-
۱۳۸۷/۰۶/۱۹, ۱۹:۰۰ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
آزادگي و استغناء
بنام تو اي قرار هستي
آزادگى واستغناء
وابستگى انسان به دنيا,او را برده و مطيع مى سازد. تنعم و تجميل به آدمى مى باوراند كه وسيله قدرت و قوت همين تشريفات است . كم كم بدانها خو مى گيرد و عادت مى كند. رشته هاى نامرئى او را به اين تجملات مى بندد. به جايى مى رسد كه احساس سنگينى و تعلق , طراوت و شادابى معنوى راازاو مى گيرد.اين دلمردگى باعث مى شود در برابر دشواريها و جاذبه ها به زانو در آيد و نتواند سبكبال از قيد و بندهاى دنيا رهايى يابد. كار به جايى مى رسد كه خود را برده و مملوك دنيا و زخارف آن مى بيند .
الدنيا دار ممر لادار مقر والناس فيه رجلان , رجل باع فيها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها . 1
دنيا خانه اى است كه از آن بگذرند نه جايى كه در آن بمانند. و مردم دراين دنيا دو گونه اند: يكى آن كه خود را فروخت و خويش را به تباهى انداخت و ديگرى ن كه خود را خريد و آزاد ساخت .
يكى در گيرودار زندگى پرهزينه است و شيفته تنوع ماديات و ديگرى آزاده اى است كه از هر چه رنگ تعلق پذيرد رها شده . يكى در چرخ و پرتجملات از پاافتاده و زبون آزمندى است .
الطمع رق موبد 2 .
آزمندى , بندگى جاودانه است .
و يكى در پرتو قناعت , به هر چه مظاهر دلفريب مادى است , پشت پا زده و شورش عليه اسارت و زبونى كرده است .
انسان رفاه زده , مرده اى است كه قلبش بند تمايلات نفسانى را به پا دارد و فريفته عجوزه ظالم دنيااست . خسته و آزمند,ابزار لوكس , دكورهاى چشم نواز, ماشين و خانه و صدها نياز كاذب و تفاخرآميز. خواهشهاى گوناگون , غذاها و كالاهاى رنگارنگ مى جويد و در نتيجه تلاش براى برآوردن آن خواهشها.
خودكفايى و بى نيازى , بويژه استغناء نفس در سايه قناعت به دست مى آيد.البته قناعتى كه همراه با تلاش و مصرفى سنجيده باشد.اسراف نياز مى آورد و نياز,اسارت .
احتج الى من سئت تكن اسيره 3 .
آن كه كمك مى خواهد و پراز خواسته ,اسيراست و آن كه كمك مى كند امير. نيازمند, زبون است و بى نياز عزيز. نيازهاى گوناگون و متنوعى براى انسان متصوراست ,اگر بخواهد به هر خواسته و نياز نفسانى و هوس انگيز پاسخ مثبت بدهد, روز به روزاسيرتر مى شود واحساس فقر و نيازمندى او بيشتر.اگرانسان خواسته باشداز چنگال فقر به درآيد, بايد نيازهاى خود را كم كند و در زندگى برهزينه هاى لازم و واقعى بسنده نمايد .
اگر معناى استغناءاحساس بى نيازى است ,انسان با قناعت و ساده زيستى بدان بهتر مى رسد تا با داشتن كالاهاى فراوانتر و درآمد فزونتر.
ليس الغنى بكثره العرض ,انماالغنى غنى النفس 4 .
بى نيازى به زيادتى كالا وابزار نيست , بلكه بى نياز كسى است كه ازاستغناء نفس برخورداراست .
آن كه بندبند جانش به دنيا بسته است , كى آزاداست . كجا مى تواند به آسانى همان گونه كه به چرك دستش دلبندنيست , به دارايى دلبند نباشد. آن كه در سايه زندگيش احدى از نزديكان و همنوعانش بهره اى ازاو نمى برند, جز يك برده مفتون دنيا, كه نمى تواند به راحتى از سر دنيا و زخارف آن بگذرد, چه نام دارد؟
الا حر يدع هذه اللماظه لاهلها؟انه ليس لانفسكم ثمن الاالجنه فلانبيعوهاالا بها .5
آيا آزاده اى نيست كه خرده طعام مانده در كام را بيفكند و براى آنان كه درخور آن هستند نهد؟ جانهاى شما را بهايى نسبت جز بهشت جاويدان , پس مفروشيدش جز بدان .
آرى تعلقات قلبى ,احساس نيازهاى متنوع و هوس انگيز, عادت به رفاه و تنعم , خو كردن به زندگى پرجلوه و مصرفى و عادت به هر چه رنگ تجمل و تشريفات و فاه را داشته باشد, مانع آزادى و سبكبالى است . بندگى خدا, آزادى از غيراو را مى طلبد. هر كس به هراندازه به غير خدا وابسته و دلبسته باشد, به همان مقداراطاعت جز خدا را دارد. آن غير, گاهى بت و خرافه است , گاهى جاه و مقام است , گاهى درهم و دينار.
ابن عباس نقل مى كند:
هنگامى كه نخستين سكه درهم و دينار زده شد,ابليس نگاهى بدانها افكند, چون آنها را تماشا كرد آن دو را گرفت و برچشمانش گذاشت , سپس برداشت و به سينه چسباند, آن گاه فرياد عاشقانه اى سر داد, دگربار به سينه چسباند و گفت :
شما نور چشمان من و ميوه دل من هستيد.اگرانسانها شما را دوست بدارند براى من تفاوت نمى كند كه بت نپرستند. همين كه شما را دوست بدارند براى من كافى است , كه شما برترين بت هستيد .6
در پرتو زهد ز پارسايى راستين , جان پالايش مى شود واز تعلقات رها مى گردد.اگر طفل جان از پستان وابستگيها جدا شد و تجمل و رفاه از سفره زندگى بر چيده گشت , سرزمين دل براى رشداحساسات پاك ,انديشه هاى تابناك وانوار ملكوتى آماده مى گردد .
عشق به كمال مطلق و علاقه به پروردگار, ماننداندوخته هاى علمى نيست كه با تجملگرايى و لبستگيهاى مادى جمع گردد, بلكه چون اين دو با دل سروكار دارند, يا وابستگيهاى دنيا همسو نمى شوند.
الزهد مفتاح باب الاخره والبرائه و هو ترك كل شى ء يشغلك عن الله من غير تاسف على فوتها 7 ... .
كليد در آخرت و برات آزادى از آتش , زهداست و زهد, ترك هر چيزى است كه ترا از خداوند باز دارد.
روح آزاد و بى نيازاو غير حق كه از معرفت حق برافروخته گشته و محل اشراق والهام فيوضات الهى است , نمى تواند در بند لذات و هوسها باشد.اگر تقرب الى الله و درك مرات عالى به تجملات و دلبستگيها ممكن مى شد, بايد نمونه اى از آن در ميان پيامبران واولياى الهى , كه والاترين و مقربترين بندگان خدا به شمار مى آيند, يافت شود. در صورتى كه واقعيات تاريخى خلاف آن را گواهى مى دهد. هنگامى كه از زندگى شخصى و مصدار بهره مندى معصومين ( ع ) رااز مواهب مادى مى نگريم , هاله اى از سادگى و بى پيرايگى , تمام آنها را فرا گرفته و كوچكترين نشانه اى از تجملگرايى ,اسراف و رفاه زدگى در تمام عمر آنان نمى يابيم .
منابع :
1. بحارالانوار, ج 69.388.
2. نهج البلاغه , حكمت 133.
3. همان مدرك , حكمت 180..
4. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج 19.54.
5. نهج البلاغه , حكمت 456.
6. بحارالانوار, ج 73.137.
7. مصباح الشريعه , .191.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۰۹, ۱۷:۱۰ #2
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
استغناء و بی نیازی، حافظ کرامت آدمی
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: اگر نیکی کنی به کسی و او را مشمول انعام و خوبی قرار دهی، آن کس هرکه باشد رهین احسان تو و در فرمان تو و تو نسبت به او فرمانده خواهی بود؛ و اگر نسبت به کسی استغنا و بی نیازی بورزی، آن کس هرکه باشد و دارای هر مقام باشد تو نیز مانند او و شخصی مثل او خواهی بود؛ و اگر نسبت به کسی نیاز بورزی و از او حاجت بخواهی و استمداد کنی، آن کس هرکه باشد تو بنده ی او و رهین او و زیردست او خواهی بود [1] این کلمات بزرگ- چنانکه ظاهر است- مربوط به عزت و شرافت و آزادگی و زندگی شرافتمندانه است. برای انسان در این جهان موهبتی بزرگتر از احساس عزت و شرافت نیست، و هیچ زنجیری و زندانی بالاتر و خردکننده تر از این نیست که احساس نماید در زندگی اسیر و مقهور و بنده ی دیگران است، ناچار است عقیده ی دیگران را بجای عقیده ی خود بگیرد و اراده ی دیگران را بجای اراده ی خود اجرا کند، فکر و نقشه ی دیگران را بجای فکر و نقشه ی خود عمل کند، به هوا و هوس و آرزوهای دیگران احترام بگذارد، تن به ذلت و اسارت و ستم بدهد.مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 124
برای آزادمردان، مردن و زیر خاک رفتن بسی ترجیح دارد بر اینکه خوار و ذلیل و اسیر و بنده زندگی کنند. امیرالمؤمنین به فرزند برومندش حسن بن علی (علیهماالسلام) می فرماید: هرگز بنده ی دیگران نباش؛ خداوند تو را حرّ و آزاد آفریده است [2] در آغاز جنگ صفّین همینکه سپاه علی علیه السلام و سپاه معاویه به یکدیگر نزدیک شدند، سپاه معاویه پیشدستی کردند و جلو آب را بر سپاه علی گرفتند و مانع استفاده ی آنها از آب شدند و این را برای خود به فال نیک گرفتند. خبر به علی علیه السلام رسید. پیغام و نامه ای برای معاویه فرستاد که ما آمده ایم بلکه بتوانیم از طریق مذاکرات اختلاف را حل کنیم و نگذاریم کار به کشتار و خونریزی بکشد و تو پیشدستی کردی و سواران خویش را برای جلوگیری از استفاده ی آب فرستادی. گذشته از اینکه تو زمینه ی مذاکرات مسالمت آمیز را با این عمل خویش خراب کردی و گذشته از اینکه تو از قانون مردانگی و انسانیت خارج شدی و دست به عمل ناجوانمردانه ای زدی و می خواهی از تشنگی سپاه من برای سپاه خودت کمک بگیری، بدان که اگر از تصمیم ناجوانمردانه ی خود منصرف نشوی اصحاب و یاران من نخواهند نشست و منتظر اجازه ی تو نخواهند ایستاد، مردانه تو را و سپاه تو را از آب دور خواهند ساخت. ولی معاویه که این کار را برای خود فتحی می دانست، چنان مست و مغرور شده بود که این سخنان در روح او تأثیری نکرد. اینجا بود که علی علیه السلام با چند جمله چنان حس آزادگی و شرافتمندی اصحاب و یاران خود را تحریک کرد که در اندک زمانی محل آب را به تصرف خویش درآوردند. به آنها فرمود: همانا معاویه گروهی از گمراهان و نادانان را دور خود جمع کرده و از مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 125
جهالت و نادانی آنها استفاده کرده و آب را بر شما گرفته است. آیا می دانید به چه وسیله می توانید سیراب شوید؟ همانا این شمشیرها را با خون کثیف این گمراهان سیراب کنید تا خودتان از آب گوارا سیراب شوید. مردنی هست و زندگی ای؛ مردن در این است که زنده بمانید و مغلوب و محکوم و محتاج باشید، و زندگی در این است که بمیرید ولی با فتح و ظفر و غلبه [3] این جمله های آتشین غوغایی بپا کرد و در اندک زمانی دشمن از محل آب دور افتاد. یاران علی خواستند انتقام بکشند و مانع آب برداشتن دشمن شوند ولی علی راضی نشد، فرمود: من هرگز دست به این گونه کارهای ناجوانمردانه نمی زنم.
-
۱۳۹۱/۰۶/۰۹, ۱۷:۱۱ #3
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
علی علیه السلام در ضمن جمله هایی که در اول گفتار از آن حضرت نقل کردیم، به راه و طریقی که حس آزادمنشی و شرافت انسان را حفظ می کند اشاره می کند، می فرماید: آن چیزی که بشر را اسیر می سازد همانا احتیاج و قبول کردن عطایا و بخششهای مردم است. احتیاج و دست پیش این و آن دراز کردن است که شرافت انسان را لکه دار می کند، و همانا بی نیازی و احتیاج نداشتن است که حافظ کرامت و عزت و شرافت آدمی است؛ و از همین جاست که کار و کسب و هر چیزی که احتیاج انسان را از ابنای نوع خودش رفع می کند مقام مقدس و محترمی پیدا می کند، زیرا چه چیزی مقدستر و محترمتر از آن چیزی که آبرو و حیثیت آدمی را نگهداری کند؟ ! . ایضاً به آن حضرت نسبت داده شده که فرمود: اگر می خواهی آزاد باشی و حرّیت داشته باشی، مانند بندگان و غلامان زحمت بکش و کار کن؛ امید و آرزوی خود را از مال و ثروت جمیع فرزندان آدم قطع کن؛ هرگز چشم طمع به مال و ثروت و اندوخته ی دیگران نداشته باش. اگر کار و کسبی به تو پیشنهاد شد نگو این کار کسر شأن من است و درجه و مقام مرا در اجتماع پست می کند، زیرا هیچ چیز به اندازه ی اینکه انسان از دیگران توقع و تقاضا داشته باشد و از دیگران استمداد مالی کند انسان را پست و حقیر و خوار نمی کند. مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 126
تو تا وقتی که نسبت به دیگران بی نیازی و استغناء بورزی و چشم طمع به مال کسی نداشته باشی و از احدی عطیّه و هدیه نخواهی و از کسی توقع و تقاضا نداشته باشی، از همه ی مردم بلندقدرتر خواهی بود [4] رسول خدا فرمود: از رحمت خدا دور است آن کسی که سنگینی زندگانی خود را روی دوش اجتماع بیندازد [5] در حدیث دیگر است: آن کس که برای عائله ی خود زحمت می کشد و رنج می برد مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند [6]
[1] . غررالحکم ، چاپ دانشگاه تهران، ج /2ص 584
[2] . نهج البلاغه ، نامه ی 31
[3] . نهج البلاغه ، خطبه ی 51
[4] . مضمون رباعی منسوب به علی علیه السلام
[5] . اصول کافی ، ج /5ص 72
[6] . اصول کافی ، ج /5ص 88
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری