جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ۩۞۩ یک شـبه حافظ قرآن شدم+فــیــلم ۩۞۩
-
۱۳۸۷/۰۲/۰۶, ۲۰:۰۳ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 919
- مورد تشکر
- 2,035 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
به نام خدا
کربلایی کاظم رو شاید اکثر کاربران بشناسند.
او شخص بی سوادی بود که در سن 27 سالگی طی یک ماجرا که برایش اتفاق افتاده در ساعتی حافظ کل قرآن شد.
آن هم نه حفظ معمولی، بلکه به صورتی خارق العاده و عجیب.
به هرحال این قضیه بسیاری از شک و شبهه ها را برای جویندگان حقیقت برطرف می کند.
وجود خدا و عالم غیر مادی را ثابت می کند.
حقانیت قرآن و اسلام و به خصوص تشیع را به کرسی می نشاند.
و...
امیدوارم در این تاپیک همگان بتوانیم با این واقعه و ابعاد گوناگون آن بیشتر آشنا شویم
نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
(جلسات مناظره)
موضوع مهم : کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر
-
تشکرها 14
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۲۶ #2
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
حدود يك صدسال پيش در روستايي به نام ساروق كه آن روزها از دهات بزرگ حومه اراك محسوب ميشد، واقعهاي در اعماق خاموشي روي داد كه طي آن جوان پاك نهاد 27 سالهاي به نام محمدكاظم كريمي كه هنوز به مكتب نرفته بود و به قول خودش ملا نديده بود، به يك باره حافظ كل قرآن شد.
واقعهاي كه محمدكاظم بعدها سعي در مخفي نگه داشتن آن داشت اما به ضرورتي كه پيش آمد آن راز از پرده بيرون افتاد و براي سالها بزرگترين علماي ديني ايران، عراق، كويت و مصر پيرامون آن به بررسي و مطالعه پرداختند و اغلب قريب به اتفاق ايشان بر اين معجزه قرآني مهر تأييد نهادند. آية الله سيداحمد زنجاني، آية الله سيدعبدالله شيرازي، آية الله مرعشي نجفي و آية الله مكارم شيرازي از جمله اين بزرگانند.
مرحوم حاج محمدكاظم در سال 1300 هجري قمري در روستاي ساروق و در خانوادهاي فقير به دنيا آمد و پس از گذراندن ايام كودكي به كار كشاورزي مشغول شد و او نيز همانند ساير مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهرهاي از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرايض ديني و خواندن نماز شب جديت ميكرد.
وي اهل مسجد و منبر بود و آن روزها يعني قبل از 27 سالگي مرحوم آية الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري در حوزه علميه اراك بودند و هنوز به قم تشريف نبرده بودند. ايشان ماههاي محرم هر سال مُبلغي را به روستاي ساروق ميفرستادند.
يك سال محرم كربلايي كاظم به مسجد ميرود و روحاني اعزامي از اراك در مورد خمس و زكات و اهميت آن صحبت ميكند. كربلايي كاظم چند روز بعد و تحت تأثير سخنان آن روحاني با ارباب ده صحبت ميكند و ميپرسد كه آيا شما زكات گندمي كه زمينش را من ميكارم پرداخت ميكني؟ ارباب ناراحت ميشود و ميگويد: تو به كار من كاري نداشته باش و خودت هر كاري ميخواهي بكن. وي ميگويد حالا كه زكات نميدهي من هم براي تو كار نميكنم بعد با حالت قهر روستا را ترك ميكند و مدت سه سال در اطراف اراك به كارگري ميپردازد. بعد از مدتي ارباب پشيمان ميشود و براي او پيغام ميفرستد كه حاضرم زكات بدهم و پدرم مجدداً به ساروق برميگردد و مشغول كشت و كار ميشود.
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 12
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۳۰ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,567 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
زندگی نامۀ مرحوم کربلایی کاظم کریمی ساروقی
محمد کاظم کریمی فرزند عبدالوهاب ملقب به کربلایی کاظم ساروقی ، محمد کاظم کریمی ساروقیه ، ملاّ کاظم ساروقی ، کشف الآیات ناطق ، کشف الآیات متحرک ، کل کاظم ساروقی و حافظ القرآن فراهانی ، حدود سال 1300 هجری قمری در یکی از روستاهای اراک ، به نام ساروق ، چشم به جهان گشود . ایشان در سنین جوانی با آمنه خانم ازدواج نمود و ثمرۀ این ازدواج سه فرزند به نام های اسماعیل ، ابراهیم و اکبر بود . در همان اوان جوانی بر روی زمین های ارباب کشاورزی می کرد ، اما پس از مدت زمانی توانست بر روی زمین خودش کار کند ، جرقه ای که در ایام جوانی در زندگی او زده شد ، باعث تحول عظیم ، در مسیر زندگی او شد و در پی آن سفرهای بسیاری به شهرهای داخل کشور و خارج از کشور داشت و با مراجع و شخصیت های دینی دیدار نمود . کربلایی کاظم پس از سال ها زندگی پر برکت ، سرانجام در هفتم ماه محرم سال 1378 هـ _ ق در قم وفات یافت . و در قبرستان مرحوم آیه ا... العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری معروف به قبرستان نو به خاک سپرده شد . همسر ایشان آمنه خانم نیز در همان سال از دنیا رفت و مدفن ایشان در امامزاده روستای ساروق می باشد .
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۳۲ #4
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
بعد از آن كه حاج محمدکاظم مجدداً به ساروق برميگردد تا مشغول كشاورزي شود، بذري را كه قرار است بكارد ابتدا زكاتش را ميدهد و بعد به كشت و كار ميپردازد.
يك سال تابستان كه گندمهايش را چيده و كوبيده بود و در «خرمن جا» ريخته بود تا باد بدهد اما آن روز باد نميآمد مرد فقيري كه هر ساله از کربلايي کاظم مقداري گندم ميگرفت نزد وي ميآيد و ميگويد: كربلايي قدري گندم ميخواهم تا به آسياب ببرم فرزندانم گرسنه هستند. ايشان ميگويد: ميبيني كه باد نميآيد، تا برايت گندم آماده كنم با اين حال برميگردد به ده، غربال ميآورد و مقداري گندم غربال ميكند و به مرد ميدهد.
بعد ميرود مقداري علف براي گوسفندان ميچيند و به سمت خانه به راه ميافتد. در بين راه به امام زادهاي كه به «72 تن (1)» معروف است ميرود و فاتحهاي ميخواند وقتي بيرون ميآيد تا علفها را به دوش بگيرد و به خانه ببرد ناگهان دو سيد عرب نوراني و بسيار خوش سيما با لباسهاي عربي و عمامه سبز نزد او ميآيند و به او ميگويند؛ محمدكاظم بيا با هم در امامزاده براي بچههاي پيغمبر فاتحهاي بخوانيم.
وي ميگويد: من الآن در امامزاده بودم و فاتحه خواندهام. آنها اصرار ميكنند و پدرم داخل امام زاده ميشود. در قسمت اول امام زاده كه مزار 15 مرد است، فاتحه ميخوانند وقتي ميخواهند به قسمت «40 دختران» بروند، کربلايي کاظم ميگويد كه نبايد به آنجا رفت چون آنها زن هستند و شنيدهام كه مردها نميتوانند آنجا بروند يكي از آن آقايان ميگويد: اشتباه كردهاند، اينها خرافات است. اگر چنين باشد پس مردها نميتوانند قبر حضرت زينب در سوريه و حضرت معصومه در قم را زيارت كنند. و تاكيد ميكنند كه بيا فاتحه بخوان.
بعد ميروند قسمت ديگر كه 15 مرد و يك خانم هستند و آنجا هم فاتحه ميخوانند. يكي از آن آقايان به محمدکاظم ميگويد: محمد كاظم كتيبههاي سقف امام زاده را بخوان! ايشان به سقف نگاه ميكند و خط هايي به صورت نور برجسته را ميبيند كه قبلاً نبوده بعد ميگويد: آقا من سواد ندارم، مكتب نرفتهام، چطور بخوانم. آن آقا دوباره تكرار ميكند كه بخوان! بعد ميگويد: ما ميخوانيم تو هم بخوان و در حالي كه با دست به سينه وي ميكشد شروع ميكنند به خواندن 6 آيه از سوره اعراف از آيه 54 تا 59:
«بسم الله الرحمن الرحيم، ان ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره، الاله الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين...»
کربلايي کاظم آن آيه را با چند آيه پس از آن همراه با آن سيد ميخواند و آن سيد همچنان دست به سينه او ميكشد تا ميرسند به آيه 59 «اني اخاف عليكم عذاب يوم العظيم.»
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 10
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۳۴ #5
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
کربلايي کاظم بعد از خواندن آن آيات سرش را برميگرداند تا با آن آقا حرفي بزند اما كسي را آنجا نميبيند بعد با خودش ميگويد كه آنها يا امام بودهاند يا فرشته؟ اسم مرا از كجا ميدانستند؟ آنها غريب بودهاند؟ آنها قرآن را در سينه من گذاشتند و رفتند. بعد بيهوش ميشود و تا اذان صبح در امام زاده ميماند.
بعد كه به هوش ميآيد نماز صبح را ميخواند. هوا كه روشن ميشود علفها را برميدارد و به منزل ميآيد پدرش از وي ميپرسد: ديشب كجا بودي؟ خيلي دنبالت گشتيم. ميگويد: ديشب امام زاده بودم و ماجرا را تعريف ميكند. اهل خانه فكر ميكنند كه او دعايي شده يا جن گرفته پس او را نزد همان واعظي كه هر ساله به ساروق ميآمد ميبرند.
واعظ که حاج شيخ صابر عراقي نام داشت ميپرسد: پسر جان چطور شده آيا سواد داري. محمدکاظم ميگويد: نه سواد ندارم. كساني هم كه آنجا بودهاند گواهي ميدهند كه سواد ندارد. بعد ميگويد: خب حالا قصه چيست؟ ايشان ما وقع را توضيح ميدهد. آقا صابر ميپرسد چه چيز را يادت دادند؟ وي شروع به خواندن قرآن ميكند. آقا صابر ميگويد: اين قرآن ميخواند. جن گرفته نيست. به او كرامت شده آقا صابر قرآن ميخواهد، ميآورند هر جايي از قرآن را كه باز ميكند و يك آيه ميخواند حاج محمدکاظم بقيهاش را ميخواند. آقا صابر ميگويد: حالا كه به تو كرامت شده برويم خط هايي را كه در سقف امام زاده است ببينيم. وقتي وارد امامزاده ميشوند ميبينند نه خطي است، نه نوري!
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 10
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۳۷ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
حال اين سوال مطرح ميشود که چرا خداوند كربلايي كاظم را مورد لطف خود قرار داده و او را حافظ قرآن قرار ميدهد؟
خود کربلايي کاظم به اين سوال اينگونه پاسخ ميدهد که: من سه چيز را رعايت ميكردم كه شايد به خاطر همين سه چيز مورد لطف خداوند قرار گرفتم:
1- اين كه هرگز لقمه حرام نخوردم،
2- هرگز نماز شبم ترك نشد،
3- پرداخت خمس و زكاتم را هرگز قطع نكردم.
ايشان ميگفت وقتي ميخواهم لقمه شبههناكي بخورم احساس سيري به من دست ميدهد. وي ميگفت روي سينهام نوري را ميبينم كه به محض مواجه شدن با لقمه حرام آن نور به تيرگي گرايش پيدا ميكند و اگر لقمه حرامي بخورم بالا ميآورم.
چگونگي وفات كربلايي كاظم
ايشان20 روز قبل از فوتش در ساروق درباره مسئله فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت كرد. وي گفت من همين روزها فوت خواهم كرد. وقتي مُردم جنازهام را به قم منتقل كنيد و در آنجا به خاك بسپاريد. بعد كمي درنگ كرد و گفت خب اگر من اينجا بميرم شما براي انتقال جنازهام به قم دچار مشكل ميشويد، من ميروم قم. پس فرداي آن روز به قم رفت و 20روز بعد در آنجا فوت كرد و در قبرستان نو به خاك سپرده شد.
- منبع: تبیان
-----------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- امامزاده 72 تن ساروق در باغ بزرگي قرار دارد، كه پي بناي آن مربوط به قرن ششم هـ .ق است. امامزادگان مدفون شده در آنجا 72 تن هستند. زماني كه امام رضا عليه السلام در طوس تشريف داشتند علويوني كه در مدينه، كوفه و نجف بودند براي ملاقات امام به سمت مشهد حركت ميكنند. اما عوامل مأمون امام را به شهادت ميرسانند و دستور ميدهند كه علويون را برگردانند و اگر مقاومت كردند شهيد كنند. اين امام زادگان در جريان حركت به سمت مشهد به شهادت ميرسند و در سه مجموعه دفن ميشوند يك بخش 15نفر به اضافه يك خانم به نام «نصرت خاتون»، در بخش ديگر 15مرد و در بخش ديگر 40 زن مدفون شدهاند كه به 40 دختران معروف است.
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۷/۰۲/۲۸ در ساعت ۲۳:۳۸
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 14
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۸, ۲۳:۴۵ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
خب من زندگینامه مختصری از ایشون رو به نقل از سایت تبیان اینجا گذاشتم تا احیانا اگر دوستانی با این شخصیت و معجزه ای که برایش اتفاق افتاده آشنا نیستند، بتونند با مطالعه این مختصر با اصل قضیه آشنا بشن.
البته این معجزه در زمان خودش هم سر و صدای زیادی به پا کرده بوده و یادمه جایی خوندم ایشون رو برای امتحان نزد علمای بزرگ اون زمان من جمله مرحوم آیت الله خوانساری و مرحوم آیت الله بروجردی آورده اند. این بزرگواران هم بعد از امتحان های سخت و سوالهای دقیق به معجزه بودن این واقعه اذعان کرده اند. سعی میکنم منبع و مدرکش رو پیدا کنم و بذارم.
دوستان هم اگر نکته دیگه ای از این واقعه اطلاع دارند ممنون میشیم بفرمایند.
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 7
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۹, ۰۳:۱۸ #8
آقا پارسا روحت شاد
شنیدم از کنگره ی بین المللی تابستان 86 که برای اون مرحوم در اراک و ساروق برگذار شد چندتا سی دی منتشر شده
از پسر کربلایی کاظم یا نوه هاش میشه اونارو پی جور شد.
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۹, ۰۸:۲۳ #9
در اون كنگره چند تن از اساتيد از جمله آيت الله محسني گركاني و همچنين رئيس مجلس شوراي اسلامي و ... هم سخنراني كردند. سخنراني دكتر حداد عادل توسط يكي از نشريات قرآني پياده و چاپ شده . به محض دسترسي به متن آن را در اختيار دوستان قرار خواهم داد.
هُو بَس، ... ما بقی هَوَس، ... و انقَطَعَ النَفَس
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۹, ۱۹:۵۳ #10
اين پير يك شبه ره صد ساله ميرود
متني كه در زير ميخوانيد، گزيدهاي از سخنراني دكتر حداد عادل است كه در همايش كربلايي كاظم ايراد شده است. ايشان در اين سخنراني به نكات مهم و درسآموز از وقايعي همچون كربلايي كاظم اشاره كردهاند كه ميتواند براي ما بسيار مفيد و حايز اهميت باشد.
مردي روستايي، بيسواد، سادهدل و متدين به ناگاه در اثر افاضات معنوي و غيبي، حافظ كل قرآن كريم ميشود. امروز نزديك به 50 سال از فوت كربلايي كاظم سپري شده است. آن مرحوم در 128 سال پيش يعني در سال 1300 هجري قمري در ساروق به دنيا آمده است.
سؤال اين است كه چرا خداوند عالم، گاهي چنين حوادثي را ايجاد ميكند؟ حكمتي پشت سر اين وقايع نهفته است. فكر ميكنم آن حكمت اين باشد كه گاهي خدا ميخواهد امثال ما را كه در ظلمات ماديت اسير هستيم، بيدار كند. بدانيم غير از اين عالم ظاهري، عوالم ديگري هم هست كه آن عوالم بسي برتر و بزرگتر از اين دنيايي است كه شما ميبينيد و ميشناسيد.
گاهي خدا ميخواهد يك علامتي از آن جهان به ما نشان بدهد. خداوند با اين كرامتها و با اين شگفتيها ميخواهد ما را تكان بدهد. گاهي به خودمان ميگوييم: علت اين كه ما يك قدري در ايمانمان سستي داريم، اين است كه در زمان پيغمبر، اميرالمؤمنين و ائمه عليهمالسلام نبوديم. اگر در آن زمان بوديم حتماً ايمان ميآورديم. خداوند براي اين كه حجت را بر ما تمام كند، گاهي نمونهاي از همان معجزات و كرامات را به ما عرضه ميكند تا حجت تمام شود. حالا بايد از خودمان بپرسيم با اين كه آن ذهن شكاك و عيبجوي ما در صحت اين داستان نميتواند هيچ جور ترديدي بكند، چطور اين واقعه و امثال اين واقعه براي بيداري ما كفايت نميكند؟
اين سؤال مهمي است. يعني بنده و شما كه اينجا هستيم و اين واقعه را ميبينيم و ميشنويم و ميشناسيم و از زبان آيتالله محسني ميشنويم كه خودشان ميگويند 50 سال پيش بيواسطه از زبان كربلايي كاظم شنيده است، چطور است كه تكان نميخوريم. بنده فكر ميكردم كه از اين داستاني كه ما شاهد آن بودهايم، چه نتايجي ميتوانيم بگيريم. من 8 مورد يادداشت كردهام. اما اين فهرست را كامل نميدانم. ميشود نتايج بيشتر و بهتري هم گرفت.
1. بعد از آن كه بپذيريم اين واقعه يك واقعه غير عادي و غير طبيعي بوده، اولين نتيجه مهمي كه از آن گرفته ميشود، اثبات وجود عالم غيب در مقابل عالم مادي است. باور به اين كه هستي، منحصر در عالم مادي نيست و آفرينش الهي ساحتها و عرصههاي بسي برتر و فراختر از اين دنياي مادي دارد.
2. نتيجه دوم اثبات الهي بودن و آسماني بودن قرآن كريم است. اين كه خداوند وقتي ميخواهد از عالم غيب يك علامتي نشان دهد و دري از عالم غيب باز كند اين علامت، افاضه يكجاي كل قرآن كريم به سينه يك انسان است: ألم نشرح لك صدرك.
3. نتيجه سومي كه از اين واقعه بايد بگيريم اثبات اين است كه قرآن كريم تحريف نشده است. چقدر به شيعه مظلوم تهمت زده شده كه قرآني كه نزد شيعه است تحريف شده است. حالا با اين واقعه به خوبي ميتوان مطمئن شد كه دامن پاك قرآن از شبهه تحريف پاك است.
4. نتيجه چهارمي كه ميشود گرفت اثبات قابليت افراد آدمي براي دريافت هدايت و فيض الهي است. اين كه اين انسان يك گوهري است كه ميتواند به عالم بالا متصل شود و هر انساني اگر پاك بماند اين قابليت را دارد.
5. نتيجه پنجم، اثبات ولايت تكويني ائمه هدي و اهل بيت پيامبر و اولياي خداست كه ميتوانند با تصرف در نفوس، اين تحولات معنوي را ايجاد كنند. يك امامزاده، يك شهيد در راه خدا و ... ميتواند اينگونه در نفوس تصرف بكند و مهبط انوار الهي بشود. اين حقانيت ائمه هدي را نشان ميدهد. اين واقعه قرآن تنها نيست. اهلبيت هم هستند. اين واقعه ثقلين است يعني هر دو حقيقت را با خود دارد كه فرمود إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي.
6. نتيجه ششم اين است كه ببينيم كربلايي كاظم چه كارهايي كرده بود و چه كارهايي نكرده بود كه خدا به او چنين توفيقي داد. يك ركن مهم در دريافت اين فيض الهي پرهيز از مال حرام بوده است. وقتي حضرت سيدالشهدا روز عاشورا مرتباً اين لشكر معاند را دعوت به هدايت ميكردند؛ اينها تكان نميخوردند. حضرت زينب عليهاسلام به امام حسين عليهالسلام عرض ميكند: چه اتفاقي افتاده كه شما هر چه براي اينها صحبت ميكنيد اينها به دلشان اثر نميكند. ميفرمايند: اينها دلهايشان از لقمههاي حرام انباشته شده. در احوال كربلايي كاظم ميخوانيد كه خيلي مراقب بوده كه لقمه حرام از گلوي او پايين نرود. حالا شما ببينيد كه ما چقدر گرفتاريم و چقدر بايد احتياط بكنيم. مطلب ديگر عمل به احكام الهي است. پرداخت حقوق شرعي. اين خمس و زكاتي كه اگر همه آنهايي كه بر عهدهشان هست بپردازند، مشكل اختلاف طبقاتي و اين همه درد و رنجي كه در جامعه هست، حل ميشود. كربلايي كاظم از اول زندگي اين كار را ميكرد. در بعضي از نوشتهها ميخواندم كه كربلايي كاظم اين مسأله زكات را در جواني اشتباهي فهميده بود. خيال ميكرد كه اگر كسي گندم بكارد بايد نه دهمش را به فقرا بدهد. يك دهمش را براي خودش بردارد و به همين جهت ميكاشته، نه دهم به فقرا ميداده و يك دهم مصرف ميكرده. حالا ببينيد كه خدا چطور جبران ميكند.
7. نتيجه هفتم، معتبر بودن اين امامزادههايي كه در بقعه آنها اين اتفاق افتاده. من ميخواهم بگويم همه مسلمانها، همه شيعيان، همه مردم ايران دامن اين امامزادهها را نبايد از دست بدهند. اين يك برهاني است در اين كه اين امامزادهها صحيح النسب هستند و معتبرند. بعضي وقتها ممكن است يك جايي بقعهاي باشد و اعتباري نداشته باشد اين يك شاهدي است بر اعتبار اين امامزادهها و اين هم نتيجه كمي نيست.
8. نتيجه هشتم اين است كه ما باور كنيم كه راه حل مشكلات ما فقط و فقط در راه حلهاي مادي محدود و منحصر نيست. اين سخن به معناي اين نيست كه فكر نكنيم، تدبير نكنيم، برنامهريزي نكنيم، تعقل نكنيم و اسباب و وسايل را فراهم نكنيم. همه اين كارها را بايد بكنيم، اما توكل به خدا هم بكنيم. اميد به امداد غيبي هم داشته باشيم. حرف اين نيست كه عالم شهادت و عالم اسباب مادي را انكار كنيم، حرف اين است كه عالم غيب را انكار نكنيم. بنده ميخواهم خاطره مختصري كه خودم از كربلايي كاظم دارم خدمت شما عرض بكنم. يادم هست كه پنجاه و چند سال پيش بنده جريان كربلايي كاظم را اولين بار در روزنامه خواندم كه يك مردي قرآن كريم يك باره بر قلب او وارد و حافظ قرآن شده و علما تصديق كردند. در همان عالم كودكي خيلي اين مطلب در ذهن من اثر كرد و شايد مدتي اين را با خودم تكرار ميكردم كه عجب اتفاقي افتاده. ولي خب دسترسي نداشتم. بچهاي بودم شايد كلاس دوم و سوم دبستان. اين داستان گذشت تا من وارد دانشگاه شدم. سال 1342 يك جوان 18 سالهاي بودم. روزهاي جمعه عصر در يك جلسه ديني شركت ميكردم. استادي داشتيم كه روحاني بود. مرحوم آقاي دكتر احمد توانا. چون خيلي به آن مرد علاقه داشتم در بازگشت همراه ايشان هر شب يك راه طولاني را تا منزل طي ميكرديم. يكي از اين روزها من صبح جمعه بياختيار به ياد داستان كربلايي كاظم افتادم. از ذهن من گذشت كه هيچ كس راجع به كربلايي كاظم حرفي نميزند. كجا رفت؟ چي شد؟ چطور است كه يك همچين موضوع مهمي فراموش شده؟ عصر رفتم همان كلاس درس. شب همراه با آن استاد عزيز پياده ميآمديم. عجيب اين است كه بدون آن كه من ذكر كرده باشم، ديدم آقاي دكتر توانا شروع كرد و گفت: يك قصهاي ميخواهم براي تو بگويم آن موقع كه در قم بودم يك نفري را آوردند به نام كربلايي كاظم و او مدعي بود كه حافظ قرآن شده و من خودم او را ديدم و ايشان چند نمونه از امتحانهايي كه خودش از كربلايي كاظم كرده بود براي من تعريف كرد. اين واقعه براي من دو تا نتيجه داشت. يكي تأييد و تأكيد اصل موضوع و ديگر اين كه چطور آن چيزي كه به ذهن من گذشته بود و به كسي هم نگفته بودم، خداوند يك كسي را همان روز در كنار من قرار داد و او بدون هيچ مقدمه و سابقهاي شروع كرد. آنچه را كه خود بيواسطه ديده بود براي من تعريف كرد. من همواره از آن سال به بعد هر وقت به ياد كربلايي كاظم ميافتم دو تا برهان دارم بر حقانيت اين واقعه. يكي همه آنچه ديگران گفتهاند و يكي تجربه ساده شخصي خود من. اين وقايع باز هم اتفاق ميافتد. البته من ميدانم جامعه را از اين وقايع غيبي پر كردن درست نيست. توجه دارم كه خيليها دكان باز ميكنند و سوء استفاده ميكنند. اما ميخواهم بگويم كه وقايع صحيح غيبي يكي دو تا نيست، وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ يوسف/105. بنده هم مثل حضرت آيتالله محسني ميپرسم اگر اين واقعه جاي ديگري از دنيا اتفاق ميافتاد با آن چه ميكردند؟ آيا واقعاً 50 سال پيش يك نفر نبود كه يك فيلمي از اين مرد تهيه بكند يا يك نواري از او ضبط بكند؟ چرا ما اين كار را نكرديم؟ كي مقصر است؟ ما امروز هم هنوز اين اشتباهها را تكرار ميكنيم. اين سؤال مهمي است و ما بايد از اين وقايع براي اهتمام به ترويج قرآن و حاكم ساختن قرآن بر جان و جهان و بر درون و بيرون كه همه مقصد و مقصود انقلاب اسلامي است و اين همه رنج و صدمات و شهادتها و ايثار مال و جان و درگيريها داشته است، نتيجه بگيريم. هيچ وقت وحدت اسلامي به اندازه امروز در معرض خطر نبوده. امروز بايد قرآن را عليه دشمنان اسلام، مايه وحدت بكنيم. همان فرمايش پيامبر كه فرمود:
إذا انتبثت عليكم الفتن كقطع الليل المظلم و عليكم بالقرآن. پس سراغ قرآن برويم و اين دستور كار ما باشد.
منبع : ماهنامه قرآني نسيم وحي شماره 11 ، صفحه 4.
ویرایش توسط tabatabay : ۱۳۸۷/۰۲/۲۹ در ساعت ۲۰:۱۳
هُو بَس، ... ما بقی هَوَس، ... و انقَطَعَ النَفَس
-
تشکرها 10
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری