جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ۩۞۩ آیا صحابه،روز غدیر را فراموش کردند؟ ۩۞۩
-
۱۳۸۷/۰۶/۲۴, ۱۱:۵۶ #1
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 259
- مورد تشکر
- 756 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 109
- آپلود
- 206
- گالری
-
7
۩۞۩ آیا صحابه،روز غدیر را فراموش کردند؟ ۩۞۩
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونه امکان دارد صحابه رسول خدا بعد ایشان سخنان آن حضرت در مورد حضرت علی (ع) در روز غدیر را فرمواش کنند ویا نادیده بگیرند و یا برخلاف آن عمل کنند ؟
پاسخ1:
اساسا این وقتی مطرح می شود که ما صحابه را همانند پیامران الهی و اهل بیت رسول خاتم (ص) معصوم از خطا واشتباه بدانیم !
در پاسخ مواردی را متذکر میشویم که نشان می دهد برخی از صحابه نه تنها همچون بشر عادی مرتکب خطا و اشتباه سهوی شده اند بلکه بسیاری از آنها عمدا به جهت کسب متاع دنیا حق را لگد مال نموده اند و از این کار هیچ هراسی نداشتند.
الف-مواردی که دو گروه از صحابه در مورد یک مسئله خاص با یک دیگر به جنگ ونزاع پرداختنند و گروهی به حق یا به ناحق به قتل وهتک حرمت دیگر پرداختند . دراین حال قطعا هر دو گروه نمی توانستند بر حق باشند .
-غائله قتل عثمان توسط گروهی از صحابه
ب- مواردی که صحابه در زمان رسول خدا با امر رسول خدا به مخالفت پر داختند
- مخالفت گروهی از صحابه در جنگ احد در اطاعت امر آنحضرت جهت حفاظت از تنگه در احد که نهایتا باعث شکست مسلمین در جنگ شد
ج- مواردی که بعد از پیامبر صحابه برخلاف امر پیامبر عمل کردند
- جنگ های علیه خلیفه وقت مورد تایید خدا و رسول و منتخب مردم(جنگ های نهروان,صفین,[جمل)
-کشتار فرزند رسول خدا اهل بیت رسول خدا وصحابه رسول در واقعه کربلا
- مخالفت در احترام به خاندان عصمت وطهارت علی الخصوص دختر گرامی ایشان فاطمه زهرا (ع) توسط بزرگان صحابه خصوصا خلیفه اول و دوم
پاسخ 2:
چگونه می توان نعوذ بالله نسبت بی تدبیر و بی مسئولیت و سستی واهمال به خاتم پیامبران در تجهیز دین خود به امام ورهبر پس از خود داد ولی جرات نکرد نسبت فراموشکاری یا خطاکاری را به صحابه داد .
این پاسخی بود که استاد ابن ابی الحدید یعنی ابو جعفر النقیب در مقابل این اعتقاد ابن ابی الحدید به او داد که هراس داشت از اینکه نسبت سرپیچی از فرمان رسول خدا را به صحابه بدهد, اما از دادن نسبت اهمال کاری وسستی به پیامبر رادر تعیین تکلیف امت اسلامی برای تعیین ولی امت اسلامی بی مشکل بپذیرد .
ویرایش توسط حيدر کرار : ۱۳۸۷/۰۶/۲۴ در ساعت ۱۵:۵۹
ما با ولایت زنده ایم.......... تا زنده ایم رزمنده ایم
-
۱۳۸۷/۰۶/۲۴, ۱۳:۴۹ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 850
- مورد تشکر
- 3,450 پست
- حضور
- 35 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
9
اصناف ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)صحابه رسول خدا را ـ به گواهى آيات قرآن مجيد ـ مى توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:
1ـ پاكان و صالحان: آنها گروه هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمى كردند. همان گروهى كه در آيه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ).
2ـ مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مى رود، و در آيه 102 سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).
3ـ افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد كه در سوره حجرات آيه 6 به آنها اشاره شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا)، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.
4ـ مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود، كه در آيه 14 سوره حجرات به آنها اشاره شده است: (قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ).
5ـ منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند كه در همان سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، كه در آيه 101 به آنها اشاره شده است: (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِّنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ).
بى شك همه اينها پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه هاى پنجگانه تطبيق مى شود، آيا مى توان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟
مولایم علی فرموند:
يابُنَىَّ اِصبِر عَلَى الحقِ وَ اِن كانَ مُرّا; اى پسر جان! در راه حق صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج آور باشد.
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم ،گرمانده ام خموش ، خدا داند ودلم.....
چون عاقبت همه امور با خداست همه چیز را به او واگذار کردم.
-
-
۱۳۸۷/۰۶/۲۴, ۱۴:۴۰ #3
شیخ مفید در کتاب «اختصاص» دربارة اصحاب پیامبر (ص) روایت زیر را نقل کرده است: «عن محمد بن الحسن الصفار عن محمد ابن الحسین عن موسی بن سعدان عن عبدالله بن القاسم الحضرمی عن عمرو بن ثابت قال سمعت أبا عبدالله یقول: أن النبی علما قبض ارتد الناس علی أعقابهم کفّارا إلا ثلاثاً سلمان و المقداد و ابوذر الغفاری و ... الخ» مضمون این روایت دروغ آن است که پس از وفات رسول خدا (ص) مردم مرتد شدند و به حالت قبل از اسلام باز گشته و کافر شدند مگر سه نفر، سلمان و مقداد و أبوذرغفاري...!!!
پیش از آنکه به روات این حدیث بپردازیم ضروری است که توجه داشته باشیم در این روایت که دروغ در آن سرایت کرده نام عباس بن عبدالمطلب عموی علی؛و فرزندانش عبدالله و فضل و قثم و نیز خالد بن سعید بن عاص و براء بن عازب و حذیفه بن الیمان و ابوالهیثم التیهان و ... بسیاری از کسانی که در ماجرای خلافت رسول الله ع از علی- عليه السلام- جانبداری و با ابوبکر مخالفت کردند و حتی گروهی از آنان برای اظهار عدم رضایت خویش در خانة حضرت فاطمه - عليها السلام- اجتماع کردند، در شمار غیر مرتدین نیامده است! معلوم نیست ملاک ارتداد نزد جاعل حدیث چیست؟ اگر ملاک ایمان و ارتداد را جانبداری و عدم جانبداری از علی- عليه السلام- بدانیم، که در این صورت عدد غیر مرتدین هیچ تناسبی با سه یا هفت نخواهد داشت!!! به راستی که چراغ دروغ بیفروغ است. اکنون بپردازیم به راویان این حدیث:
راوی این حدیث نفاق افروز اتحاد سوز «عبدالله بن قاسم الحضرمی» است که در کتب رجالی شیعه بدین صفت زشت معروف است که عموما دربارة او گفتهاند: عبدالله بن قاسم الحضرمی المعروف بالبطل کذاب غال یروی عن الغلاة لا خیر فیه ولایعتد بروایته» یعنی جناب ایشان قهرمان دروغگویی و پهلوان غلو و ارتفاع است که جز از غالیان روایت نمیکند و قدمی به طرف خیر و صلاح بر نمیدارد و روایاتش مورد اعتنا و قابل اصغاء نیست!
لازم است ذکر کنیم که چند نفر نخستین از رجال و روات حدیث مذکور از علمای شیعة پس از غیبتاند که به ایشان کاری نداریم و از «موسی بن سعدان» آغاز میکنیم:
1- «موسی بن سعدان» را کتب رجال شیعه بدین شرح معرفی کردهاند:
الف – رجال نجاشی (ص 317) : «موسی بن سعدان الحناط کوفی روی عن ابی الحسن فی مذهبه غلو» از ابو الحسن روایت کرده و اهل غلو است.
ب – مجمع الرجال قهبائی : (غض) «موسی بن سعدان الحناط کوفی روی عن ابی الحسن ضعیف فی مذهبه غلو» از ابو الحسن روایت کرده که ضعیف و اهل غلو است.
ج – خلاصة الرجال حلی (ص 375) او را در بخش دوم کتاب که مخصوص ضعفاء و غالیان است آورده و فرموده: «ضعیف، فی مذهبه غلو» ضعیف و اهل غلو است.
د – رجال ابن داوود حلی (ص 545) او را در ردیف ضعفاء و مجهولین و مجروحین شمرده است.
و – شیخ محمد طه نجف در اتقان المقال (ص 376) موسی بن سعدان را در بخش سوم کتاب که اختصاص به ضعفاء دارد آورده است.
2- اما شرح حال نکبت مآل عبدالله بن القاسم الحضرمی:
الف – رجال نجاشی (ص 167) : «عبدالله بن القاسم الحضرمی المعروف بالبطل کذاب غال یروی عن الغلاة لاخیر فیه ولایعتد بروایته» معروف به سخنان باطل، دروغگو، اهل غلو است که از غلو کنندگان روایت میکند، خیری در او نیست و به روایتش اعتناء نمیشود.
ب – مجمع الرجال قهبائی (ص 34 ج 4) : (غض) «عبدالله بن القاسم البطل الحارثی کذاب غال ضعیف متروک الحدیث معدول عن ذکره أیضا عن الغضائری: عبدالله بن القاسم الحضرمی کوفی ضعیف ایضا غال متهافت لاارتفاع به» عبدالله بن قاسم کذابی اهل غلو و ضعیف است که حدیث او متروک است و ذکر نمیشود و متناقضگو است و حدیث او مقبول نیست.
ج – رجال طوسی (ص 357): «عبدالله بن القاسم الحضرمی الواقفی» عبدالله واقفی مذهب است.
د – خلاصة حلی (ص 236): «عبدالله بن القاسم الحضرمی من أصحاب الکاظم واقفی وهو معروف بالبطل وکان کذاباً روی عن الغلاه لاخیر فیه و لایعتد بروایته ولیس بشیء ولایرتفع به» عبدالله بن قاسم الحضرمی از اصحاب امام کاظم - عليه السلام- و واقفی مذهب و معروف به سخنان باطل و دروغگو است که از غلوکنندگان روایت میکند خیری در او نیست و به روایتش اعتنا نمی شود و ارزشی ندارد و حدیثش مقبول نیست.
ه - رجال ابن داود حلی (ص 470): «عبدالله بن القاسم الحضرمی المعروف بالبطل واقفی کذاب غال یروی عن الغلاۀ ولا خیر فیه ولایعتد بروایته لیس بشئ» معروف به سخنان باطل، دروغگو و اهل غلوی است که از غلوکنندگان روایت میکند، خیری در او نیست و به روایتش اعتناء نمی شود و ارزشی ندارد.
و – در رجال طه نجف (ص 361) و در رجال تفرشی (ص 204) نیز او به همین صفات نکوهیده وصف شده، در نهج المقال استرابادی نیز همین گونه معرفی شده است.
3- اما عمرو بن ثابت که عبدالله از او روایت کرده:
الف – مجمع الرجال (ص 257): (غض) «عمرو بن ثابت بن هرمز ابوالمقدام مولی بنی عجل کوفی ضعیف جداً» عمرو بن ثابت بسیار ضعیف است.
ب – حلی در خلاصة الرجال (ص 241) او را در بخش دوم کتاب خویش که مخصوص ضعفاء است آورده و نوشته: «عمرو بن ثابت ضعیف جداً قاله الغضائری» غضائری میگوید که عمرو بن ثابت بسیار ضعیف است. باقی کتب رجال در شرح حال عمرو در تردیدند، البته برای ضعف و کذب این حدیث وجود همان عبدالله قاسم، پهلوان دروغگویی کافی است.
اما سند حدیث دیگر در کتاب «اختصاص» مفید چنین ذکر شده:
«عن الحرث بن المغيرة قال: سمعت عبدالملک بن أعین یسأل أبا عبدالله- عليه السلام- فلم یزل یسأله حتی قال: فهلک الناس إذاً؟ فقال: إی والله یا ابن أعین، هلک الناس أجمعون، قلت: أهل الشرق و الغرب؟ قال: إنها فتحت علی الضلال، إی والله هلکوا إلا ثلاثة نفر: سلمان الفارسی وأبوذر والمقداد ولحقهم عمار وأبوساسان الأنصاری وحذیفه وأبوعمره فصاروا سبعة» !! از حرث بن مغیره روایت شده که گفت شنیدم عبدالملک بن أعین از امام صادق - عليه السلام- پیوسته سؤال میکند تا اینکه گفت: پس مردم [گمراه و] هلاک شدند، آن حضرت فرمود: آری ابن اعین، به خدا سوگند همة مردم هلاک شدند، گفتم : اهل خاور و باختر؟ فرمود : گمراهی همه جا را فرا گرفت، آری سوگند به خدا همه هلاک شدند مگر سه تن: سلمان فارسی و ابوذر و مقداد. و پس از آن عمار و ابوساسان انصاری و حذیفه و ابو عمره به آنها پیوستند که شدند هفت نفر!! که البته در این روایت بزرگواری کرده، عدد غیر مرتدین را به هفت رساندهاند!
این روایت در رجال کشی بدین ترتیب آمده است:
«محمد بن مسعود قال حدثنی علی بن حسن فضال قال حدثنی العباس بن عامر و جعفر بن محمد بن حکیم بن أبان بن عثمان عن الحرث بن المغیره البصری قال ... الخ»
اکنون ببینیم روات آن چه کسانی اند :
1- علی بن الحسن بن فضال مطعون علمای بزرگ فقه و رجال است، تا حدی که صاحب کتاب السرائر (ص 115) فرموده او واقفی و کافر و ملعون است و او و پدرش رأس کلّ ضلال و گمراهیاند.
اما جعفر بن محمد بن حکیم که تنقیح المقال (ص 223) از رجلی از اهل کوفه نقل کرده که او گفته: «و أما جعفر بن محمد بن حکیم فلیس بشئ جعفر بن محمد ارزشی ندارد».
2- اما أبان بن عثمان:
الف – خلاصة حلی او را فاسد المذهب دانسته زیرا از ناووسیه به شمار می رود.
ب – محقق حلی در «المعتبر» فرموده : «فی أبان بن عثمان ضعفاً» ابان ضعیف است.
ج – رجال کشی نیز او را از ناووسیه دانسته است.
د – فخر المحققین از پدرش حلی نقل نموده که او دربارة ابان میفرمود : «الأقرب عدم قبول روایته لقوله إن جاءکم فاسق بنبإفتبینوا ولافسق أعظم من عدم الایمان» بهتر عدم پذیرش روایت اوست زیرا خداوند میفرماید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، دربارة آن تحقیق کنید، و فسقی بالاتر از بیایمانی نیست».
قضاوت با خوانندگان فهیم این کانون
### توضیح آن که:
ناووسیه پیروان «عبدالله بن ناووس بصری» را گویند که ائمه پس از امام صادق - عليه السلام- را به امامت قبول نداشته و خود آن حضرت را امام حی و حاضر و مهدی موعود می دانند!
ویرایش توسط damavand : ۱۳۸۷/۰۶/۲۴ در ساعت ۱۸:۲۹
-
تشکر
-
۱۳۸۹/۰۴/۰۵, ۱۶:۴۶ #4
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
[QUOTE=damavand;45642]شیخ مفید در کتاب «اختصاص» دربارة اصحاب پیامبر (ص) روایت زیر را نقل کرده است: «عن محمد بن الحسن الصفار عن محمد ابن الحسین عن موسی بن سعدان عن عبدالله بن القاسم الحضرمی عن عمرو بن ثابت قال سمعت أبا عبدالله یقول: أن النبی علما قبض ارتد الناس علی أعقابهم کفّارا إلا ثلاثاً سلمان و المقداد و ابوذر الغفاری و ... الخ» مضمون این روایت دروغ آن است که پس از وفات رسول خدا (ص) مردم مرتد شدند و به حالت قبل از اسلام باز گشته و کافر شدند مگر سه نفر، سلمان و مقداد و أبوذرغفاري...!!!
پاسخ:
در رابطه با این روایاتی که می گویند بعد از پیامبر(ص) مردم مرتد شدند مگر عده ای اندک،لازم است به معنای ارتداد در این روایات توجه داشته باشیم:
اين مضمون كه مردم پس از درگذشت پيامبر اسلام مرتدّ شدند، در منابع حديث ما روايات متعددى از امامان((عليهم السلام)) نقل شده است. در منابع اهل تسنّن هم نزديك به اين مضمون به چشم مى خورد.
بايد توجّه داشت كه منظور از ارتداد در اين روايات، ارتداد در اعتقاد به خدا و قيامت و پيامبرى نيست; بلكه ارتداد در يكى از اصول اساسى اسلام، يعنى مسأله ولايت است. آنان پس از اينكه در روز غدير با بيعت خويش وفادارى خويش را نسبت به اين امر اعلام كردند، پس از درگذشت پيامبر اين پيمان را شكستند و از آن اعتقاد برگشتند. البته انگيزه افراد در اين امر مختلف بود. برخى به خاطر تعصب و برخى به خاطر ترس و برخى به خاطر اينكه آن حضرت كسانى از بستگان آنان را در جنگهاى صدر اسلام كشته بود دچار ارتداد شدند.
-
-
۱۳۸۹/۰۴/۱۳, ۰۹:۲۷ #5
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۸
- نوشته
- 4,189
- مورد تشکر
- 9,650 پست
- حضور
- 63 روز 11 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با سلام و درود
پس از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، دو عملكرد رخ داد كه هر كدام از یك صنف بود و علی القاعده دو توجیه متفاوت داشت.
توجیه اول:
عده ای علی رغم سفارشات پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، درباره وصایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام، هنگامی كه امر جامع تشیع جنازه پیامبر هنوز باقی بود، تشكیل جلسه ای دادند تا خلیفه بعدی را مشخص كنند و با همان عده اندك موجود در سقیفه كه هرگز اكثریت مدینه هم نبودند (چه رسد به اكثریت مسلمانان)، خلیفه تعیین كردند، و سپس از مردم بیعت گرفتند؛ به طوری كه بنا به نوشته شیخ مفید در كتاب "الجمل" عده ای از بادیه نشینان كه برای خرید به مدینه آمده بودند به زور برای بیعت برده شدند.
این عده اندك كه گردانندگانش چند نفر انگشت شمار بودند از قبل هم محبّ اهلبیت علیهم السلام نبودند و مراتب مهربانی و مودتی از ایشان نسبت به اهلبیت گزارش نشده و حتی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله، نیز چنین نبودند. مثلا، برای مثال در جنگ احد وقتی دشمن گردنه را دور زد و مسلمین در محاصره افتادند، علی رغم به خطر افتادن جان رسول خدا صلی الله علیه و آله، او را رها نمودند و به دامان كوه فرار كردند.
واقعیت آن است كه رسول گرامی اسلام با جریان نیرومندی به نام قریش، در میان اصحاب خود، روبرو بوده است. بسیاری از حوادث دوران حیات مبارك حضرتش در درگیری با این گروه گذشته است.
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أَبیها، وَ بَعلِها وَ بَنیها، وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها، بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُک
خدایا! صلوات و درود تو بر فاطمه، و بر پدر فاطمه، و بر همسر فاطمه، و بر دو پسر فاطمه، و بر آن سرّی که در فاطمه به ودیعه نهاده ای؛ به آن تعداد که علم تو آن را در بر می گیرد.
-
-
۱۳۸۹/۰۴/۱۳, ۰۹:۲۸ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۸
- نوشته
- 4,189
- مورد تشکر
- 9,650 پست
- حضور
- 63 روز 11 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
قریش در دو جبهه با پیامبر اكرم(ص) و منویات او مبارزه می كرده است: عده ای در صف مبارزه علنی بودند، و عده ای هم در میان مسلمانان خود را جای دادند.
آیا جای تأمل نیست اگر بدانیم در آیات مكی قرآن از سه گروه مؤمنان، مشركان و كسانی تحت عنوان «فى قلوبهم مرض»(مدثر/31)، یادمی شود.
این گروه اخیر چه كسانی هستند كه اسما مسلمانند، ولی واقعا نه؟
آیا این گروه عده ای از قریش نیستند كه به طمع دستیابی به ثمرات پیروزی احتمالی اسلام خود را در جمع مسلمانان جای دادند؟!
البته طبیعی است كه همه قریش منافق نبوده اند، و در میان آنان ـ به خصوص در میان توده عوام آن ـ بوده اند بسیاری كه به راستی ایمان داشته اند، ولی این گروه رهبری قریش را در دست نداشته اند.
این جریان را عمر در مذاكره خود با ابن عباس برملا می كند؛ آن جا كه می گوید: ای ابن عباس! علی شایسته ترین فرد برای احراز خلافت بود، ولی قریش نمی توانست هم پیامبری و هم خلافت را در دست بنی هاشم ببیند. لذا قریش خلافت را برای خود برگزید و كاری درست و موفق بود! (الكامل فى التاریخ3/24 ـ شرح ابن ابی الحدید3/107 ـ تاریخ بغداد2/97)
سران قریش كه از ابتدا نیز ایمان به اسلام نیاوردند و هرگز محبت اهلبیت را در دل نداشتند، تصمیم گرفتند مهار خلافت را در دست گیرند، و در رقابت با بنی هاشم به برتری دست یابند. با توطئه، تطمیع و ارعاب جو عمومی را در دست گرفتند.
اعتراضات اولیه انصار نیز با فریب و حتی ترور بعضی از سران آنان (داستان سعد بن عباده، قتیل الملائكة) سركوب شد.
عوام قبائل هم كه عادتی جز پیروی از شیوخ نداشتند، سكوت اختیار كردند و رأی سران را پذیرفتند. و این اكثریت دلخواه قریش را تأمین می كرد.
آن ها كسانی بودند كه از جیش اسامه تخلف كرده و علی رغم تاكید رسول خدا صلی الله علیه و آله، همراه اسامه از مدینه بیرون نرفتند.
تحصن اصحاب خاص پیامبر در منزل امیر المؤمنین، و آتش زدن درب منزل آن حضرت در اعتراض به همین جریان واقع شد.
ویرایش توسط میقات : ۱۳۸۹/۰۴/۱۳ در ساعت ۰۹:۳۳
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أَبیها، وَ بَعلِها وَ بَنیها، وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها، بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُک
خدایا! صلوات و درود تو بر فاطمه، و بر پدر فاطمه، و بر همسر فاطمه، و بر دو پسر فاطمه، و بر آن سرّی که در فاطمه به ودیعه نهاده ای؛ به آن تعداد که علم تو آن را در بر می گیرد.
-
-
۱۳۸۹/۰۴/۱۳, ۰۹:۳۴ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۸
- نوشته
- 4,189
- مورد تشکر
- 9,650 پست
- حضور
- 63 روز 11 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
توجیه دوم:
عده دیگر قاطبه مردم از قریش و غیر قریش بودند كه اكثریت غالب اصحاب را تشكیل می دادند. آنان هم پیامبر(ص) را مقدس می دانستند، و هم به اهلبیت(ع) احترام می گذاردند، كه نمونه های تاریخی زیادی در دست است.
اینان وقتی با كار انجام شده سقیفه مواجه شدند مقاومت زیادی نشان نداند، و حتی در مواجه با سرزنش های برخی شیفتگان حضرت علی علیه السلام، از جمله زهرای مرضیه سلام الله علیها، می گفتند: اگر علی زودتر می آمد با او بیعت می كردیم.
حتی عده ای از آنان نزد حضرت علی علیه السلام آمدند و اظهار وفاداری به او كردند كه علی علیه السلام از آنان خواست فردا در جای معینی جمع شوند، اما جز چند نفر محدود نیامدند.
اینان مشكلشان بغض اهلبیت علیهم السلام نبود، بلكه مشكل بی بصیرتی و عدم آگاهی داشتند.
نكته نهایی:
در نظام قبیلگی عجیب نیست، اگر حمایت خیلهای انبوه مردم را از یك رأی باطل و غیر قابل قبول ببینیم.
در نظام قبائلی معمولا شیوخ قبیله فكر می كنند و تصمیم می گیرند، و بقیه مردم تبعیت می كنند و به نفع آن فریاد می كشند.
این همان اتفاقی است كه در جریان سقیفه واقع شد.
اینان خیلی راحت از شیوخ خود تبعیت كردند، به خصوص كه عده شیفتگان علی(ع) را اندك و جبهه مقابل را كثیر یافتند؛ و باز به خصوص وقتی جلوگیری از تفرقه مسلمین اسباب دست دشمنان اهلبیت(ع) شد؛ و از این رو تماشاگر آتش گرفتن درب خانه حضرت علی(ع) شدند.
برای آن كه از نفوذ تعصبات جاهلی در میان عرب صدر اسلام نسبت به قبیله و نظام قبائلی بیشتر مطلع شوید، مطالعه كتاب تاریخ تحلیلی اسلام نوشته دكتر سید جعفر شهیدی مفید است.
ویرایش توسط میقات : ۱۳۸۹/۰۴/۱۳ در ساعت ۰۹:۳۷
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أَبیها، وَ بَعلِها وَ بَنیها، وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها، بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُک
خدایا! صلوات و درود تو بر فاطمه، و بر پدر فاطمه، و بر همسر فاطمه، و بر دو پسر فاطمه، و بر آن سرّی که در فاطمه به ودیعه نهاده ای؛ به آن تعداد که علم تو آن را در بر می گیرد.
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری