حاجی جمالتو عشقه.... کوتاه بیا

[داش غلام]

جان مولا هر چه هستی مرد باش
گــر قلندر نیستــی شبگرد باش
در جـهان هـمـراز اهـل درد بـاش
یا مبر نامی ز مردی ، یا حقیقت مرد باش

سلام خدمت شوما داداشا و آبجیای گلم... حال و احوالتون چطوره؟!
عیدتون مبارک باشه
دادا همون اول یه صلوات بلند برفست دلت حال بیاد
جمعتون با صفا... نوکر همتونم به مولا...
حاجیتون غلام حسین اوچیک شوما... تو محل معروفیم به شا غلام!

از شوما چه پنهون دلمون خونه به مولا!
گفتیم بیایم یه درد دلی پیش شوما بکنیم یکم خالی شیم
بد زمونه ای شده... داش ما یه حاج جمال تو محلمون داریم که یه جورایی کدخداس!
همه قبولش دارن ... ولی چی بگم که این دل بچه هاشو خون کرده!
چندسال پیش پسرِ حاجی که زن گرفت ، مثکه تا چند سال بچه شون نمیشد
حاجی هر سال می رفته حج (حال نمیدونم از فرودگاه جده میرفته یا نه )
و کلی نذر و نیاز میکرده تا اوستا کریم یه نوه بهش بده... زد و بعد شیش سال خدا یه کاکل پسر گوگولی بهشون داد عینهوووو همین بابا هست..بازیگر خارجیه... اسمش چیه؟ چی چی پیت؟ در پیت؟! ... نمیدونم خلاصه یه چیزی تو همین مایه هاس ولی خیلی گوگولی تر...
خدایا حکمتتو شکر...
حاج جمال 7 روز و 7شب از ذوق نو رسیده تو خونه ش شام و ناهار میداد و همه ی مردم خوش بودن
تا اینکه چشمتون روز بد نبینه...
محرم همون سال که شد ، شب عاشورا هیئت حاجی اینا بودیم که ییهو این حاج جمالِ ما ، رو به ما کرد و گفت : شا غلام ، بی زحمت برو نوه ی من احمد رو بیار!
ما رو داری.... گفتیم حاجی جون... اوچیکتم... دِ آخه پاتو بردار نفسی تازه کنیم نوکرتم... اون طیفلِ معصوم دیگه واس چی بیاد اینجا؟!
ما هرچی میگفتیم این حاج جمال میگفت شما برو بچه رو بیار کار دارم!!
نمیدونم چرا ته دلم خالی شده بود داش! اینگاری یه مصیبتی قراره سرمون بیاد..
لنگ لنگون تا دم خونه ی پسر حاجی رفتیم و دم در رسیدیم دیدیم در بازه...
هرچی داد زدیم : یا الله... همشیره؟! اِجْزه هس؟!
دیدیم کسی جواب نمیده...
پامون رو گذاشتیم تو خونه یا الله یاالله گفتیم و دیدیم اصلا کسی نیس...
خدایا قربونت برم... خاک پاتم... چی شده آخه؟ این دل ما چرا هی داره می جوشه؟
رفتیم داخل خونه هرچی گشتیم این طرف و اون طرف پرنده پر نمیزد...
پشیمون شدیم آقا... راهمون رو کج کردیم که برگردیم ییهو دیدیم آخ... صدای شیون بچه اومد...
خوب گوشمونو تیز کردیم دیدیم بله... صدا از زیر زیمینه...
رفتم سمت زیر زیمین... صدا آبجیمونو شنیدیم که میگفت : نه مامان جان.. گریه نکن... هیسسسسسس... هیچی نیس... من اینجام!!



ادامه دارد....



ادامه دارد....

آسلام خدمت سرورای خودم بر و بچ اسک قرآن

قسمت دویوم
جونم براتون بگه



یواش یواش نزدیک زیر زیمین شدیم...نگامون رو زیمین بود مبادا آبجیمون معذب بشه... گفتیم یاالله آبجی کوجا با(بابا)صدای گریه ی بچه داغونمون کرده بود به مولا... یواش به در زیر زیمین کوبیدیم...
- آبجی... اوچیک شوما شاغلامم...
دیدیم آبجیمونو هول ورداشت... گفت چیکار داری؟!
گفتیم : ما کار ی نریم به مولا...حاج جمال (البت بنظرم این شلکیه ) دستور دادن بچه رو ببریم واسه ش... اِجْزه هس؟!
چشت روز بد نبین دیدیم آبجی قاط زده داد میزنه بچه رو نمیدم! برو! منم انقذه رو داد و بیدا زنا حساسم که نگو اصن ژشته زن داد بزن به مولا
خواهشا آبجیا عفیفم تو خونه یه جور حرف نزنن مردای نامحرمتو در و همساده صداشونو بشنوفه خوبیت نره


خلاصه
مام چنان دلشوره گرفته بودیم داش کم مونده بود پس بیوفتیم دیگه رومون نشد تو روی آبجی حرف بزنیم... دل خودمونم از اول بی تاب بود... گفتیم داش غلوم بیخیل برگرد هیت تو رو سننه داش، تو مسایل خصوصی مردم اونم از نوع حاج جمالش دخالت کنی
اومدیم که برگردیم ییهو دیدیم دم در خود حاج جمال سر رسید...
تا خواستیم زِبون وا کنیم دیدیم حاجی داد میزنه اینجا چه خبره؟! غلوم بچ کو؟

بعدم ییهو عینهووو جن بو داده از جلو چش ما رد شد رفت تو زیر زیمین...
رو به عروسش کرد گفت بچ رو بده حرف مگه حالیت نمیشه این کار امشب باس انجام بشه مگه نمیگم بچ رو بده؟!
داش

ما رو میگی کارد میزدی خونمون در نمیومد وژدانمون اجزه نمیداد سکوت کنیم به مولا...
صدا جیغ و فریاد از تو زیر زیمین میومد. حاج جمال داشت به زور بچه رو از دست عروسش میگرفت!

داش دیگه داشت اون رگ لوتی گری مون ورم میکرد به مولا... که بریم تو زیر زمین حسابی این حاج جمال رو چکی کنیم


یاد عهد و پیمون که با حاجی مچدمون گشته بودیم افتادیم که به هیچ وج کسی رو چکی لقدی نکنیم

داش یادت نره وفای به عهد از نون شب واجبتره به مولا پَ از امروز دیگه به عهد و پیمونت وفادار باش



رفتیم زیر زیمین گفتیم حاجی شوما چرا دور سه فرمون شدی؟! بیخیل با(بابا) اشتپ نکن داش.. انقدر آبجیمونو خون به جیگر نکن...
اما حاجی لامصب اصن نیگا نکرد به داشتون ... بچه رو گرفت و عینهو فنر در رفت!!
ییهو آبجیمون افتاد به التماس که تو رو خدا برو دنبالش میخواد سر بچه مو قمه بزنه...

مارو میگی انگاری برق گرفتمونخشکمون زد!!
میخواد قمه بزنه؟! بچ رو چی؟! اینو دیگه نشنیده بودیم به مولا... سر بچه 2 ساله مگه قمه میزنن؟!
داش چشات روز بد نبینه...
دو پا داشتیم دوپام قرض کردیم دوییدیم سی هیئت... حاج جمال هم با اینکه کلی جلوتر از ما بود صدا شیون بچه ی بغلش ، تا هفت تا محل اون ور تر شنفده می شد...
به مولا هر جیغی که بچه میزد اینگاری یه خنجر تو قلب لا مصب ما فرو میکردن... چند دیقه بعد رسیدیم هیئت دیدیم حاج جمال زودتر از ما رسیده بچه رو ، رو دستاش گذاشته گرفته بالا...


داشا و آبجیا گلم داشتون خسته شده الباقی برا بعد

برا سلامتی خودت بلند صلوات برفست

ادامه دارد.....

[منتظرمهدی زهرا]

عهههه بزنم تخته ایول با(بابا)

دمِ همه بر و بچ بازدید کننده گرم


برا سلامتی خودت صلوات برفستی اصن فرک نمیکردم انقذه ادمای با حالی باشین



مخلص آق مدیر اجرایی حاجی قول میدیم دیگه شلوخ نکنیم اصن هر کی پارازیت داد خودم دعواش میکنم


برو بچ با صفا جون داشتون فقط در وصف داستان و خاطرات نظر بدین ایول دارین
اوچیک همتونم به مولا

خیییلییییییییییی جالب بود....

[داش غلام]

آسلام خدمت سرورای خودم بر و بچ اسک قرآن





قسمت دویوم
جونم براتون بگه



یواش یواش نزدیک زیر زیمین شدیم...نگامون رو زیمین بود مبادا آبجیمون معذب بشه... گفتیم یاالله آبجی کوجا با(بابا)صدای گریه ی بچه داغونمون کرده بود به مولا... یواش به در زیر زیمین کوبیدیم...
- آبجی... اوچیک شوما شاغلامم...
دیدیم آبجیمونو هول ورداشت... گفت چیکار داری؟!
گفتیم : ما کار ی نریم به مولا...حاج جمال (البت بنظرم این شلکیه ) دستور دادن بچه رو ببریم واسه ش... اِجْزه هس؟!
چشت روز بد نبین دیدیم آبجی قاط زده داد میزنه بچه رو نمیدم! برو! منم انقذه رو داد و بیدا زنا حساسم که نگو اصن ژشته زن داد بزن به مولا
خواهشا آبجیا عفیفم تو خونه یه جور حرف نزنن مردای نامحرمتو در و همساده صداشونو بشنوفه خوبیت نره


خلاصه
مام چنان دلشوره گرفته بودیم داش کم مونده بود پس بیوفتیم دیگه رومون نشد تو روی آبجی حرف بزنیم... دل خودمونم از اول بی تاب بود... گفتیم داش غلوم بیخیل برگرد هیت تو رو سننه داش، تو مسایل خصوصی مردم اونم از نوع حاج جمالش دخالت کنی
اومدیم که برگردیم ییهو دیدیم دم در خود حاج جمال سر رسید...
تا خواستیم زِبون وا کنیم دیدیم حاجی داد میزنه اینجا چه خبره؟! غلوم بچ کو؟

بعدم ییهو عینهووو جن بو داده از جلو چش ما رد شد رفت تو زیر زیمین...
رو به عروسش کرد گفت بچ رو بده حرف مگه حالیت نمیشه این کار امشب باس انجام بشه مگه نمیگم بچ رو بده؟!
داش

ما رو میگی کارد میزدی خونمون در نمیومد وژدانمون اجزه نمیداد سکوت کنیم به مولا...
صدا جیغ و فریاد از تو زیر زیمین میومد. حاج جمال داشت به زور بچه رو از دست عروسش میگرفت!

داش دیگه داشت اون رگ لوتی گری مون ورم میکرد به مولا... که بریم تو زیر زمین حسابی این حاج جمال رو چکی کنیم


یاد عهد و پیمون که با حاجی مچدمون گشته بودیم افتادیم که به هیچ وج کسی رو چکی لقدی نکنیم

داش یادت نره وفای به عهد از نون شب واجبتره به مولا پَ از امروز دیگه به عهد و پیمونت وفادار باش



رفتیم زیر زیمین گفتیم حاجی شوما چرا دور سه فرمون شدی؟! بیخیل با(بابا) اشتپ نکن داش.. انقدر آبجیمونو خون به جیگر نکن...
اما حاجی لامصب اصن نیگا نکرد به داشتون ... بچه رو گرفت و عینهو فنر در رفت!!
ییهو آبجیمون افتاد به التماس که تو رو خدا برو دنبالش میخواد سر بچه مو قمه بزنه...

مارو میگی انگاری برق گرفتمونخشکمون زد!!
میخواد قمه بزنه؟! بچ رو چی؟! اینو دیگه نشنیده بودیم به مولا... سر بچه 2 ساله مگه قمه میزنن؟!
داش چشات روز بد نبینه...
دو پا داشتیم دوپام قرض کردیم دوییدیم سی هیئت... حاج جمال هم با اینکه کلی جلوتر از ما بود صدا شیون بچه ی بغلش ، تا هفت تا محل اون ور تر شنفده می شد...
به مولا هر جیغی که بچه میزد اینگاری یه خنجر تو قلب لا مصب ما فرو میکردن... چند دیقه بعد رسیدیم هیئت دیدیم حاج جمال زودتر از ما رسیده بچه رو ، رو دستاش گذاشته گرفته بالا...


داشا و آبجیا گلم داشتون خسته شده الباقی برا بعد

برا سلامتی خودت بلند صلوات برفست

ادامه دارد.....

قسمت سیوم

وعلیکم خدمت تیموم بر و بچ



داداشا و آبجیام با مرام
جونم براتون بگه که همه دور حاج جمال جمع شده بودن!
مام دم در هیئت وایسادیم بیبینیم ته این شامورتی بازی حاج جمال چی میخاد بشه!!
یه نَمه گذش شروع کرد به حرف زدن...

((چند سال پیش یکی از آرزوهام این بود که زنده باشم و بتونم نوه ی خودمو ببینم... هرسال میرفتم حج و همش دعام این بود که خدا بهم نوه بده...سال آخری که توفیق حج نصیبم شد نذر کردم اگه امسال حاجتم رو گرفتم تا هفت سال شب عاشورا سر بچه رو قمه بزنم تا درد امام حسین هیچ وقت از یادش نره.........))

این قسمتو بالا رو اَ رو کاغذت براتون نبشتم عینهو خودش باشه

آقا ما دیگه طاقت نشتیم بیشتر بمونیم به مولا...
از یه طرف بچه ونگ میزد و
از یه طرف تا حاج جمال اسم امام حسین برد دلم رفت کربلاهی...
همه عاشقا
یه صدا
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
ایشالا همه بریم کربلا
بلند صلوات برفست

بر و بچ هیئت داشتن شلوغ کاری می کردن نذارن حاجی این خبط رو بکنه
داش اونجا دیگه جای موندن نبود!!!باس میرفتم مچد
خلاصه آقایی که شوما باشی
تیز دویدم سی مچد محل!!بیترین راش این بود آمار و داستان پاستانای حاج جمال رو به حاجی مچدمون بگم

جونم براتون بگه انقذه عجله داشتم تو اون تاریکی ماریکیا کوچه پام افتاد تو چاله با مخ خوردم زیمین آخه تو محل ما شبا لامپ تیر برقا رو روشن نمیکنن یه جا های اَ مسیر نافرم تاریکه البت تصقیر خودمم بو چون اون وختا کفشمو پاشنه بخاب میپوشیدم به هر مصیبتی بو خودم جم و جور کردم عینهو تیمور لنگ شده بودم خلاص کونم براتون رسیدم دم در مچد
رفتیم داخل دیدیم حاجی عینهو همیشه آروم بالا منبر داره درباره امام حسین که خاک پاشم حرف میزنه...

تا حاجی ما رو با اون ریختو قیاف دید شصتش خبر دار شد خبر مبرایی هس ، اما تابلو نکرد تا کسی نفهمه.
مام یه سری تکون دادیم که بدونه کارمون خعلی واجبه!!
داش تا وقتی این حاجی سخنرانیشو تیموم کنه ما از دل نگرونی هی از این سی میرفتیم اون سی از اون سی میومدیم این سی!!
ییهو شنیدم حاجی گفت (( بلند صلوات برفستین))

مام تیز رفتیم جلو سلام دادیم بعد در گوشش گفتیم حاجی کرتم... به داد برس... اوچیکتم... بیا یه توک پا هیئت بیبین چه اوضاعیه خَفَنیه...
حاجی با یه خونسردی خاصی که همیشه همراشه (البت نمیدونم از کجاش این خونسردی رو میاره )
گفت چه خبره شاغلام؟ خیر انشاالله؟صبور باش اخوی

گفتیم حاجی خاک پاتم این یکی از شر دو قدم هم اونورتره به مولا...حاج جمال تو هیئت داره سر نوه ی خودشو قمه میزنه!
تا اینو گفتم حاجی یه نمه صبر کرد دیدم خون تو چشاش جمع شده اصن خوف انگیز شده بو قیافش به مولا
یه هو زد پشتم گفت شاغلوم بدو تا دیر نشده
و دوتایی عینهو قرقی تیز رفتیم سی هیئت... البت دروغ چرا منو عینهو تیمور لنگ میدویدم

وختی رسیدیم حاجی جمالیه معرکه ایی گرفته برا خودش
یه قمه تو یه دستش ... بچه هم تو اون یکی دستش بو ...اصن یه وضعی بو برا خوش

پسر حاجی هم زار زار گریه میکرد عینهو دختر بچ ها میگفت آقاجان بچمو بده... اینکارو باهاش نکن...


دیگه طاقت نشتیم این صحنه ها رو سیر کنیم... بچه داشت گریه میکرد... مام از طرفی از دس جمال مگسی شده بودیم از طرفی اسلام دست ما رو بسه بو وگرنه یه حالی به حاج جمال میدادم که هیچ وخت یادش نره به مولا!!

بر و بچ محل همه التماس میکردن حاجی بیخیل بآ
ژشته برا شوما
بچس نکن بیا سر ما قمه بزن
اما اصن گوشش بدکار نبو
آدمو سگ بگیره جو نگیر

ییهو دیدیم حاجی مچدمون برا اینکه صدا به حاج جمال برسه یه دادی زد که به مولا ما گرخیدیم(همون ترسیدن سوسولی) برق از سه فازمون پرید!!!
خود حاجی جمال هم یهود خشکش زد!!
حاجی بلند گفت : (( خجالت بکش مررررررد.... آبروی حسین رو تو بردی با این کارت!!! مگه یزیدی که داری با یه بچه این کار رو می کنی؟!
مگر یادت رفته که حضرت علی اصغر رو چطور شهید کردند؟!
قیام امام حسین رو اینجوری میخواهی یاد بچه ت بدی؟!
این بچه زیر اون قمه ای که تو داری میزنی جونش از دست میره... سرش میشکنه.... درد میکشه... چجوری میخواهی جواب خدا رو بدی؟!
بترس از خدا مرد مومن... داری داغ رو دل یه پدر میذاری و دل یه مادر رو خون میکنی که نذرتو ادا کنی؟! غافلی که برای همین نذرت هم باید پیش خدا جواب پس بدی.... نکن اینکارو تا خشم خدا نصیبت نشه... قمه زنی رو بذار کنار... دل امام حسین رو خون میکنی با این کارات!!

بده به من اون بچه رو بدیم به مادرش یکم آروم بگیره... بده به من... ))

رفت جلو و بچه رو از دست حاجی جمال گرفت
داش تو جماعت هیئت ول وله بازاری بو ... هم از حرکت حاچی مچد حال کرده بودن از طرفی فرک نمیکردن حاجی محمدی(حاجی مچدمون دادا) انقذه نترس باشه اخه حاج جمال هر سال سر قمه زنی خون جلو چش و چالشو میگیر سه
سه چارتا از بر و بچ جاهلو که عینهو خودش عشق قمه زنی هسن رو ناکار میکنه

همون موقع هم عروس حاجی رسید داشت ضجه میزد که حاجی مچد بچه رو داد دست مادرش
تو نمیری بچه تا رفت تو بغل ننش آروم گرفت...
اوستا کریم قربونت برم حکمتتو شکر ایول داری به مولا...
حاج جمالم عینهو شیر برنج وار رفت نشس وسط هیئت دو دستی گذاش تو کله کچلش
همه بر و بچ بالا و پایین بلند صلوات فرستادن .
مام رفتیم گوشه دیفال تکیه زدیم اخه داشتون دل نازکه ظلم و ستم به آدمای بی دست و پا رو میبینی اگه کاری نتونه بکن غصش میشه گریش میگیره اخه جدیدا همه شکایتی شدن جون شوما دست بهشون میزنی باس بری دیه بدی ما که نَرَیم بدیم باس بری زندون اونوخت شوما دلتون برا ما تنگ میشه خوبیت نَرَه
داداشا و آبجیای بامرام
الان دیگه خسته شدم حال مال نَرَم باقیشو بگم... از دس جنگولک بازیای حاج جمال دلمون خونه به مولا کی بشه از دس این حاج جمال منم فرار مغزها کنم برم اونور آب بخش لوتیهای مقیم مرکز فیس بوق رو راه بندازم
تا قسمت بعدی
زت زیاد
برا سلامتی همه بر و بچ اسک قرآن صلوات بلند برفست
ادومه داره

[fatemeh2]

خیییییییییییییییییییییییی یلی داستاناتون قشنگه ...

[داش غلام]

تشكرها 40 : *عرفانی*, Ab va khak, ღ پریا ღ, kobra, leila70, memol, seyed yasin, tanhayi4538, منتظر منجی(عج), منتظران ظهور, مهربان تانری, محب المهدی, مدیر اجرایی, مدیر سایت, معین, نگاه19, یوسف, یا عزیز زهرا, پاریس, أسئلونی, اهورانی, ابدیت, اسک!, بهار ♥ها, بی ریا, باران, حدیث 74, خاتون عشق, خادم الزینب, دوست دارم خدااا, دايي حسن, ره روی فاطمه, سلمان فارسی, سیاوش عشق, سالار زینب, سعادتمند, شقایق, شیعه اهل بیت(ع), صدیقه طاهره, طلوع ستاره


اَسلام خدمت بر و بچ اسک قرآن

دم تیموم بر و بچ با مرام و عشقی که قدم رو تخم چش داششون گُشتَن
اومدن تو تاپیک گرم برا سلامتی خوتون صلوات برفستین

کاف کمالتون
میم مرامتون
جیم جمال همتونو عشقه


دعوت نومه
این کارو یکی از بر و بچ عشقی و با مرام یادمم داده

هر کدوم از بر و بچ با مرام طلبس ( داش الان ریس اینا به داشتون گفتن بجای طلبس بن ویس دوسداره
علاقه داره خب داش ما بیسواتیم )
بره تو اینجه جون داش با شوما کار واجب دارن
http://www.askquran.ir/subscription....iption&t=52744

زت زیاد

[poursaeed]

با سلام.خیلی قشنگ بود.واقعا جای تشکر و قدردانی داره وجود و تداوم تاپیک های اینچنینی.

[فریده بنده مخلص خدا]

با سلام به داش غلام بزرگوار: با تشکر از تایپیک زیبایتان . و عرض حلالیت بخاطر قضاوت زود هنگام خود . امیدوارم همیشه سلامت و تندرست در سایه مولا حسین علیه السلام باشید . و مرا بخاطر فکر نابجایم حلال کنید. یا حق.

[یا غیاث المستغیثین]

سلام. عزت زیاد

[داش غلام]

با سلام.خیلی قشنگ بود.واقعا جای تشکر و قدردانی داره وجود و تداوم تاپیک های اینچنینی.

وعلیکم
کَرِتَم داش
وجود و تشکر شوما برا ما افتخار به مولا
جمالتو عشقه

[داش غلام]

با سلام به داش غلام بزرگوار: با تشکر از تایپیک زیبایتان . و عرض حلالیت بخاطر قضاوت زود هنگام خود . امیدوارم همیشه سلامت و تندرست در سایه مولا حسین علیه السلام باشید . و مرا بخاطر فکر نابجایم حلال کنید. یا حق.

وعلیکم همشیره
مخلصیم
فدا سرت بآ ما بد دل نمیگیریم
صفای قدمت بازم بیا اینجا خونه خوته
حق نگدارت