جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: زهد از ديد اسلام...

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    26,365
    مورد تشکر
    68,356 پست
    حضور
    22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
    دریافت
    26
    آپلود
    0
    گالری
    8953

    زهد از ديد اسلام...




    زهد از ديد اسلام...بنام تو اي قرار هستيزهد از ديد اسلام...


    اشاره
    زهد، از جمله ارزش‏هاى متعالى مكتب اسلام است كه مورد توجه و تاكيد زيادائمه(عليهم السلام ) قرار گرفته است. بى‏شك، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابل‏توجه‏اند كه مكمل و متمم هم‏اند. در معارف اسلامى، پس از مسئله‏ى تقوا، بر زهد،بيش از ساير معارف تكيه و سفارش شده است.
    شك نيست كه «گرايش انسان به زهد، ريشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطره‏ميل به تصاحب و تملك و بهره‏مندى از اشيا دارد، ولى آن جا كه مى‏بيند اشيا به‏همان نسبت كه در بيرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعيف و زبون‏اش كرده ومملوك و برده‏ى خويش ساخته، در مقابل اين بردگى، طغيان مى‏كند و نام اين طغيان،زهد است‏». (1) در اين مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مى‏كنيم، آن‏گاه «اصول‏و پايه‏هاى زهد در اسلام‏» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتكامل انسان‏» اشاره مى‏كنيم. در بخش بعد، «تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت‏مسيحى‏» را ذكر كرده و به «تفاوت ميان زهد و فقر اقتصادى‏» نيز نگاهى خواهيم‏افكند. در ادامه از «زهد حقيقى وانحرافى و آثار هر يك‏»، سخن خواهيم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پيامبر اكرم (ص) و حضرت على (ع‏») بحث را خاتمه‏خواهيم داد. و همه‏ى اين‏ها، با عنايت‏به مطالب استاد شهيد مرتضى مطهرى ;است.
    مفهوم زهد

    به عبارت ديگر «زهد، يعنى‏اعراض و بى‏ميلى‏» (3) . «بى‏اعتنايى و بى‏توجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس وتعلق قلبى نيست و در مرحله‏ى ضمير پايان نمى‏يابد. زاهد، در زندگى عملى خويش‏نيز، سادگى و قناعت را پيشه مى‏سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى، پرهيزمى‏نمايد. زندگى زاهدانه، آن نيست كه شخص فقط در ناحيه‏ى انديشه و ضمير، وابستگى‏زيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرايى پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آن‏ها هستند كه به حداقل تمتع وبهره‏گيرى از ماديات اكتفا كرده‏اند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است كه نه‏تنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذت‏گرايى ابا داشت و به اصطلاح،تارك دنيا بود». (4) شهيد مطهرى در جاى ديگر در تعريف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهج‏البلاغه اشاره مى‏كند و مى‏گويد:

    زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشويد بر آن چه (از ماديات‏دنيا) از شما فوت مى‏شود و شاد نگرديد بر آن چه خدا به شما مى‏دهد». (5) هر كس‏بر گذشته، اندوه نخورد و براى آينده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست‏يافته است.
    بديهى است، وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود و يا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكه‏وسيله بود، مرغ آرزو در اطراف‏اش پر و بال نمى‏گشايد و آمدن و رفتن‏اش شادمانى يااندوه ايجاد نمى‏كند. (6) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، به‏تعابير مختلفى در تعريف زهد برمى‏خوريم كه ذكر اجمالى آن‏ها، بر روشنايى مفهوم‏«زهد» خواهد افزود:
    «زهد، عملى است منفى; زيرا، عبارت است از اعراض و ترك و دامن چيدن از طيبات‏دنيا». (7) «زهد، يعنى آزاد زيستن از دنيا و خود را نسبت‏به نعمت‏هاى دنيانفروختن و بنده‏ى دنيا نبودن‏». (8) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهيات‏دنياوى‏». (9) «زهد، يعنى اعراض و بى‏ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش‏و ميل‏». (10) «زهد، يعنى كوتاهى آرزو و سپاس‏گزارى هنگام نعمت و پارسايى نسبت‏به نبايستنى‏ها». (11) «زهد، بى‏اعتنايى به امور مورد رغبت طبيعى است; يعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دست‏بردارد». (12) «زهد، حالتى‏است روحى. زاهد از آن نظر كه دلبستگى‏هايى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگى‏بى‏اعتنا است‏». (13) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، كيفيت‏خاص بخشيدن به زندگى‏است و از دخالت دادن پاره‏اى ارزش‏ها، براى زندگى ناشى مى‏شود». (14) «زهد،خصلتى است‏براى انسان زاهد. و زاهد كسى است كه توجه‏اش از ماديات دنيا به عنوان‏كمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه چيز ديگرى معطوف شده است.
    بى‏رغبتى زاهد، بى‏رغبتى در ناحيه‏ى انديشه و آمال و ايده و آرزو است، نه بى‏رغبتى‏در ناحيه‏ى طبيعت‏». (15) اصول و پايه‏هاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراى‏ارزش، مبتنى بر پايه‏ها و اصولى است كه اين پايه‏ها و اصول، اركان آن عنصر راتشكيل مى‏دهند. استاد مطهرى، اصول و پايه‏هاى زهد را سه چيز مى‏داند:
    1 بهره‏گيرى‏هاى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها، عامل تامين‏كننده‏ى خوشى و بهجت و سعادت انسان نيست. براى انسان، به حكم سرشت‏خاص، يك‏سلسله ارزش‏هاى معنوى مطرح است كه با فقدان آن‏ها، تمتعات مادى، قادر به تامين‏بهجت و سعادت نيست.
    2- سرنوشت‏سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. انسان، از آن جهت كه انسان‏است، يك سلسله وابستگى‏هاى عاطفى و احساس مسئوليت‏هاى انسانى در باره‏ى جامعه‏دارد كه نمى‏تواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.
    3- روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى است‏براى لذات و آلام. روح نيز به‏نوبه خود، بلكه بيش از بدن، نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است.
    روح، از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن، بى‏نياز نيست، اما بدون شك غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذت‏گرايى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهره‏بردارى‏از كانون روح و منبع بى‏پايان ضمير، باقى نمى‏گذارد. در حقيقت، نوعى تضاد ميان‏تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآن‏ها باشد وجود دارد.
    مسئله‏ى روح و بدن، مسئله‏ى رنج و لذت نيست; چنين نيست كه هر چه مربوط به روح‏است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صاف‏تر، عميق‏تر وبادوام‏تر از لذات بدنى است. روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مى‏كاهد. لذا آن‏گاه كه مى‏خواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دل‏پسند و زيبا سازيم، نمى‏توانيم از جنبه‏هاى روحى صرف‏نظر كنيم.
    با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مى‏شود، و با توجه به اين‏سه اصل است كه روشن مى‏گردد چه‏گونه اسلام، رهبانيت را طرد مى‏كند، اما زهدگرايى‏را در عين جامعه‏گرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مى‏پذيرد. (16)
    نقش زهد در تكامل انسان

    زهد، داراى فلسفه‏هاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در اين باره مى‏فرمايد:

    اگر كسى، بويى از معنويت‏برده باشد، مى‏داند كه تا انسان از قيد هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود، و تا مسايل مادى از صورت هدف‏خارج نشود و به صورت وسيله در نيايد، سرزمين دل، براى رشد و نمو احساسات پاك وانديشه‏هاى تابناك و عواطف ملكوتى، آماده نمى‏گردد. اين است كه مى‏گويند: «زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پيوندهاى محكم و ناگسستنى با آن دارد».
    حق‏پرستى به معناى واقعى كلمه يعنى شور و محبت و خدمت‏حق را داشتن، و باياد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذكر دايم‏بودن. [حق‏پرستى،] با خودپرستى و لذت گرايى و در اسارت زرق و برق ماديات بودن،به هيچ وجه سازگار نيست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن يا مسلك و مرام، مستلزم نوعى زهد و بى‏اعتنايى نسبت‏به شئون مادى است. پس خانه‏ى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبت‏هاى سيم و زر را از كعبه‏ى دل فرود آوردن و شكستن، شرط حصول كمالات معنوى ورشد شخصيت واقعى انسانى است. (17) استاد شهيد، در جاى ديگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذت‏هاى معنوى و الهى را در اين دنيا درك كند، چاره‏اى ندارد جزاين‏كه از لذت‏هاى مادى و جسمانى، كسر بكند». (18) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولين زاهد جهان، نام مى‏برد كه «در عين حال، حساس‏ترين قلب‏ها را نسبت‏به مسئوليت‏هاى اجتماعى در سينه داشت، و از طرف ديگر مى‏گفت: على را با نعمت ولذت ناپايدار چه كار؟». (19) در ادامه، استاد مطهرى مى‏گويد:
    على(ع) چون زاهد بى‏اعتنا و بى‏طمع بود و از طرف ديگر، قلب‏اش از عشق الهى‏مالامال بود و جهان را از كوچك‏ترين ذره گرفته تا بزرگ‏ترين ستاره، يك واحدماموريت و مسئوليت مى‏ديد. اين چنين نسبت‏به حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.
    او، اگر فردى لذت‏گرا و منفعت‏پرست مى‏بود، محال بود اين چنين، شخصيت مسئول ومتعهدى پيدا كند. (20) بنابراين از دو راه، يكى را بايد انتخاب كرد: ياخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نيازى، نه توجهى و نه نم اشكى و نه‏انسى و نه روشنايى‏اى و گامى از حد حيوانيت، فراتر نرفتن، و يا قدمى در وادى‏انسانيت و استفاده از مواهب خاص الهى كه مخصوص دل‏هاى پاك و روح‏هاى تابناك‏است [برداشتن] (21) .
    تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى

    اسلام، دينى جامعه‏گرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعليمات جامع وهمه جانبه‏ى اسلامى در مسايل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، اخلاقى، براساس محترم‏شمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت كردن به آن. گذشته از همه‏ى اين‏ها،رهبانيت و اعراض از زندگى، با جهان‏بينى و فلسفه‏ى خوش‏بينانه‏ى اسلام درباره‏ى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى كيش‏ها و فلسفه‏ها،با بدبينى به هستى و خلقت نمى‏نگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زيبا، روشنايى وتاريكى، حق و باطل، درست و نادرست، به‏جا و نابه‏جا تقسيم نمى‏كند. (22) استاد، در جاى ديگر، واضح‏تر به اين تفاوت اشاره دارد. او مى‏نويسد:
    زهد اسلامى، غير از رهبانيت است; رهبانيت، بريدن از مردم و روى آوردن به عبادت‏است. براساس اين انديشه، «كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است‏»، «دو نوع كاربيگانه از هم است [و] از دو كار، يكى را بايد انتخاب كرد: يا بايد به عبادت ورياضت پرداخت، تا در آن جهان به كار آيد، و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود،تا در اين جهان به كار آيد.» و اين است كه رهبانيت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعه‏گرايى است، [و] مستلزم كناره‏گيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هرگونه‏مسئوليت و تعهد از خود است.
    اما زهد در اسلام، آن چيزى نيست كه رهبانيت‏به وجود آورده است. در اسلام،مسئله‏ى جدا بودن حساب اين جهان و آن جهان، مطرح نيست. از نظر اسلام، نه خود آن‏جهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با آن جهان‏بيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر، از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شى‏ء واحداست، از قبيل پيوستگى دو رويه‏ى يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كه‏چيزى است‏حد وسط ميان يگانگى و دو گانگى. كار اين جهان با كار آن جهان نيز،عينا همين طور است، بيش‏تر جنبه‏ى اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى; يعنى، آن چه‏بر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالح‏عاليه‏ى زندگى اين جهان است‏بر وفق مصالح عاليه‏ى آن جهان نيز هست. لهذا، يك كارمعين كه بر وفق مصالح عاليه‏ى اين جهان است، اگر از انگيزه‏هاى عالى و ديدهاى‏مافوق طبيعى و هدف‏هاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن كار، صرفا دنيايى تلقى مى‏شودو به تعبير قرآن، به سوى خدا بالا نمى‏رود، اما اگر جنبه‏ى انسانى كار، از هدف‏هاو انگيزه‏ها و ديدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنيايى بهره‏مند باشد، همان كار،كار آخرتى شمرده مى‏شود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، كيفيت‏خاص بخشيدن‏به زندگى است و از دخالت دادن پاره‏اى ارزش‏ها براى زندگى، ناشى مى‏شود. (23)
    ويژگى‏هاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هريك با هم:
    زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذت‏گرايى دورى مى‏جويند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئوليت‏هاى اجتماعى مى‏گريزد، اما زاهد، به جامعه و ملاك‏هاى آن وايده‏هاى آن و مسئوليت‏ها و تعهدهاى آن، روى مى‏آورد.
    زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرايند، اما زاهد، آخرت‏گراى جامعه‏گرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گريز... زاهد و راهب، هر دو، تارك دنيايند، اما دنيايى كه‏زاهد آن را رها مى‏كند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمال‏مطلوب و نهايت آرزو دانستن است، ولى دنيايى كه راهب آن را ترك مى‏كند، كار،فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعى است. اين است كه زهد زاهد برخلاف رهبانيت‏راهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهان‏بينى مختلف ناشى مى‏شود. از نظر راهب، جهان دنيا و آخرت، دو جهان كاملا ازيكديگر جدا و بى‏ارتباط با يكديگرند، ولى در جهان‏بينى زاهد، دنيا و آخرت، به‏يكديگر پيوسته‏اند، [و] دنيا مزرعه‏ى آخرت است. (24) تفاوت زهد و فقر اقتصادى‏اسلام، طرفدار دو قوت است. اين دو قوت، مربوط به مسئله‏ى زهد و دنيااست. ازناحيه‏ى روحى، آن قدر بايد قوى و نيرومند باشيم كه مال و ثروت دنيا نتواند مارا بنده‏ى خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادى، بايد كوشش كنيم مال و ثروت را ازطريق مشروع در اختيار خودمان بگيريم تا بتوانيم از اين قدرت مادى و اقتصادى‏استفاده كنيم. وقتى دانستيد، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى)است، مى‏بينيد ما [متاسفانه به خاطر بى‏توجهى به تعليمات اسلام] زاهدهايى هستيم‏كه در هر دو ناحيه، طرفدار ضعف هستيم و ضعف داريم.
    ما [عملا] زاهدى هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورى‏گزيده‏ايم; يعنى، ضعف را انتخاب كرده‏ايم. مردمى كه پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است كارى كه از اقتصاد ساخته است، نمى‏توانند انجام بدهند و بايد دست‏دريوزگى پيش ديگران دراز كنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعيف هستيم; چون، وقتى‏خودمان را به اين ترتيب، تربيت كرديم كه به وسيله‏ى دور نگه داشتن خود از مال‏دنيا، به خيال خودمان زاهد شديم، يك روز[كه] دنيا به همان زاهدها روى مى‏آورد،مى‏بينيم اختيار از كف‏اش بيرون رفت. مى‏بينيم نه از ناحيه‏ى روحى قوى هستيم، نه‏از ناحيه‏ى اقتصادى. (25) اگر نگاهى به زندگى ائمه (عليهم السلام ) بيندازيم، پى‏مى‏بريم كه آنان زاهدهايى نبودند كه دچار فقر اقتصادى باشند، بلكه همواره كار وكوشش مى‏كردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف ديگر، دل بسته‏ى به دنيا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونه‏ى بارز يك زاهد فعال، جامعه‏گرا ومسئوليت‏پذير است كه از دست نج‏خويش، قوت خود را تامين مى‏كند و گاهى، آن رانيز به محتاجى مى‏بخشد. فعاليت اقتصادى انجام مى‏دهد، آن هم نه براى شخص خود واستفاده‏ى شخصى بردن و در رفاه زندگى كردن، بلكه براى محرومان و مستضعفان‏جامعه.
    زهد حقيقى و زهد انحرافى و آثار آن دو

    از آن‏جايى كه انسان مى‏خواهد به كمال برسد، بايد ارزش‏هاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفريط جلوگيرى كند. زهد نيز،همانند ديگر ارزش‏ها، همواره مورد تفريط و افراط قرار گرفته است.
    پيامبر اكرم (ص) و ساير ائمه (عليهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزه‏برخاسته‏اند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بياورند.
    به پيغمبر اكرم (ص) خبر دادند كه عده‏اى از اصحاب، غرق در عبادت شده‏اند. حضرت‏ناراحت و عصبانى به مسجد تشريف آورد و فرياد كشيد: ما بال اقوام؟ چه مى‏شودگروه‏هايى را؟ چه شان است؟ [...] شنيده‏ام چنين افرادى در امت من پيدا شده‏اند.
    من كه پيغمبر شما هستم، اين طور نيستم.
    هيچ وقت همه‏ى شب تا صبح را عبادت نمى‏كنم، قسمتى از آن را استراحت مى‏كنم،مى‏خوابم; من، به خاندان و همسران خود رسيدگى مى‏كنم; هر روز روزه نمى‏گيرم، بعضى‏از روزها روزه مى‏گيرم، روزهاى ديگر را حتما افطار مى‏كنم. كسانى كه اين كارهارا پيش گرفته‏اند، از سنت من خارج‏اند. پيغمبر، وقتى احساس مى‏كند يك ارزش ازارزش‏هاى اسلامى، ساير ارزش‏ها را در خود محو مى‏كند; يعنى، جامعه‏ى اسلامى به يك‏طرف مد پيدا كرده است، شديدا با آن مبارزه مى‏كند. (26) آثار زهد حقيقى، عبارت‏است از: ايثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعه‏گرايى‏و مسئوليت پذيرى، بى‏اعتنايى به دنيا، كيفيت‏خاص بخشيدن به زندگى، پيوسته‏دانستن دنيا و آخرت، كم خرج بودن و ساده زندگى كردن، تعلق نداشتن به تشريفات‏زايد و تجمل‏گرايى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گريزى،مسئوليت گريزى و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بريدن‏از مردم و انجام دادن عبادت‏هاى مفرط و طاقت فرسا و... .
    نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)
    بى‏شك، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترين مردم عصر خويش بوده‏اند وزهد آنان فلسفه‏هاى مختلفى داشته است. شهيد استاد مطهرى، زهد را دو گونه‏تفسير مى‏كند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مى‏داند:
    يكى اين‏كه بگوييم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر اين است كه از نعمت‏ها وخيرهاى اين جهان محترز باشد. اسلام، همان‏طورى كه به اخلاص در عمل و توحيد درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مى‏دهد، به احتراز از اعراض ونعمت‏هاى دنيا هم دستور مى‏دهد.
    همان‏طورى كه آن امور بالذات براى بشر كمال‏اند و در همه‏ى زمان‏ها، مردم بايدموحد باشند، همين طور در همه‏ى زمان‏ها و در هر نوع شرايطى لازم است كه از نعمت‏هاو خيرات دنيا احتراز داشته باشند. تفسير ديگر اين‏كه بگوييم، فرق است‏بين آن‏امور كه مربوط به عقيده و يا اخلاص و يا رابطه‏ى انسان با خداى خودش است و بين‏اين امر كه مربوط به انتخاب معيشت است. اين‏كه رسول خدا و على مرتضى، بر خود درغذا و لباس و مسكن و غيره سخت مى‏گرفتند، نه از اين جهت است كه توسعه در زندگى،بالذات، زشت و ناپسند است، بلكه مربوط به چيزهاى ديگر بوده[است]: يكى مربوطبوده به وضع عصر و زمان‏شان كه براى عموم مردم وسيله فراهم نبود، فقر عمومى‏زياد بود، در همچو اوضاعى، مواسات و همدردى اقتضا مى‏كرد كه به كم قناعت كنند ومابقى را انفاق كنند. بعلاوه، آن‏ها در زمان خود زعيم و پيشوا بودند، وظيفه‏ى‏زعيم و پيشوا كه چشم همه به او است‏با ديگران فرق دارد». (27) استاد مطهرى‏در جاى ديگرى در باره‏ى زهد پيامبر اكرم(ص) و حضرت على(ع) مى‏گويد:
    زهد، همان زهدى است كه رسول اكرم (ص) داشت. با اين‏كه پيغمبر در اواخر عمر،فوق العاده قدرت داشت، ولى اين قدر دل‏اش زنده بود، اين قدر اهل ايثار و گذشت‏بود كه آيه نازل شد:«ميانه روى را از دست نده‏». يك وقت اصحاب ديدند وجودمقدس پيامبر، موقع نماز نيامد، بعدا معلوم شد كه وقت نماز، برهنه‏اى به منزل‏ايشان آمده و حضرت چيزى نداشته است، جز اين‏كه لباس تن‏اش را بكند و به او بدهد. (28)
    زهد على (ع)، همدردى بود. همدردى، انسانيت است. او از حق صددرصد مشروع‏خودش هم استفاده نمى‏كرد. براى خودش به اندازه‏ى يك سرباز، فقط از بيت المال،حقوق قايل بود، ولى در همان هم قناعت مى‏كرد [و ] حاضر نبود با شكم سير بخوابد.
    چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زنده‏اش به او اجازه نمى‏داد. مى‏فرمود: [...] آيا من‏با شكم سير بخوابم [...] در حالى كه در اطراف من، شكم گرسنه هست؟ من نمى‏توانم‏با شكم سير بخوابم. (29) على (ع)، زاهدى نبود كه يك گوشه افتاده باشد و اسم‏انزوا را، زهد بگذارد. على، مردى بود كه بيش از هر كسى وارد اجتماع مى‏شد وفعاليت اجتماعى و توليد ثروت مى‏كرد، ولى ثروت در كف‏اش قرار نمى‏گرفت، ثروت رااندوخته و ذخيره نمى‏كرد. كدام كار توليدى مشروع است كه در آن زمان وجود داشته‏و على انجام نداده است؟ اگر تجارت است عمل كرده، اگر زراعت و باغ‏دارى ودرخت‏كارى است، انجام داده، اگر حفر قنوات است، اگر سربازى كردن است، انجام‏داده است; (30) و در عين حال وقتى به محتاجى، مسكينى، يتيمى و اسيرى برخوردمى‏كرد، فورا او را بر خودشان مقدم مى‏داشت. اين بود معناى زهد على(ع).
    و اين گونه است كه زهد حقيقى، خود را مى‏نمايد و از زهد انحرافى جدا مى‏شود وروشنى مى‏بخشد و روشنى مى‏آفريند و به اجتماع حركت و جهت مى‏دهد.
    جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى آن چه گذشت، نشان مى‏دهد كه در دگرگونى‏هاى اجتماعى، زهد،به عنوان يك ارزش، مى‏تواند نقش تعيين كننده‏اى داشته باشد. از يك سو، نقش مثبت‏زهد مى‏تواند جامعه‏اى را به ارزش‏هاى متعالى معنوى نزديك سازد و آن را به تكامل‏برساند، و از سوى ديگر، نقش منفى زهد (زهد انحرافى) مى‏تواند اجتماعى را به‏انحراف و تباهى و سقوط بكشاند و به جاى تكامل، تنازل دهد; زيرا، در جامعه‏اى كه‏به زهد به عنوان يك ارزش حركت دهنده و جهت دهنده، نگاه شود، ديگر كار و فعاليت‏اقتصادى، با زهد منافات ندارد. چنين مجموعه‏اى، براى توسعه‏ى هر چه بيش‏تر تلاش‏مى‏كند، چه در جنبه‏هاى مادى و چه در جنبه‏هاى معنوى. پول و ثروت فراوان و پست ومقام، افراد را وابسته و دل بسته‏ى خود نمى‏سازد، بلكه چنين افرادى، ثروت خود رادر راه‏ها و هدف‏هاى متعالى، چه فردى و چه جمعى، به مصرف مى‏رسانند. اما درجامعه‏اى كه به زهد، به عنوان چنين عامل حركت‏زايى نظر نمى‏شود، آن اجتماع، درسكون و ركود به سر مى‏برد و ديگر كار و فعاليت اقتصادى با زهدورزى و زهدخواهى وزهدگسترى، منافات پيدا مى‏كند. چنين است كه جامعه، هر لحظه، به جاى صعود، سقوطمى‏كند و نه به رشد اقتصادى و مادى و صنعتى مى‏رسد و نه به رشد روحى و معنوى وفرهنگى. اين است كه مى‏توان به زهد، به عنوان يكى از شاخص‏هاى مثبت و منفى‏دگرگونى اجتماعى، به طور توام، نظر انداخت.

    --------------------------------------------------------------------------------
    پى‏نوشت‏ها:
    1- سيرى در نهج البلاغه، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، ص‏233 .
    2- سيرى در نهج البلاغه، ص 245 .
    3- سيرى در نهج البلاغه، ص 210 .
    4- سيرى در نهج البلاغه، ص 214 .
    5- 57 (حديد):23 .
    6- سيرى در نهج البلاغه، ص 212 .
    7- مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران صص 148 و 150 .
    8- انسان كامل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 312 .
    9- آشنايى با علوم اسلامى، مرتضى مطهرى، ج 2، صدرا، تهران، ص‏126 .
    10- سيرى در نهج البلاغه، ص 210 .
    11- سيرى در نهج البلاغه، ص 212 .
    12- حق و باطل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 138 .
    13- سيرى در نهج البلاغه، ص 214 .
    14- سيرى در نهج البلاغه، ص 218 .
    15- سيرى در نهج البلاغه، ص 211 .
    16- سيرى در نهج البلاغه، صص 218 220 .
    17- سيرى در نهج البلاغه، صص‏239 241 .
    18- حق و باطل، ص 172 .
    19- سيرى در نهج البلاغه، ص 241 .
    20- سيرى در نهج البلاغه، صص 241 242 .
    21- سيرى در نهج البلاغه، ص‏246 .
    22- سيرى در نهج البلاغه، ص‏216 .
    23- سيرى در نهج البلاغه، صص‏216 218 .
    24- سيرى در نهج البلاغه، صص 221 222 .
    25- حق و باطل، صص 129128 .
    26- انسان كامل، ص 45 .
    27- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، صص‏147 148 .
    28- حق و باطل، ص 131 .
    29- حق و باطل، ص 130 .
    30- همان، صص‏129 130 .

    زهد از ديد اسلام...


  2. تشکرها 2


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    26,365
    مورد تشکر
    68,356 پست
    حضور
    22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
    دریافت
    26
    آپلود
    0
    گالری
    8953



    زهد از ديد اسلام...بنام تو اي قرارهستيزهد از ديد اسلام...



    زهد و ايثار و همدردى
    يكى از فلسفه‏هاى زهد «ايثار» است. ايثار يعنى ديگران را بر خويشتن مقدم داشتن و خود را براى آسايش ديگران به رنج افكندن.
    زاهد ساده و با قناعت زندگى مى‏كند و بر خود تنگ مى‏گيرد تا ديگران را به آسايش برساند. او محروميت و گرسنگى و رنج و درد را از آن جهت تحمل مى‏كند كه ديگران بر خوردار و سير در آسايش زندگى كنند. ايثار از عالى‏ترين اوصاف انسانى است كه تنها انسانهاى بسيار بزرگ به آن مرحله صعود مى‏كنند.
    على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
    «الايثار غاية الاحسان‏» (1) (ايثار نهايت نيكوئى است و برترين همه نيكيهاست).
    باز فرمود: «الايثار شيمة الابرار» (2) (ايثار خصلت نيكوكاران است).
    باز فرمود: «من شيم الابرار حمل النفوس على الاثار» (3) (از خصلت‏هاى نيكوكاران است واداشتن نفسهاى خود بر ايثار، يعنى برگزيدن ديگران بر خود و دادن چيزى به ايشان با وجود حاجت‏خود به آن).
    قرآن مجيد عاليترين نمونه ايثار را در سوره «هل اتى‏» در داستان ايثاار حضرت على‏عليه السلام و خاندان گراميش به نمايش گذاشته است، حضرت على‏عليه السلام و حضرت زهراعليهاالسلام و فرزندانشان آنچه از خوردنى در اختيار داشتند -كه جز چند قرص نان نبود- با كمال نيازى كه بدان داشتند تنها به خاطر رضاى خدا در سه روز متوالى به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند، اين بود كه اين داستان كه پرشكوهترين مظاهر جمال و جلال انسانيت را بازگو مى‏كند، در آيات قرآن نازل گشت.
    قرآن كريم گروه انصار را كه حتى در حال فقر و نيازمندى برادران مهاجر را بر خودشان مقدم داشتند، چنين توصيف كرده است:
    و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (4) (يعنى ديگران را بر خود مقدم مى‏دارند هرچند خود نيازمند و فقير باشند) .
    مفسران در شان نزول اين آيه داستانهاى متعددى نقل كرده‏اند از جمله «ابن عباس‏» مى‏گويد: پيامبر گرامى اسلام روز پيروزى بر يهود بنى‏نضير به انصار فرمود:
    «اگر مايل هستيد اموال و خانه‏هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در اين غنائم با آنها شريك شويد واگر مى‏خواهيد اموال و خانه‏هايتان از آن شما باشد واز اين غنائم چيزى به شما داده نشود؟».
    انصار گفتند: هم اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مى‏كنيم و هم چشم‏داشتى به غنائم نداريم و مهاجران را بر خود مقدم مى‏شمريم، آيه فوق نازل شد واين روحيه عالى آنها را ستود (5)
    به هرحال، زهد براساس فلسفه ايثار هيچ ربطى با رهبانيت و گريز از اجتماع ندارد، بلكه زائيده علائق و عواطف اجتماعى است و جلوه عاليترين احساسات انسان دوستانه و موجب استحكام بيشتر پيوندهاى اجتماعى است و گوياى نقش مهم اخلاق در حل مشكلات اقتصادى مى‏باشد.
    همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان يكى ديگر از ريشه‏ها و فلسفه‏هاى زهد است.
    در جامعه‏اى كه فقير و محروم وجود دارد، شخص زاهد در درجه اول تلاش مى‏كند كه وضع موجود را دگرگون سازد به تعبير مولاى متقيان على‏عليه السلام خداوند از علما و دانايان (هرجامعه) اين پيمان را گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند. (6)
    و در درجه دوم با ايثار و تقسيم آنچه در دست دارد به رفع نياز نيازمندان قيام مى‏كند، اما همين كه مى‏بيند «كشته ازبس كه فزون است كفن نتوان كرد»، با اظهار همدردى و شركت عملى در غم نيازمندان، بر زخمهاى دل آنان مرهم مى‏گذارد.
    على‏عليه السلام در دوران خلافتش كه وارث اجتماع ناسالم بود و مى‏ديد كه جامعه‏اش به دو نيم: برخوردار و محروم تقسيم شده است، بيش از هر وقت ديگر زاهدانه زندگى مى‏كرد، مى‏فرمود:
    «ان الله فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة‏الناس كيلا يتبع بالفقر فقره‏» (7) (خداوند بر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر، فقيران را ناراحت نكند).
    و در ضمن نامه‏اى به عثمان بن حنيف فرماندار خود در بصره مى‏نويسد:
    «هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة -و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع- او ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى...».
    (چگونه ممكن است هواى نفس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار كند تا طعامهاى لذيذ را برگزينم. درحالى كه ممكن است در سرزمين «حجاز» يا «يمامه‏» كسى باشد كه حتى اميد به دست آوردن يك قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شكمى سيرخورده باشد، آيا من با شكمى سير بخوابم درحالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و كبدهاى سوزانى باشند؟!) .
    «ااقنع من نفسى بان يقال : هذا اميرالمؤمنين ولا اشاركهم فى مكاره الدهر، او اكون اسوة لهم فى جشوبة العيش..». (8)
    (آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من امير مؤمنانم؟ اما باآنان در سختيهاى روزگار شركت نكنم؟! و پيشوايشان در تلخيهاى زندگى نباشم؟!).
    چنانكه مى‏بينيم، زهد ناشى از همدردى و شركت در غمخوارگى، به هيچ وجه ربطى به رهبانيت ندارد و مبنى بر گريز از اجتماع نيست، بلكه راهى براى تسكين آلام اجتماع مى‏باشد.
    زهد و آزادگى
    فلسفه ديگر «زهد» آزادى و آزادگى است. ميان زهد و آزادگى پيوندى ديرين و ناگسستنى وجود دارد. نياز واحتياج انسان را «روبه مزاج‏» مى‏كند و بى‏نيازى ملاك آزادى و آزادگى است. آزادگان جهان عموما زهدپيشه و كم‏مؤونه بودند و نيازها را به حداقل رسانده و به نسبت تقليل نيازها خويشتن را از قيد و بند اسارت پول و كالا و اشخاص رها ساخته بودند.
    آرى عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهيز از عادت به برداشت زياد، شرط مهم آزادگى است.
    «ابوسعيد خدرى‏» كه از بزرگان صحابه است، اولين جمله‏اى كه در مقام توصيف پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله گفته، اين است: «و كان صلى‏الله عليه و آله خفيف المؤونة‏» (رسول خدا كم خرج بود و به اندك مى‏ساخت و با مؤونه بسيار كم مى‏توانست‏به زندگى خود ادامه دهد).
    آزاد مرد جهاان مولاى متقياان على‏عليه السلام از آن جهت‏به تمام معنى آزاد بود كه به تمام معنى زاهد بود. درنامه‏اى به فرماندار بصره «عثمان بن حنيف‏» مى‏نويسد: «و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه...» (9) (بدان كه امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است).
    (آگاه باش! شما توانائى آن را نداريد كه چنين باشيد اما مرا با ورع، تلاش، عفت و پاكى و پيمودن راه صحيح يارى دهيد به خدا سوگند من از دنياى شما طلا و نقره نيندوخته‏ام واز غنائم و ثروتهاى آن مالى ذخيره نكرده‏ام و براى اين لباس كهنه بدلى مهيا نساخته‏ام و از زمين آن حتى يك وجب در اختيار نگرفته‏ام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزى برنگرفته‏ام. اين دنيا درچشم من بى‏ارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است كه بر شاخه درخت‏بلوطى برويد).
    و در يكى از كلمات قصار آن حضرت مى‏خوانيم:
    «الدنيا دار ممر والناس فيها رجلان رجل باع فيها نفسه فاوبقها و رجل اشترى نفسه فاعتقها». (10) (يعنى دنيا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در اين معبر و گذرگاه دو دسته‏اند: برخى خود را مى‏فروشند و برده مى‏سازند و خويشتن را تباه مى‏كنند و برخى برعكس، خويشتن را مى‏خرند و آزاد مى‏سازند).
    از همه روشنتر بيان آن حضرت است در آخر نامه‏اى به عثمان بن حنيف نوشته است در آنجا خطاب به دنيا مى‏فرمايد:
    «اليك عنى يا دنيا فحبلك على غاربك قد انسللت من مخالبك و افلت من حبائلك‏». (دور شو از من، افسارت را بر دوشت انداخته‏ام از چنگالهاى درنده تو خود را رهانيده‏ام واز دامهاى تو جسته‏ام...).
    «اعزبى عنى فوالله لا اذل لك فتستذلينى و لا اسلس لك فتقودينى..». (11) (از من دور شو سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد كه به هركجا خواهى ببرى! به خدا سوگند، آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان -هرگاه به آن دست‏يابم- كاملا متمايل شود و به نمك به جاى خورش قناعت نمايد).
    خطاب به دنيا مى‏فرمود:
    «يا دنيا يا دنيا اليك عنى ابى تعرضت؟ ام الى تشوقت؟ لاحان حينك! هيهات! غرى غيرى لاحاجة لى فيك قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها فعيشك قصير و خطرك يسير». (12) (اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! خود را به من عرضه مى‏كنى؟ يا مى‏خواهى مرا به شوق آورى؟! هرگز آن زمان كه تو در من نفوذ كنى فرا نرسد هيهات! دور شو! ديگرى را فريب ده! من نيازى به تو ندارم من ترا سه طلاقه كرده‏ام كه رجوعى در آن نيست. زندگى تو كوتاه، موفقيت تو كم و آرزوى تو پست است).
    آرى، زهد على‏عليه السلام شورشى است‏بر ضد زبونى در برابر لذتها، طغيانى است‏بر ضد عجز و ناتوانى در برابر حاكميت ميلها و عصيانى است عليه زندگى دنيا و نعمتهاى آن.
    در كلمات پيشوايان دين به شعار ترك دنيا يعنى ترك لذتگرائى به عنوان آزادمنشى زياد تكيه شده است. رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله فرموده: «عز المؤمن استغناؤه عن الناس و فى القناعة الحرية والعز» (13) (عزت مردم با ايمان در بى‏نيازى از مردم است و آزادى و شرافت در پرتو قناعت‏به دست مى‏آيد).
    در يكى از كلمات قصار، حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
    «الطمع رق مؤبد» (14) (طمع بردگى جاويدان است)..
    امام باقرعليه السلام در وصيت‏خود به جابر فرمود: «و اطلب بقاء العز بامامة الطمع‏» (15) (با ميرداندن خوى ناپسند طمع، بقاء عز و شرق را طلب كن).
    طمع‏كارى كه براى به دست آوردن خواهش نفسانى خود، به هر پستى و ذلتى تن مى‏دهد واز چاپلوسى و تملق ابا ندارد هرگز قادر نيست‏به عزت و كرامت نفس نايل گردد.
    از حضرت على‏عليه السلام سؤال شد كه : «اى ذل اذل؟ قال: الحرص على الدنيا» (16) (پست‏ترين ذلتها كدام است؟ در پاسخ حرص را بزرگترين ذلت و خوارى خواند).
    دنيا پرستى
    نقطه مقابل «زهد»، «دنيا پرستى‏» است اگر در اسلام به زهد ترغيب شده، از دنياپرستى هم به شدت مذمت‏شده است. البته آنچه از نظر اسلام مذموم است، نه «وجود جهان فى نفسه‏» است و نه تمايلات و علائق فطرى و طبيعى انسان به آن، بلكه وابسته بودن به امور مادى و دنيوى و در اسارت آنها بودن است.
    از نظر اسلام مقام انسان و ارزشهاى عالى انسانى برتر و بالاتر از اين است كه انسان خويشتن را وابسته و اسير و برده ماديات اين جهان نمايد.
    در منطق اسلام، رابطه انسان با جهان با تعبيرات و تشبيهات گوناگون ذكر شده است در يكجا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرموده: «الدنيا مزرعة الآخرة‏» يعنى رابطه انسان با جهان از نوع رابطه كشاورز با مزرعه است.
    درنهج البلاغه گفتگوى امير مؤمنان على‏عليه السلام بامردى ذكر شده است كه از دنيا مذمت كرده وامام او را كه مى‏پنداشت دنياى مذموم همين جهان عينى مادى است مورد ملامت قرار داده و به اشتباهش آگاه نموده است و فرموده: «ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها المخدوع باباطيلها! اتغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرم عليها ام هى المتجرمة عليك؟».
    (اى كسى كه نكوهش دنيا مى‏كنى درحالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شده‏اى و فريفته باطلهاى آن هستى، آيا تو خود مغرور به دنيا هستى و سپس مذمت آن مى‏كنى؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى يا دنيا بايد از جرم تو شكايت كند؟ كى دنيا ترا گول زده و چه موقع تو را فريب داده است؟).
    تا آنجا كه مى‏فرمايد:
    « الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى‏الله و متجر اولياءالله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة..». (17)
    (اين دنيا جايگاه صدق و راستى است‏براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است‏براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد و سراى بى‏نيازى است‏براى آن كس كه از آن توشه برگيرد و محل اندرز است‏براى آن كه از آن اندرز گيرد. مسجد دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى و تجارتخانه اولياء حق و آنها در اينجا رحمت‏خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده‏اند...).
    حضرت على‏عليه السلام در اين بيان رابطه انسان و جهان را از نوع رابطه تاجر با بازار تجارت و يا عابد با معيد معرفى كرده است.
    و در جاى ديگر فرموده:
    «الا وان اليوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة والغاية النار...» (18) (آگاه باشيد امروز روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه است، جائزه برندگان بهشت، و سرانجام عقب‏ماندگان آتش خواهد بود).
    در اين تعبير رابطه انسان و جهان از نوع رابطه اسب دونده با ميدان مسابقه است پس معلوم شد رابطه انسان با جهان از نوع رابطه كشاورز با مزرعه، و يا تاچر با بازار تجارت و يا عابد با عبادتگاه و يا اسب دونده با ميدان مسابقه است، پس انسان نمى‏تواند نسبت‏به جهان بيگانه و روابطش همه منفى بوده باشد.
    از اينجاست كه على‏عليه السلام مكرر به اين مطلب اشاره مى‏كند كه دنيا خوب جائى است اما براى كسى كه بداند اينجا قرارگاه دائمى نيست، گذرگاه و منزلگاه اوست:«والنعم دار ما لم يرض بها دار». (19)
    «الدنيا دار مجاز لا دار قرار، فخلوا من ممركم لمقركم‏» (20) (دنيا خانه بين راه است نه خانه اصلى و قرارگاه دائمى).
    پس از نظر اسلام، دنيا مقدمه و مزرعه آخرت است و بايد از آن براى تحصيل آخرت استفاده كرد و اگر كسى ارتباطش با دنيا در اين حد باشد در اصطلاح شرع به او اهل دنيا نمى‏گويند و او اهل آخرت است و اين نوع دنيا و دنيادارى عين آخرت بوده و نه تنها مذموم نيست، بلكه پسنديده و ممدوح مى‏باشد.
    على‏عليه السلام در نهج البلاغه در خطبه 32 مردم زمان خود را ابتداء به دو گروه تقسيم مى‏كند: اهل دنيا و اهل آخرت. اهل دنيا به نوبه خود به چهار گروه تقسيم شده‏اند:
    1 - «منهم من لا يمنعه الفساد في الارض الا مهانة نفسه و كلالة حده و نضيض وفره‏».(گروهى از مردم آرام و گوسفندصفت مى‏باشند و هيچ‏گونه تباهكارى از آنها ديده نمشود واگر دست‏به فساد نمى‏زنند به خاطر اين است كه روحشان ناتوان و شمشيرشان كند، و امكانات مالى در اختيار آنها نيست اينها به اصطلاح آرزوى تباهكارى را دارند ولى قدرتش را ندارند).
    2 - «و منهم المصلت لسيفه و المعلن بشره و المجلب بخيله و رجله قد اشرط نفسه و اوبق لحطام ينتهزه او مقنب يقوده او منبر يفرعه و لبئس المتجر ان ترى الدنيا لنفسك ثمنا و مما لك عندالله عوضا» (گروه ديگر آنانند كه شمشير كشيده‏اند و شر و فساد خويش را آشكارا اعلام مى‏دارند لشگرهاى خود را سواره و پياده گردآورده و خويشتن راآماده كرده‏اند، دينشان را براى اين تباه ساخته‏اند كه ثروتى بيندوزند و يا فرماندهى جمعيتى را براى خود فراهم سازند و يا به منبرى صعود كرده وبراى مردم خطبه بخوانند، چه بد تجارتى است كه انسان دنيا را بهاى خويشتن ببيند و به جاى نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت، زندگى اين جهان را برگزيند).
    3 - «و منهم من يطلب الدنيا بعمل الآخرة ولا يطلب الآخرة بعمل الدنيا قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانة و اتخذ ستر الله ذريعه الى المعصية‏».
    (گروه سوم كسانى هستند كه (زير نقاب) كارهاى آخرتى دنيا را مى‏طلبند و آخرت را به وسيله كارهاى اين جهان نمى‏طلبند، خود را كوچك و متواضع جلوه مى‏دهند، گامها را كوتاه برمى‏دارند، دامن لباس خويش را جمع مى‏نمايند، خويشتن را به زيور ايمان مى‏آرايند (خود را به شعار مردان صالح آراسته‏اند) و پوشش خدائى را وسيله معصيت قرار داده‏اند).
    4 - «و منهم من ابعده عن طلب الملك ضؤولة‏نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال على حاله، فتحلى باسم القناعة و تزين بلباس اهل الزهادة و ليس من ذلك فى مراح و لا مغدى‏».
    (گروه چهارم آنانند كه پستى و بى‏وسيله‏اى آنان را از رسيدن به جاه و مقام باز داشته و دستشان از همه‏جا كوتاه شده و خود را به زيور قناعت آراسته‏اند و به لباس زاهدان زينت داده‏اند (اما حقيقت اين است) كه در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلك زاهدان راستين نبوده‏اند).
    على‏عليه السلام اين چهار گروه را با وجود اختلافاتى كه از نظر برخوردارى و محروميت واز نظر روش و طرز عمل واز لحاظ روحيه دارند، همه آنها را يك گروه مى‏داند: اهل دنيا، زيرا همه آنها در يك خصيصه مشتركند: و آن اين كه همه آنها «اسير» و «برده‏» ماديات اين جهان هستند.
    در پايان خطبه به توصيف گروه مقابل (اهل آخرت) مى‏پردازد و مى‏فرمايد:
    «و بقى رجال غض ابصارهم ذكر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد و خائف مقموع و ساكت مكعوم .».
    (دراين ميان گروهى باقى مانده‏اند كه : ياد قيامت چشمهايشان را فرو افكنده، و ترس بازپسين اشكشان را جارى ساخته، اينان (به خاطر سخنان حقى كه مى‏گويند) يا از جامعه رانده شده‏اند و در خاموشى و تنهائى فرو رفته‏اند و يا ترسان و مقهور مانده، و يا لب از گفتار فرو بسته‏اند و بعضى هم مخلصانه به كار دعوت به سوى خدا پرداخته‏اند و عده‏اى هم گريان و دردناكند، كه تقيه آنان را از چشم مردم انداخته است و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته (اينان به كسانى مى‏مانند) كه در درياى نمك غوطه‏ورند، دهانشان بسته، و قلبشان مجروح است (آنقدر) نصيحت كرده‏اند كه خسته شده‏اند، از بس مغلوب شده‏اند ناتوان گشته‏اند واز بس كشته داده‏اند به كمى گرائيده‏اند). (21)
    سپس امام‏عليه السلام در بى‏اعتنائى و زهد در دنيا خطاب به مردم مى‏فرمايد:
    «فلتكن الدنيا فى اعينكم اصغر من حثالة القرظ و قراضة الجلم و اتعظوا بمن كان قبلكم قبل ان يتعظ بكم من بعدكم و ارفضوها ذميمة فانها قد رفضت من كان اشغف بها منكم‏». (22)
    (دنيا در چشم شما بايد كم ارزش‏تر از پوست درخت و اضافيهاى مقراضهائى كه با آن پشم حيوانات را مى‏چينند بوده باشد. از پيشينيان پند بگيريد، پيش از آنكه آيندگان از شما پند بگيرند، اين جهان پست و مذموم را رها كنيد زيرا كه افرادى را كه از شما شيفته‏تر نسبت‏به آن بوده‏اند، رها ساخت!).
    منظور از اين تعبيرات اين است كه دنيا نبايد هدف باشد زيرا هدف قرار گرفتن دنيا مستلزم محروميت از آخرت است ولى اگر آخرت هدف باشد لازمه‏اش محروميت از دنيا نيست و مى‏توان خير دنيا و آخرت را جمع كرد چنانكه على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
    «الناس فى الدنيا عاملان: عامل عمل فى الدنيا للدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على من يخلفه الفقر و يامنه على نفسه، فيفتى عمره فى منعمة غيره و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل، فاحرز الحظين معا و ملك الدارين جميعا فاصبح وجيها عندالله لا يسال الله حاجة فيمنعه‏». (23)
    (مردم در دنيا از نظر عمل و هدف دوگونه‏اند: يكى تنها براى دنيا كار مى‏كند سرگرمى به امور مادى و دنيوى او را از توجه به آخرت باز داشته است و نسبت‏به بازماندگان خود از فقر وحشت دارد ولى نگران روزهاى سختى كه خود در پيش دارد، نيست. لذا عمرش را در راه منافع ديگران فانى مى‏سازد. و يكى ديگر، آخرت را هدف قرار مى‏دهد و تمام كارهايش براى آن هدف است اما دنيا خود به خود و بدون آنكه كارى براى آن صورت گرفته باشد، به او مى‏رسد، او هر دو بهره (بهره دنيا و بهره آخرت) را باهم مى‏برد و دنيا و آخرت را باهم مالك مى‏شود، چنين كسى صبح مى‏كند درحالى كه آبرومند نزد پروردگار است و هرچه از خداوند بخواهد به او عطا مى‏كند).
    پس جمع ميان دنيا و آخرت از نظر اسلام ممكن است و آنچه ناممكن است، جمع ميان آن دو از نظر ايده‏آل بودن و هدف اعلى قرار گرفتن است.

    ________________________________________
    پى‏نوشتها:
    1) غرر و درر آمدى، ج‏1، ص 215 - شماره 861.
    2) غرر و درر آمدى، ج‏1، ص 159 - شماره 606.
    3) مدرك قبل.
    4) سوره حشر، آيه 9.
    5) تفسير مجمع البيان، ج‏9، ص 260.
    6) نهج البلاغه، خطبه‏3..
    7) نهج البلاغه، خطبه 207.
    8) نهج البلاغه، نامه شماره 45..
    9) نهج البلاغه، نامه شماره 45.
    10) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 133..
    11) نهج البلاغه، نامه شماره 45..
    12) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 77..
    13) مجموعه ورام، ج‏1، ص 169.
    14) نهج البلاغه، كلمات قصار، 180.
    15) سفينة البحار، ماده طمع.
    16) سفينة البحار، ج‏1، ص 244، حرص.
    17) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 131..
    18) نهج البلاغه، خطبه 28.
    19) نهج البلاغه، خطبه 221..
    20) مدرك قبل.
    21) نهج البلاغه، خطبه 32..
    22) نهج البلاغه، خطبه 32..
    23) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 269..

    زهد از ديد اسلام...



  4. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۹۱
    نوشته
    3,678
    مورد تشکر
    5,210 پست
    حضور
    23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    باسمه تعالی
    با سلام:

    ضد دنیا دوستی و میل و رغبت به آن را زهد می گویند و آن این است که آدمی به دنیا علاقه و وابستگی نداشته باشد و خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت برای حفظ بدن

    و به عبارت دیگر زهد عبارت است از روگرداندن از متاع دنیا و خوشی های آن از اموال و منصب ها و دیگر چیزهایی که با مرگ زوال می پذیرد و به بیان دیگر زهد یعنی پشت کردن به دنیا و رو آوردن به آخرت

    یا از غیر خدا گسستن و به خدا پیوستن که این بالاترین درجه زهد است

    زهد یکی از مراحل ارجمند دین و بالاترین مقامات سالکان است . خدای سبحان می فرماید:

    فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فی‏ زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ(1)وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ(2) قارون با تجمل و زیور در میان قوم خود امد ...و کسانی که علم داشتند گفتند وای بر شما پاداش خدا بهتر است.

    اميرمؤمنان علیه السلام مي‌فرمايد:
    زهد بين دو كلمه از قرآن است كه خداي سبحان فرمود: "تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيدكسي كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همۀ جوانب زهد را رعايت كرده است (3)


    پی نوشت:
    1- قصص /79
    2- قصص 80
    3- نهج البلاغه كلمات قصار 439 – ص 735



    ویرایش توسط سمیع : ۱۳۹۲/۰۴/۰۵ در ساعت ۱۱:۲۴


  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۹۱
    نوشته
    3,678
    مورد تشکر
    5,210 پست
    حضور
    23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    امام علی علیه السلام فرمودند:اَلزُّهدُ فِى الدُّنيا الراحَةُ العُظمى(1) بى ‏رغبتى به دنيا، بزرگ‏ترين آسايش است.

    حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:
    اَزهَدُ الناسِ مَن تَرَکَ الحَرام ، اَشَدُّ الناسِ اِجتهاداً مَن تَرکَ الذُّنوب(2) زاهد ترین مردم کسی است که حرام را وانهد، کوشاترین مردم تارک گناهان است.

    از حضرت امام حسن علیه السلام سؤال شد : زهد چیست ؟ فرمودند:
    رغبت به تقوی و بی رغبتی به دنیا (3)


    امام علی علیه السلام فرمودند :
    در دنیا زاهد و آزاده باش تا خداوند چشم تو را نسبت به عیوب آن بینا سازد و غافل مباش که مراقب تواند (4)

    در فضیلت و ستایش زهد همین بس که شناخته ترین صفت انبیا و اولیاست و هیچ پیغمبری مبعوث نشد مگر با زهد و اگر تقرب به خدا و رستگاری در سرای آخرت به آن بستگی نداشت بزرگان نوع انسان و شناساترین مردم به حقیقت حال و کار برخود تنگ نمی گرفتند و از خواهش ها و لذات دنیا نمی بریدند و کناره نمی گرفتند

    پی نوشت:
    1-غررالحكم، ح 1316
    2- تحف العقول،ص519
    3- تحف العقول ، ص 227
    4 -نهج البلاغه




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود