-
۱۳۸۷/۰۶/۱۰, ۱۵:۴۶ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
کانالها ، خطوط موازی ، انرژی
واقعیت امر این است که بیشتر تماسها در حالی برقرار می شود که مردم حرفی برای گفتن ندارند.
و بدین ترتیب، برایشان چندان اهمیتی ندارد که آیا موفق به برقراری تماس می شوند یا نه. و تنها
کاری که می کنندلطمه زدن یا اتلاف انرزی آن چند نفری است که واقعا" حرفی برای گفتن دارند.
... دلیل واقعی سفر من درک تماس راه دور و یا بهتر بگویم در تماس بین المللی است که میتوانم
امیدوار باشم که به وضعیتی دست یابم که معمولا" با لفظ " درکنار هم بودن " از آن یاد میشود.
این دلیل واقعی سفر من است. دلیل واقعی جستجو و خیزها و پروازهای من در نقشه جهان،
توجیه پنهانی که باید آن را به خودم تلقین کنم، بی آنکه به جریان روزمره و ابلهانه زندگی ام ، به
فعالیت حرفه ایم بیندیشم. ...و بدین گونه در آنسوی خط ، در آنسوی یک کابل عایق مسی، در
قطب دیگر جریانی ضعیف یا فرکانسی متغیر که در زیر خاک قاره ها و بستر اقیانوسها جریان دارد
با هم هستیم. حضور جسمانی ما شاید در نظر هر دوی ما شگفت آور باشد، ولی به سختی
می تواند با فرکانسهای مرتعشی که تو آنها را از طریق سیستم اتصال الکترونیکی یک شبکه
عظیم تلفنی برایم می فرستی، مقایسه شود. حتی نمیتوان آنرا با شوری عاظفی که چنین
فرکانسهایی در ما بر می انگیزد، مقایسه کرد.
هر چه این مبادله ، نا پایدارتر ، مخاطره آمیز تر و نامطمین تر باشد، عواطف ، پرشور تر میشوند.
اگر وقتی با هم هستیم چندان از مبادله پیامهایمان خرسند نیستیم ، به این دلیل نیست که
مبادله مان همان گونه است که باید، حال آنکه ناگهان خود را می یابیم که همچنان نفسی حبس در
سینه ، اعداد شماره گیر چرخان را از پس هم ردیف می کنیم.
...و چه گرفتاریهایی دارد عبور سیگنال من؟!!!
گوشی چیزی به من نمیگوید. من نمیدانم که ایا ناگهان خش خشی خفه به من میگوید که سیگنال
من، خطی آزاد یافته؟! ...
در همین سکوت مدارهاست که با تو سخن می گویم ، و خوب میدانم که اگر صدایمان جایی
به یکدیگر برسد، آن وقت هم تنها حرف های پیش پا افتاده به هم خواهیم گفت.
من نه زنگ می زنم که چیزی بگویم ، و نه فکر میکنم که تو چیزی برای گفتن داشته باشی.
فکر می کنم ما به هم زنگ می زنیم چون تنها در این تماسهای از راه دور است ، در این کاوش در طول
کابل های سوخته مسی و باز پخش آشفته اصوات
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۰, ۱۵:۵۳ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
چقدر باید حرکت کنیم ؟ چه نوع حرکتی ؟ آیا باید امانتی را که به ما داده شده ، به دیگری انتقال دهیم؟
اگر کسی اعتقاد پیداکند که حیات، عقیده و جهاد است، در عین مردگی نیز حیات دارد.
عاشقان جام فرح آنگه کشند که به دست خویش ، خوبان شان کشند
خوبان ، گاهی همان عادتها و تسلیم ها ، هستند. همان کانالهایی که مارا محدود میکنند، هر چه باشد...
ما در جهان خودمان صید سایه ها می کنیم . افلاطون میگوید :" اینها که اینجا نشسته اند ، ماجرا را نمیفهمند.
با همین سایه ها خوش هستند. تعبیراتی از جهان دارند. اما تعبیراتشان تعبیرات سایه ای است.می گوید یکی
از اینها به نحوی زنجیر خود را باز می کند و از پیش آنها می رود.از در غار بیرون می رود و با آن موجودات برخورد
می کند ، می فهمد ماجرا از چه قرار است. این همان کسی است که صاحب خبر شده. بعد میگوید به دیگران
هم اطلاع دهم. این یک نوع تصرف است . از قید بیرون آمدن است . خارج از خطوط حرکت کردن است ...
زنجیر ها را بر درید ، ما هر یکی آهنگریم . تصرف خبر و اطلاع داشتن و به اطلاع رساندن. هر جند که می
_ گوید بسیار کسان باور نمی کنند. به یک معنی این همان سفر چهارم عارف یا ولی است که از حق در خلق
است.
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۰, ۱۵:۵۴ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
وقتي همه دنيا رو گشتي، يكروز ميرسي به جايي كه ازش حركت كردي!! همون جاس كه اون چيزي كه بايد ببيني ميبيني!! مي فهمي اون چيزي كه دنبالشي جلوي چشمت بوده و اينهمه گشتي. سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد....گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است طلب از گمشدگان لب دريا ميكرد.
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز.
از انجا ديگه راه معلومه....
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری