جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: عدم دلبستگي به دنيا

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    26,365
    مورد تشکر
    68,356 پست
    حضور
    22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
    دریافت
    26
    آپلود
    0
    گالری
    8953

    عدم دلبستگي به دنيا




    عدم دلبستگي به دنيابسم الله الرحمن الرحيمعدم دلبستگي به دنيا





    حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام)خطاب به عبدالله بن جندب تقديم مى فرمايد:
    «فلا تضيّع مالك و تصلح مال غيرك ما خلفته وراء ظهرك واقنع بما قسمه الله لك و لاتنظر الا الى ما عندك و لاتتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم يقنع لم يشبع و خذ حظك من آخرتك»([1])
    عدم دلبستگى به دنيا

    در قرآن كريم و روايات اهل بيت(عليهم السلام)مطالب بسيارى درباره زهد و وارستگى و قناعت و عزت نفس بيان شده است. همچنين در كتاب هاى اخلاقى ما، مخصوصاً كتاب هايى كه بيش تر جنبه روايتى دارد، نيز بحث هاى فراوانى در اين باره وجود دارد. البته چون در اين گونه موارد معمولاً يك بُعد قضيه مطرح و تبيين مى گردد، وظيفه علما و فقها، يعنى كسانى كه دين شناس و آشنا به كلمات اهل بيت(عليهم السلام) و مبانى اسلام هستند، اين است كه به ساير ابعاد نيز توجه نموده و با بررسى آن ها نظر اسلام و اهل بيت(عليهم السلام)را در موارد خاص بيان كنند. يك بعد مسأله اين است كه توجه انسان نبايد معطوف به امور مادى و زودگذر دنيا باشد; يعنى تعلقاتش متمركز در شهوات و لذات زودگذر دنيا نباشد، بلكه بايد دورانديش و آخرت گرا و داراى همّتى بلند باشد و متوجه اين مطلب باشد كه زندگى دنيا چند روزى بيش نيست و زندگى ابدى و حقيقى در عالم ديگر است. بر اساس اين بينش است كه انسان همه زندگى دنيا، نه تنها آنچه نصيب او مى شود،بلكه تمام نعمت هايى را كه در اين جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشيزى به حساب نمى آورد; زيرا در نظر او، دنيا محدود و متناهى و عالم آخرت نامحدود و نامتناهى است و روشن است كه بين متناهىونامتناهى هيچ نسبتى وجود ندارد; حتى اگر بگوييم نسبتِ متناهى با نامتناهى به اندازه يك چشم برهم زدن مى باشد، باز هم زياد گفته ايم. اگر همه عمر دنيا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در كره زمين و كرات ديگر منظومه شمسى و نيز ساير كهكشان هاست ـ كهكشان هايى كه گاهى ميلياردها سال نورى با ما فاصله دارند ـ با زندگى آخرت مقايسه كنيم هيچ نسبتى بين آن ها نمى يابيم; يعنى نسبت بين دنيا و آخرت از نسبت يك چشم بر هم زدن با صد سال عمر انسان هم كم تر است. ايـن بينـشى اسـت كه اديان الهى و پيامبران خدا به انسان ارائه مى دهند. آنچه درباره ناچيز بودن دنيا ذكر شد، مبتنى بر يك بينش عميق علمى، فلسفى و اعتقادى است و چنين اقتضايى دارد كه انسان نسبت به دنيا و زخارف آن دلبستگى پيدا نكند.
    استفاده مطلوب از عمر

    درست است كه زندگى دنيا محدود و از يك چشم بر هم زدن هم كم تر است، اما همين زندگى محدود است كه سرنوشت زندگى نامتناهى را مشخص مى سازد. خوشبختىوبدبختى ما در زندگى نامتناهى ابدى، در گرو كارهايى است كه در زندگى دنيا انجام مى دهيم. بنابراين، از يك جهت زندگى دنيا ارزشى ندارد و نسبت به زندگى آخرت چيزى به حساب نمى آيد، اما از جهت ديگر به لحاظ تأثيرى كه در زندگى آخرت دارد، هم پاى زندگى آخرت با ارزش است و از اين نظر، ارزش عمر دنيا بى نهايت مى باشد; زيرا نتيجه آن بى نهايت است: يا بى نهايت نعمت و ثواب يا بى نهايت عذاب و عِقاب. پس براى لذت هاى دنيا نبايد حسابى باز كنيم، اما براى عمرى كه در اين دنيا داريم، قطعاً بايد حساب باز كنيم و هر چشم برهم زدنش را بيهوده از دست ندهيم. طبيعى است كه اداره كردن زندگى فردى و خانوادگى بدون فعاليت و تلاش امكان پذير نيست. اين سنت الهى است كه انسان در دنيا زحمت بكشد تا هم نيازهاى فردى خود و خانواده اش را تأمين كند و هم به جامعه كمك نمايد; تا اين ها نباشد، زمينه امتحان فراهم نمى شود، زمينه امتحان كه نبود، انتخاب نيست، زمينه انتخاب كه نبود، رشد انسانى محقق نمى شود، رشد انسانى كه نبود، ثواب هاى اخروى نخواهد بود. آن ثواب ها براى انتخاب آگاهانه انسانى است نه فعاليت هاى جبرى. ممكن است سؤال شود كه چه نسبتى بين زحمتى كه انسان براى كسب روزى مى كشد با تكاليف ديگرى كه بر عهده اوست، وجود دارد؟ مشخص كردن اولويت ها و درجه اهميت آن ها، وظيفه فقيهان دين شناس است. البته مسائل مبهم و مشتبه نيز ممكن است انسان را در انتخاب و تعيين اولويت ها دچار ترديد نمايد. مثلاً، اين كه آيا تحصيل الان براى من اولويت دارد يا غيرتحصيل؟ چه مقدار از زمانى را كه به تحصيل اختصاص مى دهم بايد به عبادت بپردازم؟ مطالعه براى من بيش تر اهميت دارد يا خواندن نافله؟ صبح زود به پاى درس حاضر شدن بيش تر براى من اهميت دارد يا قرائت قرآن؟ ورزش بيش تر براى من اهميت دارد يا استراحت؟ و ... . تمام اين ها مسائل خاص خود را دارد كه انسان بايد بر اساس آن برنامه زندگى اش را بريزد. يكى از مسائل اين است كه ما چقدر بايد براى تأمين زندگى دنيا تلاش كنيم؟ البته شرايط زندگى افراد با يكديگر متفاوت است. براى مثال، سربازى كه در جبهه مى جنگد، و پرستارى كه در بيمارستان خدمت مى كند نمى توانند كار توليدى انجام دهند، اما كشاورزى
    كه در مزرعه فعاليت مى كند يا كارگرى كه در كارخانه كار مى كند حسابشان جداست. مديرى هم كه در اداره كار مى كند حساب ديگرى دارد. طلبه و استاد و مانند اين ها هم هر كدام حساب خودشان را دارند.
    ديدگاه اسلام درباره ثروت اندوزى

    مسأله اى كه امروزه با آن مواجه هستيم اين است كه آيا افراد جامعه بايد براى كسب امور مادى و به دست آوردن مال و ثروت تلاش كنند يا خير؟ يكى از مسائلى كه در سطح جامعه ما ـ به خصوص پس از دوران جنگ ـ مطرح شده، اين است كه بايد برنامه هايى براى توسعه اقتصادى داشته باشيم. از همان زمان نيز يك سرى بحث هاى فكرى و نظرى مطرح شد كه آيا اسلام توسعه اقتصادى را مى پذيرد يا خير؟ آيا بايد به فكر ارتقاء سطح ثروت ملى و سطح زندگى مردم بود و يا اين كه بايد كارى كرد كه مردم مسلمان به يك نان جويى قانع باشند و بيش تر به عبادت بپردازند؟ اين مباحث حتى به سطح دانشگاه ها و محافل علمى نيز كشيده شد; سخنرانى ها، كنفرانس ها و سمينارهايى برپا گرديد و مقالاتى نيز در اين زمينه ها به رشته تحرير درآمد. البته كسانى هم از اين شرايط سوءاستفاده هايى كردند; يعنى به اسم دلسوزى ولى با انگيزه هاى ديگرى، كه خدا مى داند، كارهايى كردند و بحث هايى انجام دادند كه معنايش اين بود: يا بايد دين را بپذيريم يا پيشرفت اقتصادى را. آن ها اين مسأله را مطرح كردند كه اصلاً دين با پيشرفت و توسعه اقتصادى سازگار نيست; دين دعوت به زهد و قناعت و دورى از دنيا مى كند، پس اگر انقلاب، انقلاب اسلامى است نبايد سخنى از توسعه به ميان آيد! امّا آيا اسلام گفته كه نبايد ثروت دنيا در دست مسلمان ها باشد؟ آيا در اسلام چنين بينشى وجود دارد كه هر كس مجموعه اى از نعمت هاى خدا در دستش باشد از نظر اسلام مذموم است؟ حال آن كه در قرآن كريم، سخن حضرت سليمان(عليه السلام)آمده كه در يكى از دعاهايش خطاب به پروردگار عرض مى كند: «رَبِّ اغفِرلى وَهَبْ لى مُلكاً لايَنْبَغى لِاَحد مِنْ بَعدى» (ص: 35); بارالها به لطف كرمت از خطاى من درگذر و مرا ملك و سلطنتى عطا فرما كه پس از من احدى لايق آن نباشد. البته يهود و نصارا، حضرت سليمان(عليه السلام) را پيامبر نمى دانند، ولى از ديد ما مسلمانان، آن حضرت يكى از پيغمبران بزرگ الهى است. اگر داشتن ثروت و بهره مندى از نعمت هاى خدادادى مذموم مى بود، قرآن كريم از حضرت سليمان(عليه السلام) كه نعمت هاى فراوانى در اختيارش بود اين مقدار ستايش به عمل نمى آورد از جمله نعمت هايى كه خداوند به حضرت سليمان(عليه السلام)عطا فرمود اين بود كه باد، جن، وحوش و شياطين را مسخّر او گردانيد. آن حضرت كاخ هايى از جنس بلور، كه شايد امروز هم در جهان نمونه اش
    وجود نداشته باشد، داشت; به طورى كه وقتى بلقيس وارد كاخ او شد به گمان اين كه بايد از نهر آب عبور كند لباس هايش را جمع كرد. حضرت سليمان(عليه السلام) به او گفت: «اِنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَواريرَ» (نمل: 44); اين قصرى است از آبگينه صاف. حضرت سليمان(عليه السلام) يك چنين كاخى داشت و نيز نعمت هاى بسيار فراوانى كه در قرآن به برخى از آن ها اشاره شده است.
    در سيره و احوالات پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام)، حتى زاهدترين امامان(عليهم السلام)، آمده است كه آن بزرگواران سالى صدها برده آزاد مى كردند. برده آزاد كردن كار آسانى نيست، درست است كه امروز برده اى نيست تا انسان ببيند قيمت آن در بازار چقدر است، ولى قيمت و ارزش يك انسان را كه مى توانيم تصور كنيم چقدر است; انسانى كه يك عمر در اختيار يك فرد قرار مى گيرد تا او از كارش، توانايى هايش، مهارت هايش و هنرهايش استفاده كند. كسى كه مى خواهد صد تا برده آزاد كند مسلماً بايد توانايى اين كار را از لحاظ مادى داشته باشد. حضرت امام حسن(عليه السلام) درطول عمرشريفشان چندين بار ثروت خود را بين فقرا تقسيم كردند; نصفش براى خودشان و نصف ديگر براى فقرا. اين طورنبودكه همه امامان(عليهم السلام) به اصطلاح به يك لقمه نان جو محتاج باشند و شب با شكم گرسنه سر بر بالين بگذارند، درست است كه آن ها كم استفاده مى كردند، اما اين به معناى فقر و تنگدستى ائمه(عليهم السلام)نيست.
    بنابراين، مسأله قابل بحث اين است كه آيا اسلام مى خواهد ثروت دنيا در دست مسلمان ها باشد يا خير؟ آيا اسلام مى خواهد مسلمان ها خوار و زبون، گرسنه، عقب افتاده و توسرى خور باشند؟ اين يك حيثيت ديگرى است; كار كردن، توليد ثروت كردن، مالك ثروت شدن و ثروت را در راه خدا صرف كردن يك مسأله است و دلبستگى به مال دنيا و اهميت دادن به دنيا در مقابل آخرت مسأله اى ديگر. اتفاقاً يكى از نظريه هايى كه امروزه در مسائل اجتماعى و اقتصادى مطرح مى باشد، اين است كه از جمله عوامل پيشرفت صنعت در دنيا اين بوده كه مسيحيان مخلص كم مصرف مى كردند و زياد پس انداز مى نمودند. اين اموال پس انداز شده موجب گرديد تا سرمايه هاى فراوانى پديد آيد و صنايع بزرگى شكل گيرد. آقاى ماكس وبر در اين زمينه كتابى نوشته ودرآن روند شكل گيرى سرمايه دارى در اروپا را تشريح كرده است. او يكى از دلايل رواج سرمايه دارى در غرب را اخلاق پروتستانتيسم مى داند; يعنى مردمى كه زياد كار مى كردند و كم مصرف مى نمودند. البته ما درصدد اين نيستيم كه بگوييم آيا اين توجيه درست است يا خير، بلكه مى خواهيم بگوييم كه كسانى فكر مى كنند كم مصرف كردن موجب رشد اقتصادى مى شود. البته عكس اين هم نظرياتى وجود دارد. سخن در اين است كه نداشتن ثروت، زبونى و پستى و حقارت يك مطلب است، حال آن كه داشتن عزت نفس، بى اعتنايى به دنيا، پارسايى، پيراستگى و وارستگى مطلب ديگرى است. ممكن است كسانى نان شب هم نداشته باشند، اما دنياپرست باشند. كسانى هم ممكن است ثروت دنيا را در اختيار داشته باشند، اما آخرت خواه و دشمن دنيا باشند; آن طور كه اهل بيت(عليهم السلام)و تربيت يافتگان راستينشان بودند. توصيه ها و سفارش هايى كه درباره قناعت و زهد شده، معنايش اين نيست كه كار نكنيد، توليد نكنيد و ثروت نداشته باشيد، بلكه از ديدگاهى، دست كم براى حفظ عزت اسلامى درمقابل دشمنان، كسب ثروتواجب استواين هيچ منافاتى با زهد ندارد. آموزه هاى تربيتى اسلام در خصوص قناعت و زهد به اين دليل است كه مسلمانان دل به دنيا نبندند، نه اين كه دنيا نداشته باشند، اين دو حيثيت را بايد كاملاً از يكديگر تفكيك كنيم. بنابراين، توسعه اقتصادى هيچ منافاتى با روح زهد ندارد. كسانى هستند كه به جمع آورى مال و ثروت مى پردازند، كم كم خود آن مال و ثروت برايشان موضوعيت پيدا مى كند. پول و ثروت ابتدا براى انسان جنبه ابزارى دارد; يعنى
    وسيله اى است براى رفع نيازها، اما براى كسانى مطلوب بالذات مى شود. براى آن ها چگونگى مصرف پول مهم نيست، بلكه صرف داشتن آن مهم است. طبعاً وقتى خودشان پول را مصرف نكردند، خوشبينانه ترين وضعيتش اين است كه نصيب وارثان شود و آن ها هم به درستى از آن استفاده كنند. آيا اين كار عاقلانه اى است كه انسان زحمت بكشد و پول دربياورد و بدون اين كه خودش مصرف كند آن را براى ديگران بگذارد؟ البته وقتى انسان زحمتى كشيد و خودش هم از آن بهره مند شد و به وظايف شرعى اش هم عمل كرد، اگر ثروتى از او باقى ماند، حق وارث است كه از آن استفاده كند; حقى است كه خداوند بر اساس حكمت هايى آن را قرار داده است.

    برگرفته از كتاب :
    * محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 283، روايت 1، باب 24


    عدم دلبستگي به دنيا

    ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۶/۲۱ در ساعت ۰۱:۵۲

  2. تشکرها 2


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۹۰
    نوشته
    593
    مورد تشکر
    733 پست
    حضور
    2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    عدم دلبستگي به دنيا


    از جمله اهداف نبوت پيامبر اسلام(ص) كه در آيه88 سوره «حجر» آمده است دل نبستن به دنيا است، خداي متعال در اين آيه دو دستور مهم به پيامبر(ص) مي دهد: نخست مي گويد: «هرگز چشم خود را به نعمت هاي مادي كه به گروه هائي از كفار داده ايم ميفكن» (لاتمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجا منهم). اين نعمت هاي مادي نه پايدارند، نه خالي از درد سر، حتي در بهترين حالاتش نگاهداري آن سخت مشكل است، بنابراين، چيزي نيست كه چشم تو را به سوي خود جلب كند، و در برابر آن موهبت بزرگ معنوي (قرآن) كه خدا به تو داده است، قابل اهميت باشد. سپس اضافه مي كند:

    «هرگز به خاطر اين مال و ثروت و نعمت هاي مادي كه در دست آنهاست، غمگين مباش» (ولاتحزن عليهم). در حقيقت، دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمت هاي مادي است، و دستور دوم، درباره غم نخوردن در برابر محروميت از آنست.

    اين احتمال نيز در تفسير جمله «ولاتحزن عليهم» داده شده است كه: اگر آنها به تو ايمان نمي آورند، غمگين مباش، زيرا ارزش و لياقتي ندارند، ولي تفسير اول با جمله هاي قبل مناسبتر به نظر مي رسد. به هرحال، نظير همين مضمون در سوره «طه»، آيه 131 به طور واضحتر آمده است: و لاتمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحياه الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقي: «چشم خود را به نعمتهائي كه به گروه هائي از آنها داده ايم نيفكن، اينها گل هاي زندگي دنياست (گلهائي ناپايدار كه زود پژمرده و پرپر مي شوند)،

    اينها به خاطر آن است كه مي خواهيم آنها را با آن بيازمائيم، آنچه خدا به تو روزي داده است براي تو بهتر و پايدارتر است.»

    نكته اي كه بايد به آن توجه نمود اين است كه: چشم به امكانات ديگران دوختن مايه انحطاط و عقب ماندگي است.

    توضيح اين كه: بسيارند افراد تنگ نظري كه، هميشه مراقب اين و آن هستند كه اينها چه دارند و آنها چه دارند؟ و مرتباً وضع مادي خويش را با ديگران مقايسه مي كنند، و از كمبودهاي مادي در اين مقايسه رنج مي برند هرچند آنها اين امكانات را به بهاي از دست دادن ارزش انساني و استقلال شخصيت به دست آورده باشند. اين طرز تفكر كه نشانه عدم رشد كافي و احساس حقارت دروني و كمبود همت مي باشد، يكي از عوامل موثر عقب ماندگي در زندگي، حتي در زندگي مادي، خواهد بود. كسي كه در خود احساس شخصيت مي كند به جاي اين كه گرفتار چنين مقايسه زشت و رنج آوري شود، نيروي فكري و جسماني خويش را در راه رشد و ترقي خويشتن به كار مي گيرد، و به خود مي گويد:

    من چيزي از ديگران كمتر ندارم و دليلي ندارد كه نتوانم از آنها پيشرفت بيشتري كنم؛ من چرا چشم به مال و مقام آنها بدوزم من خودم بهتر و بيشتر كار و توليد مي كنم.

    اصلاً زندگي مادي هدف و همت او نيست، او آن را مي خواهد اما تا آنجا كه به معنويت او كمك كند، و به دنبال آن مي رود اما تا آنجا كه استقلال و آزادگي او را حفظ كند، نه حريصانه به دنبال آن مي دود، و نه همه چيزش را با آن مبادله مي كند كه اين مبادله آزاد مردان و بندگان خدا نيست، و نه كاري مي كند كه نيازمند ديگران گردد. در حديثي از پيامبر(ص) مي خوانيم:

    من رمي ببصره ما في يدي غيره كثر همه و لم يشف غيظه:

    «كسي كه چشم خود را به آنچه در دست ديگران است بدوزد، هميشه اندوهگين و غمناك خواهد بود، و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمي نشيند.»!(1)

    عدم دلبستگي به دنيا

    1- تفسير نمونه، جلد11، صفحه051.

    http://www.ayehayeentezar.com/galler...1235724085.gif


    خوشبختي يعني اينكه خداوند آنقدر عزيزت كند كه مايه آرامش ديگري شوي


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود