جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ♥ جلوه های مظلومیت امام حسن(ع)...♥
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۰, ۲۳:۴۴ #1شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
♥ جلوه های مظلومیت امام حسن(ع)...♥
مظلوميت های امروز امام حسن(ع)
ما شيعه ايم - انشاء الله - و امروز حسن بن علي( ع) در ميان ما نيست ولي ما خود را از علاقمندان
و عاشقان به آن حضرت ميشناسيم ولي چه عاشقاني که از معشوق و محبوب خود اطلاع درستي ندارند
اغلب آنها که عرض ارادتي به امام دارند و به او عشق ميورزند از زندگي او در حد دو سه روزي از عمر
اطلاع دارند و آن هم از مسموميت تا شهادت است و اين غربت و مظلوميت امام را ميرساند شگفتا
که از عمر و زندگي و کمالات و فضايل او تنها به اين بسنده کرده اند که امام توسط زوجه اش مسموم
و در بقيع دفن شد! در حالي که گوشه هائي از زندگي او که درس آموز است از ديده ها مخفي است
لااقل تلاش اين باشد که اتهامات خصم را از دامن او بزدائيم و چهره راستين و مصفاي حسن (ع)
را به دوستداران و شيعيانش بشناسانیم.
افسانه طلاق
يکي از شايعات و اتهامات که بعدها حتي صورت بسيار جدي پيدا کرده است جريان تعدد زوجات و مسأله
طلاق است که از نظر ما و هر کس که کمي انديشه خود را به کار گيرد در حد يک افسانه است
او را متهم کرده اند که تمام عمر خود را به عيش و نوش در حرمها گذرانده و براي خود حرم سرائي را
ترتيب داده بود و اين سرگرمي سبب آن شده بود که از خلافت کناره گيري کند و اوقات خود را در ميان
زنان بگذراند!! اين اتهام افترائي است سنگين و بس دردناک، اگر چه عدهاي از افراد خودي و مورخاني که
به نظر ما شيعه ولي ساده انديش بوده اند براي آن محملهائي درست کرده اند ولي در اين انديشه غور نکرده اند
که حاصل اين طرز فکر داشتن امامي است که خوي شهواني بر او غالب بوده و اسير غرائز بوده است!!
و چنين فردي نميتواند حامل امانت امامت باشد.
آري، آن را افسانه ميخوانم بدان خاطر که براي آن ارزشي حتي در حد داستان قائل نيستيم اساس
اين افسانه آن است که حسن بن علي (ع) فردي بود که بسيار زن ميگرفت و هم بسيار طلاق ميداد
هر زني را عقد ميکرد و پس از چند صباحي او را طلاق گفته و به ديگري ميپيوست و کار به جائي کشيد
که پدرش علي (ع) در بالاي منبر مردم را هشدار داد که ديگر به حسن زن ندهند!! زيرا او فردي اهل طلاق است!
و در عين حال مردم به ازدواج دختر خود با او افتخار داشتند! مخصوصا از آن بابت که او فرزند پيامبر صلي الله
عليه و آله بود و آنها با اين عمل ميخواستند با پيامبر رابطه خويشاوندي داشته و رضاي او را بجويند!!
اين افسانه چندان در ميان مردم قوت گرفت که برخي از افراد براي او 250 تا 300 زن قائل شده اند و گفته اند
او در طول مدت عمرش اين عده از زنان را به ازدواج خود درآورده است
حتي در اين زمينه حديثي ساخته و آن را از علي (ع) نقل کرده اند که او فرموده بود:
اي مردم حسن( ع) بسيار طلاق ميدهد به او زن ندهيد ان الحسن مطلاق فلا تنکحوهو برخي نوشته اند فلا تزوجوه
بررسي اسناد
ادامه دارد...
-
تشکرها 9
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۱, ۱۰:۰۶ #2شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
دشمن براي خوار کردن او، کاستن از قدرت او، تحقير شخصيت و موقعيت او، و بالاخره نشان دادن اين مسأله
که او را توان اداره کشور نيست به طرح اتهامات، شايعات و اجراي تبليغات درباره او پرداخت.
نوشته هاي عصر بني اميه و بني عباس، و نويسندگاني که آبشخور فکري آنها طرفداران بني اميه و
بني عباسند پر کردند آثار ومکتوبات خود را از اتهامات بي اساس و مباحث ضد انساني و ضد اخلاقي:
آنها با غرض ورزي خود حسن (ع) را آنگونه معرفي کردند که در خور شاهزادهاي بي بندوبار است!
او آماج رگبار تبليغات ناجوانمردانه دشمن است و آنها در تبليغات خود چندان افراط کرده اند که حتي برخي
از دوستان هم باورشان شده و آن را در کتب خود آورده اند امام حسين را فردي انقلابي و امام حسن ( ع)
را فردي صلح طلب به معني کسي که اهل قيام نبوده است معرفي کرده اند در حالي که ما در امام حسن
در جنبه انقلابي بودنش کمبودي را احساس نميکنيم و او را کمتر از حسين (ع) انقلابي نميشناسيم.
بررسي اسناد
بررسي هائي که علماي بزرگ ما در ريشه اين اسناد داشته اند آنان را به اين نتيجه رسانده است که ريشه و
منبع سند اغلب ازعلي بن عبداله نصر مشهور به مدائني است که او در سال 255 هجري از دنيا رفته
و روايات او سند درستي نداشته است [-لسان المیزان جلد 4 ص252]
او اهل رشوه بود، پول ميگرفت و خبر جعل ميکرد [همان ص253] و نوشته هايش متهم به ضعف سند است
هم چنين نوشته اند او قبلا غلام عبدالرحمن بن سمره بود که اموي است و او سعي داشته است بني اميه را
تقويت کندبرخي از اسناد ريشه اش به ابوطالب مکي ميرسد که درباره او نيز نقل کرده اند فردي داستان سرا
و سخنباف بوده است در شرح حالش نوشته اند دچار اختلال رواني بوده و پرت و پلاگوئي بسيار داشت
و هم چنين اهل موسيقي و طرب بود و در جواني آوازه خواني داشت [سان المیزان – الکنی والالقاب]
برخي از مورخان شيعه که مسأله تعدد زوجات امام را نقل کرده اند نوشته هايشان مستند به مدايني و يا
ابوطالب مکي و يا منصور دوانيقي خليفه معاند عباسي است و ديگران از آنها نقل قول کرده اند در محمل نقل
اين سخنان گفته اند که شايد يکي از علل آن زيبائي قيافه امام و آراستگي سر و وضع ظاهرش بوده است؟
ادامه دارد...
امکان آن...
-
تشکرها 7
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۱, ۲۰:۴۲ #3شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
-
تشکرها 8
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۲, ۰۹:۰۹ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,490
- مورد تشکر
- 13,637 پست
- حضور
- 48 روز 11 ساعت 19 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
یکی از جلوه های مظلومیت امام حسن ع مسله صلح او ست که چرا او مجبور به این کار شد؟
پاسخ این پرسش را در ضمن چند نکته بیان میکنیم:
1ـ هر یک از پیشوایان و امامان معصوم(ع) به یک فضیلت و برجستگی ویژهای مشهور و معروف شدهاند، در حالی که همه آنان، از عصمت و طهارت بهرهمند و دارای اخلاق و صفات کامل انسانی بودند و در هیچ کدامشان کاستی و ضعفی عارض نشده و همگی در قلّه شایستگی و برتری قرار داشتند.
در میان آنان، امام حسن مجتبی (ع) به ویژگی بردباری و صلح خواهی معروف شده است. وی نه تنها پس ازپذیرش صلح، بلکه پیش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران کودکی، به این صفت کامل انسانی آراسته بود. رسول خدا(ص) در حالی که امام حسن مجتبی(ع) کودکی خردسال بود، دربارهاش فرمود:
« انّ إبنی هذا سیّدٌ یصلح اللّه به بین فئتین عظیمتین» یعنی: این پسرم (حسن بن علی) شخصیت و سیّد بزرگواری است که خدا به وسیله او، میان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار میکند.
این حدیث شریف، با عبارتهای مختلف، از سوی راویان شیعه و اهل سنّت نقل شده است.(1)
امامان معصوم (ع) متناسب با اوضاع حاکم بر عصر خویش و بنابر وظیفهای که خداوند بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام می کردند و به آن پایبند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبی(ع) و شرایط آن زمان، اقتضا میکرد که حضرت، به رغم میل باطنیاش، صلح با معاویه را به پذیرد و حکومت را به وی واگذارد و این، وظیفهای بود که از سوی پروردگار بر عهده وی گذاشته شده بود. بی تردید راز بسیاری از کردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان برای شیعیان و پژوهندگان حقیقت خواه روشن گردیده است، ولی راز و سرّ پارهای از آنها شاید تاکنون شفّاف و روشن نشده و شاید آنچه گفته میشود، تنها گمانهای بیش نباشد و در آینده، ادله روشنتر و گویاتری پیدا گردد.
درباره صلح امام حسن مجتبی(ع) نیز علل و فلسفههایی بیان شده است که برخی از آنها منطقی و قانع کننده، ولی ممکن است راز بزرگتری وجود داشته که غیر از خود حضرت و امامان معصوم(ع) کسی از آن اطلاعی نداشته باشد.
به بیان دیگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عالیتر از اطلاعات و دانش دیگران است و آنچه که آن بزرگواران از طریق الهام آسمانی به آن دست یافته و عمل کردهاند، عقل سایر دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست یابی به آنها ناتوان است.
2ـ در دین مبین اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، دارای ارج و مقام ویژهای است و از عبادتهای بزرگ خدا شمرده میشود، امّا باید دانست که جهاد، ذاتاً مطلوب اسلام نیست، بلکه به دلیل ضرورت هایی که اجتناب از آنها غیر ممکن است، واجب و مهم شمرده میشود.
خواسته اصلی اسلام برای بشر، عبارت است از: آزادگی، حقیقت جویی، رفع محرومیت فکری و اجتماعی، ستم ستیزی و ظلم ناپذیری، رفع تبعیض نژادی و قومی، برقراری قسط و عدالت اجتماعی، تقوا پیشهگی و خدامحوری در تمام مراحل زندگی.
چنین ارزشهای والا و آرمانهای بلند و مقدّس، در محیطی أمن و آسایش به دست میآید و پیامبران الهی (ع) همگی پس از رفع ستم کاریهای مستکبران و مستبدان در صدد تشکیل چنین محیطی بودند. دعوت اصلی اسلام، همزیستی مسالمتآمیز و صلح و آرامش بین مردم، به ویژه میان مسلمانان است.
قرآن کریم، همه انسانهای موحد و مؤمن را به همزیستی و آرامش کامل فرا میخواند و میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السّلم کافّةً؛(2) ای ایمان آورندگان، همگی به صلح و آرامش در آیید.»
در جای دیگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم؛(3)ایمان آورندگان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود آشتی برقرار نمایید.»
امام حسن مجتبی(ع) که راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بیش از همه انسانها به پاسداری از تلاشهای جدّش محمد مصطفی(ص) و عدالت پروری پدرش علی مرتضی(ع) میاندیشید. او خود را در برابر آنها مسؤول میبیند و احساس میکند که با ادامه نبرد و خون ریزی به چنین مقصودی دست نخواهد یافت و راه آسانتر و کم خطرتری نیز وجود دارد که آن، صلح است. بنابراین، پذیرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتی با مبانی فکری و عقیدتی مکتب اهل بیت(ع) ندارد، بلکه خواسته اصلی آن میباشد.
3ـ صلح امام حسن مجتبی(ع) از نابودی شیعه و نابودی محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیشگیری کرده است.
معاویة بن ابی سفیان به دلیل کینههای عصر جاهلیت و نبردهای خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیاری از آنها با آتش افروزی و فرماندهی پدرش ابوسفیان شعله ور میشود و از این سو با رهبری پیامبر اکرم(ص) و مجاهدتهای امیرمؤمنان(ع) به پیروزی سپاه اسلام میانجامید، قلبی آکنده از عداوت و دشمنی نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس میکرد. خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وی را شعلهور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودی مکتب اهل بیت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزی سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوی دیرینه معاویه را برآورده میکرد و او با این بهانه شیطانی، ریشه اسلام ناب محمّدی را میخشکانید و به جای آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج مینمود.
امام حسن(ع) به این مسئله، آگاهی داشت و بدین جهت در برابر گلایهها و انتقادهای برخی از یاران و شیعیان میفرمود:
«ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذی عملت خیر لشیعتی ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنی امامکم مفترض الطّاعة علیکم واحد سیّدی شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) علیّ؟ قالوا: بلی. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینة و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسی بن عمران، اذ خفی علیه وجه الحکمة فی ذلک،(4) و کان ذلک عند اللّه تعالی ذکره حکمة و صواباً...(5)؛
وای بر شما، چه میدانید در باره آنچه که انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که انجام دادم(یعنی صلح با معاویه) برای شیعیان ، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید میتابد و بر آن غروب میکند. آیا نمیدانید امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب است.(آیا نمیدانید) یکی از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟
گفتند: بلی، میدانیم. امام (ع) فرمود:
آیا دانستهاید حضرت خضر(ع) هنگامی که کشتی را سوراخ کرد، دیوار را بازسازی نمود و پسر بچهای را کشت، موجب ناراحتی و خشم حضرت موسی(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین اموری بر موسی(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالی که آنها نزد پروردگار ، حکیمانه و طبق صواب بود».
امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر، در پاسخ کسی که وی را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود:
«ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّی معزّالمؤمنین. انّی لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة، سلمت الأمر لأبقی أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینة لتبقی لأصحابها، و کذلک نفسی و أنتم لنبقی بینهم؛(6)
خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان میباشم. زیرا هنگامی که دیدم شما(شیعیان) را توان برابری و ایستادگی با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(به رغم میل آنان) باقی بمانیم. همان طوری که شخص دانایی، کشتی را سوراخ میکند تا برای مالکان و سرنشینانش باقی بماند (و از دستبرد غارتگران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقی بمانیم».
هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود:
«ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد الّا قتل؛(7) اگر این کار را انجام نمیدادم(و با معاویه صلح نمیکردم) هیچ شیعهای روی زمین باقی نمیماند و همگی(به دست سپاهیان معاویه) کشته میشدند».
4ـ صلح امام حسن(ع) عمل به تقیه بود.
تقیه، یکی از مختصّات و معارف بلند اسلامی، به ویژه مکتب اهل بیت(ع) است. مفهوم تقیه این است که انسان در مواردی از روی ناچاری و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و یا حکومت غاصب و ستم کار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، یا جان و ناموس خود و یا مسلمانی از ابراز و اظهار برخی از معتقدات و یا کردار و رفتار خود چشم پوشی و وضعیت موجود را تحمل کند.
صلح امام حسن(ع) چنین بود. حضرت برای حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و جلوگیری از کشتار بیرحمانه مسلمانان، به ویژه کشتار هدفمند پیروان مکتب اهل بیت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود کنار آمد و حکومت را به وی سپرد. پیداست که تصمیمات تقیهای، تصمیمات اجباری است و تمامی امامان معصوم(ع) در عصر امامت خویش با این مسئله روبه رو بودند، غیر از حضرت حجت بن الحسن(ع) که در عصر قیام و حضور وی، هیچ تقیهای جایز نمیباشد.
امام حسن مجتبی(ع) در حدیثی به آن اشاره کرد و فرمود:
«أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، الّا القائم الّذی یصلّی روح اللّه عیسی بن مریم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ ـ یخفی ولادته یغیب شخصه لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة اذا خرج؛(8)
آیا دانستید از ما (امامان معصوم) کسی نیست، مگر این که بیعت طاغی زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد) همان امامی که روح خدا، حضرت عیسی بن مریم(ع) پشت سرش نماز میخواند. چه این که خداوند ، ولادتش را پنهان و وجودش را غایب نمود، تا در آن هنگامی که قیام میکند، بیعت هیچ کس بر عهده او نباشد».
امام حسن مجتبی(ع) در جای دیگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود:
«...و انّ أبی کان یقول: و أیّ شیء أقرّ للعین من التّقیّة، انّ التّقیة جنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عبداللّه...(9)
پدرم (امام علی بن ابیطالب) میفرمود: چه چیزی چون تقیّه، مایه روشنایی چشم است؟ تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمیشد».
پیش از همه امامان معصوم(ع)، امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدت بیست و پنج سال با این وضعیت روبه رو بود و به اجبار و اکراه، از حق خود چشم پوشی کرد.
امام حسن مجتبی(ع) ناچار بود برای حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنین امر ناخوشایندی را بپذیرد. حضرت در این باره فرمود:
«و انّ هذا الأمر الّذی اختلفت فیه أنا و معاویة حقّ کان لی، فترکته له، و انّما فعلت ذلک لحقن دمائکم و تحصین اموالکم،(10) و ان ادری لعلّه فتنة لکم و متاع الی حینٍ؛(11)
در این امری که من و معاویه درباره آن اختلاف داشتیم(یعنی حکومت و خلافت اسلامی) حقّ من بود، ولی ان را ترک کردم و به وی واگذاردم و این کار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنین حفظ مال و دارائی هایتان انجام دادم، و نمیدانم شاید این آزمایشی برای شماست و مایه بهرهگیری تا مدتی (معیّن) میباشد.»
5 ـ کوتاهی سپاهیان
شاید مهمترین و اصلیترین علت صلح امام حسن مجتبی(ع) یاری نکردن فرماندهان و همراهی نکردن سپاهیان با حضرت بود.
از آن سو، معاویة بن ابی سفیان دارای سپاهی یک دست بود، که از آغاز ورود اسلام به منطقه شام و پذیرش اسلام توسط اهالی این منطقه، سایه شوم وی را بر بالای سرشان احساس کرده و او را امیر فاتح مسلمانان و میزان اسلام و کفر میخواندند و مخالفان و دشمنانش را مخالف اسلام و قرآن میدانستند.
امّا سپاهیان امام حسن مجتبی(ع) دارای چنین نظم و تشکلی نبودند. آنان از میان اقوام و ملیتهای مختلفی برخاسته که پس از رحلت رسول خدا(ص)، چهار خلیفه را دیده و در حکومت خلیفه پنجم به سر میبردند. مردمی که جرئت و جسارت کرده و سه خلیفه از چهارخلیفه پیشین را (به حق و یا به ستم) کشتند. اینان دارای مرام واحد و دارای اتحاد کلمه نبودند. گرچه به ظاهر در سپاه امام حسن(ع) حضور داشتند و از امکانات و تجهیزات آن برخوردار بودند، ولی در مواقع خطیر و حسّاس، به فکر و سلیقه خود عمل میکردند و از فرماندهی کل قوا، پیروی نمیکردند. همان طوری که در عصر امام علی(ع) چنین میکردند و حضرت را در لحظات حساس و سرنوشت ساز تنها میگذاشتند و به شیوه های مختلف، وسیله آزار و رنجش وی را فراهم مینمودند.
چنین مردم و چنین سپاهی، تحمّل و ظرفیت خواستهها و آرمان والای امام حسن(ع) را نداشته ؛ او را در برابر سپاه عظیم و یک دست معاویه تنها گذاشته ؛ بسیاری از رزمجویان و سربازان و حتی فرماندهان به سپاه شام پیوسته ؛ بسیاری دیگر سپاه طرفین را رها کرده و به شهرهای خویش برگشتند . عدّهای نیز با جدا شدن از سپاه، به یاغیگری و غارتگری روی آوردند. تنها عده کمی از سپاه حضرت، ثابت قدم مانده و بر بیعت خود باقی ماندند.
امام حسن مجتبی(ع) در ضمن خطبهای به این مطلب اشاره کرد و فرمود:
«ولو وجدت أعواناً ما سلمت له الأمر، لأنّه محرّم علی بنی امیّة؛(12)
اگر یار و یاوری مییافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمیکردم. زیرا حکومت بر بنی امیّه حرام است».
حضرت درباره علت عدم لیاقت بنی امیه برای تصدی حکومت و خلافت، فرمود:
«لو لم یبق لبنی امیّة الّا عجوز درداء، لنهضت دین اللّه عوجاً، و هکذا قال رسول اللّه(ص)(13)؛
اگر از بنی امیّه، جز پیر زنی فرتوت نمانده باشد، همان عجوزه برای کج کردن دین خدا و دور ساختن از مسیر الهی، اقدام و تلاش خواهد کرد و این چیزی است که پیامبر به آن خبر داده است».
امام حسن مجتبی(ع) نه تنها از سستی، ناهماهنگی و ناهمراهی یاران و سپاهیانش رنج میبرد، بلکه از جانب طیفی از آنان، احساس ناامنی و خطر میکرد و آنها عبارت بودند از طایفه گمراه و منافق پیشه خوارج، که میان سپاهیان امام حسن(ع) پراکنده بودند و اگر دستشان به امام(ع) میرسید، از آسیبرسانی به وی هیچ إبا و امتناعی نداشتند .
ابن عربی، نویسنده کتاب «احکام القرآن» به این مطلب تصریح کرده:
« و منها انّه رای الخوارج احاطوا بأطرافه، و علم انّه ان اشتغل بحرب معاویة استولی الخوارج علی البلاد، و ان اشتغل بالخوارج استولی علیه معاویة؛(14)
یکی از علل صلح امام حسن این بود که وی میدید خوارج، اطرافش را احاطه کرده (و در همه جا حضور پیدا کردند) و دانست اگر جنگ با معاویه را ادامه دهد و در آن معرکه مشغول گردد، خوارج بر بلاد اسلامی دست مییازند و بر آنها چیره میشوند و اگر وی به جنگ با خوارج بپردازد و مشغول دفع آنان گردد، معاویه بر بلاد اسلامی و مناطق تحت حکومت وی مستولی میگردد.»
گروه فتنه جوی خوارج، گرچه در ظاهر برای نبرد با سپاهیان شام به سپاه امام پیوسته و از امکانات وی بهرهمند میشدند، ولی با حماقتها و افراط کاریهای خود، همیشه آب در آسیاب دشمن میریختند و موجب تضعیف سپاه کوفه و تقویت سپاه شام میشدند. این گروه، چالشهای بزرگی برای امام علی بن ابی طالب(ع) به وجود آورده بودند و جنگ نهروان را بر وی تحمیل کرده و سرانجام در مسجد کوفه، وی را به شهادت رساندند.
هم اینک در سپاه امام حسن مجتبی(ع) به فتنهانگیزی و پخش شایعات دروغین و بی اساس بر ضد امام و یاران وفادارش، مشغول بودند و مترصد فرصتی بودند تا امام را از سر راه خویش بردارند و به آمال و آرزوهای شیطانی خود برسند. امام حسن(ع) اگر از دردسرهای سپاه شام خلاصی مییافت، از دسیسههای این گروه ستم پیشه رهایی نداشت و با کید و کین ناجوانمردانه آنان، در مسند خلافت به شهادت میرسید.
6ـ احساس خستگی مردم از جنگ
گرچه برخی از بیعت کنندگان با امام حسن مجتبی(ع) در کوفه انتظار داشتند که حضرت، جنگ با معاویه را ادامه دهد تا او را از حکومت خودخوانده سرنگون سازد و شام را از سیطرهاش بیرون آورد، امّا توده مردم به دلیل پشت سرگذاشتن چند جنگ داخلی و دادن کشتههای زیاد و خسارتهای قابل توجه، رغبت چندانی در ادامه نبرد با شامیان نشان نمیدادند.
مسلمانان، طی چهل سال که از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامی میگذشت، علاوه بر غزوات و سریههای زمان پیامبر ، در عصر خلفای سه گانه نیز جنگهای بزرگ و طولانی مدت با رومیان، ایرانیان و برخی از اقوام و ملل همجوار جزیرة العرب را پشت سر گذاشته ، در عصر خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) نیز سه جنگ بزرگ داخلی را تحمّل کرده بودند.
بدین جهت، روحیه رزمی و جنگی چندانی از آنان دیده نمیشد و جز عدهای از شیعیان مخلص و جوانان رزمجو، بقیه در لاک عافیتطلبی فرو رفته و به وضع موجود رضایت داده بودند.
به همین لحاظ هنگامی که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش چون حجربن عدی و قیس بن سعد انصاری، مردم را به بسیج عمومی و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمی پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتی به آن نشان ندادند.
گردآوری چهل هزار رزمجوی و داوطلب جبهههای جنگ برای سپاه امام حسن(ع) به آسانی فراهم نگردید، بلکه با تبلیغات و تلاشهای فراوان و همه جانبه امام و یاران و اصحاب فداکارش مهیا گردید.
با توجه به جمعیت بالای شهر کوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومی و بسیج سراسری صورت میگرفت، میبایست یکصد هزار نفر از این منطقه آماده نبرد میشدند. این غیر از نیروهایی بود که از سایر مناطق عراق، ایران، حجاز، یمن، عمان و ساحل نشینان خلیج فارس میتوانستند خود را به سپاه امام برسانند.
قطب راوندی از حارث همدانی نقل کرد که امام حسن(ع) به مردمی که با وی بیعت کرده و قول مساعدت و همکاری داده بودند، فرمود:
« ان کنتم صادقین، فموعدما بینی و بینکم معسکر المدائن، فوافونی هناک فرکب، و رکب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق کثیر لم یفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه کما غروا امیرالمؤمنین (ع) من قبله؛(15)
اگر(در گفتارتان) صادقید، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپیوندید.
پس حضرت، سوار شد و به سوی مدائن حرکت کرد. کسانی که قصد جنگ کرده بودند با وی حرکت نمودند ولی جمعیت زیادی سرپیچی کرده و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعدهشان نیامدند و او را فریب دادند، همان طور که پیش از وی پدرش امیرمؤمنان(ع) را فریب داده بودند».
مردم عراق چنان خسته و بیرمق بوده و احساس کسالت و بیحالی مینمودند، که نشاط و خوشی را از نوه پیامبر و خلیفه وقت مسلمانان، یعنی امام حسن(ع) سلب نمودند و وی را وادار نمودند آنان را با این سخن نکوهش و سرزنش کند:
«یا عجبا من قوم لاحیاء لهم و لادین مرة بعد مرة، ولو سلمت الی معاویة الأمر، فایم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بنی امیة، واللّه لیسومنّکم سوء العذاب، حتی تتمنّون ان یلی علیکم حبشیا؛(16)
شگفت از ملتی که نه حیا دارد و نه هیچ مرتبهای از دین را. اگر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، به خدا قسم هیچ گاه در دولت بنی امیه، گشایشی نخواهید یافت(و یا فرح و شادی نخواهید دید). سوگند به خداوند ، با بدترین عذاب و آزار با شما بدی خواهند کرد، به طوری که آرزو کنید که (سیاهان) حبشی بر شما حکومت کنند».
ابن اثیر در این باره گفت: هنگامی که معاویة بن ابی سفیان به امام حسن بن علی(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمی آن را پذیرفتند. امام در خطبهای پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و خاطرنشان کرد:
« ألا و انّ معاویة دعانا الی أمر لیس فیه عزّ و لانصفة. فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه الی اللّه ـ عزّ و جلّ ـ لظبی السّیوف، و ان اردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضی؛(17)
آگاه باشید، معاویه ما را به امری فرا میخواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر دارای روحیه شهادتطلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را میطلبید، خواستهاش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم».
هنگامی که کلام امام به این جا رسید، مردم از هر سو فریاد برآوردند :زندگی و بقای دنیایی را میخواهیم.با این سخن، صلح را بر امام تحمیل کردند و امام پس از آن که از آنها جدا شد، صلح با معاویه را امضا نمود.
7ـ از هم پاشیدگی کشورهای اسلامی، خطر دیگری بود که جامعه مسلمانان را تهدید میکرد.
مسلمانان آن عصر، چه آنانی که در پرتو حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبی(ع) زندگی میکردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابی سفیان به سر میبردند با دشمنان مشترکی رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامی و باز پسگیری سرزمینهای آزاد شده بودند.
آنان گرچه دارای ملیت، قومیت و دینهای متعدد و مختلف بودند، ولی در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودی اسلام و کشتار بی رحمانه مسلمانان و غارت سرزمینهای اسلامی بود.
از این رو، ادامه اختلاف و کشمشهای داخلی، دشمنان بیرونی، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار میکرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم مینمود.
امام حسن به عنوان نوه بزرگ رسول خدا(ص) و سکان دار اصلی دین و دلسوزترین شخص برای مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت . اگر معاویه و سپاهیان گمراه وی با بیخردی و دنیاطلبی خود زمینه آمال و آرزوی دشمنان خارجی را فراهم میکردند، امام و یاران و شیعیان مخلص او نمیتوانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهی کنند . عقل و شرع حکم میکرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد.
-
تشکرها 6
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۲, ۰۹:۰۹ #5
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,490
- مورد تشکر
- 13,637 پست
- حضور
- 48 روز 11 ساعت 19 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
زیرا اگر امام نبرد با معاویه را ادامه میداد، یکی از سه اتفاق ذیل روی میداد:
1ـ پیروزی سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.
2ـ پیروزی سپاه شام و نابودی سپاه کوفه.
3ـ عدم پیروزی طرفین و عقب نشینی اجباری دو سپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانی میرسیدند و دشمنانشان که سالها خود را تقویت و آماده چنین فرصتی کرده بودند، با هجوم سراسری و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامی را با چالش بزرگ مواجه مینمودند. در نتیجه، زحمات و تلاشهای پیامبر و یاران فداکارش به هدر میرفت.
امام حسن(ع) به این أمر آگاهی داشت و در سخنی به آن اشاره نمود:
« انّی لمّا رأیت النّاس ترکوا ذلک الّا اهله، خشیت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان یکون للدین فی الارض ناعی؛(19)
هنگامی که دیدم مردم جز عدهای این کار (جنگ با معاویه) را ترک کردند، ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا برای دین، روی زمین فریادگری باقی بگذارم».
8 ـ به وقوع پیوستن خیانتی بزرگ از سوی دنیاپرستان چیزی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت.
معاویة بن ابی سفیان برای درهم شکستن اتحاد و مقاومت سپاهیان کوفه، رشوهها و جایزههای زیادی بذل و بخشش کرد و بسیاری از سران و بزرگان قبایل و طوایف و فرماندهان و امیران سپاه را از درهم و دینار و وعدههای کاذب بهرهمند کرده ، آنان را به خود و روی گردانی از امام حسن(ع) جلب نموده بود. برخی از آنان، نامههایی برای معاویه نوشته و اظهار پیروی و فرمانبرداری از او نمودند !برخی دیگر، پا را از این فراتر گذاشته به وی نوشتند که اگر وی بخواهد، حسن بن علی(ع) را دستگیر و به سپاه شام تحویل دهند و یا بر او شورش نموده و وی را به طوری پنهانی به قتل رسانند.(20)
اگر امام حسن(ع) صلح را نمیپذیرفت این خطر بزرگ وجود داشت که جاه طلبان و منافقان، وی را دستگیر و تسلیم سپاه شام کنند و یا برای تقرّب به دستگاه معاویه و خوش آیند بنی امیه، امام(ع) را ناجوانمردانه ترور و به شهادت برسانند.
در هر صورت، این پیروزی سپاه شام و فضیلتی برای معاویه بود و برای خاندان نبوّت و امامت، شکست به شمار میآمد.
امام حسن(ع) در این باره فرمود: «به خدا سوگند، اگر با معاویه نبرد میکردم، مرا میگرفتند و به وی تسلیم مینمودند. به خدا سوگند، اگر با او مسالمت کنم و عزیز باشم، برایم دوست داشتنیتر است از این که در حالی که اسیرش باشم مرا بکشد و یا بر من منّت گذارد و تا پایان روزگار این عار بر بنیهاشم بماند و معاویه همیشه خود و نسلش بر زنده و مرده ما منّت بنهند».(21)
9ـ امام حسن(ع) از روشهای غیر اسلامی و شیوههای سالوسانه پرهیز داشت، بر خلاف معاویة بن ابی سفیان که برای تحکیم و تثبیت حکومت خود دست به هر کاری میزد و هیچ گونه محدودیتی از جهت شرعی و عرفی برای خویش قائل نبود.
به همین انگیزه در دستگاه حکومتی خود از افراد شرور و خدعه گری چون عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حکم و مسلم بن عقبه، بهره میجست و از شیطنت و جنایت آنان استفاده مینمود.
امّا امام حسن مجتبی(ع) که مانند جدّش محمد مصطفی(ص) و پدرش امام علی بن أبی طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامداری، جز احقاق حق و اجرای عدالت اسلامی نبود، نمیتوانست مانند معاویه رفتار نماید.
سیاست اهل بیت(ع) با سیاست معاویه در تضاد و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان بود.
معاویة بن ابی سفیان با انتخاب سیاست «رسیدن به هدف از هر راه ممکن» سیطره سیاسی و اجتماعی فزایندهای بر ملت پیدا کرده بود و همین امر باعث شد که صلح را با نیرنگها و سالوس کاریهایش بر سپاهیان عراق و بر امام حسن مجتبی(ع) تحمیل نماید.
او توانست با دادن رشوه و تطمیع متنفذان، وعده به دنیاطلبان، تهدید مخالفان، رواج بیبند و باری، پخش شایعات بی اساس و انجام امور غیر انسانی و غیر شرعی دیگر، زودتر به هدفش برسد.
به هر روی، علل و اسباب متعددی دست به دست هم داد تا در جدال میان نیکیها و زشتیها، خوبیها و بدیها و در حقیقت میان حق و باطل، این بار امام حسن مجتبی(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شیطان صفتان قرار گرفته و از حق طبیعی و الهی خویش محروم بماند و حکومت و زمام داری مسلمانان با حیله و نیرنگ از او ستانده شود.
بی تردید، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در این جا بیان نمودیم، کافی و کامل نبوده ، جای بحث و بررسی های بیشتر و عمیق تری دارد .مشتاقان را به کتابهایی که در خصوص «صلح» امام حسنبن علی (ع) نگاشته شده اند، ارجاع میدهیم.
پینوشتها:ـــــــــــــ ـــــــــ
1.فضائل الخمسة، ج 3، ص 388 ؛ احکام القرآن، (ابن عربی)، ج 4، ص 1720.
2. بقره(2) آیه 208.
3. حجرات(49) آیه 10.
4.اشاره به داستان همراهی حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) که در سوره کهف، از آیه 65 تا 82 به آن اشاره شده است.
5.کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316.
6.تحف العقول، ص 227.
7.بحارالانوار، ج 44، ص 1.
8.کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316.
9.تحف العقول، ص 227.
10.شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حدیث 1039.
11.اشاره به آیه 111 سوره انبیا.
12.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
13.همان، ص 574.
14.احکام القرآن، ج 4، ص 1719.
15.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574.
16.همان، ص 576.
17.اسدالغابة، ج 2، ص 14.
18.همان.
19.ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 203.
20.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
21. رمضان در تاریخ، ص 150.
-
تشکرها 7
-
۱۳۹۳/۰۶/۱۲, ۱۰:۴۹ #6شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
امکان آن...
نکتهاي که حائز اهميت است اين است که:
آيا امکان آن براي فردي که معصوم است و امام است وجود دارد يا نه
- آيا فکر آن را کردهاند که در آن صورت هر 40 - 35 روز او بايد يک زن گرفته باشد؟
- داستان حضور در جنگها و دل به مرگ نهادن او چه ميشود؟
- اگر به احترام پيامبر صلي الله عليه و آله به او زن ميدادند چه شد که برادرش حسين عليهالسلام از آن دور ماند؟
- نوشته اند علي(ع) مردم را از اين ازدواج نهي ميکرد چه شد حسن عليهالسلام از اين نهي درس عبرت نگرفت؟
- آيا حسن عليهالسلام مخالف رأي پدر عمل ميکرد؟
- چه شد از آن همه آنان (250 تا 300 نفري) جز از چند زوجه معروف او اسمي در ميان نيست؟
- آيا همه آن زنان نازا بوده اند؟ پس فرزند امام چه شدند؟
- مگر طلاق حلال مبغوص نيست؟ آيا حسن عليهالسلام خلاف رضاي خدا عمل ميکرد؟
- مردمي که حاضر بودند دخترشان افتخار زوجيت او را داشته باشد چرا او را غريب و تها گذاردند؟
- آيا به واقع زنان ميدانستند حسن عليهالسلام طلاق ميدهد و باز همسر او ميشدند؟
- اين همه مهريه هاي نقد از کجا به دست ميآمد؟
- چرا از نام و تبار و قبيله اين زنان در تاريخ اسمي نيست.
- داستان اين همه مسافرتها، جنگها، حج کردنها، در بيابان پياده رفتنها چه ميشود؟
و ميبينيد هر چه دامنه اين سؤالات وسيعتر شود دامنه معماها وسيعتر و دادن پاسخ به آن مشکلتر ميشود.
اسناد مورد قبول
آنچه که عقلا مورد قبول است اين است که او را دو سه ازدواج و هر کدام را به مصالح و تناسبي بيشتر نبود. نخستين بار با خوله فزاريازدواج کرد که زني عاقله و کامله بود و به امام ارادتي بسيار داشت و او همان کسي است که حسن مثني را بزاد و او از افتخارات دنياي اسلام بود او قبلا زوجه فردي به نام محمد بود و از او فرزنداني داشت
ازدواج دوم او با جعده دختر اشعث است او را سکينه، شعثاء، و عايشه هم خوانده اند و او همان کسي
است که امام را مسموم کرد
همسر سومي داشت به نام عايشه که ازدواج با او در زمان علي صورت گرفت
تاريخ درباره ديگر زوجه هاي امام ساکت است بعضي از مورخان کوشيده اند تا 9 نفر و بعضي تا 13 نفر را
اسم ببرند که برخي ازاسمها همان اسم دوم يا سوم فلان همسر است ولي در جمع رقم آمار را بالا برده است
و اغلب اسامي آنها متزلزل است حال بايد پرسيد که بر فرض اسم آن 13 - 9 نفر درست باشد.
چه مناسبتي است بين اين عدد و عدد 300 زن؟ و مهم نکته ديگري هم هست و آن اين که گاهي امام بنا به
مصالحي با زني (مثل همسر مطلقه عبدالله بن عامر) پيمان ازدواج موقت ميبست و بعد بدون عروسي
و زناشوئي او را به عقد همسر قبلش پس از رفع کدورت درميآورد [تذکره الخواص ابن جوزی ص210]
شايد اين عدد را هم به رقمهاي ازدواج و خوشگذراني!!
امام مي افزودند که تازه چنين عقدهائي هم به ندرت بود و آمار 300 - 250 را درست نميکند.
-
تشکرها 8
-
۱۳۹۳/۰۶/۲۳, ۲۳:۱۶ #7شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
مفتريان
آنهائي که چنين اتهامي را به امام زده بودند برخي از آنان:
- همانهائي بودند که نام برديم مثل مدائني و ابوطالب مکي:
- منصور دوانيقي که براي تثبيت حکومت و موقعيت خود از هيچ افترائي به خاندان علي مضايقه نداشت
بر آنان به همان گونه ميتاخت که به بنياميه
- افرادي مثل خود مغيره بن شعبه که تاريخ براي او هم... (زن را اعلام کرده است.)
- مورخان قلم به مزد که رشوه ميگرفتند و سند جعل ميکردند
- جاهلاني که ميخواستند براي امام شأن و موقعيتي بسازند و نميدانستند از کدام راه وارد شوند دوستي مردم
را به خاندان پيامبر از اين طريق اثبات ميکردند!!
او فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله است از بيت کريم علي ع و فاطمه ع است، امام و مقتداي جامعه است
منصوص از جانب رسول الله صلي الله عليه و آله است منصوب از جانب پيامبر صلي الله عليه و آله و علي ع
است اهل تقوا و کرامت است. جهادي صامت و آلام دارد و در راه هدف از بذل جان دريغ ندارد
صلح او جهادي عظيم و حتي دردناکتر از جهاد تير و شمشير بود ميدان جهادش وسيعترين ميدانهاست کار
و برنامه اش زمينه ساز قيام و جهاد حسيني است.
عشق او به اسلامي که او را از جان دوستتر ميداشت سبب شد که او دم برنياورد،از خود بگذرد و خود را براي
اسلام فدا سازد او براي مدت عمر خود نرمش نشان داد تا فرصت موعود فرارسد.
-
تشکرها 7
-
۱۳۹۳/۰۷/۳۰, ۱۱:۴۸ #8شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
دامنه اتهامات درباره امام مجتبي (ع) وسيع و زياد است او را خليفهاي بيهوش سياستمداري ضعيف،
پيشوائي کم تجربه، ترسو و جبون... معرفي کرده اند در حالي که ديديم صلح او با معاويه حکايت از هيچ يک
از اين شرائط نداشت. او پيشوائي مجرب و روشن بين و سياستمداري دور انديش بود با صلح خود باب جديدي
را در مبارزه گشوده و جنگي را در قالب صلح مطرح کرده بود که آثارش بعدها روشن شده بود.
نموه هائي دیگر از اتهامات و شايعات درباره اش که خوانندگان را به تفکر و انديشه درباره آن واميداريم:
ترسو بودن:
بني اميه او را فردي ترسو و جبون معرفي کرده اند و اين پس از صلح براي سرکوب کردن امام و کاستن قدر
و منزلت او در دلهاي مردم بود مورخ عرب فيليپ حتي مينويسد او مرد مقاومت و استقامت نبود.
[تاریخ عرب ص78]
صلح براي پول:
او را متهم کردند که براي پول، مال و گرفتن خراج اهواز و دارابگرد صلح کرد [طبری جلد 4 ص125]
به معاويه گفت وامهاي مرا پرداخت کن من خلافت را به تو واگذارم و معاويه چنين کرد!!
[شرح لامیه العجم – صفدی جلد2 ص27]
و شگفتا وجدانها و آگاهيها تا چه حد خفته و ناآگاه است. او که چند بار، به اعتراف اهل سنت همه مال و
هستي خود را در راه خدا داده بود و يا آن را در راه خدا تقسيم کرده بود کارش به جائي ميرسيد که
براي پول صلح کند؟ مگر او از مال دنيا کم داشت که چنين کند؟آن همه بخشش ها و آن همه انفاقها را جز
رضاي خدا چه کسي بر او تحميل کرده بود؟ و آيا اين اتهام ناجوانمردانه نيست؟
مگر او نبود که در خرسالي روزه گرفت و سه روز به همراه پدر و مادر افطاريه خود را به ديگران بخشيد؟
آيا چنين کسي در رابطه با پول چنان معامله اي بس سنگين را انجام ميدهد.
مستمري بگيري:
و شگفت آور سخنان آن کسي است که او را مستمري بگير معاويه معرفي کرده است فيليپ حتي مينويسد
او از خلافت کناره گرفت و به مستمري ساليانهاي از معاويه قناعت کرد
[تاریخ عرب ص78] و عجيب اين است که برخي از اهل سنت نوشته اند:
که او در برابر پولي که معاويه ميخواست به او بپردازد فرموده
بود مرا به اين پولها نيازي نيست، من فرزند فاطمه ام: لا حاجة لي فيها يا ابا عبدالرحمن و رددتها و انا بن فاطمه بنت رسول الله...
-
تشکرها 7
-
۱۳۹۳/۰۹/۱۷, ۲۱:۱۵ #9شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
صبر در سیره امام مجتبی (ع)
زندگی مردان بزرگ خدا همیشه پرحادثه است، حیات درخشان امام حسن (ع) از پرحادثه ترین زندگی رادمردان
تاریخ است،با این که بیش از 48 سال عمر نکرد، و بر اثر زهری که مزدوران معاویه به او خوراندند به شهادت
رسید، ولی در همین دوران کوتاه،همواره با باطل گرایان حق ستیز در حال نبرد بود، در عصر پدر، دوش به دوش
او با منافقان و منحرفان ستیز کرد،در جنگ های بزرگ جمل و صفین و نهروان، قهرمانی بی بدیل بود، و به طور
کلی نام او در پیشانی قاموس رنج ها می درخشید وی در سخت ترین و تلخ ترین رخدادها پرچم نهی از منکر،
مبارزه با نامردمی ها و طاغوت زدایی را برافراشت، و برای تثبیت حکومت حق، ایثارها و جانفشانی ها کرد
آنچه بیش از دیگر ویژگی های امام حسن مجتبی (ع) - در زمان حیات و پس از شهادت -
از برجستگی برخوردار بود، صبوری و حلم آن حضرت بود که تاثیر بسزایی در زندگی وی و پیروانش داشت
امام - علیه السلام - آن گونه صبور بود که صبوری وی زبانزد عام و خاص شد و ضرب المثل «حلم الحسنیة »
درباره وی رواج یافت اینک این سؤال مطرح می شود که امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت علی (ع) با آن که آن حضرت ده سال امامت کرد،تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود،
و سپس از کوفه به مدینه رفت و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید،
آیا این روش که نشات گرفته از حلم او بود، کناره گیری از سیاست نیست؟
پاسخ به طور خلاصه این است که:
شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند،
آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که او خودش کنار رفت،
و هرگز حلم او باعث این کار نشد،بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضا می کرد،
از این رو در مدینه نیز در فرصت های مناسب، مطالب را به طور صریح بیان می کرد، و با روش معاویه
مخالفت می نمود، به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، و با پیام های محرمانه اش،
جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن (ع) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید
شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست، و صلابت او در طاغوت زدایی است،
چنان که حلم او نیز در این راستا بود
-
تشکرها 7
-
۱۳۹۳/۱۱/۲۴, ۱۷:۵۴ #10شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۹۲
- نوشته
- 3,241
- مورد تشکر
- 23,440 پست
- حضور
- 72 روز 5 ساعت 18 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
152
انتظارات امام حسن مجتبی از شیعیان
1. خدا محوری
از مهمترین انتظاراتی كه تمام انبیأ و اولیأ از بندگان خدا، داشتهاند و دارند این است كه مردم در كارها و رفتارها خدا محور باشند و رضایت الهی و خداوندی
را در تمام امور محورو اساس قرار دهند.امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز كه خود خدا محور و سراپا اخلاص بود، از امت اسلامی و شیعیان خویش
توقّع و انتظار دارد كه رضایت الهی را محورفعّالیت خویش قرار دهند. این توقّع را گاه با بیان زیان مردم محوری و خارج شدن از محور رضایت الهی
ابراز میدارد، آنجا كه فرمود:
«مَنْ طَلَبَ رِضَی اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّهُ اُمُورَ النّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ اِلَی النّاسِ؛(3)
هر كس رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم كفایت میكند و هر كس كه با به خشم آوردن خداوند
دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم وا میگذارد.»
و گاه فوائد خدا محوری و در نظر گرفتن رضایت الهی را به زبان میآورد و میفرماید:
«اَنَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجُسْ فی قَلْبِهِ اِلاّ الرِّضا اَنْ یدْعُوَ اللّهَ فَیسْتَجابُ لَهُ؛(4)
من ضمانت میكنم برای كسی كه در قلب او چیزی نگذرد جز رضا[ی خداوندی]، كه خداوند دعای او را مستجاب فرماید.»
راوی از حضرت امام حسن علیهالسلام این مهمّ را چنین نقل میكند:
امام حسن علیهالسلام روز عید فطر بر گروهی از مردم گذر كرد كه مشغول بازی و خنده بودند، بالای سر آنها ایستاد و فرمود:
«اِنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْمارا لِخَلْقِهِ فَیسْتَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ اِلی مَرْضاتِهِ فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفازُوا وَ قَصَّر آخَرُونَ فَخابُوا؛(5)
به راستی، خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه برای خلق خود قرار داده است تا به وسیله طاعت او برای جلب رضایت خداوند بر یكدیگر سبقت گیرند
مردمی سبقت گرفتنو كامیاب گشتند و دیگران كوتاهی كردند و ناكام ماندند.»
رسیدن به رضایت الهی آرزوی تمام انبیأ بوده است. لذا در روایت آمده است كه «موسی علیه السلام عرض كرد: خدایا! مرا به عملی راهنمایی كن كه با
انجام آن به رضایت تو دست یابم خداوند وحی كرد كهای فرزند عمران! رضایت من در سختی و گرفتاری تو است كه طاقت آن را نداری.
موسی به سجده افتاد و مشغول گریه شد...، سرانجام وحی شد كهای موسی! رضایت من در رضایت تو به قضا و تقدیرات من است.»(6)
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری