جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: اهميت امامت و ولايت از منظر قرآن و سنت
-
۱۳۹۴/۰۶/۲۳, ۱۸:۳۴ #1شروع کننده موضوع
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
اهميت امامت و ولايت از منظر قرآن و سنت
اگر كسی با نگاه بی طرفانه و بی غرض، قضايا و روايات را نظر كند، خواهد ديد بالاترين و مهمترين مسئلهاي كه در حوزه اسلامی مطرح است، مسئله امامت است. چون نبی مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، خاتم انبياء و پايان بخش رسل است و با آمدنش، پرونده نبوت براي هميشه بسته شد و شريعت او هم بايد تا قيام قيامت استوار بماند و براي پاسداري از رهآوردها و تلاشهاي 23 ساله نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و استمرار رسالت آن حضرت، نياز است كه افرادي معين شوند تا از انحراف شريعت جلوگيري كنند و به پياده شدن دستورات اسلامي قيام كنند و در جامعه براي اجراي عدالت و جلوگيري از ستم تلاش كنند. لذا ميبينيم كه خداوند در قضيه امامت و معرفي آقا امير المؤمنين (عليه السلام)، با تهديد ميگويد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و َاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (مائده/67)
با لحن تند و شديد خطاب به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگويد كه اگر امير المؤمنين (عليه السلام) براي امامت، به مردم معرفي نشود، تلاش 23 ساله رسالت به ثمر نخواهد نشست. همين آيه شريفه، جايگاه رفيع ولايت و امامت را از ديدگاه اسلام و قرآن نشان ميدهد.
در روايات متعدد، چه در منابع شيعه و چه أهل سنت، امامت جايگاه رفيع و بلندي دارد.
در روايات صحيحي كه مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعة از امام باقر (عليه السلام) نقل ميكند:
بني الإسلام علي خمس: علي الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية و لم يناد بشئ كما نودي بالولاية./ اساس اسلام بر 5 پايه و محور استوار شده است: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت؛ و در ميان اين 5 محور، جايگاه ولايت رفيع و بلند است. هيچيك از نماز و زكات و روزه و حج، به پايه ولايت نميرسد.
بعد امام باقر (عليه السلام) با لحن گلايه ميفرمايد:
فاخذ الناس بأربع و تركوا هذه يعني الولاية./مردم آن چهار را گرفتند و ولايت را ترك كردند.
(وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج1، ص17ـ الكافي للكليني، ج2، ص18)
در منابع برادران أهل سنت، جناب محمد كرد علي در كتاب خطط الشام ـ از كتابهاي معتبر نزد أهل سنت ـ از ابو سعيد خدري ـ صحابه بلند آوازه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ نقل ميكند:
أمر الناس بخمس، فعملوا بأربع و تركوا واحدة و لما سئل عن الأربع قال: الصلاة والزكاة و صوم شهر رمضان و الحج، قيل له: فما الواحدة التي تركوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب.(خطط الشام لمحمد كرد علي، ج5، ص251)
رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مردم را به 5 چيز دستور داده و مردم به 4 امر اهميت دادند و يكي را رها كردند. وقتي از ركنِ رها شده سوال شد، گفت: ولايت علي بن أبي طالب است كه مردم او را رها كردند.
همچنين در منابع شيعه و سني به صورت متواتر آمده است::
من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية./اگر كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگش به مرگ جاهلي است.
اين در كتب شيعه به صورت متواتر نقل شده و مرحوم شيخ مفيد (ره) هم ادعاي تواتر اين قضيه را هم دارد. (الإفصاح للشيخ المفيد، ص28)
در منابع أهل سنت هم، آقاي تفتازاني در شرح مقاصد، جلد 5، صفحه 235 روايت را به همين شكل نقل ميكند. محي الدين إبن عربي ـ متوفاي 755 هجري ـ ميگويد اين روايت در صحيح مسلم است. ولي متأسفانه در اين صحيح مسلم كه در دست مردم است، اين روايت را حذف كردهاند. تقريبا در قرن 6 و 7 كه قرن پيدايش وهابيت است، بنيانگذار فكري وهابيت و نظريهپرداز بزرگ وهابيت، ابن تيميه كه در منطقه شامات، بناي وهابيت را پايهريزي كرد، اينها به اين فكر افتادند كه در برابر ادله قوي و توانمند علامه حلي (ره)، بعضي از احاديث و رواياتي كه در كتب أهل سنت است و شيعه براي حقانيت خود و اثبات امامت و خلافت امير المؤمنين (عليه السلام) به آن احاديث استناد ميكنند، آن روايات را از كتب خود محو كنند و يكي از نتايج حذف اين احاديث، حذف اين روايت است از كتاب صحيح مسلم. ولي اينها روايات متعدد ديگري دارند مانند:
من مات بلا امام، مات ميتة جاهلية.
نكته زيبايي كه ما در اهميت امامت و ولايت ميبينيم و در منابع شيعه و سني آمده، اين است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
قبولي اعمال مسلمانان مشروط به ولايت أهل بيت(عليهم السلام) و در راس آنها اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.
مرحوم شيخ مفيد (ره) در الأمالي، صفحه 106 نقل ميكند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
و الذي بعثني بالحق نبيا! لو أن رجلا لقي الله بعمل سبعين نبيا، ثم لم يأت بولاية اولي الأمر منا أهل البيت، ما قبل الله منه صرفا و لا عدلا.
هر كس در فرداي قيامت، در پرونده است اعمال 70 پيامبر ثبت شده باشد، ولي در پروندهاش ولايت أهل بيت (عليهم السلام) نباشد، خداوند هيچ عملي را از او نميپذيرد.
از بزرگان أهل سنت، جناب خوارزمي ـ خطيب خطيبان ـ در كتاب المناقب، صفحه 68، روايت زيبايي نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، خطاب به امير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند:
يا علي! لو أن عبدا عبد الله مثل ما دام نوح في قومه و كان له مثل جبل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد عمره حتي حج الف عام علي قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشم رائحة الجنة و لم يدخلها.
اي علي! اگر يك بندهاي به اندازه عمر نوح عبادت كند و به اندازه كوه أحد، طلا در راه خدا انفاق كند و هزار بار با پاي پياده به زيارت خانه خدا برود و در بين صفا و مروه، مظلومانه كشته شود؛ اگر با اين عمل سنگين، ولايت تو را نداشته باشد، فرداي قيامت بوي بهشت به مشام او نخواهد رسيد.
در صحيح مسلم ـ از معتبرترين كتب أهل سنت ـ نقل ميكند از قول امير المؤمنين (عليه السلام) كه ميفرمايد:
و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! انه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني الا مؤمن و لا يبغضني الا منافق./قسم به خدايي كه بشر را آفريد و دانه را شكافت! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من فرمود: جز مومن، كسي من علي را دوست نميدارد و جز منافق، كسي با من دشمني نميكند.(صحيح مسلم، ج1، ص61)
يعني مخالفت و دشمني با علي، مساوي است با نفاق و قرآن هم ميگويد:
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (نساء/145)
من مقيد هستم كه در بحث ها، مدرك و مصدر عرضم را، غالبا از منابع أهل سنت بيان كنم، مگر اينكه بخواهم جنبه تقارن و مقايسه داشته باشدكه از منابع شيعه استفاده ميكنم.
جالب اين است كه امام قرطبي ـ از مفسران بلند آوازه أهل سنت كه أهل سنت ايران هم به ايشان ارادت ويژهاي دارند ـ در تفسير القرطبي، جلد 1، صفحه 267 نقل ميكند:
ما روي عن جماعة من الصحابة أنهم قالوا: ما كنا نعرف المنافقين علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام.
بسياري از صحابه گفتهاند كه ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، منافقين را از راه بغض و كينهاي كه نسبت به علي (عليه السلام) داشتند، ميشناختيم.
در اين زمينه روايت زياد است و اگر بخوهيم حق مطلب را اداء كنيم، نه يك جلسه، بلكه دهها جلسه ميطلبد تا جايگاه امامت و ولايت را از ديدگاه شيعه و سني مطرح كنيم و به توضيح آن بپردازيم.
اين بخش از عرايضم را با نكتهاي پاياني، تمام كنم كه در روايات متعدد شيعه و سني آمده كه زمين از حجج إلهي نميتواند خالي باشد:
لو لا الحجه لساخت الارض بأهلها./ اگر يك آن، حجت الهي از صفحه گيتي برداشته شود، زمين نابود ميشود و ساكنانش را از بين ميبرد.
بقاي امنيت هستي، بوجود حجت خداوند تبارك و تعالي است.
قطعا اين روايت را در منابع شيعي بسيار ديدهايد. مرحوم كليني (ره) در اين زمينه، حدود 17 روايت در الكافي، جلد 1، از صفحه 175 به بعد نقل ميكند. أهل سنت هم در اين زمينه روايات متعددي دارند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
أهل بيت من موجب امنيت و آرام بخش هستي است:
و اهل بيتي امان لأمتي فاذا ذهب اهل بيتي، أتي أمتي ما يوعدون.(صحيح مسلم، ج7، ص173 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص457)
ضمن احترامي كه به برادران أهل سنت داريم و با دوري از هرگونه جسارت و سب و لعن، در اينجا سوالي را كه طرح ميكنيم اين است:
با توجه به انبوه رواياتي كه شما داريد، حتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خلفائي اثني عشر./خلفاي من 12 نفرند و اينان تا قيام قيامت، مرجعيت و رهبري امت اسلام را بر عهده دارند.
سوالي را مطرح ميكنيم:
الآن امام زماني كه بقاي هستي بوجود اوست و امنيت هستي از سر صدقه اوست، كيست؟ اگر چنانچه ما امروز معتقد به وجود آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) نباشيم و مهدويت نوعي را مطرح كنيم، آيا نتيجهاش صدها و هزاران روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كنار گذاشتن نيست؟
شايد به ما بگويند كه امام زمان ما، همان رهبران جامعه ما و پادشاهان و أمراي ما هستند. مثلا در پاكستان، رئيس جمهورش امام زمان است و در عربستان، رئيس جمهورش و ... كه معتقدند مراد از أولي الأمر، همين پادشاهان و حاكمان هستند. ميگوييم شما در صحيح مسلم و صحيح بخاري آوردهايد كه در هر عصري يك خليفه خدا بايد روي زمين باشد:
فاذا وضع خليفتين، فليقتل الثاني منهما.
اگر در يك عصر، با دو حاكم به عنوان خليفه، بيعت شود، خليفه اول خليفه به حق و خليفه دوم مهدور الدم و واجب القتل است.
اين بحث را در همين جا خاتمه ميدهم.
محور دوم بحث:
اهتمام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول 23 سال به امر امامت و ولايت
شما ببينيد، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال سوم بعثت، پس از آنكه سه سال مردم را به صورت مخفيانه از شرك به توحيد دعوت كرد، با نزول آيه شريفه:
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (شعراء/214)
مأمور شد كه خويشاوند خود را به طرف توحيد دعوت كند. در يك مجمع 40 نفره ـ كه بنابر نقلي در منزل ابوطالب، پدر امير المؤمنين (عليه السلام) بود ـ فرمود:
مردم! من شما را به طرف خدا، توحيد و إجتناب از مظاهر شرك دعوت ميكنم.
و كل من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصيي و خليفتي./هر كس در اين امر مهم مرا ياري كند، برادر و وصي و جانشين من است. (شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص290 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص63)
سه بار اين قضيه اتفاق افتاد و جز حضرت علي (عليه السلام)، كسي به نداي ملكوتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لبيك نگفت. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دست بر شانه حضرت علي (عليه السلام) گذاشت و فرمود:
هذا اخي و وصيي و خليفتي
يعني روز اول اعلام رسالت، همدوش با معرفي خلافت علي (عليه السلام) است. در مناسبتهاي مختلف و فرصتهايي كه پيش ميآمد، خلافت و اعلميت حضرت علي (عليه السلام) را براي مردم بيان ميكرد. در آخرين سال حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در همايش بزرگ غدير، در يك مجمع بيش از يكصدهزار شركت كننده، سه شبانه روز در صحراي غدير خم، علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه و امام و جانشين خود معرفي ميكند. مردم هم دسته دسته آمدند به امير المؤمنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش جمعيت، خليفه اول و دوم بودند و با اين جمله:
بخ بخ لك يا علي، اصبحت مولاي و مولا كل مومن و مومنة.
به حضرت علي (عليه السلام) تبريك گفتند.
من يك نكتهاي را از يكي از علماي بزرگ أهل سنت، به نام ذهبي ـ از استوانههاي علمي أهل سنت ـ بگويم كه به نقل از أبو حامد غزالي ميگويد:
اينكه خليفه اول و دوم به علي تبريك گفتند:
بخ بخ لك يا علي! أصبحت مولاي و مولا كل مومن و مومنة.
آيا اين اقرار و اعتراف و قبول خلافت علي بود يا خير؟ ميگويد: بله. سوال ميكند: پس چرا زير بار خلافت علي نرفتند؟ ميگويد:
هذا تسليم و رضا و تحكيم ثم بعد هذا غلب الهوي حبا للرياسة وعقد البنود، و أمر الخلافة و نهيها، فحملهم علي الخلاف، فنبذوه وراء ظهورهم، و اشتروا به ثمنا قليلا، فبئس ما يشترون.
پس از قبول خلافت علي و تبريك به او، هواي رياست طلبي بر آنان غلبه كرد و آنان را به مخالفت با دستور نبي (صلي الله عليه و سلم) وا داشت. سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و خلافت علي را زير پا گذاشتند. با اين كار، يك معامله زشت و قبيح و خسران آوري انجام دادند و فرداي قيامت نتيجه اين معامله را خواهند ديد. (سير أعلام النبلاء للذهبي، ج19، ص328 ـ تذكره الخواص لسبط إبن الجوزي، ص62)
جداي از اينها، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايات متعدد، اعلام كرده كه أهل بيت من، كشتي نجات هستند:
مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح، من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق.
همانگونهاي كه در زمان حضرت نوح (عليه السلام)، كساني كه سوار بر كشتي شدند، نجات يافتند و مخالفان غرق شدند، هر كس كه به أهل بيت من تمسك كند، اهل نجات است و هر كس كه به مخالفت برخيزد، اهل هلاكت است.
حاكم نيشابوري ميگويد كه اين روايت صحيح است و شرايط كتاب صحيح مسلم را دارد.
(المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج2، ص343 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص168 ـ المعجم الاوسط للطبراني، ج5، ص355)
در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 149 ميگويد:
النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لامتي من الاختلاف. فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا، فصاروا حزب إبليس.
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.
اهل بيت من مايه امان امت هستند و هر كس با آنها مخالفت كند و از آنان روي بگرداند، به حزب شيطان متصل خواهد شد. جدايي از أهل بيت من، مساوي است با پيوستن به حزب شيطان.
جالب اينكه آقاي ابن حجر هيثمي ـ متوفاي 974 هجري ـ كتابي نوشته در ردّ عقائد شيعه، به نام الصواعق المحرقة و در مقدمه مينويسد:
من در مكه و اطراف آن ديدم كه فرهنگ و مذهب شيعه در حال گسترش است و اين كتاب را نوشتم تا از نشر فرهنگ شيعه جلوگيري كنم.
ولي نكاتي را در اين كتاب آورده كه در كمتر كتاب أهل سنت اين روايات به چشم ميخورد، از جمله اين روايت:
از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال شد:
ما بقاء الناس بعدهم؟ قال: بقاء الحمار إذا كسر صلبه.
اي رسول خدا! جامعه منهاي اهل بيت را چگونه ميبيني؟ فرمود: همانند الاغ كمر شكسته ـ كه نه توان راه رفتن دارد و نه تاب بازگشت ـ . (الصواعق المحرقة، ص237)
علامه شرف الدين در كتاب المراجعات، اين عبارت را از إبن حجر نقل ميكند و ميگويد:
آقاي ابن حجر، تو كه ميگويي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: جامعه منهاي أهل بيت (عليهم السلام) همانند حيوان كمر شكسته است، به كجا ميرويد؟ چه ميكنيد؟ اين كاروان جامعه اسلامي را به كدام طرف رهنمون ميكنيد؟ (المراجعات، ص77)
در اينجا، سخن زياد است و من اين بخش دوم را در اينجا خاتمه ميدهم.
با توجه به برخي از صحبتهايي كه عزيزان در جلسات قبل مطرح كرده بودند، اين مطالب را عرض كردم به عنوان مقدمهاي بر بحث خودم، گرچه طولانيتر شد. اين را بدانيد كه اسلام منهاي أهل بيت (عليهم السلام)، به تعبير يكي از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت الله شبيري زنجاني، همانند يك جسد بيروح و قالب تهي است و اسلام بدون أهل بيت (عليهم السلام)، اسلام نيست، چيز ديگري است. اگر آيه:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا (مائده/3)
را به دقت بنگريد، قرآن بصراحت ميگويد: اسلامي كه مرضي خداوند است، اسلام به علاوه ولايت است. اسلام منهاي ولايت و أهل بيت (عليهم السلام)، اسلام آمريكايي است به تعبير حضرت امام خميني (ره). اسلام منهاي أهل بيت (عليهم السلام)، همان اسلامي است كه امروز وهابيت در پي ترويج آن هستند. به تعبير حضرت امام خميني (ره) در بيانيهاي كه به مناسبت شهادت حجاج بيت الله الحرام فرمود:
وهابيت، امروز، مروج اسلام آمريكايي و اسلام ابوسفياني است.
البته اين نكته را ناگزير هستم كه خدمت عزيزان تذكر بدهم كه مسئله تعامل ما با برادران أهل سنت، يك بحثي است و قضيه اهتمام ما به اسلام راستين محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) بحث ديگري است. ما ضمن احترام به برادران أهل سنت و اجتناب از هر گونه جسارت به آنها، كه اين را ما گناه نابخشودني ميدانيم، ولي مباحث علمي ارتباطي به وحدت ميان شيعه و سني ندارد. يا به تعبير شهيد مطهري (ره) ـ كه امام (ره) فرمود تمام آثار ايشان بدون استثناء مفيد است ـ :
نياز مسلمين به اتحاد و اتفاق از مبرمترين نيازها است. ولي اتحاد و وحدت اقتضاء نميكند كه ما از اصول ديني و مذهبي خودمان دست برداريم.
براي ايجاد وحدت نمی توانیم عقائد مسلم شيعه را حراج كنيم يا به تعبير برخي كه ميگويند ما براي وحدت، مشتركات شيعه و سني را بگيريم و مختصات را كنار بگذاريم. مرحوم شهيد مطهري (ره) تعبيرشان اين است:
مفهوم اتحاد اسلامي كه در چند سال اخير ميان علماء و فضلاي مومن و روشنفكر اسلامي كه از اصول اعتقادي و غير اعتقادي خود صرف نظر كنند و به اصطلاح، مشتركات همه فرق را بگيرند و مختصات را كنار بگذارند، اين كار نه منطقي است و نه عقلي.
ايشان اينچنين بيان ميكند:
چگونه ممكن است كه از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه به خاطر حفظ وحدت اسلامي، از فلان امر اعتقادي يا عملي خود به هر حال كه به نظر او، آن را جزء متن اسلام ميداند صرف نظر كند. ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروي أهل بيت (عليهم السلام) را داريم. كوچكترين چيز، حتي يك مستحب و يا مكروه كوچك خود را قابل مصالحه نميدانيم. نه توسل كسي را در اين زمينه ميپذيريم و نه از ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامي از يك اصل از اصول خود دست بردارند. آنچه كه ما انتظار و آرزو داريم اين است كه محيط حسن تفاهم بوجود ايد تا ما كه از خود، اصول و فروع داريم، فقه و كلام و فلسفه و ادبيات داريم، بتوانيم كالاي خود را به عنوان بهترين كالا عرضه كنيم تا شيعه بيش از اين در انزوا به سر نبرد و بازارهاي مهم جهان اسلامي را به روي كالاي نفيس معارف اسلامي شيعه، نگذاريم بسته شود. (امامت و رهبري، شهيد مطهري، ص16 و 17، انتشارات صدرا، چاپ سوم، زمستان 1364)
نكته ظريفي شهيد مطهري (ره) دارد كه من از عزيزان ميخواهم كه دقت كنند. ميفرمايد:
بعضي از مناديان وحدت، امر بر آنان مشتبه شده و ميان حزب واحد و جبهه واحد، دچار شبهه شدهاند. وحدت حزبي اقتضاء ميكند افراد از نظر فكر و ايدئولوژي و بالاخص همه خصوصيات فكري يك رنگ و يك جهت باشند. دو نفر با ايدئولوژي مختلف، نميتوانند زير پرچم يك حزب فعاليت كنند. وحدت ميان شيعه و سني از باب وحدت حزبي نيست؛ بلكه از باب وحدت جبههاي است كه در يك جبهه افراد مختلف، با عقائد گوناگون، وابسته به ايدئولوژيهاي مختلف، ميتوانند در صف واحد در برابر دشمن واحد به فعاليت بپردازند.
آنچه كه مهم است در قضيه وحدت رعايت شود، كارهايي كه احساسات و تعصبات و كينههاي مخالف را بر ميانگيزد اجتناب كنيم. از هرگونه فحش و ناسزا و اهانت بايد اجتناب شود و اين امري است معقول و صحيح و شدني. و ما كساني را كه به نام ترويج فرهنگ شيعه، متوسل به سب و ناسزا ميشوند، اينها را محكوم ميكنيم و معتقديم كه نه تنها به شيعه خدمت نميكنند، بلكه معرفي شيعه به وسيله ناسزا و اهانت، خيانت به شيعه است. چون نميشود، در جهان معاصر و در عرصه بين الملل، هم مدعي ترويج فرهنگ شيعه باشيم و هم در اين ترويج، به كفر و ناسزا و اهانت متوسل بشويم. يعني وسيله انحراف كردن جوانان و تحصيلكردگان و جامعه، از فرهنگ نوراني شيعه است.
مرحوم مطهري (ره) ميفرمايد:
بحثهاي علمي، سر و كارش با عقل و منطق است، نه با عواطف و احساسات. ما اگر مباحث اختلافي ميان شيعه و سني را به صورت علمي و پژوهشي مطرح ميكنيم، نه تنها به وحدت و اتحاد ضربه نميزند، بلكه زمينه تفاهم ميان شيعه و سني را بيش از پيش فراهم ميكند و بدبينيهايي كه ميان اين دو فرقه است را از بين ميبرد.
بنده خودم، حدود 25 سال از عمر خودم را صرف بحث و مناظره و گفتگو با أهل سنت، بويژه وهابيت داشته ام؛ بيش از 300 جلسه بحث و مناظره در عربستان با اساتيد دانشگاههاي مدينه و ام القري و شخصيتهاي برجسته آنها داشتهام؛ حتي جلسهاي با مفتي اعظم عربستان ـ آل شيخ ـ داشتم؛ بر اين عقيده هستم كه اگر ما بخواهيم فرهنگ شيعه را با فلسفه برهان و استدلال و با استفاده از قرآن و سنت به جامعه عرضه كنيم، جامعه امروز، جز قبول فرهنگ شيعه، راه گريزي ندارد. به تعبير آقاي دكتر العصام العماد ـ كه خود فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود رياض و شاگرد بن باز، مفتي اعظم عربستان و مبلغ وهابيت در يمن و امام جمعه وهابيت در صنعا بود و كتابي هم در اثبات شرك شيعه نوشته بود ـ وقتي كه با فرهنگ نوراني شيعه آشنا شد و با كتابهاي بزرگان شيعه از نزديك انس گرفت، تمام عقائد چندين ساله خود را رها كرد و رسما تشيعش را اعلام كرد و كتابي نوشت به نام المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهابيين كه شايد در رابطه با حل مناظره با وهابيت، كتاب منحصر به فرد باشد، در اين كتاب مينويسد:
اگر ما فرهنگ شيعه را در عرصه بين الملل، شفاف و بدون هيچ گونه تنشي معرفي كنيم، جوانان أهل سنت و وهابي، با آغوش باز به طرف فرهنگ شيعه سرازير ميشوند.
يكي از اعترافات ايشان اين است كه ما نتوانستهايم فرهنگ شيعه را در عرصه بين الملل براي انديشمندان و پژوهشگران، به نحو زيبا بيان كنيم. همان تعبير آقا امام هشتم (عليه السلام) كه فرمود:
فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا./ اگر مردم، زيباييهاي كلام ما را ببينند، بياختيار جلب فرهنگ ما أهل بيت (عليهم السلام) ميشوند. (وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص92)
اگر ميبينيم كه وهابيت در گوشه و كنار جهان فعاليت ميكنند و يك سري از جوانها را فريب ميدهند، نه از اين باب است كه وهابيت چيزي براي گفتن دارد، بلكه بخاطر خالي بودن عرصههاي بين المللي از فرهنگ شيعه و از بزرگان روحانيت و فرهنگي شيعه كه مسئوليت نهادينه كردن فرهنگ شيعه را در جامعه دارند، است.
بنده دو سال قبل يك آماري از مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام) بدست آوردم كه ميگفت با آن سرمايه هنگفتي كه عربستان در اختيار وهابيت گذاشته است، تبليغ ميكند. در برخي از سايتهاي خبري چند ماه قبل هم آمد كه عربستان 34% درآمدشان را براي تبليغ وهابيت اختصاص دادهاند. سايتهاي خبري هم از قول ملك عبد الله ـ پادشاه عربستان سعودي ـ گفته بودند:
ما در جنگ عراق عليه ايران، 20 ميليارد دلار خرج كرديم و براي نجات كويت از دست صدام، 40 ميليارد دلار. امروز آمادهايم براي جلوگيري از نشر فرهنگ شيعه و سقوط دولت شيعي عراق، 250 ميليارد دلار هزينه كنيم.
اينها آمار دادند كه فقط در كشور ايتاليا در يك دهه، 500 هزار مسيحي و يهودي و بودائي و ... را مسلمانان وهابي كردند. مدعي هستند كه در يك دهه در آمريكاي لاتين، 4 ميليون و 500 هزار مسيحي و يهودي و ... را وهابي كردهاند.
ما چه كرديم؟ در خوزستان، چقدر از جوانان وهابي شدند؟ در فلان دانشگاه چقدر تبليغ وهابيت شد؟ در فلان جاي تهران، وهابيت نماز جمعه دارند و به مقدسات شيعه اهانت ميكنند. در نماز جمعه ... شرق كشور، اهانت به شيعه و ... . آمارها خيلي زياد است. والله تنها فرقهاي كه در ميان مذاهب اسلامي، چيزي براي گفتن ندارد، وهابيت است. ولي اينها با زر و زور تزوير، فرهنگشان را در جامعه غالب ميكنند.
در قرن 12 هجري، موسس و بنيانگذار وهابيت، محمد بن عبد الوهاب، وقتي در منطقه نجد در اطراف رياض، شروع به ترويج وهابيت ميكند، با محمد بن سعود ـ جد اعلاي ملك فهد ـ پيمان نظامي فرهنگي ميبندد و ميگويد من بر اين عقيده هستم كه تمام مسلمانان مشرك و كافر هستند و قتلشان واجب و تصرف اموالشان به عنوان غنائم جنگي جايز است. به روستاها و شهرها حمله كنيم و اموالشان را تصرف كنيم و يك پنجم و خمس آن متعلق به من و چهار پنجم و 80% براي تو.
به تعبير يكي از بزرگان أهل سنت و مفتي مكه مكرمه، آقاي زيني دحلان ـ متوفاي 1304 هجري قمري ـ در كتاب الدرر السنيه في نقد عقائد الوهابيه، جلد 1، صفحه 43 ميگويد:
محمد بن عبد الوهاب وقتي مذهب وهابيت را ترويج كرد، اساس اين فرقه، بر كفر و شرك تمام مسلمانان استوار شد. اگر يك نفر ميخواست مسلمان وهابي بشود، بايد 5 شهادت بر زبان جاري كند:
1ـ شهادت به يگانگي خداوند: أشهد أن لا إله إلا الله.
2ـ شهادت به نبوت پيامبر (صلي الله عليه و سلم): أشهد أن محمد رسول الله. هرچه ميگفت كه نماز ميخوانم و هر روز در نماز و اذان و اقامهام، شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) ميدهم، نميپذيرفت. ميگفت: شما مشرك هستيد، خيال ميكنيد مسلمان هستيد.
3ـ شهادت بر اينكه گواهي بدهي من قبل از ورودم به وهابيت، مشرك بودم و با وهابي شدنم، تازه مسلمان شدهام.
4ـ شهادت بدهي كه پدر و مادرم كه توفيق ورود به وهابيت را نداشتند، مشرك از دنيا رفتهاند و حق استغفار براي آنان را نداري.
5ـ شهادت بدهي كه تمام علماي اسلام كه توفيق ورود به وهابيت را نداشتند، همه مشرك از دنيا رفته و جهنمياند و حق استغفار براي آنان نداري.
اگر كسي اين 5 شهادت را ميداد، تازه مسلمان ميشد، و گرنه گردنش را ميزدند. اين تفكر وهابيت است.
حتي مينويسد كه:
محمد بن عبد الوهاب دستور داده بود كسي قبل و وسط و آخر اذان، حق فرستادن درود بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ندارد و اين بدعت است. يك موذن پير و نابينايي رفت بالاي مأذنه و اذان گفت و وقتي به نام پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيد، صلوات فرستاد. محمد بن عبد الوهاب دستور داد پيرمرد نابينا را از بالاي مأذنه پايين آوردند و جلوي چشم مردم گردنش را زدند.
به چه جرمي؟ به جرم درود فرستادن بر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)!
اين تفكر وهابيت است. ميگويند هرگونه مراسم بزرگداشت براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) بدعت است؛ مراسم شهادت، چه ولادت. حتي مفتيان عربستان رسما فتوا دادند:
جشن تولد براي نوزاد و جشن سالگرد عروسي، بدعت و حرام است.
به چه دليلي؟ چون يهوديها براي بچههاي خود جشن تولد ميگيرند و اگر مسلمان، براي بچه خود جشن تولد بگيرد، شبيه يهود ميشود. اينها با اوليات تفكر بشري مخالفاند.
حالا كسي نيست كه از اين آقايان بپرسد كه يهوديها سوار ماشين و هواپيما و قطار ميشوند و شماها چرا اين كار را ميكنيد؟
آنها از تلفن و تلگراف و ... استفاده ميكنند، شماها اشتباه ميكنيد در مراسم حجتان با ماشين تشريف ميبريد. جالب اينكه مفتيان وهابي فتوا دادند كه تسبيح به دست گرفتن بدعت است؛ چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با انگشتان خود ذكر ميگفت. كسي نيست كه سوال كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خطبه نماز جمعه كه ميخواند، پشت بلندگو نميخواند؛ پس شما چرا اينكار را انجام ميدهيد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد فرش نميانداخت؛ پس شما اشتباه ميكنيد كه در مسجد فرش ميگذاريد؟ و صدها مورد ديگر.
البته اوائل كه تلگراف آمد، آن را حرام كردند، حتي دوچرخه را در آن اوائل حرام كردند و آن را جادوي شيطاني ميدانستند. بعد ديدند كه همه به آنها ميخندند، از فتواي خود برگشتند. حتي بنباز، مفتي عربستان، فتوا داد كه هر كس معتقد به گردش كره زمين باشد، كافر و مرتد و واجب القتل است.
اينها با اين تفكر باطل، در عرصه بينالملل، حرف اول را ميزنند. حتي از تبليغ مسيحيت جلوتر افتادهاند. چرا؟ براي اينكه ما در صحنههاي بين الملل حضور نداريم.
جمعيت كفر از پريشاني ماست آبادي بتخانه ز ويراني ماست
در هر جامعهاي كه فرهنگ شيعه در آن نفوذ كرده، بلا فاصله تفكر وهابيت فعاليت كرده است. يكي از دوستان ما كه 15 سال است در كانادا زندگي ميكند، چندي قبل در يك صحبت تلفني، به من گفت:
روزي يكي از مبلغين وهابي آمده بود نزد ما و گفت:
ما سه چهار سال فعاليت ميكنيم تا يك يهودي و مسيحي را مسلمان وهابي كنيم، همين مسلمان وهابي، دو جلسه در كانون شيعه مينشيند و شيعه ميشود. شما چه ميكنيد كه در دو جلسه، زحمت سه ساله ما را بر باد ميدهيد؟
خود اينها هم متوجه شدهاند.
دكتر غُنِيْمان ـ از اساتيد دانشگاههاي مدينه ـ صراحتا اعلام ميكند كه امروز فرهنگ شيعه، در حال گسترش است:
نحن الوهابيين علي يقين بأن المذهب الإثني عشري هو الذي سوف يجذب إليه كل أهل السنة و كل الوهابيين في المستقبل القريب./ ما وهابيها يقين پيدا كردهايم تنها مذهبي که در آينده بسيار نزديك، همه أهل سنت و وهابيت را به طرف خودش جذب ميکند، مذهب شيعه إثنا عشري است.(المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهايين، ص178)
دكتر قِفاري در رساله دكتراي 3 جلدي خود به نام أصول مذهب الشيعه الإثنا عشري ـ كتاب درسي دانشگاه بين المللي مدينه ـ جلد 1، صفحه 9 و 10 ميگويد:
من اعلام خطر ميكنم به دولت عربستان سعودي كه امروز فرهنگ شيعه جوانان ما را آلوده و منحرف ميكند و من خبر دارم كه برخي قبائل عربستان، بأجمعهم شيعه شدهاند.
اينها اينچنين اعلام خطر ميكنند. ولي متأسفانه ما آنگونه كه زيبنده فرهنگ و مكتب ماست، از فرهنگ شيعه نتوانستيم دفاع كنيم و به تعبير شهيد مطهري (ره):
نتوانستيم كالاي نوراني فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) را در بازار بين المللي كالا عرضه كنيم.
اين درد را ما به كجا بايد ببريم كه در سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي، در شرق كشورمان، در زاهدان، تعداد انگشت شماري وهابي و مولويهايي كه سر در آخور وهابيت كردهاند، ميآيند در همايش بزرگ عمامهگذاري مولويها و ختم صحيح بخاري، گذشته از اينكه CD صدام قهرمان و شهيد و بن لادن قهرمان را توزيع ميكنند و به ريش همه ميخندند، بهويژه به خون پاك شهيدان و خانواده شهداء اهانت ميكنند، يك آخوند وهابي را از عربستان دعوت كردند كه رسما ميگويد:
يكي از مشكلات عمده اين است كه كسي كه متوسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و ائمه شود، مشرك است. كسي كه يا علي و يا حسين بگويد، مشرك است. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با مشركان زمان خودش اعلان جنگ و جهاد كرده است.
كسي هم در اين كشور، نه از فرهنگيان و نه حوزويان و نه دولتمردان، به اينها اعتراضي نكرد. اين درد را به كجا بگوييم!!!
بنا به نقلي، در 12 نقطه تهران، در روزهاي جمعه، وهابيت نماز جمعه برگزار ميكنند. با اينكه اطاعت از ولي أمر را واجب ميدانند، حاضر نميشوند در نماز جمعهاي كه از سوي ولي امر برگزار ميشود حاضر شوند، حتي در روزهايي كه خود ولي امر امام جمعه باشد.
نمايندگان أهل سنت مجلس ششم يا پنجم، در نامهاي سرگشاده به مراجع مينويسند:
ما در تهران مسجد نداريم و روزهاي جمعه يا براي اقامه نماز، به سفارت خانههاي دولتهاي شرك و مسيحي ميرويم.
يعني مساجد شيعه، از سفارت خانه مسيحيان بدتر شده است.
يكي از مراجع عظام قم گفت:
عجب! وقتي ما به كشورهاي عربستان ميرويم، نه تنها در مساجد أهل سنت نماز ميخوانيم، بلكه پشت سر امامان جماعت شما اقتدا ميكنيم. ولي شما حاضر نيستيد در مساجد ما، ولو بصورت فرادا نماز بخوانيد.
ما سنگر به سنگر عقبنشيني ميكنيم و آنها هم سنگر به سنگر جلو ميآيند.
___________________________
برگرفته از سایت:
www.valiasr-aj.com
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری