-
۱۳۸۷/۰۶/۱۴, ۰۹:۲۹ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
طنز در ادبیات عرفانی
سلام
دوستان گرامي در اين تاپيك ميتوانيد از طنزهايي كه در اثار عرفاني، بخصوص در مثنوي مطرح شده همراه با تفسير و توضيح منظور عارف در مطلب ارسال فرماييد.
با سپاس
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۶/۱۴, ۰۹:۳۲ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جسارت مولانا در بکاربردن طنزها و شوخیهای خارج از عرف به چه دلیلی است؟
- مولانا تنها کسی است که جرئت کرده از گونههای مختلف شوخطبعی - حتی گونههای شنیع آن - استفاده کند و این استفاده در جهت تفنن نیست بلکه در جهات تعیلم معارف الهی است، مثلا برای تفسیر قرآن یا حدیث است. در تاریخ ادب ما هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشته است. حتی داستانهای جسورانه عطار هم در چارچوب خاصی است و فقط از نظر محتوا جسورانه است و از حدود عرف عوام خارج نشده در صورتی که مولانا تمام این چارچوبها را کنار گذاشته است. مولانا این ملاحظات را هم ندارد. طنز مولانا را وقتی حتی عوام هم میخوانند متوجه میشوند که طنز بیپرواست.
هیچکس قبل و بعد از مولانا جرئت نکرده است این چنین بین شوخطبعیهای شنیع و معارف الهی پیوند برقرار کند. این هم بخاطر عظمت شخصیت و مقبولیتی است که مولانا داشته است. این عظمت شخصیت باعث شده است که کسی نتواند بگوید که مولانا قصد دستانداختن معارف الهی را داشته است و او را تکفیر کند.
تنها انتقادات ملایمی در مورد مولانا مطرح شده است. برخی گفتهاند خوب بود مولانا در کتابهایی با این حجم تعالیم و معارف الهی اینقدر شنیع نبود و اینقدر بی پروایی نمیکرد. مثلا دکتر زرینکوب هم که خیلی نسبت به مولانا شیفته است در جایی ملایم نوشتهاست که کاش این بخشها در کارهای مولانا نبود.
-
-
۱۳۹۰/۱۱/۰۵, ۲۱:۴۲ #3
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۷
- نوشته
- 10,035
- مورد تشکر
- 25,834 پست
- حضور
- 17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
در حديث آمد كه يزدان مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم وجود
آن فرشته است او نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
يك گروه ديگر از دانش تهى
همچو حيوان از علف در فربهى
او نبيند جز كه اصطبل و علف
از شقاوت غافل است او از شرف
اين سوّم هست آدميزاد و بشر
از فرشته نيمش و نيمى ز خر
نيم خر خود مايل سفلى بود
نيم ديگر مايل عُقلى بود
آن دو قوم آسوده از جنگ و حرب
وين بشر با دو مخالف در عذاب
تا كدامين غالب آيد در نبرد
اين دو گانه تا كدامين برد نبرد
عقل اگر غالب شود پس تند فزون
از ملائك اين بشر در آزمون
(مولانا)
شهوت ار غالب شود پس كمتر
از بهائم اين بشر زان بدتر
یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ
اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۹/۱۵, ۲۰:۴۲ #4
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۷
- نوشته
- 10,035
- مورد تشکر
- 25,834 پست
- حضور
- 17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
نهایت خساست
بزرگی كه در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع كرد. جگرگوشگان خود را حاضر كرد. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در كسب مال، زحمتهای سفر و حضر كشیدهام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشردهام، هرگز از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان نزنید.اگر كسی با شما سخن گوید كه پدر شما را در خواب دیدم قلیه حلوا میخواهد، هرگز به مكر آن فریب نخورید كه آن من نگفته باشم و مرده چیزی نخورد.اگر من خود نیز به خواب شما بیایم و همین التماس كنم، بدان توجه نباید كرد كه آن را خواب و خیال و رویا خوانند. چه بسا كه آن را شیطا به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگی نخورده باشم در مردگی تمنا نكنم. این بگفت و جان به خزانه مالك دوزخ سپرد.
عبید زاکانی
یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ
اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری