جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: قرآن در ادب پارسي قرآن در انديشه و كلام سهراب سپهري
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۰۴:۱۱ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
قرآن در ادب پارسي قرآن در انديشه و كلام سهراب سپهري
پدیدآورنده:عبدالمهدي شريف رازي،
امروزه، شعر نو توانسته است به عنوان يك سبك ادبي مستقل جاي خود را در عرصهادبيات فارسي محكم كند. اين نوع شعر ويژگيهاي خاص خود را دارد كه نميتوان به آن در قالب ادبيات كهن نگريست. لطافتها، ظرافتها و زيباييهاي شعر نو به گونهاي است كه كمتر ادب دوستي از كنار آن بيتفاوت ميگذرد.
در ميان شعراي اين سبك، سهراب سپهري از اهميت ويژهاي برخوردار است و آن به دليل خصوصيات منحصر به فرد شعر و سخن اوست. اشعار سپهري آن چنان عميق و پرمعنا است كه تاكنون با وجود مطالب گوناگوني كه پيرامون او ـبه صورتهاي مختلف از جمله در قالب كتب و مقالاتـ گفته شده، باز هم جا براي بررسي و كنكاش بيشتر در آثار وي وجود دارد. در اين سطور كوشيده شده است كه به سهراب سپهري از زاويه حضور و تجلي قرآن كريم در كلامش نگريسته شود.
يكي از ويژگيهاي سپهري، توجه خاص وي به قرآن، اين كلام جاودان الهي و سرچشمهجوشان معنويت ميباشد. در اشعار او نوع خاصي از عرفان با عنوان «عرفان طبيعي» يا «عرفان شرقي» وجود دارد. عرفاني كه انسان را به شناخت معبود و معشوق حقيقي و درك مقام پروردگار همههستي، از راه طبيعت و كشف اسرار وجودي مخلوقات زميني فرا ميخواند.
عرفان سپهري شباهتهاي زيادي به عرفان بودايي دارد، ليكن آثار او نمايانگر اين است كه اعتقادات اسلامي و مضامين قرآني منشأ ذهنيات و عقايد عرفاني اوست. نمونهزير نشان از اعتقاد قلبي وي به اسلام و مشخصههاي آن دارد:
من مسلمانم.
قبلهام يك گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجادهمن.
من وضو با تپش پنجرهها ميگيرم…
اين فراز از شعر «صداي پاي آب»بيانگر تلفيق عرفان اسلامي و عرفان شرقي در نزد سپهري است. به عبارت ديگر، حضور مستقيم و غير مستقيم معارف اسلامي و قرآني در اشعار سپهري، و تشابه شعر او با بعضي از آيات كلام اللّه مجيد به لحاظ پيروي او از عرفان طبيعي است.
شيوهسپهري براي درك وجود خدا، شيوهاي كاملاً قرآني است. آيات بسياري انسان را به كنكاش و همچنين تفكر عميق در طبيعت و نشانههاي خداوند براي ايمان راسخ آوردن به آفرينندهقادر و متعال فرا ميخوانند. سپهري نيز با تأسي از قرآن در اشعار خود همين راه را ميپيمايد.
از نگاه سپهري، جهان خلقت سراسر زيبا و تأمل برانگيز است. همهاجزاي آن ميتوانند براي انسان آموزنده و راهنما باشند.
او در شعر «شورم را» بيان ميدارد كه انسان گمراه و از حقيقت دور افتاده چگونه با بهرهگيري از دستورات پيامبران و آيات هدايتگر الهي ميتواند طريق سعادت و كمال را بيابد و بسوي حق رهسپار شود:
از روشن و از سايه بري بودم…
ديو و پري بودم، در بيخبري بودم.
قرآن بالاي سرم،
بالش من انجيل، بستر من تورات، و زبر پوشم اوستا.
تنها راه رسيدن به سعادت و رهايي از ظلمات بيخبري، تمسك به آيات الهي و البته مهمترين و كاملترين آنها قرآن كريم است.
اين ابيات نشان ميدهد كه او نه تنها به اسلام بلكه به همهاديان توجه دارد (نوعي پلوراليسم).
خداوند متعال ميفرمايد:
«ونَزَّلَ عَلَيكَ الكِتابَ بِالحَقِّمُصدّقاً لِما بَين يديهِ وأَنزلَ التَوْراتَ والإِنجيل؛ اين كتاب را كه همخوان با كتب آسماني پيشين است به درستي بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را پيشتر فرو فرستاد» (سوره آل عمران، آيه3).
و آنگاه پس از يافتن طريق حقيقت به سوي رب خويش باز ميگردد:
هر جا گلهاي نيايش رست، من چيدم.
دسته گلي دارم، محراب تو دور از دست:او بالا، من در پست.
سپهري توجه ويژهاي به كشف حقايق و مجهولات ناپيداي نظام خلقت از راه ديدن و «تماشا» در عالم داشته است و در چند جا به آن اشاره كرده است:
ما هستهپنهان تماشاييم
زتجلي ابري كن، بفرست كه ببارد بر سر م
باشد كه به شوري بشكافيم، باشد كه بباليم و
به خورشيد تو پيونديم.
***
بعضي از اشعار سپهري با الهام پذيري از آيات قرآن سروده شده است. براي نمونه موارد ذيل را ميآوريم.
سپهري در اوايل «صداي پاي آب» آورده است:
… و خدايي كه در اين نزديكي است.
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
خدا بسيار به ما نزديك است. در واقع اين جملات ناظرند به آيه:«نَحن أَقربُ اِليه مِن حبلِ الوَريد؛ ما به او از رگ جان نزديكتريم» (سوره ق، آيه16).
و نيز آيه:«ولَقد رءاهُ نزلةً أُخري. عِند سِدرَةِ المُنتَهي؛ و به راستي كه بار ديگر هم او [جبرييل] را ديد. در نزديكي سدرةالمنتهي» (سوره نجم، آيات13 و14).
***
در جاي ديگر اين شعر بلند ميخوانيم:
و نميخندم اگر فلسفهاي ماه را نصف كند.
كه بياشاره به آيه«اِقْتربت الساعةُ وانشقّالقمر؛ قيامت نزديك شد و ماه دو پاره شد.» (سورهقمر، آيه1) نيست. منظور شاعر از اين جمله اين است كه معجزات براي او از ارزش والايي برخوردار است.
***
باز در همين شعر ميخوانيم:
و بشر را در نور و بشر را در ظلمت ديدم.
در قرآن كريم نيز آمده است:«اللّهُ ولي الذينَ امنوا يخرجهم مِن الظلمات الي النور والذينَ كفروا أَولياؤُهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات؛ خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاريكي به سوي روشناييها ميبرد و كافران سرورشان طاغوت است كه ايشان را از روشنايي به سوي تاريكيها ميبرد» (سوره بقره، آيه257) كه ميبينيم شعر ناظر و بيانكنندهآيه است.
***
در اشعار سپهري در چند جا به هبوط آدم و حوا به زمين اشاره شده است.
مانند:
من از هجوم حقيقت به خاك افتادم.
و يا آنجا كه ميگويد:حيات غفلت رنگين يك دقيقهحواست.
سرپيچي آنان از فرمان الهي و لحظهاي غفلت از نهي خداوند بر دوري جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمين شد.
در جاي ديگر نيز دارد:
روي علفها چكيدم.
من شبنم خواب آلود يك ستارهام.
كه روي علفهاي تاريكي چكيدهام.
جايم اينجا نبود.
نجواي نمناك علفها را ميشنوم.
جايم اينجا نبود.
اين جملات سپهري را بسنجيد با شعر حافظ و مولانا:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
دو سه روزي قفسي ساختهاند از بدنم
غرض اينكه، اينها همه اشارههايي است به داستان بيرون راندهشدن انسان از بهشت كه قرآن مجيد در چند جا از جمله آيات19 تا25 سورهاعراف و آيات35 و36 سورهبقره به آن اشاره فرموده است.
***
يكي از موارد مورد توجه زياد سپهري، مرگ و زندگي پس از آن است. او مرگ را يك موضوع مبهم و هولناك نميپندارد، بلكه بسيار زيبا و دلنشين ميبيند و به سراغ آن ميرود. چرا كه ميداند و ايمان دارد كه «كلُّ نفسٍ ذائقةُ الموت» (سورهعنكبوت، آيه57).
آري، ما غنچهيك خوابيم.
ـ غنچهخواب؟آيا ميشكفيم؟
ـ يك روزي، بيجنبش برگ.
ـ اينجا؟
ـ ني، در درهمرگ،
ـ تاريكي، تنهايي؟
ـ ني، خلوت زيبايي.
و در «صداي پاي آب» اينگونه سروده است:
و نترسيم از مرگ،
مرگ پايان كبوتر نيست…
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد.
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن ميگويد…
و همه ميدانيم
ريههاي لذت پر اكسيژن مرگ است.
***
در شعر عرفاني «مسافر» كه پر از معاني دقيق و مضامين لطيف ميباشد، ميگويد:
واي تمام درختان زيت خاك فلسطين
وفور سايهخود را به من خطاب كنيد؟
به اين مسافر تنها، كه از سياحت اطراف «طور» ميآيد.
و از حرارت «تكليم» در تب و تاب است.
اين جملات برگرفته از داستان، سخن گفتن خدا با موساي كليم اللّه(ع) در كوه طور است كه در آيات11 تا13 سورهمباركهطه آمده است.
***
در ميان تمامي آثار سپهري، قرآن مجيد در «سوره تماشا» بيش از همه جلوه مييابد. نام شعر با توجه به نام سورههاي قرآن مجيد است و مشاهده ميشود كه تماشا در انديشه سپهري از چه اهميتي برخوردار است كه به آن قسم ياد ميكند.
به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
و به پرواز كبوتر از ذهن
واژهاي در قفس است.
در كف دست زمين گوهر ناپيدايي است
كه رسولان همه از تابش آن خيره شدند.
پي گوهر باشيد.
لحظهها را به چراگاه رسالت ببريد.
و من آنان را، به صداي قدم پيك بشارت دادم.
زير بيدي بوديم.
برگي از شاخهبالاي سرم چيدم، گفتم:
چشم را باز كنيد، آيتي بهتر از اين ميخواهيد؟
ميشنيدم كه به هم ميگفتند:
سحر ميداند، سحر!
سر هر كوه رسولي ديدند
ابر انكار به دوش آوردند.
باد را نازل كرديم
تا كلاه از سرشان بردارد.
خانههاشان پر داوودي بود،
چشمشان را بستيم.
دستشان را نرسانديم به سر شاخههوش.
جيبشان را پر عادت كرديم.
خوابشان را به صداي سفر آينهها آشفتيم.
«سوره تماشا» گوياي عمق الهام پذيري سپهري از قرآن كريم ميباشد. مانند:
به تماشا سوگند.
كه اشاره دارد به سورههايي كه با سوگند يادكردن خداوند آغاز ميشوند. همچون:«والفجر» و «والتين والزيتون» و….
در سوره تماشا آورده است كه:
ميشنيدم كه به هم ميگفتند:
سحر ميداند، سحر!
ناظر است به آيه:
«وقال الكافرون هذا ساحر كذّاب؛ و كافران گفتند اين جادوگر دروغگواست».
(سوره ص، آيه4)
و نيز ميخوانيم:
باد را نازل كرديم.
ناظر است به آيه:
«فأرسلنا عليهم ريحاً صـرصرا؛ آنگـاه بر ايشان بـادي سخت سـرد فرستاديم».
(سوره فصلت، آيه16)
و باز ميخوانيم كه:
چشمشان را بستيم.
ناظر است به آيه:
«وعلي ابصارهم غشاوة؛ و بر ديدگانشان پردهاي است» (سوره بقره، آيه7).
بند آخر شعر نيز به شيوهبيان و القاي مفاهيم قرآن شبيه است.
***
سپهري را به نوعي ميتوان «حافظ» شعر نو دانست. اشعار او مملو از مضامين دقيق و ظريف عرفاني است. او و هيچ عارف جويندهحقيقت ممكن نيست كه از كتاب هدايتگر و حقيقتنماي الهي بهره نبرده باشد. هر چند برخي كوشيدهاند كه جنبهمذهبي سپهري را كمرنگ جلوه دهند و او را بيگانه با معارف ارزشمند اسلام معرفي كنند؛ ليكن اشعار و آثار او خلاف اين ادعا را ثابت ميكنند.
به اميد آنكه ما نيز بتوانيم همچون بزرگان و حقيقت جوياني همانند سپهري در پيروي از كتاب آرمانساز الهي، قرآن، بهرهكافي را ببريم.
منبع:هشت كتاب، سهراب سپهري
-
۱۳۹۱/۰۵/۱۳, ۱۶:۱۵ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۰
- نوشته
- 1,126
- مورد تشکر
- 1,761 پست
- حضور
- 15 روز 15 ساعت 23 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سوره تماشا (سهراب سپهری)
توجه عمیق و باطنی برخی شاعران به قرآن کریم و تأثیرپذیری آنان از ساختار و صورت و معنای این کتاب آسمانی، تازگی ندارد و در دیوان اغلب شاعران اهل معرفت این مرز و بوم، خصوصاً مولوی و حافظ ، تأثیرپذیری از قرآن، بهخوبی مشهور است. سهراب سپهری نیز در یکی از شعره
ایش به قدری متأثر از قرآن بوده که هم در ساختار و هم درونمایه، تأثیرپذیری او را از این کتاب جاودانه، بهوضوح میتوان دید. شعر «سورة تماشا» از واژهها و تعابیر قرآنی است و در برخی قسمتهای این شعر، تغییر لحن و تغییر ضمیر فاعلی مفرد به ضمیر فاعلی جمع که متأثر از ساختار قرآن است بهخوبی پیداست. شعر «سورة تماشا» را میخوانیم و سپس به تماشای درونمایة این شعر، در آیینة تأویل مینگریم.
به تماشا سوگندو به آغاز کلامو به پرواز کبوتر از ذهنواژهای در قفس استحرفهایم مثل یکتکه چمن، روشن بودمن به آنان گفتم:آفتابی لب درگاه شماستکه اگر در بگشایید به رفتار شما میتابدو به آنان گفتم:سنگ، آرایش کوهستان نیستهمچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگدر کف دست زمین، گوهر ناپیداییستکه رسولان، همه از تابش آن خیره شدندپی گوهر باشیدلحظهها را به چراگاه رسالت ببریدو من آنان رابه صدای قدم پیک، بشارت دادمو به نزدیکی روز، و به افزایش رنگبه طنین گل سرخ، پشت پرچین سخنهای درشتو به آنان گفتم:هر که در حافظة چوب، ببیند باغیصورتش در وزش بیشة شور ابدی خواهد ماندهر که با مرغ هوا دوست شودخوابش آرامترین خواب جهان خواهد بودآنکه نور از سرِ انگشت زمان برچیندمیگشاید گره پنجرهها را با آهزیر بیدی بودیمبرگی از شاخة بالای سرم چیدم، گفتم:چشم را باز کنیدآیتی بهتر از این میخواهید؟میشنیدم که به هم میگفتند:سِحْر میداند، سِحْر!سر هر کوه، رسولی دیدندابر انکار به دوش آوردندباد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان برداردخانههاشان، پُر داوودی بودچشمشان را بستیمدستشان را نرساندیم به سرشاخة هوشجیبشان را پُر عادت کردیمخوابشان را به صدای سفر آینهها آشفتیم
-
۱۳۹۱/۰۵/۱۳, ۱۶:۱۶ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۰
- نوشته
- 1,126
- مورد تشکر
- 1,761 پست
- حضور
- 15 روز 15 ساعت 23 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
در این شعر، گویی شاعر، محو شده است و این او نیست که سخن میگوید. در حقیقت، منِ متحولشدة شاعر که از زمین، فاصله گرفته و به آسمان نزدیک شده است، در این شعر، نمود شفافی دارد و تقریباً خبری از سهراب سپهری جز در بخش کوتاهی از شعر نیست، همانطور که بیدل هم در بسیاری از شعرهایش، بیدل نیست، خصوصاًَ در ابیاتی که درشتنمایی و خودستایی، به بینهایت میرسد و میگوید: «عرش اگر باشم، زمینِ آسمانِ بیدلم!» کاملاً پیداست که بیدل در این شعر، حقیقت مطلق است، نه شاعری فناپذیر که متخلص به بیدل است و جز آیینه نیست.
در شعر «سورة تماشا» نیز شاعر، خود نیز مخاطب سخنِ و پیامی آسمانی است که از زبان و قلم «او» جاری شده است. 21 سوره از 114 سُوَر قرآن با قسم آغاز شده و سپهری نیز که در این شعر، جز کاتبی تماشاگر نیست و آنچه استاد ازل گفت بگو میگوید، سورة زمینیِ تماشا را با سوگندهای پیدرپی آغاز میکند؛ سوگند به تماشا، آغاز کلام و پرواز کبوتر از ذهن.
همه میدانیم که قسم، با درونیترین اعتقاد و احساس الهی انسانی، یعنی ایمان و حسِّ حقیقتخواهی، پیوندی ناگسستنی دارد. در فرهنگ ادیان توحیدی، قسم خوردن، آخرین دستآویز انسان برای اخذ باور و اعتماد دیگران، دربارة موضوعی است که صدق و کذبِ آن ثابت نشده است.
در قرآن با سوگندهایی روبهرو میشویم که بهسادگی درکپذیر نیستند. بدیهی است که سوگند به «عصر» و «روز موعود» و «شاهد و مشهود»، حاکی از ارزش و اهمیت آنهاست و شاعر در «سورة تماشا» به تماشا سوگند میخورد، چرا؟
در هشت کتاب، به ضرورت و اهمیت نگاه کردن یا تماشا، اشارههای متعددی شده است:
چشمها را باید شستجور دیگر باید دید.بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثة عشق، تر استو من در شکوه تماشافراموشیِ صدا بودم
ویرایش توسط جنات : ۱۳۹۱/۰۵/۱۳ در ساعت ۱۶:۱۹
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری