دلنوشته های کوچک ما

[شقایق]

سلام

تازه از آشپزی برگشتم تازگی ها عادت کردم نیمه شب برم آبگوشت درست کنم با نون سنگک بشینیم بخوریم جاتون خالی

مرغ عشق کوچولوی من صدای دانلود را خیلی دوست دارد بعضی وقتها بهانه می گیرد برایش صدای دانلود بگذارم! باور نمی کنید وقتی دانلود پخش می شودگاهی جواب می دهد و گاهی کز می کند و بی صدا گوش می دهد...

حواسم به ارزن قفس هست تمام نشود برایش یک لانه ی گنجشک هم پیداکرده ام تا حسابی با جفتش خوش باشد الان صدایش آمد انگار می داند دارد ذکرخیرش می کنم!

هوای این روزها با هوای مدرسه و امتحان نوبت اول گره خورده است

الهی نظرتو برنگردد

شعر زیبایی خواندم بدم نیامد این جا بنویسم

از کنارم رد شدی بی اعتنا، نشناختی

چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی



در تمام خاله بازیهای عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بیوفا نشناختی؟



لی له باز کوچه ی مجنون صفتها فکر کن
جنب مسجد، خانه ی آجرنما، نشناختی؟



دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تکتاز گرگم برهوا، نشناختی؟



اسم من آقاست اما سالها پیش این نبود

ماهبانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟



کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی



*مجتبی سپید

الهی به امید تو

[طاهره]

[/RIGHT]سلام
امروز خیلی دلم واسه بابام تنگ شده بود رفتم پیشش

[شقایق]

سلام

امروز رفته بودم سرکلاس هفتمی ها دیدم برگه امتحانی با خودشون تصحیح کنم بهتره!مریم و فاطمه و نیلوفر اومدن کمکی یه کم که گذشت ماجراهایی شروع شد باورنکردنی!!

بدو بدو رفتندخودکارقرمز آوردند تا نمره بدن!فکرش بکنید یه معلم داره سه تا وروجک خواهش می کنه بزاره نمره نوبت اول به دانش آموز بیشتر بده اصن قبول نمی کردند که!!

بعدهم برگه هاموبرداشتن که خانووووووووووووووم!!ما خودمون می خواییم تصحیح کنیم خوبه همشون زرنگ و درس خون بودند وگرنه من بی نوا چی کارمی کردم!

جالبیش این جا بود هرکی می اومد که رقیبش بودند حسابی نمره ازش کم می کردند!!

فعلا برگه های امتحانی گذاشتم تو کیفم خداجون کی می خواد این نمره ها رو ثبت کنه!

فقط حواسم بود یکی از بچه ها که تازگی پدرش به رحمت خدارفته بود حقش ضایع نشه این حق یتیم خوری دیگه واقعا واسم سخت بود بماند که بیشترنمره هاشون هم از14تا19و18شده بود!

آخرین برگه که تصحیح شد گفتن ارفاق می خواییم!!گفتم اگه علامت زدنی باشه تو سوالا نمی تونم ولی اگه توضیحی بشه نمره داد چشم شکرخدا همش علامت زدنی بود بیشتر نمره نگرفتند دلم خنک شد!!

خداجان نوبت دوم ختم به خیرکن!!

[شقایق]

[/RIGHT]سلام
امروز خیلی دلم واسه بابام تنگ شده بود رفتم پیشش

سلام

خدایا هرکی تو آسمونه دلشو نورانی کن به نور محبت خودت

[شقایق]

سلام

زمستان که می آید فکرمی کنم دختری است به رنگ برف!

یک شنل زرد و حاشیه های طلایی بر دوش افکنده

خرامان و با ناز می آید

سرانگشتان نازک و باریک او برگها را می ریزد تا خوب باورکنند پاییز دیگر رفته

ننه سرما هم کوله پشتی اش را حسابی روبراه کرده!

دور از جان از بس بساط دود و دم زمستانه پهن شده فکرمی کنی صدای غل غل قلیانش هم می آید!

بعضی ها در زمستان می میرند

بعضی ها در زمستان جوانه می زنند

بعضی ها در زمستان دارند شاخه های قدیمی را هرس می کنند

زمستان هم مثل کتاب قیصر امین پور سرزمین ناشناخته ای است

...

[بهار ♥ها]

و قلمو را برداشت خــــــــدا

و زمین را آورد

رنگ زیبایی ها را پاشید بر آن

و به آن گفت:

"خــــــــزان"

[منتظر منجی(عج)]

زمزمه دلتنگی ام را به نسیم می سپارم تا به تو برساند ...

دیگر عادت کرده ام به دوری...

دلتنگی را چگونه تفسیر کنم...

[شمیم طاها]

دنیایی داران ماشین ها واسه خودشون

اتومبیل های رنگ و وارنگ با قیمتهای نجومی

که واسه خیلی از ماها داشتنش رو چی بگم که سوار شدنش نیز یه آرزوی محاله ؛

اما لابلای اونا یکی هست که از رنگ و مدل چیزی کم نداره !

حتی گاهی وقتا پیشرفته تر ؛ جا دارتر ؛ برای خودش یه پا سوئیته !

اما عجیب اینکه هیچ کس دوست نداره واسه یه لحظه هم که شده مسافرش بشه ؛

گر چه واسه سوار شدن خیلی وقته اسم مون رزرو شده ؛

.و چه بخوایم و چه نخوایم این مدل خیلی وقته توی محضر خدا سندش به ناممون شده

پس بهتره آماده باشیم ...!

[منتظر منجی(عج)]

زخم ها خوب می شوند اما ...

خوب شدن با مثل روز اول شدن ، خیلی فرق داره ...

[شقایق]

سلام

غروب که می شوداتوبوس به شهرمی رسد

درست ساعت اذان به گنبدهای نورانی نزدیک می شوم

مادربزرگ دستان دعایش را گشوده تا برای سلامتی همه دعاکند

من دارم برای خودم دعامی کنم!

کاش کمی از گرمای دل مادربزرگ نصیبم می شد

اللهم اهدنا فیمن هدیت

انگار یکی دارد یخ گناهم را ذوب می کند

...