-
۱۳۸۵/۰۸/۳۰, ۰۶:۵۵ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 300
- مورد تشکر
- 856 پست
- حضور
- 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
5
در آمدی بر اعجاز بیانی قرآن
اعجاز بیانى بیشتر به جنبههاى لفظى و عبارات به کار رفته و ظرافتها و نکتههاى بلاغى نظر دارد،گر چه در این نکتهها و ظرافتها در معنا و محتوا نقش اصلى را ایفا مىکند، اعجاز بیانى قرآن را مىتوان در پنجبخش خلاصه نمود:
الف-گزینش کلمات
انتخاب کلمات و واژههاى به کار رفته در جملات و عبارتهاى قرآنى کاملا حساب شده است.به گونهاى که اگر کلمهاى را از جاى خود برداشته،خواسته باشیم کلمه دیگرى را جاى گزین آن کنیم که تمامى ویژگىهاى موضع کلمه اصل را ایفا کند،یافت نخواهد شد،زیرا گزینش واژههاى قرآنى به گونهاى انجام شده که اولا، تناسب آواى حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده،آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است،تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد.ثانیا،تناسب معنوى کلمات با یک دیگر رعایتشده تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید.به علاوه،مساله فصاحت کلمات طبق شرایطى که در علم«معانى بیان»قید کردهاند کاملا لحاظ شده است.که این رعایتهاى سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگىهاى هر کلمه انجام گرفته است.در مجموع هر یک از واژهها در جاى گاه مخصوص خود به گونهاى قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.
ابن عطیه در این باره گوید:«و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بها لسان العرب على لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد (1) ،هر گاه واژهاى از قرآن را از جاى خود برداشته و تمامى زبان عرب را گردیده تا واژهاى مناسبتر پیدا شود، یافت نمىشود».ابو سلیمان بستى گوید:«اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له هذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعه الاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنى الذی یکون منه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة... (2) ،بدان که پایه اصلى بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده،بر این اساس است که هر نوع لفظى را-که ویژگىهاى یاد شده در آن فراهم است-درستبه جاى خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده استبه گونهاى که اگر به جاى آن، کلمه دیگرى را به کار برند، یا معنا به کلى تغییر مىکند و موجب تباهى مقصود مىگردد،یا آن که رونق و جلوه خود را از دست مىدهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط مىگردد».شیخ عبد القاهر جرجانى گوید: «فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبو بها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یرى ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احرى او اخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور (3) ، ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنى،کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمهاى را نیافتند که متناسب جاى خود نباشد،یا واژهاى را که در جایى بىگانه قرار گرفته باشد،یا کلمه دیگرى شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمى یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان گردیده است».
این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت،که گزینش و چینش کلمات قرآن را در حد اعجاز ستودهاند،فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلى بستگى دارد که وجود آنها در افراد عادى-عادتا-غیر ممکن است:اول، احاطه کامل بر ویژگىهاى لغتبه طور گسترده و فراگیر،که ویژگى هر کلمه بخصوصى را در سر تا سر لغتبداند و بتواند به درستى در جاى مناسب خود به کار برد.شرط دوم، حضور ذهنى بالفعل،تا در موقع کار برد واژهها،آن کلمات مد نظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمى نگردد،حصول این دو شرط در افراد معمولى غیر ممکن به نظر مىرسد.
ابو سلیمان بستى در این زمینه به خوبى سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را در رساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است.گوید:«دانش بشر،امکان احاطه به تمامى ویژگىهاى لغت را ندارد،علاوه که حضور ذهنى چیزى نیست که همیشه رفیق با وفاى انسان باشد».در این باره مثالهاى چندى مىآورد از جمله از«نضر بن شمیل»-یکى از ادباى بزرگ عرب-نقل مىکند که در مجلس«مامون-خلیفه عباسى»حضور یافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشین»نضر گفت:اى امیر مؤمنان!من نلمیدهام تا جلوس نمایم«ما انا بمضطجع فاجلس».مامون پرسید چگونه است؟گفت:به کسى که ایستاده است مىگویند«اقعد»و به کسى که لمیده است مىگویند«اجلس».زیرا«قعو »در مقابل«قیام»است و«جلوس»در مقابل «اضطجاع».مامون از این اشتباه و نا آگاهى خود خجل شد و دستور جایزه داد (4) .
معروفترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است:
و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون (5) ،در اجراى قانون قصاص، تضمین حیات شده است،اى صاحب خردان،باشد که[در رفتار خود]پروا را پیشه خود کنید».
عرب را عادت بر این بود که براى سهولت در حفظ قوانین مدنى و اجتماعى و کیفرى خود،آنها را در قالب جملههاى کوتاه و ظریف و ادبى در مىآوردند،زیرا در آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود،آن چه داشتند در سینهها نگاه مىداشتند. از اینرو براى تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن،از شیوههاى ادبى کمک مىگرفتند و ادبا و فصحاى عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گرد مىآمدند.
براى تنظیم قانون قصاص از فصحاى برجسته خود کمک گرفته تا کوتاهترین و شیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواستها بر تنظیم عبارت«القتل انفى للقتل»اتفاق نظر دادند.یعنى کشتن قاتل بهترین باز دارنده است از ارتکاب جنایت قتل.ولى در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند.اول،آن که هیچ چیزى خود را نفى نمىکند و از لحاظ ادبى اشتباه بزرگى مرتکب شدند که قتل را نافى قتل شمردند،زیرا قتل نافى را در عبارت یاد شده مطلق آوردهاند،در صورتى که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافى قتل خواهد بود.عرب از این نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه«قصاص»که به همین معنا استبود.
ولى قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جاى خود به کار برد.
دوم،آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه،فن«طباق»به کار رفته،که جمع بین ضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص-که نوعى قتل به شمار مىرود- ضد حیات است،که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!
سوم،در عبارت یاد شده،«افعل التفضیل»به کار رفته،که از نظر ادبى دچار مشکل حذف«مفضل علیه»گردیده و موجب ابهام شده است،زیرا معلوم نیست که قتل از چه چیزى باز دارندهتر مىباشد (6) .در صورتى که در آیه این مشکل وجود ندارد،صرفا ضمانتحیات را در قصاص به عهده گرفته است.
چهارم،از نظر ادبى،آیه قرآن جنبه ایجابى دارد و عبارت یاد شده جنبه نفى، حال آن که در سخن سنجى عبارت اثباتى برتر از عبارت سلبى است،به ویژه در تدوین مواد قانونى و احکام.
پنجم،آن که در به کار بردن لفظ«قصاص»جنبه عدالت قانونى تداعى مىشود که این قانون از منشا عدالتبرخاسته است،در صورتى که به کار بردن لفظ قتل در عبارت یاد شده آن هم ابتدا و بىسابقه،فاقد این خاصیت است.علاوه که لفظ قتل ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد،بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالتخواهى و انبساط خاطر و تشفى را ایجاب مىکند.
جلال الدین سیوطى تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشرى عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن یک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است،همان گونه که خود عرب در موقع نزول آیه قصاص و پى بردن به اشتباهات خود در ساختن جملهاى در همین معنا و این که قرآن هرگز غفلت نورزیده،در شگفتشدند و خاضعانه اعتراف نمودند که«ما هذا کلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمىماند و جز سخن خدا نخواهد بود»چنان که پیش از این گذشت. نمونههایى از این قبیل بسیارند که به برخى از آنها در«التمهید»اشاره شده است (7) .
-
تشکر
-
۱۳۸۵/۰۸/۳۰, ۰۶:۵۵ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 300
- مورد تشکر
- 856 پست
- حضور
- 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
5
ب-سبک و شیوه بیان
اسلوب و شیوه بیان قرآنى-در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید -با هیچ یک از اسلوب و شیوههاى متداول عرب شباهت و قرابتى ندارد.قرآن سبکى نو و روشى تازه در بیان ارائه داد که براى عرب بىسابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبکى سخنى بسرایند.
این از شگفتىهاى سخنورى است که سخنور سبکى بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد،با آن که از شیوههاى سخن متعارف آنان بیرون است.
شگفت آورتر آن که از تمامى محاسن شیوههاى کلامى متعارف بهره گرفته باشد،بى آن که از معایب آنها چیزى در آن یافتشود.
در گذشته اشارت رفت که شیوههاى سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هر یک محاسنى دارند و معایبى.سبک قرآنى،جاذبیت و ظرافتشعر،آزادى مطلق نثر،حسن و لطافتسجع را دارا است،بى آن که در تنگناى قافیه و وزن دچار گردد، یا پراکندهگویى کند یا تکلف و تحمل دشوارى به خود راه دهد.همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنى یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگى،جاذبیت و ظرافتخاصى دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمىشود.
امام کاشف الغطاء-فقیه و دانش مند ادیب معروف-در این باره مىگوید:«تلک صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب،المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج نظمها و نثرها،و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر،و لا استطاع احد مماثلة شیء منه،بل حارت فیه عقولهم،و تدلهت دونه احلامهم،و لم یهتدوا الى مثله فی جنس کلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر...هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم الاولون ( ،چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبک تازه) قرآن،که بر خلاف سبک و شیوههاى کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود.نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و کسى را یاراى هم آوردى با آن نباشد.بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند،چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود...این چنین زبدگان عرب و فصحاى اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند».
بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود:«یا عجبا لما یقول ابن ابى کبشة،فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون.و ان قوله لمن کلام الله (9) ، آن چه محمد صلى الله علیه و آله مىگوید مایه شگفتى است،به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویى بىخردان مىماند.همانا سخن او کلام خدا است».
سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم.آرى، بیان رسا و دلپذیر قرآن گرچه شعر نیست ولى ویژگى شعر را دارد،حتى بر شیواترین آهنگهاى وزین عرب تنظیم گردیده،بى آن که در تنگناهاى شعرى قرار گیرد.چنان که در بخش«نظم آهنگ»قرآن خواهیم آورد.متانت نثر و استوارى کلام آزاد را نیز دارد مىباشد،که در چینش و گزینش کلمات و واژهها راه او فراخ و هرگز با دشوارى بر خورد ندارد.هم چنین از زیبایىهاى سجع و کلام موزون-بىتکلف-به خوبى بهرهمند مىباشد. بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامى معایب آنها گردیده است.
پىنوشتها:
1. مقدمه تفسر وى«المحرر الوجیز»،ص 279.التمهید،ج 5،ص 21.
2. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 29.
3. کتاب دلایل الاعجاز،ص 28.
4. ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 34-29.
5. بقره 2:179.
6. اگر تقدیر«من کل شیء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد.که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد.
7. ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.
8. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،الدین و الاسلام،ج 2،ص 107.
9. ر.ک:تفسیر ابن جریر طبرى-جامع البیان-ج 29،ص 98.
منبع : سایت جامعه القرآن الکریم
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۶, ۲۰:۱۴ #3
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 909
- مورد تشکر
- 1,317 پست
- حضور
- 1 روز 53 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
نهايت فصاحت و بلاغت و زيبايي: اعجاز لفظي قرآن كريم
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (44)
44: هود
و گفته شد: «اي زمين، آب خود را فرو بر؛ و اي آسمان، ]از باران[خودداري كن»؛ و آب فرو نشست و كار پايان يافت و ]كشتي[ بر جودي قرار گرفت؛ و گفته شد كه «]رحمت خدا از[ قوم ستمگر دور باد.»
خداوند از آية 25 اين سوره داستان حضرت نوح(ع) و كشتي ايشان و طوفانسهمگين و سوارشدن مؤمنان بر كشتي و سرپيچي گناهكاران و فرزند ايشان از همراهيبا اين پيامبر خدا را مطرح ميكند. سپس، در آية 44 (آية مذكور)، در عباراتي بسياركوتاه، اما رسا و زيبا و زنده و كوبنده و تكاندهنده، پايان اين داستان پرماجرا را در ششجمله بيان ميكند. جمعي از دانشمندان عرب اين آيه را فصيحترين و بليغترين آيات قرآندانستهاند:
«وَ قيلَ يا اَرضُ ابلَعي مائَكِ» (و گفته شد: «اي زمين آب خود را فرو بر»)؛
«وَ يا سَماءُ اَقلِعي» (و اي آسمان، ]از باران[ خودداري كن)؛
«وَ غِيضَ الماءُ» (و آب فرونشست)؛
«وَ قُضِيَ الاَمرُ» (و كار پايان يافت)؛
«وَ استَوَت عَلَي الجُودِيِّ» (و ]كشتي[ بر كوه جودي قرار گرفت)؛
«وَ قيلَ بُعداً لِلقَومِ الظّالِمينَ.» (و گفته شد: «]رحمت خدا[ از قوم ستمگر دور باد».)
آيه هاي زندگي - راديو قرآن
ویرایش توسط a3emoon : ۱۳۸۷/۰۴/۱۶ در ساعت ۲۰:۱۹
يارب نظر تو برنگردد!
گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست
تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۰۹:۵۹ #4
ج- نظمآهنگ قرآن
يكى از مهمترين جنبههاى اعجاز بيانى قرآن-كه اخيرا بيشتر مورد توجهدانش مندان قرار گرفته-نظمآهنگ واژگانى آن است.اين جنبه،چنان زيبا وشكوهمند است كه عرب را ناچار ساخت،از همان روز نخست اقرار كنند كه كلامقرآن از توانايى بشر خارج است و تنها مىتواند سخن خداوند باشد.
نظمآهنگ واژگان قرآن،نغمهاى دل كش و نوايى دل پذير پديد مىآورد،نوايى كهاحساسات آدمى را بر مىانگيزد و دلها را شيفته خود مىكند.نواى زيباى قرآنبراى هر شنوندهاى،هر چند غير عرب محسوس است،چه رسد به اين كه شنوندهعرب باشد.هنگام گوش جان سپردن به آواى قرآن،نخستين حالتى كه اذهان راجلب مىكند،نظام بديع و شيواى صوتى آن است.در اين نظام، حركات و سكناتواژگان به شكلى آرايش شده است كه به هنگام شنيدن،آوايى دل نشين به گوشمىرسد،آوايى كه شورى در دلها مىاندازد و نشاطى در جانها مىدمد.از جهتى،حروف<مد»و<غنه»در كلمات آن به شكلى حساب شده نشستهاند،به طورى كهمىتوانند به پژواك صدا آهنگى ببخشند و به نفس كشيدن قارى كمك كنند تا بهسر حد فاصله و آن جايى كه استادان ترتيل به طور قرار دادى وضع كردهاند برسد ونفسى تازه كند. هرگاه كسى براى چند بار به يك شعر گوش مىسپارد،لحن و آهنگ آن براى اوتكرارى و ملال آور مىشود،اما به هنگام نيوشيدن آواى گونه گون و هر دم تجديدشونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فواصل (10) آن پى در پى جاى خود را عوض مىكنند وهر كدام گوشهاى از قلب را به نوازش وا مىدارند،نه تنها خسته و آزرده نمىشود،بلكه عطش او براى شنيدن،هم واره فزونى مىگيرد.
عرب،پيش از نزول قرآن،گاهى در شعر خود از اين تنوع صوت بهره مىبرد،امااغلب به دليل اسراف و تكرار،تنوع آنان به ملال مىانجاميد.در نثر-چه مرسل وچه مسجع-نيز،چنين سلاست و روانى و حلاوتى كه در قرآن مشهود است.سابقهنداشت و در بهترين نثرهاى عرب عيبهايى يافت مىشد كه از سلاست و روانىتركيب آن مىكاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتيل باشد.اگر هم براى ترتيلآن پافشارى مىشد،بوى تكلف از آن به مشام مىرسيد و از شان كلام نيز مىكاست.
بر اين اساس،هيچ جاى شگفتى نيست كه عرب،در گمان خود كمترين لقبى كهبه قرآن داده بود اين بود كه اين سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است وافسون!و اين گفتار خود حيرت زدگى عرب در قبال سخن شكوهمند و بديع قرآن رانشان مىدهد، سخنى كه از جلال و شكوه نثر چيزى فراتر دارد و از جمال و حلاوتشعر مايهاى افزونتر.
استاد<دراز»گفته است:<وقتى آدمى مىبيند كه از اين مخرجهاى سخت جوش،چنين گوهرهاى تابناكى با اين ترتيب حروف و چنان آذين بندى بيرون آمده،التذاذى بىحساب مىبرد و وجدى بىانتها به او دست مىدهد.در اين حروفگويى يكى مىنوازد، ديگرى طنين انداز،سومين نجواگر است و چهارمين بانگبر آورنده،پنجمين نفس را مىلغزاند و ششمين راه نفس را مىبندد و شما زيبايىآهنگ را در دست رس خود مىيابيد،مجموعهاى گوناگون و همساز،نه تكرار مكرر و نه ياوه دار،نه سستى و نه غلظت،نه تنافرى در حروف و آواها.بدين سان كلامقرآن نه به دش خوارى سخن بدويان و نه به نرمى كلام شهريان است،بلكه آميزهاىاست از هر دو،صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را،گويى شيره جان دو زباناست و نتيجه آميختگى دو گويش.
آرى قرآن چنين جامه تازه و زيبايى به تن دارد و اين پيوسته نيز در حكم صدفىاست كه در جان خود گوهرهاى گران بها نهفته است و مرواريدهاى ارزشمند را درآغوش مىگيرد.پس اگر زيبايى پوسته تو را از گنجينه پنهان درونش باز ندارد و تازگىو شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حايل نشود و تو پوسته را از مغزكنار بزنى و صدف را از مرواريد جدا بنهى و از نظم و آرايش الفاظ به شكوه معانىبرسى،مايهاى شگفتتر و شكوهمندتر بر تو متجلى مىشود و معنايى بديعترمىيابى.آن جا،روح و كنه قرآن است،شعلهاى است كه موسى را به درخت آتشدر بقعه مباركه در كرانه وادى ايمن كشانيد و آن جاست كه نسيم روح قدسىمىفرمايد: انى انا الله رب العالمين (11) .
سيد قطب درباره نظمآهنگ قرآن مىگويد:<چنين نوايى در نتيجه نظام مندىويژه و هماهنگى حروف در يك كلمه و نيز هم سازى الفاظ در يك فاصله پديد آمدهو از اين جهت قرآن،هم ويژگى نثر و هم خصوصيات شعر را تواما دارد،با اينبرترى كه معانى و بيان در قرآن،آن را از قيد و بندهاى قافيه و افاعيل بىنياز ساخته وآزادى كامل بيان را ميسر ساخته است.در همين حال از خصوصيات شعر،موسيقىدرونى آن را گرفته و فاصلههايى كه نوعى وزن را پديد مىآورند.اين خصوصيات،قرآن را از افاعيل و قوافى بىنياز ساخته و در عين حال شؤون نظم و نثر،هر دو راداراست.
در هنگام تلاوت قرآن،آهنگ درونى آن كاملا حس مىشود.اين آهنگ درسورههاى كوتاه،با فاصلههاى نزديكش و به طور كلى در تصويرها و ترسيمها بيشترنمايان است و در سورههاى بلند كمتر اما هم واره نظام آهنگ آن ملحوظ است.براىمثال در سوره نجم مىخوانيم:
و النجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى.و ما ينطق عن الهوى.ان هو الا وحييوحى.علمه شديد القوى.ذو مرة فاستوى.و هو بالافق الاعلى.ثم دنا فتدلى فكان قابقوسين او ادنى.فاوحى الى عبده ما اوحى.ما كذب الفؤاد ما راى.افتمارونه على ما يرى.ولقد رآه نزلة اخرى.عند سدرة المنتهى.عندها جنة الماوى.اذ يغشى السدرة ما يغشى.ما زاغالبصر و ما طغى.لقد راى من آيات ربه الكبرى. افرايتم اللات و العزى،و مناة الثالثةالاخرى.الكم الذكر و له الانثى.تلك اذن قسمة ضيزى (12) .
اين فاصلهها تقريبا وزنى مساوى دارند-اما نه بر اساس نظام عروض عرب-وقافيه نيز در آن رعايتشده است و اين هر دو به علاوه ويژگى ديگرى است كه مانندوزن و قافيه ظاهر نيست و از هم سازى حروف واژگان و هماهنگى كلمات در درونجملهها يك ريتم موسيقيايى پديد آورده است.ويژگى اخير به دليل حس داخلى وادراك موسيقيايى باعث مىشود كه ميان يك ريتم و ريتم ديگرى-هر چند كهفاصلهها و وزن يكى باشد-تفاوت باشد.
نظمآهنگ در اين جا به پيروزى از نظام موسيقيايى جمله نه كوتاه است و نه بلند وطولى ميانه دارد و با تكيه بر حرف<روى» (13) فضايى سلسله وار و داستان گونه يافتهاست.تمام اين ويژگىها لمس شدنى است و در برخى فاصلهها بسيار نمايانتر،مانند:<افرايتم اللات و العزى و مناة الثالثة الاخرى؟»پس اگر بگوييم:<افرايتم اللات والعزى و مناة الثالثة».قافيه از دست مىرود و به آهنگ لطمه مىخورد و اگر بگوييم:
<افرايتم اللات و العزى و مناة الاخرى»وزن مختل مىشود.هم چنين در فرمودهخداوند: ا لكم الذكر و له الانثى؟تلك اذن قسمة ضيزى»اگر گفته شود ا لكم الذكر و له الانثى،تلك قسمة ضيزى آهنگ كلام كه با كلمه<اذن»قوام يافته مختل مىشود.
البته،اين سخن بدان معنا نيست كه كلمه<الاخرى»يا<الثالثة »يا<اذن»حشو و زايداست و فقط براى پر كردن وزن و قافيه آمده،نه، وظيفه مهمتر اين كلمات،مساعدتبراى رساندن معانى است،و اين يكى ديگر از ويژگىهاى فنى قرآن است كه كلمههم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مىبخشد و هر دوى اين وظايف در يك سطح انجام مىگيرند و هيچ كدام بر ديگرى برترى نمىيابند.
همان گونه كه گفتيم نظمآهنگ در آيهها و فاصلهها،(يا چيزى شبيه به آن)درجاى جاى كلام قرآن آشكار است.دليل سخن ما هم اين است كه اگر كلمهاى را كهبه شكلى خاص به كار رفته به صورت قياسى ديگر كلمه برگردانيم يا واژهاى را حذفيا پس و پيش كنيم،در اين نظم آهنگ اختلال به وجود مىآيد.
نمونه نوع اول،ماجراى حضرت ابراهيم عليه السلام است:
قال:افرايتم ما كنتم تعبدون،انتم و آباؤكم الاقدمون،فانهم عدو لى الا رب العالمين،الذى خلقنى فهو يهدين،و الذى هو يطعمنى و يسقين،و اذا مرضت فهو يشفين،و الذييميتنى ثم يحيين،و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين... (14) .
<ياء متكلم»در كلمات يهدين،يسقين،يشفين و يحيين،به خاطر حفظ قافيه باكلماتى مانند<تعبدون،الاقدمون،الد ن...»بر گرفته شده است.
مثال ديگر در اين آيههاست: و الفجر و ليال عشر،و الشفع و الوتر،و الليل اذا يسر،هل فى ذلك قسم لذى حجر؟ (15) در اين جا ياء اصلى كلمه<يسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است.
مثال ديگر: يوم يدع الداع الى شيء نكر،خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهمجراد منتشر،مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر (16) كه اگر ياء<الداع»حذفنشده بود به نظر مىرسيد وزن شكسته است.
مثال ديگر: ذلك ما كنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا (17) كه اگر ياء<نبغى»را طبققياس امتداد دهيم،وزن به نوعى مختل مىشود. همين اتفاق،به هنگام افزودن هاءساكن بر ياء كلمه يا ياء متكلم در اين مثالها خواهد افتاد: و اما من خفت موازينه فامههاوية،و ما ادراك ماهيه،نار حامية (18) يا: فاما من اوتى كتابه بيمينه،فيقول هاؤم اقراواكتابيه،انى ظننت انى ملاق حسابيه،فهو فى عيشة راضية. .. (19) .
نمونه براى حالت دوم:در اين نوع هيچ گونه تغييرى در صورت قياسى كلمه به وجود نمىآيد،اما اگر نظام تركيب كلمات تغيير كند،اختلالى در موسيقى نهفتهدر اين تركيب به وجود مىآيد،مثلا:
ذكر رحمة ربك عبده زكريا،اذ نادى ربه نداء خفيا،قال:رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (20) . كه اگر-مثلا-كلمه<مني»پيش از<العظم»آورده شود و عبارت به اين شكل در بيايد:<قال ربى انى وهن منى العظم»
احساس مىشود وزن شكسته است و<اني»فقط بايد پيش از<العظم»بيايد تا آهنگحفظ شود: قال:رب انى وهن العظم منى .
پس همان گونه كه گفته شد،يك نوع موسيقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كهاحساس شدنى است،اما تن به تشريح نمىدهد. اين موسيقى در تار و پود الفاظ ودر تركيب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپيدا و با قدرت متعال ادراكمىشود.
بدين ترتيب،موسيقى درونى،بيان قرآن را هم راهى مىكند و از آن كلماتىموزون و با حساسيتى والا مىسازد كه با كوچكترين حركات دچار اختلالمىشود،هر چند كه اين كلمات شعر نيستند و قيد و بندهاى بسيار شعر را همندارند،قيد و بندهايى كه هم آزادى بيان را محدود مىكنند و هم از مقصود دورمىسازند» (21) .
رافعى نيز گفته است:<عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت مىكردندو بر يك ديگر فخر مىفروختند،اما سبك كلام آنان هميشه بر يك منوال بود.آنان درمنطق و بيان آزاد بودند و فن سخن ورى مىدانستند.البته فصاحت عرب از يكطرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبيعتبود.اما وقتى قرآن نازل شد،آنانديدند كه طرح ديگرى در انداخته است.الفاظ همان بود كه مىشناختند،پى در پى،بدون تكلف و روان آمده و تركيب و هماهنگى و هم سازى در اوج است،از شكوه وفخامت آن در شگفتشدند و ضعف نهاد و ناچيزى ملكه ذهن خود را دريافتند.
بليغان عرب نيز نوعى از سخن ديدند كه تا آن زمان نمىشناختند.آنان،در حروف وكلمات و جملههاى اين سخن تازه،آهنگى با شكوه مىديدند.تمام اين سخنان چنان متناسب در كنار هم نشسته بود كه به نظر مىرسيد قطعهاى واحد است.عرببه خوبى مىديد كه نظمآهنگى در جان اين سخنان جريان دارد و اين خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مىرساند.
تمام كسانى كه راز موسيقى و فلسفه روانى قرآن را درك مىكنند،معتقدند كه درنزد هيچ هنرى نمىتواند با تناسب طبيعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى يارقابت كند و هيچ كس نمىتواند حتى بر يك حرف آن ايراد بگيرد.ديگر اين كه قرآناز موسيقى بسيار برتر است و اين خصوصيت را داراست كه اصولا موسيقى نيست.
در نغمههاى موسيقى،گوناگونى صدا،مد و طنين و نرمى و شدت و حركتهاىمختلفى كه هم راهش مىشود،به اضافه زير و بم و لرزش كه در زبان موسيقى،بلاغت صدا مىنامند،باعثخلجانات روحى مىشود.چنان چه اين جنبه از قرآنرا در تلاوت مد نظر بگيريم،در مىيابيم كه هيچ زبانى از زبان قرآن بليغتر نيست وهمين جنبه بر انگيزاننده احساسات آدمى-چه عرب و يا غير عرب-است.با توجهبه اين دست آورد،تشويق به تلاوت قرآن با صداى بلند،نيز روشن مىشود.
اين فاصلهها كه آيات قرآن بدان ختم مىشوند،تصويرهايى كامل از ابعادىاست كه جملههاى موسيقيايى بدان ختم مىيابند.اين فاصله در درون خود باصداها تناسب بسيار دارد و با نوع صوت و شيوهاى كه صوت ادا مىشود يگانگىبىمانندى دارد و از جهتى، اغلب اينفاصلهها با دو حرف نون و ميم كه هر دو درموسيقى معمول هستند يا با حرف مد پايان مىگيرند كه آن هم در قرآن طبيعىاست» (22) .
برخى از اهل فن گفتهاند:در قرآن كريم بسيارى از فاصلهها با حروف<مد»و<لين»و افزودن حرف نون ختم مىشوند و حكمت آوردن چنين حروفى،ايجادنوعى آهنگ است.سيبويه نيز گفته است:<آنان-يعنى عرب-چنان چه مىخواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و ياء و نون را اضافه مىكردند و با اين كارصدا را كشيده مىخواندند.اما اگر مقصودشان ايجاد آهنگ نبود،از آوردن اينحروف خوددارى مىكردند.در قرآن نيز اين شيوه بسيار غنىتر و شايستهتر به كارگرفته شده است.اما چنان چه با يكى از اين حروف خاتمه نيابد و مثلا با يك حرفساكن پايان پذيرد،يقينا اين حرف به پيروى از آواى جمله و تقطيع واژگانى آن آمدهو متناسب با لحن گفتار،به شايستهترين نحو در موضع خود نشسته است.البته،چنين حروفى اغلب در جملات كوتاه آمده و از<حروف قلقله»يا بانگدار و يا طنينانداز و يا حروف ديگرى است كه در نظام موسيقى،لحنى براى آن قايل شدهاند.
تاثير شيوه بر انگيختن با صدا در زبان بر دل همه آدميان طبيعى است.در قرآن كريمنظمآهنگ اعجاز گون صوتها همگان را مخاطب قرار مىدهد،چه آنان كه زبان رامىفهمند و چه آنان كه نمىفهمند.
بنابر اين،كلمات قرآن كريم از حروفى تشكيل شده كه اگر يكى از آن بيفتد ياعوض شود يا حرف ديگرى به آن افزوده شود،اختلالى پديد مىآيد و در روند وزنو طنين و آهنگ ضعفى آشكار مىشود و حس گوش و زبان را با اشكال روبه روخواهد كرد و سرانجام، انسجام عبارتها و زبدگى مخرجها و مسندهاى حروف وپيوستگى آن را به يك ديگر با اشكال روبهرو خواهد كرد و به هنگام شنيدن،ناهنجارى به هم راه خواهد داشت».
گفتهاند:اين جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخستبه احساسات مبهمىبر مىگردد كه در قلب خواننده يا شنونده بر مىانگيزد.به عبارتى ديگر،حروف بهشكل بىنظيرى در كنار هم قرار مىگيرند كه به هنگام شنيدن،بدون وجوددستگاههاى موسيقى و بدون وجود قافيه يا وزن و بحر،چنين آهنگ با شكوهى ازآن به سمع مىرسد.
در جايى از قرآن،زكريا خطاب به خداوند مىگويد: رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (23) .يا هنگامى كه به كلام حضرت مسيحدر گهواره گوش فرا مىدهيم: انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا،و جعلنى مباركااينما كنت، و اوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمتحيا (24) .يا آن جمله آهنگين كه دربارهفرمان بردارى پيامبران سخن مىگويد: اذا تتلى عليهم آيات الرحمان خروا سجدا وبكيا (25) .يا آن لحن و آهنگ وحشتناك كه ديدار با خداوند را در روز قيامت توصيفمىكند، و عنت الوجوه للحى القيوم،و قد خاب من حمل ظلما (26) .
يا آهنگ دل نشين و شيرينى كه خداوند رحمان با آن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را موردخطاب قرار مىدهد.آهنگى كه دلها را مسخر مىكند: طه.ما انزلنا عليك القرآنلتشقى.الا تذكرة لمن يخشى،تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى.الرحمان علىالعرش استوى.له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى.و ان تجهربالقول فانه يعلم السر و اخفى،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (27) .
اما هنگامى كه قرآن به سخن از جانيان و عذابى كه براى آنان در نظر گرفته شدهمىپردازد،لحن آن به آهنگى مسين مبدل مىشود و در گوشها طنين مىاندازد.
واژگان،گويى سنگهاى سختىاند كه پرتاب مىشوند: انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرافى يوم نحس مستمر،تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر (28) .ولى زمانى كه ملائكه تسبيحگويان از خداوند براى مؤمنين طلب مغفرت مىكنند،واژگان،مانند شمشهاى طلاروان مىشوند: ربنا وسعت كل شيء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك . (29) اما هنگامى كه از روز قيامتسخن به ميان مىآيد،از كلمات نا آرام و عصبى وعبارات مقطع،هول و هشدار مىبارد: و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجركاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (30) .سپس نوبتبه گلايه مىرسد و چهگلايهاى كه سودى ندارد: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم.الذى خلقك فسواكفعدلك.فى اى صورة ما شاء ركبك (31) .و زمانى هم مژدگانى داده مىشود...ملائكه بهمريم مژده مىدهند كه حضرت مسيح متولد خواهد شد: يا مريم ان الله يبشرك بكلمةمنه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الآخرة و من المقربين (32) .و يا فريادى باكلمهاى عجيب مانند دشنه: فاذا جاءت الصاخة.يوم يقر المرء من اخيه.و امه و ابيه.وصاحبته و بنيه.لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (33) .
ديگر اين كه اين تنوع در سبك و لحن حروف و عبارات در معمارى قرآن،بافتبىنظيرى است كه نه پيش و نه پس از آن بوده و يا خواهد بود.تمام اين امور دركمال سادگى به وقوع پيوستهاند،و اثرى از ساختگى و يا تكلف در آن مشهودنيست.واژهها بسيار روان جريان مىيابند،وارد قلب مىشوند و پيش از دستبه كارشدن عقل و تحليل و تفكر و تامل آن احساس مبهمى را كه آدمى را به خشوع وامىدارد،بر مىانگيزد.به عبارتى،با رسيدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتى را بر مىانگيزد كه ما تفسيرى براى آن نداريم.اين صفتبه علاوه تمامصفات ديگر،روى هم رفته از قرآن پديدهاى مىسازد كه تفسير پذير نيست و مانندهم ندارد (34) .
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۱۰:۰۱ #5
نظمآهنگ درونى قرآن
<موسيقى بيرونى»دست آورد صنايعى مانند قافيه،سجع و تجزيه يا تقسيمسخن منظوم به مصراعهاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است كه همگىقالبهاى مجرد لفظى و پيوسته به شمار مىآيند.اما<نظماهنگ درونى»دست آوردجلالت تعبير و ابهتبيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است.فاصله نوع نخستبا نوع دوم نيز بسيار است،زيرا در نوع دوم،زيبايى لفظ و شكوهمندى معنا، پيوندىناگسستنى دارند و مؤانست ميان اين دو نوايى احساس انگيز پديد مىآورد و نسيمىروح نواز را به وزيدن وا مىدارد و درون آدمى را به خلجان مىنشاند.
استاد<مصطفى محمود»در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بىنظير و در اسلوبش يگانه است،چنين مىگويد:<اين راز يكى از عميقترين رازهاىساختار كلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه كلامى مسجع،بلكهقسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى را آشكار مىسازد.
بايد دانست كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است.براىمثال بيتى از شعرهاى<عمر بن ابى ربيعه»را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است،از نظر مىگذارنيم:
قال لى صاحبى ليعلم مابي ا تحب القتول اخت الرباب
شنونده وقتى اين بيت را مىشنود،از موسيقى آن به وجد مىآيد،اما موسيقىاين شعر از نوع بيرونى است و شاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن يك پايان بندى هم سان-ياء ممدود-در هر كدام از دو مصراع،به آهنگينشدن سخن خود كمك كرده است.موسيقى در اين بيت از خارج به گوش مىرسد ونه از داخل و به عبارتى،پايان بندى(قافيه)و وزن و بحر،موسيقى را مىسازند.اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مىكنيم: و الضحى،و اليل اذا سجى (35) با شطرى رو به روهستيم كه از قافيه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با اين همه سرشار ازموسيقى است و از هر حرف آن نوايى دل پذير مىتراود.اين نوا از كجا و چگونهپديد آمده است؟اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.
هم چنين وقتى مىخوانيم: الرحمان على العرش استوى (36) .يا وقتى سخنان زكرياخطاب به خداوند را تلاوت مىكنيم: قال رب انى وهن العظم منى و اشتعل الراس شيباو لم اكن بدعائك رب شقيا (37) .يا سخن خداوند خطاب به موسى را مىشنويم كه: انالساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (38) .
يا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مىدهد تلاوت مىكنيم كه:
انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (39) .هر كدام از اين عبارتهاداراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژهها و ازلا به لاى آن به شكلى شگرف بيرون مىتراود.
وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مىكند،شيوهاى سمفونيك و حيرت انگيزپيش مىگيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم.و اضل فرعونقومه و ما هدى (40) .واژگان در اوج سلاستاند.كلماتى مانند<يبسا»يا<لا تخاف دركا»-به معناى لا تخاف ادراكا-تجسمى از رقتاند،گويى كلمات در دستان خالقشانذوب مىشوند،نظام مىگيرند و نظم و آهنگى بىمانند در آنان تجلى مىيابد. ايننظماهنگ،ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.
ميان اين نظماهنگ و شعر جاهلى،يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهمنيست و على رغم تمام كينه توزىهاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورتپذيرفته،تمام تاريخ حتى يك نمونه از تلاشهاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در ميان اين همه هياهو،عبارتهاى قرآن خصوصياتمنحصر به فرد خود را دارند و چون پديدهاى تفسير ناپذير جلوه مىكنند.يگانهتوجيه باور مندانهاى كه مىتوان از آن داشت،اين است كه قرآن سرچشمهاى دارددور از دست رس انسان.
اكنون،به ايقاع (41) زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد:
رفيع الدرجات ذو العرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يومالتلاق (42) .
فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى (43) .
فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا (44) .
يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (45) .
لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار (46) .
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۱۰:۰۲ #6
خواندن قرآن با آواز خوش
و رتل القرآن ترتيلا (47) .
حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمههاىصوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم،به اين
نكته مىرسيم كه در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواستهاند كه نكاتظريف تلاوت-اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قراءت و غيره-رارعايت كند.در اين جا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مىپردازيم:
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:<هر چيزى زيورى دارد و زيور قرآن آواز خوش است».
<زيباترين زيبايىها،يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دل كش».
<قرآن را با آواز و نواى[متين]عرب بخوانيد و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه كاران كبيره پرهيز كنيد» (48) .
<آواز خوش زيورى براى قرآن است».
<قرآن را با صداى خود خوش كنيد،زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزونمىكند».
<قرآن را با آوازتان زينتبخشيد».
امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه: و رتل القرآن ترتيلا (49) فرموده است:<به اينمعناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد» (50) .
امام باقر عليه السلام فرموده است:<قرآن را با آواز بخوانيد،زيرا خداوند-عز و جلدوست مىدارد كه با صداى خوش قرآن خوانده شود» (51) .
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:<قرآن با آهنگى حزين نازل شده،پس آن را با گريه[برخاسته از وجد]بخوانيد و اگر گريه نكرديد،لحن گريه به خود بگيريد و آن را باآواز خوش بخوانيد،كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نيست».
<از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند» (52) .
امام صادق عليه السلام فرمود:<قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزينبخوانيد» (53) .
البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كردهاند فراوان و دليل اثباتى براى اين گفتههاست.
ابن الاعرابى گفته است (54) :<عرب به هنگام سوار كارى يا نشستن در حياط و خيلىمواقع ديگر،به آواز ركبانى (55) تغنى مىكرد. وقتى قرآن نازل شد،پيامبر صلى الله عليه و آله خوشداشت كه عربها به جاى تغنى به آواز ركبانى،هجيراء (56) و آوازشان با قرآن باشد» (57) زمخشرى نيز گفته است:<عرب عادت داشت كه در همه احوال-چه هنگامسواركارى و چه در حال لميدن و يا نشستن در حياط خانهها و غيره-به آواز و زمزمهركبانى تغنى كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى مبعوث شد،بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمهآنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،يعنى فرمود:<هر كس قرآن را جاى گزينركبانى نكند و آن را زمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نيست» (58) .
فيروز آبادى گفته است:<غناه الشعر و غنى به تغنية:تغنى به».يعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى كرد.
شاعر گفته است:
<تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (59) <زبيدى»ضمن آن كه نقل اين گفته را به پيامبر صلى الله عليه و آله منسوب داشته گفته است:
<خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنىكند».
<ازهرى»گفته است:<عبد الملك البغوى»به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى بهمن اطلاع داد كه معناى تغنى<خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است» (60) .اوحديث ديگرى را نيز به شهادت مىگيرد كه مىگويد:<زينوا القرآن باصواتكم».
بر همين اساس،امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداىبلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود. محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاوية بنعمار روايت مىكند كه به ابى عبد الله عليه السلام گفتم:آيا هر كس،دعا يا قرآن مىخواند،اگرصدايش را بلند نكند،گويى چيزى نخوانده است؟فرمود:<همين طور است،على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترين مردم بود و هنگام تلاوتصدايش را چنان بالا مىبرد كه تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق عليه السلام در خواندنقرآن خوش صداترين مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بيدار مىشد،صدايش رابالا مىبرد و وقتى سقاها و ديگر عابران از آن مسير مىگذشتند،مىايستادند و بهتلاوت او گوش مىدادند (61) .
هم چنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت و قرآننيكو تلاوت مىكرد.او روزى فرموده بود: <على بن الحسين عليه السلام با صداى بلند قرآنمىخواند تا شايد ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آيد.وقتى امام چنان كرد، ديگرمردم آن را تاب نمىآوردند».از او پرسيده شد:آيا رسول الله صلى الله عليه و آله در نماز جماعتصدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمىكرد؟فرمود:<رسول الله صلى الله عليه و آله فقط آن گونهكه در توان مردم بود تلاوت مىفرمود» (62) .
هم چنين از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نياكانش از رسول الله صلى الله عليه و آله نقلاست كه فرمود:<قرآن را با آواز خوش بخوانيد،زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزونمىكند»،سپس اين آيه را تلاوت كرد: يزيد فى الخلق ما يشاء (63)
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۱۰:۰۳ #7
- مقدمه تفسر وى<المحرر الوجيز»،ص 279.التمهيد،ج 5،ص 21.
2- ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 29.
3- كتاب دلايل الاعجاز،ص 28.
4- ر.ك:ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 34-29.
5- بقره 2:179.
6- اگر تقدير<من كل شيء»باشد،كاملا نادرست است و اگر<من بعض الاشياء»باشد حالت ابهام دارد كه در متن قانون نبايد هيچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد.
7- ر.ك:التمهيد فى علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.
8- شيخ محمد حسين كاشف الغطاء،الدين و الاسلام،ج 2،ص 107.
9- ر.ك:تفسير ابن جرير طبرى-جامع البيان-ج 29،ص 98.
10- اصطلاحاتى در موسيقى عروض است:يك حرف متحرك و بعد از آن يك حرف ساكن اگر بيايد سببخفيف ناميده مىشود.دو حرف متحرك اگر بعد از آن ساكنى نيايد سبب ثقيل ناميده مىشود.دو متحرك كهبعد از آن يك ساكن بيايد،وتد مجموع ناميده مىشود.اگر حرف ساكن در ميان دو متحرك باشد وتد مفروقناميده مىشود.اگر سه حرف متحرك پى در پى باشد،فاصله كوچك ناميده مىشود و اگر چهار حرف متحركبيايد و بعد يك ساكن را فاصله بزرگ مىخوانند.
11- قصص 28:30.ر.ك:استاد دراز،النبا العظيم،ص 99-94.
12- نجم 53:22-1.
13- روى،در اصطلاح عروض:حرف اصلى قافيه كه مدار قافيه بر آن است.
14- شعراء 26:82-75.
15- فجر 89:5-1.
16- قمر 54:8-6.
17- كهف 18:64.
18- قارعه 101:11-9.
19- حاقه 69:21-19.
20- مريم 19:4-2.
21- التصوير الفنى فى القرآن،ص 83-80.
22- رافعى،اعجاز القرآن،ص 216-188.
23- مريم 19:4.
24- مريم 19:31.
25- مريم 19:58.
26- طه 20:111.
27- طه 20:8-1.
28- قمر 54:20-19.
29- غافر 40:7.
30- غافر 40:18.
31- انفطار 82:8-6.
32- آل عمران 3:45.
33- عبس،80:37-33.
34- مصطفى محمود،محاولة لفهم عصرى للقرآن،ص 447-445.
35- ضحى 93:2 1.
36- طه 20:5.
37- مريم 19:4.
38- طه 20:15.
39- طه 20:74.
40- طه 20:79-77.
41- ايقاع:هم آهنگ ساختن آوازها.
42- غافر 40:15.
43- انعام 6:95.
44- انعام 6:96.
45- غافر 40:19.
46- انعام 6:103.ر.ك:محاولة لفهم عصرى للقرآن ص 19-12.
47- مزمل 73:4.
48- الكافى،ج 2،ص 616-614،شمارههاى 9-8-3.
49- مزمل 73:4.
50- بحار الانوار،ج 89،كتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190.
51- الكافى،ج 2،ص 616،شماره 13.
52- بحار الانوار،ج 89،ص 191.
53- الكافى،ج 2،ص 614،شماره 2.
54- <ابو عبد الله محمد بن زياد كوفى»يكى از زبان دانان مشهور عرب است كه در محضر درس او مردمان بسيارحاضر مىشدند.او در سخندانى و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جايى كه مىگويند بر<ابو عبيده»و<اصمعى»برترى داشته است.او در رجب سال 150 هجرى زاده شد و در شعبان 231 از دنيا رفت(قمى،الكنى و الالقاب،ج 1،ص 215).
55- ركبانى:خواندن سرود باكش و قوس دادن و زير و بم صدا.
56- هجيراء:زمزمه و طنين آواز و ترانه.
57- نهايه ابن اثير،ج 3،ص 391.
58- الفائق،ج 2،ص 36(رثث).
59- ابن منظور گفته است:<منظور شاعر تغنى بوده و اسم را(غناء)به جاى مصدر آورده است».
60- لسان العرب،ج 15،ص 136،<تحسين القراءة و ترقيقها»آمده است.
61- مستطرفات السرائر،ص 484.
62- كتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170.
63- فاطر 35:1،ر.ك:عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۵, ۲۱:۵۳ #8
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 909
- مورد تشکر
- 1,317 پست
- حضور
- 1 روز 53 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
اعجاز ادبي قرآن
مهمترين جهت اعجاز قرآن براي معاصران عصر رسالت، جنبة ادبي قرآن بود؛ زيرا آنان در فن فصاحت و بلاغت از مهارت بالايي برخوردار بودند و اعجاز ادبي قرآن را به خوبي ميشناختند.
در اين جا به اعتراف عدهاي از برجستگان فن فصاحت و بلاغت به معجزه بودن قرآن در اين زمينه، اشاره ميكنيم:
وليد بن مغيره، يكي از سه نفري است كه در هنر بلاغت همتا نداشت. وقتي ابوجهل (برادرزادة وليد) نزد وليد رفت و گفت: اي عمو، تو دين محمد را قبول كردهاي؟
وليد گفت: چنين نيست، من بر دين پدران خود باقي هستم، ليكن من كلامي شنيدم كه بدنم از آن به لرزه درآمد!
ابوجهل: آيا كلام او شعر است؟
وليد گفت: شعر نيست.
ابوجهل گفت: آيا گفتار محمد خطابه است؟
وليد گفت: خطابه هم نيست، زيرا خطابه كلامي است كه به هم متصل است؛ ولي كلام محمد از هم پراكنده ميباشد و به هم شباهتي ندارند و با اين حال بسيار شيرين و زيباست... كلام او سحر است و دل مردم را مسحور ميكند.(1)
هم او در جاي ديگر گفته است: به خدا سوگند! احدي در ميان شما نيست كه از من به شعر و خصوصيات آن داناتر باشد. به خدا سوگند! كلام محمد هيچ شباهتي به هيچ يك از اقسام شعر ندارد، ليكن كلام او ـ كه به عنوان كلام خدايش ميخواند ـ حلاوت و طراوت مخصوص به خود دارد. كلام او بسان درخت استوار است كه در زمين ريشه دوانيده و بر فرازش ميوة دانش و حكمت قرار گرفته است. كلام او از هر سخني بالاتر است، هيچ كلامي برتر از سخن او وجود ندارد، كلام او مادون خود را خُرد و بيمقدار ميكند.(2)
عتبة بن ربيعه، از بزرگان قريش، ميگويد: «... من سخني شنيدم كه به خدا سوگند تاكنون نظير آن را نشنيده بودم. به خدا، نه شعر است و نه سحر، نه كهانت است و نه جادوگري... اين سخني كه من شنيدم سخن بزرگي بود و آينده مهمي دارد.»(3)
1.سيره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوري طبرسي، صص 52ـ51. 2
2 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوري طبرسي، صص 52ـ51. .
3. سيره ابن هشام، ج 2، ص 23.
يارب نظر تو برنگردد!
گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست
تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۵, ۲۲:۲۱ #9
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 909
- مورد تشکر
- 1,317 پست
- حضور
- 1 روز 53 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.
اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.
بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مىشود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.
در قرآن تخيلات شعرى و تشبيههاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.
مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مىكنند كه مخصوص قرآن است.
در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.
اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه «فنى» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شدهاند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله «قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.
ائمه اطهار گاهى قرآن را در خانههاى خود با آهنگى چنان دلربا مىخواندند كه مردم كوچه را متوقف مىكرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.
پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامههاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشتسر گذاشته است.
بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمىآيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مىباشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مىشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مىگذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مىشوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مىشوند.
جنبههاى اعجاز قرآن استاد شهيد مرتضى مطهرى
يارب نظر تو برنگردد!
گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست
تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری