جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: فلسفه اخلاق

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    26,365
    مورد تشکر
    68,356 پست
    حضور
    22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
    دریافت
    26
    آپلود
    0
    گالری
    8953

    فلسفه اخلاق




    فلسفه اخلاقبنام تو اي قرار هستيفلسفه اخلاق

    مقدمه

    درباره اخلاق، علوم گوناگوني پديد آمده است كه هر كدام به جنبه خاصي در باره آن مي‌پردازد؛ مثل علم اخلاق، اخلاق وصفي، فلسفه اخلاق و ...فلسفه اخلاق به مبادي تصوري و تصديقي علم اخلاق مي‌پردازد و مي‌توان مباحث آن را به شكل ذيل تنظيم كرد:

    1. مبادي تصويري همچون مفاد بايد و نبايد، حسن و قبح، مسؤوليت، ارزش، الزام.
    2. مبادي تصديقي همچون ماهيت قضاياي اخلاقي، مدرك قضاياي اخلاقي، معيارهاي قضاياي اخلاقي، كليت قضاياي اخلاقي، رابطه بايد و هست.
    3. نظام اخلاق اسلام و مباني آن

    بايسته‌هاي فلسفه اسلامي عبارتند از: ارائه نظام اخلاقي با همه تفاصيل، استخراج يك فلسفه اخلاق از آيات و روايات، بيان نتايج دور و نزديك نظام اخلاقي اسلام.
    * * *
    در باب اخلاق، علوم گوناگوني پديد آمده است كه هر كدام به جنبه خاصي در باب آن مي‌پردازند. علوم مذكور عبارتند از:

    1. علم اخلاق؛

    2. اخلاق وصفي؛

    3. تعليم و تربيت؛

    4. فلسفه علم اخلاق؛

    5. فلسفه اخلاق.

    علم اخلاق به صفات و افعال خوب و بد و آثار و نتايج آن‌ها مي‌پردازد. صفات اخلاقي كدامند؟ چه آثار و فوايدي دارند؟ چه صفاتي را بايد كسب كرد. از چه صفاتي بايد به‌ دور بود.
    حاصل آن كه شناخت خوب و بد افعال و صفات، آثار آن‌ها و شيوه آراستگي به صفات افعال خوب و پرهيز از افعال و صفات بد، محتواي علم اخلاق است (نراقي: 1383: ج1، ص4-9).
    اخلاق وصفي به اخلاق مكاتب، اقوام، ملل و اشخاص مي‌پردازد؛ مثل اخلاقيات اسلام، مسيحيت، اخلاق سرخپوستان، سياه پوستان، اخلاق هيتلر، اخلاق گاندي وامثال آن. تعليم و تربيت به شيوه كسب فضايل و دفع رذايل مي‌پردازد و سير و سلوك عرفاني را مي‌توان در آن جاي داد. فلسفه علم اخلاق به رئوس ثمانيه "علم اخلاق" مي‌پردازد؛ يعني به تعريف علم اخلاق، موضوع و مسائل. روش و هدف و ضرورت و بزرگان و تحولات آن. در واقع اين علم، علم درجه دوم است، علمي در باب علمي ديگر است.
    فلسفه اخلاق علمي است كه به مبادي تصوري و تصديقي و معيارهاي كلي خوب و بد در اخلاق مي‌پردازد.
    توضيح آن‌كه، سوال‌هايي در باب اخلاق مطرح است كه در هيچ يك از علوم مربوط به اخلاق (علم اخلاق، اخلاق وصفي، تعليم و تربيت. فلسفه علم اخلاق بررسي نمي‌شوند كه عبارتند از:

    1. مفاد بايد و نبايد اخلاقي چيست؟
    2. مفاد حسن و قبح چيست؟
    3. مفاد مسؤوليت، ارزش، وظيفه الزام چيست؟
    4. مفاهيمي همچون عدالت، ظلم، خوب و بد و خير آيا بديهي هستند يا نيازمند به تعريف؟
    5. قضاياي اخلاقي اخباري هستند يا انشايي؟
    6. اگر انشايي هستند، انشاي محض هستند يا انشاي مبتني بر واقع؟
    7. اگر اخباري هستند، چه نوع اخباري هستند؟
    8. آيا عقل مدرك اخلاق، عقلي غير از عقل نظري است؟
    9. آيا بايد و نبايد‌هاي اخلاقي و هست و نيست رابطه دارند؟
    10. معيار و ملاك خوب و بد اخلاق كدام است؟
    11. قضاياي كلي اخلاق بديهي هستند يا نظري؟
    12. قضاياي اخلاقي فطري هستند يا اكتسابي؟

    فلسفه اخلاق علمي است كه به اين سوال‌ها پاسخ مي‌دهد و مي‌توان گفت فلسفه اخلاق به مبادي تصور و تصديقي اخلاقي مي‌پردازد و مبادي تصديقي اصل و مبادي تصوري مقدمات آن‌ها را فراهم مي‌كند.
    در فلسفه وكلام اسلامي و علم اصول و علم اخلاق مي‌توان به صورت پراكنده، مباحث مذكور را دنبال كرد؛ ولي مباحث مذكور بعد ازعلامه طباطبايي و شهيد مطهري و به‌وسيله اين دو فيلسوف بزرگ انسجام يافت كرد و هم اكنون با مباحث فراواني در اين باب مواجه هستيم كه ريشه اكثر آن‌ها يا عين آن‌ها در كلمات حتي فارابي و ابن سينا يافت مي‌شود.
    عقل علمي و نظري و مباحث مربوط به حسن و قبح و نيز سعادت و شقاوت نفس انساني در كلمات فارابي و ابن سينا، ملاصدرا و ديگر فيلسوفان و مباحث حسن و قبح عقلي و شرعي در مباحث متكلمان و نيز مفاد بايد و نبايد و حسن و قبح و بحث در باب مصالح و مفاسد در اصول و معيارهاي كلي و جزئي خوب و بد در اخلاق اسلامي، همه گوياي وجود اين مباحث در فرهنگ و انديشه اسلامي انديشه‌وران مسلمان است و انسجام آن‌ها به‌وسيله علامه طباطبايي و شهيد مطهري و ديگر بزرگان تأكيد بر آن و كتاب‌هاي فراواني كه هم اكنون در اين باب به‌وسيله محققان مسلمان به نگارش درآمده، ظهور و بروز اين حقيقت است. با توجه به كتاب‌هاي مختلف در اين باب شايد بتوان مباحث فلسفه اخلاق اسلامي را به اين صورت عنوان كرد:

    1. مفاد بايد و نبايد و حسن و قبح،
    2. مفاد وظيفه، الزام، تكليف، مسؤوليت، ارزش؛
    3. عقل عملي و نظري و ادراكات آن‌ها؛
    4. اخبار يا انشاني بودن قضاياي اخلاقي؛
    5. كليت قواعد اخلاقي؛
    6. معيارهاي كلي خوب و بد و حسن و قبح؟
    7. رابطه بايد و هست در فلسفه اخلاقي اسلامي؛
    8. مباني براي نظام اخلاقي اسلام.

    مي‌توان مباحث مذكور را در عناوين كلي‌تر جاي‌ داد كه عبارتند از:

    1. مبادي تصوري
    1ـ1. مفاد بايد و نبايد؛
    1ـ2. مفاد حسن و قبح؛
    1ـ3. مفاد مسؤوليت، ارزش،وظيفه، الزام و . . . ؛
    1ـ4. انشايي يا اخباري بودن قضاياي اخلاقي.
    2. مبادي تصديقي و معيارها
    2ـ1. نوع قضاياي اخلاقي؛
    2ـ2. مدرك قضاياي اخلاقي چيست؟
    2ـ3. معيار قضاياي اخلاقي؛
    2ـ4. كليت قضاياي اخلاقي؛
    2ـ5. رابطه بايد و هست.
    3. نظام اخلاق اسلام ( مبادي و نتانج)
    3ـ1. مباني فلسفي؛
    3ـ2. مبادي كلامي ؛
    3ـ3. نتايج اين مباني؛
    3ـ4. غايت و مطلوب نهايي در اخلاق اسلامي.

    ادامه دارد ...........


    فلسفه اخلاق

    ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۶/۲۵ در ساعت ۰۱:۱۲


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    402
    مورد تشکر
    884 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    4



    سلام بر شما استاد . ببخشید میشه زیر دیپلم صحبت کنید ماهم بفهمیم . کلی طول کشید تازه تونستم بخونمش
    *** مولا دلم هواییه ***
    میخوام بیام بین الحرمین
    اونجا که عشاق میمونن
    بگن" عباس" یا "حسین"

  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    26,365
    مورد تشکر
    68,356 پست
    حضور
    22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
    دریافت
    26
    آپلود
    0
    گالری
    8953



    فلسفه اخلاقبنام تو اي قرار هستيفلسفه اخلاق



    توصيح اختصاري مباحث مذكور در بالا و نحوه ارتباط آن‌ها با همديگرچنين است:
    الف. در بحث مفاد بايد و نبايدنظريات گوناگوني مطرح مي‌شود كه عبارتند از:

    1. بايد و نبايد‌ها، صورتمجازي حسن و قبح هستند. عقل بايد و نبايد ندارد، بلكه اين كه گفته مي‌شود "عقلمي‌گويد بايد از شرع اطاعت كرد" يا "عقل مي‌گويد از ظلم بايد پرهيز كرد"، همهمسامحه است و معناي آن اين است كه عقل فاعل اين امور را مدح يا ذم مي‌كند و در واقعمفاد آن‌ها اين است كه "اطاعت از شرع حسن است" و‌"ظم قبيح است" (محقق اصفحاني،بي‌تا، ج2، ص3.

    -2 مفاد بايد و نبايد، ضرورت ادعايي است؛ ضرورتي كه از ضرورتتكويني بين علت و معلول گرفته شده است.
    توضيح: رابطه بين انسان و افعال او بهدليل اختيار، رابطه امكاني است، يعني صدور فعل از انسان ضرورت ندارد. از طرف ديگرانسان براي رسيدن به پاره‌اي از اهداف و غايات خود بايد افعال خاصي را انجام دهد؛به‌طور مثال، براي تأمين نياز بدن و سير شدن بايد غذا بخورد؛ پس ضرورت دارد رابطهامكاني بين انسان و افعال اختياري او از حالت امكاني به حالت ضرورت تبديل شود تاانسان فعل را انجام دهد. اينجا است كه انسان به يك جعل و قرار داد دست مي‌زند؛ يعنيرابطه بين خود و افعال خود را كه رابطه امكاني است، با جعل و ضرورت به رابطه ضرورتبديل مي‌كند و جعل يك ضرورت مي‌كند و به تعبير ديگر رابطه امكاني بين خود و فعلخود را (مثل غذا خوردن) مجازاً مصداق رابطه ضرور قرار مي‌دهد؛ چنان‌كه "انسان شجاع" را كه مصداق واقعي انسان است، به طور مجازي، مصداق شير قرار مي‌دهد؛
    پس "بايدبه عدالت رفتار كرد"، مساوي است با" ضرورت دارد عمل به عدالت"؛ آن‌هم يك "ضرورتجعلي و قراردادي و مجازي" و اين كار مجازي و قراردادي بايد صورت بگيرد تا انسان بهاهداف و غايات مطلوب خود برسد.
    روشن است كه لازمه اين مبنا اين است كه قضاياياخلاق را انشائي بدانيم نه اخباري؛ ولي نه انشاي محض و بدون ملاك واقعي؛ بلكه انشايمبتني بر واقع؛ زيرا اين انشاي و جعل و قرار داد بر اساس رابطه حقيقي بين افعال ونتايج آن صورت مي‌گيرد؛ به‌طور مثال، از آن‌جا كه بين "غذا خوردن" و "سير شدن و رفعنيازمندي‌هاي بدن" رابطه علي و معلولي وجود دارد، انسان براي اين‌كه غذا بخورد تاسير شود، بين خود و فعل غذا خوردن رابطه ضرور جعل مي‌كند.

    -3نظريه ضرورت بالغير: مفاد "بايد و نبايد" ضرورت بالغيراست. فاعل مختار با اراده و خواست خود به فعلي كه تا قبل از اين خواست و اراده ممكنبود، وجوب و ضرورت مي‌بخشد و اين ضرورت و وجوب بالغير است: وقتي مي‌گويد "بايد اينكار را انجام داد"، در واقع يعني "تحقيق اين فعل مورد اراده باست". اين ضرورت،ضرورت تحقق و واقعي است كه از ناحيه انسان و اراده او به فعل تعلق مي‌گيرد (حائري، 1361: ص102-104)

    -4 نظريه الزامات نفساني: مفاد "بايد و نبايد" ضروت و الزاماست؛ ولي نه ضرورت اعتباري و نه ضرورت بالغير؛ بلكه ضرورت و لزومي كه انسان درونخود به علم حضوري مي‌يابد. بايد و نبايد‌هاي اخلاقي بيانگر اين الزام‌هاي نفساني ودروني هستند و به‌طور مثال، "بايد به عدالت رفتار كرد"، بيانگر الزام دروني انسانيبه عدالت است، پس بايد و نبايد‌ها حاكي از الزام‌هاي درون نفس هستند (لاريجاني،بي‌تا، ص64 و65).

    -5 نظريه ضروت بالقياس: مفايد "بايد و نبايد" ضرورت بالقياسالي الغير است؛ همچون ضرورتي بين غذا خوردن و سير شدن كه علت و معلول هستند و بينهر علت و معلولي ضرورت بالقياس الي الغير برقرار است؛ يعني بالقياس به معلول علتضروري الوجود و بالقياس به وجود علت، معلول ضرورت وجود دارد؛ پس بايد به عدالترفتار كرد، بيانگر اين است كه بالقياس به رسيدن به كمال مطلوب عدالت ضرورت دارد يا "بايد مجرم را مجازات كرد"، بيانگر اين جمله است كه "بالقياس به امنيت اجتماعيمجازات مجرم ضرورت دارد" (مصباح، 1366: ج1، ص180).
    در اين نظريه، ضرورت جعلنمي‌شود بلكه كشف مي‌شود و فهم بايد و نبايد‌ها فهم واقعيت‌ها است .

    -6نظرضرورت بالقياس و بالغير: مفاد بايد و نبايدها‌ ضرورت بالقياس است؛ ولي ضرورتي كه ازضرورت بالقياس ديگر استنتاج شده است. توضيح: بين فعل و نتيجه آن رابطه علّي ومعلولي برقرار است؛ ولي فعل دو حيث دارد: حيث في نفسه و حيث صدور از فاعل، و رابطهعلّي بين فعل (با حيث في نفسه) و نتيجه باعث رابطه علّي بين فعل از حيث صدور ازفاعل و نتيجه مي‌شود و اين ضرورت بالقياس دوم مفاد بايد و نبايد است؛ به‌طور مثالمي‌توان گفت:
    غذا خوردن باعث سير شدن است ( تامين نيازمندي‌هاي بدن(
    تاميننيازمندي‌هاي بدن مطلوب انسان است
    ذاخوردن باعث به‌دست آمدن مطلوب انسان است.
    پس اگر كسي به دنبال مطلوب خود است، بايد غذا بخورد. "بايد غذا بخورد" كه درنتيجه قرار دارد، غير از مقدمه‌اي است كه عبارت است از"غذا خوردن موجب سير شدناست"؛ بلكه قضيه‌اي است كه از آن قضيه و قضاياي ديگر استنتاج شده است؛ پس بر خلافنظريه شماره 5 كه مفاد بايد و نبايد را ضرورت بالقياس بين فعل و نتيجه مي‌دانست، دراين نظريه مفاد بايد و نبايد ضرورت بالقياسي است كه از آن مقدمه استنتاج شده و بههمين دليل بالقياس و بالغير است (معلمي، 1385: ص223-225).

    ب. در بخش حسن و قبح نيز نظرياتمطرح عبارتند از:
    -1 ملائمت و منافرت با طبع يا قوه عاقله و قوه مدركهيا كمال مطلوب.


    -2 نقصان و كمال: به‌طور مثال، "عدل حسن است" يعني "عدل كمال ياباعث كمال است" (مظفر، 1405ق: ج1، ص203 ).


    -3 صحت مدح و ذمّ يا ثواب و عقاب و ياموجب مدح، و ذمّ يا عقاب و ثواب: به‌طور مثال "عدل حسن است" اين معنا را دارد كه "عدل سبب ثواب ‌مي‌شود و فاعل آن سزاوار مدح است" (محقق اصفحاني، همان: ص 125؛مظفز، همان: ص202 ).


    -4 تناسب و عدم تناسب اجزا يا تناسب وعدم تناسب با كمالمطلوب: به‌طور مثال "عدل حسن است"، يعني متناسب الاجزا يا متناسب با كمال مطلوبانسان است.(طباطبايي،1973م:ج5، ص9و10؛ مطهري،1367: ص2738)


    -5 حسن و قبحمفاهيمي بديهي هستند و معادل مفهومي ندارند و مفاهيم بيان شده در نظريات قبل ياملاك حسن و قبح يا نتيجه و آثار آن است و مشكل معيار و حقيقت قضاياي اخلاقي رامي‌توان با مفاد بايد و نبايد‌ها مرتفع كرد و به كاوش از زاويه حسن و قبح نيازينيست (فارابي، 1407ق: ص63 و64؛ جاهمو، 1376ش: ص32 و 33؛ همو، 1405ق: ص89 ).

    ج. نظريات در باب عقل عملي و نظري

    در باب عقل نظري و عملي سه نظريه كلي وجود دارد:
    عقل نظري مدرك كليات مربوط به غير افعال اختياري وعقل عملي مدرك امور كلي مربوط به فعل اختياري انسان (معلمي، همان: ص 233 و234).
    عقل نظري مدرك كليات (مربوط به فعل اختياري و غير آن) و عقل عملي مدرك امور جزئي و مربوط به افعال اختياري (ابن سينا، 1403: ج2، ص352 و 353؛ همو، بي‌تا: ص87 و 88)

    عقل نظري مدرك ( كلي و جزئي و افعال و غير افعال) و عقل عملي محرك است (بهمنير،1349ش: ص 789- 790؛ نراقي، همان: ص57).
    در باب نظريه اول نيز دو ديدگاه مطرح مي‌شود:

    1. عقل عملي و نظري دو قوه مستقل هستند؛
    2. يك قوه است با دو نوع ادراك.
    و نيز تقسيم مهم‌تر در اين ديدگاه وجود دارد كه بسيار سرنوشت ساز است آن اين‌كه :

    1.ادراكات عقل عملي و نظري تفاوت ماهوي ندارد( فارابي، محقق طوسي، استاد مصباح)؛

    2. اداراكات عقل عملي و نظري تفاوت ماهوي دارند( استاد علامه و شهيد مطهري.
    مرحوم علامه و شهيد مطهريبه دليل نظريه اعتباريات در باب مفاد بايد و نبايد در بحث اداركات عقل عملي و نظريمعتقدند كه ادراكات عقل نظري اخباري و در باب هست و نيست است و ادراكات عقل عمليانشايي و در باب بايد و نبايد است؛ پس ادراكات عقل عملي از ادراكات عقل نظري قابلاستنتاج منطقي نيستند؛ بلكه بر آن‌ها مبتني‌ هستند؛ ولي بر اساس نظريه استاد مصباحو نظريه ضرورت بالقياس و بالغير، ادراكات عقل عملي و نظري ماهيت واحدي دارند و هردو اخباري و گزارشگر از واقع هستند و اداركات عقلي عملي قابل استنتاج از ادراكاتعقل نظري هستند.نكته قابل توجه اين است كه در دو ديدگاه مذكور، بايد و نبايدهاياخلاقي ناظر به واقع و مبتني بر واقع هستند و هر دو در فلسفه اخلاق جزء نظريات واقعگرا هستند.

    ادامه دارد.......

    فلسفه اخلاق

    ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۷/۰۶/۲۸ در ساعت ۰۳:۱۰

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود