جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: در آمدی بر اعجاز بیانی قرآن

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    300
    مورد تشکر
    856 پست
    حضور
    49 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    5

    در آمدی بر اعجاز بیانی قرآن




    اعجاز بیانى بیش‏تر به جنبه‏هاى لفظى و عبارات به کار رفته و ظرافت‏ها و نکته‏هاى بلاغى نظر دارد،گر چه در این نکته‏ها و ظرافت‏ها در معنا و محتوا نقش اصلى را ایفا مى‏کند، اعجاز بیانى قرآن را مى‏توان در پنج‏بخش خلاصه نمود:

    الف-گزینش کلمات

    انتخاب کلمات و واژه‏هاى به کار رفته در جملات و عبارت‏هاى قرآنى کاملا حساب شده است.به گونه‏اى که اگر کلمه‏اى را از جاى خود برداشته،خواسته باشیم کلمه دیگرى را جاى گزین آن کنیم که تمامى ویژگى‏هاى موضع کلمه اصل را ایفا کند،یافت نخواهد شد،زیرا گزینش واژه‏هاى قرآنى به گونه‏اى انجام شده که اولا، تناسب آواى حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده،آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است،تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد.ثانیا،تناسب معنوى کلمات با یک دیگر رعایت‏شده تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید.به علاوه،مساله فصاحت کلمات طبق شرایطى که در علم‏«معانى بیان‏»قید کرده‏اند کاملا لحاظ شده است.که این رعایت‏هاى سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگى‏هاى هر کلمه انجام گرفته است.در مجموع هر یک از واژه‏ها در جاى گاه مخصوص خود به گونه‏اى قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.
    ابن عطیه در این باره گوید:«و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بها لسان العرب على لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد (1) ،هر گاه واژه‏اى از قرآن را از جاى خود برداشته و تمامى زبان عرب را گردیده تا واژه‏اى مناسب‏تر پیدا شود، یافت نمى‏شود».ابو سلیمان بستى گوید:«اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له هذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعه الاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنى الذی یکون منه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة... (2) ،بدان که پایه اصلى بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده،بر این اساس است که هر نوع لفظى را-که ویژگى‏هاى یاد شده در آن فراهم است-درست‏به جاى خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است‏به گونه‏اى که اگر به جاى آن، کلمه دیگرى را به کار برند، یا معنا به کلى تغییر مى‏کند و موجب تباهى مقصود مى‏گردد،یا آن که رونق و جلوه خود را از دست مى‏دهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط مى‏گردد».شیخ عبد القاهر جرجانى گوید: «فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبو بها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یرى ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احرى او اخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور (3) ، ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنى،کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمه‏اى را نیافتند که متناسب جاى خود نباشد،یا واژه‏اى را که در جایى بى‏گانه قرار گرفته باشد،یا کلمه دیگرى شایسته‏تر یا مناسب‏تر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمى یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان گردیده است‏».
    این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت،که گزینش و چینش کلمات قرآن را در حد اعجاز ستوده‏اند،فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلى بستگى دارد که وجود آن‏ها در افراد عادى-عادتا-غیر ممکن است:اول، احاطه کامل بر ویژگى‏هاى لغت‏به طور گسترده و فراگیر،که ویژگى هر کلمه بخصوصى را در سر تا سر لغت‏بداند و بتواند به درستى در جاى مناسب خود به کار برد.شرط دوم، حضور ذهنى بالفعل،تا در موقع کار برد واژه‏ها،آن کلمات مد نظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمى نگردد،حصول این دو شرط در افراد معمولى غیر ممکن به نظر مى‏رسد.
    ابو سلیمان بستى در این زمینه به خوبى سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را در رساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است.گوید:«دانش بشر،امکان احاطه به تمامى ویژگى‏هاى لغت را ندارد،علاوه که حضور ذهنى چیزى نیست که همیشه رفیق با وفاى انسان باشد».در این باره مثال‏هاى چندى مى‏آورد از جمله از«نضر بن شمیل‏»-یکى از ادباى بزرگ عرب-نقل مى‏کند که در مجلس‏«مامون-خلیفه عباسى‏»حضور یافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشین‏»نضر گفت:اى امیر مؤمنان!من نلمیده‏ام تا جلوس نمایم‏«ما انا بمضطجع فاجلس‏».مامون پرسید چگونه است؟گفت:به کسى که ایستاده است مى‏گویند«اقعد»و به کسى که لمیده است مى‏گویند«اجلس‏».زیرا«قعو »در مقابل‏«قیام‏»است و«جلوس‏»در مقابل «اضطجاع‏».مامون از این اشتباه و نا آگاهى خود خجل شد و دستور جایزه داد (4) .
    معروف‏ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است:
    و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون (5) ،در اجراى قانون قصاص، تضمین حیات شده است،اى صاحب خردان،باشد که[در رفتار خود]پروا را پیشه خود کنید».
    عرب را عادت بر این بود که براى سهولت در حفظ قوانین مدنى و اجتماعى و کیفرى خود،آن‏ها را در قالب جمله‏هاى کوتاه و ظریف و ادبى در مى‏آوردند،زیرا در آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود،آن چه داشتند در سینه‏ها نگاه مى‏داشتند. از این‏رو براى تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن،از شیوه‏هاى ادبى کمک مى‏گرفتند و ادبا و فصحاى عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گرد مى‏آمدند.
    براى تنظیم قانون قصاص از فصحاى برجسته خود کمک گرفته تا کوتاه‏ترین و شیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواست‏ها بر تنظیم عبارت‏«القتل انفى للقتل‏»اتفاق نظر دادند.یعنى کشتن قاتل بهترین باز دارنده است از ارتکاب جنایت قتل.ولى در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند.اول،آن که هیچ چیزى خود را نفى نمى‏کند و از لحاظ ادبى اشتباه بزرگى مرتکب شدند که قتل را نافى قتل شمردند،زیرا قتل نافى را در عبارت یاد شده مطلق آورده‏اند،در صورتى که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافى قتل خواهد بود.عرب از این نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه‏«قصاص‏»که به همین معنا است‏بود.
    ولى قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جاى خود به کار برد.
    دوم،آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه،فن‏«طباق‏»به کار رفته،که جمع بین ضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص-که نوعى قتل به شمار مى‏رود- ضد حیات است،که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!
    سوم،در عبارت یاد شده،«افعل التفضیل‏»به کار رفته،که از نظر ادبى دچار مشکل حذف‏«مفضل علیه‏»گردیده و موجب ابهام شده است،زیرا معلوم نیست که قتل از چه چیزى باز دارنده‏تر مى‏باشد (6) .در صورتى که در آیه این مشکل وجود ندارد،صرفا ضمانت‏حیات را در قصاص به عهده گرفته است.
    چهارم،از نظر ادبى،آیه قرآن جنبه ایجابى دارد و عبارت یاد شده جنبه نفى، حال آن که در سخن سنجى عبارت اثباتى برتر از عبارت سلبى است،به ویژه در تدوین مواد قانونى و احکام.
    پنجم،آن که در به کار بردن لفظ‏«قصاص‏»جنبه عدالت قانونى تداعى مى‏شود که این قانون از منشا عدالت‏برخاسته است،در صورتى که به کار بردن لفظ قتل در عبارت یاد شده آن هم ابتدا و بى‏سابقه،فاقد این خاصیت است.علاوه که لفظ قتل ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد،بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالت‏خواهى و انبساط خاطر و تشفى را ایجاب مى‏کند.
    جلال الدین سیوطى تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشرى عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن یک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است،همان گونه که خود عرب در موقع نزول آیه قصاص و پى بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله‏اى در همین معنا و این که قرآن هرگز غفلت نورزیده،در شگفت‏شدند و خاضعانه اعتراف نمودند که‏«ما هذا کلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمى‏ماند و جز سخن خدا نخواهد بود»چنان که پیش از این گذشت. نمونه‏هایى از این قبیل بسیارند که به برخى از آن‏ها در«التمهید»اشاره شده است (7) .


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    300
    مورد تشکر
    856 پست
    حضور
    49 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    5



    ب-سبک و شیوه بیان

    اسلوب و شیوه بیان قرآنى-در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید -با هیچ یک از اسلوب و شیوه‏هاى متداول عرب شباهت و قرابتى ندارد.قرآن سبکى نو و روشى تازه در بیان ارائه داد که براى عرب بى‏سابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبکى سخنى بسرایند.
    این از شگفتى‏هاى سخن‏ورى است که سخن‏ور سبکى بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد،با آن که از شیوه‏هاى سخن متعارف آنان بیرون است.
    شگفت آورتر آن که از تمامى محاسن شیوه‏هاى کلامى متعارف بهره گرفته باشد،بى آن که از معایب آن‏ها چیزى در آن یافت‏شود.
    در گذشته اشارت رفت که شیوه‏هاى سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هر یک محاسنى دارند و معایبى.سبک قرآنى،جاذبیت و ظرافت‏شعر،آزادى مطلق نثر،حسن و لطافت‏سجع را دارا است،بى آن که در تنگناى قافیه و وزن دچار گردد، یا پراکنده‏گویى کند یا تکلف و تحمل دشوارى به خود راه دهد.همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنى یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگى،جاذبیت و ظرافت‏خاصى دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمى‏شود.
    امام کاشف الغطاء-فقیه و دانش مند ادیب معروف-در این باره مى‏گوید:«تلک صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب،المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج نظمها و نثرها،و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر،و لا استطاع احد مماثلة شیء منه،بل حارت فیه عقولهم،و تدلهت دونه احلامهم،و لم یهتدوا الى مثله فی جنس کلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر...هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم الاولون ( ،چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبک تازه) قرآن،که بر خلاف سبک و شیوه‏هاى کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود.نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و کسى را یاراى هم آوردى با آن نباشد.بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند،چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود...این چنین زبدگان عرب و فصحاى اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند».
    بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود:«یا عجبا لما یقول ابن ابى کبشة،فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون.و ان قوله لمن کلام الله (9) ، آن چه محمد صلى الله علیه و آله مى‏گوید مایه شگفتى است،به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویى بى‏خردان مى‏ماند.همانا سخن او کلام خدا است‏».
    سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم.آرى، بیان رسا و دل‏پذیر قرآن گرچه شعر نیست ولى ویژگى شعر را دارد،حتى بر شیواترین آهنگ‏هاى وزین عرب تنظیم گردیده،بى آن که در تنگناهاى شعرى قرار گیرد.چنان که در بخش‏«نظم آهنگ‏»قرآن خواهیم آورد.متانت نثر و استوارى کلام آزاد را نیز دارد مى‏باشد،که در چینش و گزینش کلمات و واژه‏ها راه او فراخ و هرگز با دشوارى بر خورد ندارد.هم چنین از زیبایى‏هاى سجع و کلام موزون-بى‏تکلف-به خوبى بهره‏مند مى‏باشد. بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامى معایب آن‏ها گردیده است.

    پى‏نوشت‏ها:
    1. مقدمه تفسر وى‏«المحرر الوجیز»،ص 279.التمهید،ج 5،ص 21.
    2. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 29.
    3. کتاب دلایل الاعجاز،ص 28.
    4. ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 34-29.
    5. بقره 2:179.
    6. اگر تقدیر«من کل شیء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد.که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد.
    7. ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.
    8. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،الدین و الاسلام،ج 2،ص 107.
    9. ر.ک:تفسیر ابن جریر طبرى-جامع البیان-ج 29،ص 98.
    منبع : سایت جامعه القرآن الکریم

  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۶
    نوشته
    909
    مورد تشکر
    1,317 پست
    حضور
    1 روز 53 دقیقه
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    2

    نهايت فصاحت و بلاغت و زيبايي: اعجاز لفظي قرآن كريم




    وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (44)

    44: هود

    و گفته شد: «اي زمين، آب خود را فرو بر؛ و اي آسمان، ]از باران[خودداري كن»؛ و آب فرو نشست و كار پايان يافت و ]كشتي[ بر جودي قرار گرفت؛ و گفته شد كه «]رحمت خدا از[ قوم ستمگر دور باد.»


    خداوند از آية‌ 25 اين‌ سوره‌ داستان‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و كشتي‌ ايشان‌ و طوفان‌سهمگين‌ و سوارشدن‌ مؤمنان‌ بر كشتي‌ و سرپيچي‌ گناهكاران‌ و فرزند ايشان‌ از همراهي‌با اين‌ پيامبر خدا را مطرح‌ مي‌كند. سپس‌، در آية‌ 44 (آية‌ مذكور)، در عباراتي‌ بسياركوتاه‌، اما رسا و زيبا و زنده‌ و كوبنده‌ و تكان‌دهنده‌، پايان‌ اين‌ داستان‌ پرماجرا را در شش‌جمله‌ بيان‌ مي‌كند. جمعي‌ از دانشمندان‌ عرب‌ اين‌ آيه‌ را فصيح‌ترين‌ و بليغ‌ترين‌ آيات‌ قرآندانسته‌اند:



    «وَ قيل‌َ يا اَرض‌ُ ابلَعي‌ مائَك‌ِ» (و گفته‌ شد: «اي‌ زمين‌ آب‌ خود را فرو بر»)؛


    «وَ يا سَماءُ اَقلِعي‌» (و اي‌ آسمان‌، ]از باران‌[ خودداري‌ كن‌)؛


    «وَ غِيض‌َ الماءُ» (و آب‌ فرونشست‌)؛


    «وَ قُضِي‌َ الاَمرُ» (و كار پايان‌ يافت‌)؛


    «وَ استَوَت‌ عَلَي‌ الجُودِي‌ِّ» (و ]كشتي‌[ بر كوه‌ جودي‌ قرار گرفت‌)؛


    «وَ قيل‌َ بُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمين‌َ.» (و گفته‌ شد: «]رحمت‌ خدا[ از قوم‌ ستمگر دور باد».)

    آيه هاي زندگي - راديو قرآن



    ویرایش توسط a3emoon : ۱۳۸۷/۰۴/۱۶ در ساعت ۲۰:۱۹
    يارب نظر تو برنگردد!

    گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست

    تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
    راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش




  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    ج- نظمآهنگ قرآن

    يكى از مهم‏ترين جنبه‏هاى اعجاز بيانى قرآن-كه اخيرا بيش‏تر مورد توجه‏دانش مندان قرار گرفته-نظمآهنگ واژگانى آن است.اين جنبه،چنان زيبا وشكوه‏مند است كه عرب را ناچار ساخت،از همان روز نخست اقرار كنند كه كلام‏قرآن از توانايى بشر خارج است و تنها مى‏تواند سخن خداوند باشد.
    نظمآهنگ واژگان قرآن،نغمه‏اى دل كش و نوايى دل پذير پديد مى‏آورد،نوايى كه‏احساسات آدمى را بر مى‏انگيزد و دل‏ها را شيفته خود مى‏كند.نواى زيباى قرآن‏براى هر شنونده‏اى،هر چند غير عرب محسوس است،چه رسد به اين كه شنونده‏عرب باشد.هنگام گوش جان سپردن به آواى قرآن،نخستين حالتى كه اذهان راجلب مى‏كند،نظام بديع و شيواى صوتى آن است.در اين نظام، حركات و سكنات‏واژگان به شكلى آرايش شده است كه به هنگام شنيدن،آوايى دل نشين به گوش‏مى‏رسد،آوايى كه شورى در دل‏ها مى‏اندازد و نشاطى در جان‏ها مى‏دمد.از جهتى،حروف‏<مد»و<غنه‏»در كلمات آن به شكلى حساب شده نشسته‏اند،به طورى كه‏مى‏توانند به پژواك صدا آهنگى ببخشند و به نفس كشيدن قارى كمك كنند تا به‏سر حد فاصله و آن جايى كه استادان ترتيل به طور قرار دادى وضع كرده‏اند برسد ونفسى تازه كند. هرگاه كسى براى چند بار به يك شعر گوش مى‏سپارد،لحن و آهنگ آن براى اوتكرارى و ملال آور مى‏شود،اما به هنگام نيوشيدن آواى گونه گون و هر دم تجديدشونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فواصل (10) آن پى در پى جاى خود را عوض مى‏كنند وهر كدام گوشه‏اى از قلب را به نوازش وا مى‏دارند،نه تنها خسته و آزرده نمى‏شود،بلكه عطش او براى شنيدن،هم واره فزونى مى‏گيرد.
    عرب،پيش از نزول قرآن،گاهى در شعر خود از اين تنوع صوت بهره مى‏برد،امااغلب به دليل اسراف و تكرار،تنوع آنان به ملال مى‏انجاميد.در نثر-چه مرسل وچه مسجع-نيز،چنين سلاست و روانى و حلاوتى كه در قرآن مشهود است.سابقه‏نداشت و در بهترين نثرهاى عرب عيب‏هايى يافت مى‏شد كه از سلاست و روانى‏تركيب آن مى‏كاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتيل باشد.اگر هم براى ترتيل‏آن پافشارى مى‏شد،بوى تكلف از آن به مشام مى‏رسيد و از شان كلام نيز مى‏كاست.
    بر اين اساس،هيچ جاى شگفتى نيست كه عرب،در گمان خود كم‏ترين لقبى كه‏به قرآن داده بود اين بود كه اين سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است وافسون!و اين گفتار خود حيرت زدگى عرب در قبال سخن شكوه‏مند و بديع قرآن رانشان مى‏دهد، سخنى كه از جلال و شكوه نثر چيزى فراتر دارد و از جمال و حلاوت‏شعر مايه‏اى افزون‏تر.
    استاد<دراز»گفته است:<وقتى آدمى مى‏بيند كه از اين مخرج‏هاى سخت جوش،چنين گوهرهاى تابناكى با اين ترتيب حروف و چنان آذين بندى بيرون آمده،التذاذى بى‏حساب مى‏برد و وجدى بى‏انتها به او دست مى‏دهد.در اين حروف‏گويى يكى مى‏نوازد، ديگرى طنين انداز،سومين نجواگر است و چهارمين بانگ‏بر آورنده،پنجمين نفس را مى‏لغزاند و ششمين راه نفس را مى‏بندد و شما زيبايى‏آهنگ را در دست رس خود مى‏يابيد،مجموعه‏اى گوناگون و هم‏ساز،نه تكرار مكرر و نه ياوه دار،نه سستى و نه غلظت،نه تنافرى در حروف و آواها.بدين سان كلام‏قرآن نه به دش خوارى سخن بدويان و نه به نرمى كلام شهريان است،بلكه آميزه‏اى‏است از هر دو،صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را،گويى شيره جان دو زبان‏است و نتيجه آميختگى دو گويش.
    آرى قرآن چنين جامه تازه و زيبايى به تن دارد و اين پيوسته نيز در حكم صدفى‏است كه در جان خود گوهرهاى گران بها نهفته است و مرواريدهاى ارزش‏مند را درآغوش مى‏گيرد.پس اگر زيبايى پوسته تو را از گنجينه پنهان درونش باز ندارد و تازگى‏و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حايل نشود و تو پوسته را از مغزكنار بزنى و صدف را از مرواريد جدا بنهى و از نظم و آرايش الفاظ به شكوه معانى‏برسى،مايه‏اى شگفت‏تر و شكوه‏مندتر بر تو متجلى مى‏شود و معنايى بديع‏ترمى‏يابى.آن جا،روح و كنه قرآن است،شعله‏اى است كه موسى را به درخت آتش‏در بقعه مباركه در كرانه وادى ايمن كشانيد و آن جاست كه نسيم روح قدسى‏مى‏فرمايد: انى انا الله رب العالمين (11) .
    سيد قطب درباره نظمآهنگ قرآن مى‏گويد:<چنين نوايى در نتيجه نظام مندى‏ويژه و هماهنگى حروف در يك كلمه و نيز هم سازى الفاظ در يك فاصله پديد آمده‏و از اين جهت قرآن،هم ويژگى نثر و هم خصوصيات شعر را تواما دارد،با اين‏برترى كه معانى و بيان در قرآن،آن را از قيد و بندهاى قافيه و افاعيل بى‏نياز ساخته وآزادى كامل بيان را ميسر ساخته است.در همين حال از خصوصيات شعر،موسيقى‏درونى آن را گرفته و فاصله‏هايى كه نوعى وزن را پديد مى‏آورند.اين خصوصيات،قرآن را از افاعيل و قوافى بى‏نياز ساخته و در عين حال شؤون نظم و نثر،هر دو راداراست.
    در هنگام تلاوت قرآن،آهنگ درونى آن كاملا حس مى‏شود.اين آهنگ درسوره‏هاى كوتاه،با فاصله‏هاى نزديكش و به طور كلى در تصويرها و ترسيم‏ها بيش‏ترنمايان است و در سوره‏هاى بلند كمتر اما هم واره نظام آهنگ آن ملحوظ است.براى‏مثال در سوره نجم مى‏خوانيم:
    و النجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى.و ما ينطق عن الهوى.ان هو الا وحي‏يوحى.علمه شديد القوى.ذو مرة فاستوى.و هو بالافق الاعلى.ثم دنا فتدلى فكان قاب‏قوسين او ادنى.فاوحى الى عبده ما اوحى.ما كذب الفؤاد ما راى.افتمارونه على ما يرى.ولقد رآه نزلة اخرى.عند سدرة المنتهى.عندها جنة الماوى.اذ يغشى السدرة ما يغشى.ما زاغ‏البصر و ما طغى.لقد راى من آيات ربه الكبرى. افرايتم اللات و العزى،و مناة الثالثة‏الاخرى.الكم الذكر و له الانثى.تلك اذن قسمة ضيزى (12) .
    اين فاصله‏ها تقريبا وزنى مساوى دارند-اما نه بر اساس نظام عروض عرب-وقافيه نيز در آن رعايت‏شده است و اين هر دو به علاوه ويژگى ديگرى است كه مانندوزن و قافيه ظاهر نيست و از هم سازى حروف واژگان و هماهنگى كلمات در درون‏جمله‏ها يك ريتم موسيقيايى پديد آورده است.ويژگى اخير به دليل حس داخلى وادراك موسيقيايى باعث مى‏شود كه ميان يك ريتم و ريتم ديگرى-هر چند كه‏فاصله‏ها و وزن يكى باشد-تفاوت باشد.
    نظمآهنگ در اين جا به پيروزى از نظام موسيقيايى جمله نه كوتاه است و نه بلند وطولى ميانه دارد و با تكيه بر حرف‏<روى‏» (13) فضايى سلسله وار و داستان گونه يافته‏است.تمام اين ويژگى‏ها لمس شدنى است و در برخى فاصله‏ها بسيار نمايان‏تر،مانند:<افرايتم اللات و العزى و مناة الثالثة الاخرى؟»پس اگر بگوييم:<افرايتم اللات والعزى و مناة الثالثة‏».قافيه از دست مى‏رود و به آهنگ لطمه مى‏خورد و اگر بگوييم:
    <افرايتم اللات و العزى و مناة الاخرى‏»وزن مختل مى‏شود.هم چنين در فرموده‏خداوند: ا لكم الذكر و له الانثى؟تلك اذن قسمة ضيزى‏»اگر گفته شود ا لكم الذكر و له الانثى،تلك قسمة ضيزى آهنگ كلام كه با كلمه‏<اذن‏»قوام يافته مختل مى‏شود.
    البته،اين سخن بدان معنا نيست كه كلمه‏<الاخرى‏»يا<الثالثة »يا<اذن‏»حشو و زايداست و فقط براى پر كردن وزن و قافيه آمده،نه، وظيفه مهم‏تر اين كلمات،مساعدت‏براى رساندن معانى است،و اين يكى ديگر از ويژگى‏هاى فنى قرآن است كه كلمه‏هم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مى‏بخشد و هر دوى اين وظايف در يك سطح انجام مى‏گيرند و هيچ كدام بر ديگرى برترى نمى‏يابند.
    همان گونه كه گفتيم نظمآهنگ در آيه‏ها و فاصله‏ها،(يا چيزى شبيه به آن)درجاى جاى كلام قرآن آشكار است.دليل سخن ما هم اين است كه اگر كلمه‏اى را كه‏به شكلى خاص به كار رفته به صورت قياسى ديگر كلمه برگردانيم يا واژه‏اى را حذف‏يا پس و پيش كنيم،در اين نظم آهنگ اختلال به وجود مى‏آيد.
    نمونه نوع اول،ماجراى حضرت ابراهيم عليه السلام است:
    قال:افرايتم ما كنتم تعبدون،انتم و آباؤكم الاقدمون،فانهم عدو لى الا رب العالمين،الذى خلقنى فهو يهدين،و الذى هو يطعمنى و يسقين،و اذا مرضت فهو يشفين،و الذي‏يميتنى ثم يحيين،و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين... (14) .
    <ياء متكلم‏»در كلمات يهدين،يسقين،يشفين و يحيين،به خاطر حفظ قافيه باكلماتى مانند<تعبدون،الاقدمون،الد ن...»بر گرفته شده است.
    مثال ديگر در اين آيه‏هاست: و الفجر و ليال عشر،و الشفع و الوتر،و الليل اذا يسر،هل فى ذلك قسم لذى حجر؟ (15) در اين جا ياء اصلى كلمه‏<يسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است.
    مثال ديگر: يوم يدع الداع الى شي‏ء نكر،خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم‏جراد منتشر،مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر (16) كه اگر ياء<الداع‏»حذف‏نشده بود به نظر مى‏رسيد وزن شكسته است.
    مثال ديگر: ذلك ما كنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا (17) كه اگر ياء<نبغى‏»را طبق‏قياس امتداد دهيم،وزن به نوعى مختل مى‏شود. همين اتفاق،به هنگام افزودن هاءساكن بر ياء كلمه يا ياء متكلم در اين مثال‏ها خواهد افتاد: و اما من خفت موازينه فامه‏هاوية،و ما ادراك ماهيه،نار حامية (18) يا: فاما من اوتى كتابه بيمينه،فيقول هاؤم اقراواكتابيه،انى ظننت انى ملاق حسابيه،فهو فى عيشة راضية. .. (19) .
    نمونه براى حالت دوم:در اين نوع هيچ گونه تغييرى در صورت قياسى كلمه به وجود نمى‏آيد،اما اگر نظام تركيب كلمات تغيير كند،اختلالى در موسيقى نهفته‏در اين تركيب به وجود مى‏آيد،مثلا:
    ذكر رحمة ربك عبده زكريا،اذ نادى ربه نداء خفيا،قال:رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (20) . كه اگر-مثلا-كلمه‏<مني‏»پيش از<العظم‏»آورده شود و عبارت به اين شكل در بيايد:<قال ربى انى وهن منى العظم‏»
    احساس مى‏شود وزن شكسته است و<اني‏»فقط بايد پيش از<العظم‏»بيايد تا آهنگ‏حفظ شود: قال:رب انى وهن العظم منى .
    پس همان گونه كه گفته شد،يك نوع موسيقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كه‏احساس شدنى است،اما تن به تشريح نمى‏دهد. اين موسيقى در تار و پود الفاظ ودر تركيب درون جمله‏ها نهفته است و فقط با احساس ناپيدا و با قدرت متعال ادراك‏مى‏شود.
    بدين ترتيب،موسيقى درونى،بيان قرآن را هم راهى مى‏كند و از آن كلماتى‏موزون و با حساسيتى والا مى‏سازد كه با كوچك‏ترين حركات دچار اختلال‏مى‏شود،هر چند كه اين كلمات شعر نيستند و قيد و بندهاى بسيار شعر را هم‏ندارند،قيد و بندهايى كه هم آزادى بيان را محدود مى‏كنند و هم از مقصود دورمى‏سازند» (21) .
    رافعى نيز گفته است:<عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت مى‏كردندو بر يك ديگر فخر مى‏فروختند،اما سبك كلام آنان هميشه بر يك منوال بود.آنان درمنطق و بيان آزاد بودند و فن سخن ورى مى‏دانستند.البته فصاحت عرب از يك‏طرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبيعت‏بود.اما وقتى قرآن نازل شد،آنان‏ديدند كه طرح ديگرى در انداخته است.الفاظ همان بود كه مى‏شناختند،پى در پى،بدون تكلف و روان آمده و تركيب و هماهنگى و هم سازى در اوج است،از شكوه وفخامت آن در شگفت‏شدند و ضعف نهاد و ناچيزى ملكه ذهن خود را دريافتند.
    بليغان عرب نيز نوعى از سخن ديدند كه تا آن زمان نمى‏شناختند.آنان،در حروف وكلمات و جمله‏هاى اين سخن تازه،آهنگى با شكوه مى‏ديدند.تمام اين سخنان چنان متناسب در كنار هم نشسته بود كه به نظر مى‏رسيد قطعه‏اى واحد است.عرب‏به خوبى مى‏ديد كه نظمآهنگى در جان اين سخنان جريان دارد و اين خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مى‏رساند.
    تمام كسانى كه راز موسيقى و فلسفه روانى قرآن را درك مى‏كنند،معتقدند كه درنزد هيچ هنرى نمى‏تواند با تناسب طبيعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى يارقابت كند و هيچ كس نمى‏تواند حتى بر يك حرف آن ايراد بگيرد.ديگر اين كه قرآن‏از موسيقى بسيار برتر است و اين خصوصيت را داراست كه اصولا موسيقى نيست.
    در نغمه‏هاى موسيقى،گوناگونى صدا،مد و طنين و نرمى و شدت و حركت‏هاى‏مختلفى كه هم راهش مى‏شود،به اضافه زير و بم و لرزش كه در زبان موسيقى،بلاغت صدا مى‏نامند،باعث‏خلجانات روحى مى‏شود.چنان چه اين جنبه از قرآن‏را در تلاوت مد نظر بگيريم،در مى‏يابيم كه هيچ زبانى از زبان قرآن بليغ‏تر نيست وهمين جنبه بر انگيزاننده احساسات آدمى-چه عرب و يا غير عرب-است.با توجه‏به اين دست آورد،تشويق به تلاوت قرآن با صداى بلند،نيز روشن مى‏شود.
    اين فاصله‏ها كه آيات قرآن بدان ختم مى‏شوند،تصويرهايى كامل از ابعادى‏است كه جمله‏هاى موسيقيايى بدان ختم مى‏يابند.اين فاصله در درون خود باصداها تناسب بسيار دارد و با نوع صوت و شيوه‏اى كه صوت ادا مى‏شود يگانگى‏بى‏مانندى دارد و از جهتى، اغلب اين‏فاصله‏ها با دو حرف نون و ميم كه هر دو درموسيقى معمول هستند يا با حرف مد پايان مى‏گيرند كه آن هم در قرآن طبيعى‏است‏» (22) .
    برخى از اهل فن گفته‏اند:در قرآن كريم بسيارى از فاصله‏ها با حروف‏<مد»و<لين‏»و افزودن حرف نون ختم مى‏شوند و حكمت آوردن چنين حروفى،ايجادنوعى آهنگ است.سيبويه نيز گفته است:<آنان-يعنى عرب-چنان چه مى‏خواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و ياء و نون را اضافه مى‏كردند و با اين كارصدا را كشيده مى‏خواندند.اما اگر مقصودشان ايجاد آهنگ نبود،از آوردن اين‏حروف خوددارى مى‏كردند.در قرآن نيز اين شيوه بسيار غنى‏تر و شايسته‏تر به كارگرفته شده است.اما چنان چه با يكى از اين حروف خاتمه نيابد و مثلا با يك حرف‏ساكن پايان پذيرد،يقينا اين حرف به پيروى از آواى جمله و تقطيع واژگانى آن آمده‏و متناسب با لحن گفتار،به شايسته‏ترين نحو در موضع خود نشسته است.البته،چنين حروفى اغلب در جملات كوتاه آمده و از<حروف قلقله‏»يا بانگ‏دار و يا طنين‏انداز و يا حروف ديگرى است كه در نظام موسيقى،لحنى براى آن قايل شده‏اند.
    تاثير شيوه بر انگيختن با صدا در زبان بر دل همه آدميان طبيعى است.در قرآن كريم‏نظمآهنگ اعجاز گون صوت‏ها همگان را مخاطب قرار مى‏دهد،چه آنان كه زبان رامى‏فهمند و چه آنان كه نمى‏فهمند.
    بنابر اين،كلمات قرآن كريم از حروفى تشكيل شده كه اگر يكى از آن بيفتد ياعوض شود يا حرف ديگرى به آن افزوده شود،اختلالى پديد مى‏آيد و در روند وزن‏و طنين و آهنگ ضعفى آشكار مى‏شود و حس گوش و زبان را با اشكال روبه روخواهد كرد و سرانجام، انسجام عبارت‏ها و زبدگى مخرج‏ها و مسندهاى حروف وپيوستگى آن را به يك ديگر با اشكال روبه‏رو خواهد كرد و به هنگام شنيدن،ناهنجارى به هم راه خواهد داشت‏».
    گفته‏اند:اين جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست‏به احساسات مبهمى‏بر مى‏گردد كه در قلب خواننده يا شنونده بر مى‏انگيزد.به عبارتى ديگر،حروف به‏شكل بى‏نظيرى در كنار هم قرار مى‏گيرند كه به هنگام شنيدن،بدون وجوددستگاه‏هاى موسيقى و بدون وجود قافيه يا وزن و بحر،چنين آهنگ با شكوهى ازآن به سمع مى‏رسد.
    در جايى از قرآن،زكريا خطاب به خداوند مى‏گويد: رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (23) .يا هنگامى كه به كلام حضرت مسيح‏در گهواره گوش فرا مى‏دهيم: انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا،و جعلنى مباركااينما كنت، و اوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت‏حيا (24) .يا آن جمله آهنگين كه درباره‏فرمان بردارى پيامبران سخن مى‏گويد: اذا تتلى عليهم آيات الرحمان خروا سجدا وبكيا (25) .يا آن لحن و آهنگ وحشت‏ناك كه ديدار با خداوند را در روز قيامت توصيف‏مى‏كند، و عنت الوجوه للحى القيوم،و قد خاب من حمل ظلما (26) .
    يا آهنگ دل نشين و شيرينى كه خداوند رحمان با آن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را موردخطاب قرار مى‏دهد.آهنگى كه دل‏ها را مسخر مى‏كند: طه.ما انزلنا عليك القرآن‏لتشقى.الا تذكرة لمن يخشى،تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى.الرحمان على‏العرش استوى.له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى.و ان تجهربالقول فانه يعلم السر و اخفى،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (27) .
    اما هنگامى كه قرآن به سخن از جانيان و عذابى كه براى آنان در نظر گرفته شده‏مى‏پردازد،لحن آن به آهنگى مسين مبدل مى‏شود و در گوش‏ها طنين مى‏اندازد.
    واژگان،گويى سنگ‏هاى سختى‏اند كه پرتاب مى‏شوند: انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرافى يوم نحس مستمر،تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر (28) .ولى زمانى كه ملائكه تسبيح‏گويان از خداوند براى مؤمنين طلب مغفرت مى‏كنند،واژگان،مانند شمش‏هاى طلاروان مى‏شوند: ربنا وسعت كل شي‏ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك . (29) اما هنگامى كه از روز قيامت‏سخن به ميان مى‏آيد،از كلمات نا آرام و عصبى وعبارات مقطع،هول و هشدار مى‏بارد: و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجركاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (30) .سپس نوبت‏به گلايه مى‏رسد و چه‏گلايه‏اى كه سودى ندارد: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم.الذى خلقك فسواك‏فعدلك.فى اى صورة ما شاء ركبك (31) .و زمانى هم مژدگانى داده مى‏شود...ملائكه به‏مريم مژده مى‏دهند كه حضرت مسيح متولد خواهد شد: يا مريم ان الله يبشرك بكلمة‏منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الآخرة و من المقربين (32) .و يا فريادى باكلمه‏اى عجيب مانند دشنه: فاذا جاءت الصاخة.يوم يقر المرء من اخيه.و امه و ابيه.وصاحبته و بنيه.لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (33) .
    ديگر اين كه اين تنوع در سبك و لحن حروف و عبارات در معمارى قرآن،بافت‏بى‏نظيرى است كه نه پيش و نه پس از آن بوده و يا خواهد بود.تمام اين امور دركمال سادگى به وقوع پيوسته‏اند،و اثرى از ساختگى و يا تكلف در آن مشهودنيست.واژه‏ها بسيار روان جريان مى‏يابند،وارد قلب مى‏شوند و پيش از دست‏به كارشدن عقل و تحليل و تفكر و تامل آن احساس مبهمى را كه آدمى را به خشوع وامى‏دارد،بر مى‏انگيزد.به عبارتى،با رسيدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتى را بر مى‏انگيزد كه ما تفسيرى براى آن نداريم.اين صفت‏به علاوه تمام‏صفات ديگر،روى هم رفته از قرآن پديده‏اى مى‏سازد كه تفسير پذير نيست و مانندهم ندارد (34) .

  5. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نظمآهنگ درونى قرآن

    <موسيقى بيرونى‏»دست آورد صنايعى مانند قافيه،سجع و تجزيه يا تقسيم‏سخن منظوم به مصراع‏هاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است كه همگى‏قالب‏هاى مجرد لفظى و پيوسته به شمار مى‏آيند.اما<نظماهنگ درونى‏»دست آوردجلالت تعبير و ابهت‏بيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است.فاصله نوع نخست‏با نوع دوم نيز بسيار است،زيرا در نوع دوم،زيبايى لفظ و شكوه‏مندى معنا، پيوندى‏ناگسستنى دارند و مؤانست ميان اين دو نوايى احساس انگيز پديد مى‏آورد و نسيمى‏روح نواز را به وزيدن وا مى‏دارد و درون آدمى را به خلجان مى‏نشاند.
    استاد<مصطفى محمود»در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بى‏نظير و در اسلوبش يگانه است،چنين مى‏گويد:<اين راز يكى از عميق‏ترين رازهاى‏ساختار كلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه كلامى مسجع،بلكه‏قسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى را آشكار مى‏سازد.
    بايد دانست كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است.براى‏مثال بيتى از شعرهاى‏<عمر بن ابى ربيعه‏»را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است،از نظر مى‏گذارنيم:
    قال لى صاحبى ليعلم مابي ا تحب القتول اخت الرباب
    شنونده وقتى اين بيت را مى‏شنود،از موسيقى آن به وجد مى‏آيد،اما موسيقى‏اين شعر از نوع بيرونى است و شاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن يك پايان بندى هم سان-ياء ممدود-در هر كدام از دو مصراع،به آهنگين‏شدن سخن خود كمك كرده است.موسيقى در اين بيت از خارج به گوش مى‏رسد ونه از داخل و به عبارتى،پايان بندى(قافيه)و وزن و بحر،موسيقى را مى‏سازند.اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مى‏كنيم: و الضحى،و اليل اذا سجى (35) با شطرى رو به روهستيم كه از قافيه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با اين همه سرشار ازموسيقى است و از هر حرف آن نوايى دل پذير مى‏تراود.اين نوا از كجا و چگونه‏پديد آمده است؟اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.
    هم چنين وقتى مى‏خوانيم: الرحمان على العرش استوى (36) .يا وقتى سخنان زكرياخطاب به خداوند را تلاوت مى‏كنيم: قال رب انى وهن العظم منى و اشتعل الراس شيباو لم اكن بدعائك رب شقيا (37) .يا سخن خداوند خطاب به موسى را مى‏شنويم كه: ان‏الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (38) .
    يا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مى‏دهد تلاوت مى‏كنيم كه:
    انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (39) .هر كدام از اين عبارت‏هاداراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژه‏ها و ازلا به لاى آن به شكلى شگرف بيرون مى‏تراود.
    وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مى‏كند،شيوه‏اى سمفونيك و حيرت انگيزپيش مى‏گيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم.و اضل فرعون‏قومه و ما هدى (40) .واژگان در اوج سلاست‏اند.كلماتى مانند<يبسا»يا<لا تخاف دركا»-به معناى لا تخاف ادراكا-تجسمى از رقت‏اند،گويى كلمات در دستان خالقشان‏ذوب مى‏شوند،نظام مى‏گيرند و نظم و آهنگى بى‏مانند در آنان تجلى مى‏يابد. اين‏نظماهنگ،ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.
    ميان اين نظماهنگ و شعر جاهلى،يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهم‏نيست و على رغم تمام كينه توزى‏هاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورت‏پذيرفته،تمام تاريخ حتى يك نمونه از تلاش‏هاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در ميان اين همه هياهو،عبارت‏هاى قرآن خصوصيات‏منحصر به فرد خود را دارند و چون پديده‏اى تفسير ناپذير جلوه مى‏كنند.يگانه‏توجيه باور مندانه‏اى كه مى‏توان از آن داشت،اين است كه قرآن سرچشمه‏اى دارددور از دست رس انسان.
    اكنون،به ايقاع (41) زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد:
    رفيع الدرجات ذو العرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم‏التلاق (42) .
    فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى (43) .
    فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا (44) .
    يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (45) .
    لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار (46) .

  6. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    خواندن قرآن با آواز خوش

    و رتل القرآن ترتيلا (47) .
    حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمه‏هاى‏صوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم،به اين
    نكته مى‏رسيم كه در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواسته‏اند كه نكات‏ظريف تلاوت-اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قراءت و غيره-رارعايت كند.در اين جا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مى‏پردازيم:
    رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:<هر چيزى زيورى دارد و زيور قرآن آواز خوش است‏».
    <زيباترين زيبايى‏ها،يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دل كش‏».
    <قرآن را با آواز و نواى[متين]عرب بخوانيد و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه كاران كبيره پرهيز كنيد» (48) .
    <آواز خوش زيورى براى قرآن است‏».
    <قرآن را با صداى خود خوش كنيد،زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزون‏مى‏كند».
    <قرآن را با آوازتان زينت‏بخشيد».
    امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه: و رتل القرآن ترتيلا (49) فرموده است:<به اين‏معناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد» (50) .
    امام باقر عليه السلام فرموده است:<قرآن را با آواز بخوانيد،زيرا خداوند-عز و جل‏دوست مى‏دارد كه با صداى خوش قرآن خوانده شود» (51) .
    رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:<قرآن با آهنگى حزين نازل شده،پس آن را با گريه[برخاسته از وجد]بخوانيد و اگر گريه نكرديد،لحن گريه به خود بگيريد و آن را باآواز خوش بخوانيد،كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نيست‏».
    <از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند» (52) .
    امام صادق عليه السلام فرمود:<قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزين‏بخوانيد» (53) .
    البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده‏اند فراوان و دليل اثباتى براى اين گفته‏هاست.
    ابن الاعرابى گفته است (54) :<عرب به هنگام سوار كارى يا نشستن در حياط و خيلى‏مواقع ديگر،به آواز ركبانى (55) تغنى مى‏كرد. وقتى قرآن نازل شد،پيامبر صلى الله عليه و آله خوش‏داشت كه عرب‏ها به جاى تغنى به آواز ركبانى،هجيراء (56) و آوازشان با قرآن باشد» (57) زمخشرى نيز گفته است:<عرب عادت داشت كه در همه احوال-چه هنگام‏سواركارى و چه در حال لميدن و يا نشستن در حياط خانه‏ها و غيره-به آواز و زمزمه‏ركبانى تغنى كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى مبعوث شد،بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمه‏آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،يعنى فرمود:<هر كس قرآن را جاى گزين‏ركبانى نكند و آن را زمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نيست‏» (58) .
    فيروز آبادى گفته است:<غناه الشعر و غنى به تغنية:تغنى به‏».يعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى كرد.
    شاعر گفته است:
    <تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (59) <زبيدى‏»ضمن آن كه نقل اين گفته را به پيامبر صلى الله عليه و آله منسوب داشته گفته است:
    <خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنى‏كند».
    <ازهرى‏»گفته است:<عبد الملك البغوى‏»به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى به‏من اطلاع داد كه معناى تغنى‏<خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است‏» (60) .اوحديث ديگرى را نيز به شهادت مى‏گيرد كه مى‏گويد:<زينوا القرآن باصواتكم‏».
    بر همين اساس،امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداى‏بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود. محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاوية بن‏عمار روايت مى‏كند كه به ابى عبد الله عليه السلام گفتم:آيا هر كس،دعا يا قرآن مى‏خواند،اگرصدايش را بلند نكند،گويى چيزى نخوانده است؟فرمود:<همين طور است،على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترين مردم بود و هنگام تلاوت‏صدايش را چنان بالا مى‏برد كه تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق عليه السلام در خواندن‏قرآن خوش صداترين مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بيدار مى‏شد،صدايش رابالا مى‏برد و وقتى سقاها و ديگر عابران از آن مسير مى‏گذشتند،مى‏ايستادند و به‏تلاوت او گوش مى‏دادند (61) .
    هم چنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت و قرآن‏نيكو تلاوت مى‏كرد.او روزى فرموده بود: <على بن الحسين عليه السلام با صداى بلند قرآن‏مى‏خواند تا شايد ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آيد.وقتى امام چنان كرد، ديگرمردم آن را تاب نمى‏آوردند».از او پرسيده شد:آيا رسول الله صلى الله عليه و آله در نماز جماعت‏صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏كرد؟فرمود:<رسول الله صلى الله عليه و آله فقط آن گونه‏كه در توان مردم بود تلاوت مى‏فرمود» (62) .
    هم چنين از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نياكانش از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل‏است كه فرمود:<قرآن را با آواز خوش بخوانيد،زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزون‏مى‏كند»،سپس اين آيه را تلاوت كرد: يزيد فى الخلق ما يشاء (63)

  7. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    - مقدمه تفسر وى‏<المحرر الوجيز»،ص 279.التمهيد،ج 5،ص 21.
    2- ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 29.
    3- كتاب دلايل الاعجاز،ص 28.
    4- ر.ك:ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 34-29.
    5- بقره 2:179.
    6- اگر تقدير<من كل شي‏ء»باشد،كاملا نادرست است و اگر<من بعض الاشياء»باشد حالت ابهام دارد كه در متن قانون نبايد هيچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد.
    7- ر.ك:التمهيد فى علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.
    8- شيخ محمد حسين كاشف الغطاء،الدين و الاسلام،ج 2،ص 107.
    9- ر.ك:تفسير ابن جرير طبرى-جامع البيان-ج 29،ص 98.
    10- اصطلاحاتى در موسيقى عروض است:يك حرف متحرك و بعد از آن يك حرف ساكن اگر بيايد سبب‏خفيف ناميده مى‏شود.دو حرف متحرك اگر بعد از آن ساكنى نيايد سبب ثقيل ناميده مى‏شود.دو متحرك كه‏بعد از آن يك ساكن بيايد،وتد مجموع ناميده مى‏شود.اگر حرف ساكن در ميان دو متحرك باشد وتد مفروق‏ناميده مى‏شود.اگر سه حرف متحرك پى در پى باشد،فاصله كوچك ناميده مى‏شود و اگر چهار حرف متحرك‏بيايد و بعد يك ساكن را فاصله بزرگ مى‏خوانند.
    11- قصص 28:30.ر.ك:استاد دراز،النبا العظيم،ص 99-94.
    12- نجم 53:22-1.
    13- روى،در اصطلاح عروض:حرف اصلى قافيه كه مدار قافيه بر آن است.
    14- شعراء 26:82-75.
    15- فجر 89:5-1.
    16- قمر 54:8-6.
    17- كهف 18:64.
    18- قارعه 101:11-9.
    19- حاقه 69:21-19.
    20- مريم 19:4-2.
    21- التصوير الفنى فى القرآن،ص 83-80.
    22- رافعى،اعجاز القرآن،ص 216-188.
    23- مريم 19:4.
    24- مريم 19:31.
    25- مريم 19:58.
    26- طه 20:111.
    27- طه 20:8-1.
    28- قمر 54:20-19.
    29- غافر 40:7.
    30- غافر 40:18.
    31- انفطار 82:8-6.
    32- آل عمران 3:45.
    33- عبس،80:37-33.
    34- مصطفى محمود،محاولة لفهم عصرى للقرآن،ص 447-445.
    35- ضحى 93:2 1.
    36- طه 20:5.
    37- مريم 19:4.
    38- طه 20:15.
    39- طه 20:74.
    40- طه 20:79-77.
    41- ايقاع:هم آهنگ ساختن آوازها.
    42- غافر 40:15.
    43- انعام 6:95.
    44- انعام 6:96.
    45- غافر 40:19.
    46- انعام 6:103.ر.ك:محاولة لفهم عصرى للقرآن ص 19-12.
    47- مزمل 73:4.
    48- الكافى،ج 2،ص 616-614،شماره‏هاى 9-8-3.
    49- مزمل 73:4.
    50- بحار الانوار،ج 89،كتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190.
    51- الكافى،ج 2،ص 616،شماره 13.
    52- بحار الانوار،ج 89،ص 191.
    53- الكافى،ج 2،ص 614،شماره 2.
    54- <ابو عبد الله محمد بن زياد كوفى‏»يكى از زبان دانان مشهور عرب است كه در محضر درس او مردمان بسيارحاضر مى‏شدند.او در سخندانى و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جايى كه مى‏گويند بر<ابو عبيده‏»و<اصمعى‏»برترى داشته است.او در رجب سال 150 هجرى زاده شد و در شعبان 231 از دنيا رفت(قمى،الكنى و الالقاب،ج 1،ص 215).
    55- ركبانى:خواندن سرود باكش و قوس دادن و زير و بم صدا.
    56- هجيراء:زمزمه و طنين آواز و ترانه.
    57- نهايه ابن اثير،ج 3،ص 391.
    58- الفائق،ج 2،ص 36(رثث).
    59- ابن منظور گفته است:<منظور شاعر تغنى بوده و اسم را(غناء)به جاى مصدر آورده است‏».
    60- لسان العرب،ج 15،ص 136،<تحسين القراءة و ترقيقها»آمده است.
    61- مستطرفات السرائر،ص 484.
    62- كتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170.
    63- فاطر 35:1،ر.ك:عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.

  8. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۶
    نوشته
    909
    مورد تشکر
    1,317 پست
    حضور
    1 روز 53 دقیقه
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    2

    اعجاز ادبي قرآن




    مهم‎ترين جهت اعجاز قرآن براي معاصران عصر رسالت، جنبة ادبي قرآن بود؛ زيرا آنان در فن فصاحت و بلاغت از مهارت بالايي برخوردار بودند و اعجاز ادبي قرآن را به خوبي مي‎شناختند.

    در اين جا به اعتراف عده‎اي از برجستگان فن فصاحت و بلاغت به معجزه بودن قرآن در اين زمينه، اشاره مي‎كنيم:

    وليد بن مغيره، يكي از سه نفري است كه در هنر بلاغت همتا نداشت. وقتي ابوجهل (برادرزادة وليد) نزد وليد رفت و گفت: اي عمو، تو دين محمد را قبول كرده‎اي؟
    وليد گفت: چنين نيست، من بر دين پدران خود باقي هستم، ليكن من كلامي شنيدم كه بدنم از آن به لرزه درآمد!
    ابوجهل: آيا كلام او شعر است؟
    وليد گفت: شعر نيست.
    ابوجهل گفت: آيا گفتار محمد خطابه است؟
    وليد گفت: خطابه هم نيست، زيرا خطابه كلامي است كه به هم متصل است؛ ولي كلام محمد از هم پراكنده مي‎باشد و به هم شباهتي ندارند و با اين حال بسيار شيرين و زيباست... كلام او سحر است و دل مردم را مسحور مي‎كند.(1)

    هم او در جاي ديگر گفته است: به خدا سوگند! احدي در ميان شما نيست كه از من به شعر و خصوصيات آن داناتر باشد. به خدا سوگند! كلام محمد هيچ شباهتي به هيچ يك از اقسام شعر ندارد، ليكن كلام او ـ كه به عنوان كلام خدايش مي‎خواند ـ حلاوت و طراوت مخصوص به خود دارد. كلام او بسان درخت استوار است كه در زمين ريشه دوانيده و بر فرازش ميوة دانش و حكمت قرار گرفته است. كلام او از هر سخني بالاتر است، هيچ كلامي برتر از سخن او وجود ندارد، كلام او مادون خود را خُرد و بي‎مقدار مي‎كند.(2)

    عتبة بن ربيعه، از بزرگان قريش، مي‎گويد: «... من سخني شنيدم كه به خدا سوگند تاكنون نظير آن را نشنيده بودم. به خدا، نه شعر است و نه سحر، نه كهانت است و نه جادوگري... اين سخني كه من شنيدم سخن بزرگي بود و آينده مهمي دارد.»(3)

    1.سيره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوري طبرسي، صص 52ـ51. 2
    2 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوري طبرسي، صص 52ـ51. .
    3. سيره ابن هشام، ج 2، ص 23.
    يارب نظر تو برنگردد!

    گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست

    تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
    راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش




  9. تشکر


  10. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت مهر ۱۳۸۶
    نوشته
    909
    مورد تشکر
    1,317 پست
    حضور
    1 روز 53 دقیقه
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    2



    سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.
    اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.
    بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مى‏شود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.
    در قرآن تخيلات شعرى و تشبيه‏هاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.
    مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مى‏كنند كه مخصوص قرآن است.
    در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.
    اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه «فنى‏» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شده‏اند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله «قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.

    ائمه اطهار گاهى قرآن را در خانه‏هاى خود با آهنگى چنان دلربا مى‏خواندند كه مردم كوچه را متوقف مى‏كرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.
    پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامه‏هاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشت‏سر گذاشته است.
    بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمى‏آيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مى‏باشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مى‏شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
    همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مى‏گذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مى‏شوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مى‏شوند.


    جنبه‏هاى اعجاز قرآن استاد شهيد مرتضى مطهرى
    يارب نظر تو برنگردد!

    گفتم يارب مرا براتي بفرست ... توفان زده ام فلك نجاتي بفرست .. .گفتند كه با زمزمه ي يا مهدي .. .نذر گل نرگس صلواتي بفرست

    تکيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
    راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود