-
۱۳۹۷/۰۹/۳۰, ۱۴:۴۳ #6751
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,202
- مورد تشکر
- 17,459 پست
- حضور
- 280 روز 21 ساعت 57 دقیقه
- دریافت
- 51
- آپلود
- 7
- گالری
-
61
-
-
۱۳۹۷/۰۹/۳۰, ۲۲:۱۶ #6752
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 28,016
- مورد تشکر
- 39,016 پست
- حضور
- 118 روز 9 ساعت 11 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
-
-
۱۳۹۷/۱۰/۰۹, ۰۰:۵۷ #6753
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 4,784
- مورد تشکر
- 16,845 پست
- حضور
- 241 روز 3 ساعت 57 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
-
6
ﺳﻪ ﺗﺎ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺩﺍﺭم!
ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ
ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ
ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ
ﻓﻌﻼً ﻫﻤﯿﻨﺎ ﺑﻮﺩ
ولی اگه قول بدین بچه های خوبی باشین ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺍتون ﻣﯿﺎﺭﻡ!
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...
-
تشکرها 5
لبخند نگاه, أسئلونی, اتمقلی, رحیل, شقایق
-
۱۳۹۷/۱۰/۱۵, ۲۲:۵۰ #6754
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 4,784
- مورد تشکر
- 16,845 پست
- حضور
- 241 روز 3 ساعت 57 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
-
6
معلم به حیف نون گفت :
اگه سه بسته خرما داشته باشی و علیمراد یک بسته از آن را ببرد
چه چیزی می ماند؟؟
حیف نون گفت:
جنازه ی علیمراد و سه بسته خرما...😂
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...
-
تشکرها 5
لبخند نگاه, یوری, أسئلونی, اتمقلی, رحیل
-
۱۳۹۷/۱۰/۱۷, ۱۸:۴۷ #6755
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۹۷
- نوشته
- 153
- مورد تشکر
- 408 پست
- حضور
- 11 روز 8 ساعت 30 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
یه روز یه قصابی میاد توی مزرعه که گاوی رو که مریض بود حلال کنه
گوسفنده متوجه مکالمه اونا میشه و بدو بدو میره توی طویله به گاوه میگه زور بزن زور بزن بلند شو و الا می خوان بیان ببینن اگه تو نمی تونی بلند بشی پس تو رو قصابی کنن!
گاوه وحشت میکنه میترسه میگه نههههه! من نمی خوام بمیرم و با زور و کمک بقیه حیوونا روی پای خودش می ایسته و مشغول خوردن یونجه میشه!
قصاب و صاحاب گاو میان توی طویله می بینن گاوه سالمه، و اصلا مریض نیست که! ... قصابه میگه اینو دیگه پس نکشیم خوب شد حیفه!
هیچی، بر میگردن که برن صاحاب خونه میگه خب این همه راه تا اینجا اومدی لااقل این گوسفنده رو برای من بکش امشب مهمون داریم !
گوسفنده تا اینو میشنوه یهو فشارش میفته دست و پا شو گم میکنه و میگه: ای بابا این چه مرضیه که تو رو داره ! مگه فضولی ! بعدم سریع شلوال پیرن و اساس مساس خودش و جمع میکنه بگاز بگاز میزنه از توی طویله در میره!...صاحاب خونه میبینه که گوسفنده از روی پرچین پرید در رفت سریع میفته دنبالش اما اصلا نمی تونن اونو بگیرن و گوسفنده می یفته تو سرازیری و با شست هفتاد تا سرعت کمونه میکنه میفته توی بلوار اصلی و با هر یکی تِلَیلَی هایی کورس میزاره که!...خخخخخ
...میاد که از بینشون لایی بکشه و سبقت بگیره یهو راننده ها اونو که وسط جاده می بینن هول میکنن که گوسفنده اینجا چیکار میکنه! ...خخخخخ
که دست پاچه میشن فرمون می پیچونن کامیون ملّق میزنه تصادف میشه جاده بن میاد پلیس میفهمه جاده رو میبنده میفته تو اتوبان گوسفنده رو دنبال بکنه بگیره گوسفنده هم بی رحمی گاز و تخت میکنه با همون سرعت فرمون می پیچونهاینچنون میزنه میره توی مَزرَع مَزرَع ملت از توی شالی زار مردم چی جور که معبر درست میکرد فرار میکرد در میرفت که! ...خخخخخ....
که آخر سر که بالاخره می گیرنش به خودش میگه: ای لعنت بر هر چی آدم فضول! اصلا به من چه آخه ، هر کی رو می خوان قضابی بکنن بکنن! به من چه خب ! ....خخخخخخ!
ویرایش توسط اتمقلی : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷ در ساعت ۱۹:۵۸
وقتی سلطان عمارتی در مرغزار بنا کند هر شبانگاه شغالان شیون می کنند!
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری