جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: نقد مکتبهای اخلاقی در اندیشه علامه طباطبائی
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۹, ۲۳:۳۶ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 70
- مورد تشکر
- 81 پست
- حضور
- 36 دقیقه
- دریافت
- 120
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقد مکتبهای اخلاقی در اندیشه علامه طباطبائی
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم علامه در تبیین آیه 156 سوره بقره، با توجه به این قسمت از آیه شریفه " انا لله وانا الیه راجعون " یک بحث اخلاقی را مطرح می کنند، که سعی می کنم به طور اختصار به مطالب ایشان بپردازم.
ایشان با اشاره به سه مکتب اخلاقی: 1. مکتب قدیم اخلاق که مربوط به اخلاق یونانی است و 2.مکتب پیامبران و 3. مکتب اختصاصی قرآن کریم، به بررسی ویژگی هر کدام از این مکاتب می پردازد و در نهایت مکتب اخلاقی اسلام را از آن دو مکتب دیگر برتر می داند.
تنها راه تهذیب اخلاق و ملکه کردن خویهای نیکو در وجود انسان، مداومت بر عمل و تکرار آن است به گونه ای که بعد از مدتی، تأثیر خودش را در روح و جان انسان گذاشته و تبدیل به یک نقش همیشگی بر صفحه دل انسان می شود. مثلا اگر انسان بخواهد خوي ناپسند ترس را از دل بيرون كند و بجايش شجاعت را در وجودش ملکه کند، بايد كارهاي خطرناكي را كه موجب ترس وحشتش می شود انجام دهد و آنقدر مداومت کند بر این کارها تا ترس از دلش بيرون رفته و احساس شجاعت و نترسی کند و از این احساسش هم لذت ببرد، و دیگر هیچ تمایلی به ترسو بودن نداشته باشد و آن را یک نقطه منفی بداند.
با کمی دقت متوجه می شویم که شرایط برای ما فراهم است و می توانیم با انجام مقدماتی، آن ملکات نیکو را به دست بیاوریم. حال فقط می ماند این مسأله که این تکرار عمل را از چه راههای انجام دهیم.
دو روش در اینجا وجود دارد:
روش اول:
این است که ما سود و فایده های دنیایی این اخلاقیات و فضائل را مد نظر بگیریم و به خاطر رسیدن به موقعیتهای بهتر مادی و اجتماعی، این خصوصیات و اخلاقیات را در خود ملکه کنیم. عزیز می شویم، مورد احترام دیگران واقع می شویم. وقتی عالم شویم همه ما را تجلیل می کنند. در این صورت در نظر مردم هم نیکو می آییم و مردم ما را می ستایند و به نیکی از ما یاد می کنند و چه بسا به خاطر این ملکات حسنه ای که کسب کرده ایم به موقعیتهای خوبی در نزد مردم هم دست پیدا بکنیم.
این یک انگیزه است برای تهذیب نفس و کسب ملکات حسنه. این راه و این انگیزه، همان راه علم اخلاق قدیم است که اخلاق یونانی بر آن بنا شده و محور اصلی آن مدح و ذم دیگران است.
قرآن کریم این روش را نمی پسندد و اخلاق را به این روش ترویج نکرده، و اگر در آیاتی هم به این نوع از اخلاق و فضائل اشاره ای داشته و فواید دنیایی بعضی از اعمال نیک را به مردم گوشزد کرده، در حقیقت می خواسته برگشت این فوائد به ثواب اخروی را بیان کند و از آن طرف بگوید نتیجه خویها و اخلاقیات زشت، عقاب اخروی است.
در تاپیک بعدی به روش دوم و پاسخ به یک شبهه اشاره خواهیم کرد.
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۹, ۲۳:۴۵ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 70
- مورد تشکر
- 81 پست
- حضور
- 36 دقیقه
- دریافت
- 120
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقد مکتبهای اخلاقی در اندیشه علامه طباطبائی _2
روش دوم:
طريقه دوم از تهذيب اخلاق اين است كه انسان فواید اخروی آن اخلاقیات و خویها را در نظر بگیرد و به خاطر رسیدن به مقامات عالی اخروی دنبال کسب فضائل باشد و برای دوری از عقاب اخروی، دنبال دور کردن ملکات بد نفساتی از خودش باشد.
این طریق به طور مکرر در قرآن آمده و در آیات زیادی به آن اشاره شده است.
آیاتی از این دست:
" خدا از مؤمنين جانها و مالهاشان را خريد ، در مقابل اينكه بهشت داشته باشند"
" بدرستي ستمكاران عذابي دردناك دارند"
"خداست سرپرست كساني كه ايمان دارند و همواره از ظلمتها به سوي نورشان بيرون ميآورد و كساني كه كافر شدند ، سرپرست آنها طاغوت هايند كه همواره از نور بسوي ظلمتشان بيرون ميآورند"
" آنچه مصيبت مي رسد به اذن خدا ميرسد ، و هر كس بخدا ايمان داشته باشد ، خدا قلبش را هدايت ميكند "
برخی از این آیات، اخلاق را از راه غايات اخروي، اصلاح و تهذيب ميكند ، كه همه آنها كمالات حقيقي قطعي هستند نه كمالات ظني و حياتي ، .برخی دیگر از آيات از راه مبادي اين كمالات كه آن مبادي نيز اموري حقيقي و واقعي هستند ، مانند اعتقاد به قضاء و قدر ، و تخلق به اخلاق خدا و تذكر به اسماء حسنايش این کار را انجام می دهد.
اما اگر این شبهه مطرح شود که: اعتقاد به قضاء و قدر ، علاوه بر اينكه مبدأ پيدايش اخلاق فاضله نيست ، دشمن و منافي آن نيز هست ، براي اينكه اينگونه اعتقادات، احكام اين عالم را كه عالم اختيار است باطل ميكند و نظام طبيعي آن را مختل مي سازد ، چون اگر صحيح باشد كه اصلاح صفت صبر و ثبات و ترك تاسف و خوشحالي را مستند به قضاء و قدر ، و خلاصه مستند به اين بدانيم ، كه همه امور در لوح محفوظ نوشته شده ، و هر چه بنا باشد بشود، حتما می شود و ما دیگر اختیاری نداریم برای تغییر چیزی، چون همه تعییرات و مسائلی که قرار است اتفاق بیفتد در لوح محفوظ نوشته شده پس چرا برویم دنبال تهذیب نفس و کسب روزی و ...
در پاسخ ميگوئيم: افعال آدمي يكي از اجزاء علل حوادث است و معلوم است كه هر معلولي همانطور كه در پيدايش محتاج به علت خويش است ، محتاج به اجزاء علتش نيز هست. پس اگر كسي بگويد خدا مقدر كرده امروز شكم من سير بشود يا مقدر كرده نشود ، پس ديگر چه تاثيري در خوردن و جويدن و فرو بردن غذا هست ، سخت اشتباه كرده ، چون فرض وجود سيري ، فرض وجود علت آنست ، و علت آن اگر هزار جزء داشته باشد ، يك جزء آن هم خوردن اختياري است. پس خوردن یا نخوردن ما هم موثر است.
پس قضا و قدر هم نمیتواند مانع از کسب کمالات و سعی در تهذیب نفس و رشد معنوی انسان باشد.
اما این روش، يعني طريقه دوم در تهذیب نفس، طريقه انبياء است كه نمونههاي بسياري از آن در قرآن و کتب آسمانی انبیاء گذشته هم آمده است.
در تاپیک بعدی به روش اخلاقی اختصاصی قرآن اشاره می کنیم.
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۹, ۲۳:۵۱ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 70
- مورد تشکر
- 81 پست
- حضور
- 36 دقیقه
- دریافت
- 120
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقد مکتبهای اخلاقی در اندیشه علامه طباطبائی _3
روش سوم:
در اين ميان طريقه سومي هست كه مخصوص به قرآن كريم است و در هيچ يك از كتب آسماني كه تاكنون به ما رسيده پیدا نمی شود و نيز از هيچ يك از تعاليم پیامبران قبلی نقل نشده و نيز در هيچ يك از مكاتب فلاسفه و حكماي الهي ديده نشده و آن عبارت از اين است كه: انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفكر ، طوري تربيت كرده كه دیگر محل و موضوعي براي رذائل اخلاقي باقي نگذاشته و به عبارت ديگر اوصاف رذيله و خویهاي ناستوده را ، از طريق رفع از بين برده نه دفع ، يعني اجازه نداده كه رذائل در دلها راه يابد تا در صدد بر طرف كردنش برآيند ، بلكه دلها را آنچنان با علوم و معارف خود پر كرده كه ديگر جائي براي رذائل باقي نگذاشته است .
و معلوم است كسي كه به اين دين و به اين معارف ايمان دارد ، ديگر در دلش جائي براي ريا و سمعه و ترس از غير خدا و اميد به غير خدا و تمايل و اعتماد به غير خدا ، باقي نميماند ، و اگر براستي اين قضيه براي كسي معلوم شود ، يعني علم يقيني به آن داشته باشد ، تمامي پستيها و بديها از دلش شسته ميشود و اين دو قضيه دل او را به زيور صفاتي از فضائل ، در مقابل آن رذائل ميآرايد ، صفاتي الهي چون تقواي بالله و تعزز بالله و غير آن از قبيل مناعت طبع و كبرياء و غناي نفس و هيبتي الهي و رباني .
وقتی همه چیز از خداست و ملک و ملکوت در اختیار اوست، دیگر چه کسی می تواند بی نیاز و مستقل از خدا باشد؟ آیا کسی و یا چیزی وجود دارد که خداوند مالک ذات و صفات و افعال او نباشد؟
و اگر ما به این حقایق ایمان داشته باشیم، دیگر احساس بی نیازی و استقلال نمی کنیم. دیگر کسی جز خدا را شایسته برتری نمی دانیم، هواسمان به اوست، فقط به او اعتماد میکنیم، تکیه گاهمان او می شود و همواره دنبال عمل طبق خواسته های اوییم.
اگر ایمان به چنین خدایی داشته باشیم، از باطل اعراض می کنیم و فقط او را عبادت می کنیم و به او تکیه می کنیم.
از همین روست که می فرماید: و بشر الصابرين ، الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا : انا لله و انا اليه راجعون، اين آيات مشتمل بر معارف خاصه الهيهاي است كه نتايج خاصه حقيقي دارد، و تربيتش نه هيچگونه شباهتي به تربيت مكتبهاي فلسفي و اخلاقي دارد و نه حتي به تربيتي كه پیامبران قبلی در شرايع خود سنت كردهاند .
طريقه حكما و فلاسفه در فن اخلاق همانطور كه گفتيم ، بر اساس عقايد عمومي و اجتماعي است ، عقايدي كه ملتها و اجتماعات در باره خوبيها و بديها دارند و طريقه انبياء (عليهمالسلام) هم بر اساس عقائد عمومي ديني است ، عقائدي كه در تكاليف عبادي و در مجازات تخلف از آن تكاليف دارند ، ولي طريقه سوم كه طريقه قرآن است بر اساس توحيد خالص و كامل بنا شده ، توحيدي كه تنها و تنها در اسلام ديده ميشود و خاص اسلام است.
در پایان به طور خلاصه می توان گفت : مكتب اول ، يعني مكتب حكما و فلاسفه تنها بسوي حق اجتماعي و مكتب دوم تنها بسوي حق واقعي و كمال حقيقي ، يعني آنچه مايه سعادت آدمي در آخرت است ميخواند ، ولي مكتب اسلام بسوي حقي دعوت ميكند كه نه ظرف اجتماع گنجايش آنرا دارد و نه آخرت و آن خداي تعالي است ، اسلام اساس تربيت خود را بر اين پايه نهاده ، كه خدا يكي است ، و شريكي ندارد ، و اين زير بناي دعوت اسلام است كه بنده خالص بار ميآورد و عبوديت محض را نتيجه ميدهد ، و چقدر ميان اين سه طريقه فاصله است !
اين مسلك بود كه جمع بسيار و افرادي بيشمار از بندگاني صالح و علمائي رباني و اوليائي مقرب از مرد و زن تحويل جامعه بشري داد و همين شرافت در فرق ميانه سه مسلك نامبرده كافي است .
علاوه بر اينكه مسلك اسلام، از نظر نتيجه هم با آن دو مسلك ديگر فرق دارد ، چون بناي اسلام بر محبت عبودي و ترجيح دادن جانب خدا بر جانب خلق و بنده است. يعني هر جا كه بنده در سر دو راهي قرار گرفت كه يكي به رضاي خدا و ديگري به رضاي خودش ميانجامد ، رضاي خود را فداي رضاي خدا كند ، از خشم خود بخاطر خشم خدا چشم بپوشد ، از حق خود بخاطر حق خدا صرفنظر كند .
انشاءلله که بتوانیم متخلق به اخلاق الهی شویم. والسلام
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
تشکرها 2
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری