-
۱۳۸۷/۰۶/۰۵, ۱۸:۴۲ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
زهد از ديد اسلام...
بنام تو اي قرار هستي
اشاره
زهد، از جمله ارزشهاى متعالى مكتب اسلام است كه مورد توجه و تاكيد زيادائمه(عليهم السلام ) قرار گرفته است. بىشك، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابلتوجهاند كه مكمل و متمم هماند. در معارف اسلامى، پس از مسئلهى تقوا، بر زهد،بيش از ساير معارف تكيه و سفارش شده است.
شك نيست كه «گرايش انسان به زهد، ريشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطرهميل به تصاحب و تملك و بهرهمندى از اشيا دارد، ولى آن جا كه مىبيند اشيا بههمان نسبت كه در بيرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعيف و زبوناش كرده ومملوك و بردهى خويش ساخته، در مقابل اين بردگى، طغيان مىكند و نام اين طغيان،زهد است». (1) در اين مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مىكنيم، آنگاه «اصولو پايههاى زهد در اسلام» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتكامل انسان» اشاره مىكنيم. در بخش بعد، «تفاوت زهد اسلامى با رهبانيتمسيحى» را ذكر كرده و به «تفاوت ميان زهد و فقر اقتصادى» نيز نگاهى خواهيمافكند. در ادامه از «زهد حقيقى وانحرافى و آثار هر يك»، سخن خواهيم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پيامبر اكرم (ص) و حضرت على (ع») بحث را خاتمهخواهيم داد. و همهى اينها، با عنايتبه مطالب استاد شهيد مرتضى مطهرى ;است.
مفهوم زهد
به عبارت ديگر «زهد، يعنىاعراض و بىميلى» (3) . «بىاعتنايى و بىتوجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس وتعلق قلبى نيست و در مرحلهى ضمير پايان نمىيابد. زاهد، در زندگى عملى خويشنيز، سادگى و قناعت را پيشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى، پرهيزمىنمايد. زندگى زاهدانه، آن نيست كه شخص فقط در ناحيهى انديشه و ضمير، وابستگىزيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرايى پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند كه به حداقل تمتع وبهرهگيرى از ماديات اكتفا كردهاند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است كه نهتنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذتگرايى ابا داشت و به اصطلاح،تارك دنيا بود». (4) شهيد مطهرى در جاى ديگر در تعريف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهجالبلاغه اشاره مىكند و مىگويد:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشويد بر آن چه (از مادياتدنيا) از شما فوت مىشود و شاد نگرديد بر آن چه خدا به شما مىدهد». (5) هر كسبر گذشته، اندوه نخورد و براى آينده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دستيافته است.
بديهى است، وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود و يا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكهوسيله بود، مرغ آرزو در اطرافاش پر و بال نمىگشايد و آمدن و رفتناش شادمانى يااندوه ايجاد نمىكند. (6) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، بهتعابير مختلفى در تعريف زهد برمىخوريم كه ذكر اجمالى آنها، بر روشنايى مفهوم«زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملى است منفى; زيرا، عبارت است از اعراض و ترك و دامن چيدن از طيباتدنيا». (7) «زهد، يعنى آزاد زيستن از دنيا و خود را نسبتبه نعمتهاى دنيانفروختن و بندهى دنيا نبودن». (8) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهياتدنياوى». (9) «زهد، يعنى اعراض و بىميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كششو ميل». (10) «زهد، يعنى كوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسايى نسبتبه نبايستنىها». (11) «زهد، بىاعتنايى به امور مورد رغبت طبيعى است; يعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دستبردارد». (12) «زهد، حالتىاست روحى. زاهد از آن نظر كه دلبستگىهايى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگىبىاعتنا است». (13) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، كيفيتخاص بخشيدن به زندگىاست و از دخالت دادن پارهاى ارزشها، براى زندگى ناشى مىشود». (14) «زهد،خصلتى استبراى انسان زاهد. و زاهد كسى است كه توجهاش از ماديات دنيا به عنوانكمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه چيز ديگرى معطوف شده است.
بىرغبتى زاهد، بىرغبتى در ناحيهى انديشه و آمال و ايده و آرزو است، نه بىرغبتىدر ناحيهى طبيعت». (15) اصول و پايههاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراىارزش، مبتنى بر پايهها و اصولى است كه اين پايهها و اصول، اركان آن عنصر راتشكيل مىدهند. استاد مطهرى، اصول و پايههاى زهد را سه چيز مىداند:
1 بهرهگيرىهاى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها، عامل تامينكنندهى خوشى و بهجت و سعادت انسان نيست. براى انسان، به حكم سرشتخاص، يكسلسله ارزشهاى معنوى مطرح است كه با فقدان آنها، تمتعات مادى، قادر به تامينبهجت و سعادت نيست.
2- سرنوشتسعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. انسان، از آن جهت كه انساناست، يك سلسله وابستگىهاى عاطفى و احساس مسئوليتهاى انسانى در بارهى جامعهدارد كه نمىتواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.
3- روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى استبراى لذات و آلام. روح نيز بهنوبه خود، بلكه بيش از بدن، نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن، بىنياز نيست، اما بدون شك غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرايى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهرهبردارىاز كانون روح و منبع بىپايان ضمير، باقى نمىگذارد. در حقيقت، نوعى تضاد ميانتمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآنها باشد وجود دارد.
مسئلهى روح و بدن، مسئلهى رنج و لذت نيست; چنين نيست كه هر چه مربوط به روحاست رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صافتر، عميقتر وبادوامتر از لذات بدنى است. روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مىكاهد. لذا آنگاه كه مىخواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دلپسند و زيبا سازيم، نمىتوانيم از جنبههاى روحى صرفنظر كنيم.
با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مىشود، و با توجه به اينسه اصل است كه روشن مىگردد چهگونه اسلام، رهبانيت را طرد مىكند، اما زهدگرايىرا در عين جامعهگرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مىپذيرد. (16)
نقش زهد در تكامل انسان
زهد، داراى فلسفههاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در اين باره مىفرمايد:
اگر كسى، بويى از معنويتبرده باشد، مىداند كه تا انسان از قيد هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود، و تا مسايل مادى از صورت هدفخارج نشود و به صورت وسيله در نيايد، سرزمين دل، براى رشد و نمو احساسات پاك وانديشههاى تابناك و عواطف ملكوتى، آماده نمىگردد. اين است كه مىگويند: «زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پيوندهاى محكم و ناگسستنى با آن دارد».
حقپرستى به معناى واقعى كلمه يعنى شور و محبت و خدمتحق را داشتن، و باياد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذكر دايمبودن. [حقپرستى،] با خودپرستى و لذت گرايى و در اسارت زرق و برق ماديات بودن،به هيچ وجه سازگار نيست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن يا مسلك و مرام، مستلزم نوعى زهد و بىاعتنايى نسبتبه شئون مادى است. پس خانهى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبتهاى سيم و زر را از كعبهى دل فرود آوردن و شكستن، شرط حصول كمالات معنوى ورشد شخصيت واقعى انسانى است. (17) استاد شهيد، در جاى ديگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذتهاى معنوى و الهى را در اين دنيا درك كند، چارهاى ندارد جزاينكه از لذتهاى مادى و جسمانى، كسر بكند». (18) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولين زاهد جهان، نام مىبرد كه «در عين حال، حساسترين قلبها را نسبتبه مسئوليتهاى اجتماعى در سينه داشت، و از طرف ديگر مىگفت: على را با نعمت ولذت ناپايدار چه كار؟». (19) در ادامه، استاد مطهرى مىگويد:
على(ع) چون زاهد بىاعتنا و بىطمع بود و از طرف ديگر، قلباش از عشق الهىمالامال بود و جهان را از كوچكترين ذره گرفته تا بزرگترين ستاره، يك واحدماموريت و مسئوليت مىديد. اين چنين نسبتبه حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.
او، اگر فردى لذتگرا و منفعتپرست مىبود، محال بود اين چنين، شخصيت مسئول ومتعهدى پيدا كند. (20) بنابراين از دو راه، يكى را بايد انتخاب كرد: ياخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نيازى، نه توجهى و نه نم اشكى و نهانسى و نه روشنايىاى و گامى از حد حيوانيت، فراتر نرفتن، و يا قدمى در وادىانسانيت و استفاده از مواهب خاص الهى كه مخصوص دلهاى پاك و روحهاى تابناكاست [برداشتن] (21) .
تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى
اسلام، دينى جامعهگرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعليمات جامع وهمه جانبهى اسلامى در مسايل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، اخلاقى، براساس محترمشمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت كردن به آن. گذشته از همهى اينها،رهبانيت و اعراض از زندگى، با جهانبينى و فلسفهى خوشبينانهى اسلام دربارهى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى كيشها و فلسفهها،با بدبينى به هستى و خلقت نمىنگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زيبا، روشنايى وتاريكى، حق و باطل، درست و نادرست، بهجا و نابهجا تقسيم نمىكند. (22) استاد، در جاى ديگر، واضحتر به اين تفاوت اشاره دارد. او مىنويسد:
زهد اسلامى، غير از رهبانيت است; رهبانيت، بريدن از مردم و روى آوردن به عبادتاست. براساس اين انديشه، «كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است»، «دو نوع كاربيگانه از هم است [و] از دو كار، يكى را بايد انتخاب كرد: يا بايد به عبادت ورياضت پرداخت، تا در آن جهان به كار آيد، و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود،تا در اين جهان به كار آيد.» و اين است كه رهبانيت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعهگرايى است، [و] مستلزم كنارهگيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هرگونهمسئوليت و تعهد از خود است.
اما زهد در اسلام، آن چيزى نيست كه رهبانيتبه وجود آورده است. در اسلام،مسئلهى جدا بودن حساب اين جهان و آن جهان، مطرح نيست. از نظر اسلام، نه خود آنجهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با آن جهانبيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر، از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحداست، از قبيل پيوستگى دو رويهى يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كهچيزى استحد وسط ميان يگانگى و دو گانگى. كار اين جهان با كار آن جهان نيز،عينا همين طور است، بيشتر جنبهى اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى; يعنى، آن چهبر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالحعاليهى زندگى اين جهان استبر وفق مصالح عاليهى آن جهان نيز هست. لهذا، يك كارمعين كه بر وفق مصالح عاليهى اين جهان است، اگر از انگيزههاى عالى و ديدهاىمافوق طبيعى و هدفهاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن كار، صرفا دنيايى تلقى مىشودو به تعبير قرآن، به سوى خدا بالا نمىرود، اما اگر جنبهى انسانى كار، از هدفهاو انگيزهها و ديدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنيايى بهرهمند باشد، همان كار،كار آخرتى شمرده مىشود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، كيفيتخاص بخشيدنبه زندگى است و از دخالت دادن پارهاى ارزشها براى زندگى، ناشى مىشود. (23)
ويژگىهاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هريك با هم:
زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذتگرايى دورى مىجويند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئوليتهاى اجتماعى مىگريزد، اما زاهد، به جامعه و ملاكهاى آن وايدههاى آن و مسئوليتها و تعهدهاى آن، روى مىآورد.
زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرايند، اما زاهد، آخرتگراى جامعهگرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گريز... زاهد و راهب، هر دو، تارك دنيايند، اما دنيايى كهزاهد آن را رها مىكند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمالمطلوب و نهايت آرزو دانستن است، ولى دنيايى كه راهب آن را ترك مىكند، كار،فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعى است. اين است كه زهد زاهد برخلاف رهبانيتراهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهانبينى مختلف ناشى مىشود. از نظر راهب، جهان دنيا و آخرت، دو جهان كاملا ازيكديگر جدا و بىارتباط با يكديگرند، ولى در جهانبينى زاهد، دنيا و آخرت، بهيكديگر پيوستهاند، [و] دنيا مزرعهى آخرت است. (24) تفاوت زهد و فقر اقتصادىاسلام، طرفدار دو قوت است. اين دو قوت، مربوط به مسئلهى زهد و دنيااست. ازناحيهى روحى، آن قدر بايد قوى و نيرومند باشيم كه مال و ثروت دنيا نتواند مارا بندهى خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادى، بايد كوشش كنيم مال و ثروت را ازطريق مشروع در اختيار خودمان بگيريم تا بتوانيم از اين قدرت مادى و اقتصادىاستفاده كنيم. وقتى دانستيد، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى)است، مىبينيد ما [متاسفانه به خاطر بىتوجهى به تعليمات اسلام] زاهدهايى هستيمكه در هر دو ناحيه، طرفدار ضعف هستيم و ضعف داريم.
ما [عملا] زاهدى هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورىگزيدهايم; يعنى، ضعف را انتخاب كردهايم. مردمى كه پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است كارى كه از اقتصاد ساخته است، نمىتوانند انجام بدهند و بايد دستدريوزگى پيش ديگران دراز كنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعيف هستيم; چون، وقتىخودمان را به اين ترتيب، تربيت كرديم كه به وسيلهى دور نگه داشتن خود از مالدنيا، به خيال خودمان زاهد شديم، يك روز[كه] دنيا به همان زاهدها روى مىآورد،مىبينيم اختيار از كفاش بيرون رفت. مىبينيم نه از ناحيهى روحى قوى هستيم، نهاز ناحيهى اقتصادى. (25) اگر نگاهى به زندگى ائمه (عليهم السلام ) بيندازيم، پىمىبريم كه آنان زاهدهايى نبودند كه دچار فقر اقتصادى باشند، بلكه همواره كار وكوشش مىكردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف ديگر، دل بستهى به دنيا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونهى بارز يك زاهد فعال، جامعهگرا ومسئوليتپذير است كه از دست نجخويش، قوت خود را تامين مىكند و گاهى، آن رانيز به محتاجى مىبخشد. فعاليت اقتصادى انجام مىدهد، آن هم نه براى شخص خود واستفادهى شخصى بردن و در رفاه زندگى كردن، بلكه براى محرومان و مستضعفانجامعه.
زهد حقيقى و زهد انحرافى و آثار آن دو
از آنجايى كه انسان مىخواهد به كمال برسد، بايد ارزشهاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفريط جلوگيرى كند. زهد نيز،همانند ديگر ارزشها، همواره مورد تفريط و افراط قرار گرفته است.
پيامبر اكرم (ص) و ساير ائمه (عليهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزهبرخاستهاند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بياورند.
به پيغمبر اكرم (ص) خبر دادند كه عدهاى از اصحاب، غرق در عبادت شدهاند. حضرتناراحت و عصبانى به مسجد تشريف آورد و فرياد كشيد: ما بال اقوام؟ چه مىشودگروههايى را؟ چه شان است؟ [...] شنيدهام چنين افرادى در امت من پيدا شدهاند.
من كه پيغمبر شما هستم، اين طور نيستم.
هيچ وقت همهى شب تا صبح را عبادت نمىكنم، قسمتى از آن را استراحت مىكنم،مىخوابم; من، به خاندان و همسران خود رسيدگى مىكنم; هر روز روزه نمىگيرم، بعضىاز روزها روزه مىگيرم، روزهاى ديگر را حتما افطار مىكنم. كسانى كه اين كارهارا پيش گرفتهاند، از سنت من خارجاند. پيغمبر، وقتى احساس مىكند يك ارزش ازارزشهاى اسلامى، ساير ارزشها را در خود محو مىكند; يعنى، جامعهى اسلامى به يكطرف مد پيدا كرده است، شديدا با آن مبارزه مىكند. (26) آثار زهد حقيقى، عبارتاست از: ايثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعهگرايىو مسئوليت پذيرى، بىاعتنايى به دنيا، كيفيتخاص بخشيدن به زندگى، پيوستهدانستن دنيا و آخرت، كم خرج بودن و ساده زندگى كردن، تعلق نداشتن به تشريفاتزايد و تجملگرايى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گريزى،مسئوليت گريزى و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بريدناز مردم و انجام دادن عبادتهاى مفرط و طاقت فرسا و... .
نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)
بىشك، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترين مردم عصر خويش بودهاند وزهد آنان فلسفههاى مختلفى داشته است. شهيد استاد مطهرى، زهد را دو گونهتفسير مىكند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مىداند:
يكى اينكه بگوييم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر اين است كه از نعمتها وخيرهاى اين جهان محترز باشد. اسلام، همانطورى كه به اخلاص در عمل و توحيد درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مىدهد، به احتراز از اعراض ونعمتهاى دنيا هم دستور مىدهد.
همانطورى كه آن امور بالذات براى بشر كمالاند و در همهى زمانها، مردم بايدموحد باشند، همين طور در همهى زمانها و در هر نوع شرايطى لازم است كه از نعمتهاو خيرات دنيا احتراز داشته باشند. تفسير ديگر اينكه بگوييم، فرق استبين آنامور كه مربوط به عقيده و يا اخلاص و يا رابطهى انسان با خداى خودش است و بيناين امر كه مربوط به انتخاب معيشت است. اينكه رسول خدا و على مرتضى، بر خود درغذا و لباس و مسكن و غيره سخت مىگرفتند، نه از اين جهت است كه توسعه در زندگى،بالذات، زشت و ناپسند است، بلكه مربوط به چيزهاى ديگر بوده[است]: يكى مربوطبوده به وضع عصر و زمانشان كه براى عموم مردم وسيله فراهم نبود، فقر عمومىزياد بود، در همچو اوضاعى، مواسات و همدردى اقتضا مىكرد كه به كم قناعت كنند ومابقى را انفاق كنند. بعلاوه، آنها در زمان خود زعيم و پيشوا بودند، وظيفهىزعيم و پيشوا كه چشم همه به او استبا ديگران فرق دارد». (27) استاد مطهرىدر جاى ديگرى در بارهى زهد پيامبر اكرم(ص) و حضرت على(ع) مىگويد:
زهد، همان زهدى است كه رسول اكرم (ص) داشت. با اينكه پيغمبر در اواخر عمر،فوق العاده قدرت داشت، ولى اين قدر دلاش زنده بود، اين قدر اهل ايثار و گذشتبود كه آيه نازل شد:«ميانه روى را از دست نده». يك وقت اصحاب ديدند وجودمقدس پيامبر، موقع نماز نيامد، بعدا معلوم شد كه وقت نماز، برهنهاى به منزلايشان آمده و حضرت چيزى نداشته است، جز اينكه لباس تناش را بكند و به او بدهد. (28)
زهد على (ع)، همدردى بود. همدردى، انسانيت است. او از حق صددرصد مشروعخودش هم استفاده نمىكرد. براى خودش به اندازهى يك سرباز، فقط از بيت المال،حقوق قايل بود، ولى در همان هم قناعت مىكرد [و ] حاضر نبود با شكم سير بخوابد.
چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زندهاش به او اجازه نمىداد. مىفرمود: [...] آيا منبا شكم سير بخوابم [...] در حالى كه در اطراف من، شكم گرسنه هست؟ من نمىتوانمبا شكم سير بخوابم. (29) على (ع)، زاهدى نبود كه يك گوشه افتاده باشد و اسمانزوا را، زهد بگذارد. على، مردى بود كه بيش از هر كسى وارد اجتماع مىشد وفعاليت اجتماعى و توليد ثروت مىكرد، ولى ثروت در كفاش قرار نمىگرفت، ثروت رااندوخته و ذخيره نمىكرد. كدام كار توليدى مشروع است كه در آن زمان وجود داشتهو على انجام نداده است؟ اگر تجارت است عمل كرده، اگر زراعت و باغدارى ودرختكارى است، انجام داده، اگر حفر قنوات است، اگر سربازى كردن است، انجامداده است; (30) و در عين حال وقتى به محتاجى، مسكينى، يتيمى و اسيرى برخوردمىكرد، فورا او را بر خودشان مقدم مىداشت. اين بود معناى زهد على(ع).
و اين گونه است كه زهد حقيقى، خود را مىنمايد و از زهد انحرافى جدا مىشود وروشنى مىبخشد و روشنى مىآفريند و به اجتماع حركت و جهت مىدهد.
جمعبندى و نتيجهگيرى آن چه گذشت، نشان مىدهد كه در دگرگونىهاى اجتماعى، زهد،به عنوان يك ارزش، مىتواند نقش تعيين كنندهاى داشته باشد. از يك سو، نقش مثبتزهد مىتواند جامعهاى را به ارزشهاى متعالى معنوى نزديك سازد و آن را به تكاملبرساند، و از سوى ديگر، نقش منفى زهد (زهد انحرافى) مىتواند اجتماعى را بهانحراف و تباهى و سقوط بكشاند و به جاى تكامل، تنازل دهد; زيرا، در جامعهاى كهبه زهد به عنوان يك ارزش حركت دهنده و جهت دهنده، نگاه شود، ديگر كار و فعاليتاقتصادى، با زهد منافات ندارد. چنين مجموعهاى، براى توسعهى هر چه بيشتر تلاشمىكند، چه در جنبههاى مادى و چه در جنبههاى معنوى. پول و ثروت فراوان و پست ومقام، افراد را وابسته و دل بستهى خود نمىسازد، بلكه چنين افرادى، ثروت خود رادر راهها و هدفهاى متعالى، چه فردى و چه جمعى، به مصرف مىرسانند. اما درجامعهاى كه به زهد، به عنوان چنين عامل حركتزايى نظر نمىشود، آن اجتماع، درسكون و ركود به سر مىبرد و ديگر كار و فعاليت اقتصادى با زهدورزى و زهدخواهى وزهدگسترى، منافات پيدا مىكند. چنين است كه جامعه، هر لحظه، به جاى صعود، سقوطمىكند و نه به رشد اقتصادى و مادى و صنعتى مىرسد و نه به رشد روحى و معنوى وفرهنگى. اين است كه مىتوان به زهد، به عنوان يكى از شاخصهاى مثبت و منفىدگرگونى اجتماعى، به طور توام، نظر انداخت.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1- سيرى در نهج البلاغه، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، ص233 .
2- سيرى در نهج البلاغه، ص 245 .
3- سيرى در نهج البلاغه، ص 210 .
4- سيرى در نهج البلاغه، ص 214 .
5- 57 (حديد):23 .
6- سيرى در نهج البلاغه، ص 212 .
7- مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران صص 148 و 150 .
8- انسان كامل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 312 .
9- آشنايى با علوم اسلامى، مرتضى مطهرى، ج 2، صدرا، تهران، ص126 .
10- سيرى در نهج البلاغه، ص 210 .
11- سيرى در نهج البلاغه، ص 212 .
12- حق و باطل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 138 .
13- سيرى در نهج البلاغه، ص 214 .
14- سيرى در نهج البلاغه، ص 218 .
15- سيرى در نهج البلاغه، ص 211 .
16- سيرى در نهج البلاغه، صص 218 220 .
17- سيرى در نهج البلاغه، صص239 241 .
18- حق و باطل، ص 172 .
19- سيرى در نهج البلاغه، ص 241 .
20- سيرى در نهج البلاغه، صص 241 242 .
21- سيرى در نهج البلاغه، ص246 .
22- سيرى در نهج البلاغه، ص216 .
23- سيرى در نهج البلاغه، صص216 218 .
24- سيرى در نهج البلاغه، صص 221 222 .
25- حق و باطل، صص 129128 .
26- انسان كامل، ص 45 .
27- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، صص147 148 .
28- حق و باطل، ص 131 .
29- حق و باطل، ص 130 .
30- همان، صص129 130 .
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۶/۰۷, ۰۲:۱۰ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
بنام تو اي قرارهستي
زهد و ايثار و همدردى
يكى از فلسفههاى زهد «ايثار» است. ايثار يعنى ديگران را بر خويشتن مقدم داشتن و خود را براى آسايش ديگران به رنج افكندن.
زاهد ساده و با قناعت زندگى مىكند و بر خود تنگ مىگيرد تا ديگران را به آسايش برساند. او محروميت و گرسنگى و رنج و درد را از آن جهت تحمل مىكند كه ديگران بر خوردار و سير در آسايش زندگى كنند. ايثار از عالىترين اوصاف انسانى است كه تنها انسانهاى بسيار بزرگ به آن مرحله صعود مىكنند.
علىعليه السلام مىفرمايد:
«الايثار غاية الاحسان» (1) (ايثار نهايت نيكوئى است و برترين همه نيكيهاست).
باز فرمود: «الايثار شيمة الابرار» (2) (ايثار خصلت نيكوكاران است).
باز فرمود: «من شيم الابرار حمل النفوس على الاثار» (3) (از خصلتهاى نيكوكاران است واداشتن نفسهاى خود بر ايثار، يعنى برگزيدن ديگران بر خود و دادن چيزى به ايشان با وجود حاجتخود به آن).
قرآن مجيد عاليترين نمونه ايثار را در سوره «هل اتى» در داستان ايثاار حضرت علىعليه السلام و خاندان گراميش به نمايش گذاشته است، حضرت علىعليه السلام و حضرت زهراعليهاالسلام و فرزندانشان آنچه از خوردنى در اختيار داشتند -كه جز چند قرص نان نبود- با كمال نيازى كه بدان داشتند تنها به خاطر رضاى خدا در سه روز متوالى به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند، اين بود كه اين داستان كه پرشكوهترين مظاهر جمال و جلال انسانيت را بازگو مىكند، در آيات قرآن نازل گشت.
قرآن كريم گروه انصار را كه حتى در حال فقر و نيازمندى برادران مهاجر را بر خودشان مقدم داشتند، چنين توصيف كرده است:
و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (4) (يعنى ديگران را بر خود مقدم مىدارند هرچند خود نيازمند و فقير باشند) .
مفسران در شان نزول اين آيه داستانهاى متعددى نقل كردهاند از جمله «ابن عباس» مىگويد: پيامبر گرامى اسلام روز پيروزى بر يهود بنىنضير به انصار فرمود:
«اگر مايل هستيد اموال و خانههايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در اين غنائم با آنها شريك شويد واگر مىخواهيد اموال و خانههايتان از آن شما باشد واز اين غنائم چيزى به شما داده نشود؟».
انصار گفتند: هم اموال و خانههايمان را با آنها تقسيم مىكنيم و هم چشمداشتى به غنائم نداريم و مهاجران را بر خود مقدم مىشمريم، آيه فوق نازل شد واين روحيه عالى آنها را ستود (5)
به هرحال، زهد براساس فلسفه ايثار هيچ ربطى با رهبانيت و گريز از اجتماع ندارد، بلكه زائيده علائق و عواطف اجتماعى است و جلوه عاليترين احساسات انسان دوستانه و موجب استحكام بيشتر پيوندهاى اجتماعى است و گوياى نقش مهم اخلاق در حل مشكلات اقتصادى مىباشد.
همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان يكى ديگر از ريشهها و فلسفههاى زهد است.
در جامعهاى كه فقير و محروم وجود دارد، شخص زاهد در درجه اول تلاش مىكند كه وضع موجود را دگرگون سازد به تعبير مولاى متقيان علىعليه السلام خداوند از علما و دانايان (هرجامعه) اين پيمان را گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند. (6)
و در درجه دوم با ايثار و تقسيم آنچه در دست دارد به رفع نياز نيازمندان قيام مىكند، اما همين كه مىبيند «كشته ازبس كه فزون است كفن نتوان كرد»، با اظهار همدردى و شركت عملى در غم نيازمندان، بر زخمهاى دل آنان مرهم مىگذارد.
علىعليه السلام در دوران خلافتش كه وارث اجتماع ناسالم بود و مىديد كه جامعهاش به دو نيم: برخوردار و محروم تقسيم شده است، بيش از هر وقت ديگر زاهدانه زندگى مىكرد، مىفرمود:
«ان الله فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفةالناس كيلا يتبع بالفقر فقره» (7) (خداوند بر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر، فقيران را ناراحت نكند).
و در ضمن نامهاى به عثمان بن حنيف فرماندار خود در بصره مىنويسد:
«هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة -و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع- او ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى...».
(چگونه ممكن است هواى نفس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار كند تا طعامهاى لذيذ را برگزينم. درحالى كه ممكن است در سرزمين «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه حتى اميد به دست آوردن يك قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شكمى سيرخورده باشد، آيا من با شكمى سير بخوابم درحالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و كبدهاى سوزانى باشند؟!) .
«ااقنع من نفسى بان يقال : هذا اميرالمؤمنين ولا اشاركهم فى مكاره الدهر، او اكون اسوة لهم فى جشوبة العيش..». (8)
(آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من امير مؤمنانم؟ اما باآنان در سختيهاى روزگار شركت نكنم؟! و پيشوايشان در تلخيهاى زندگى نباشم؟!).
چنانكه مىبينيم، زهد ناشى از همدردى و شركت در غمخوارگى، به هيچ وجه ربطى به رهبانيت ندارد و مبنى بر گريز از اجتماع نيست، بلكه راهى براى تسكين آلام اجتماع مىباشد.
زهد و آزادگى
فلسفه ديگر «زهد» آزادى و آزادگى است. ميان زهد و آزادگى پيوندى ديرين و ناگسستنى وجود دارد. نياز واحتياج انسان را «روبه مزاج» مىكند و بىنيازى ملاك آزادى و آزادگى است. آزادگان جهان عموما زهدپيشه و كممؤونه بودند و نيازها را به حداقل رسانده و به نسبت تقليل نيازها خويشتن را از قيد و بند اسارت پول و كالا و اشخاص رها ساخته بودند.
آرى عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهيز از عادت به برداشت زياد، شرط مهم آزادگى است.
«ابوسعيد خدرى» كه از بزرگان صحابه است، اولين جملهاى كه در مقام توصيف پيامبراكرمصلى الله عليه وآله گفته، اين است: «و كان صلىالله عليه و آله خفيف المؤونة» (رسول خدا كم خرج بود و به اندك مىساخت و با مؤونه بسيار كم مىتوانستبه زندگى خود ادامه دهد).
آزاد مرد جهاان مولاى متقياان علىعليه السلام از آن جهتبه تمام معنى آزاد بود كه به تمام معنى زاهد بود. درنامهاى به فرماندار بصره «عثمان بن حنيف» مىنويسد: «و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه...» (9) (بدان كه امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است).
(آگاه باش! شما توانائى آن را نداريد كه چنين باشيد اما مرا با ورع، تلاش، عفت و پاكى و پيمودن راه صحيح يارى دهيد به خدا سوگند من از دنياى شما طلا و نقره نيندوختهام واز غنائم و ثروتهاى آن مالى ذخيره نكردهام و براى اين لباس كهنه بدلى مهيا نساختهام و از زمين آن حتى يك وجب در اختيار نگرفتهام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزى برنگرفتهام. اين دنيا درچشم من بىارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است كه بر شاخه درختبلوطى برويد).
و در يكى از كلمات قصار آن حضرت مىخوانيم:
«الدنيا دار ممر والناس فيها رجلان رجل باع فيها نفسه فاوبقها و رجل اشترى نفسه فاعتقها». (10) (يعنى دنيا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در اين معبر و گذرگاه دو دستهاند: برخى خود را مىفروشند و برده مىسازند و خويشتن را تباه مىكنند و برخى برعكس، خويشتن را مىخرند و آزاد مىسازند).
از همه روشنتر بيان آن حضرت است در آخر نامهاى به عثمان بن حنيف نوشته است در آنجا خطاب به دنيا مىفرمايد:
«اليك عنى يا دنيا فحبلك على غاربك قد انسللت من مخالبك و افلت من حبائلك». (دور شو از من، افسارت را بر دوشت انداختهام از چنگالهاى درنده تو خود را رهانيدهام واز دامهاى تو جستهام...).
«اعزبى عنى فوالله لا اذل لك فتستذلينى و لا اسلس لك فتقودينى..». (11) (از من دور شو سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد كه به هركجا خواهى ببرى! به خدا سوگند، آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان -هرگاه به آن دستيابم- كاملا متمايل شود و به نمك به جاى خورش قناعت نمايد).
خطاب به دنيا مىفرمود:
«يا دنيا يا دنيا اليك عنى ابى تعرضت؟ ام الى تشوقت؟ لاحان حينك! هيهات! غرى غيرى لاحاجة لى فيك قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها فعيشك قصير و خطرك يسير». (12) (اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! خود را به من عرضه مىكنى؟ يا مىخواهى مرا به شوق آورى؟! هرگز آن زمان كه تو در من نفوذ كنى فرا نرسد هيهات! دور شو! ديگرى را فريب ده! من نيازى به تو ندارم من ترا سه طلاقه كردهام كه رجوعى در آن نيست. زندگى تو كوتاه، موفقيت تو كم و آرزوى تو پست است).
آرى، زهد علىعليه السلام شورشى استبر ضد زبونى در برابر لذتها، طغيانى استبر ضد عجز و ناتوانى در برابر حاكميت ميلها و عصيانى است عليه زندگى دنيا و نعمتهاى آن.
در كلمات پيشوايان دين به شعار ترك دنيا يعنى ترك لذتگرائى به عنوان آزادمنشى زياد تكيه شده است. رسول اكرمصلى الله عليه وآله فرموده: «عز المؤمن استغناؤه عن الناس و فى القناعة الحرية والعز» (13) (عزت مردم با ايمان در بىنيازى از مردم است و آزادى و شرافت در پرتو قناعتبه دست مىآيد).
در يكى از كلمات قصار، حضرت علىعليه السلام مىفرمايد:
«الطمع رق مؤبد» (14) (طمع بردگى جاويدان است)..
امام باقرعليه السلام در وصيتخود به جابر فرمود: «و اطلب بقاء العز بامامة الطمع» (15) (با ميرداندن خوى ناپسند طمع، بقاء عز و شرق را طلب كن).
طمعكارى كه براى به دست آوردن خواهش نفسانى خود، به هر پستى و ذلتى تن مىدهد واز چاپلوسى و تملق ابا ندارد هرگز قادر نيستبه عزت و كرامت نفس نايل گردد.
از حضرت علىعليه السلام سؤال شد كه : «اى ذل اذل؟ قال: الحرص على الدنيا» (16) (پستترين ذلتها كدام است؟ در پاسخ حرص را بزرگترين ذلت و خوارى خواند).
دنيا پرستى
نقطه مقابل «زهد»، «دنيا پرستى» است اگر در اسلام به زهد ترغيب شده، از دنياپرستى هم به شدت مذمتشده است. البته آنچه از نظر اسلام مذموم است، نه «وجود جهان فى نفسه» است و نه تمايلات و علائق فطرى و طبيعى انسان به آن، بلكه وابسته بودن به امور مادى و دنيوى و در اسارت آنها بودن است.
از نظر اسلام مقام انسان و ارزشهاى عالى انسانى برتر و بالاتر از اين است كه انسان خويشتن را وابسته و اسير و برده ماديات اين جهان نمايد.
در منطق اسلام، رابطه انسان با جهان با تعبيرات و تشبيهات گوناگون ذكر شده است در يكجا پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرموده: «الدنيا مزرعة الآخرة» يعنى رابطه انسان با جهان از نوع رابطه كشاورز با مزرعه است.
درنهج البلاغه گفتگوى امير مؤمنان علىعليه السلام بامردى ذكر شده است كه از دنيا مذمت كرده وامام او را كه مىپنداشت دنياى مذموم همين جهان عينى مادى است مورد ملامت قرار داده و به اشتباهش آگاه نموده است و فرموده: «ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها المخدوع باباطيلها! اتغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرم عليها ام هى المتجرمة عليك؟».
(اى كسى كه نكوهش دنيا مىكنى درحالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شدهاى و فريفته باطلهاى آن هستى، آيا تو خود مغرور به دنيا هستى و سپس مذمت آن مىكنى؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى يا دنيا بايد از جرم تو شكايت كند؟ كى دنيا ترا گول زده و چه موقع تو را فريب داده است؟).
تا آنجا كه مىفرمايد:
« الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحىالله و متجر اولياءالله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة..». (17)
(اين دنيا جايگاه صدق و راستى استبراى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى استبراى آن كس كه از آن چيزى بفهمد و سراى بىنيازى استبراى آن كس كه از آن توشه برگيرد و محل اندرز استبراى آن كه از آن اندرز گيرد. مسجد دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى و تجارتخانه اولياء حق و آنها در اينجا رحمتخدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار دادهاند...).
حضرت علىعليه السلام در اين بيان رابطه انسان و جهان را از نوع رابطه تاجر با بازار تجارت و يا عابد با معيد معرفى كرده است.
و در جاى ديگر فرموده:
«الا وان اليوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة والغاية النار...» (18) (آگاه باشيد امروز روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه است، جائزه برندگان بهشت، و سرانجام عقبماندگان آتش خواهد بود).
در اين تعبير رابطه انسان و جهان از نوع رابطه اسب دونده با ميدان مسابقه است پس معلوم شد رابطه انسان با جهان از نوع رابطه كشاورز با مزرعه، و يا تاچر با بازار تجارت و يا عابد با عبادتگاه و يا اسب دونده با ميدان مسابقه است، پس انسان نمىتواند نسبتبه جهان بيگانه و روابطش همه منفى بوده باشد.
از اينجاست كه علىعليه السلام مكرر به اين مطلب اشاره مىكند كه دنيا خوب جائى است اما براى كسى كه بداند اينجا قرارگاه دائمى نيست، گذرگاه و منزلگاه اوست:«والنعم دار ما لم يرض بها دار». (19)
«الدنيا دار مجاز لا دار قرار، فخلوا من ممركم لمقركم» (20) (دنيا خانه بين راه است نه خانه اصلى و قرارگاه دائمى).
پس از نظر اسلام، دنيا مقدمه و مزرعه آخرت است و بايد از آن براى تحصيل آخرت استفاده كرد و اگر كسى ارتباطش با دنيا در اين حد باشد در اصطلاح شرع به او اهل دنيا نمىگويند و او اهل آخرت است و اين نوع دنيا و دنيادارى عين آخرت بوده و نه تنها مذموم نيست، بلكه پسنديده و ممدوح مىباشد.
علىعليه السلام در نهج البلاغه در خطبه 32 مردم زمان خود را ابتداء به دو گروه تقسيم مىكند: اهل دنيا و اهل آخرت. اهل دنيا به نوبه خود به چهار گروه تقسيم شدهاند:
1 - «منهم من لا يمنعه الفساد في الارض الا مهانة نفسه و كلالة حده و نضيض وفره».(گروهى از مردم آرام و گوسفندصفت مىباشند و هيچگونه تباهكارى از آنها ديده نمشود واگر دستبه فساد نمىزنند به خاطر اين است كه روحشان ناتوان و شمشيرشان كند، و امكانات مالى در اختيار آنها نيست اينها به اصطلاح آرزوى تباهكارى را دارند ولى قدرتش را ندارند).
2 - «و منهم المصلت لسيفه و المعلن بشره و المجلب بخيله و رجله قد اشرط نفسه و اوبق لحطام ينتهزه او مقنب يقوده او منبر يفرعه و لبئس المتجر ان ترى الدنيا لنفسك ثمنا و مما لك عندالله عوضا» (گروه ديگر آنانند كه شمشير كشيدهاند و شر و فساد خويش را آشكارا اعلام مىدارند لشگرهاى خود را سواره و پياده گردآورده و خويشتن راآماده كردهاند، دينشان را براى اين تباه ساختهاند كه ثروتى بيندوزند و يا فرماندهى جمعيتى را براى خود فراهم سازند و يا به منبرى صعود كرده وبراى مردم خطبه بخوانند، چه بد تجارتى است كه انسان دنيا را بهاى خويشتن ببيند و به جاى نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت، زندگى اين جهان را برگزيند).
3 - «و منهم من يطلب الدنيا بعمل الآخرة ولا يطلب الآخرة بعمل الدنيا قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانة و اتخذ ستر الله ذريعه الى المعصية».
(گروه سوم كسانى هستند كه (زير نقاب) كارهاى آخرتى دنيا را مىطلبند و آخرت را به وسيله كارهاى اين جهان نمىطلبند، خود را كوچك و متواضع جلوه مىدهند، گامها را كوتاه برمىدارند، دامن لباس خويش را جمع مىنمايند، خويشتن را به زيور ايمان مىآرايند (خود را به شعار مردان صالح آراستهاند) و پوشش خدائى را وسيله معصيت قرار دادهاند).
4 - «و منهم من ابعده عن طلب الملك ضؤولةنفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال على حاله، فتحلى باسم القناعة و تزين بلباس اهل الزهادة و ليس من ذلك فى مراح و لا مغدى».
(گروه چهارم آنانند كه پستى و بىوسيلهاى آنان را از رسيدن به جاه و مقام باز داشته و دستشان از همهجا كوتاه شده و خود را به زيور قناعت آراستهاند و به لباس زاهدان زينت دادهاند (اما حقيقت اين است) كه در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلك زاهدان راستين نبودهاند).
علىعليه السلام اين چهار گروه را با وجود اختلافاتى كه از نظر برخوردارى و محروميت واز نظر روش و طرز عمل واز لحاظ روحيه دارند، همه آنها را يك گروه مىداند: اهل دنيا، زيرا همه آنها در يك خصيصه مشتركند: و آن اين كه همه آنها «اسير» و «برده» ماديات اين جهان هستند.
در پايان خطبه به توصيف گروه مقابل (اهل آخرت) مىپردازد و مىفرمايد:
«و بقى رجال غض ابصارهم ذكر المرجع و اراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد و خائف مقموع و ساكت مكعوم .».
(دراين ميان گروهى باقى ماندهاند كه : ياد قيامت چشمهايشان را فرو افكنده، و ترس بازپسين اشكشان را جارى ساخته، اينان (به خاطر سخنان حقى كه مىگويند) يا از جامعه رانده شدهاند و در خاموشى و تنهائى فرو رفتهاند و يا ترسان و مقهور مانده، و يا لب از گفتار فرو بستهاند و بعضى هم مخلصانه به كار دعوت به سوى خدا پرداختهاند و عدهاى هم گريان و دردناكند، كه تقيه آنان را از چشم مردم انداخته است و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته (اينان به كسانى مىمانند) كه در درياى نمك غوطهورند، دهانشان بسته، و قلبشان مجروح است (آنقدر) نصيحت كردهاند كه خسته شدهاند، از بس مغلوب شدهاند ناتوان گشتهاند واز بس كشته دادهاند به كمى گرائيدهاند). (21)
سپس امامعليه السلام در بىاعتنائى و زهد در دنيا خطاب به مردم مىفرمايد:
«فلتكن الدنيا فى اعينكم اصغر من حثالة القرظ و قراضة الجلم و اتعظوا بمن كان قبلكم قبل ان يتعظ بكم من بعدكم و ارفضوها ذميمة فانها قد رفضت من كان اشغف بها منكم». (22)
(دنيا در چشم شما بايد كم ارزشتر از پوست درخت و اضافيهاى مقراضهائى كه با آن پشم حيوانات را مىچينند بوده باشد. از پيشينيان پند بگيريد، پيش از آنكه آيندگان از شما پند بگيرند، اين جهان پست و مذموم را رها كنيد زيرا كه افرادى را كه از شما شيفتهتر نسبتبه آن بودهاند، رها ساخت!).
منظور از اين تعبيرات اين است كه دنيا نبايد هدف باشد زيرا هدف قرار گرفتن دنيا مستلزم محروميت از آخرت است ولى اگر آخرت هدف باشد لازمهاش محروميت از دنيا نيست و مىتوان خير دنيا و آخرت را جمع كرد چنانكه علىعليه السلام مىفرمايد:
«الناس فى الدنيا عاملان: عامل عمل فى الدنيا للدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على من يخلفه الفقر و يامنه على نفسه، فيفتى عمره فى منعمة غيره و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل، فاحرز الحظين معا و ملك الدارين جميعا فاصبح وجيها عندالله لا يسال الله حاجة فيمنعه». (23)
(مردم در دنيا از نظر عمل و هدف دوگونهاند: يكى تنها براى دنيا كار مىكند سرگرمى به امور مادى و دنيوى او را از توجه به آخرت باز داشته است و نسبتبه بازماندگان خود از فقر وحشت دارد ولى نگران روزهاى سختى كه خود در پيش دارد، نيست. لذا عمرش را در راه منافع ديگران فانى مىسازد. و يكى ديگر، آخرت را هدف قرار مىدهد و تمام كارهايش براى آن هدف است اما دنيا خود به خود و بدون آنكه كارى براى آن صورت گرفته باشد، به او مىرسد، او هر دو بهره (بهره دنيا و بهره آخرت) را باهم مىبرد و دنيا و آخرت را باهم مالك مىشود، چنين كسى صبح مىكند درحالى كه آبرومند نزد پروردگار است و هرچه از خداوند بخواهد به او عطا مىكند).
پس جمع ميان دنيا و آخرت از نظر اسلام ممكن است و آنچه ناممكن است، جمع ميان آن دو از نظر ايدهآل بودن و هدف اعلى قرار گرفتن است.
________________________________________
پىنوشتها:
1) غرر و درر آمدى، ج1، ص 215 - شماره 861.
2) غرر و درر آمدى، ج1، ص 159 - شماره 606.
3) مدرك قبل.
4) سوره حشر، آيه 9.
5) تفسير مجمع البيان، ج9، ص 260.
6) نهج البلاغه، خطبه3..
7) نهج البلاغه، خطبه 207.
8) نهج البلاغه، نامه شماره 45..
9) نهج البلاغه، نامه شماره 45.
10) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 133..
11) نهج البلاغه، نامه شماره 45..
12) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 77..
13) مجموعه ورام، ج1، ص 169.
14) نهج البلاغه، كلمات قصار، 180.
15) سفينة البحار، ماده طمع.
16) سفينة البحار، ج1، ص 244، حرص.
17) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 131..
18) نهج البلاغه، خطبه 28.
19) نهج البلاغه، خطبه 221..
20) مدرك قبل.
21) نهج البلاغه، خطبه 32..
22) نهج البلاغه، خطبه 32..
23) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 269..
-
تشکرها 3
-
۱۳۹۲/۰۴/۰۵, ۱۱:۲۲ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
باسمه تعالی
با سلام:
ضد دنیا دوستی و میل و رغبت به آن را زهد می گویند و آن این است که آدمی به دنیا علاقه و وابستگی نداشته باشد و خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت برای حفظ بدن
و به عبارت دیگر زهد عبارت است از روگرداندن از متاع دنیا و خوشی های آن از اموال و منصب ها و دیگر چیزهایی که با مرگ زوال می پذیرد و به بیان دیگر زهد یعنی پشت کردن به دنیا و رو آوردن به آخرت
یا از غیر خدا گسستن و به خدا پیوستن که این بالاترین درجه زهد است
زهد یکی از مراحل ارجمند دین و بالاترین مقامات سالکان است . خدای سبحان می فرماید:
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ(1)وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ(2) قارون با تجمل و زیور در میان قوم خود امد ...و کسانی که علم داشتند گفتند وای بر شما پاداش خدا بهتر است.
اميرمؤمنان علیه السلام ميفرمايد:زهد بين دو كلمه از قرآن است كه خداي سبحان فرمود: "تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيدكسي كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همۀ جوانب زهد را رعايت كرده است (3)
پی نوشت:
1- قصص /79
2- قصص 80
3- نهج البلاغه كلمات قصار 439 – ص 735
ویرایش توسط سمیع : ۱۳۹۲/۰۴/۰۵ در ساعت ۱۱:۲۴
-
تشکرها 3
-
۱۳۹۲/۰۴/۰۵, ۱۱:۲۸ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام علی علیه السلام فرمودند:اَلزُّهدُ فِى الدُّنيا الراحَةُ العُظمى(1) بى رغبتى به دنيا، بزرگترين آسايش است.
حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:اَزهَدُ الناسِ مَن تَرَکَ الحَرام ، اَشَدُّ الناسِ اِجتهاداً مَن تَرکَ الذُّنوب(2) زاهد ترین مردم کسی است که حرام را وانهد، کوشاترین مردم تارک گناهان است.
از حضرت امام حسن علیه السلام سؤال شد : زهد چیست ؟ فرمودند:رغبت به تقوی و بی رغبتی به دنیا (3)
امام علی علیه السلام فرمودند : در دنیا زاهد و آزاده باش تا خداوند چشم تو را نسبت به عیوب آن بینا سازد و غافل مباش که مراقب تواند (4)
در فضیلت و ستایش زهد همین بس که شناخته ترین صفت انبیا و اولیاست و هیچ پیغمبری مبعوث نشد مگر با زهد و اگر تقرب به خدا و رستگاری در سرای آخرت به آن بستگی نداشت بزرگان نوع انسان و شناساترین مردم به حقیقت حال و کار برخود تنگ نمی گرفتند و از خواهش ها و لذات دنیا نمی بریدند و کناره نمی گرفتند
پی نوشت:
1-غررالحكم، ح 1316
2- تحف العقول،ص519
3- تحف العقول ، ص 227
4 -نهج البلاغه
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری