-
۱۳۸۷/۰۶/۱۹, ۱۹:۲۱ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
اولياء سمبل پاكى و پارسايى
بنام تو اي قرار هستي
در ميان انسانها,از آغاز تاكنون , سلسله پيامبران , معصومين ( ع ) و اولياءالهى , بى پيرايه ترين زندگيها و روحهاى منبع را دارا بوده اند. بدون استثناء, همگى در نهايت استغناء و بى توجهى به زخارف دنيا مى زيستند.اين مساله آنقدر روشن و مسلم است كه مخالفين ايشان با اين كه از نسبتهاى گوناگون به آنان دريغ نمى كردند, هرگز نتوانستند ايشان را به دنيا دوستى و دلبستگى به رفاه و تجمل متهم سازند. و همواره با شگفتى واحساس تحسين برانگيزى از زهد و ساده زيستى آنها ياد مى كرده اند. گذرى كوتاه به زندگى و روح تواناى برخى از پيامبران واولياءالهى ما را براين واقعيت بهتر آشنا مى كند:
امام ( ع )از بى پيرايگى و توانايى روحى حضرت موسى و هارون ( ع ) تصوير شگفتى ارائه مى دهد. خداوند آن چنان قوت قلب , بزرگى روح و شخصيت شكوهمندى به آن دو داده بود كه باعث شد فرعون را با همه ادعا و زرق و برقش حقير و ناچيز بشمارند:
[موسى بن عمران و برادرش هارون , بر فرعون وارد شدند, با جامه هاى پشمينه بر تن چوبدستى در دست] .
ساده ترين لباسها را بگزيده بودند و تمام سرمايه شان همين بود.
[با فرعون شرط كردند كه اگر تسليم فرمان الهى شود, حكومت و ملكش باقى مانده و عزت و قدرتش دوام مى يابد].
فرعون به آان جلال و شكوت , دو نفر ساده را برابر خود ديد كه با كمال قدرت و آرامش و مومن به راه خود واميد به توفيق به او توصيه مى كنند:
اگر از فرعون مآيى خود دست بردارد ملكش را در مدار دين تضمين مى كنند!
[فرعون با شگفتى , خطاب به اطرافيانش گفت :ازاين دو تعجب نمى كنيد كه شرط جاودانگى ملك و عزت هميشگى مرا مى پذيرند].
فرعون كه مست تجملات واسراف و تبذيراست و همه چيز رااز زاويه دنيا و داراييهاى آن مى نگرد با تفكراشرافى منشانه مخصوص به خودش مى گويد:
[ اينها كه در فقر و ندارى اسيرند, ساده و بى آلايش , چگونه اين چنين سخن مى گويند؟ چرا سرو وضعشان اين گونه است ؟ پس كو طلا و جواهراتشان . پس كو تشكيلات و تشريفاتشان چرا دستبندهاى طلا و گردنبند زرين در سر و رويشان آويزان نيست ؟]
زر و زيور را مايه بزرگى مى دانست و لباس ساده و ظاهر بى آلايش را نشانه خوارى مى پنداشت .
با خودش فكر مى كرد كه اگر راست مى گويند و فرستاده خداوند هستند چرا خداوند مانند من , صاحب زرق و برقشان نگردانده است .اين تفكر فرعونى است كه زندگى پر هزينه و مسرفانه را نشانه بزرگى مى داند و ساده زيستى را علامت ناچيزى مى شمارد.اشتباه فرعون در همين بود كه نشان بزرگى و عظمت را تنعم واشرافيت مى دانست ,امااز استغناى روحى و عزت و آزادگى معنوى مردان حق بيگانه بود.
خداوند اگر مى خواست براى انبياء گنجهاى زر مى گشود كانهاى طلاى ناب آشكار مى كردن و باغستهاى سرسبز, درختستانهاى انبوه و پرندگان آسمان و وحوش زمين را بر آن مى افزود...اما خداوند فرستادگان خود را دراراده شان نيرمند ساخت با عزمى قوى ,از نظر ظاهر ضعيف و فقير قرارداد. ظاهرشان ژنده بود,اما حشمتشان در دل مى نشست . با قناعتى كه دل و چشمهاى ديگران رااز بى نيازى خود پر مى گرداند 1
اگر ديگران با نازيدن به ثروت خود در صدد پر كردن چشمها هستند اما پيامبران (ص ) با سادگى و بى نيازى , به عزت نفس , واستغناى روحى پرداختند و زبانها را به تحسين واداشتند. در نهايت ساده زيستى , جلال و شكوتى داشتند كه هرگونه جبروت قدرتمندان را خرد مى كردند. سادگى و شكوه معنوى , دو عنصر متحد در شخصيت پيامبران بود كه دلها را پر و چشمها را خيره كرد.
عظمت و جلال واقعى در معنويت است نه در تجملات .
عظمت , در قناعت است نه در تشكيلات ظاهرى .
آنچه از ماانتظار مى رود, روحانيت و فضايل معنوى است نه اشرافيت و پرخرجى .
ما بايد بگوشيك كه الگوى قناعت و پاكى باشيم نه الگوى اشرافيت و اسراف .
حضرت موسى ( ع )الگوى پارسايى و شجاعت بود نه در پى تجمل و شكوه سلطنت . در نهايت سادگى , شكوهمندترين تحول را در عصر خويش پديد آورد.
موسى ( ع ) به خداوند عرض كرد:
[پروردگارا! من به چيزى كه برايم بفرستى نيازمندم .
آرى , به خدا كه او نخواست جز نانى كه آن را بخورد كه موسى ( ع )از سبزى زمين مى خورد چندان كه به خاطر لاغرى تن و تكيدگى گوشت بدن , رنگ آن سبزى از پوست تنك شكم او نمايان بود] 2 .
امام على ( ع ) به وضع معيشتى حضرت داود مى فرمايد:
[خداوند مزامير و خواننده بهشتيان كه به دست خوداز برگ خرما زنبيل مى بافت و مجلسيان خود را مى گفت : كدام يك از شما در فروختن آن مرا يارى مى كند. واز بهاى آن زنبيل , گرده نان جوين مى خرد] 3 .
زندگى ساه و بى پيرايه حضرت عيسى ( ع )الگوى ديگراز ساده زيستى است :
او, سنگ را بالش خود قرار مى داد, لباس خشن مى پوشيد, نان خشك مى خورد, نان خورشش گرسنگى , چراغ شبهايش ماه , مسكنش در زمستان , مشرق و مغرب آفتاب بود. صبحها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق مقابل آفتاب جاى مى گرفت . ميوه و گلش , گياهان زمين بود كه براى بهايم مى روييد. نه همسرى داشت (به خاطراوضاع خاصى كه داشت ) كه باعث قريبش گردد و نه فرزندى كه اندوهگينش سازد و نه ثروتى كه او را به خود مشغول دارد و نه طمعى كه خوارش سازد. مركبش پاها و خادمش دستهايش بود . 4
بلند پايه ترين اسوه هستى , حضرت خاتم النبيين (ص ) كه در همه كمالات سرآمد شد, در باب زهد و پارسايى نيزالگو و نمونه بود.
امام على ( ع ) مى فرمايد:
قضم الدنيا قضما و لم يعرها طرفا, اهضم اهل الدنيا كشحا, واخمصهم من الدنيا بطنا عرضت عليه الدنيا فابى ان يقبلها... ياكل على الارض , و يجلس جلسه العبد و يخصف بيده نعله و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمارالعاوى و يردف خلفه 5 ... .
به اندازه نياز حتمى از دنيا برگرفت و به آن تمايلى نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به وى عرضه شد (تا آنچه مى خواهد برگيرد؟امااز پذيرش آن امتناع ورزيد... روى زمين (بدون فرش ) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع , چون غلامان جلوس مى كرد. با دست خود كفش و لباسش را وصله مى كرد, بر مركب برهنه سوا مى شد و كسى را هم پشت سرش سوار مى كرد.
پرده اى را بر دراطاقش ديد كه در آن تصويرهايى بود, به همسرش فرمود:
آن رااز نظرم پنهان كن كه هرگاه چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زرق و برقهايش مى افتم . قلبااز دنيا دورى جست و ياد آن را در وجودش ميراند واز قلبش دو, ساخت واز چشمش پنهان كرد .
خرج من ادنيا خميصا و وردالاخره سليما, لم يضع على حجر جتى مض لسبيله واجاب داعيه ربه 6 ... .
او با شكم گرسنه ازاين دنيا رفت با سلامت روح وايمان به سراى ديگر شتافت . تا آن لحظه كه به راه خود رفت و دعوت حق را لبيك گفت . سنگى روى سنگ نگذاشت .
پيامبر(ص ) خانه تجملى و تشريفاتى نداشت . فقط دو سه اطاق گلى و بسيار ساده داشت كه هم محل كار و رهبرى امت بود, هم محل زندگى !
[گاهى اتفاق مى افتاد كه خانواده اش , سر بى شام مى گذاشتند. بيشترين نان مصرفى خانه رسول الله (ص ) نان جو بود] 7 .
[آل محمد(ص ) دو روز پى در پى از نان جو شكمشان سير نشد تا پيامبر وفات يافت] 8 .
فاطمه ( ع ), مى فرمايد:
روز حفر خندق , پاره تان جو براى پدرم بردم.
تناول كرد.
فرمود: اين نخستين خوراكى است كه پدرت پس از سه شبانه روز مى خورد. 9 .
بر سفره ساده پيامبر(ص ),اندكى از نان جو باقى نماند 10.
[آرد مصرفى خانه پيامبر(ص ) را نمى بيختند و مغز گندم مصرف نمى شد. پيامبر(ص ) جز يك پيراهن بيشتر نداشت] 11 .
پيامبر(ص ),از خودش , هيچ چيز باقى نگذاشت , مگر مركب واسلحه و زمين كه در راه خداانفاق كرد.
عايشه مى گويد:
[پيامبر(ص ) هنگام مرگ , زرهش در برابر 30 صاع جو نزد يهودى در گروه بود] 12. .
مى فرمود:
[لباس براى من تهيه مكن , تا آنچه اكنون پوشيده ام مندرس گردد. و همسر آن حضرت نيز, لباس تازه نمى دوخت مگر پس از آن كه لباسى قبلى كهنه گردد]. 13
[روزى زنى ازانصار وارد خانه پيامبر(ص ) شد و بستر خشن و خشكى را در جاى آن حضرت ديد, متاثر گشت و رفت بستر مناسبى تهيه كرد و آورد.
پيامبر(ص ) كه مطلع شداز عايشه پرسيد كه اين چيست ؟
عايشه قضيه را توضيح داد.
حضرت فرمود: آن را برگردان . به خدا سوگنداگر بخواهم خداوند كوههايى از طلا و نقره همراه من مى كند] 14 .
[در جنگ حنين , بيش از ده هزار شتر به غنيمت گرفت و همه را به مردم بخشيد و خود حتى اندكى از پشم آنهااستفاده نكرد] 15 .
سادگى در زندگى پيامبر(ص ) يك اصل بود:
كان رسول الله ( ص ) قليل المونه .
امام على ( ع ) نيز, بيش از همه ,از آفت دنيا دوستى و تجمل گله كرده است و آن را عمده ترين خطر براى جامعه نو پاى اسلامى دانسته است . جامعه اى كه متاسفانه برخى از مجاهدين راه خدا و نخستين گروندگان به اسلام , نتوانستند خود راازاين بلا دور نگه دارند.اميرالمومنين ( ع ) خود و خانواده مطهرش از ساده زيست ترين خانواده هاى آن عصر بودند.
امام باقر( ع ) درباره زندگى زاهدانه مولى ( ع ) مى فرمايد:
[على ( ع ) مدت پنج سال حكومت كرد و دراين مدت , آجرى بر آجرى يا خشتى بر خشتى ننهاد و تيولى به خوداختصاص نداد و سرخ و سفيد (طلا و نقره ) به ميراث نگذاشت] 16 .
خودامام ( ع ) مى فرمايد:
آگاه باشيد كه امام شمااز دنيا به دو لباس كهنه واز خوراك به دو قرص نان بسنده كرده است . بدانيد كه شما براين كار توانايى نداريد, ولى مرا با پارسايى و سختكوشى و پاكدامنى و درست كارى يارى كنيد. به خداى سوگند كه از دنياى شما سيم و زرى براى خود نگه نداشته ام واز غنيمتهاى آن چيزى براى خود ذخيره نكرده ام و جامعه كهنه اى براى عوض كردن اين جامعه كهنه ندارم , بااين حال بى نيازترين فرزندان آدمم 17
[تمام فرش خانه آن حضرت , پوست گوسفندى بود كه شب بر روى آن مى خوابيدند و روز بر روى آن به شتر علوفه مى دادند] 18 .
[به خدا سوگند كه اين جامه پشمين خود را چندان پينه كردم كه از پينه كننده آن شرمسارى دارم .
يكى به من گفت : آن را دور نمى افكنى ؟
گفتم :از من دور شو كه : بامدادان , مردم شبروان را مى ستايند] 19 .
[در خانه على ( ع ) همسر و فرزندانش نان جو مى خوردند وافطار خود را كه قرص نان بود به سائل مى دادند] 20 .
زندگى حضرت فاطمه (ص ) براى بانوانى كه ممكن است از موقعيت همسر يا پدر يا بستگان خود سوءاستفاده كنند, سرمشق است . بااين كه زهرا(س ) در سايه حكومت اسلامى و محبوبيت پدر و همسرش مى زيست ,اما در نهايت بى پيرايگى زندگى كرد. طبقات ضعيف را درك كرد, دشواريهاى آنان را دريافت . خود و فرزندانش با سختى زندگى را گذارندند. هرگز همسر يا پدر را به گشايش و رفاه وانداشت .
خانه فاطمه ( ع ) هرگز به روى مردم بسته نشد و عقده اى براى آنان پديد نياورد.
دراين خانه نشانى ازامتياز, تجمل واشرافيت نبود. فاطمه آنقدر زير ديگ آتش افروخته بود كه لباسش دودآلود بود. آنقدر دستاس كرده بود كه دستانش ورم كرده و مجروح شده بود.
روزى از دشوارى زندگى خدمت پيامبر(ص ) شكايت كرد. حضرت , به گريه افتاده و فرمود:
[فاطمه ! خدايى كه مرا به حقيقت مبعوث گردانيده در مسجد (مسجدالنبى ) چهارصد مسلمان هستند كه دراوضاع سختى به سر مى برند. آنان , نه غذاى كاى نه پوشاك و لباس مرتبى دارند.اگر ترس از ناپسندى اين عمل نبود آنچه كه مى خواستى به تو مى دادم] 21 .
آرى اين خانه على ( ع ) و همسرش زهراست كه همرنگ ديگر خانه هاست . و اين معيشت خانواده على ( ع ), منادى عدالت است كه ساده تراز ديگر معيشتهاست .
[كاش على ( ع ) مى بود و گردنبند دخترش را بيت المال باز مى گرداند و بر دست برادرش , داغ مى گذاشت .
كاش على ( ع ) مى بود واو را مى ديديم كه از نخلستان مى آيد, با دستى پينه بسته و كفشهايى كه از فرط وصله سنگين شده اند.
كاش زهراامروز حضور مى داشت و با چادرى كه 7 وصله داشت , به عروسى يهوديان مى رفت و سه روز,افطارش را به فقيران مدينه مى بخشيد] 22 . .
منابع :
1. نهج البلاغه , خ 192.
2. همان مدرك , خطبه 160.
3. همان مدرك .
4. همان مدرك .
5. همان مدرك .
6. همان مدرك .
7. الترغيب والترهيب , ج 4.187.
8. همان مدرك , .188.
9. همان مدرك .
10. همان مدرك , .190.
11. همان مدرك , .193.
12. همان مدرك , .204205.
13. همان مدرك , .165.
14. همان مدرك , .201.
15. شرح نهج البلاغه ,ابن ابى الحديد, ج 9.230.
16. الحياه , ج 2.222.
17. نهج البلاغه , نامه 45.
18. الحياه , ج 2.222.
19. نهج البلاغه , حكمت 160.
20. شرح نهج البلاغه ,ابن ابى الحديد, ج 9.230.
21. بحارالانوار, ج 43.85.
22. مجموعه مقالات فارسى سمينار بررسى اقتصاداسلامى .322.
-
تشکرها 2
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری