صفحه 1 از 4 123 ... آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: زن عامل بدبختي انسان

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    191
    مورد تشکر
    78 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    زن عامل بدبختي انسان




    قصه ي بهشت تقريبا در تمام فولكولورهاي جهان ( در مصر، هند و تبت و بابل و پارس و يونان و پولينزي و مكزيك و...) آمده است . در بيشتر اين بهشتها سخن از درختاني است كه نزديك شدن به آن ها حرام است: يا سخن از مارها و اژدها هايي است كه نعمت جاوداني بودن را از انسان ربوده اند. به عبارت ديگر بهشت را مسموم ساخته اند. گمان بيشتر آن است كه مار و انجير رمز و نشانه ي شهوت جنسي بوده باشد. اين داستان اشاره به آن است كه شهوت جنس و معرفت سبب از بين رفتن پاكي و بي گناهي و خوشبختي مي شود.، و سرچشمه ي همه ي شرور است. همين فكر ، كه در آغاز عهد قديم ديده مي شود در پيان آن ، يعني در سفر جامعه نيز به نظر مي رسد. در بيشتر اين داستان ها زن وسيله اي است كهمار يا شيطان، به وسيله ي آن ، آدمي را به طرف شر مي كشد. و آن را محبوب وي قرار مي دهد.اين زن در يك جا به صورت حواست و در جاي ديگر به صورت پاندورا يا به صورت پوسي كه در اساطير چين ديده مي شود.
    ((شي-چينگ)) مي گويد: {{{{چيز در آغاز كار در فرمان مرد بود ،ولي زني اورا به بندگي وا داشت. بدبختي ما از آسمان نيست، بلكه از زن است: هموست كه سبب تباهي نژاد آدمي شد، آه چه بدبختي ، اي پوسي ، تو آتشي را برافروختي كه مارا سوزانده و هر روز مشتعلتر مي شود ... جهان از دست رفت، و رذليت همه جا را فرا گرفت}}}}


    تاريخ تمدن/مشرق زمين گاهواره ي تمدن/ فصل دوازدهم/ صفحه ي 383 و 384
    ویرایش توسط schindler : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۰۷:۳۸

  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    و اگر بخواهيم بهتر و بیشتر بدانیم و ببینیم که‏ نظر قرآن درباره خلقت و شخصیت زن و مرد چيست لازم است به‏مسئلهسرشت زن و مرد كه در ساير كتب مذهبی نيز مطرح است توجه كنيم :
    «قرآن نيز دراينموضوع سكوت نكرده است.بايد به‏بينيم قرآن زن ومرد رايك سرشتی ميدانديادو سرشتی؟ يعنی آيا زن و مرد دارای يك طينت وسرشت ميباشند و يا دارای دو طينتو سرشت . قرآن با كمال صراحت درآيات متعددی ميفرمايد كه زنان را از جنس مردانو از سرشتی نظير سرشت‏مردان آفريده‏ايم .
    قرآن درباره آدم اول ميگويد : همهشما را از يك پدرآفريديم و جفت آن پدر را ازنوع وجنس خود او قرار داديم ، ( سورهنساء آيه 1)درباره همه آدميان ميگويد خداوند از جنس خود شما برای شما همسرآفريد.سوره نساء و سوره آل عمران و سوره روم.
    در قرآن از آنچه دربعضی از كتب مذهبی هست كه زن از مايه‏ای پست‏تر ازمايه مرد آفريده شده و يااينكه به زن جنبه طفيلی و چپی داده‏اند وگفته‏اند كه همسر آدم اول از عضوی ازاعضاء طرف چپ او آفريده شد ، اثر وخبری نيست . عليهذا در اسلام نظريه تحقيرآميزی نسبت به زن از لحاظسرشت و طينت وجود ندارد .
    يكی ديگر ازنظرياتتحقيرآميزی كه در گذشته وجود داشته است و درادبيات جهان آثار نامطلوبی بجا گذاشته است اينست كه زن عنصر گناه است ، از وجود زن شر و وسوسه برميخيزد ، زن‏شيطان كوچكاست، ميگويند در هر گناه و جنايتی كه مردان مرتكب شده‏اندزنی در آن دخالتداشته است ، ميگويند مرد در ذات خود از گناه مبرااست و اين زن است كه مرد رابگناه ميكشاند ، ميگويند شيطان مستقيما دروجود مرد راه نمييابد و فقط از طريقزن است كه مردان را ميفريبد ، شيطان‏زن را وسوسه ميكند و زن مرد را ، ميگويندآدم اول كه فريب شيطان را خوردو از بهشت سعادت بيرون رانده شد از طريق زن بود، شيطان حوا را فريفت‏و حوا آدم را . قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كردهولی هرگز نگفته كه شيطان يا مارحوا را فريفت و حوا آدم را، قرآن نه حوا رابعنوان مسئول اصلی معرفی‏ميكند و نه او را از حساب خارج ميكند، قرآن ميگويدبه آدم گفتيم خودت‏و همسرت در بهشت سكنی گزينيد و از ميوه‏های آن بخوريد ،قرآن آنجا كه‏پای وسوسه شيطانی رابميان ميكشد ضميرهارابه شكل " تثنيه "مياورد،ميگويد «فوسوس لهما الشيطان ». شيطان آن دو را وسوسه كرد . « فدلاهمابغرور »شيطان آن دو را بفريب راهنمائی كرد،« وقاسمهما انی لكما من‏الناصحين» يعنی شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها رانميخواهد.
    به اين ترتيب قرآن با يك فكر رائج آن عصر و زمان كه هنوز هم درگوشه‏و كنار جهان بقايائی دارد سخت بمبارزه پرداخت و جنس زن را از اين‏اتهام كه عنصر وسوسه و گناه ، و شيطان كوچك است مبرا كرد.
    يكی ديگر ازنظريات تحقيرآميزی كه نسبت به زن وجودداشته است در ناحيه استعدادهای روحانی و معنوی زن است ، ميگفتند زن به‏بهشتنميرود ، زن مقامات معنوی و الهی را نميتواند طی كند ، زن‏نميتواند بمقام قربالهی آنطور كه مردان ميرسند ، برسد . قرآن در آيات‏فراوانی تصريح كرده است كهپاداش اخروی و قرب الهی به جنسيت مربوطنيست ، به ايمان و عمل مربوط است ، خواهاز طرف زن باشد يا از طرف‏
    مرد ، قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قديسی از يك زنبزرگ و قديسه يادميكند ، از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسی و عيسی درنهايت‏تجليل ياد كرده است ، اگر همسران نوح و لوط را بعنوان زنانی ناشايسته‏برای شوهران‏شان ذكر ميكند ، از زن فرعون نيز بعنوان زن بزرگی كه گرفتارمرد پليدی بوده است غفلت نكرده است ، گوئی قرآن خواسته است درداستانهایخود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر بمردان‏ننمايد.
    قرآندرباره مادر موسی ميگويد ما بمادر موسی وحی فرستاديم كه كودك راشير بده وهنگامی كه بر جان او بيمناك شدی او را بدريا بيافكن و نگران‏نباش كه ما او رابسوی تو باز پس خواهيم گردانيد.
    قرآن درباره مريم مادر عيسی ميگويد كار او بهآنجا كشيده شده بود كه درمحراب عبادت همواره ملائكه با او سخن ميگفتند و گفت وشنود ميكردند ،از غيب برای او روزی ميرسيد ، كارش از لحاظ مقامات معنوی آنقدربالاگرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده او را پشت سر گذاشته‏بود ، زكريا در مقابل مريم مات و مبهوت مانده بود .
    در تاريخ خود اسلامزنان قديسه و عاليقدر فراوانند . كمترمردی است بپايه خديجه برسد ، و هيچ مردی جز پيغمبر و علی بپايه حضرت‏زهرانميرسد ، حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران غير ازخاتمالانبيا برتری دارد . اسلام در سير من الخلق الی الحق يعنی در حركت ومسافرتبسوی خدا هيچ تفاوتی ميان زن و مرد قائل نيست ، تفاوتی كه اسلام‏قائل است درسير من الحق الی الخلق است ، در بازگشت از حق بسوی مردم وتحمل مسئوليتپيغامبری است كه مرد را برای اينكار مناسبتر دانسته است.
    يكی ديگر ازنظريات تحقير آميزی كه نسبت به زن وجود داشته است ،مربوط است به رياضت جنسی وتقدس تجرد و عزوبت ، چنانكه ميدانيم دربرخی آيين‏ها رابطه جنسی ذاتا پليد است، بعقيده پيروان آن آئين‏ها تنهاكسانی بمقامات معنوی نائل ميگردند كه همه عمرمجرد زيست كرده باشند ،يكی از پيشوايان معروف مذهبی جهان ميگويد : " با تيشهبكارت درخت‏ازدواج را از بن بر كنيد " همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبهدفع‏افسد به فاسد اجازه ميدهند يعنی مدعی هستند كه چون غالب افراد قادرنيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كف‏شان ربوده ميشود و گرفتار فحشاميشوند و با زنان متعددی تماس پيدا ميكنند ، پس بهتر است ازدواج كنندتا بابيش از يك زن در تماس نباشند ، ريشه افكار رياضت طلبی وطرفداری از تجرد وعزوبت بدبينی به جنس زن است ، محبت زن را جزءمفاسد بزرگ اخلاقی بحساب مياورند . اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد ، ازدواج را مقدس ، و تجرد را پليدشمرد، اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفی كرد و گفتمن اخلاقالانبياء حب النساء » . پيغمبر اكرم ميفرمود من به سه چيز علاقه دارم ، بوی خوش ، زن ، نماز.
    برتراندراسل ميگويد : در همه آئينها نوعی بدبينی به علاقه جنسی يافت‏ميشود مگر در اسلام ، اسلام ازنظر مصالح اجتماعی حدود و مقرراتی برای اين‏علاقه وضع كرده اما هرگز آنرا پليدنشمرده است.
    يكی ديگر از نظريات تحقير آميزی كه درباره زن وجود داشته اينستكه‏ميگفته‏اند زن مقدمه وجود مرد است و برای مرد آفريده شده است.
    اسلامهرگز چنين سخنی ندارد ، اسلام اصل علت غائی را در كمال صراحت‏بيان می‏كند ،اسلام با صراحت كامل می‏گويد ، زمين و آسمان ، ابر و باد ،گياه و حيوان ، همهبرای انسان آفريده شده‏اند ، اما هرگز نميگويد زن برای‏مرد آفريده شده است ،اسلام ميگويد هر يك از زن و مرد برای يكديگرآفريده شده‏اند ، « هن لباس لكم وانتم لباس لهن ». زنان زينت و پوشش‏شما هستند و شما زينت و پوشش آنها . اگرقرآن زن را مقدمه مرد و آفريده‏برای مرد ميدانست قهرا در قوانين خود اينجهت رادر نظر ميگرفت ، ولی‏چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظری ندارد و زن راطفيلی وجود مردنميداند در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به اينمطلب نظرنداشته‏است.
    يكی ديگر از نظريات تحقير آميزی كه در گذشته درباره زن وجودداشته اين‏است كه زن را از نظر مرد يك شر و بلای اجتناب ناپذير ميدانسته‏اند ،بسياری از مردان با همه بهره‏هائی كه از وجود زن ميبرده‏اند ، او را تحقيرو مايه بدبختی و گرفتاری خود ميدانسته‏اند ، قرآن كريم مخصوصا اينمطلب را تذكر ميدهد كه وجود زن‏برایمرد خير است ، مايه سكونت و آرامش دل او است . يكی ديگر از آن نظريات تحقيرآميزاينست كه سهم زن را در توليد فرزندبسيار ناچيز ميدانسته‏اند ، اعراب جاهليت وبعضی از ملل ديگر مادر رافقط بمنزله ظرفی ميدانسته‏اند كه نطفه مرد را كه بذراصلی فرزند است درداخل خود نگهميدارد و رشد ميدهد . در قرآن ضمن آياتی كهميگويد شما را ازمرد و زنی آفريديم و برخی آيات ديگر كه در تفاسير توضيح دادهشده است‏.به اين طرز تفكر خاتمه داده شده است . از آنچه گفته شد معلوم شداسلام از نظر فكر فلسفی و از نظر تفسير خلقت‏نظر تحقيرآميزی نسبت به زن نداشتهاست بلكه آن نظريات را مردود شناخته‏است.» نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری

    واما بهشت ادم :
    « و گفتیم ای آدم تو وهمسرت در این باغ سر سبز و پر نعمت سکنی گزینید و از نعمتهای ان هرچه خواهید بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که در اینصورت از ستمکاران به خویش خواهید بود»
    «اما این بهشت که قرآن انرا به «جنه» ( باغ سرسبز) تعبیر کرده آن بهشت جاوید نیست که خداوند در غیب به مومنان وعده داده است .
    حسین بن بشار از یاران نزدیک امام صادق گوید : از امام راجع به بهشت ادم – که بر اثر ترک اولی از ان بیرون شد ــ پرسیدم . فرمود : آن بهشتی در این دنیا بوده که ماه و خورشید در آن طلوع میکرده و اگر بهشت جاوید بود از آن بیرون نمیشد. بحار ج6/284+ روایتی از امام باقر نیر بدین مضمون هست
    و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو...» یعنی : آنها ( ادم و حوا و ابلیس یا ادم و حوا به لحاظ نسل و ذریه آنها) را گفتیم : ( از منزلت خویش یا از خوشی و تنعم ) فرود آیید ( و ازاین پس ) دشمن یکدیگر باشید ( ابلیس با ادم و نسل او یا فرزندان ادم با یکدیگر به مقتضای سرشت ). بقره ۳۶

    « آیا ما به آفرینش نخست خسته شده ایم ؟! خیر بلکه این افریدگان هم اکنون در حال تبدیل به آفرینشی نویین می باشند» ق 15
    « آیا روزگارانی دراز بر انسان نگذشت که چیز قابل بیانی هیچ نبود ؟!» انسان 1
    « چرا به خداوند شکوهمندانه نگاه نمیکنید در حالی که شما را در مراحل و خلقتهای گوناگون آفرید » نوح13و14
    «پروردگار تو (از خلق) بی نیاز و به همه مهربان است. اگر بخواهد شما را (از روی زمین) ببرد و همه را فانی کند .آنگاه پس از شما هر که را خواهد جانشین شما کند . چنان که شما را از ذریه گروهی دیگر پدید آورد.»انعام ۱۳۳

    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۰۹:۱۲

  3. تشکرها 2


  4. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    8
    مورد تشکر
    0 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    به نظر من اينطوريه كه خدا چهار زن را لايق دانسته و اسامي آن ها را در قرآن ذكر كرده و اين چهار زن ديگر مرده اند پس بيقه زن ها لايق نيستند

  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط schindler نمایش پست
    ((شي-چينگ)) مي گويد: {{{{چيز در آغاز كار در فرمان مرد بود ،ولي زني اورا به بندگي وا داشت. بدبختي ما از آسمان نيست، بلكه از زن است: هموست كه سبب تباهي نژاد آدمي شد، آه چه بدبختي ، اي پوسي ، تو آتشي را برافروختي كه مارا سوزانده و هر روز مشتعلتر مي شود ... جهان از دست رفت، و رذليت همه جا را فرا گرفت}}}}
    بنظرم همه بدبختیها از شهوات نفسانی مردان نشات میگیره ، مردانی که در پیری هم هوس هوش و حهواس رو از اونا میگره عامل بدبختی خود مردا هستن که همیشه زیاده خواهن و هیچ وقت تمامی نداره
    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۱۰:۴۵

  6. تشکر


  7. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    75
    مورد تشکر
    85 پست
    حضور
    27 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    حالا به فرض محال زنها لايق نباشن ببينيد مردها چقدر ........ هستند كه كشته مرده زنهان و تحت هيچ شرايطي و تو هيچ سني و با داشتن حتي زن و بچه باز هم چشم و دلشون سير نميشه و بذارن هر روز 1 زن مي گيرن

  8. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    نقل قول نوشته اصلی توسط jaleel نمایش پست
    به نظر من اينطوريه كه خدا چهار زن را لايق دانسته و اسامي آن ها را در قرآن ذكر كرده و اين چهار زن ديگر مرده اند پس بيقه زن ها لايق نيستند
    زنان الگو در قران برای همه مردان و زنان الگو هستند :
    کتاب زن در ایینه کمال و جمال
    ‌فاطمه(ع) كلمة‌ ا…:
    همانگونه‌ كه‌ خورشيد وجود حضرت‌ امير - سلام‌الله‌ عليه‌ - بر عالم‌ انساني، مي‌تابد حضرت‌ زهرا(ع) نيز مي‌تابد و اگر فاطمه‌ زهرا(ع) معروف‌ شده‌اند، نه‌ براي‌ آن‌ است‌ كه‌ زن‌ تنها در حضرت‌ زهرا(ع) خلاصه‌ شده‌ بلكه‌ به‌ اين‌ دليل‌ است‌ كه‌ ايشان‌ ديگران‌ را تحت‌الشعاع‌ خود قرار داده‌ است. در بين‌ زنان‌ حضرت‌ فاطمه‌ - صلوات‌ الله‌ عليها- اشتهار يافت‌ وگرنه‌ زنان‌ فراواني‌ بودند كه‌ هم‌ از عصمت‌ برخوردارند و هم‌ از كمال‌ متعارف‌ و فوق‌ متعارف، وليكن‌ علت‌ درخشش‌ حضرت‌ زهرا(ع) در بين‌ زنان، همان‌ است‌ كه‌ حضرت‌ علي(ع) در بين‌ اوليأ الاهي‌ مي‌درخشد.

    ‌يوسف‌ و مريم، دو مظهر عفت:
    قرآن‌ كريم‌ در مقام‌ بيان‌ قوة‌ جاذبه‌ و معرفي‌ ملكة‌ «عفاف»، هم‌ از مرد و هم‌ از زن‌ مثال‌ مي‌آورد. اما آيا مرد در اين‌ صحنه، عفيفانه‌ تر تجلي‌ نموده‌ يا زن؟
    يوسف‌ صديق(س) و حضرت‌ مريم(س) مزاياي‌ ارزشي‌ فراواني‌ داشتند. قرآن‌ نقل‌ مي‌كند يوسف‌ مبتلا شد و در اثر عفاف، نجات‌ يافت. مريم‌ نيز امتحان‌ شد و در پرتو عفاف، ارتقأ يافت‌ اما توصيف‌ قرآن‌ از اين‌ دو معصوم(ع) كمي‌ متفاوت‌ است: هنگامي‌ كه‌ يوسف(ع) آزمون‌ مي‌شود، تعبير مي‌فرمايد:
    «همَّت‌ به‌ وهَم‌ بها لولا أن‌ رأي‌ برهان‌ ربه»
    «آن‌ زن‌ قصد او كرد و او نيز اگر برهان‌ پروردگار را نديده‌ بود، آهنگ‌ او مي‌كرد.»
    زن‌ مصري، همت‌ گماشت‌ و تعقيب‌ يوسف(ع) كرد ولي‌ يوسف‌ صديق(ع)، نه‌ تنها مرتكب‌ حرام‌ نشد و مقدمات‌ حرام‌ را آماده‌ نكرد بلكه‌ اساساً‌ قصد و همت‌ فساد از ناحية‌ يوسف‌ در ميان‌ نبود:
    «اِ‌لا‌ عبادك‌ منهم‌ المخلصين»
    بنابراين، به‌ اعتراف‌ شيطان، يوسف‌ صديق، منزه‌ از اين‌ گزند بود چرا كه‌ مفتريان‌ نيز كه‌ دامن‌ پاك‌ يوسف‌ را متهم‌ كرده‌ بودند، سرانجام‌ اعتراف‌ نمودند و گفتند:
    «الاَّن‌ حصحص‌ الحق‌ أنا راودته‌ عن‌ نفسه»
    «اكنون‌ حق‌ پايدار گشت، من، از او كام‌ خواستم.»
    خداوند نيز به‌ نزاهت‌ و قداست‌ يوسف(ع) شهادت‌ داد و فرمود: نه‌ تنها يوسف‌ به‌ طرف‌ بدي‌ نرفت‌ بلكه‌ بدي‌ هم‌ به‌ طرف‌ يوسف‌ نرفت:
    «كذلك‌ لنصرف‌ عنه‌ السوءَ‌ و الفحشأ»
    «اين‌گونه‌ بدي‌ و پليدي‌ را از او برگردانيم.»
    اما حضرت‌ مريم(ع) از لحاظ‌ ملكة‌ «عفاف»، يا هم‌ سطح‌ يوسف‌ صديق(ع) - كه‌ خدا از او بعنوان‌ عبد مخلَص‌ ياد كرد (من‌ عبادنا المخلَصين) - و يا از او بالاتر است. زيرا وقتي‌ عفاف‌ مريم(ع) مطرح‌ مي‌شود، سخن‌ از «همت‌ به‌ وهمَّ‌ بها لولا أن‌ رأي‌ برهان‌ ربه» نيست‌ و نمي‌فرمايد كه‌ اگر مريم(ع)، دليل‌ الهي‌ را مشاهده‌ نمي‌كرد، مايل‌ به‌ عمل‌ خلاف‌ عفت‌ مي‌شد:
    «قالت‌ اني‌ أعوذ بالرحمن‌ منك‌ اًن‌ كنت‌ تقياً»
    «مريم‌ گفت: اگر پرهيزكاري، از تو پناه‌ به‌ خداي‌ رحمان‌ مي‌برم.»
    يعني‌ نه‌ تنها ميل‌ نكرد بلكه‌ آن‌ فرشته‌ را نيز كه‌ به‌ صورت‌ بشر بر او ظاهر شده‌ است‌ نهي‌ از منكر مي‌كند و مي‌گويد: اگر با تقوايي، دست‌ به‌ اين‌ عمل‌ نزن. مريم(ع) به‌ فرشتة‌ متمثل‌ مي‌فرمايد: من‌ دستم‌ بسته‌ است، تو هم‌ دستت‌ را ببند. آيا اين‌ تعبير، لطيف‌تر از تعبير يوسف«ع» نيست؟


    اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى ديگر انسانها قرار گيرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، واگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. اين مطلب را قرآن كريم به صورت صريح روشن كرده وچهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب ودو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

    زن، چه بد وچه خوب نمونه زنان نيست، زن نمونه است. فرق است‏بين اين دو مطلب كه اگر زن خوب شد، آيا نمونه زنان مى‏باشد يا زن نمونه است؟ چه اين كه مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نيست‏بلكه مرد نمونه است. قرآن كريم مى‏فرمايد: آن كه خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نيست، بلكه زن نمونه است، چه اين كه زن بد، نمونه زنان بد نيست، بلكه نمونه انسانهاى بد است.
    زن لوط و زن نوح

    قرآن كريم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبيين كرده ومى‏فرمايد:
    ضرب الله مثلا للذين كفروا امراة نوح و امراة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين (1)
    خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح ولوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند وبه آنها خيانت كردند وكارى از دست‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شويد.
    در اين جا خداوند نمى‏فرمايد
    «ضرب الله مثلا لللاتي كفرن‏»
    ونمى‏فرمايد
    «ضرب الله مثلا للنساء الكافرات‏»
    نمى‏گويد خدا نمونه زنان بد را ذكر كرد، بلكه مى‏گويد نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذين كفروا نه «للنساء» ونه «لللاتي كفرن‏» بنابراين معلوم مى‏شود اين «للذين كفروا» به معناى مردان كافر نيست‏بلكه به معناى مردم تبهكار وبزهكار است. منظور از خيانت نيز در اينجا، خيانت مكتبى، اعتقادى وفرهنگى است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:
    لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتكم (2)
    خيانت نكنيد به خدا ورسول وخيانت نكنيد به امانت‏هايتان.
    به پيامبر خيانت كردن، يعنى، با دين او بد رفتارى كردن. در اينجا كه فرمود: زن لوط وزن نوح به اين دو پيامبر كه يكى از آنها پيامبر اولواالعزم است وديگرى حافظ شريعت ابراهيم عليه السلام، خيانت كردند، يعنى مكتبشان را نپذيرفتند، واينها نمونه مردم تبهكار وكافرند.
    بنابراين معلوم مى‏شود كه اگر سخن از «الذين‏» و «امنوا» ومانند آن است‏بنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همين آيه هم كه فرمود قيل ادخلا النار مع الداخلين اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنيه مذكر است، تثنيه مؤنث هم هست، اما اين كه «داخلين‏» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.
    زن فرعون

    قرآن كريم دو نمونه خوب از زنان را نيز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضيلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد ودرباره آنها چنين مى‏فرمايد:
    و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة و نجني من فرعون و عمله و نجني من القوم الظالمين (3)
    براى كسانى كه ايمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پيش خود در بهشت‏براى من خانه‏اى بساز ومرا از فرعون وكردارش نجات بخش ومرا از دست مردم ستمگر برهان.
    تعبير قرآن در آيه اين نيست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرمايد: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است وجامعه برين از اين زن الگو مى‏گيرد، نه اين كه فقط زنان بايد از او درس بگيرند.
    ذات اقدس اله در اين آيه نيز نمى‏فرمايد:
    «و ضرب الله مثلا لللاتي امن امراة فرعون‏»
    بلكه مى‏فرمايد: نمونه مردم خوب، زن فرعون است
    و ضرب الله مثلا للذين امنوا
    امراة فرعون يك چنين زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى:
    انا ربكم الاعلى (4)
    پروردگار بزرگتر شما منم.
    داشت و شعار:
    ما علمت لكم من اله غيري (5)
    براى شما خدايى غير از خودم نمى‏شناسم.
    در سر مى‏پروراند وادعاى انحصار مى‏نمود. ذات اقدس اله در قرآن كريم به صورت حصر مى‏فرمايد:
    سبح اسم ربك الاعلى (6)
    تسبيح كن نام پروردگار والاى خود را.
    كلمه اعلى مفهومى است كه حصر را همراه دارد، بنابراين، دو نفر به عنوان اعلى نمى‏توانند يافت‏شوند، فرعون نيز با گفتن اين كلمه داعيه انحصار داشت واين اعلى بودن را ادعا مى‏كرد. او همانطورى كه ادعاى ربوبيت را داشت، مدعى توحيد ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمى‏گفت. او مى‏فت: نه تنها من خدايم، بلكه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر مى‏داد ودر چنين خانه‏اى بانويى نشات گرفت كه نمونه مردم متدين است.
    قرآن در مقام ذكر فضائل اين بانو مهمترين آنها را در بعد دعا مى‏داند كه در اين دعا شش نكته مهم اخذ شده است.
    علت اين كه اين بانو نمونه مردم خوب است‏به خاطر آن است كه در نيايشش به ذات اقدس اله عرض مى‏كند: اذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة.
    اين زن در كنار خدا، بهشت را مى‏طلبد. ديگران بهشت را مى‏طلبند، ودر دعاهايشان از خداوند:
    جنات تجري من تحتها الانهار (7)
    بهشت‏هايى كه از زير آنها نهرها جارى است.
    درخواست مى‏كنند، اما اين بانو اول خدا را مى خواهد وبعد در كنار خدا، خانه طلب مى‏كند. نمى‏گويد «رب ابن لي بيتا في الجنة‏» ونمى‏گويد «رب ابن لي بيتا عندك في الجنة‏» بلكه مى‏گويد: رب ابن لي عندك بيتا في الجنة اول عند الله را ذكر مى‏كند بعد سخن از بهشت را به ميان مى‏آورد. يعنى اگر سخن از:
    «الجار ثم الدار» (8)
    اول همسايه بعد منزل خود.
    است، اين بانو هم مى‏گويد: «الله ثم الجنة‏» البته جنتى كه عند الله باشد، با جنتى كه تجري من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.
    در اين نيايش ششگانه يا دعاى شش بعدى دو درخواست‏به تولى بر مى‏گردد يكى لقاء الله وديگرى بهشت. يعنى يكى «جنة اللقاء» وديگرى جنات تجري من تحتها الانهار وچهار خواسته ديگر هم به تبرى بر مى‏گردد:
    1 - ونجني من فرعون 2 - وعمله 3 - نجني من القوم الظالمين 4 - و «اعمالهم‏» كه محذوف است.
    آنجا كه مى‏فرمايد نجني من فرعون وعمله خواسته او اين نيست كه: خدايا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممكن است كسى بگويد خدايا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسيد، دست‏به ظلم بيالايد. اما اين بانو عرض مى‏كند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلكه از ستمكارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زير بار شرك فرعون نروم وخود نيز داعيه ربوبيت در سر نپرورانم رب نجني من فرعون وعمله. سپس مى‏گويد ونجني من القوم الظالمين چون ممكن است كسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون يا ساير ستمكاران بيفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مى‏كند ونجني من القوم الظالمين و «اعمالهم‏» به قرينه نجني من فرعون وعمله حذف شده است وحذف در اين‏گونه موارد جايز است.
    بنابراين بانويى كه تا به اين حد عالى مى‏فهمد ودر خواسته‏هايش تبرى وتولى داشته ومسائل اجتماعى وفردى را از ذات اقدس اله مسالت مى‏كند، آيا اين زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ يا به تعبير قرآن كريم نمونه مردم جامعه است؟
    مقام ويژه مريم عليها السلام نمونه چهارمى را كه قرآن بيان مى‏كند حضرت مريم است. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسانهاى مؤمن در آيه بعد براى گراميداشت مقام خاص مريم مى‏فرمايد:
    و مريم بنت عمران التي احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت‏بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتين (9)
    ومريم دختر عمران را، كه خود را پاكدامن نگاه داشت ودر او از روح خود دميدم وسخنان پروردگار خود وكتابهاى او را تصديق كرد واز عبادت پيشگان بود.
    يعنى
    «و ضرب الله مثلا للذين آمنوا مريم ابنت عمران‏»
    وچون مقام مريم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اينها را يكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آيه جدا ذكر فرمود، برخلاف آن دو كافره كه در يكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آيه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در يك آيه ذكر شدند. حضرت مريم در اثر احصان، صيانت، عفت ودر اثر دريافت آن روح غيبى به جايى رسيد كه صدقت‏بكلمات ربها وكتبه وكانت من القانتين گشت.
    از اين چهار نمونه سوره تحريم به خوبى بر مى‏آيد كه نه مرد نمونه، نمونه مردان است ونه زن نمونه، نمونه زنان. ممكن است كشاورز نمونه، نمونه كشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست واختصاصى به زن يا مرد ندارد.
    پس در ارزيابى مقام وكمالات مريم نقش مادر آن بانو را نبايد فراموش كرد. گرچه در تربيت مريم‏سلام الله عليها حضرت زكريا نيز نقش داشت ليكن اين امر در مرحله نهايى بود نه در پيدايش ابتدايى، مادر اين بانو لياقت آن را داشت كه مادر پيغمبر بزايد وآن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، واين كه ذات اقدس اله اين گوهر را پذيرفت، براى آن بود كه مى‏دانست اگر به او فيض عطا نمايد امين در حفظ فيض خواهد بود.
    خدا به عده زيادى از مردان فضيلت داد ومى‏دانست كه از عهده آن برنيامده وسرانجام رسوا خواهند شد واعطاى فضيلت‏به آنها فقط از باب:
    معذرة الى ربكم (10)
    واتمام حجت‏بود لذا به آنها فضيلت داد، ولى سمت وماموريت نداد. زيرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموريت وسمتى پيدا كند به مبانى دين صدمه مى‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضيلت داد ولى سمت نداد، به سامرى فضيلت داد ولى سمت نداد. سامرى آدم كوچكى نبود او با چشم درونى‏خود اثر فرشته‏ها را ديد وگفت:
    بصرت بما لم يبصروا به (11)
    من ديدم چيزى را كه توده ناظران نديدند، ولى به جاى اين كه از آن اثر فيض گرفته، وراه موسى وهارون را ادامه بدهد، وشاگردى آنها كند، گوساله پرستى را رواج داد. بلعم باعورا نيز، كسى بود كه طبق يك نقل ذات اقدس اله درباره او فرمود:
    و اتل عليهم نبا الذي اتيناه اياتنا فانسلخ منها (12)
    خبر آن كس را كه آيات خود را به او تعليم داده بوديم واز آن دور شد براى آنان بخوان.
    ما يك قشر روشن، يك لباس فاخرى بر پيكر او پوشانديم اما او از اين پوست درآمد.
    اينها نمونه‏هاى قرآنى است مبنى بر اين كه خدا مى‏داند كه به چه كسى سمت‏بدهد، لذا فضيلت را مى‏دهد تا معلوم شود، كه عده‏اى عمدا فضيلت را به رذيلت تبديل مى‏كنند. چون ذات اقدس اله از درون وبرون همگان باخبر است، هرگز به كسانى كه لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمى‏دهد.
    الله اعلم حيث‏يجعل رسالته (13)
    ذات اقدس اله مى‏داند كه به چه كسى ماموريت‏بدهد. او نظير بشرهاى عادى نيست كه به كسى ابلاغ بدهد، بعد كشف خلاف بشود، وبگويد: من كه درون‏بين نبودم. خداوند مت‏خلافت، رسالت، نبوت، امامت ورهبرى را به كسى كه از درون آنها مستحضر است ودرونى فاسد دارند نخواهد داد اما كسانى كه ذات اقدس اله مى‏داند، با حسن اختيارشان پايدار وپايبند هستند، اينها را مى‏پذيرد ومريم از اين نمونه بود. بنابراين گرچه او در بدو پيدايش، كودكى بيش نبود اما معلوم بود كه اگر خدا به او فضيلت‏بدهد او در حفظش پايدار واستوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت وبعد وقتى مى‏خواهد به نذر خود عمل كند، او را به معبد مى‏سپارد، واز آن به بعد است كه:
    و كفلها زكريا (14)
    خدا زكريا را كفيل او قرار داد.
    يعنى «جعل الله سبحانه وتعالى لزكريا كفيلا لها»، «كفل‏» در اين جمله دو مفعول گرفته است «مكفل‏» خدا است وخداى متعال مريم را در تحت‏سرپرستى زكريا عليه السلام كفالت نمود «وكفلها زكريا» نه «تكفلها زكريا» زكريا عليه السلام متكفل نشد مگر به وحى الهى. اين چنين نبود كه قرعه خود به خود به نام زكريا عليه السلام بيفتد، لذا فرمود: اينها قرعه زدند وخيلى‏ها شيفته بودند كه اين كودك را سرپرستى كنند:
    و ما كنت لديهم اذ يختصمون (15)
    تو نزد آنان نبودى آنگاه كه مجادله داشتند.
    وبنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بنام مبارك زكريا عليه السلام خورد، به خواست‏خدا قرعه به نام او در آمد.
    و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم (16)
    تو نزد آنان نبودى آنگاه كه قرعه انداختند تا كدام يك مريم را كفالت كند.
    خدا مى‏فرمايد: ما طورى برنامه را تنظيم كرديم كه خود مكفل شويم وزكريا متكفل ومريم تحت كفالت‏باشد. واين در مرحله بقاء است كه پرورش ورشد اوست وگرنه در بدو پيدايش وتكونش، وظهور وهجرت او از رحم به دامن، در سايه تربيت آن بانو بود.
    ارزيابى مقام مريم از نظر مفسرين

    نكته‏اى كه در ارزيابى مقام حضرت مريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه قرآن كريم درباره تربيت مريم عذراء عليها السلام مى فرمايد: هرگاه حضرت زكريا عليه السلام وارد مى‏شد روزى خاصى را در حضور آن بانو عليها السلام مى‏ديد.
    كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله يرزق من يشاء بغير حساب (17)
    هرگاه كه زكريا در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او نوعى خوراكى مى‏يافت. گفت: اى مريم اين از كجا براى تو آمده است؟ او گفت: اين از جانب خداست، كه خدا به هركس بخواهد بى‏شمار روزى دهد.
    وهمچنين فرشتگان بامريم سخن مى‏گفتند وسخنان مريم را هم مى‏شنيدند بلكه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود مى‏آميختند، هم مريم آنها را مى‏ديد وهم آنها را مرآى مريم قرار مى‏گرفتند. اينها تعبيرات بلندى است كه قرآن درباره مريم دارد.
    ونيز در تبيين مقام والاى مريم مى‏فرمايد:
    و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين يا مريم اقنتي لربك و اسجدي و اركعي مع الراكعين (18)
    وهنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده وپاك ساخته وتو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مريم، عبادت خدا كن وسجده كن وباركوع كنندگان راكع باش.
    يعنى فرشتگان فراوانى با اين بانو سخن گفته، واو را از مقام اصطفايش با خبر كردند كه تو صفوة الله، مطهره ودر ميان زنان عالم ممتازى، دائما به ياد حق باش، سجود، سجود وركوع را فراموش مكن واز اهل ركوع باش.
    ونيز بشارت حضرت مسيح را به او دادند:
    اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح (19)
    وهنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مريم خداوند تو را به كلمه‏اى از جانب خود كه نامش مسيح، عيسى بن مريم است مژده مى‏دهد.
    اينها نمونه‏هايى از گفتگو وحضور فرشتگان در محضر مريم عليها السلام است.
    صديقه بودن مريم عليها السلام

    قرآن كريم از مريم عليها السلام به عنوان صديقه ياد كرده است كه اين مبالغه در تصديق است. بدين معنا كه نه تنها مصدقه، صادق وصديق است‏بلكه صديق است.
    صديقين گروهى هستند كه با انبيا وصالحين وشهدا همراه وهم قافله‏اند. اينان قافله سالار كوى الهيند. افراد عادى چه زن وچه مرد در نماز ونيايشها وعباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مى‏كنند:
    ومن يطع الله والرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقا (26)
    كسى كه مطيع خدا ورسولش باشد او همسفر قافله‏اى است كه اهل آن عبارتند از: نبيين، صديقين، شهدا وصالحين، وبعد در ادامه مى‏فرمايد: و حسن اولئك رفيقا اينها رفقاى خوب وهمسفران شايسته‏اى هستند چرا كه:
    سل عن الرفيق قبل الطريق (27)
    اگر انسان بيفتد آنها دستگيرند، واگر در مسير افراط وتفريط قرار گيرد، او را تعديل كرده واگر احساس خستگى كند تقويتش مى‏كنند، واگر احساس عجز كند به او قدرت مى‏بخشند. خداى سبحان مى‏فرمايد اگر شما هدايت را از من بخواهيد، من علاوه بر اين كه شما را اهل سير وسلوك در صراط مستقيم قرار مى‏دهم وصراط مستقيم را به شما نشان مى‏دهم وراهى را كه آنان رفته‏اند به شما مى‏نمايانم، شما را همسفر آنها نيز قرار مى‏دهم.
    گاهى خداوند مى‏گويد راه راست را به شما نشان مى‏دهم وزمانى براى تشويق مى‏فرمايد: توفيق سلوك در راهى را كه انبيا رفته‏اند به شما مى‏نمايانم، شما را همسفرآنها نيز قرار مى‏دهم.
    گاهى خداوند مى‏گويد راه راست را به شما نشان مى‏دهم وزمانى براى تشويق مى‏فرمايد: توفيق سلوك در راهى را كه انبيا رفته‏اند به شما عطا مى‏كنم وزمانى بالاتر از اين را نويد مى‏دهد ومى‏فرمايد: شما را با همراهان وهمسفران وقافله‏سالارانى چون انبيا وصديقين وشهدا وصالحين همراه مى‏كنم.
    يكى از صديقين مريم‏سلام الله عليها است. كه همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگويند خدايا راه مريم را به ما ارائه بده بلكه همه نمازگزاران از خداوند راه صديقين را مى‏طلبند كه مريم هم جزو صديقين است.
    شبهه برترى مريم عليها السلام از زكريا عليه السلام

    وسر اين كه مريم‏سلام الله عليها صديقه است آن نيست كه اخبار عادى را تصديق كرد وآنچه كه ديگران باور دارند، او نيز تصديق نمود. بلكه، او حقيقتى را تصديق كرد كه ديگران باور نداشتند وحقيقتى را صحه گذاشت كه ديگران آن را مستبعد مى‏شمردند و روى همين استبعاد، زبان به تهمت وى گشودند در حالى كه مريم عليها السلام براى قبول اين امر غير عادى، آيت وعلامت نطلبيد.
    افراطيونى كه به نبوت مريم عليها السلام فتوا داده‏اند خواسته‏اند بگويند كه مريم عليها السلام از زكريا عليه السلام بالاتر است زيرا وقتى زكريا سلام الله عليه دعا كرد وعرضه داشت:
    رب هب لي من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء (28)
    پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاك وپسنديده به من عطا كن كه تو شنونده دعايى.
    او از خدا ذريه صالح طلب كردذريه يعنى فرزند، چه اين فرزند بلافصل باشد چه مع الفصل، چه يكى باشد چه بيش از يكى، وچه مذكر باشد چه مؤنث، همه اينها را ذريه مى‏گويند ويا وقتى عرضه داشت:
    فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا (29)
    پس از جانب خود ولى وجانشينى به من ببخش كه از من ارث ببرد واز خاندان يعقوب ارث برد واو را پسنديده گردان.
    آنگاه فرشته‏ها در حال نماز به او بشارت دادند كه خدا به تو فرزندى به نام يحيى عطا مى‏كند:
    فنادته الملائكة و هو قائم يصلي في المحراب ان الله يبشرك بيحيى مصدقا
    پس در حالى كه وى ايستاده در محراب دعا مى‏كرد، فرشتگان او را ندا داده كه: خداوند تو را به ولادت يحيى مژده مى‏دهد كه اين يحيى:
    مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين (30)
    تصديق كننده «كلمة الله‏» است وبزرگوار; خويشتندار وپيامبرى از صالحان است.
    ولى زكريا عليه السلام با شنيدن اين بشارت به جاى تصديق نشانه طلبيد وعرض كرد:
    رب اجعل لي آية (31)
    خدايا يك علامت ونشانه‏اى قرار بده كه من بدانم اين بشارت حق است، يا بفهمم اين بشارت چه وقت محقق مى‏شود. ولى مريم عليها السلام وقتى بشارت را از فرشته‏ها شنيد مطمئن شد، وچون صديقه بود تصديق كرد واز خداوند علامت ونشانه نخواست. بنابراين، نتيجه مى‏گيريم كه مقام مريم بالاتر از زكرياست.
    علت طلب آيت از سوى زكريا

    ولى اين اعتقاد ناصواب است زيرا نبايد در گراميداشت مقام يك فرد -حضرت مريم - پيغمبرى را از مقام باعظمتش تنزل داد.
    اما اين كه چرا زكريا سلام الله عليه آيه طلب كرد، حق آن است كه سؤال او از روى شك نبود، بلكه براى بار يافتن به مقام طمانينه بود. همچنانكه ابراهيم سلام الله عليه اين راه را به انبياى ابراهيمى نشان داد وفرمود:
    رب ارني كيف تحيي الموتى قال او لم تؤمن قال بلى لكن ليطمئن قلبي (32)
    پروردگارا! بنمايان به من كه مرده‏ها را چگونه زنده مى‏كنى، گفت: مگر ايمان نياورده‏اى؟ گفت: چرا ولى مى‏خواهم دلم قرار گيرد.
    يعنى، خدايا به من نشان بده كه: چگونه مرده‏ها را زنده مى‏كنى؟ خداوند به او فرمود آيا باور ندارى؟ حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: آرى، وليكن براى اين كه لحظه به لحظه به مقام والاتر بار يابم، وبه جايى برسم كه خودم مظهر «هو المحيي‏» بشوم، وگرنه به معاد معتقدم ومى‏دانم كه تو مرده‏ها را زنده مى‏كنى ولى مى‏خواهم بدانم چگونه مرده‏ها را زنده مى‏كنى، واين هم نه به آن صورت كه تو نشانم بدهى، بلكه مى‏خواهم مرا مظهر «هو المحيي‏» قرار بدهى كه به دست من مرده‏ها زنده بشوند واين، عالى‏ترين مقامى است كه ابراهيم خليل مسالت كرده است.
    اين راه ابراهيمى را سر سلسله انبياى ابراهيمى عليه الصلوة والسلام به فرزندانش تعليم داد كه شما نيز از ذات اقدس اله لحظه به لحظه نشان طلب كنيد تا به مقام طمانينه بار يافته ونفس مطمئنه پيدا كنيد.
    اگر كسى به وسيله برهان، مساله‏اى براى او حل شود، يك مرحله طمانينه را دارد، واگر برهانش از علم اليقين به عين اليقين تبديل شود، خواهد ديد كه در جهان چه مى‏گذرد ومى‏نگرد كه چگونه خدا مرده‏ها را زنده مى‏گند واين هم يك مرحله است وليكن مرتبه بالاتر از عين اليقين مرحله حق اليقين است‏يعنى انسان خود به جايى برسد كه «هو المحيي‏» را در خود مشاهده كند، چون «المحيي‏» وصفى از اوصاف ذات‏وچيزى كه در خارج از ذات اقدس حقند برخلاف اوصاف ذات وچيزى كه در خارج از ذات است ممكن الوجود مى‏باشد و وقتى كه ممكن الوجود شد، انسان مى‏تواند عين او بشود، لذا گرچه منطقه ذات، منطقه ممنوعه است تنزل نموده وبه مقام فعل برسيم وارد «منطقه الفراغ‏» مى‏شويم كه در اين منطقه جا براى انسان سالك باز است ومى‏تواند مظهر اوصاف فعلى حق باشد.
    گاهى انسان با برهان عقلى زنده كردن مردها را تصديق مى‏كند اين علم اليقين است. گاهى هم در خدمت مسيح عليه السلام به سر مى‏برد ومشاهده مى‏كند كه روح القدس چگونه به مسيح ومسيح‏گونه‏ها فيض مى‏رساند:
    فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى‏كرد
    ومرده را خود زنده مى‏كند مانند مسيح عليه السلام ودر بسيارى از موارد مانند عترت طاهره عليهم الصلاة والسلام كه اين انسان در مرحله سوم يعنى منطقة الفراغ ودر قلمرو اوصاف فعلى، سالك مى‏شود وبه مقام حق اليقين مى‏رسد يعنى خود مظهر هو الخالق وهو المحيي مى‏گردد.
    اين راه بلند را ابراهيم خليل سلام الله عليه به همه سالكان عموما وبه انبياى ابراهيمى عليهم الصلاة والسلام خصوصا نمايانده است. زكريا سلام الله عليه نيز كه نشانه وعلامت را طلب كرد براى آن بود تا به مقام طمانينه برسد وبداند كه دعايش چگونه محقق مى‏شود.
    مقام طمانينه ويقين نتيجه تهذيب نفس وتزكيه دل وجان است واين راهى است كه جامع بين زن ومرد است. نتيجه تهذيب نفس آن است كه انسان با ماوراى طبيعت مانوس، واز اهل شهود گردد ودر اين مسير همان‏گونه كه مردها موفقند با فرشته‏ها سخن بگويند زنها نيز موفقند كه با فرشته‏ها تكلم كنند وبشارت آنان را دريافت كنند. واين مساله علاوه بر قرآن، در صحف انبياى پيشين عليهم السلام نيز به طور كامل ارائه شده ويك مساله كلامى است ودر اين جهت هيچ تفاوتى ميان شرايع الهى، وهيچ تمايزى بين كتاب‏هاى آسمانى نيست.
    همسر ابراهيم خليل(ع)

    در داستان ابراهيم خليل سلام الله عليه همان‏گونه كه خليل الله با فرشته‏ها سخن مى‏گويد، وبشارت ملائكه را دريافت مى‏دارد همسر او نيز با فرشته‏ها سخن گفته وبشارت ملائكه را دريافت مى‏كند.
    ذات اقدس آله در زمان كهولت وپيرى خليل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه اين بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نيز اعلام گرديد. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهيم(ع) گفتند:
    فبشرناه بغلام حليم (33)
    ابراهيم سلام الله عليه فرمود:
    ابشرتموني على ان مسني الكبر فبم تبشرون (34)
    آيا به من نويد مى‏دهيد در حالى كه مرا پيرى رسيده است؟ حضرت اين سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب‏» گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفت‏انگيز بودن واقعه‏اى باديد تعجب بدان مى‏نگرد. در اين جا ابراهيم خليل(ع) عرض كرد: خدايا من نه تنها پير شده‏ام بلكه، پيرى به سراغ من آمده است. يعنى يك وقت انسان پير مى‏شود ودوران شيخوخت را مى‏گذراند ومى‏گويد «قد بلغت من الكبر» (35) يعنى من، به پيرى رسيدم. ولى زمانى از پيرى نيز مى‏گذرد وبه دوران فرتوتى پاى مى‏نهد كه در اين حال مى‏گويد «قد بلغني الكبر» (36) يعنى پيرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مى‏دهيد؟ فرشته‏ها گفتند:
    بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين (37)
    يعنى اين تبشير ما باحق همراه است وگزاف نيست، چون فرشتگان در صحبت‏حق سخن مى‏گويند ودر لباس حق حرف مى‏زنند. لذا حرف «باء» در «بالحق‏» خواه به معناى صاحبت‏باشد وخواه به معناى ملابست، مفهومش اين است كه گفتار ما در لباس حق، يا در صحبت‏حقيقت است وما گزاف نخواهيم گفت وتو اى خليل الله نااميد مباش. آنگاه ابراهيم خليل(ع) فرمود:
    و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون (38)
    حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت ونبوت سازگار نيست، بلكه با هدايت ورهبرى نيز سازش ندارد. بنابراين نه تنها هيچ پيامبرى نااميد نخواهد بود بلكه هيچ مؤمن ومهتدى نيز نااميد نمى‏شود.
    معناى نااميدى آن است كه انسان گمان كند به جايى رسيده است كه از خدامعاذ الله ساخته نيست كه مشكل او را حل نمايد. اين ياس در حد كفر است، وهيچكس حق ندارد نااميد باشد.
    اين خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشته‏ها به خليل حق...، معادل همين برخورد با همسران حضرت نيز مطرح شده است، قرآن كريم مى‏فرمايد:
    و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب (39)
    يعنى هنگامى كه فرشته‏ها با خليل حق سخن مى‏گفتند همسر او نيز حضور داشت وايستاده بود وضحكى داشت‏براى «ضحك‏» در تفاسير دو بيان آمده است، يا به معناى سرور وخوشحالى ويا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده داديم او را به اسحاق واز پس اسحاق، يعقوب را. يعنى علاوه بر فرزند -اسحاق، بشارت نوه يعقوب هم، به تو مى‏دهيم. سپس همسر خليل الرحمان عرض كرد:
    قالت‏يا ويلتي ا الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشي‏ء عجيب قالوا ا تعجبين من امر الله رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد (40)
    يعنى آيا من مادر مى‏شوم در حالى كه خودم فرتوت وسالمند وكهنسالم، وهمسرم نيز پيرمردى فرتوت وكهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آيا از رحمت‏خدا وامر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت‏خدا، وبركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده وشما از اين بركات عينى، بى‏شمار ديده‏ايد!
    عظمت زن در فرهنگ وحى از اين ارزيابى روشن مى شود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت‏ياد شده واختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجيل، تورات وصحف خليل الله نيز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن وبشارت آنها را دريافت كردن، سخن خويش را با آنها در ميان گذاشتن، وسخن آنان را شنيدن، اينها همه مواردى است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنه‏ها سهيم بوده واگر پدر پيامبرى، با ملائكه سخن مى‏گويد، مادر پيامبر نيز، با آنها گفتگو دارد.
    لذا وقتى در قرآن كريم از زنان ياد مى‏كند، مادر مريم ويا خود مريم را جزو آل عمران شمرده ودر زمره اصفيا قرار مى‏دهد. به عبارت ديگر در بين مردم جهان اينها هم مانند انبيا واولياى خاص جزو اصفياى الهيند. خدا در قرآن مى‏فرمايد:
    ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين، ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (41)
    به يقين خداوند، آدم ونوح وخاندان ابراهيم وخاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض ديگرند، وخداوند شنواى دانا است.
    كه منظور از اين عمران آن عمرانى است كه پدر مريم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلا نامش در قرآن كريم نيامده. بعد خداوند مى‏فرمايد:
    اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا (42)
    چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد.
    خداوند اين دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفى نموده است.
    در نهج البلاغه نيز مى‏خوانيم كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه درباره فاطمه زهراسلام الله عليها مى‏فرمايد:
    «قل يا رسول الله عن صفيتك صبري‏» (43)
    اميرالمؤمنين عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب مى‏كند: يارسول الله، اين صفيه تو يعنى اين بانويى كه صفوه تو، مصطفا وبرگزيده توست رحلت كرده وصبر در فقدانش براى من دشوار است.
    حضرت از او به عنوان صفيه ياد مى‏كند يعنى صفوة الله است، مريم هم صفوة الله است، مادر مريم اهل عمران بود، يعنى عمران كه پدر مريم است‏سر سلسله اين خانواده به شمار مى‏رود، و وابستگان اين خانواده را آل عمران مى‏گويند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقند.
    پى‏نوشت‏ها:

    1. تحريم، 10
    2. انفال، 27
    3. تحريم، 11
    4. نازعات، 24
    5. قصص، 38
    6. اعلى، 1
    7. فرقان، 10
    8. بحار الانوار، ج 10، ص 25
    9. تحريم، 12
    10. اعراف، 164
    11. طه، 96
    12. اعراف، 175
    13. انعام، 124
    14. آل عمران، 137
    15. آل عمران، 44
    16. همان.
    17. آل عمران، 37
    18. آل عمران، 42 و 44
    19. آل عمران، 45
    20. مريم، 17 و 18
    21. مريم، 19
    22. آل عمران، 38
    23. تحريم، 12
    24. مائده، 75.
    25. انبياء، نحل، 43; و در سوره يوسف، 109 تا (نوحى اليهم)
    26. نساء، 69
    27. نهج البلاغه فيض، نامه 31، ص 936.
    28. آل عمران، 38
    29. مريم، 5 و6
    30. آل عمران، 39
    31. آل عمران، 41; مريم، 10
    32. بقره، 260
    33. صافات، 101.
    34. حجر، 54.
    35. مريم، 8.
    36. آل عمران، 40.
    37. حجر، 55.
    38. حجر، 56.
    39. هود،71.
    40. هود،72 و73.
    . آل عمران،33 و34. 42. آل عمران،35. 43. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 202.

    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۱۰:۴۲

  9. تشکرها 3


  10. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    8
    مورد تشکر
    0 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    بنده هم همين را مي گويم كه ام ام ج مي گويد
    فقط زن ها بدليل اينكه باعث انحراف مردان مي شوند بايد حجاب داشته باشند يعني حجاب در واقع وسيله جلوگيري زنان از انحراف مردان است كه توسط زنان بكار مي رود و بدرد خود زنان نمي خورد همينطور هم كه در روايات پيداست امام زمان (عج) نيست توسط يك زن شهيد مي شود .

  11. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۷
    نوشته
    1,245
    مورد تشکر
    1,620 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    [="red"]با سمه تعالي


    [color="navy"]بدبختي انسان - اعم از زن يا مرد - از عدم اطاعت از دستورات الهي، پيروي از شهوت و هواي نفس، نشناختن وظيفه، عمل نكردن به وظيفه، خودخواهي ها و خود محوري هاست و در اين ميان جنسيت هيچ نقشي ندارد. يك زن مي تواند با عمل شايسته خود به چنان مقامي برسد كه براي تمامي مردان الگو باشد و نيز يك مرد مي تواند چنين باشد. پس چه زن هستيم و چه مرد با خدا باشيم و مطيع فرمان خدا تا زندگي در اين دنياي فاني و نيز در سراي باقي برايمان شيرين باشد.[/[/]color]

    ویرایش توسط شهودي : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۱۳:۳۹
    علم و عمل اي دوست به مايي و مني نيست

    هر كس به بَرَش خرقه، اويس قرني نيست

    هر شيشه ي گلرنگ عقيق يمني نيست

    خوبي به خوش اندامي و سيمين زَقَني نيست

    حُسن آيت روح است، به نازك بدني نيست


  12. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۷
    نوشته
    494
    مورد تشکر
    732 پست
    حضور
    31 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0



    مطمئنا تنها زنها نيستند كه در قبال سلامت جنسي جامعه مسئوليت دارند.
    اسلام از مردها نيز خواسته است تا شهوت خود را كنترل و از نگاه آلوده به نامحرمان بپرهيزند.
    اين بي انصافي است كه تنها زنان را در اين زمينه مسئول بدانيم.
    البته گفتني است كه هميشه زنان بي حجاب مقدمه شروع فساد در جامعه بودند. مطمئنا جامعه اي كه زنان با حيا و عفيف داشته باشد مردان با غيرت و متقي نيز خواهد داشت.
    از دامن زن مرد به معراج مي رود.

  13. تشکرها 2


  14. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    43
    مورد تشکر
    62 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    مشکل از ما مرداست(بیشتر) . به اونا ربطی نداره ، بهتره حقوق همه رو یکسان بدونیم و یک ذره به روز فکر کنیم نه مثل 4500 سال پیش
    ویرایش توسط f-a-r-a-z : ۱۳۸۷/۰۵/۳۰ در ساعت ۲۰:۱۳
    خوب زندگی کردن سخته .. اما مردن آسونه ... خیلی آسونه

    _____________

    انجمن موسیقی ایرانیان
    _____________________


  15. تشکرها 2


صفحه 1 از 4 123 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود