جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: .::: ادبیات چیست :::.

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب .::: ادبیات چیست :::.




    ادبیات

  2. #2
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ادبیات چیست؟




    زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ وعمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود .
    زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند
    فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ،
    فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است.
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۷/۰۶/۱۳ در ساعت ۱۴:۳۰

  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۷
    نوشته
    1,245
    مورد تشکر
    1,620 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    ادبيات عبارت است از تراوشات نيات به وسيله ي كلمات

    علم و عمل اي دوست به مايي و مني نيست

    هر كس به بَرَش خرقه، اويس قرني نيست

    هر شيشه ي گلرنگ عقيق يمني نيست

    خوبي به خوش اندامي و سيمين زَقَني نيست

    حُسن آيت روح است، به نازك بدني نيست

  4. تشکر


  5. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ادبیات




    ادبیات یا سخنگان به مجموعه سخن‌های انسانی که در قالب های گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالب‌ها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته می‌شود. ملت‌ها و تیره‌ها همان گونه که دارای نهاد ها، مکتب های فلسفی یا دوران های تاریخی هستند می‌توانند دارای ادبیات نیز باشند.
    در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متن‌هایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان و هم روزگاران آن تیره و ملت را تشکیل می‌دهند. یکی از طبقه‌بندی‌های مشهور و پرکاربرد متن‌های ادبی، طبقه‌بندی دوگانه‌ایست که بر اساس آن متن‌ها به دو گونهٔ اصلی شعر و نثر تقسیم می‌شوند. این طبقه‌بندی سنت دیرینه‌ای در زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایهٔ تعریفی فراگیر و تمیزدهنده از شعر ونثر بوده‌اند
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۷/۰۶/۱۳ در ساعت ۱۴:۳۳

  6. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ادبیات چیست؟




    ادبیات چیست؟
    نوشته: تری ایگلتون
    برگردان: عباس مخبر
    گزیده‌ای از مقدمة کتاب «نظریة ادبی» نوشتة «تری ایگلتون»

    می‌توان مطلب را با این سوال شروع کرد که: ادبیات چیست؟
    کوشش‌های بسیاری برای تعریف ادبیات صورت گرفته است. به عنوان مثال، ادبیات را می‌توان نوشته‌ای تخیلی به معنای داستان یا نوشته‌ای که حقیقی نیست تعریف کرد. که این تعریف کاملی نیست. ادبیات قرن هفدهم انگلیس صرفا آثار شکسپیر، وبستر، مارولو میلتون را شامل نمی‌شود، بلکه گسترة آن مقالات فرانسیس بیکن، خطابه‌های جان‌دان زندگینامة معنوی بونیان و نوشته‌های سرتوماس براون را نیز دربرمی‌گیرد. حتی می‌توان لویاتانِ هابز و یا تاریخ قیام کلاندرن را نیز در این محدوده جای داد.
    تمایزمیان «داستان» و «واقعیت» راه'گشا به نظر نمی‌رسد. چرا که خود این تمایزسوال‌برانگیز است.
    در اواخر قرن شانزدهم و اوائل قرن هفدهم در زبان انگلیسی واژة «رمان» در مورد حوادث واقعی وتخیلی، هر دو، به کار می‌رفت و حتی گزارش‌های خبری بهندرت واقعی تلقی می‌شد. رمان‌ها و گزارش‌های خبری مشخصا نه واقعی تلقی می‌شد و نه تخیلی.
    شاید بتوان ادبیات را نه بر مبنای «داستانی» یا «تخیلی» بودن بلکه براین اساس که زبان را به شیوة خاصی به کار می‌گیرد تعریف کرد. به موجب این نظریه، ادبیاتنوعی نوشته است که به گفتة منتقد روس، یاکوبسن، نمایشگر «درهم ریختن سازمان یافتةگفتار متداول است.» ادبیات زبان معمول را دگرگون می‌کند، قوت می‌بخشد و به گونه‌ای نظام یافته آن را از گفتار روزمره منحرف می‌سازد.
    این تعریف از ادبی بودن را درواقع فرمالیست‌های روسی مطرح کردند. فرمالیست‌ها که منتقدینی مبارز و جدلی بودنداصول نیمه رازآمیز نمادگرایی را که پیش از آن‌ها وارد قلمرو نقد ادبی شده بود ردکردند و با روحیه‌ای عملی و علمی توجه خود را به واقعیت مادی خود اثر ادبی معطوف نمودند. نقد می‌بایست هنر را از رمز و راز جدا سازد و ماهیت حقیقی اثر ادبی را موردبررسی قرار دهد. از دیدگاه آن‌ها ادبیات نظام ویژه‌ای از زبان بود نه چیزی شبیه مذهب و روانشناسی و یا جامعه شناسی.
    نظامی که قوانین، ساختارها و ابزار خاص خود راداشت که باید به مطالعة آن‌ها می‌پرداخت نه این که آن‌ها رابه چیزی دیگر تقلیل داد.
    اثر ادبی وسیله‌ای برای بیان عقاید، انعکاسی از واقعیت اجتماعی و یا تحقق بخشیدن به حقیقتی متعالی نبود، بلکه واقعیتی مادی بود که کارکرد آن همچون عملکرد یکماشین قابل تحلیل بود. اثر ادبی ساخته شده بود نه مقاصد یا احساسات و اشتباه بوداگر آن را تراوشی از ذهن نویسنده به شمار می‌آوردند. اوسیپ بریک به ظرافت می‌گوید: «حتی اگر پوشکین هم وجود نداشت، کتاب اژن‌انگین نوشته می‌شد
    فرمالیسم اساساکاربرد زبانشناسی در مطالعة ادبیات بود؛ و به دلیل آن که زبانشناسی مورد بحثزبانشناسی صوری بود که بیشتر با ساختارهای زبانی سر و کار داشت تا گفتار متداول،فرمالیست‌ها ترجیح می‌دادند به جای تحلیل محتوی به بررسی فرم بپردازند.
    محتوی صرفا انگیزه‌ای برای فرم بود. «دن کیشوت» اثری دربارة شخصیتی به این نام نیست، بلکه وسیله‌ای است برای گرد‌آوری فنون مختلف داستانویسی. از دیدگاه فرمالیست‌ها «قلعةحیوانات» را نباید تمثیلی از استالینیسم به شمار آورد، بلکه به عکس این استالینیسم است که شرایط را مناسب برای به وجود آوردن یک تمثیل فراهم می‌سازد.
    فرمالیست‌ها ابتدا اثر ادبی رامجموعة کم و بیش دل خواسته‌ای از «تمهیدات» می‌دانستند و فقط بعدهابود که این تمهیدات را به مثابه اجزائی مرتبط با یکدیگر و دارای «نقشهایی» در درونکل نظام متن تلقی کردند. این تمهیدات عبارت بودند از صدا، صور خیال، آهنگ، نحو،وزن، قافیه و فنون داستانویسی و در واقع کل عناصر ادبی صوری. فصل مشترک همة اینعناصر، تاثیر «غریبه کننده» یا «آشنائی زدایندة» آن‌ها بود.
    زبان معمول زیر فشارتمهیدات، تقویت، فشرده، تحریف، موجز، گزیده و واژگونه می‌شد. پس زبان غریب می‌شد وبه تبع آن دنیای مالوف، به یکباره ناآشنا می‌نمود. در گفتار روزمره، دریافت‌های مااز واقعیت و پاسخ به آن بی‌روح و ملال‌آور و یا به قول فرمالیست‌ها «خودکار» می‌شود. ادبیات با وارد کردن ما به دریافتی مهیج از زبان پاسخ‌های عادی ما را جانی تازه می‌بخشد و اشیاء را «قابل درک‌تر» می‌نماید.

    سخن ادبی زبان معمول راغریبه یا ناآشنا می‌کند، اما شگفت آن‌که ما را به کسب آگاهی کامل‌تر و نزدیکتری ازتجربه سوق می‌دهد.
    بنابراین فرمالیست‌ها زبان ادبی را مجموعۀ انحرافهایی‌ ازهنجارها یا نوعی طغیان زبانی می‌دانستند. به عبارت دیگر ادبیات نوع «خاصی» از زباناست که بازبان متداولی که به کار می‌بریم در تقابل قرار می‌گیرد.
    فرمالیست‌هایروسی می‌دانستند که هنجارها و انحرافها در بافت‌های مختلف اجتماعی یا تاریخی بایکدیگر فرق می‌کنند. به عبارت دیگر، در این مفهوم شعر بودن یا نبودن یک متن بستگی به آن دارد که شخص درچه موقعیت تاریخی و اجتماعی قرار دارد. این واقعیت که یک قطعةزبانی غیر «معمول» است تضمین نمی‌کند که همواره و همه جا چنین باشد. این ویژگی «ناآشنا» بودن، فقط در یک بافت زبانی معیاری خاص مفهوم دارد که اگر تغییر یابد دیگرنمی‌توان آن قطعه را ادبی به شمار آورد. به عبارت دیگر از دیگاه فرمالیست‌ها «ادبی بودن» یکی از نقش‌های مناسبات مختلف میان انواع سخن بود و نه ویژگی ثابت وتغییرناپذیر آن. آن‌ها در پی تعریف ادبیات نبودند بلکه «ادبی بودن» را مدنظرداشتند. منظورشان از «ادبی بودن» کاربردهای زبانی خاص بود که نه تنها در متون ادبی بلکه در بسیاری موارد خارج از این متون نیز عرضه می‌شد.
    فرمالیست‌ها براین عقیده بودند که «آشنایی‌زدایی» جوهر «ادبی بودن» است.
    آنها این کاربرد زبان را نسبی تلقی می‌کردند و آن را مقوله‌ای مربوط به تقابل انواع گفتار به شمار می‌آوردند.
    اگر بخواهیم از دیدگاه فرمالیست‌ها با ادبیات برخورد کنیم در واقع باید تمامی ادبیات را به شعر محدود کنیم. جالب است که فرمالیست‌ها در بررسی متون نثر نیز همان فنون بررسی شعر را به کار می‌گرفتند. اما ادبیات حوزه‌ای فراتر از شعررا شامل می‌شود.
    مردم گاهی صرفا به این دلیل نوشته‌ای را «زیبا» می‌نامند که به حق توجه آن‌ها را به خود جلب می‌کند.
    یکی دیگر از مسائل مربوط به «آشنایی‌زدایی» این است که در پرتو توجه و دقت کافی، هیچ نوشته‌ای نمی‌توان یافت که غریب نباشد. جمله‌ای بسیار واضح و معمولی مانند جملة زیر را که در ایستگاه‌های متروی لندن بهچشم می‌خورد در نظر بگیرید «هنگام استفاده از پله برقی، سگ‌ها را باید حمل کردشاید این جمله آن‌قدرها هم که در نظر اول می‌نماید واضح نباشد. آیا معنی این جمله آن است که شما باید سگی را با پله برقی حمل کنید، یا این که بدون همراه داشتن یک سگ استفاده از پله برقی مجاز نیست؟ [یا این جمله که «با کفش وارد نشوید.» یعنی بادمپایی می‌توانیم وارد شویم؟ یا اگر کفشی در دست داریم نمی‌توانید وارد آنجا بشویم؟ ...]
    ادبیات به خلاف متون زیست شناسی، و یا یادداشتی برای شیرفروش، متضمن مقاصدعملی بلافصل نیست بلکه به وضعیت کلی امور اشارت دارد. گویی برای روشن شدن این حقیقت است که گاهی زبان ویژه‌ای را به کار می‌گیرد. این تاکید بر شیوة توصیف به جای واقعیت آنچه که توصیف می‌شود بدین منظور است که نشان دهیم منظورمان از ادبیات نوعی زبان «معطوف به خود» است، یعنی زبانی که دربارة خودش صحبت می‌کند.
    اما این شیوةتعریف نیز مشکلاتی دارد. مثلا برای جورج اورول شگفت‌آور می‌بود اگر می‌شنید مقالات او باید به گونه‌ای خوانده شوند که گویی عناوین مورد بحث کمتر از شیوة تحلیل او اهمیت دارند. در عرصة وسیعی از آنچه ادبیات به شمار می‌آید، در مجموع حقیقت واعتبار عملی آنچه گفته می‌شود اهمیت دارد. اما حتی اگر وجهی از ادبیات استفادة «غیرعملی» آن از سخن باشد، نتیجه این می‌شود که نمی‌توان تعریفی «عینی» از ادبیات به دست داد. در واقع تحلیل ادبیات منوط به آن می‌شود که شخص تصمیم بگیرد چگونه آن راتعبیر کند، نه آنکه ماهیت خود نوشته چیست. در این مفهوم شعر، نمایشنامه و رمان انواعی ادبی هستند که منظور از آفرینش آنها آشکارا «غیرعملی» بودن است. اما تضمینیوجود ندارد که همواره چنین برداشتی داشته باشیم. [بعید نیست] من به عنوان ژاپنی پرورش دهندة گل، شعر رابرت برنز رابه این دلیل بخوانم که ببینم در بریتانیای قرن هجدهم گل وجود داشته است یا نه.
    به درستی باید گفت بسیاری از آثاری که در موسسات فرهنگی دانشگاهی به عنوان اثر مسلم ادبی مطالعه می‌شوند در واقع ادبیات به حسابنمی‌آیند. ممکن است اثری در وهلة اول تاریخی یا فلسفی باشد اما درنهایت بتوان آن رادر زمرة آثار ادبی قرار داد. همچنین این امکان وجود دارد که یک اثر ادبی خلق شوداما صرفا به دلیل محتوای باستانشناختی آن ارزش پیدا کند.
    بر این اساس ادبیات کیفیت یا مجموعه‌ای از کیفیات ذاتی نیست که در برخی آثار خاص به چشم می‌خورد، بلکه بیشتر در چگونگی ارتباطی که مردم بین خود و این آثار برقرار می‌کنند.
    جدا کردن مجموعه ویژگی‌های مشخصی که از دیدگاه‌های مختلف ادبیات نامیده می‌شود کار آسانی نیست.
    جان الیس براین عقیده است که واژة «ادبیات» در عمل مانند واژة «علف» است؛بدین معنی که علف به گیاه خاصی اطلاق نمی‌شود بلکه انواعی گیاهانی که باغبان به دلیلی مایل نباشد در باغچه بروید علف نامیده می‌شود. شاید «ادبیات» مفهومی کاملامعکوس داشته باشد، یعنی به انواع نوشته‌هایی اطلاق گردد که به دلیلی برای شخص بسیاربا ارزش است.
    از دیدگاه فلسفه واژه‌های ادبیات و علف واژه‌های حاوی اطلاعاتی دربارة آنچه که ما انجام می‌دهیم هستند و از وضعیت ثابت موجود اشیاء چیزی به مانمی‌گویند.
    هنوز نتوانسته‌ایم این راز را بگشاییم که چرا آثار «میل» و «لمبم کولی» به طور کلی ادبیات به حساب می‌آیند و آثار مارکس و داروین در این مقوله نمی‌گنجند. آسانترین پاسخ این است که آثار گروه اول نمونة نوشته‌های «زیبا» هستند وحال آنکه در مورد آثار گروه دوم چنین قضاوتی نمی‌شود.
    عیب این پاسخ آن است که دست کم به نظر من تا حدود زیادی نادرست است. اما این مزیت را دارد که نشان می‌دهدمردم روی هم رفته نوشته‌ای را که به نظرشان خوب می‌آید ادبیات می‌نامند. ایراد مسلماین نظریه آن است که اگر آن را صد‌درصد درست تلقی کنیم دیگر مقوله‌ای به نام «ادبیات بد» به گمان من وجود نخواهد داشت.
    ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۷/۰۶/۱۳ در ساعت ۱۴:۴۲

  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    418
    مورد تشکر
    697 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    ادبيات هر قومي ريشه در فرهنگ وآداب اون قوم داره .بيان هنر دل توسط قلم وگويش هاي متفاوت. برخلاف ريشه اين حرف كه در فرهنگ فولكلور ما ريشه در نزاكت وادب داره اين ادبيات مي تونه بسيار خشن يا بسيار لطيف ويا با گويشي خاص باشه .چه بسا گويشي در يك سرزمين جا افتاده باشه كه در سرزمين ديگه اونو خيلي نمي پذيرند وجايگاهي بس پايين داره .مثل ادبيات آمريكايي كه بسيار خشن و عاميانه و با گويشي بسيار ابتدايي وناپسند بكار برده ميشه وبرعكس ادبيات انگليسي كه بسيار مودبانه وشيواست .بهرحال نظر من اينه كه هيچ كجا زباني به شيوايي وشيريني ايرانيان نداره .چرا كه با يه ضرب المثل ميشه به اندازه يك عمر تجربه سخن گفت .موفق باشيد .
    .::: ادبیات چیست :::.


  8. تشکرها 2


  9. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ادبیات چیست




    مهم‌ترين وجدي‌ترين سؤال، براي هركسي كه به دنبال مطالعه‌ي جدي و دقيق ادبيات باشد، و در همان آغاز بايد با آن رو به رو شود چیستی ادبيات است. جواب به اين سئوال روش مطالعه و تحقيق را مشخص ‌كند. اما كار مشكل ارائه ي تعريفي دقيق و كامل از ادبيات است. به خصوص اگر پرسش گر كسي باشد كه در زمينه‌ي ادبيات به دنبال كار جدي و دقيق باشد، ديگر كار به اين سادگي ها نخواهد بود.جواب‌هاي زيادي با زمينه‌هاي مختلف به اين سئوال داده شده. هر كسي از زاويه‌ي ديد خودش كه به نحوي با اين مسأله در ارتباط بوده به اين پرسش پرداخته شايد در همين آغاز، اگر به توهمي كه نتيجه‌ي پوزيتويسم است اشاره كنيم بد نباشد. ضرورتاً شناخت، مساوي با تعريف پذيري نيست. شايد نتوانيم از پديده اي تعريفي دقيق ارائه كنيم، اما اين به معناي عدم شناخت آن پديده نيست. بلكه مي توانيم با توجه به ويژگي ها و عوامل پديد آورنده و نتايج محسوس آن، قدرت شناخت آن را هم پيدا كنيم.اولين نكته‌اي كه بايد به آن توجه كنيم آفريننده‌ي ادبيات است، كه داراي ويژگي هاي خاص خودش است. و (شگفت آورتر از هر چيز آدمي همان بودن خود اوست كه ما به آن خو گرفته‌ايم.) و به هيچ عنوان تعريف پذير نيست. بلكه در هر كاوشي فقط جنبه هايي از شاخصه هايش فهم مي شود. هركسي در هر زمينه و رشته اي كه تحقيق مي كند فقط مي تواند به همان جنبه هاي خاص در حيطه‌ي مطالعاتي خودش برسد و آن هم نه به صورت كامل.
    (انديشه گر بودن انسان خود معجزه‌اي است. با تو جه به تاريخ طبيعي مغز هر موجود زنده فراخور زندگي همان موجود است، كارهايي كه براي زنده ماندن خود مي‌كند. حال آن كه توان مغز انسان بي‌نهايت بيشتر است. مي‌تواند فكر خود را بررسي و تحليل كند. از ناشناخته هايش صورت خيالي بسازد و پيشرفت و تكامل خويشتن را راه يابي كند و براي آينده‌ي خود طرح هاي دراز مدت بريزد. اين توان انديشيدن، انسان را از بردگي زمان مي‌رهاند. پيشرفت هاي بشري حاصل جوشش انديشه‌هاي درهم و برهم نيستند. نيروي خيال بايد با روش‌هاي علمي درآميزد تا دنيايي را كه درآنيم هرچه بيشتر بشناسيم و برآن پيروز شويم. انسان فرضيه مي‌سازد و نتيجه مي‌گيرد.)
    پس انسان موجودي با قالبي محدود و از پيش تعيين شده نيست. بلكه توانايي هايي در وي نهاده شده كه با آن مي‌تواند جهاني ديگر بسازد. (در حقيقت ما آفريدگان يك كارگاه آفرينش‌ايم. مي‌بينيم كه آفرينش پي‌گير است از اين رو كه جهان هستي همواره دگرگون مي‌شود. و ماهم در سايه‌ي توان آفريدن – كه در نهادمان نهاده شده - در ساخت و ساز جهان دگر گون شونده شريكيم و چون هر يك از ما پاره‌اي از آفرينش‌ايم پس بايد هم‌زمان خود را بسازيم و بازسازيم به پيشرفت و تكامل رويم. پس ما آدميان هم آفريده ايم هم آفريننده.)ی
    كي از تجليات آفرينندگي انسان در مبحثي بنام ادبيات به بهترين شكلی ش ظهوريافته. پس ادبيات چيزي نيست مگر آفرينش دوباره‌ي انسان توسط خود وي در قالب كلام. و از آن طرف هم اين ادبيات است كه انسان ديگري خلق مي كند.
    در تعاريف بالا به دو ويژگي ادبيات اشاره شد، اولاً آفرينشي بودن و درثاني كلامي بودن ادبيات. ما هم ادبيات را جزو آفريده‌هاي خلاقه‌ي انسان كه عنوان كلي هنر را يدك مي كشد مي‌دانيم و هم چنين به ماهيت زباني وي نيز نمي توانيم بي‌اعتنا باشيم. شايد به صورت كلي‌تر بتوان گفت:
    تعريف ادبيات همان تعريف هنر است، با قيد ابزار كار.

    با توجه به مقدمه‌ي بالا و در نظر گرفتن تمامي محدويت‌ها، در اين جا از دو زاويه، مفهوم ادبيات را بررسي مي كنيم.
    1- ادبيات به عنوان جزئي از كل بزرگتر به نام هنر. و ارتباط ادبيات با هنر.
    2- بررسي ادبيات با توجه به مهمترين جزء سازنده‌اش يعني زبان. و ارتباط ادبيات با زبان.
    پس در اين نگاه ادبيات جزئي از كل هنر است و هم چنين ساخته شده از عنصري بنام زبان.
    و اما با توجه به اين محدوديت‌ها، كه قادر نيستيم تعريفي كامل و دقيق ارائه كنيم چرا بايد به اين سئوال جواب بدهيم؟ چرا به دنبال سئوالي بگرديم كه امكان جوابي جامع و مانع برايش فراهم نيست؟
    شايد بتوانيم بگوييم براي اين به دنبال جواب نيستيم تا مخاطبان، آثار ادبي را از غير ادبي باز شناسد، يعني براي اينكه مشخص كنيم چه آثاري ادبيات هست و چه آثاري ادبيات نيست به اين سئوال نمي‌پردازيم، بلكه هدف از جواب دلايل ديگري دارد.
    الف: بهبود در ديد كسي كه مي خواهد كار ادبي كند و با مورد كارش عميق‌تر برخورد كند


    ب: بهبود در نقد و بررسي آثار ادبي .
    در كل مي‌توان گفت: با جواب به اين سئوال منضبط كردن و منسجم كردن روي كرد به ادبيات مدنظر است، نه ارائه‌ي تعريفي دقيق و منسجم.


    بنابراين ادبيات آفرينشي است زيبا كه در قالب زبان ارائه مي شود. در يك دسته بندي به اعتبار ابزار بياني، آثار هنري به هفت دسته تقسيم مي شود، كه عبارتند از:
    ساخت يا مصنوعاتي كه در درجه‌ي اول كار كرد فايده مندي آنها مورد نظر است و به همان منظور ساخته شده اند. ليكن آنها داراي بعد و طيف زيبايي شناختي اند. از آنها مي توان به گونه ي ابژه هاي زيبايي بهره جست.«اشياء زيبا شناختي، از منظر كانت و نظريه پردازان ديگر، داراي «هدف مندي بي هدف» اند. ساخت آنها هدف مند است: طوري ساخته شده اند كه اجزاء آن ها براي نيل به غايتي با هم كار كنند. اما غايت خود اثر هنري، لذت در خود اثر يا لذتي است كه اثر موجب آن مي شود، و نه هدف بيروني.»

    (جاناتان كالر،نظريه ادبي)



  10. تشکر


  11. #8
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۷
    نوشته
    17,586
    مورد تشکر
    14,343 پست
    حضور
    4 ساعت 10 دقیقه
    دریافت
    662
    آپلود
    397
    گالری
    32

    مطلب ادبیات چیست




    تعریف ادبیات

    از همان ابتدای زندگی انسان و پیدایش زبان و خط ، ادبیات به عنوان وسیله ای برای بروز احساسات و عواطف درونی بشر بوجود آمد. حتی نقاشی هایی که بر دیواره های غارها وجود دارد بیانگر نوعی علاقه انسان به روایت رویدادها،بیان احساسات و به تصویر کشیدن تصورات ذهنی اوست که می تواند به عنوان بخشی از ادبیات تلقی گردد.
    ادب در لغت زیرکی و نگهداشت حد هر چیز معنا شده(١) و علم ادب علمی است که بدان شخص خود را از خلل در کلام نگاه می دارد(٢).و نیز علمی که با تسلط بر آن شخص می تواند درست شعر بگوید و خوب بنویسد و سخن درست و نادرست و خوب بد را بشناسد(٣)بطور کلی علم ادب را شامل بخش های زیر می دانند: لغت، صرف، نحو،معانی بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط، و قوانین قرائت که بعضی اشتقاق، قرض الشعر و تاریخ را هم به آن افزوده اند ؛به علم ادب و بخش های مربوط به آن ادبیات می گویند (٤).
    دکتر عبدالحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می نویسد:" بطور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند."(٥)
    پس واضح است که یکی از ویژگی های مهمی که هر اثر باید داشته باشد تا در جمله آثار ادبی به حساب آیدپایندگی و ماندگاری آن اثر در طول زمان است. بطور کلی اگر کسی که قصد دارد به آفرینش ادبی بپردازد به هدف ادبیات که همان بیان احساسات و عواطف درونی انسان است، ناظر باشد بطور حتم اثری که خلق می کند دارای ویژگی پایندگی (هر چند که پایندگی آثار بزرگ ادبی را نداشته باشد) خواهد بود؛ زیرا عواطف بشری امریست که دستخوش تغییر در طول زمان نمی شود و همواره ثابت است؛ به عنوان مثال مفهوم عشق در تمام دوران ها وجود داشته و همواره ستایش شده است.
    اگر به دو ویژگی دیگر آثار ادبی یعنی گستردگی و مقبولیت نیز بنگریم به این نتیجه می رسیم که بطور کلی اگر آفرینش گر ادبی به اصل و هدف ادبیات متوجه باشد می تواند اثری خلق کند که این سه ویژگی یعنی پایندگی، گستردگی و مقبولیت را داشته باشد . حال می توانیم علت شباهت آثار بزرگ ادبی جهان را- با وجود تفاوت در زمان، مکان و زبان آنها – دریابیم ؛ زیرا عامل بوجود آورنده همه آنها همان بیان درونیات و به عبارت دیگر آفرینش ادبی بوده است .
    همانطور که گفته شد ادبیات نمود بیرونی احساسات، تفکرات و عواطف درونی انسان است که برای جلوه دادن این نمود بیرونی از زبان استفاده می کنیم. بطور کلی یکی از دلایل پیدایش زبان شاید همین میل انسان به بیان آنچه در درونش می گذرد باشد. می توان گفت زبان به عنوان پلی بین احساسات و ادبیات عمل می کند و به احساسات نمود بیرونی می بخشد پس بدون زبان، بیان احساسات و بطور کلی آفرینش ادبی ممکن نیست.
    البته درست است که ادبیات به وسیله زبان بیان می شود ولی نباید از تفاوت های اساسی که این دو با هم دارند غافل شد . در بسیاری از اوقات زیبایی و دلپذیری ادبیات به علت اینست که قواعد خشک زبانی را می شکند و پا را از آن فراتر می گذارد . یعنی ادبیات به زبان، صورت ادبی می دهد و به آن طراوت و زیبایی می بخشد. شاید بشود گفت که ادبیات قوائد مخصوص به خود را دارد که با قوائد زبانی متفاوت است؛ اینکه ما برای اطلاع از قوائد ادبی به کتب نقد ادبی مراجعه می کنیم نه دستور زبان دلیلی برای این مطلب است.(٦)

    ادبیات را از دیدگاه شیوه بیان و شکل ظاهری می توان به دو دسته کلی نظم و نثر تقسیم کرد،که هر کدام شامل بخش های کوچکتری هستند.نظم و شعر از نظر ظاهری بوسیله قالب های شعری :غزل، قصیده، مثنوی، قطعه، شعر نو یا نیمایی،...... شناخته می شود.
    نثر را نیز می توان به انواع ساده، مسجع، متکلف،...... تقسیم بندی کرد. این تقسیم بندی ها غالباُ بدین خاطر صورت می گیرد که ما بتوانیم آثار ادبی را بطور جزئی تر و تخصصی تر بررسی کنیم.

    از دیدگاه مفهوم و پیام داخلی ادبیات را به چهار دسته کلی: حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی تقسیم می کنند که هر اثر ادبی (چه نظم و چه نثر) را می توان در یکی از این دسته ها قرار داد.البته ممکن است یک اثر ادبی را بتوان در چند دسته جای داد که البته صحبت در مورد مشخصه ها و آثاری که به هر یک از دسته ها تعلق دارند در چهارچوب بحث ما نیست.
    بطور خلاصه می توان گفت ادبیات برای بیان احساسات، تفکرات و عواطف بشری بوجود آمد . دکتر عبدالحسین زرین کوب در مورد آثار ادبی می نویسد:" آثار ادبی به مجموعه ای از آثار مکتوب گفته می شود که بلندترین و بهترین افکار و خیال ها را به عالی ترین وبهترین صورت ها تعبیر کرده باشد".(٧)

    فهرست منابع

    (١).فرهنگ نفیسی، دکتر علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباء)
    (٢).فرهنگ نفیسی، دکتر علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباء)
    (٣).فرهنگ عمید، حسن عمید
    (٤).فرهنگ معین، دکتر محمد معین
    (٥).نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، تهران، انتشارات امیرکبیر1361
    (٦).اقتباس از: معنی ادبیات، علی رضا حافظی، تهران، نشر نیلوفر 1370
    (٧). نقد ادبی، عبدالحسین زرین کوب، تهران، انتشارات امیرکبیر


  12. تشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود