاء خواهد داشت زيرا موحدان معتقدند انسان و طبيعت هر دو مخلوق خداى واحدى هستند كه بر نيازمندىهاى آنها عالم است و آنان را بيهوده نيافريده است تا نسبت به تامين نيازشان كوتاهى نمايد.
به طور خلاصه معرفت خداوند بر اعمال اختيارى انسان به اين دليل اثر مىگذارد كه معرفت خداوند موجب اعتقاد به هدف دارى عالم شناخت هدف غايى زندگى، شناخت راه رسيدن به هدف زندگى، امكان طبقه بندى اهداف و يافتن انگيزه و نشاط كافى براى عمل مىشود.
پىنوشتها
21 - قيامت، 5.
22 - دعاى ابوحمزه ثمالى.
23 - طلاق، 11.
24 - الحياة، ج 1، ص 284.
25 - بقره، 282.
26 - دعاى عرفه امام حسين.
27 - مناجات شعبانيه.
28 - شرح چهل حديث، ص 465.
29 -نهجالبلاغه، خطبه 179.
30 - دعاى ابوحمزه ثمالى.
31 - سفينة البحار، ج 2، ص 732، ماده يقين.
32 - ص، 27.
33 - آل عمران، 191.
34 - اسراء، 44.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۱۶:۰۱ #5
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,304 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
مراتب معرفت
آگاهى انسان از حقايق هستى همواره يكسان نيست. آگاهى ما نسبت به امور گاه ظنى و گاه يقينى است.بنام تو اي قرار هستي
معرفت حقيقى زمانى به دست مىآيد كه انسان يك حقيقت را همان طور كه در واقع است بشناسد و نسبت به آن يقين داشته باشد. يقين زمانى حاصل مىشود كه هيچ گونه ترديدى نيست به درستى آگاهى خود نداشته باشيم. بنابراين معرفت حقيقى اولا مطابق با واقع است و ثانيا يقينى است يعنى به شك و ترديد آلوده نيست.
كسى كه داراى معرفت يقينى به حقايق است در واقع به كمال يكى از قواى نفس خود نزديكتر شده است. قوه عاقله انسان هر چه داراى معرفت يقينى بيشترى باشد داراى كمال برترى است چنان قبلا گفتيم منشا معرفت جويى انسان كمال خواهى اوست يعنى انسان به وسيله معرفت نوعى برترى و كمال را در خود پديد مىآورد و چون انسان فطرتا خواستار كمال است به طور فطرى خواستار معرفت است هر چه معرفت انسان به حقايق عالم بيشتر باشد و هر چه معرفت او يقينىتر و پيراستهتر از شك و ترديد باشد كمال حاصل از معرفت او قوىتر و برتر است بنابراين آدمى به طور فطرى خواهان يقين محكمتر و استوارتر است و اگر آن چه انسان به آن معرفت دارد موجود اشرف و كاملتر باشد كمال قوه عاقله انسان نيز برتر خواهد بود پس مىتوان گفت برترين كمال قوه عاقله انسان شناخت يقينى خداوند است زيرا خداوند كمال مطلق است و هيچ موجودى به درجه كمال او نمىرسد.
معرفت انسان به خداوند همانند ديگر معرفتهاى او داراى مراتبى است انسان پس از حصول علم به وجود خداوند در حقيقت شك و ترديد را از بين مىبرد و به رتبه يقين مىرسد ولى يقين او نيز مىتواند رشد كند و استحكام بيشترى يابد.
اولين مرتبه از مراتب يقين را علم اليقين مىنامند
علم اليقين از طريق استدلال به دست مىآيد. براهين كلامى و فلسفى موجب علم اليقين مىشوند؛ مشروط بر آن كه انسان تحت تاثير گرايشات نفسانى نباشد بنابراين بايد گفت رسيدن به مرتبه علم اليقين نيز نيازمند مجاهده با نفس است فردى مىتواند نتايج براهين كلامى و فلسفى را بپذيرد و به آنها معتقد شود كه نفس خود را تربيت كرده باشد و با تمرين و ممارست آموخته باشد كه در مسير كشف حقيقت از گرايشات نفسانى مزاحم پرهيز كند و فقط تابع حكم عقل خويش گردد تربيت نفس به گونهاى كه در برابر حكم عقل تسليم باشد، اختصاص به مؤمنين ندارد يعنى فرد غير مؤمن هم مىتواند در اين مرحله با نفس خود مبارزه كند و خود را به تابيعت حكم عقل عادت دهد.البته اگر كسى بتواند چنين كارى كند به زودى ايمان در دل او راه خواهد يافت زيرا ايمان به خدا و معارف دين مطابق حكم عقل است.
دومين مرتبه يقين عين اليقين نام دارد
در اين مرتبه، حقيقت به كمك بصيرت درونى مشاهده مىشود و به صورت روشنتر و آشكارتر بر صاحب يقين معلوم مىگردد. شخص در مرتبه علم اليقين از طريق لوازم و وسايط حقيقت را در مىيافت ولى در مرتبه عين اليقين خود حقيقت را مىبيند براى تشبيه گفتهاند كه علم اليقين مانند آگاهى از وجود آتش به واسطه مشاهده دود است و عين اليقين همچون آگاهى از وجود آتش با مشاهده خود آن است عين اليقين نيز نيازمند مجاهده با نفس و تصفيه باطن از آلودگى هاست كسى مىتواند به اين مرتبه برسد كه بر گرايشات نفسانى خود مسلط باشد از ارتكاب گناه پرهيز كند و رياضتهاى شرعى را تحمل كند. تفاوت مجاهده با نفس در اين مرتبه با مرتبه علم اليقين اين است كه در اين مرتبه فرد به سبب داشتن علم اليقين به مرتبه نخست ايمان راه يافته و تصفيه باطن خود را بايد با تبعيت از شريعت صورت دهد بنابراين مىتوان درك رتبه عين اليقين را مخصوص مؤمنان دانست. انسان مؤمن در اثر پيروى از فرمان پروردگار خود مرتبه يقين خود را بالا مىبرد و بر كمال قوه عاقله خويش مىافزايد و عمل صالح را نردبان كمال حقيقى خويش قرار مىدهد.
مرتبه سوم از مراتب يقين حق اليقين است
در اين مرحله انسان خود و همه هستى را فقير مىيابد آن گونه كه فيض دائمى خداوند به آنان مىرسد. درك انسان در اين مرتبه از مشاهده هم واضحتر و نزديكتر است. مانند كسى كه داخل در آتش شود.
چنين فردى علاوه بر مشاهده حرارت آتش را با همه وجود احساس مىكند پس درك عميقتر و نزديكترى از آتش دارد صاحب حق اليقين نيز حضور خداوند را با همه وجود حس مىكند و خود را پيوسته دريافت كننده فيض خداوند مىبيند رسيدن به اين مرتبه با رياضتها و مجاهدتهاى دشوارترى ممكن مىشود. بايد علايق مادى و دنيايى را ترك گفت و عمل صالح و تصفيه باطن را ادامه داد تا جايى كه حتى تخيلات انسان در اختيار خود او باشد و از آلودگى دنيا پيراسته شود.
مرتبه بالاتر از حق اليقين مرتبه فنا است
انسان عارف در اثر سير و سلوك و انجام رياضتهاى شرعى به مرتبهاى مىرسد كه خود را نمىبيند و جز وجود خداوند مطلق وجودى را مشاهده نمىكند و در نظر او موجودات ديگر حبابهاى روى آبند كه هيچ اصالتى ندارند و تنها دريايى كه زير اين حبابها و كفهاست حقيقت دارد. عارف وقتى كه علم و قدرت و ارادهاى جز علم و اراده و قدرت خداوند نبيند به اين مقام رسيده است.
دستيابى به اين مراتب فقط از طريق رياضتهاى شرعى امكانپذير است و پايدارى و خلوص و توكل مىخواهد و مهمتر از همه نيازمند راهنمايى معلمان و مربيان آزموده و عارف است سالك اين طريق بايد از تعليم و تربيت انسانهاى راه رفته بهره گيرد و در تمامى مسير عقل و شرع را چراغ هدايت و ميزان سنجش خطا از صواب قرار دهد و به هيچ بهانهاى از اين دو تخطى نكند و گرنه در خطر سقوط و در معرض هلاك خواهد بود.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۲, ۰۵:۵۸ #6
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 641
- مورد تشکر
- 3,860 پست
- حضور
- 14 ساعت 4 دقیقه
- دریافت
- 84
- آپلود
- 9
- گالری
-
66
تقدم معرفت نفس يا معرفت خدا؟
بسم الله الر حمن الر حيمبا سلامدوستان به يك نكته توجه بفرمابند كه اين حديث (( من عذف نفسه فقد عرفه ربّة )) يك معني ظاهري دارد كه يعني هركس خود را بشناسه خدارا هم ميشناسه. ولي جالب است بدانيد كه بعدا وقتي فلاسفه ي عارف بحث كرده اند به اين نتيجه رسيده اند كه اصلا معرفت نفس بدون معرفت خدا ممكن نيست و گفته اند معني عميق اين حديث اين گونه صحيح است كه (( من عرف نفسه فقد عرف ربه من قَبلُه )) يعني هر كس خود را بشناسد خدا را شناخته قبل از آن. دلايل مختلفي دارد از جمله اينكه خوب حتما مي دانيد كه فرق طريق سلوك با طريق هاي دنيوي اين است كه مبدا و مقصد و جاده متفاوت است مثلا مبدا تهران و مقصد قم و جاده هم جاده ي قم است. ولي در مسير سلوك مبدا انسان است و مسير هم خود انسان است و مقصد خداوند است كه بايد برايمان نسبت به خدا تقرب حاصل بشود. حالا يه سوال دارم با توجه به اينكه مبدا و مسير و جاده يكي است و همه خود انسان است حال به همان مسير دنيوي توجه كنيد آيا شما اول در اين دنيا به ياد قم مي افتيد و اينكه برويد اونجا و حالا كه مي خواهيد بريد دنبال راه ميرويد و به جاده قم هم توجه مي كنيد. يعني مقصد مقدم بر مسير است. نه اينكه اول ياد جاده قم بيفتيد و بعد به خاطر جاده ي قم به قم توجه كنيد نه ياد قم مي افتيد و حالا كه مي خواهيد بريد اونجا به خاطر قم به راهش هم توجه مي كنيد حال در اين مسير هم اول به ياد مقصد يعني خدا ميافتيد و مي شناسيد و حالابه خاطر آن به دنبال مسير و جاده مي رويد و مي شناسيد كه خود هستيد.
در آيه ي 19 سوره ي حشر آمده:
(( و لا تكونوا كالّذين نسواالله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ))
و مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند پس خدا هم خودشان را از يادشان برد. آنان همان فاسقانند.
پس حاثل آيه اين است كه : نسيان و فراموشي خدا با عث نسيان و فراموشي نفس و خود است. حال اگر عدم نسيان رو برابر با معرفت و شناخت بگيريم قضيه اين طور مي شه برعكسش : عدم نسيان خدا باعث عدم نسيان نفس مي شه و به بيان بهتر معرفت خدا باعث معرفت نفس مي شه. پس اول معرفت خداست و بعد از آن معرفت نفس حاصل مي شه. يعني ما اينجا قضيه ي معدولة الطرفين را به قضيه ي محصلة الطرفين تبديل كرديم. و حقيقتا هم امر همينگونه است را شناخت خدا شناخت خود نيست عميقا بلكه راه شناخت خود شناخت خداست. زيرا شناخت حقيقي از كل به جزء است. شناخت از جزء به كل كلا باطل نيست ولي ناقص است. براي همين آن معني معروف هم كه گويند هر كه خود را بشناسد خدا را مي شناسد غلط نيست ولي مسيري ناقص است شناخت مجموعه از زير مجموعه ناقص است ولي شناخت زير مجموعه از مجموعه كامل است. براي آشنايي بيش تر و دقيق تر با مبحث معرفت نفس مي توانيد به تفسير آيه ي 105 سوره ي مائدة در كتاب گرانقدر تفسير الميزان نوشته ي حضرت علامه طباطبايي(ره) رجوع بفرماييد . جلد 6
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المومنين
زياده عرضي نيست
التماس دعا
طارق
ویرایش توسط طارق : ۱۳۸۷/۰۶/۱۲ در ساعت ۰۶:۱۲ دلیل: اصلاح
اي حيوان ناطق بدان:برباد فنا تا ندهي گرد خودي راهرگز نتوان ديد جمال احدي راو بدان فرودگاه شيطان خودبيني و تكبر است براي همين است كه شيطان به عزّت خدا قسم خورد همه را اغوا كند جز مخلَصين را و ويژگي انسان با اخلاص آن است كه آنقدر محو جمال و جلال خداست كه نه در فكر و نه در عمل هيچ توجهي به خويش ندارد.رابطه ي عكس ميان توجّه به خدا و تكبر بسيار مهم است در مسير سعادت انسان.
[SIGPIC][/SIGPIC]
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۲, ۰۶:۰۳ #7
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 641
- مورد تشکر
- 3,860 پست
- حضور
- 14 ساعت 4 دقیقه
- دریافت
- 84
- آپلود
- 9
- گالری
-
66
تقدّم شناخت خود يا شناخت خدا؟
بسم الله الر حمن الر حيمبا سلامدوستان به يك نكته توجه بفرمابند كه اين حديث (( من عذف نفسه فقد عرفه ربّة )) يك معني ظاهري دارد كه يعني هركس خود را بشناسه خدارا هم ميشناسه. ولي جالب است بدانيد كه بعدا وقتي فلاسفه ي عارف بحث كرده اند به اين نتيجه رسيده اند كه اصلا معرفت نفس بدون معرفت خدا ممكن نيست و گفته اند معني عميق اين حديث اين گونه صحيح است كه (( من عرف نفسه فقد عرف ربه من قَبلُه )) يعني هر كس خود را بشناسد خدا را شناخته قبل از آن. دلايل مختلفي دارد از جمله اينكه خوب حتما مي دانيد كه فرق طريق سلوك با طريق هاي دنيوي اين است كه مبدا و مقصد و جاده متفاوت است مثلا مبدا تهران و مقصد قم و جاده هم جاده ي قم است. ولي در مسير سلوك مبدا انسان است و مسير هم خود انسان است و مقصد خداوند است كه بايد برايمان نسبت به خدا تقرب حاصل بشود. حالا يه سوال دارم با توجه به اينكه مبدا و مسير و جاده يكي است و همه خود انسان است حال به همان مسير دنيوي توجه كنيد آيا شما اول در اين دنيا به ياد قم مي افتيد و اينكه برويد اونجا و حالا كه مي خواهيد بريد دنبال راه ميرويد و به جاده قم هم توجه مي كنيد. يعني مقصد مقدم بر مسير است. نه اينكه اول ياد جاده قم بيفتيد و بعد به خاطر جاده ي قم به قم توجه كنيد نه ياد قم مي افتيد و حالا كه مي خواهيد بريد اونجا به خاطر قم به راهش هم توجه مي كنيد حال در اين مسير هم اول به ياد مقصد يعني خدا ميافتيد و مي شناسيد و حالابه خاطر آن به دنبال مسير و جاده مي رويد و مي شناسيد كه خود هستيد.
در آيه ي 19 سوره ي حشر آمده:
(( و لا تكونوا كالّذين نسواالله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ))
و مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند پس خدا هم خودشان را از يادشان برد. آنان همان فاسقانند.
پس حاثل آيه اين است كه : نسيان و فراموشي خدا با عث نسيان و فراموشي نفس و خود است. حال اگر عدم نسيان رو برابر با معرفت و شناخت بگيريم قضيه اين طور مي شه برعكسش : عدم نسيان خدا باعث عدم نسيان نفس مي شه و به بيان بهتر معرفت خدا باعث معرفت نفس مي شه. پس اول معرفت خداست و بعد از آن معرفت نفس حاصل مي شه. يعني ما اينجا قضيه ي معدولة الطرفين را به قضيه ي محصلة الطرفين تبديل كرديم. و حقيقتا هم امر همينگونه است را شناخت خدا شناخت خود نيست عميقا بلكه راه شناخت خود شناخت خداست. زيرا شناخت حقيقي از كل به جزء است. شناخت از جزء به كل كلا باطل نيست ولي ناقص است. براي همين آن معني معروف هم كه گويند هر كه خود را بشناسد خدا را مي شناسد غلط نيست ولي مسيري ناقص است شناخت مجموعه از زير مجموعه ناقص است ولي شناخت زير مجموعه از مجموعه كامل است. براي آشنايي بيش تر و دقيق تر با مبحث معرفت نفس مي توانيد به تفسير آيه ي 105 سوره ي مائدة در كتاب گرانقدر تفسير الميزان نوشته ي حضرت علامه طباطبايي(ره) رجوع بفرماييد . جلد 6
نكته: البته اين به معني نقض معني معروف نيست بلكه سطوح اين ها متفاوت است و اين معني و سطح عميق تر مطلب مي باشد.
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المومنين
زياده عرضي نيست
التماس دعا
طارق
ویرایش توسط طارق : ۱۳۸۷/۰۶/۱۲ در ساعت ۰۶:۰۷ دلیل: اصلاح
اي حيوان ناطق بدان:برباد فنا تا ندهي گرد خودي راهرگز نتوان ديد جمال احدي راو بدان فرودگاه شيطان خودبيني و تكبر است براي همين است كه شيطان به عزّت خدا قسم خورد همه را اغوا كند جز مخلَصين را و ويژگي انسان با اخلاص آن است كه آنقدر محو جمال و جلال خداست كه نه در فكر و نه در عمل هيچ توجهي به خويش ندارد.رابطه ي عكس ميان توجّه به خدا و تكبر بسيار مهم است در مسير سعادت انسان.
[SIGPIC][/SIGPIC]
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۳, ۱۳:۰۰ #8
طلب مغفرت
طلب مغفرت
در روايت امام صادق (عليهالسلام) آمده است كه حضرت سجاد (عليهالسلام) اشتباهات غلامان خود را در طول ماه رمضان با ذكر تاريخ و مورد آن يادداشت ميكردند سپس آخر ماه رمضان، آنها را جمع كرده و از آنها اقرار ميگرفتند و ميفرمودند كه آنچه را من ميگويم تكرار كنيد؛ «اي علي بن حسين! همان طوري كه ما غلام و بنده تو هستيم و تو اشتباهات ما را ثبت كردهاي، خدا هم كارهاي تو را ثبت كرده است. اينك ما را عفو كن و ببخش چنانچه تو اميدواري خدا از گناهان تو بگذرد. بياد آر آن روزي كه با خفت و خواري در پيشگاه عدل الهي ميايستي، آن خدائي كه به اندازه خردلي ستم روا نميدارد، همان مقدار كم را هم در قيامت به حساب ميآورد، از ما در گذر كه خدا از تو در گذرد كه در قرآن آمده:
«وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم»[1]
پس عفو كنيد و چشم پوشي كنيد آيا نميخواهيد خدا شما را ببخشد».
حضرت سخنان خود را به غلامان تلقين ميكرد و آنان تكرار ميكردند و با نواي جانسوز اشك ميريخت و ميگفت: «پروردگارا! تو دستور گذشت به ما دادهاي از ما نيز در گذر! خدايا! تو به عفو و گذشت از ما شايستهتري! به ما گفتهاي كه سائل را از در خانه خود محروم و نا اميد بر مگردانيد. اينك به اميد بخشايش، در خانهات آمدهايم. از تو ميخواهيم بر ما كرم فرمايي. پروردگارا! بر بنده خود منت گذار و نا اميدم مكن و مرا جزو كساني قرار ده كه از عطاياي تو بهرهمند گشتهاند». آنگاه به غلامان خود رو كرده و ميفرمودند: «من از شما گذشتم آيا شما هم مرا بخشيديد و از كوتاهي و قصوري كه نسبت به شما كردهام گذشتيد؟ اگر من مالك ستمگر شما بودهام، خود هم تحت قدرت مالكي دادگر هستم». غلامان عرض ميكردند: «آقا! با اينكه هرگز به ما بدي نكردهايد شما را بخشيديم». سپس حضرت ميفرمود:
«بگوييد اللهم عف عن علي بن الحسين كما عفي عنا فاعتقه من النار كما اعتق رقابنا من الرق؛ بار خدايا! از علي بن الحسين بگذر، چنانچه او از ما گذشت و او را از آتش جهنم آزاد كن همان طوري كه ما را از بندگي خود آزاد كرد». سپس حضرت، خود ميگريست او در آخر گفتار آنها آمين ميگفت و ميفرمود: «شما را آزاد كردم به اميد اينكه خداوند هم مرا ببخشد» و آنها را آزاد ميساخت و هر ساله حدود بيست نفر از آنان را در عيد فطر آزاد ميفرمودند[2]
1-نور 22.
2- مناقب: 4/158
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۳, ۱۴:۳۴ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,252 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
یكی از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن(ع) مرتكب جنایتی شد كه سزاوار كیفر بود. حضرت دستور داد تا وی را تنبیه نمایند. غلام خطاكار در آن لحظه پیشدستی كرد و خطاب به امام (ع) این آیه را قرائت نمود: و العافین عن النّاس؛ انسانهای وارسته از خطای گنهكاران عفو میكنند. حضرت فرمود: بخشیدم. غلام ادامه داد و اللّه یحبّ المحسنین؛ خداوند نیكوكاران را دوست دارد. امام فرمود: ترا در راه خدا آزاد كردم
بحارالانوار، ج 43، ص 342.
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۳, ۱۴:۳۸ #10
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,252 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
حضرت علی علیه السلام
العَفوُ زَکاةُ الظَّفَر
زکات پیروزی، گذشت است
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری