جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۰۹:۴۷ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
بنام تو اي آرام جان
نام اصلي آن حضرت «م ح م د» است. نامي که پيامبر اکرم(ص) بر او نهاده و فرمود: اسم او اسم من و کنيه او کنيه من است. کنيه حضرت ابوالقاسم است القاب آن حضرت بسيار زياد است. از جمله:
1- مهدي
از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: هنگامي كه قائم قيام نمايد، بار ديگر مردم را به اسلام دعوت مي كند و به احكام از بين رفته و فراموش شده آن آشنا مي گرداند و چون از جانب خداوند به امور گمشده و از ميان رفته راهنمايي مي شود، او رامهدي مي گويند.
2-قائم
ابوحمزه ثمالي گويد: از حضرت امام محمد باقر (ع) پرسيدم: اي پسر رسول خدا! مگر همه شما ائمه، قائم به حق نيستيد؟ فرمود: بلي. عرض كردم: پس چرا فقط امام زمان (ع) قائم ناميده شده است؟ فرمود: چون جد م امام حسين (ع) به شهادت رسيد، صداي ناله فرشتگان برخاست و به شدت به درگاه الهي گريستند و گفتند: پروردگارا! آيا قاتلين بهترين بندگان و زاده اشرف مخلوقات و برگزيده آفريد گانت را به حال خود مي گذاري؟ خداوند به آنها وحي فرستا د كه اي فرشتگان من آرام گيريد، به عزت و جلالم سوگند،از آنها انتقام خواهم گرفت، هر چند بعد از گذشت زمانها باشد. آنگاه پروردگار عالم، امامان از اولاد امام حسين (ع) را به آنها نشان داد و فرشتگان از ديدن آنان مسرور گشتند. ناگاه ديدند يكي از آنها ايستاده است و نماز مي گزارد. خداوند فرمود: به وسيله اين قائم از آنها انتقام مي گيرم.
صقربن دلف مي گويد به امام محمد تقي (ع) گفتم: اي فرزند رسول خدا! چرا آن حضرت را قائم مي گويند؟ امام در پاسخ فرمودند: زيرا آن حضرت بعد از آن كه نامش از خاطرها فراموش مي شود و اكثر معتقدين به امامتش از دين خدا بر مي گردند، قيام مي كند.
از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: آن حضرت را به جهت اين كه براساس حق قيام مي كند، قائم مي نامند.
3- منتظر
صقربن دلف از امام جواد (ع) پرسيد: چرا آن حضرت را منتظر مي گويند؟ فرمود: چون براي مدتي طولاني غيبت مي نمايد. افراد با اخلاص منتظر ظهورش خواهند بود. و اهل شك و ترديد وجود وي را انكار مي كنند. و منكران چون يادي ا زاو مي شود تمسخرمي كنند! كساني كه وقت ظهور را تعيين مي كنند، دروغ مي گويند، شتاب كنند گان به هلاكت مي رسند و آنها كه در مقام تسليم هستند، رستگاري مي يابند.
4- منصور
از امام محمد باقر (ع) روايت شده است كه آن حضرت در تفسير آيه شريفه و من قتل مظلوما (و آن كس كه به ستم كشته شده است) فرمود: او حسين بن علي (ع) است. و در مورد بقيه آيه فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل انه كان منصورا (براي ولي او سلطه (حق قصاص) قرار داديم پس در كشتن زياده روي نكنيد چون او منصور (مورد حمايت) است) فرمود: خداوند مهدي رامنصور ناميد.
5- بقيه الله
روايت شده که چون آن حضرت قيام کند، پشت به کعبه مي ايستد و سيصد و سيزده نفر دور او جمع مي شوند. اول چيزي که مي فرمايد اين آيه شريفه است:
بَقِيَّةُ اللهِ خَيرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنين. آنگاه مي فرمايد: منم بقيه الله و حجت او و خليفه او بر شما. پس هيچ سلام کنندهاي بر او سلام نمي کند مگر اينکه مي گويد: السلامُ عَلَيک يا بَقيةَ اللهِ فِي اَرضِهِ.
از جمله القاب شريف آن حضرت مهدي، قائم، منتظر، خاتم، حجه، حجة الله، خلف صالح، مُنتقِم، ولي الله، اباصالح، ابو عبدالله، ابو ابراهيم، ابوجعفر، ابوالحسن، صاحب الامر وصاحب الزمان است .بيان احاديث معصومين (ع)، وجه تناسب برخي از اين لقبها با وجود مباركش بيان مي گردد.
نهي از بردن نام حضرت
از ابوهاشم جعفري نقل است كه گويد: شنيدم حضرت امام علي النقي (ع) مي فرمود: جانشين من فرزندم حسن است. ولي چگونه خواهد بود براي شما وضع جانشين او؟!
گفتم: چرا فدايت گردم؟!
فرمود: شما او را نمي بينيد و بر شما روا نيست كه نام او را ببريد.
گفتم: پس چگونه ا ز او ياد كنيم؟
فرمود: بگوييد حجت از آل محمد كه درود و سلام خدا بر او باد.
پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: مهدي مردي از فرزندان من است. رنگ پوست او، رنگ نژاد عرب و اندامش چون اندام فرزندان حضرت يعقوب (ع) (قوي و بلند قامت) است و خالي بر گونه راست او مي باشد.
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۱۰:۵۲ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
سبب نهي بردن نام حضرت صاحب الامر(عج) در زمان غيبت
بنام تو اي آرام جان
سؤال: در بعضى از كتب شيعه مذكور است كه در زمان غيبت حضرت صاحبالامر(ع) نام مبارك يا كنيه آن جناب را بردن خوب نيست، و نهى وارد شده، سبب چيست؟
جواب: بلى، در اين خصوص احاديث معتبره به حد استفاضه، بلكه به نزديك تواتر معنوى وارد شده، و ما در اينجا چند حديث را ذكر و بعد از آن حقيقت حال را بيان مىكنيم.
اول: روايت داود بن قاسم جعفرى است كه در كتاب كافى مروى است از حضرت امام على نقى (ع) كه فرمود:
الخلف من بعدى الحسن ابنى، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولم جعلنى اللَّه فداك؟ لأنّكم لاترون شخصه، ولا يحلّ لكم ذكره باسمه، فقلت له: فكيف نذكره؟ فقال قولوا الحجّة من آل محمد، صلىاللَّهعليهوآله.
جانشين پس از من پسرم حسن است. چه [اوصافى] پس شما با جانشين جانشينم چگونه خواهيد بود؟
پرسيدم: چطور، به فدايتان شوم؟ فرمودند: چون او را نخواهيد ديد و مجاز به بردن نام او نيستيد. پرسيدم: پس چگونه از ايشان ياد كرده و نام ببريم؟ فرمودند: بگوييد حجت آل محمد(ص)].3
دوم: صحيحه ابن رئاب از حضرت امام صادق(ع) مرويه در كافى، و در كتاب كمال الدين كه فرمودند:
صاحب هذا الأمر لايسمّيه باسمه إلاّ كافر.
[نام صاحب اين امر را تنها كافر بر زبان مىراند].
سوم: مؤثقه ريّان بن صلت از حضرت امام رضا(ع) مرويه در كافى نيز:
يقول و سئل عن القائم: فقال لايرى جسمه ولا يسمّى اسمه.
[از او درباره قائم پرسيده شد. فرمود: جسمش ديده نمىشود و نامش برده نمىشود].
چهارم: صحيحه عبداللَّه بن جعفر حميرى مرويه در كافى نيز، و حديث طويل آن است، و در آن سؤال شده است از حضرت امام حسن عسكرى(ع) كه مطالبى دارم از كه سؤال كنم؟ فرمود: عمرى و پسر او كه اين دو ثقه و امينند. پس راوى مىگويد كه سؤال كردم از شيخ بزرگوار جليل عمرى وكيل حضرت صاحبالامر(ع) كه:
أنت رأيت الخلف من بعد ابى محمد، عليهالسلام؟ فقال: إى واللَّه و رقبته مثل ذا، و أومأبيده، فقلت له: فبقيت مسألة واحدة، فقال لى: هات. قلت: والإسم؟ قال: محرّم عليكم أن تسألوا عن ذلك، ولا أقول هذا من عندى، فليس لى أن أحلّل ولا أحرّم، ولكنّه عنه، عليهالسلام. فإنّ الأمر عند السّلطان أنّ أبا محمّد مضى ولم يخلف ولداً - الى أن قال: - و إذا وقع الإسم وقع الطلب، فاتّقوا اللَّه وأمسكوا عن ذلك.
[آيا جانشين ابومحمد عليهالسلام را ديدهاى؟ گفت: آرى به خدا و گردنش چنين بود و با دست اشاره كرد. به او گفتم: يك مسأله ديگر هم باقى مانده است. گفت: بپرس. گفتم: نام ايشان؟ گفت: بر شما حرام است كه از آن بپرسيد و اين را از جانب خودم نمىگويم، چرا كه در شأن من حلال و حرام كردن امور نيست و اين مطلب از خود ايشان است. امر چنين بر سلطان مشتبه شده كه امام عسكرى(ع) بدون فرزند از دنيا رفته است... وقتى كه اسم معلوم شود طلب به دنبالش مىآيد پس تقواى الهى پيشه كرده و از آن چشمپوشى كنيد].
پنجم: روايتى كه شيخ صدوق به سند متصل در كتاب كمال الدين و تمامالنعمة از عبداللَّه بن أبى يعفور روايت نموده كه مىگويد: از حضرت صادق(ع) سؤال كردم:
فقلت: يا سيّدى و من المهدى من ولدك؟ فقال: الخامس من ولد السابع، يغيب عنكم شخصه، ولا يحلّ لكم تسميته.
[گفتم: سرورم؛ مهدى كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين از هفتمين [امام] كه از شما غايب مىشود و بردن نام او براى شما جايز نيست].
و در باب ديگر اين كتاب اين حديث را روايت كرده و به جاى »عنكم« و »لكم« »عنهم« و »لهم« فرموده است.
ششم: روايتى كه صدوق در كتاب غيبت و به سند متصل از حضرت امام محمد باقر(ع) روايت كرده كه فرمود:
سأل عمر أميرالمؤمنين (ع) عن المهدى فقال: يابن أبى طالب أخبرنى عن المهدى ما اسمه؟ قال، عليهالسلام: »أمّا اسمه فلا، لأنّ حبيبى و خليلى عهد إلىّ أن لا أحدّث باسمه حتّى يبعثه اللَّه عزّوجلّ...«.
[عمر از اميرالمؤمنين(ع) درباره حضرت مهدى چنين پرسيد: اى فرزند ابوطالب به من بگو كه نام مهدى چيست؟ حضرت هم پاسخ فرمودند: اسمش را نه [نمىگويم] چرا كه حبيب و دوستم [رسولاللَّه] با من عهد كرد كه تا پيش از ظهورش نام او را فاش نسازم].
هفتم: توقيع رفيعى است كه به محمد بن عثمان عمرى رسيده، و در كتاب غيبت شيخ و كمالالدين صدوق مروى است:
قال: خرج توقيع بخطّ أعرفه: من سمّانى فى مجمع النّاس باسمى فعليه لعنة اللَّه.
[گفت: توقيعى با خطى آشنا برايم صادر شد كه هر كس در جمع مردم4 مرا به نام بخواند، لعنت خدا بر او باد].
هشتم: توقيعى ديگر است كه در دو كتاب مذكور منقول است از على بن عاصم كوفى:
يقول: خرج فى توقيعات صاحبالزمان: ملعون ملعون من سمّانى فى محفل من النّاس.
[مىگويد از جمله توقيعات صاحبالزمان(ع) چنين است: ملعون است ملعون هر كه نام مرا در جمع مردم ببرد].
نهم: روايت طويلى است كه صدوق در كتاب كمالالدين به سند متصل از حضرت جواد روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤمنين و امام حسن(ع) و سلمان فارسى در مسجد بودند كه خضر داخل شد و سخنانى چند مذكور كرد، و همه ائمه را شمرد تا به امام حسن عسكرى رسيد، پس فرمود:
و أشهد على رجل من ولد الحسن لايكنّى ولا يسمّى حتّى يظهر أمره، فيملأها عدلاً كما ملئت جوراً، والسّلام عليك يا أميرالمؤمنين و رحمةاللَّه و بركاته، ثمّ قام فمضى.
[شهادت به مردى از فرزندان امام حسن [عسكرى] مىدهم كه به كنيه و نام خوانده نمىشود تا اينكه امرش ظاهر شود و [به دنبال آن]، [زمين را] همانگونه كه آكنده از جور شده مملو از عدالتش كند و سلام بر تو اى امير مؤمنان و رحمت و بركات او. سپس برخاست و رفت].
و همين روايت را صاحب كافى به سند صحيح از حضرت جواد(ع) روايت كرده است.
دهم: روايتى است كه در كتاب كمالالدين به سند متصل از عبدالعظيم حسنى منقول است كه گفت: به خدمت امام على نقى (ع) رسيدم.
قال: فلمّا بصر بى قال: مرحباً بك يا أباالقاسم - الى أن قال: - و من بعدى الحسن ابنى، فكيف للنّاس من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذلك يا مولاى؟ قال: لأنّه لايرى شخصه ولا يحلّ ذكره باسمه حتّى يخرج فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً الحديث.
[وقتى به من نگاه كرد فرمود: مرحبا بر تو اى ابوالقاسم... پس از من فرزندم حسن [امام] است و مردم پس از او چه خواهند كشيد؟ پرسيدم: چطور مولاى من؟ فرمود: چرا كه او ديده نمىشود و بردن نامش مجاز نيست تا زمانى كه قيام كند و زمين را آكنده از قسط و عدالت كند.]
يازدهم: روايتى است كه در كتاب كمالالدين به سند متصل از عبدالعظيم حسنى نقل كرده كه به خدمت امام محمد تقى(ع) رسيدم و عرض كردم:
إنّى لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمّد الذى يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً، فقال: يا أباالقاسم ما منّا إلاّ و هو قائم بأمر اللَّه عزّوجلّ و هاد الى دينه، ولكنّ القائم الّذى يطهّر اللَّه به الأرض هو الّذى تخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سمىّ رسولاللَّه، صلىاللَّهعليه و آله، الحديث.
[اميدوارم شما همان قائم اهل بيت باشيد كه زمين را آكنده از قسط و عدالت مىكند همانگونه از ظلم و جور پرگشته بود. حضرت فرمودند: اى ابوالقاسم! هر كدام از ما قائم به امر خدا و هدايت كننده به سوى دين اوست ليكن قائمى كه خداوند به وسيله او زمين را پاك و مطهر مىسازد كسى است كه پنهان از چشم مردم به دنيا مىآيد و از ديدگان آنها مخفى است. نام بردن از او بر مردم حرام است در حالى كه او همنام رسولاللَّه(ص) مىباشد].
پىنوشتها :
1 . الذريعه الى تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج14، ص178.
2 . همان، ج18، ص23.
3 . ترجمه روايات متن كلاً از واحد پژوهش موعود است.
4 . منظور از لفظ »ناس« در روايات، گاهى عامه مردم و گاهى اهل سنت است.
5- مسايل و رسايل ملا احمد نراقى
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۶/۰۵ در ساعت ۱۱:۲۲
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۶, ۱۷:۰۸ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
بنام تو اي آرام جان
ادامه ....
دوازدهم: روايت احمد بن زياد كه در كتاب كمالالدين است از حضرت موسى(ع) و در آخر آن در وصف حجّت مىفرمايد:
الّذى يخفى علىالنّاس ولادته ولا يحلّ لهم تسميته حتّى يظهره اللَّه عزّوجلّ. الحديث.
[كسى كه ولادتش از مردم مخفى است و نام بردن از او تا پيش از ظهورش مجاز نيست].
سيزدهم: روايت صفوان بن مهران مرويّه در كمالالدين از حضرت صادق(ع) مىگويد:
قيل له يابن رسولاللَّه من المهدى من ولدك؟ قال: الخامس من ولدالسابع، يغيب عنكم شخصه ولا يحلّ لكم تسميته.
[به ايشان عرض شد كه يابن رسولاللَّه مهدى كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين [امام] از نسل هفتمين [امام] از ديدگانتان نهان مىشود و مجاز به بردن نامش نيستيد].
چهاردهم: روايت أبى خالد كابلى از حضرت امام محمد باقر(ع) مرويه در بحارالانوار:
قال: دخلت على محمد بن علىّ الباقر، عليهالسلام، فقلت: جعلت فداك، قد وصف لى ابوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته فى بعض الطرق لأخذت بيده. قال: فتريد ما ذا؟ قلت: أريد أن تسمّيه لى حتّى أعرفه باسمه. فقال: سألتنى يا أبا خالد عن سؤال مجهد، ولقد سألتنى عن أمر لو كنت محدّثاً به أحداً لحدّثتك.
[خدمت حضرت امام محمدباقر(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: فدايتان گردم. پدرتان صاحب اين امر را با صفتى براى من توصيف كردند كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مىگيرم [او را به خوبى خواهم شناخت]. حضرت فرمودند: حالا چه مىخواهى؟ گفتم: مىخواهم كه براى من نام ايشان بگوييد تا ايشان را به نام هم بشناسم. فرمودند: ابا خالد سؤال سختى مطرح كردى و سؤالى كردى كه اگر جوابش را به احدى جز تو داده بودم به تو هم مىگفتم].
پانزدهم: روايت حميرى مرويه در بحارالانوار، و در آخر آن اين است:
قلت للعمرى: هل رأيت صاحبى؟ قال: نعم، وله عنق مثل ذا. و أشار بيديه جميعاً إلى عنقه، قال: قلت: فالإسم؟ قال: ايّاك أن تبحث عن هذا، فانّ عند القوم أنّ هذا النسل قد انقطع.
[به عثمان بن سعيد عمرى گفتم: آيا مولا و صاحبم را ديدهاى؟ گفت: آرى چنين گردنى داشت و كاملاً با دستهايش به گردنش اشاره كرد. گفتم: اسم ايشان؟ گفت: هرگز به دنبال [فهم] آن نباش؛ چرا كه [مشهور] نزد اين جمعيت چنين است كه اين نسل [امام حسن عسكرى(ع)] قطع شده است].
شانزدهم: در كتاب بحارالأنوار مروى است كه شخصى عرض كرد به عثمان بن سعيد:
هل رأيت صاحب الأمر؟ قال: نعم - إلى أن قال: - قلت فالإسم؟ قال: نهيتم عن هذا.
[آيا صاحب الامر(ع) را ديدهاى؟ گفت: آرى... گفتم: اسمشان چيست؟ گفت: از [دانستن] آن نهى شدهايد].
و مخفى نماند كه همه اين احاديث متفقند در منع تسميه آن حضرت فىالجمله، و اگر چه در دلالت بعضى از اين احاديث بر عموم منع خدشه مىتوان كرد، چون حديث اول و چهارم و پنجم و سيزدهم، چه آنها به عنوان خطاب مشافهه وارد شدهاند، و منع و حرمت را نسبت به مخاطبين مىرسانند، اما نسبت به همه اشخاص حتى موجودين در زمان غيبت محل خدشه مىشود؛ زيرا كه مىتواند شد كه تسميه در آن زمان به جهت تقيه وخوف طلب حضرت يا وكلاى او حرام باشد، و در ازمنه ديگر نباشد، يا در زمان سابق بر زمان تولد حضرت به جهت خوف انتشار و شهرت و بقاى آن انتشار تا زمان حضرت ممنوع باشد، وليكن بعد نباشد.
و مانند حديث هفتم و هشتم كه تخصيص دارند به منع از تسميه در محافل و مجامع، اما در خلوات را دلالت ندارند، وليكن اكثر آنها دال بر عموم منعاند نسبت به همه اشخاص در همه ازمنه حتى زمان غيبت كبرى، بعضى به اطلاق، چون دوم و سوم و يازدهم و پنجم به طريق ديگر روايت آن، و بعضى به تصريح، چون نهم و دهم و دوازدهم.
و اختصاص بعضى به مشافهين و بعضى به جامع موجب تقييد و تخصيص آنها نمىشود، چه حمل مطلق بر مقيد و عام برخاص در صورت تنافى است نه توافق. و همچنين تعليل حرمت سؤال در روايت چهارم به اينكه »إذا وقع الإسم وقع الطلب››اصلاً دلالت بر اختصاص ساير اخبار هم به اين صورت ندارد، چه مىتواند شد كه يكى از علل حرمت بر اهل آن زمان خوف طلب باشد، و چون آن قريب به فهم راوى بود حضرت همان علت را بيان فرموده باشند، يا چون در علل شرعيه اطّراد شرط نيست، چنانچه خمر به علت اسكار قليل و كثير آن حرام است، پس مىشود وجود سبب در بعضى افراد علت حرمت طبيعت شود.
پس مقتضاى مجموع اين احاديث حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، خواه در زمان حضور و خواه در زمان غيبت صغرا و كبرا.
و مؤيد اين مطلب است آن كه متتبع كتب احاديث مىبيند كه زياده از هزار حديث است كه در حق صاحبالامر وارد شده كه اكثر آن در كتاب كمالالدين است، و در كتاب كافى و تهذيب و من لايحضره الفقيه و غيرها، چه در باب احوال ائمه، و چه در ادعيه، و چه در زيارات در هيچ يك از آنها مگر يكى يا دو كه نوشته مىشود تصريح به اسم سامى آن جناب نشده، و از روات و علما احدى زبان به آن نگشوده است.
پس ظاهر حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، چنانكه مذهب صدوق، قدسسره، است و به آن تصريح كرده است در »باب ما روى عن سيدةالنساء من حديث صحيفه« از كتاب كمالالدين، و در آنجا از جابر بن عبداللَّه روايت كرده است كه:
به خدمت حضرت سيدة النساء، سلاماللَّه عليها، رسيده به جهت تهنيت تولد امام حسين، عليهالسلام، ديدم صحيفه درخشندهاى در دست مبارك او است، عرض كردم: اين صحيفه چيست؟ فرمود: در آن اسماء ائمه از ولد من است، عرض كردم. بنماى به من ببينم. فرمود: يا جابر اگر نهى نشده بود مىنمودم، وليكن مأذونى از ظاهر آن باطن او را ملاحظه كنى، جابر مىگويد: پس خواندم آن را، پس در آن بود أبو القاسم محمد بن عبداللَّه المصطفى امّه آمنة بنت وهب، و همچنين هر يك از ائمه را نام برده - الى أن قال: - ابوالقاسم محمد بن الحسن، هو الحجّة القائم أمّه جارية اسمها نرجس. تا اينجا كه فرمود: ابوالقاسم محمد بن حسن همان حجت قائم است كه مادرش كنيزى نرجس نام مىباشد].
بعد از نقل اين حديث صدوق مىگويد:
قال مصنّف هذا الكتاب: جاء الحديث هكذا بتسمية القائم، عليهالسلام، و الّذى أذهب اليه ما روى فى النهى عن تسميته.
مصنف اين كتاب گويد: درباره نام بردن از قائم عليهالسلام چنين حديث صادر شده و [رأى ما هم] بدان سمتى متمايل است كه روايات در باب نهى از نام بردن ايشان نقل شده است.
و ظاهر اين است كه مذهب كلينى و شيخ طوسى نيز همين است، چه صاحب كافى احاديث منع از تسميه را بلا ذكر معارض روايت كرده، و او و شيخ در كتاب صيام در باب ادعيه هر روز و شب ماه رمضان در كافى و تهذيب دعايى از براى شب قدر نقل مىكند به اين نوع كه:
يقول بعد تحميداللَّه تعالى والصلاة على النبىّ وآله: أللّهمّ كن لوليّك فلان بن فلان فى هذه السّاعة و فى كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و ناصراً و دليلاً و قائداً و عوناً [و عيناً] حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلاً.
[پس از حمد خداوند متعال و صلوات بر پيامبر و خاندانشان مىگويد: »خداوندا براى وليت فلانى فرزند فلانى در اين لحظه و تمام لحظات. سرپرست و نگهبان و ياور و راهنما و رهبر و پشتيبان و [ديده بينا] باش تا آن زمان كه او را در زمين ساكن گردانى از روى اطاعت (در حالى كه او را ساكن زمين كنى كه اهل زمين مطيعش باشند) و او را براى مدتى طولانى در آن بهرهمند فرما«].
و در كتاب كافى روايتى به سند متصل از كرام از حضرت صادق(ع) به اين نحو روايت نموده:
ثمّ كشف حجاباً من الحجب فإذا خلفه محمد و اثنى عشر وصيّاً له، أخذ بيد فلان القائم من بينهم. الحديث.
[سپس يكى از پردهها را كنار زد (خود پرده كنار رفت) و جانشينش محمد و دوازدهمين وصيش [نمايان شد] و در پس آن بود. دست فلانى كه در ميان ايشان ايستاده بود را گرفت تا انتهاى حديث].
و صاحب وافى نيز تصريح به عدم جواز كرده، چه در كتاب حجت وافى بعد از آنكه حديثى روايت كرده و در آخر آن اين است:
والخازن لعلمى الحسن، و يكمل ذلك بابنه (م ح م د) رحمة للعالمين.
[و خزانه علم من حسن است و آن (امامت) با فرزندش محمد كه مايه رحمت براى جهانيان است كامل مىشود].
گفته است:
و انّما كتب اسم الصاحب بالحروف مفردة لعدم جواز التنطّق باسمه و كنيته.
[همانا اسم حضرت صاحب با حروف جدا از هم نوشته مىشود به جهت عدم جواز براى سخن گفتن به نام و كنيه ايشان].
و همچنين فاضل محدث ملا محمد باقر مجلسى، قدسسره، در كتاب بحارالانوار بعد از ذكر بعضى از اخبار نهى از تسميه و تحديد به اينكه »حتى يظهره اللَّه« مىفرمايد:
هذه التحديدات مصرّحة فى نفى من خصّ ذلك بزمان الغيبة الصغرى تعويلاً على بعض العلل المستنبطة و الاستفادات الوهميّة. انتهى.
[اين تهديدها (حدگذاريها) صراحت در نفى كسانى دارد كه اين موضوع (نهى از نام بردن از آن حضرت) را براساس بعضى علتهاى استنباط شده (توسط خود شخص) و برداشتهاى وهمى مختص به زبان غيبت صغرا دانستهاند
بلكه محتمل است كه مذهب اكثر علما بلكه همه ايشان اين باشد، بلى ديدم كه شخصى اين مطلب را از بعضى از اجلّه علماى معاصرين، طاب ثراه، سؤال نموده، او در جواب فرموده كه:
اخبار در منع تسميه آن جناب بسيار است، و ليكن آنچه از ساير اخبار مستفاد مىشود اين است كه اين از راه تقيّه است در زمانهاى اوايل تولد آن جناب و ازمنه متقاربه آن از زمانهاى غيبت، چون هميشه فراعنه از اعداء آل محمد(ص) در اطفاء نور الهى مىكوشيدند، و در بعضى اخبار تصريح شده به تحريم ذكر اسم به اينكه در نزد سلطان چنين محقق شده كه امام حسن عسكرى(ع) از دنيا رفت و اولادى از او باقى نماند، پس هرگاه اسم او را ببريد او در طلب خواهد بود و الحاصل وجه منع ظاهراً همين است، و اما در امثال اين زمان ظاهراً منعى از براى آن نمىدانم، و اگر ظاهراً تصريح به اسم نشود و اكتفاء به لفظ حجت بشود احوط خواهد بود. انتهى كلامه، رفع مقامه.
و مخفى نماند كه آنچه را فرموده كه از ساير اخبار مستفاد مىشود آن است كه از راه تقيه است اشاره است به حديث چهارم، و دانستى كه آن دلالت بر اطلاق را نمىكند، و تخصيص مطلقات را نمىدهد، بلكه چاره مصرّحات نمىكند، و مانع منحصر در تقيه بر آن حضرت نيست، بلكه تقيه بر شيعيان نيز مانع است، و همچنين استهزاء و سخريه به ايشان همچنان كه بعضى از اعداء آل محمد و ملاعين ايشان در قصيدهاى كه در استهزاء بر شيعه گفته مىگويد:
ما آن للسرداب أن يلد الذى
سمّيتموه بزعمكم انساناً
تبّاً لكم و على عقولكم العفا
ثلّثتم العنقاء والغيلانا
[گاه آن نشده كه سرداب آنكه را به زعم خويش انسان مىپنداريد بزايد. واى بر شما و عقلهاى بىخاصيتتان كه عنقا و غيلان را سه تا كرديد].
و ملعون از حضرت خضر و الياس فراموش كرده كه خود آن ملاعين به وجود ايشان قائلند.
و مانع كلى از تسميه آن جناب بغض و عداوت اعداء است نسبت به او، چه اين سبب سوء ادب ايشان مىشود، و به اين علت تصريح فرموده حضرت امام جعفر صادق(ع) در منع ذكر على و فاطمه چنانچه در كتاب كافى به سند متصل از عنبسه منقول است از ابىعبداللَّه(ع) كه فرمود:
ايّاكم و ذكر علىّ و فاطمه، فانّ النّاس ليس شيىء أبغض إليهم من ذكر علىّ و فاطمه.
[از على و فاطمه ياد نكنيد چرا كه نزد مردم مبغوضتر از ياد على و فاطمه نيست].
[...] بلى چيزى كه موهم جواز ذكر اسم آن جناب مىشود دو حديث است كه در آن تصريح به اسم سامى او شده:
يكى، حديث صحيفه كه گذشت،
دوم، حديثى كه در كتاب كمالالدين از مفضّل بن عمر از حضرت صادق(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
يا مفضّل! الإمام من بعدى ابنى موسى من خلفه... المأمون المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى.
[اى مفضل! امام پس از من فرزندم موسى است و پس از او... امنيت يافته (مأمون) و انتظار كشيده شده (منتظر) محمدبن حسن بن على بن موسى است].
و اما حديث صحيفه، پس معلوم نيست تصريح به آن از جانب بندگان باشد كه اهل تكليفند، چه آن صحيفه از آسمان آمده بود و از جانب خدا تسميه واقع شده، و كسى نمىگويد: از براى خدا ت
پىنوشتها :
1 . الذريعه الى تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج14، ص178.
2 . همان، ج18، ص23.
3 . ترجمه روايات متن كلاً از واحد پژوهش موعود است.
4 . منظور از لفظ »ناس« در روايات، گاهى عامه مردم و گاهى اهل سنت است.
-
تشکرها 6
-
۱۳۹۰/۱۲/۰۲, ۲۱:۴۳ #4
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بر زبان آوردن نام امام زمان(عج)
با عرض سلام و ادب
گروهي از عالمان شيعه مانند (شيخ مفيد ، شيخ صدوق ، علاّمه طبرسي ، محقق داماد ، مرحوم مجلسي و محدث نوري و ...) به زبان آوردن نام اصلي حضرت را حرام دانسته اند.
گروه ديگر از عالمان شيعه (مانند شيخ انصاري و شيخ حرّ عاملي و ...) ذکر نام اصلي حضرت مهدي عليه السلام را حرام ندانسته و روايات منع را ، مربوط به زمان غيبت صغري مي دانند که جان آن حضرت از طرف حکومت وقت در خطر بوده است.
در اين باره حضرت آيت الله مكارم شيرازی در كتاب قواعد فقهيه بحث مفصلی دارند كه خلاصه آن چنين است:
«مشهور بين محدثان، حرمت تسميه به اسم شريف حضرت است، لكن در آن احتمالاتی وجود دارد». سپس ايشان سه قول را مطرح می كند:
1. حرمت تسميه به دوران غيبت صغری اختصاص داشت؛
2. حرمت تسميه دائر مدار «تقيه و خوف» است. اين رأی و نظر علامه حر عاملی است؛
3. حرمت تسميه مطلق و تا زمان ظهور است: كسانی مانند شيخ مفيد، علامه مجلسی و شيخ صدوق... اين نظر را مطرح كرده اند.
روایات در این باب چهار دسته است:
1. رواياتی كه از آنها حرمت تسميه مطلقاً و بدون هيچ قيد و شرطی استفاده می شود؛ مانند روايت كلينی از امام صادق(ع):
صاحب هذالأمر لا يسمّيه بإسمه إلاّ كافر؛ نام صاحب امر را جز كافر نمی برد.(1)
2. رواياتی كه تصريح به حرمت تسميه به اسم شريف تا زمان ظهور ايشان دارند مانند روايت امام هادی(ع):
لا يحلّ ذكره باسمه حتّی يخرج... .حلال نيست ياد آن حضرت به اسم شريف تا زمان ظهور...(2) .
3. رواياتی كه علت حرمت تسميه را خوف و تقيه ذكر می كنند: مانند روايت ابو خالد از امام باقر(ع):
... همانا تو از من چيزی سؤال كردی كه اگر او را بشناسند، حرص ورزند كه او را قطعه قطعه كنند.(3)
4. رواياتی كه ائمه اطهار(ع) و يا اصحابشان تصريح به اسم شريف حضرت نموده اند؛ مانند روايت اميرالمؤمنين(ع):
در آخرالزمان يكی از فرزندانم قيام می كند كه دو اسم دارد: يكی مخفی و ديگری آشكار؛ كه اسم مخفی او احمد و اسم آشكارش محمد است.(4)
ايشان در ادامه سه دليل بر ردّ قول به حرمت آورده و می گويند:
در دوران تقيه چه خوف بر ايشان و چه خوف بر خودمان باشد، ذكر نام حضرت حرام است؛
ولی در غير از تقيه دليلی بر حرمت نداريم. و نيز روايات مطلق و بدون قيد را بر موارد تقيه حمل می نماييم.(5)
البته از آنجا که بيشترِ « روايات منع » بردن نام را تا زمان ظهور ممنوع شمرده اند؛ لذا بسياري از عالمان شيعه ذکر و تلفظ نام شريف حضرت مهدي عليه السلام را سزاوار نمي دانند و مي فرمايند: بهتر است تصريح به نام اصلي آن وجود شريف نشود».
برخي نيز معتقدند: حرمت ذکر نام حضرت در جايي است که مخالفان و دشمنان اهل بيت و امام زمان علیه السلام حضور دارند.
گفتني است تلفّظ نام و کنيه مخصوص حضرت مهدي عليه السلام در اين موارد بدون اشکال است:
1. در نوشته ها: حتي کساني که ذکر نام محمّد را حرام مي دانند ، نوشتن آن در کتاب ها را حرام ندانسته اند.
2. به صورت اشاره و رمز: مي توان گفت نام آن حضرت مانند نام رسول خدا و کنيه او مانند کنيه رسول خدا است و نيز مي توان به صورت رمز ـ م ح م د ـ تلفظ نمود.
3. در دعا و مناجات ؛
4. ذکر نام آن حضرت به صورت پنهاني و در قلب.(6)
پی نوشتها:
1 . اصول كافی، ج1، ص332.
2 . كمال الدين، ص214.
3 . وسائل الشيعه، ج20، ص359.
4 . موعود، ش46، ص71.
5 . به نقل از فصلنامه انتظار، ش3، ص221.
6. ترجمه مکيال المکارم: 2/ ص188.
-
تشکرها 5
-
۱۳۹۰/۱۲/۰۳, ۱۰:۰۰ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
تفاوتمنتظَر با منتظِر در چيست؟ معناي هر كدام چيست؟
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکرها 4
-
۱۳۹۰/۱۲/۰۳, ۱۰:۲۲ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۸
- نوشته
- 4,583
- مورد تشکر
- 8,393 پست
- حضور
- 11 ساعت 3 دقیقه
- دریافت
- 861
- آپلود
- 199
- گالری
-
331
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۱/۳۰, ۲۱:۱۹ #7
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۱/۳۰, ۲۱:۲۱ #8
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با عرض سلام و ادب
منتظِر و منتظَر، هر دو از مشتقات انتظار(نظر در باب افتعال) هستند.بنابر این در هر دو معنای انتظار وجود دارد.
«منتظِر» بر وزن «مفتعِل»، اسم فاعل بوده و به معنی «انتظار کِشنده»(کسی که انتظار میکشد) می باشد.
«منتظَر» بر وزن «مفتعَل»، اسم مغعول بوده و بمعنی «آنچه انتظار آن کشیده میشود» می باشد.
وقتی از انتظار و امام عصر عجل الله تعالی فرجه صحبت میکنیم، ما منتطِر ایشان هستیم، و ایشان منتظَر هستند.
امام صادق- علیه السلام- فرمودند :
محبوب ترین دوست من کسی است که عیب های مرا به من هدیه کند.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۲/۰۱, ۲۰:۳۹ #9
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۸
- نوشته
- 6,465
- مورد تشکر
- 25,240 پست
- حضور
- 71 روز 10 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
11
به نظر ما حرکت امام خمینی دقیقا مقدمه سازی ظهور امام عصر(عج) است,لذا باید تقویت شود,ظهور امام عصر(عج)یک مسئله کاملا منطقی است و باید به شدت با خرافات و تیپ افسانه ای که برای ایشان درست شده مبارزه کرد و فهماند که ظهور هم به دست خود ماست,هرگاه مبنای برنامه ریزی ما این مسئله باشد به آن خواهیم رسید و لا غیر.با التماس و اشک و زاری تنها هیچ کاری صورت نمی گیرد.
-
-
۱۳۹۱/۱۲/۰۱, ۲۱:۴۴ #10
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست بزرگوار
طبق آنچه در پست 4 همین تاپیک عرض کرده ام،روایات در رابطه با حرمت بردن نام امام زمان(عج) مورد اختلاف است و گرچه برخی روايات منع از تسميه، مقيّد به خوف و تقيّه می باشند وليكن اكثر آنها بر عموم منع از تسميه در همه مكانها و در همه زمانها حتی زمان غيبت كبری دلالت دارند. برخی به طور مطلق و برخی صراحتاً از ذكر نام ايشان تا زمان ظهور منع می كنند همانند روايتی كه شيخ صدوق به سند متصل در كتاب كمال الدين از عبدالله بن أبی يعفور روايت نموده كه می گويد: از امام صادق(ع) سؤال كردم: سرورم؛ مهدی كدام فرزند شماست؟ فرمودند: پنجمين از هفتمين [امام] كه از شما غايب می شود و بردن نام او برای شما جايز نيست.
از جمله روایات، این است که امام هادی (ع) فرمود: «جانشین بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهید بود در جانشین پس از جانشین؟
.
راوی می گوید: عرض کردم: خداوند مرا فدای شما گرداند، چرا؟
.
فرمود: زیرا که شما شخص او را نمی بینید و بردن نامش برای شما روا نیست. گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟
.
فرمود: بگویید حجت آل محمد (ص).» [1] .
و نیز در توقیع شریف آن حضرت است که: «ملعون است ملعون است کسی که در محفلی از مردم اسم مرا ببرد...» [2] .
پس مقتضای مجموع اين احاديث حرمت تسميه آن جناب است مطلقاً، خواه در زمان حضور و خواه در زمان غيبت صغرا و كبرا.
و مؤيد مطلب اينكه در بيش از هزار حديثی كه درباره ايشان در كتب حديثی و ادعيه و زيارات آمده، به جز يكی يا دو مورد تصريح به اسم ايشان نشده است.
عده ای می گویند: منظور از حرمت نام بردن اسم صریح امام، در مورد تقیه است. زیرا روایاتی داریم که به جهت جایز دانستن ذکر نام آن امام، در مقابل روایات حرمت قرار دارند، و تنها راه جمع بین روایات حرمت و جواز همین است. و دلایل دیگری هم می آورند که منطقی می نماید.
.
در این رابطه عالم بزرگ تشیع، علی بن عیسی اربلی گوید:
.
فتوای من این است که منع تلفظ به نام مهدی (عج) از روی تقیه بوده است، ولی اکنون اشکال ندارد. [3]
همان گونه که محدث کبیر شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه اختیار کرده است.
.
.
پس با آنچه گذشت می توان گفت: ذکر نام شریف حضرت مهدی (ع) که عبارت از امام محمد فرزند امام حسن عسکری علیهما السلام می باشد، در امثال زمان ما که تقیه لازم نیست، جایز است. [4] .
محقق ارجمند مرحوم شیخ علی دوانی در پاورقی صفحه ۳۷۰ از کتاب مهدی موعود چنین می نویسند:« از مجموع روایات استفاده می شود که اصرار و تاکیدی که در خصوص مخفی بودن نام حضرت رسیده مربوط به ایام ولادت و غیبت صغری بوده است. زیرا فلسفه مخفی بودن حضرت حفظ جان آن عزیز بوده است لذا بعد از غیبت کبری که خداوند آن حضرت را از شر دشمنانش محفوظ نمود موضوع تقیه از میان رفته است و وقتی موضوع نبود حکمی نمی آید و در این زمان هیچ گونه حکمتی در منع از ذکر نام حضرت به نظر نمی رسد.
بنابراین دلیلی که در برخی از روایات در مورد علت حرمت ذکر نام اصلی امام زمان(عج) ذکر شده است تقیه و ترس بر جان آن حضرت ذکر شده است.
پی نوشتها:
[1].شیخ کلینی، اصول کافی ، ج1 ، ص 328 .
[2]. علامه مجلسی،بحار الانوار ، ج53، ص184 .
[3].علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه ، ج2، ص520.
[4]. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به « القواعد الفقهیه » ،ج3، ص124.
امام صادق- علیه السلام- فرمودند :
محبوب ترین دوست من کسی است که عیب های مرا به من هدیه کند.
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری