-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۰۴:۱۶ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
عطر هفت شهر
ازسلسله مباحث تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي
پدیدآورنده:سيد محمّد راستگو،
کلمات کلیدی: ، عطار، از عارف شاعراني است كه شيفته عرفان و قرآن است و ازينروي در سرودههاي او كه يكسره عرفاني ايماني است ، باز تاب و تجلي كلام خدا را به فراواني مي بينيم، اينك نمونههايي:
تـــويي آن نقطه افتـــاده فـــارغ كه اندر خلد خــواهي گشت بالغ
بلوغ اينجاست در عقبي ظهورش دلت اينجاست در فردوس نورش
در و ديوار جنـّت از حيـات است زميــن و آسمـان او نجــات است
درخــت طيـبـــه آنجـــا برويــد كه دست و پـا سخن آنجــا بگويد
نه آنجــا اقربـا مــاند نه اسبـــاب كــه فرزند عمــل باشنـد انسـاب
اسرار نامه، تصحيح: سيد صادق گوهرين،ص 46
مصرع نخست بيت سوم، الهامي است از اين ايه شريفه:
«وَ انّ الدارَ الاخرة لهي الحَيوان»؛ «همانا كه سراي آخرت سراسر زندگي است».
(سوره عنكبوت، ايه 64)
و مصرع نخست بيت چهارم اثر پذيري تلميحي و تصويري است، از ايه:
« اَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللّهُ مثلاً كَلِمةً طَيبةً كَشَجَرَةٍ طَيبةٍ اَصلُها ثابت وَ فَرعُها في السماء»؛ «نديده اي كه خداوند مثل زده است سخن[ پديده] پيراسته و پاكيزه را به درختي پاكيزه و پرورده كه ريشههايي استوار و شاخههايي سر به آسمان دارد».
(سوره ابراهيم، ايه 24)
«كم دست و پا سخن آنجا بگويد» كه در مصرع دوم بيت چهارم آمده نيز بر گرفته است از اين ايه:
«اَليوم نَختم علي اَفواهِهِم و تُكَلّمنا ايديهِم و تَشهَدُ اَرجُلُهم بِما كانوا يـكسِبُون»؛«امروز دهانهاشان را مهر و موم ميكنيم.و دستهاشان با ما سخن ميگويند و پاهاشان بدانچه كرده اند گواهي ميدهند».
(سوره يس، ايه 65)
از اين ايه، جلال الدين مولوي نيز ، اينگونه اثر پذيرفته:
روز محشر هـر نهان پيـدا شود هم زخود هر مجرمي رسوا شـود
دست و پا بدهد گواهي با بيـان بـر فسـاد او بــه پيش مستـعـــان
دست گويدمن چنين دزديدهام لب بگويــد من چنين بوسيـده ام
پاي گويد من شدستـم تـا منـا فـرج گويــد مـن بكـردستـم زن
چشـمگويد كردهامغمزهحرام گوش گويد چيـدهام سوءالكـلام
مثنوي، دفتر پنجم، بيت 2211 به بعد
آخرين بيت نيز بر گرفتهاي است از اين ايه شريفه:
«فَاِذا نُفِخَ في الصُور فَلا اَنسابَ بَينَهُم يومئِذٍ و لا يتَسائَلون»؛ «چون در صور دميده شود[و قيامت به پا شود] آن روز ديگر پيوند و خويشي ميان مردم نماند و كسي حال كسي را نپرسد». (مؤمنون، ايه 101)
*****
جوانمردا سخن در پرده مي دار كه بـا هر دون نشايد گفت اسـرار
مـرا عمري است تــا در بنــدآنم كـه تـا بـا هـمدمي رازي بگـويـم
نمي يــابم يكي هـمدم موافـق فغـان زين هـم نشينــان منـافــق
زيـانكاري ما از هــمنشين است عذاب دوزخ از بئس القريناست
اسرارنامه، تصحيح: سيد صادق گوهرين،ص 126
تركيب« بئس القرين»( هم نشين بسيار بد) بر گرفته از ايه شريفه زير است، و ايه زبان حال فريب خوردگان شيطان است كه در قيامت و در محضر خداوند از فريب كاريهاي شيطان مينالند و او را بدترين همنشين ميخوانند:
«حتّي اِذا جاءَ نا قالَ يا لَيتَ بَيني و بَينَكَ بُعدُ اَلمشرِقَينِ فَبِئس َالقَرين»؛ «آن گاه كه[در قيامت، فريب شيطان خوردهاي] نزد ما ميايد [به شيطان] ميگويد: كاش ميان من و تو دوري مشرق و مغرب ميبود[تا هرگز تو را نميديدم] كه بسيار بدهم نشيني هستي».
(سورهزخرف، ايه 37)
*****
در اين وادي همه غولان خويشيم زاوّل روز مشغـولان خـويشيـم
چـو درمــانيم بـر داريـم فريــاد بلا چون رفت بگذار عيش از ياد
همان،ص 147
اين دو بيت كه بيانگر ويژگي بسياري از آدميان است كه چون در آسايش و آسودگي باشند خدا را از ياد مي برند و چون دچار درماندگي گردند، او را به ياد ميآورند و ميخوانند الهام گرفته از اين ايه شريفه است:
«اِذا مَسكُم الضُرُّ فَاِلَيهِ تَجئَرون، ثُمَّ اِذا كَشَفَ الضُرَّ عَنكُم اِذا فَريق مِنكُم بِرَبِّهِم يشرِكون» ؛«آن گاه كه رنج و زياني به شما رسد، به او پناه ميبريد و چون رنج و زيان از شما بر دارد[و به آسايش و آسودگي برسيد] گروهي از شما به خداي خود شرك ميورزيد».
(سوره نمل، ايه 53)
*****
تنت چاهي است جان در وي فتـاده زگــرگ نفس از سر پي فتــاده
بگو تـا جـان بـه حبل الله زند دست تواند بوك زين چـاه بلا رست*
همان، ص 162
تركيب« حبل الله»( دست آويز خدايي) كه به قول عطار بايد جان آدمي بدان دستآويزد تا خويش را از چاه تن و من برهاند، بر گرفته از اين ايه قرآني است:
«وَاعتَصِموا بِحَبل ِاللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ «همگي به دست آويز خدا چنگ زنيد و پخش و پراكنده نشويد».
(سوره آل عمران، ايه 102)
* بوك شايد كه، با اين اميد كه
*****
تو پنداري كه چون مردي برستي كجا رستي كه در سختي نشـستي
يقين ميدان كه چون جانت برايد به يك يك ذره طـوفانت بـر ايـد
نبـاشد از تـو يك يك ذره بيكـار بـود در رنج جان كنـدن گرفتــار
همان،ص 144
بنياد گرفته بر ايه كريمه:
«يومَئذٍ يصدُرُ الناسُ اشتاتاً لِيرَوا اعمالَهُم، فَمَن يعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يرَهُ وَمَن يعمَل مِثقال َذَرةٍ شَرّاً يرَه»؛ «در چنين روزي[روز قيامت] آدميان دسته دسته و پراكنده بازگردند تا آنچه را كردهاند، بدانان نشان دهند. پس هر كه به اندازه ذرهاي كار نيك كند، آن را ميبيند[و پاداش آنرا ميگيرد] و آنكه به اندازه ذره اي كار بد كند، آن را مي بيند[ و كيفر آن را ميچشد]».
(سوره زلزال، ايات 6 8)
* ****
مـگر مي رفـت استــاد مـهيـنــه خـــري مي بــرد بــارش آبـگيـنـه
يكي گفتش كـه بس آهستـه كـاري بــديـن آهستـگي بـر خـــر چـه داري
چـه دارم؟ گفت دل پـر پيــچ دارم كـه گـر خـــر مي بيـفتـد هيــچ دارم
چو پي بر بـاد داردعمر هيـچ است ببين كين هيچ را صدگــونه پيـچ است
چنين عمري كزو جان تو شاد است چـو مـرگ ايد به جان تو كه بــاد است
اگــر سـدّ سكنــدر پيـش گيــري ز وقـت خود نـه پس نـه پيش ميــري
همان،ص 138
عمر آدمي چون بار شيشه است كه با اندك غفلت و بي توجّهي ميشكند و هيچ ميشود، تفسيري تمثيلي است بر ايه شريفه «اِنّ الانسان َلَفي خُسرٍ»؛ «همانا كه آدمي در خسارت و خسران است». (سوره عصر، ايه 2) و خسارت و خسران آن جاست كه كسي افزون بر سود نبردن و بهره به دست نياوردن، اصل سرمايه را نيز از دست بدهد1 داستان عمر آدمي درست همين گونه است، عمر سرمايهاي گرانبهاست در دست، كه اگر غفلت كنيم و آن را به درستي و راستي نگذرانيم، نه تنها از اين سرمايه سودي نبردهايم كه اصل آن را نيز از دست داده ايم. از اينجاست كه گفتهاند:اذا تَنَفَّسَ تَنَقَّصَ؛ آدمي چون نفس بر آورد، پارهاي از عمرش كاسته ميشود.2 از حضرتامير(ع) نيز نقل شده كه:«نَفَسُ المَرءِ خُطاهُ اِلي اَجَلِهِ؛ آدمي با هر دمي كه برميآورد، گامي به سوي مرگ برمي دارد.3
اين تفسير تمثيلي عطار از اين ايه شريفه، يادآور تفسير تمثيلي ديگري است از عارفي صاحب دل كه فخررازي آن را گزارش كرده است: يكي از پيشينيان گفته: معني سورهعصر را از يخ فروشي آموختم! كه فرياد ميزد و به تكرار ميگفت: رحم كنيد به كسي كه سرمايهاش آب ميشود. پيش خود گفتم: اين است معني«اِنّ الانسانَ لفي خسر» كه نفس نفس سرمايه عمر او آب ميشود واو را خسارت زده باقي ميگذارد».4
دفتر عشق
همـه شـب تا سحر آن عــشقبازان زشوق دوسـت چون شمع گـدازان
كــنند اجــزاءقــرآن را تـــلاوت بــه تـرتيـل و تفــكـّر، وز درايــت
كــنند از فكــر، در ايــات قــرآن هـزاران درد جــان خـويش درمـان
خوشا آنانكه شب، زين دفتر عشق
همي خــواننـد نــام دلبــر عـــشق
خوشـا آنانكه هر شب تا سحر گاه بدين خوش نغمه، از دل بر كــشند آه
الهي، آتــش عـشقم بـر افــروز
بـه لطـف خـويش، بختم سـاز فيروز
به لطـف خود، چو آن آزاد مـردان دلــم روشـن بـه نـور عــشق گـردان
«حكيم الهي قمشه اي»
*****
پي نوشتها:
1 . فخر رازي، التفسير الكبير، ج 32، ص87.
2. ميبدي، ابوالفضل، كشف الاسرار،ج 10،ص 605.
3.غررالحكم ،ج6، ص170.
4.فخر رازي، همان،ص 85.
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری