جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: پیغامگیر تلفن شعرا !؟!؟!؟...

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    148
    مورد تشکر
    182 پست
    حضور
    1 ساعت 3 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    خندیدن پیغامگیر تلفن شعرا !؟!؟!؟...




    پیغام گیر حافظ :
    رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
    تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
    بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
    زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !


    پیغام گیر سعدی:
    از آوای دل انگیز تو مستم
    نباشم خانه و شرمنده هستم
    به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
    فلک را گر فرصتی دادی به دستم



    پیغام گیر فردوسی :
    نمی باشم امروز اندر سرای
    که رسم ادب را بیارم به جای
    به پیغامت ای دوست گویم جواب
    چو فردا بر آید بلند آفتاب



    پیغام گیر خیام:
    این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
    ممنون توام که کرده ای از من یاد
    رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
    آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


    پیغام گیر منوچهری :
    از شرم به رنگ باده باشد رویم
    در خانه نباشم که سلامی گویم
    بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
    زان پیش که همچو برف گردد رویم!


    پیغام گیر مولانا :
    بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
    شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
    برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
    فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!


    پیغام گیر بابا طاهر:
    تلیفون کرده ای جانم فدایت!
    الهی مو به قوربون صدایت!
    چو از صحرا بیایم نازنینم
    فرستم پاسخی از دل برایت !


    پیغام گیر نیما :
    چون صداهایی که می آید
    شباهنگام از جنگل
    از شغالی دور
    گر شنیدی بوق
    بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
    در فضایی عاری از تزویر
    ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
    پاسخی گیرد ز من از دره های یوش


    پیغام گیر شاملو :
    بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
    سنگواره ای از دستان آدمیت
    آتشی و چرخی که آفرید
    تا کلید واژه ای از دور شنوا
    در آن با من سخن بگو
    که با همان جوابی گویم
    تآنگاه که توانستن سرودی است


    پیغام گیر سایه :
    ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
    دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
    گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
    به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان



    پیغام گیر فروغ :
    نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
    با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
    و آستانه پر از عشق می شود
    و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
    ...سلامی دوباره خواهم داد



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود