پيامبر اكرم نظامي را به وجود آورد كه خطوط اصلي آن چند چيز بود. من در ميان اين خطوط اصلي، چهار چيز را عمده يافتم:
اول، معرفت شفاف و بي‌ابهام، معرفت نسبت به دين، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكليف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پيامبر، معرفت نسبت به طبيعت. همين معرفت بود كه به علم و علم‌اندوزي منتهي شد و جامعه اسلامي را در قرن چهارم هجري به اوج تمدن علمي رساند. پيامبر نمي‌گذاشت ابهام باشد. در اين زمينه، آيات عجيبي از قرآن هست كه مجال نيست الان عرض بكنم. در هر جايي كه ابهامي به وجود مي‌آمد، يك آيه نازل مي‌شد تا ابهام را برطرف كند.
خط اصلي دوم، عدالت مطلق و بي‌اغماض بود، عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداري‌هاي عمومي و نه خصوصي ـ چيزهايي كه متعلق به همه مردم است و بايد بين آنها باعدالت تقسيم بشود ـ عدالت در اجراي حدود الهي، عدالت در مناصب و مسئوليت‌دهي و مسئوليت‌پذيري. البته عدالت، غير از مساوات است، اشتباه نشود.
سوم، عبوديت كامل و بي‌شريك در مقابل پروردگار، يعني عبوديت خدا در كار و عمل فردي، عبوديت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد، تا عبوديت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگي مردم و مناسبات اجتماعي ميان مردم بر مبناي عبوديت خدا، كه اين هم تفصيل و شرح فراواني دارد.
چهارم، عشق و عاطفه جوشان. اين هم از خصوصيات اصلي جامعه اسلامي است، عشق به خدا، عشق خدا به مردم «يُحِبُّهُم وَ يُحِبّونَه (مائده: 54)»، «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ المُتَطَهِّرينَ (بقره: 222)»، «قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبکُمُ اللهُ (آل عمران: 31)» محبت، عشق، محبت به همسر، محبت به فرزند ... محبت به پيامبر، محبت به اهل بيت، «اِلا المَوَدَّةَ فِي القُربي (شوري: 23)».
... جامعه جاهلي، در همه چيزش عكس اين چهار مورد بود، مردم معرفتي نداشتند، در حيرت و جهالت زندگي مي‌كردند، عبوديت هم نداشتند، طاغوت بود، طغيان بود، عدالتي هم وجود نداشت، همه‌اش ظلم بود، همه‌اش تبعيض بود