تذکّر بسیار مهم :مواظب روانشناسان مشاوره ای در مدارس دخترانه باشید!

[Partofar]

با سلام و تشکر از شما

بنده کلیپ رو دیدم و با دقت گوش دادم

فرمایشات ایشون متین
اما اینایی که میفرمایند عمومیت نداره و نمیتونه عمومیت داشته باشه
میتونه یه تلنگر باشه که مراقبت بیشتر باشه
یادمه وقتی پسرم در مقطع راهنمایی بود، یه جلسه مشاوره روانشناسی برای والدین گذاشتن و چون پدرش نبود، من رفتم.
جناب روانشناس چنان حرفهایی بالای تریبون میزد که شرم میکنم عنوان کنم!! شب به هنگام خوردن شام، داشتم گزارش کارم رو میدادم که در جلسه چه گذشته ( البته با سانسور) پسرم گفت: این مشاورمون هیچی حالیش نیست. دیوانه است. توی صندوق انتقادات و پیشنهادات هزاران نامه نوشته شده که بابا اینو عوضش کنین. هیچکدام از بچه ها قبولش ندارن!
نتیجه اینکه در این عصر ارتباطات بچه ها خیلی زرنگ تر و فهیم تر از زمان ما هستن.
مدتی بعد ایشون رو عوض کردن و یه مشاور جدید آوردن که خیلی خیلی خوب بودن. و بچه ها دوستش داشتن.

قصد اهانت ندارم. ولی ایشون تنها راهکاری که میفرماین، ازدواج است؟
آیا بهترین و تنها راهکار اینست؟!!

   

بازم یک خاطره:
زمان ما وقتی در مقطع راهنمایی بودیم ( سالهای 59 تا 62) جهت آموزه های مذهبی معلمین جدید به عنوان معلم پرورشی استخدام شدن. که تمایم دختران تازه دیپلم گرفته بودن. و کارشون مشاوره و آموزش مسائل دینی بود. هفته ای دوساعت باهاشون کلاس داشتیم. عموما" قرآن درس میدادن. و روش درس دادنشون این بود که میگفتن از یک کنار شروع کنید به خوندن از روی قرآن هر وقت غلط داشتین، نفر بعدی باید بخونه.
نتیجه اینکه من و بعضی از هنکلاسی ها همیشه یکی دو کلمه میتونستیم بخونیم و بعضی دیگه از همکلاسی ها چندین سطر و یا صفحه میخوندن. و به این نتیجه رسیده بودیم که هیچوقت نمیتونیم قرآن خون درست و حسابی بشیم.!
یه بار مارو بردن توی حیاط و یه صندلی گذاشتن و روش نشستن و یه شلنگ آب به دست گرفتن و گفتن بیاین وضو بگیرین.
هنگام وضو گرفتن، وقتی دست راستم رو تا آرنج شستم، با پشت خودکار زد روی قسمت بالاتر از ارنجم و گفت: این قسمت خیس نشده. وضوت غلطه!
ولی دیگه نگفت دوباره وضو بگیر. گفت نفر بعدی
و من موندم که خب مسح کشدین چی شد؟
و....... خیلی مسائل دیگه که باعث دین گریزی ما در اون دوران شده بود.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در بقیه راه زندگی با کسانی آشنا شدم که با حوصله و محبت ، مارو بهتر با دین آشنا کردن.

خواهر بزرگوارم سرکار خانم عرفانی
با سلام و عرض ادب و احترام
من با تمام فرمایشاتتان کاملاً موافقم و فرمایشات این حاج آقا( روحانی) تنها راهکار نیست ولی شما هم تأیید نمودید که دو مورد را خودتان دیده اید و من فقط میخواستم همین موارد را تذکر بدهم و شما خودتان بهتر با تفکرات من آشنایی دارید:
این راهکاری که ایشان ارائه نموده اند اصلاً راهکار نیست!
راهکارهای اصلی را مدیران تراز اول کشور همه میدانند ولی چون بعد از عروج ملکوتی امام راحل ره و تمام شدن دفاع مقدّس که خود یک فرهنگ بود و رهبری امام خامنه ای دامة تأییداتهبدون توجّه به تذکرات ایشانهر کسی آمد که تیشه به ریشه زدند تا در حال حاضر جوانان ما هزاران مشکل سر راهشان هست و من هر جوان عزیزی را که در راه می بینم آنقدر متأثّر میشوم که ... من کلیپهای رسمی از آقایان دارم که بدلیل مصالح سایت آنها را نمی شود در ا ینجا آپلود کرد!
گزافه گویی مرا عفو فرمایید!
سپاسگزارم
التماس دعا

[سلمان فارسی]

برادر سیدتی زینب
با سلام و درود فراوان
امیدوارم من اشتباه متوجه منظور شما شده باشم ، حالا اگه اجازه بفرمایید جهت شفاف سازی ذهن این حقیر ، از شما اینگونه سوال کنم

به نظر شما افرادی که به عنوان مشاور در مدارس مشغول به کار هستند ، صرفا به جهت داشتن تحصیلات در رشته علوم انسانی ، متهم به گمراه سازی دختران جامعه می باشند

ایا منظور شما شخص خاصی از پرسنل مشاورین مدارس میباشد

ایا هر کس که علوم انسانی خوانده ، شیفته نیچه و فروید است


با تشکر مجدد

سلام
نه!
منظور جنای سیدتی زینب این است که کسانی که در مدارس وبا تفکرات غرب گرایانه به دانش آموزان مخصوصا دختران مشاوره می دهند به جای مشاوره دادن به طریق اسلام ناب سعی می کنند آنچه که در غرب توسط متفکرین منور المغز نها گفته شده به خانم ها القاء کنند!
نظر من این است که علاوه بر حضور مشاورین متعهد از مشاورین متبحر حوزه نیز در مدارس استفاده شود!
ثمره خوبی دارد!

[سلمان فارسی]

بازم یک خاطره:
زمان ما وقتی در مقطع راهنمایی بودیم ( سالهای 59 تا 62) جهت آموزه های مذهبی معلمین جدید به عنوان معلم پرورشی استخدام شدن. که تمایم دختران تازه دیپلم گرفته بودن. و کارشون مشاوره و آموزش مسائل دینی بود. هفته ای دوساعت باهاشون کلاس داشتیم. عموما" قرآن درس میدادن. و روش درس دادنشون این بود که میگفتن از یک کنار شروع کنید به خوندن از روی قرآن هر وقت غلط داشتین، نفر بعدی باید بخونه.
نتیجه اینکه من و بعضی از هنکلاسی ها همیشه یکی دو کلمه میتونستیم بخونیم و بعضی دیگه از همکلاسی ها چندین سطر و یا صفحه میخوندن. و به این نتیجه رسیده بودیم که هیچوقت نمیتونیم قرآن خون درست و حسابی بشیم.!
یه بار مارو بردن توی حیاط و یه صندلی گذاشتن و روش نشستن و یه شلنگ آب به دست گرفتن و گفتن بیاین وضو بگیرین.
هنگام وضو گرفتن، وقتی دست راستم رو تا آرنج شستم، با پشت خودکار زد روی قسمت بالاتر از ارنجم و گفت: این قسمت خیس نشده. وضوت غلطه!
ولی دیگه نگفت دوباره وضو بگیر. گفت نفر بعدی
و من موندم که خب مسح کشدین چی شد؟
و....... خیلی مسائل دیگه که باعث دین گریزی ما در اون دوران شده بود.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در بقیه راه زندگی با کسانی آشنا شدم که با حوصله و محبت ، مارو بهتر با دین آشنا کردن.

سلام
من هم خاطره دارم از دین گریزی!
یعنی شرمم می آید بگویم معلم قرآن زمانی که ما رفتیم مسجد قرآن اد بگیریم به خاطره غلط خواندن بچه ها بچه ها را مسخره می کرد!
من اعتراض کردم که مسخره نکنید.من خودمم هم یکی دو کلمه را غلط خواندم مسخره کرد.گفتم دیگه نمی آیم کلاس قرآن!گفت خوب نیا.مهم نیست!
من الان روان خوانی و روخوانی قرآنم خیلی خیلی خوبه ولی تجوید مشکل دارم!
هربار رفتیم به مسجد گفتیم کلاس قرآن بگذارید نمی گذارد.الان هم دارالقرآن مسجد را منحل کرده اند.ما هر شب قرآن خوانی داشتیم یک صفحه الان دیگه نداریم دیگه نداریم دیگه نداریم!
چون روحانیت مسجد با بسیجی ها به شدت به مشکل خورده!!!!!!!!!!!!!

[*عرفانی*]

سلام
من هم خاطره دارم از دین گریزی!
یعنی شرمم می آید بگویم معلم قرآن زمانی که ما رفتیم مسجد قرآن اد بگیریم به خاطره غلط خواندن بچه ها بچه ها را مسخره می کرد!
من اعتراض کردم که مسخره نکنید.من خودمم هم یکی دو کلمه را غلط خواندم مسخره کرد.گفتم دیگه نمی آیم کلاس قرآن!گفت خوب نیا.مهم نیست!
من الان روان خوانی و روخوانی قرآنم خیلی خیلی خوبه ولی تجوید مشکل دارم!
هربار رفتیم به مسجد گفتیم کلاس قرآن بگذارید نمی گذارد.الان هم دارالقرآن مسجد را منحل کرده اند.ما هر شب قرآن خوانی داشتیم یک صفحه الان دیگه نداریم دیگه نداریم دیگه نداریم!
چون روحانیت مسجد با بسیجی ها به شدت به مشکل خورده!!!!!!!!!!!!!

بله . بله متأسفانه. کاش یه نظارتی دقیق باشه

ماهم در همان دوران راهنمایی برای آموختن قرآن به کلاسهای قرآن مسجد محل شرکت کردیم. ولی تنها چیزی که از اون خانم یاد گرفتم این بود که گفت: بیایید یک کتابخانه موقت در مسجد بنا کنیم و کتابهاتون رو بیارین تا آخر تابستان امانت بزارین توی کتابخانه. و نتیجه این شد که گنجینه کتابهای نازنینم رو با جان و دل بردم و در آخر تابستان خانم مربی رو پیدا نکردم و خادمین مسجد گفتن اینجا کتابی موجود نیست!

و خوب به خاطر دارم که هنگام سفر حج ، روحانی کاروان بهم اطمینان دارد که : تو بلد نیستی مفضوب رو درست تلفظ کنی ، پس تا آخر عمرت مُحرِم میمونی و تا ابد به شورهت حرامی!!
خدا پشت و پناه خانم همسفرم باشه که اول از همه خوب باهام تمرین کرد و بهم اطمینان داد که درست تلفظ میکنم و یک جمله گفت که باعث شد قرآن خوندنم خوب بشه
گفت: وقتی میشینی برای خوندن قرآن ، دو فرشته کنارت میشینن و هر کلمه ای رو که اشتباه بخونی، اونا درستش میکنن و بعد میفرستن بالا

[hamid_Reza]

دوست گرامي ممنون ازتوضيحات كامل شما ، فقط يك چيزي خدمت شما عرض كنم ، من رشته ام انساني نيست ، ولي مطمن هستم اگه بود خيلي بهم بر ميخورد ، و در اولين جمعي كه دوستان و همكارانم بودند تا اونجا كه ميشد و ميتونستم از صنف روحاني ها بد ميگفتم ، تا ميشد سنگ اندازي ميكردم .
بله شايد اين حركت من درست نباشه ، ولي وقتي ببينم يك قشر از اين جامعه كه قرار هست الگو عطوفت تعقل معرفت باشند ، دارند من نوعي رو كه عاشقانه دارم براي فرزندان اين مرز و بوم تلاش ميكنم ، اينگونه بدون ملاحظه مورد قضاوت قرار ميدهند . ديگه جاي گله ي نميمونه
و البته شما هم فرموديد كه منظور خاصي نداشتيد من هم بر همين باور هستم ، با اين حال ، اخطار شما به گونه هست كه ممكن قشر خاصي از تحصيل كرده هاي اين جامعه رو ناراحت بكنه ، من به شخصه اصلا دوست ندارم ببينم فردي به خاطر يك سو تفاهم و برداشت نا صواب با قشر روحاني فاصله دار بشه.
و منصفانه هم اگه نگاه كنيم او كليپ هيچ سنديت نداره ، به هيچوجه معلوم نيست اصل ماجرا چي بوده ، حالا چون يك روحاني يك همچين حرفي زد ، خون مشاورين مدرسه مباح نشد ، بي ابرو نشدن اين دوستان
اگه قرار هست نهالي بكاريم ، مواظب باشيم درختي رو به جاش قطع نكنيم

[hamid_Reza]

باز براي روشن تر شدن موضع خود عرض ميكنم ، من منظور شما را كاملا گرفتم و نيت خير شما كاملا روشن شد ، من خودم تا همين چند وقت پيش خيلي با روحاني جماعت مشكل داشتم و دليل اين مشكلات هم مربوط ميشد بيشتر به برخوردها و قضاوت هاي كه از روي ظاهر ادم ها انجام ميدادند ، تا خدا خواست با برادري اشنا شدم ، كه كلا من رو عوض كرد ، و از وقتي دلم صاف شد ، به دنبال معرفي متفاوتي از دلسوزان دين به افرادي مثل انچه خودم بودم دارم ، و در اين راه مقدار عنايتي از طرف سروان تمنا دارم ، هدف ايجاد حب است نه بغض