-
۱۳۸۷/۰۶/۰۴, ۱۳:۵۴ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي1
پدیدآورنده:سيد محمد راستگو،
اديب پارسي،و عرصه جلوه و ظهور قرآن كريم است و شاعران و نويسندگان پارسيزبان از قرآن كريم متأثّرند و در آثار و تأليفات خود اين تأثير را برجاي نهادهاند. اثر پذيري ادب پارسي از قرآن كريم، بهدوگونه است، در شماره پيشين از اثر پذيري واژگاني سخن گفتيم و اينك:
2. اثر پذيري گزارهاي
گزاره را در اينجا بهمعني عبارت و جمله (خواه جمله كامل و خواه جمله ناقص) بهكار ميبريم. بنابراين اثر پذيري گزارهاي يعني اينكه گوينده عبارت و جملهاي قرآني يا روايي را در سخن خويش بياورد، كه خود بهزبان اهل بلاغت بهدو گونه اقتباس و حل، بخشپذير است:
الف:اقتباس
در اين شيوه، گوينده، گزارهاي، يعني عبارتي قرآني يا روايي،و را با همان ساختار عربي، بيهيچگونه تغيير يا با اندك دگرگوني كه در تنگناي وزن و قافيه از آن گريز و گزيري نيست، درسخن خود ميآورد. اينگونه بهرهگيري شاعران از قرآن و حديث با قصد و غرضهاي گوناگون انجام ميگيرد:بهقصد تبرّك و تيمّن (يعني با آوردن سخن خداوند بهسخن خويش مباركي و بركت بخشيدن)؛ به قصد تبيين و توضيح (يعني با آوردن عبارت قرآني مقصود خويش را آشكارتر ساختن)؛ بهقصد تعليل و توجيه (يعني آيهاي را بر سخن خويش دليل آوردن)؛ بهقصد تشبيه و تمثيل (يعني مقصود خود را بهمضموني قرآني مانند نمودن)؛ بهقصد تحريض و تحذير (يعني با آوردن عبارتي قرآني خواننده را بهچيزي تحريض و تشويق كردن يا از چيزي تحذير و زنهار دادن)؛ بهقصد استشهاد و استناد (يعني مقصود خويش را بهكلام خدا مستند كردن و سخن خدا را شاهد آن ساختن)؛ به قصد تزيين و تجميل (يعني كلام خويش را با گزارههاي قرآني آراستن و زيبا ساختن) و به قصد نكتهپردازي، هنرنمايي، فضلفروشي و… پيداست كه چهبسا پارهاي از اينها با هم و يكجا نيز زمينهياز اقتباس گزارهاي قرآني ميتوانند باشند. براي نمونه نظامي، در نخستين بيت مثنوي پرآوازهاش «مخزنالاسرار»، آيه «بسماللهالرحمنالرحيم را به قصد تبرك و تيمن و پيروي از اين سنت اسلامي كه پسنديده و بايسته است تا هركاري با نام و ياد خداوند آغاز شود،1 بيهيچ تغييري اقتباس كرده است:2
هست كليد در گنج حكيم بسمالله الرحمن الرحيم
چهخطر دارد اين پليد نبيد 3 «عند كأس مزاجها كافور»
چند نمونه ديگر:
اقتباس بخشي از آيه «اِنَّ الاَبرارَ يشْرَبونَ مِنْ كأس كانَ مِزاجُها كافوراً؛ ابرار و نيكان از جامي كه با كافور آميخته است، مينوشند»4 است با اندكي تغيير، به قصد تحريض و تحذير، و در بيان اين معني است كه شراب دنيايي در قياس با شراب بهشت ارج و ارزش ندارد.
تا زدر بسته نگردي ملول نصر مناللّه و فتح قريب
سلمان ساوجي، ديوان ص16
شب وصل است وطي شد نامه هجر سلام فيه حتي مطلع الفجر
تضمين و اقتباس گزارهقرآني«نصرُ منَاللّه وَ فَتْح قريب؛ ياري از خداست و پيروزي نزديك است» بهقصد استشهاد، تحريض و اميدبخشي، در بيان اين معني كه آدمي هرگز هرچه كار بر او سخت شود و هرچه درها بهروي او بسته شود نبايد از فتح و گشايش الهي نوميد گردد.
مرا شكيب نميباشد اي مسلمانان زروي خوب «لكم دينكم ولي ديني»
حافظ، ديوان، ص267
اقتباس آيه «سلام هي حتّي مطْلَعالفَجْر؛ شب قدر تا سپيدهدمان سلام و سلامت است»5 با اندكي تغيير، به قصد تبرّك و تزيين و …
سعدي، غزليات، ص 517
اقتباس گزاره قرآني «لَكُمْ دينُكُمْ وَلي دين؛ دين شما، شما را و دين من مرا»6 با اندك دگرگوني به قصد استشهاد و نكتهپردازي.
داريم ساقيا هوس عشرت و نشاط جوياي راه ميكدهايم «اهدناالصراط»
كمال خجندي، ديوان، ج3، ص639.
اقتباس بخشي از آيه «اهْدنَا الصراطَ المُستقيم» به قصد نكتهپردازي و هنرنمايي و…
بينم آب رز7 چو موسم زآب رز با شدم حيات بليدي
نوبهار حيات من گشته است و منالماء كلّ شيء حيچ
مست عشقيم عيب ما مكنيد فاتقواللّه يا اوليالاباب
اقتباس بخشي از آيه «وَ جَعَلْنا مِنَالْماءِ كُلَّ شَيءٍ حي؛ همهچيز را از آب زندگي داديم»8 بهقصد تمثيل و تجميل.
جسم خاك از عشق برافلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد
عشق جان طور آمد عاشق طور مست و «خرّ موسي صعقا»
خواجوي كرماني، ديوان، ص377.
تضمين گزاره قرآني «فَاتَّقوااللّهَ يا اوليالاَلْباب؛ اي خردمندان، تقواي خدا پيشه كنيد»9 بهقصد استشهاد و تحريض و …
مثنوي، 25/1
تضمين بخشي از آيه «فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ موسي صَعِقاً؛ چون خداي موسي بر كوه جلوه كرد، كوه را پخشش و پاشان كرد و موسي بيهوش فرو افتاد»10
با اندكي تغيير، به قصد استشهاد و استناد، در بيان اين معني كه عشق پاك آسماني نهتنها آدمي را از خاك بهافلاك ميبرد كه جماد را نيز جان ميبخشد.
قدر همت باشد آن جهد و دع ليس للانسان الاّ ما سعي
مثنوي، 29/12
اقتباس از آيه «لَيسَ لِلانسانِ إلاّ ما سعي؛ انسان چيزي جز كوشش خود نمييابد»11 به قصد استشهاد و استناد
هركه را نعمت و مال آمد و جاه سفلگي «رابعهم كلبهم» است
خاقاني، ديوان، ص750
اقتباس بخشي از آيه «سَيقُولونَ ثَلاثَة رابِعُهُم كَلْبُهُمْ؛ ميگويند [اصحاب كهف] سه نفر بودند و چهارمين آنها سگشان بود»12 بهقصد تمثيل و نكتهپردازي در بيان اين معني كه نعمت و مال و جاه سهچيزي هستند كه چهارمين آنها سفلگي و پستي است، همانگونه كه بهقولي اصحاب كهف و ياران غار سهنفر بودند و چهارمين آنها سگشان بود.
پانوشتها:
1. گفتني است كه اين بيت نظامي شاعران بسياري را خوش افتاده و آنها را به نظيرهگويي واداشته است. اينك چند نمونه از آنها:
بسماللّه الرحمن الرحيم خطبه قدس است به ملك قديم
امير خسرو دهلوي در آغاز «مطلعالانوار»
بسماللّه الرحمن الرحيم هست صلا سرخوان كريم
جامي، در آغاز «تحفة الابرار»
بسماللّه الرحمن الرحيم موج نخست است زبحر قديم
عرفي شيرازي در آغاز «مجمعالابكار»
براي ديدن نمونههاي بيشتر، بنگريد به، اخوان ثالث، مهدي، حريم سايههاي سبز، ج2، ص198 بهبعد.
2. در روايت معروفي از زبان پيامبر(ص) گزارش شده است:«كلّ امر ذي بال لم يبدء ببسماللّه فهو ابتر؛ كاري كه با نام و ياد خدا آغاز نگردد ناقص و ناتمام ميماند».
3. خطر يعني ارزش و اهميت و نبيد يا نبيذ يعني شراب.
4. سوره دهر ـ آيه 5.
5. سوره قدر ـ آيه 5.
6. سوره كافرونـ آيه 6.
7. آب رز يعني شراب كه در زبان شاعران عارف بهمعني عشق و عرفان و … بهكار ميرود.
8. سوره انبياء ـ آيه 30.
9. سوره مائده ـ آيه 100.
10. سوره اعراف ـ آيه 143.
11. سوره نجم ـ آيه 39.
12. سوره كهف ـ آيه 22.
ویرایش توسط valayat : ۱۳۸۷/۰۶/۰۴ در ساعت ۱۸:۴۷
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۴, ۱۳:۵۶ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي2
پدیدآورنده:سيد محمد راستگو،
، ادب پارسي عرصه جلوه و ظهور قرآن كريم است. شاعران و نويسندگان پارسي زبان از قرآن كريم متأثرند و در آثار و تأليفات خود اين تأثير را برجاي نهادهاند. اثرپذيري ادب پارسي از قرآن كريم به دو گونه است.
در شمارههاي پيشين از دو نوع اثرگزاري واژگاني و گزارهاي سخن گفتيم. اثر پذيري گزارهاي از نوع اقتباس را توضيح دادهايم و اينك:
ب:حل يا تحليل
ديديم كه در اقتباس گاه گوينده براي نگهداشت وزن و قافيه ناگزير ميشود بي آنكه ساختار اصلي آيه را دگرگون كند، اندكي در آن دست برد. حال اگر تنگناي وزن و قافيه گوينده را وادارد تا ساختار اصلي آيه را در هم بريزد، كار او را در زبان ادب «حل» و «تحليل» مينامند. اين شيوه بيش از هر شاعر ديگري در سرودهاي مولانا جلال الدين ديده ميشود. اينك نمونههايي:
مكرهاكردند آن دانا گروه
كه زبن بركنده شد زان مكر كوه
كرد وصف مكرهاشان ذوالجلال
لتزول منه اقلال الجبال
مثنوي، 952/1
مصرع چهارم دگرگون شده بخشي از اين آيه است:«وَ قَد مَكروا مَكْرَهُم وَعِندَاللّهِ مَكْرُهُم وَاِنْ كانَ مَكْرُهُم لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبال؛ همانا كه نيزنگ خويش به كار بستند و نيرنگشان نزد خداست و اگر چه نيرنگشان كوهها را از جاي ميبرد.» (1)
راست خوان كژ خواني ما را مبين (2) «كيف آسا قل لقوم ظالمين»
مصرع دوم دگرگون شده اين گزاره قرآني است:«فَكَيفَ آسا علي قَوْمٍ كافرينَ چگونه افسوس خوردم بر گروه كافران».(3)
برگها چون شاخ را بشكافتند
تا به بالاي درخت اشتافتند
با زبان «شطأه» شكر خد
ميسرايد هر بر و برگي جد
كه بپرورد اصل ما را ذوالعطاء
تا درخت «استغلظ» آمد «واستوي»
گزارش دگرگون شده و پخش و پاشاني از آيه: «وَمَثلُهم في الإنجيل كَزرعٍ أَخْرَجَ شَطأهُ فازَرَهُ فَاسْتَغلَظَ فَاْْسْتَوي عَلي سُوقِه؛ مثل مؤمنان در انجيل چونان كِشتي است كه جوانه بر آورد، سپس آن را توانا سازد، آن گاه ستبرش گرداند تا بر ساقه هاي خويش استوار ايستد.» (4)
خود زبيم اين دم بي منته
بازخوان «فَابَينَ أَنْ يحملَنها»
ورنه خود« اشغقن منها» چون بدي
گرنه از همش دل و كُه خون شدي
گزارشي پخش و پاشاني از آيه امانت:«فَأَبَينَ أنْ يحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مِنها؛ از اينكه آن [امانت] را بردارند، سر تافتند و از آن بيمناك شدند». (5)
3. اثر پذيري گزارشي
در اين شيوه گوينده مضمون و محتواي آيهاي را به صورت ترجمه يا تفسير به پارسي گزارش ميكند. خواه به صورت نقل قول مستقيم و ياد كردن اين نكته كه سخن خود را ا ز قرآن گرفته است وخواه به صورت نقل قول غير مستقيم و آوردن مضمون آيه از زبان خود.
براي نمونه فخرالدين اسعد گرگاني در بيتهاي زير ، آيه شريفه «يا اَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللّه وَأَطيعوا الرَسُولَ وَاُولي الأَمْر مِنكُم؛ اي مؤمنان !پيروي كنيد خداي را و پيروي كنيد پيامبر را و كارداران خود را». (6) كه به آيه ولايت معروف است به فارسي شرح و ترجمه كرده ا ست:
سه طاعت واجب آمد بر خردمند
كه آن هر سه به هم دارند پيوند
از ايشان است دل را شادكامي
وزايشان است جان را نيكنامي
دل از فرمان اين هر سه مگردان
اگر خواهي كه يابي هر دو كيهان
بدين گيتي ستوده زندگاني
بدان گيتي بهشت جاوداني
يكي فرمان دادار جهان است
كه جان را زو نجات جاودان است
دوم فرمان پيغمبر محمد (ص)
گه آن را كافر بي دين كند رد
سيم فرمان سلطان جهان دار
به ملك اندر بهاي دين دادار
ويس و رامين، تصحيح محجوب، ص 7
نمونه ديگر بيتهاي زير از مهدي اخوان ثالث است كه در آنها آيه شريفه «وَلا تحسَبَنَّ الذين قُتِلوا في سبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ أَحْياءُ عِندَ رَبّهِمْ يرزَقُون؛ مبادا آنان را كه در راه خدا كشته شدند، مرده پنداريد؛ كه آنان زندگانند و نزد خداي خود روزي ميخورند». (7) را شرح و ترجمه كرده است:
آنان كه در طريق خدا كشته ميشوند
هرگز گمان مدار كه نابود و مرده اند
بل زندها ند زنده جاويد و جملگي
گوي شرف زعرصهآفاق برده اند
نقد وجود بر كف دستان و با خلوص
جان عزيز خويش به جانان سپردهاند
بر خوان عشق دوست گرانمايه ميهمان
رزق بقا خورند بر انسان كه خوردها ند
خوش بر ضيافتي كه در آن ميزبان خداست
مهمانش اوليا و شهيدان شمردهاند
تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم،ص 207
4. اثر پذيري الهامي ـ بنيادي
در اين شيوه گوينده مايه سخن خويش را از آيهاي الهام ميگيرد و سرودهخويش را بر پايه آن نكته الهام گرفته، بنياد مينهد، به گونه اي كه آشنايان با آن آيه، با خواندن سرودهشاعر آن آيه را نيز به ياد مي آورند و آنها را در پيوند با يكديگر ميبينند، پيوندي گاه آن چنان نزديك و آشكار كه بتوان سروده شاعر را ترجمهاي آزاد از آن آيه شمرد و گاه تا آنجا دور كه جز با تأمل و درنگ نتوان بدان پي برد.
مثلاً بيت زير از سنايي:
تو پنداري كه بر بازي ا ست اين ميدان چون مينو
تو پنداري كه بر هرزه است اين ايوان چو مينا
ديوان، ص 56
به گونهاي آشكار بر پايه آيه هايي چون آيه ؛ «وَ ما خَلَقنا السَّماء وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا؛ ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست باطل و بيهوده نيافريديم. اين گمان آن كسان است كه كفر ورزيدند و برحق چشم پوشيدند». (8) بنياد گرفته است، امّا اين بيت حافظ:
طالع اگر مدد كند دامنش آورم به كف
وربكشم زهي طرب وربكشد زهي شرف
با پيوندي پنهان، باريك و ديرياب بر آيه زير بنياد دارد:«قُلُ هَلْ تَربَّصُونَ بِنا إلا اِحْدَي الْحُسْنَيينِ؛ بگو آيا جز يكي از دو نيكويي [پيروزي يا شهادت] چيزي براي ما چشم داريد». (9)
پيوند پنهان آنها نيز اين گونه است كه در آيه شريفه براي جهادگران و رزمندگان دو نيكويي ياد شده، يكي پيروزي «زهي طرب» و ديگري شهادت «زهي شرف». حافظ نيز در جهاد عاشقانهخويش به دو چيز چشم دارد، يكي پيروزي و كشيدن دامن يار كه زهي طرب و ديگر شهادت و كشته شدن به دست او كه زهي شرف.
نمونههاي ديگر:
هر كه را در جان خدا بنهد محك
مريقين را باز داند او زشك
مثنوي، 300/1
بنياد گرفته برآ ياتي چون: «مَنْ يتَّقِ اللّه يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا؛ هركس پرهيز و پارسايي كند، خدا راه بيرون شدن [ از تنگناها را ] پيش پاي او مينهد». (10)
سود و زيان ومايه چو خواهد شدن زدست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد
حافظ ، ديوان، ص 120
الهام گرفته از آ يه «لِكَيلا تَأسُوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُم؛ تا بر آنچه از دستتان رفته، اندوه نخوريد و بدانچه به دستتان رسيده شادي مكنيد». (11)
به هر چه آري از نيك و از بد به جاي
بد از خويشتن بين و نيك از خداي
بنياد گرفته بر آيه «ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وََ اصابَكَ مِنْ سَيئَةٍ فَمِنْ نََفْسِك؛ هر نيكي به تو رسد از خداست و هر بدي به تو رسد از خود تواست». (12)
خنك آن دم كه كند حق كَنهت طاعت مطلق
خنك آن دم كه جنايات عنايات خدا شد
بنياد گرفته بر آياتي چون:«اِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأولئِكَ يبَدّلُ اللّه سَيئاتِهِمْ حسنات؛ آن كه توبه كند و كردار شايسته پيشه كند ايناناند كه خداوند بديهاشان را با خوبي جايگزين مي كند». (13)
پا نوشتها
1. ابراهيم (14)، آيه 46.
2. در اين بيت مولانا، خود به دگرگون سازي ناگزير آيه اشارت كرده و از خواننده خواسته است تا اين «كثر خواني» و دگرگون سازي او را «راست» يعني همان گونه كه در قرآن آمده است» بخواند.
3. اعراف (7)، آيه 93.
4. فتح (48)، آيه 29.
5. احزاب(33)، آيه 72.
6.نساء (4)، آيه 59.
7. آلعمران (3)، آيه 169.
8. ص (38)، آيه 27.
9. توبه (9)، آيه 52.
10. طلاق (65)، آيه 2.
11. حديد (57)، آيه 23.
12. نساءِ (4)، آيه 79.
13. فرقان (25)، آيه 70.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۴, ۱۴:۰۲ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي3
پدیدآورنده:سيد محمد راستگو،
ادب پارسي عرصه جلوه و ظهور قرآن كريم است. شاعران و نويسندگان پارسي زبان از قرآن كريم متأثرند و در آثار و تأليفات خود اين تأثير را برجاي نهادهاند. اثرپذيري ادب پارسي از قرآن كريم بسيار گسترده و داراي انواع گوناگون است. در شمارههاي پيشين از اثرپذيري واژگاني، اثرپذيري گزارهاي (اقتباس، حل يا تحليل)، اثرپذيري گزارشي و اثرپذيري الهامي سخن گفتيم و اينك:
اثرپذيري تلميحي
در اين شيوه گوينده سخن خويش را مانند اثرپذيري الهاميـ بنيادي بر پايه نكتهاي قرآني يا روايي بنامينهد. امّا به عمد آن را با نشانه و اشارهاي همراه ميسازد و به اينگونه خوانندهاهل و آشنا را بدانچه خود به آن نظر داشته، راه مينمايد و چه بسا خواننده ناآشنا را به كندوكاو و پرسوجو واميدارد. و همين است تفاوت آشكار اثرپذيري تلميحي با الهاميـ بنيادي. اين نشانه و اشاره بيشتر يادكرد پارهاي از واژههاي ويژه آيه يا حديث است، نمونه را مولانا اين بيت را كه:
بيحس و بيگوش و بيفكرت شويد تـــا خطـــاب ارجـعـي را بشنــويـد
بر پايهآيه«يا ايتُهَا النَّفسُ الْمطمَئِنَّةُ ارْجِعيء الي رَبِّك راضِيةً مَرْضِيةً. اي جان آرام يافته خشنود و خرسند به سوي خدا بازگرد» (1) بنا نهاده و با آوردن عبارت «ارجعي» هم نشان داده كه خود بدان آيه نظر داشته، هم آن را پيش چشم خوانندهآشنا آورده و هم خوانندهناآشنا را به كندوكاو واداشته است.
نمونههاي ديگر:
شــربتي خـوردم زالله اشتـري تا به محشر تشنگي نايـد مـر
تلميح و اشاره به آيه«اِنَّاللّهَ اشْتَري مِنَ المُؤمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّلَهُمُ الجَنَّةَ؛ خداوند جان و مال مؤمنان را به بهاي بهشت از آنان خريده است» (2)
علت ابـليــس انـا خـيـــر بـده است وين مرض در نفس هر مخلوق هست
تلميح و اشاره به گفتگوي خدا و ابليس در آيه «ما مَنَعَكَ اَلّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَير مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وخَلَقْتَهُ مِنْ طين؛ چه چيز تو را از سجده كردن به آدم كه تو را به آن فرمان داده بودم، بازداشت؟ گفت:من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل» (3)
هيچ كرمت نا شنيد اين آسمان كه شنيـد ايـن آدمي پر غمـان
تلميح به آيه «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ…؛ همانا كه ما آدمي زادگان را گرامي داشتيم و كرامت بخشيديم» (4)
ياقــوت زكات دولت ماراست درويـش خــــورد زرغـني ر
آن مــــريـم دردمــند يـابـــد تــــازه رطـبتــــر جـنـير
مولوي، ديوان شمس، 80/1
تلميح به خطابخداوندبهحضرت مريم(س) آنگاه كه درد زادن اورا به پناهدرختخرماييكشانده بود: «وهُزِّي اِلَيكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيكِ رُطَباً جَنِياً؛ درخت خرما را به سوي خود بتكان تا رطب تازه چيده بر تو فرو ريزد» (5)
فيض روح القدس ارباز مدد فرمــايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد
حافظ، ديوان، ص159
اشارت و تلميح به آيه «وآتَينا عيسَيابْنَ مَرْيمَ الْبَينات وَاَيدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛ ما به عيسي پسر مريم نشانههاي آشكاري داديم و با روح القدس او را ياري كرديم» (6)
اگر حــديث لقـايت نيـاورم به زبـان زبيم قاعدهلن ترانياست اي دوست
عماد فقيه كرماني، ديوان، ص75
اشارت و تلميح به گفتگوي خداوند و موسي (ع) در آيه «قالَ رَبِّ اَرِنِي اَنْظُرْ اِلَيكَ قالَ لَنْ تَراني…؛ موسي گفت: خدايا خودت را به من بنما تا ببينمت، گفت: مرا هرگز نخواهي ديد…»(7)
اثرپذيري تأويلي
در اين شيوه، شاعر تأويل(8) آيه يا حديثي را دستمايهسرودهخويش ميسازد. يعني با ذوقورزي و نكتهيابي و با پنهان پژوهي و مويشكافي، با ژرفكاوي و شگرفكاري از لايههاي بروني و دريافتهاي همگاني و پيامهاي پيداي سخن درميگذرد، به لايههاي دروني آن راه مييابد و پيامهاي پنهاني باز ميآورد و به اين گونه از آيه و حديث طرح و تفسيري نوبر و پيك و پيغامي ديگر رهآورد خواننده ميسازد.
در اينگونه اثرپذيري، شاعر از آيه يا حديث، معنايي نغز و نو به دست ميدهد. ناگزير اين اثرپذيري برخلاف ديگر اثرپذيريها كه گاه پنهان بودند و گاه آشكار، همواره آشكار خواهد بود، نمونه را مولانا از اين دعا و درخواست حضرت سليمان (ع) كه گفت:«رَبِّ اغْفِرْلي وَهَبْ لي مُلْكاً لاينْبَغي لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدي اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ؛ خدايا مرا ببخشا و به من ملكيبخش كه پس از من شايستههيچكس نباشد» (9) تأويلي چنين نغز و نازك به دست داده است:
ربّهبلـي ازسليمـان آمــده است كه مـده غيـر مـرا اين ملـك و دست
تـو مكـن با غيـرمن اين لطف وجود اين حســـد رامـــاند امــا آن نـبـود
نكتــه لاينبــغي ميخـوان به جــان ســرّمـن بعــدي زبخــل اومــدان
بلكـه انـدر ملـك ديـد اوصـد خطر مــو به مــو ملك جهــان بدبيم سر
بيــم سَــربا بيــم ســِر با بيم ديــن امتحــانـي نيـست مــا رامثــل ايـن
پس سليمـان همــتي بـايـــد كـه او بگذرد زين صـد هـــزاران رنگ وبـو
بــا چنـــان قــوت كه اورا بــود هم مـوج آن ملــكش فـرو ميبسـت دم
چـون بـر اوبنشست زين انـدوه گـرد بــر همه شـاهـان عالـم رحــم كـرد
پس شفاعت كرد وگفت اين ملك ر بــا كـمـــالي ده كه دادي مــر مــر
هــر كـه را بــدهي و بكني آن كــرم او سليمـان است و آن كس هـم منم
مثنوي،264/1
اثرپذيري تطبيقي
در اين شيوه اثرپذيري كه از يك ديدگاه به اثرپذيري تأويلي نزديك است، گوينده آيه يا حديثي را بر موردي ويژه كه به ظاهر چندان با هم پيوندي ندارند، تطبيق ميدهد. بيآنكه معني ظاهري و اصلي آن را نقد و ردّ يا تأويل و توجيه كند، بلكه ميتوان گفت در اين شيوه معمولاًبه معني اصلي و اوّلي آيه يا حديث نظري نيست و همين است تفاوت تأويل با تطبيق. يعني تأويل با گونهاي چارهجويي است براي به دست آوردن معنايي خردپسند و دلچسب از آيه يا حديثي كه پذيرش معني ظاهري آن دور و دشوار است، و يا گونهاي ژرفكاو است براي راهيابي به لايههاي دروني آيه يا حديث، حتي آنجا كه پذيرش معني ظاهري نيز هيچ دور و دشوار نباشد، امّا تطبيق نه چارهجويي است و نه حتي ژرفكاوي و باطن پژوهي، بلكه گونهاي نكته پردازي و ذوقانگيزي است براي پيوند دادن دو چيز كه به ظاهر با هم پيوندي ندارند و تطبيق يكي از آنها بر ديگري، نظير پيوندهاي تشبيهي و تمثيلي كه ميان دو چيز برقرار ميشود. نمونهاي از تطبيق را در اين بيتهاي مولوي ميتوان ديد:
سايه يـزدان بــود بنــدهخـــدا مــردهاين عـالـم و زنـده خـد
دامـن او گير زوتر(10)بيگمـان تارهي در دامــن آخــر زمــان
كيف مدّالظل نقش اوليــاست كودليل نور خورشيد خداست
مثنوي423/10
ميبينيم كه او نخست اوليا و مردان خدا را سايهيزدان دانسته و سپس از واژه سايه به تعبير «كيف مدّ الظل» در آيه «اَلَمْ تَرَ اِلي رََبِّكَ كَيفَ مَدَّالظِّلّ؛ آيا نديدهاي كه خدايت چگونه سايه را فروگسترده است؟»(11) راه برده و آن را بر اولياي تطبيق كرده و آنها را نقش و نماد حضرت حق شمرده، همانگونه كه سايه نقش و نماد حضرت خورشيد است.
هم او در بيتهاي:
آنكه ارض اللـه واسـع گفتـهاند عرصهاي دان كاوليـاء در رفتهاند
دل نگردد تنگ زان عـرصه فـراخ نخلتـر آنجا نگردد خشك شـاخ
مثنوي، 3180/1
تعبير قرآني «اَرْضُ اللّهِ واسِعَة؛ زمين خدا گسترده و فراخ دامن است» (12) را بر عرصهپهناور و ساحت گستردهاي كه اولياي خدا پس از دامن كشيدن از تنگناي دنيا بدان راه ميبرند، تطبيق داده است.
اثرپذيري تصويري
در اين شيوه اثرپذيري، شاعر تصوير شعر خويش را از قرآن و حديث به وام ميگيرد. مراد از تصوير نقشآفرينيها، سيماسازيها، نگاره پردازيها و چهره بخشهاي شاعرانهاي است كه سخنور با خامه خيال بر صفحهسخن مينگارد و ميپردازد و حاصل آنها همان است كه در زبان ادب تشبيه، استعاره، مجاز، كنايه، تجسيم، تشخيص و به طور كلّي «صور خيال» ( ايماژ) خوانده ميشود. بنابراين در اثرپذيري تصويري شاعر تشبيه، استعاره يا مجاز و كنايهاي را كه در آيه يا حديثي آمده، مستقيم يا غير مستقيم در همان حال و هوا يا در حال و هوايي ديگر باز ميسرايد و يا سخن خويش را بر محور و مدار آن تصوير چرخ ميدهد و پيميريزد؛ مثلاًنكتهاي قرآني را «مشبّهبه» تشبيه و تمثيل خود ميسازد. نمونه را در بيت زير:
هر آنكه گنج قنـاعت به گنـج دنيـا داد فروخت يوسف مصري به كمترين ثمني
حافظ، ديوان، ص496
حافظ «گنج قناعت به گنج دنيا دادن» را تشبيه كرده به «يوسف مصري را به كمترين بهايي فروختن» و اين «مشبّهبه» را از اين آيهقرآني وام گرفته:«وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ؛ يوسف را به بهايي بس ناچيز فروختند» (13).
هم او عبارت قرآني «سِحْر مُبين» (14) را كه بارها در قرآن مجيد آمده است، در بيت زير:
جمـالت معجز حسن است ليكن حديث غمزهات سحر مبين است
همان، ص62
«مشبّهبه» قرار داده و غمزه يار را بدان تشبيه كرده است، و يا با استعاره و ديگرانگاري، غمزه يار را «سحر مبين» پنداشته است. نيز هم او در بيت:
اين همه شعبدهها عقل كه ميكرد آنج سامري پيش عصا و يد بيضا ميكـرد
همان، ص159
شعبدههاي عقل در برابر عشق را به ساحريهاي سامري در برابر معجزات حضرت موسي(ع) ـكه اشارتي به آنها در آيههاي85 تا95 سورهطه آمده استـ تشبيه كرده است.
همان گونه كه در بيت:
چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت شيـوه جنّـات تجـري تحتـهـا الانهـار داشت
همان، ص98
چشمان اشكبار خود را زير بام قصر يار به «جَنّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْاَنْهارُ؛ باغها يا بهشتهايي كه از فرود آنها جويها جاري است» (15) مانند كرده است.
در اين بيت فردوسي:
بيـــــامدتهـمتن بگسـترد پـر به خواهش بر شاه خورشيد فر
شاهنامه، 58/5
تصوير «پربگستردن» كه كنايهاي است از فروتني فزون و فراوان، دور نيست كه برگرفته از آيهشريفه باشد «وَاخْفَضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحْمَة؛ از روي مهرباني پر و بال فروتني و خاكساري بر پدر و مادر بگشاي» (16) باشد.
1. فجر(89)، آيه 27.
2. توبه(9)، آيه 111.
3. اعراف(7)، آيه 12.
4. اسراء(17)، آيه 70.
5. مريم(19)، آيه 25.
6. بقره(2)، آيات 87 و 253.
7. اعراف(7)، آيه 143.
8. تأويل را در اينجا در مفهومي گسترده به كار بردهايم تا هرگونه معني پنهاني و نكتهيابي ذوقي را فراگيرد، براي دريافت معني درست و دقيق تأويل بنگريد به الميزان، 44/3.
9. ص (38)، آيه 35.
10. زوتر يعني زودتر.
11. فرقن(25)، آيه 45.
12. نساء(4)، آيه 97 و زمر(39)، آيه 10.
13. يوسف(12)، آيه 20.
14. انعام(6)، آيه 7 و يونس (10)، آيه 76.
15. توبه(9)، آيه100. اين آيه به صورت «جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهار» نيز بارها در قرآن آمده است.
16. بني اسرائيل(17)، آيه24.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۴, ۱۴:۰۴ #4
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي4
پدیدآورنده:سيد محمّد راستگو،
اثرپذيري ساختاري ـ سبكي
در اين شيوه، سخنور ساختاري قرآني يا حديثي را چونان نمونه و سرمشقي پيش چشم ميگيرد و سخن خويش را در ساخت و بافتي ميپردازد كه با آن همخوان و همسان باشد. نمونه را ميتوان از مثنوي مولوي نام برد كه روساخت آن با روساخت قرآن مجيد هم خوانيها و هم سانيهايي دارد. توضيح اين كه يكي از ويژگيهاي سبكي و ساختاري قرآن مجيد، روساخت گسسته نما و بريده بريده و ژرف ساخت پيوسته و درهم تنيده آن است، به گونهاي كه هرپژوهنده در برخوردهاي آغازين با اين كتاب مقدس، چنين مييابد كه آيههايي كه در يك سوره پيدرپي نشستهاند، نيز سورههايي كه در سراسر قرآن از پي هم آمدهاند، نه تنها با يكديگر پيوند پيدا و آشكاري ندارند، كه چه بسا بيگانه و از هم بريده مينمايند، امّا آن گاه كه پژوهندهاي با قرآن انس و آشنايي پيدا كرد و با جان و دل و با طهارت و تقوا، به حريم حرمت آن، اذن دخول يافت، آشكارا درمييابد كه همان آيهها و سورههايي كه به ظاهر بريده بريده و جسته جسته و از هم گسسته و بيگانه مينمودند، در باطن پيوندي پنهاني امّا چنان ژرف و شگرف، و هموار و استوار دارند، كه اگر هر يك را از جاي خود برگيري و درجاي ديگر بنشاني در هنجار استوار آن رخنهاي خواهي افكند. و از اينجاست كه بسياري از قرآن پژوهان قديم و جديد كوشيدهاند تا به گونهاي اين پيوند پنهاني و هنجار استوار و نهاني را آشكار سازند، تا آنجا كه جز كوششهاي كساني چون طبرسي در تفسير ارجمند «مجمع البيان» زير عنوان «نظم» براي نشان دادن پيوند پنهاني آيهها و سورهها با پس و پيش خود، بسياري از قرآن پژوهاني كه درباره اعجاز قرآن انديشيدهاند و كاري كردهاند يكي از جلوهها و نشانههاي اعجاز را «نظم» و «اسلوب» ويژه قرآني شمردهاند و اگرچه پارهاي از آنان، نظم را به معني نظم درون آيهاي يعني اسلوب استوار ترتيب و تركيب واژهها در درون يك آيه دانستهاند، امّا بسياري نيز آن را در دايره گستردهتري كه ترتيب آيهها و سورهها را نيز فراگيرد، به بحث و بررسي گذاشتهاند، به ويژه امروزيان كه برپايه ديدگاههاي جديد نقد ادبي در پژوهشهايي ارجمند و راهگشا، هنجار استوار و پيوند پايدار واژهها، آيهها و سورهها را نشان دادهاند، اينك قرآن را كه دوباره به آن باز خواهيم گشت، بگذاريم و به مثنوي كه در روساخت گسسته و ژرف ساخت پيوسته با آن هم خواني دارد، نگاهي بيفكنيم:
مثنوي معنوي نيز كتابي است كه به ظاهر از نظمي بهنجار و پيوندي استوار تهي است و چه بسا كساني آن را مجموعهاي از مطالب و مقولاتي بدانند كه پراكنده و بيپيوند، پريشان و بيهنجار، بريده بريده و از هم گسيخته در كشكولي برهم انباشته شدهاند. امّا آن كس كه با مثنوي خوگيرد و با جان جاري در آن انس و آشنايي به هم رساند، ميان آن مطالب و مقولات پريشان و پراكنده، پيوند و پيوستي پنهاني و پوشيده مييابد. پيوند و پيوستي كه محور اصلي آن تداعي شگرف مولاناست دم به دم او را از مطلب و مقولهاي به مناسبت و پيوندي كه گاه از مو باريكتر است، به مطلب و مقولهاي ديگر ميكشاند و رشته مثنوي را ميبرد هرجا كه خاطر خواه اوست. اين تداعي شگرف نيز خود جلوهاي از منظومه عظيم ذهني مولاناست، كه ميليونها ستاره و سياره با رشتههاي باريك و گاه تاريكي كه با مركز دارند، در مدار عشق ميچرخند و «مثنوي را مسرح مشروح» ميدهند.
اين كه مولانا كتابش را چون كتابهاي ديگر ـحتي چون حديقه سنايي كه به گمان برخي در سرودن مثنوي بدان چشم داشتهـ تبويب و بخش بندي نكرده و سامان و هنجاري بدان نبخشيده، افزون براينكه حاصل هجوم امواج معاني و «آتش افروخته در بيشه انديشه» اوست، حاصل همدلي و همراهي با قرآن نيز هست، قرآني كه به گواهي مثنوي و ديگر آثار او بيگمان همواره در ذهن و ضمير و زبان و بيان او حضوري جوشان و ريزان داشته است، آن چنان كه مثنوي را به قول جامي تا مرز «قرآن پهلوي»1 فرا برده است. او كه همواره از اين كتاب عظيم بهرههاي گوناگون برده و اگر نه بيت بيت، كه صفحه صفحه مثنوي را با رنگ و بوي قرآن آذين بسته، هيچ دور نيست كه دانسته و ندانسته و خواسته و نخواسته، ساخت و صورت و سبك و سياق مثنوي را از قرآن گرفته باشد.
به جز هم خواني در روساخت گسسته و ژرف ساخت پيوسته، ميان قرآن و مثنوي همگونيهاي ساختاري ديگري نيز هست، مثلاً قرآن مجيد جز بخشبندي به دفترها و دفترها به داستانها، بخش بندي ديگري نداشته است.
قرآن در ساختار نزولي با «بخوان» ( اقرأ) آغاز شده و مثنوي در ساختاري همگون، با «بشنو».
اينك كه سخن از همگوني مثنوي با قرآن است، بيفزايم كه مثنوي با قرآن همگونيهاي غير ساختاري نيز دارد، از جمله قرآن از راه وحي برپيامبر فرود ميآمد، و او كه خود نوشتن نميدانست، آيات فرود آمده را بركساني كه «كاتب وحي» خوانده شدهاند، فروميخواند و آنها مينوشتند، مثنوي نيز از راه الهام درون، برزبان مولانا فرو ميريخت و او آن الهام درون را بر حسام الدين چلپي و ديگران كه كاتبان الهام مثنوي بودند، فرو ميخواند و آنها مينوشتند.
نمونه ديگري از اثرپذيري ساختاري را ميتوان در غزلهاي آسماني حافظ، سراغ كرد. بيشتر غزلهاي اين رند شيرازي نيز مانند مثنوي و قرآن، رو ساختي گسسته و ژرف ساختي پيوسته دارند در اين غزلها، هربيت براي خود، سازوكار و روي و راهي دارد و از مقوله و مطلبي سخن ميگويد كه با بيتهاي پس و پيش چندان پيوندي ندارد و از اين رو، پس و پيش كردن بيتها به ظاهر رخنهاي در ساختار غزل نميافكند، جناب خرمشاهي كه در هر دو مقوله قرآن پژوهي و حافظ پژوهي دستي دراز دارد و پژوهشهاي پاكيزهاي پيشكش خوانندگان و جويندگان كرده است، در مقاله «قرآن و اسلوب هنري حافظ» اين مقوله را به شايستگي و بايستگي بررسيده است و برآفتاب افكنده است. ايشان نخست با نقل قولهايي مستند از قرآن پژوهان قديم و جديد، شرقي و غربي چونان سيوطي، خطابي، طه حسين، آرتور آربري، فريتوف شوان و… اين نكته را باز گشوده كه «بارزترين خصيصه سبكي قرآن كه در نخستين خواندن، توجهانگيز و نامتعارف مينمايد، ناپيوستگي يا عدم تلائم و فقدان انسجام يا اتّساق ظاهري و متعارف است».2
«ساختمان غزلهاي حافظ كه ابياتش بيش از هر غزل سراي ديگر، استقلال، يعني تنوّع و تباعد دارد، بيش از آنچه متأثر از سنّت غزل سرايي فارسي باشد، متأثر از ساختمان سور و آيات قرآن است». آنگاه پس از بحث و بررسيهايي، نظرخويش را چنين خلاصه كرده است:
«اين است كه نگارنده با توجّه به تحول غزل فارسي كه تا سعدي يك سير دارد و از حافظ سيرت و ساني ديگر، و انقلابي كه به قول «آربري» حافظ در غزل ايجاد كرده و وحدت مضمون و معنايي آن را دگرگون كرده است، با توجه به انس عظيم و عميقي كه با ظرايف زباني و ساختمان سورههاي قرآن دارد، اين امر را محتمل و بلكه محتوم ميداند كه شكل و شيوه غزل حافظ متأثر از صورت و ساختمان سورههاي قرآن باشد.»3
نمونههاي ديگر را ميتوان در پارهاي از سرودههاي نوسرايان مانند: سهراب سپهري و احمد عزيزي و… ديد، كه گاه به ويژه شيوه بيان و چگونگي جملهبندي و ساخت و پرداخت مشكل شعر، آشكارا ساختار پارهاي از آيهها و سورههاي قرآني را فرا ياد خواننده آشنا ميآورد. البتّه باز نمودن و آشكار سازي هم خواني ساختاري اين سرودهها با قرآن مجيد ـ هرچند بيشتر دريافتي وحس كردن است تا باز نمودن و بيان كردن ـ به بررسيها و پيجوييهاي بيشتري نياز دارد، كه اينك مجال آن نيست، ناگزير گذرا و اشارهوار پارهاي از آنها ميآوريم:
به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
و به پروانه كبوتر از ذهن
واژهاي در قفس است
……
زير بيدي بوديم
برگي از شاخه بالاي سرم چيدم، گفتم:
چشم را باز كنيد، آيتي بهتر از اين ميخواهيد؟
ميشنيدم كه به هم ميگفتند
سحري دانه سحر!4
……
آشنايان با ساختارهاي قرآني، درا ين شعر به ويژه در بخشهاي آغازي و پاياني آن، كه در متن اصلي نيز گويا به همين دليل با حروف سياهتر چاپ شده، آشكارا رنگ و روي ساختارهاي قرآن را ميبينند. نام اين شعر نيز خود نشانهايي است از آنكه شاعر در ساخت و پرداخت آن، به ساختارهاي قرآني چشم داشته است.
براي نمونههاي ديگر بنگريد به:
شعر «آيههاي شگرفي» سروده م. سرشك (بو جيو در موليان، ص19)، شعر «انگيزه خاموش» سروده الف. بامداد، (لحظهها و هميشه، ص47) و شعر سطحوار «نافله نماز» از احمد عزيزي (نافله نماز، ص135).5
1. اشاره به اين بيت او: مثنـوي معنـوي مولوي هست قرآن در زبان پهلوي
2. بخش بندي قرآن به جزء و جزء به حزب و حزب به اعشار و اخماس، همه بعدها از سوي قاريان و معلمان قرآن انجام گرفته، نه از سوي پيامبر و در زمان او.
3. خرمشاهي، بهاء الدين، ذهن و زبان حافظ، ص42.
4. ذهن و زبان حافظ، ص49.
5. تولدي ديگر، ص88.
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۴, ۱۴:۰۶ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
تجلّي قرآن در شعر و ادب فارسي5
قرآن در ادب پارسي
پدیدآورنده:سيد محمّد راستگو،
دولت قرآن
اينك كه گونهها و شيوههاي اثرگذاري قرآن برشعر و ادب فارسي را بررسيده و باز نمودهايم، به سراغ بزرگان شعر فارسي ميرويم وبا گلگشتي در كوچه باغهاي شعر و سرود آنان، نمونههايي از اثر پذيريهاي آنان را از قرآن كريم به تماشا مينشينيم.
در اين بررسي، نخست بيت يا بيتهايي از شاعري را ميآوريم و سپس آيهاي را كه با آن بيت پيوند دارد. گاه نيز زير عنوان «بسنجيد با» بيتهاي ديگري از همان شاعر يا شاعري ديگر ميآوريم كه با همان آيه، هم سمت و سو است.
اين بحث و برسي را، با خواجه شعر فارسي، شمسالدين محمد حافظ آغاز ميكنيم كه قرآن را در سينه داشته و آن را با چهارده روايت از برميخوانده و تقريباً در همه عمر خويش با آن سروسرّي داشته و بهتر از هركس لطايف حكمي را با نكات قرآني جمع كرده است.
حافظ
دام سخت است مگر يار شود لطف خداي
ورنــه آدم نبـرد صـرفـه زشيـطــان رجيـم
ديوان، ص386
يادآور سخن حضرت يوسف(ع): «اِنَّ النَّفْسَ لاَمّارَة بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبّي؛ نفس، فراوان ما را به بدي ميخواند [و دامهاي سخت در راه ما ميگسترد] مگر يار شود لطف خداي».(1)
***
حافظا خلد برين خانه مــوروث مــن است
انـدر ايـن مـنـزل ويـرانـه نشيمن چـه كنـم
ديوان، ص364
«خلد برين خانه موروث من است» بنياد گرفته از آياتي است كه بهشت را ميراث نيكان و پاكان دانسته، مانند؟ «تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيا؛ اين است بهشتي كه به بندگان پارساي خويش ميراث ميدهيم»(2)؛ «وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُم تَعْمَلون؛ اين است بهشتي كه در برابر آنچه كرديد، به ارث ميبريد»(3)؛ «اُولئكَ هُمُ الوارثُون. اَلَّذِينَ يرِثُونَ الفِرْدوسَ هُمْ فِيها خالِدون؛ اينانند [اشاره به مؤمنان] ميراث براني كه بهشت را به ارث مي برند و در آنجاودانهاند»(4)
***
از نـامـه سيــاه نـتـرسـم كـه روز حـشـر
با فيض فضل او صد از اين نامه طي كنم
ديوان، ص367
بنياد گرفته از آياتي چون: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً…؛ از بخشايش خدا نوميد مباشيد كه خدا همه گناهان را ميبخشايد».(5)
***
خونم بخور كه هيچ ملك با چنان جمال
از دل نـيـايـدش كـه نـويـسـد گنـاه تـو
ديوان، ص423
بنياد گرفته از آيه: «وَاِنَّ عَلَيكُمْ لَحافِظينَ. كِراماً كاتِبِين. يعْلَمُونَ ما تَفْعَلون؛ همانا كه نويسندگان بزرگوار، شما را ميپايند و آنچه را ميكنيد ميدانند».(6)
***
حالي درون پرده بسي فتنه ميرود
تا آن زمان كه پرده برافتد چها كنند
ديوان، ص 211
«آن زمان كه پرده برافتد» ترجمه واري است از اين گزاره قرآني در وصف قيامت، «يوْمَ تُبْلي السَرائِر؛ روزي كه پردهها برافتد».(7)
***
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كـار به نـام من ديوانـه زاند
ديوان، ص198
بنياد گرفته از آيه معروف امانت: «إِنّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ والاَرضِ وَالْجِبالِ فَاَبَينَ اَنْ يحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلها الإنسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلوماً جَهُولاً؛ ما امانت را برآسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم. از پذيرش آن سرتافتند و بيم كردند و انسان آن را برداشت كه ستمكار و نادان بود».(8)
***
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند
نـگــاه دار ســر رشـتـه تـا نـگـه دارد
ديوان، ص140
الهامي از آيه: «اَوْفُوا بِعَهْدي اُوفِ بِعَهْدِكُمْ؛ به پيمان من وفادار مانيد تا به پيمان شما وفادار مانم».(9)
***
بـه مهلـتـي كه سـپـهرت دهــد زراه مــرو
تو را كه گفت كه اين زال ترك دستان گفت
ديوان، ص108
«مهلتي كه سپهرت ميدهد» كم و بيش همان است كه در زبان قرآن املاء، امهال و استدراج خوانده شده و نمونهاي است از مكر خداوند با آنان كه از او روي ميگردانند و چشم از آيات او فرو ميپوشند، اين مكر بدين گونه است كه خداوند به آنها ميدان مهلت ميدهد ( املاء و امهال) و همان گونه كه آنها به تدريج و آهسته آهسته ( استدراج) برگناهان خويش ميافزايند، خداوند نيز به تدريج به شيوهاي كه گمانش را نميبرند فرو ميگيردشان و از اينجاست كه اين ميدان و مهلت دادن سخت به زيان آنهاست: «وَلا يحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَير لأَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذاب مُهين؛ مبادا كافران بپندارند، اگر به ايشان مهلت و ميدان دادهايم به سود آنهاست، به آنان مهلت دادهايم تا برگناهان خويش بيفزايند و آنها راست عذابي خواري بخش»(10)؛ «وَالَّذينَ كَذَّبوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيثُ لا يعْلَمُون. واُمْلي لَهُم اِنَّ كَيدِي مَتين؛ آنان را كه آيات ما را دروغ شمردند به شيوهاي كه در نيابند، آرام آرام فرو ميگيريم و به آنان مهلت و ميدان ميدهيم. همانا كه مكر من متين و استوار است».(11)
***
در اين مقام مجـازي بجز پياله مگير
در اين سراچه بازيچه غير عشق مبار
ديوان، ص276
«سراچه بازيچه» كه كنايهاي از دنياست،برگرفته است از آيه: «اِنّما الْحَياةُ الدُّنيا لَعِب وَلَهْو؛ همانا كه زندگي دنيا بازيچه و بيهوده است».(12)
ضمناً در اين بيت تعبير «مقام مجازي» كه آن نيز كنايه از دنياست برگرفته است از روايت «اِنّما الدُّنيا دارُ مَجاز والآخرةُ دارُ قَرار؛ همانا كه دنيا سراي گذر است و آخرت سراي قرار»(13)
***
جهان و هرچه در او هست سهــل و مختصر بدار
زاهــل مـعــرفـت ايـن مـخـتـصـر دريـغ مــدار
ديوان، ص262
مصرع نخست ترجمه واري است از آيه «مَتاعُ الدُّنيا قَليل؛ كالاي دنيا اندك است».(14)
***
مـرو بـه خـانـه اربـاب بي مـروّت دهـر كه گنج عافيتت در سراي خويشتن است
ديوان، ص57
مصرع دوّم بنياد گرفته است برتأويل عرفاني از آيه «وَفي اَنْفُسِكُم اَفَلا تُبْصِرون؛ و در درون شماست، نميبينيد!».(15) كه برپايه آن انسان را از سير آفاق به سير انفس فراخواندهاند و گمشده او را نه در بيرون كه در درون او دانستهاند، از زبان عين القضات همداني بشنويم: «راه خداي تعالي در زمين نيست، در آسمان نيست. بلكه در بهشت و عرش نيست، طريق اللّه در باطن تو است «و في انفسكم» اين باشد، طالبان خدا، او را در خود جويند، زيرا كه او در دل باشد و دل در باطن ايشان باشد».(16)
بيت حافظ را بسنجيم با اين بيتها:
بيرون ز تو نيست هرچه در عالم هست
از خود بطلب هرآنچه خواهي كه تـويي
نجم دايه، مرصاد العباد، ص2
من چرا گرد جهـان گردم چـو دوست
سعطار، ديوان، ص68
عارفان را شمع و شاهد نيست از بيـرون خويش
خون انگوري خورده با دهشان هم خون خويش
مولوي، ديوان شمس 3/98
در جهان بيهوده ميجستم تو ر
خود تو در جان عراقي بـودهاي
كليات، ص270
***
سپر سپهر و دور قمر را چه اختيـار
در گردشند برحسب اختيار دوست
ديوان، ص 84
طنز و طعني انكار آميز بركساني كه «سپر سپهر و دور قمر» را زمينه ساز رويدادهاي اين جهان ميدانستند، بنياد گرفته بر پايه و پشتوانه آياتي چون: «وَالشَمْسَ والقَمَرَ والنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ؛ و [آفريد] خورشيد، ماه و ستارگان را كه مسخّر فرمان اويندند».(17)
بيت حافظ را بسنجيم با اين بيتها:
از روزگـار نيـك و بـد خـويشـتن مـدان
كز ايزد است نيك و بد از روزگار نيست
مسعود سعد، ديوان 1/106
گـيـتـي و آسـمــان گيـتـي گــرد بــر در تــو زنـنـد بــردا بــرد(18)
هركسب نقـش بنـد پـرده او است همه هيچند كـرده كـرده تـو است
بـد و نيـك از ستــاره چــون آيـد كـه خـود از نـيك و بد زبـون آيـد
نظامي، هفت پيكر، ص4
1. يوسف، آيه 53. 2. مريم، آيه 63. 3. زخرف، آيه 72. 4. مؤمنون، آيه 10 و11.
5. زمر، آيه 53. 6. انفطار، آيه10 ـ 12. 7. طارق، آيه 9. 8. احزاب، آيه 72.
9. بقره، آيه 40. 10. آلعمران، آيه 178. 11. اعراف، آيه 182 ـ 183. 12. محمّد، آيه 36 و چند جاي ديگر.
13. نهج البلاغه، به كوشش صبحي صالح، ص320. 14. نساء، آيه 77. 15. ذاريات، آيه 21.
16. تمهيدات، به كوشش عفيف عسيران، ص287. 17. اعراف، آيه 54. 18. «بردار برد زان» يعني غلامي و خدمتكاري كردن.
ویرایش توسط valayat : ۱۳۸۷/۰۶/۰۴ در ساعت ۱۸:۴۵
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری