-
۱۳۸۷/۰۶/۳۱, ۰۳:۲۲ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
مناظره داوکینز و کالینز !
خدا در برابر علم (۱)مناظرهاى دوستانه،
بين زيست شناس منكر خدا، "ريچارد داوكينز"(۲)
و مسيحي متخصص ژنتيك، "فرانسيس كالينز" (۳)
اقتباس از مجله تايم
برگردان از عبدالعلى بازرگان
در واقع "آفرينش" و "طرح هوشمندانه"، با هم مرتبطاند و وابسته به موضوعي كه طي آن منازعهگر، هر دو را به چالش ميبرد: اينكه آيا دين پيشرفتهاي علم را تحمل ميكند؟
اين مناظره از سالها قبل از "داروين" وجود داشته امّا (امروزه) جبهة "ضد دين" بر دو پايه ارتقاء يافتهاست: يكي تلاشهاي عالمان به خروش آمده از موضوع طرح هوشمندانه و ديگري قابليتهاي رو به رشد آنها در شناخت طبيعت و تجارب انساني. تصويربرداري از مغز، مراكز اراده و شهوت را (در انسان) به صورت رنگي نشان داده است كه نظرية ديني را در مورد "روح" مستقل از غددها و فعاليتهاي شيميايي آنها، به ترديد و تنازع ميكشاند. متخصصين شيمي مغز بيتوازنيهايي را مشخص ساختهاند كه ميتواند توجيهگر شرايط وَجد و خوشحالي از احساس حضور معصومين يا رؤيت شبحي از عيسي باشد. به مانند نظرات "فرويد"، روانشناسي تكاملي، تئوريهايي از فداكاري و حتي مذهب به دست ميدهد كه حاوي "خدا" نيستند.
آنچه كه در كيهانشناسي به نام نظريه "چند منظومه" مشهور است، احتمال ميدهد كه منظومة ما يكي از سلسله منظومههايي بوده كه ناگهان متفاوت شده و حادثه زندگي در آن – بي هيچگونه دخالت مقدسي – پديد آمدهاست. حتي اگر احتمال وقوع اين امر يك در بيليون باشد، با ۳۰۰ بيليون منظومه در عالم، بعيد نيست.
كاردينال شونبورن،(۴) احساسيترين پيام ايماني را در برابر پيروان الحاد يا معتقدان به نظرية تكامل، مطرح ساخته كه آيا اميد دارند علوم تجربي سواي سنجش، بتواند دين را به عنوان اعتقادي جهاني و تكيهگاه انساني، جايگزين سازد؟ نقطه نظري كه با هر آنكه (در آزمايشگاه) لوله آزمايشي به دست ميگيرد، تطبيق نميشود. امّا بخش رو به تزايدي از فعالان علوم - به قول يكي از محققين - خروش بيسابقهاي را در برابر آنچه كه توهيـــن مستقيم به تحقيق و منطق مينامند تجربـــه ميكنند، از آنچه كه "مسيحيت راست" در سياستگذاريهاي علمي دولت "بوش" ميگويد تا ايمان متعصبانه تروريستهاي "۱۱ سپتامبر" به ادعاهاي كنوني "طرح هوشمندانه".
برخي از منكران به قدري در موضع خود سرسختند كه همچنان به گفتهاي قديمي تكيه ميكنند: اينكه علم و دين نه تنها مكمل هم در بيان مجهولات نيستند، بلكه در تضادند; يا به قول استاد روانشناسي در دانشگاه "ييل" آقاي "پُل بلوم" (۵)كه آشكارا نوشتهاست «دين و علم همواره در برخورد خواهند بود». آري، بازار (جامعه) را سيل كتب عالماني كه قايل به فقدان هر گونه ارتباط بين خدا و علوم هستند فرا گرفتهاست، آنهم در اولويت بخشي به علوم يا حداقل دوري كامل علوم از هر مقوله و بحث ايماني. (بنابراين) يافتن سخنگويي از جبهة ملحدان دشوار نبود. خصوصاً آنكه "ريچارد داوكينز"، از سردمداران الحاد، اخيراً كتاب خود را تحت عنوان "پندار خدا" (۶) منتشر ساختهاست، كتابي كه – بنا به نشرية "نيويورك تايمز" پر فروشترين كتابها به مدت ۵ هفته بوده است "ايمان" را از جهات مختلف فلسفي، تاريخي و علمي تخطئه كرده و به شدت بر تئوري "داروين" تكيه نموده است، همان مبحثي كه نامبرده به عنوان رشتة تخصصي، در جواني دنبال ميكرد و اخيراً به عنوان شارح و مدرس ورزيده "روانشناسي تكاملي" كرسي استادي را در دانشگاه آكسفورد – بخش تفهيم علوم به عامه – اشغال كردهاست.
"داوكينز" بر امواج الحاد ميراند. (به علاوه) در سال ۲۰۰۴ كتاب "پايان ايمان" نوشتة سام هريس (۷) دانشجوي فوق ليسانس در رشتة "روانشناسي اعصاب"، منتشر شد (به تيراژ بيش از ۴۰۰ هزار). سپس "هريس" جزوهاي در ۹۶ صفحه تحت عنوان "نامهاي به ملت مسيحي" منتشر ساخت كه بنا به نشرية نيويورك تايمز، در چهاردهمين رده پرفروشترين كتابها قرار دارد. در فوريه گذشته آقاي "دانيل دِنِت"(۸) استاد فلسفه در "دانشگاه تافتز" (۹)كتاب "شكست طلسم دين، پديدهاي طبيعي" (۱۰) را به رشتة تحرير در آورد كه هر چند به ميزان كتب قبلي فروش نرفته، ولي در طرح وسيعتر موضوع در صحنة عمومي جامعه، مؤثر بودهاست و اگر "دنت" و "هريس" را نتوان به معني واقعي "عالِم" قلمداد كرد، مؤلفان ديگر كتب الحادي شاخصند: "مارك هاوزر" (۱۱)استاد بيولوژي در دانشگاه "هاروارد" در كتاب "اذهان اخلاقي"(۱۱) مباني غير الهي را در تشخيص "خوب و بد" در آدمي بررسي ميكند. استاد بيولوژي "لوئيس وولپرت" (۲۱) كه خود را "ملحد ماديگرا" معرفي ميكند در كتاب "شش چيز غير ممكن قبل از صبحانه"(۱۲) ديانت را از جمله مقولات غير ممكن توصيف مينمايد. "ويكتور استرنج" (۱۲) فيزيكدان كيهانشناس، كتاب تحت عنوان "خدا، نظريه رد شده"(۱۳) دارد. به همين ترتيب خانم "آن داريان" (۱۴)بيوة فيزيكدان ملحد كيهان شناس "كارل ساگان"(۱۴)مجموعه درسهاي شوهر درگذشتهاش را راجع به "خدا و غيبت او" در كتابي تحت عنوان "تجارب گوناگون علمي"(۱۴)جمع آوري كردهاست. البته "داوكينز" و سپاهش، مخالفان و حملهكنندگان نطاقي از جبهة خداشناس دارند. ولي اكثر اين مخالفان چندان اهميتي براي علوم تجربي قايل نيستند و مباحثاتي كه طي آن يك متن بر "متن مقدس" (۱۵) و طرف مقابل بر مثلاً جدول طبقهبندي عناصر (۱۶) تكيه دارد، معمولاً به جايي نميرسد. غالب امريكائيان موضعي ميانه دارند كه "ما هر دو (خدا و علم) را ميخواهيم". ميگويند: ميخواهيم از موفقيتهاي علوم برخوردار و در عين حال احكام شنبه (و يكشنبه) را هم مراعات كنيم، طالب دستيابي به MRI بوده و همچنين به استقبال معجزات ميرويم، مباحثات درباره مسائلي چون "ياختههاي بنيادي" (۱۷)را ارج مينهيم بيآنكه منكر باشيم كه مواضع بحث در اين زمينه چنان در تغايرند كه هر نوع گفتگويي را بيحاصل ميسازد. و به خاطر ايجاد توازن در برابر منكراني چون "داوكينز" (ميانهروها) ميخواهند كه مطلعين و عالمان برخوردار از "ايمان" و پيشرفتهاي علمي، به پاسخگوئي برخيزند و اميد دهند كه "علوم" و "خداوند" در هماهنگياند و در واقع "علم" از خداست.
ميانهروها و آشتي دهندگان (بين خدا و علم) اخيراً فعالتـــر شدهاند. استـــاد بيولــــوژي در دانشگاه "استانفورد" (۱۸) خانم "جوآن رافگاردن" (۱۸) به تازگي كتابي تحت عنوان "تكامل و ايمان مسيحي" (۱۸) منتشر ساخته كه به گفتة نويسنده "دفاع محكم مسيحيت" از بيولوژي تكاملي است و طي آن محورهاي اساسي موضوع همراه با بخشهايي از انجيل ارائه گرديده است. (همينطور) آقاي "ادوارد ويلسون"، (۱۹ حشرهشناس و شكاك مشهور در مسايل ايماني، كتابي تحت عنوان "خلقت: خواستهاي براي نجات حيات در زمين" (۱۹) به طبع رسانده و طي آن مؤمنان و منكران را به اتفاق و ميانهروي فرا خواندهاست. امّا مهمترين شخصيت اين گروه كه به مرز مشترك (بين خدا و علم) دعوت ميكند آقاي "فرانسيس كالينز"3 است.
دلبستگي "كالينز" به "ژنتيك" – اگر بتوان گفت – بيش از "داوكينز" است. وي در مقام مديريت "انجمن تحقيقاتي ژنتيك انساني" (۲۰) از سال ۱۹۹۳، گروه ۲۴۰۰ نفره دانشمندان علوم تجربي را از كشورهاي مختلف براي "مشخص سازي ۳ بيليون آثار ژنتيك انساني" (۲۱) رهبري كرد، اقدام بينظيري كه رئيس جمهور "كلينتون" در سال ۲۰۰۰ طي تشريفاتي در كاخ سفيد، ستود و طرح به دست آمده را با اكتشافات "مريودر لوئيس" (۲۲) و نقشههاي اكتشافي او مقايسه كرد. "كالينز" به مديريت انجمن تحقيقاتي خود و استفاده از آن در روشن سازي مجهولات طبي، ادامه ميدهد.
نامبرده همچنين به صراحت مسيحي است كه از الحاد در ۲۷ سالگي، به ايمان مسيحي رسيد و اكنون دانشمندان علوم تجربي با اعتقاد مسيحي را راهنمايي ميكند كه چگونه در مجامع شكاك صاحبان علوم، از تعلقات ايماني خود سخن بگويند. كتاب پر فروش او تحت عنوان "زبان خدا، ارائه شواهدي براي ايمان توسط فردي از علوم تجربي" (۲۳) برخي از مباحثاتش را طي مناظره ۹۰ دقيقهاي با "داوكينز" كه توسط مجلة "تايم" در دفتر اين مجله در نيويورك برگزار گرديد، ارائه ميدهد. به چكيدههاي از آن مناظره توجه كنيد (۳۰سپتامبر۲۰۰۶):
تايم: پروفسور داوكينز، اگر كسي واقعاً علوم را بفهمد، در اين صورت آيا خدا يك تصور واهي و بيمعني است، آن طور كه عنوان كتاب شما مطرح ميسازد؟
داوكينز: مسئله اينكه آيا يك آفريدگار فوق طبيعت (Supernatural Creator) يعني خدا وجود دارد، يكي از مهمترين سئوالاتي است كه ما بايد به آن پاسخ دهيم. من فكر ميكنم كه اين يك سئوال علمي است. پاسخ من اين است كه خير!
تايم: دكتر كالينز، شما معتقد هستيد كه علم با اعتقادات مسيحي سازگاري دارد؟
كالينز: بلي، وجود خدا، صرفنظر از حقيقي يا واهي بودن آن، ميتواند يك سئوال علمي باشد كه ابزار علمي توانائي پاسخ دادن به آن را دارند. از نقطه نظر من، خدا نميتواند كاملاً در طبيعت محدود شود. بنابراين وجود خدا، خارج از توانائي علوم براي سنجش و احاطه بر آن ميباشد.
تايم: استيفن جي گود (Stephen Jay Gould) فسيلشناس فارغالتحصيل هاروارد اين ادعاي معروف را كرده بود كه مذهب و علم ميتوانند در كنار هم زندگي كنند، زيرا هر دو براي خود فضاي مستقل و جداگانهاي دارند. به نظر ميرسد شما دو نفر با اين سخن مخالف باشيد.
كالينز: او يك ديوار تصنعي بين دو دنيا قرار داد كه در زندگي من وجود ندارد. من به طور جدي به قدرت آفرينش خدا كه همهچيز را در نخستين مرحله به وجود آورده باشد معتقد هستم. من دريافتهام كه مطالعه جهان طبيعت يك فرصت و موقعيتي است تا عظمت، عالي بوده و پيچيدگي آفرينش خدا را مشاهده نمائيم.
داوكينز: من فكر ميكنم نظريات استيفن گولد در تفكيك دو فضا، كاملاً يك بازي سياسي بود تا مذهبيهاي خط وسط را به اردوي علم بكشاند امّا نظريهاي بسيار توخالي بود. موارد بسيار زيادي وجود دارد كه مذهب نميتواند نظريات علمي را نديده بگيرد. هر باوري درباره معجزه، نه تنها مخالف حقايق علمي اثبات شده است بلكه با روح علم مغايرت دارد.
تايم: پروفسور داوكينز، به نظر ميرسد شما معتقد هستيد تئوري داروين درباره تكامل تنها در تغاير با داستان پيدايش (در تورات) نيست، بلكه فراتر از آن است.
داوكينز: آري، براي قرنها قدرتمندترين استدلال براي اثبات وجود خدا در دنياي موجود، ادعاي طرح و نقشه براي جهان بوده و گفته ميشد اين موجودات زنده بسيار زيبا، با شكوه و قدرتمند فقط ميتواند توسط يك خالق هوشمند (Intelligent Designer) ساخته شده باشد. اما داروين بيان سادهاي عرضه كرد، نظريه او يك راه پله پله توسعه تدريجي بود كه يك آغاز بسيار ساده و كوچك داشت ولي گام به گام به پيچيدگي، بهبود كيفي، انطباق با شرايط و كمال وجودي رسيد و البته هر گام براي پيدايش هر موجود به سادگي برداشته نشدهاست، وقتي در طول ميليونها سال تجربيات روي هم انباشته شود، شما اين احتمال بسيار بعيد را به تحقق رسيده ميبينيد، همچون مغز انسان و باران جنگلها، اين حقيقت بايد ما را عليه اين ادعاي خيالي، كه هر چيزي كه بسيار پيچيده و دشوار بود بايد حتماً خدائي آن را انجام داده باشد، هشدار دهد.
كالينز: من بين نظريه تكاملي پروفسور داوكينز، با اينكه خدا جهان را طراحي كردهباشد، ناسازگاري نميبينم.
تايم: چه زماني اين واقعه (آفرينش) ممكن است اتفاق افتاده باشد
كالينز: خارج از طبيعت، خدا همچنان خارج از زمان و مكان است. بنابراين در لحظه آفرينش جهان، خدا ممكن است تكامل را به جريان انداختهباشد، با تمام علم و دانش نسبت به تحولات بعدي آن، و چه بسا همين مناظرهاي كه اكنون ميكنيم، در علم خدا بودهاست. اين واقعيت كه او ميتواند هم آينده را پيشبيني كند و هم به ما اختيار و آزادي عمل عنايت كند، كاملاً پذيرفتني است.
داوكينز: من فكر ميكنم اين خطاي فاحشي است. اگر خدا ميخواست جهان و انسان را بيافريند، اين كمي عجيب به نظر ميرسد كه يك راه غير عادي را انتخاب كرده باشد. يعني ده بيليون سال قبل آفرينش را آغاز كرده باشد، پس از آن چهار بيليون سال هم صبر كند تا انساني به وجود آيد كه استعداد پرستش داشته باشد، بخواند و بقيه كارها را كه مذهبيها به آن علاقمندند انجام دهد!
كالينز: ما چه كسي هستيم كه بخواهيم بگوئيم اين شيوه عجيبي بوده است؟ من فكر نميكنم قرار خدا چنين است كه همه تصميماتش براي ما آشكار و بديهي باشد. اگر او خدائي باشد كه ما بايد بدون اجبار و اكراه او را طلب كنيم، در اين صورت آيا نبايد براي او معقول باشد كه مكانيسم تكامل را به كار برده باشد بدون آنكه بخواهد (دلايل و) نقش خود در آفرينش را به وضوح و آشكارا براي ما بيان كرده باشد؟
تايم: در كتابهاي هر دوي شما مطرح شدهاست كه اگر از امور ثابت و استوار ششگانه يا بيشتر در جهان تغيير ميكرد، زندگي در اين سياره غير ممكن ميشد. دكتر كالينز آيا ميتوانيد شما مثالي بزنيد.
كالينز: بلي، قوه ثابت جاذبه، اگر به اندازه يك درصد بيليون ميليون (۱۰۱۴) تفاوت ميكرد توسعه جهان پس از انفجار اوليه( Big Bang) به آن صورت كه به شرايط كنوني بيانجامد اتفاق نميافتاد. شما اگر به شواهد نگاه كنيد، بسيار دشوار مينمايد كه بگوئيم آن تحولات كاملاً شانسي (تصادفي) بودهاست. اما اگر وجود يك طراح يا خالق را باور كنيد، اين موضوع دليل و منطقي قوي براي توضيح آنچه كه به وقوع پيوستهاست به دست ميدهد. در غير اين صورت، توضيح اينكه چگونه اين تحولات – به عنوان مثال همين وجود ما – سر زده است، بسيار مشكل خواهد بود.
داوكينز: مردمي كه به خدا معتقد هستند، چنين نتيجهگيري ميكنند كه بايد حتماً يك نيروي غيبي وجود داشته باشد كه دائماً با عوامل ثابت شش گانه جهان ور برود و آنها را تنظيم كند و اين استدلال كه چون امكان اين تحولات فوق العاده بعيد است، پس وجود خدائي لازم است، به دليل آنكه خود خدا غير محتملتر است، پذيرفتني نيست. فيزيكدانها حرفهاي ديگري دارند، يكي اينكه اين شش اصل ثابت لا يتغير هستند. برخي تئوريهاي منسجم نهايتاً نشان خواهند داد كه اين دو اصل ثابت همچون محيط دايره و قطر آن كاملاً قفل شدهاند. در اين حالت با به هم پيوستگي آنها امكان خطا تقليل مييابد. راه ديگر امكان چند جهاني بودن است. چه بسا جهاني كه در آن زندگي ميكنيم، يكي از آن جهانهاي بيشماري باشد كه وجود دارد. در بين اين جهانهاي بيحد و حساب ممكن است به دليل نظم نيافتن اصول ثابت (جاذبه و غيره) حياتي به وجود نيامده باشد. امّا در تعداد قليلي از آنها، همچون جهان ما، اين تعادل برقرار شده باشد.
كالينز: اينهم يك امكان جالب است. صرفنظر از تئوريك بودن اين ديدگاه، كه من فكر ميكنم غير ممكن است، شما چه بگوئيد بينهايت جهان در عالم وجود دارد كه ما فعلاً آنها را نميشناسيم، يا بگوئيد نقشهاي وجود داشتهاست، من نهايتاً در اين گفتگو به خدائي ايمان ميآورم كه جهان را طراحي و آفريده كه به مراتب قابل قبولتر از تئوري حبابگونه "بينهايت جهان" است. "اوكام" (Occam) ميگويد شما بايد بياني را براي تئوري خود انتخاب كنيد كه ساده و سر راست باشد. اين نظريه، مرا – در توضيح پيدايش و تحولات عالم – سوي خدا هدايت ميكند تا به تئوري "چند جهاني" كه به نظر ميرسد توسعة رشتة تصورات و خيالات باشد.
داوكينز: من قبول ميكنم ممكن است چيزهايي باشد كه به مراتب دورتر و درك نكردنيتر باشد از آنچه ممكن است تصور كنيم. امّا چيزي كه من نميفهمم اين است كه چرا شما از حربه غير محتمل بودن (ادعاهاي من) استفاده ميكنيد، امّا خودتان بيان خود را به وادي اعتقاد به خدا پرت ميكنيد كه به همان اندازه غير محتمل است.
كالينز: خداي من براي من غير محتمل نيست. او هيچ نيازي به قصه آفرينش (براي اثبات خود) ندارد و نياز ندارد كه از طريق ديگري نشان داده شود. "خدا" پاسخي به همه سئوالات دربارة اينكه "چگونه ممكن است اين عالم به وجود آمده باشد" ميباشد.
داوكينز: من فكر نميكنم اين مطلب در واقع اصل و اساس موضوع ميباشد. كوششي منصفانه و در خور تقدير علمي است كه شخص جستجو كند از كجا اين شگفتي ها به وجود آمدهاست؟ آقاي دكتر كالينز ميگويد "كار خدا نيست، و خدا نياز به توضيح ندارد، زيرا خدا خارج از آنهاست". بسيار خوب، اما اين فرار از مسئوليت پاسخگويي است. دانشمندان چنين روشي ندارند، بلكه ميگويند: "تحقيق ميكنيم و تلاش مينمائيم تا بفهميم".
كالينز: مسلّماً علم بايد تلاشها را ادامه دهد تا روشن شود كه آيا ميتوان به شواهدي براي چند جهاني بودن رسيد و اينكه چرا از آن ميان، جهان ما به چنين نظمي رسيدهاست، اما اعتراض من اين است كه چرا بايد دخالت هر گونه عامل خارجي در اين زمينه ناديده گرفته شود؟ اين، از جمله نظرات منفي و تخريبي است كه ما انسانها را به سئوالاتي از قبيل آنكه: "چرا من اينجا هستم؟ بعد از مرگ ما چه پيش خواهد آمد؟ و آيا خدايي هست؟" ميبرد. اگر اينگونه سئوالات را به عنوان اينكه بيتناسب و بيمعناهستند طرد كنيم، در بررسي خود از طبيعت، به احتمال صفر براي خدا ميرسيم. زيرا قانع كننده نبوده و ما را به دلايل اثباتي نميبرد، ولي چنانچه ذهن پذيراي امكان وجود خدا باشد، آنگاه متوجه جوانبي از عالم وجود ميشويم كه با آن نتيجهگيري تطبيق ميكند.
داوكينز: به نظر من بهترين رويه اين است كه بگوئيم ما در اين زمينهها جاهليم و نيازمند تلاش و تحقيق در اين موارد هستيم. امّا اينكه ناگهان مطرح نمائيم پاسخ (همه سئوالات و علتالعلل همه پديدهها) خداست، در را به روي هر
گونه بحث و تحقيقي ميبندد.
تايم: پس آيا ميتواند پاسخ خدا باشد؟
داوكينز: ممكن است چيزي باور نكردني و عظيم و خارج درك و فهم امروزي ما وجود داشته باشد.
كالينز: آري، او خداست.
داوكينز: بلي، ولي او ميتواند هر يك از بيليون خدايان باشد. ممكن است خداي مريخ و يا خداي ساكنان سرزمين "آدم اسبها" باشد. شانس اينكه او خداي خاصي باشد، "يهوا" خداي عيسي، بسيار جزيي است، حداقل به عهده شماست كه ثابت كنيد او چنين است.
تايم: سفر پيدايش در تورات بسياري از پروتستانها را به مخالفت با فرضيه تكامل برده است و عدهاي از ايشان اصرار ميورزند كه كرة زمين فقط شش هزار سال دارد.
كالينز: برخي معتقدان مخلص هستند كه فصول ۱ و ۲ سفر پيدايش را با معاني "تحت الفظي" در نظر ميگيرند، كه البته با معلومات امروزي ما از عمر عالم يا (رشته حيات و) ارتباط موجودات با يكديگر مغاير است. "آگوستين" مقدس گفتهاست كه امكان فهم آنچه در سفر پيدايش آمدهاست براي ما وجود ندارد. منظور از آن مطالب، ارائه يك كتاب علوم طبيعي نبودهاست. بلكه منظور آن بوده كه توضيح داده شود خدا كه بوده، ما كه هستيم و ارتباط ما با خدا چگونه بايد باشد. آگوستين خصوصاً درباره برداشتهاي تنگنظرانه – كه ايمان را به خطر ميافكند – هشدار ميدهد. چنانچه از آن گونه تفاسير فاصله بگيريم، آنچه انجيل ميگويد با تئوري "بيگ بنگ" تطبيق ميشود.
داوكينز: فيزيكدانها همچنان تئوري "بيگ بنگ" را بررسي ميكنند و ممكن است نهايتاً بتوانند – يا نتوانند – آن را حل و فصل كنند. به هر حال آنچه دكتر كالينز، يا اگر ميتوانم شما را فرانسيس صدا كنم؟
كالينز: خواهش ميكنم ريچارد، حتماً.
داوكينز: آنچه كه فرانسيس در مورد سفر پيدايش اكنون ميگويد، البته مربوط به كشمكشهاي خصوصي كلامي بين او و همقطاران بنيادگرايش ميباشد.
كالينز(باخنده) : آن كشمكشها نه چندان خصوصي بلكه نسبتاً در صحنه عمومي بودهاست.
داوكينز: جايگاه من در آن گونه مباحثات نيست مگر آنكه فقط پيشنهاد كنم از زحمات خود ميكاستيد اگر صرفاً تاريخ زمان را به آنها گوشزد ميكرديد، چرا انسان وقت خود را با اين دلقكها تلف كند؟
كالينز: ريچارد، من فكر ميكنم ما هيچ خدمتي به گفتگوي بين علم و ايمان نخواهيم كرد اگر مردمان صادق و با حسن نيت را اين گونه بناميم. چنين رفتاري اين مردمان را در موضع خود سرسختتر ميكند. ملحدان بعضي اوقات در اين زمينه كبر ميورزند، برچسب حماقت بر مؤمنان زدن، هيچ كمكي به موقعيت شما نخواهد كرد.
تايم: دكتر كالينز، رجعت عيسي بخش مهمي از ايمان مسيحي است، ولي آيا آن – همراه با موضوع بكرزايي (مريم) و معجزات ديگر– راه و روشهاي علمي را كه بر ثبوت قوانين طبيعت تكيه دارد، نفي نميكند؟
كالينز: اگر شما خدا را خارج از طبيعت (زمان و مكان) ميپذيريد، آنگاه هيچ اشكالي ندارد كه خدا اراده نمايد امري از خارج (مافوق) قوانين طبيعت انجام دهد. اگر قوانين طبيعت از خداست، چرا خدا قادر نباشد آنها را – زماني كه به دلايلي اراده نمايد – بشكند؟ (واضع قوانين خود اسير قوانينش نيست). و اگر شما الوهيت عيسي را بپذيريد – كه من ميپذيرم – آنگاه رجعت او فينفسه، غير منطقي نيست.
تايم: آيا قبول معجزات علم را به يك سو نميافكند؟
كالينز: به هيچ وجه، اگر شما در جبهة من قرار گيريد، از جمله مواردي كه علم و ايمان ميتوانند يكديگر را لمس كنند، در بررسي معجزات است.
داوكينز: اگر بخواهيم در را به روي بررسيهاي سازنده بهبنديم، در همين واژة معجزات است. براي فردي در قرون وسطي، راديو معجزهبود. انواع چيزها ممكن است (در آينده) اتفاق بيافتد كه طبق دانش امروزي معجزه ميباشد، درست مثل تلقي علم قرون وسطي از هواپيماي بوئينگ ۷۴۷ امروزي. فرانسيس مرتب تكرار ميكند "از موضع يك انسان مؤمن (چنين و چنان)"، امّا به محض آنكه شما خريدار ايمان در مسايل ميشويد بلافاصله ترديدهاي طبيعي خود را از دست ميدهيد و همچنين – متأسفم كه بگويم – اعتبار علمي خود را. ببخشيد اگر به صراحت سخن ميگويم.
كالينز: ريچارد، من تصادفاً با بخش اول گفتههايت موافقم. ولي به اين جمله كه فهم علمي من در ردهاي كمتر از شماست، به شدت معترضم. تفاوت ما فقط در اينجاست كه من در مفروضات (و تفكرات) خويش خدا را در نظر ميگيرم و تو نميگيري.
تايم: دكتر كالينز، شما اخلاق انساني را نه فقط موهبتي الهي، بلكه قرينهاي بر وجود خداوند دانستهايد؟
كالينز: تجسسهاي بسيار طي ۳۰ يا ۴۰ سال گذشته – به قول عدهاي، كاوشهاي جامعهشناسي تكاملي – به كار رفته تا مشخص سازد كه ما احساس اخلاقي خود را از كجا ميگيريم و چرا ايثار و فداكاري را ارج مينهيم. پاسخها معمولاً مبتني بر بقاء نسل است. امّا اگر شما معتقد باشيد – و ريچارد در اين باره مصرّ ميباشد – كه انتخاب طبيعي بنا به شخص بوده و گروهي نيست، آن وقت چگونه ممكن است فردي DNA (و حيات) خود را به خطر افكند و به خاطر كمك به ديگري، شانس توليد مثل خويش را از دست بدهد؟ قبول دارم كه ممكن است ما به خويشان خود كمك كنيم زيرا DNA مشترك داريم و به اشخاصي به اين اميد كه آنها در آينده به فريادمان برسند كمك نمائيم. ولي (ايثارها به اين موارد ختم نميشود و) ما فداكاريهايي را شاهد بودهايم كه بر پايه رابطه خويشاوندي و يا اميدواري به عوض گيري قابل توجيه نيست. به عنوان مثال ميتوان اسكار شيندلر (Oskar Schindler) را در نظر گرفت كه حيات خود را به خاطر نجات بيش از هزار تن يهودي از كشتارگاههاي نازي (Gas Chambers) به خطر افكند. اين، درست بر عكس اقدام در جهت حفظ ژن يا بقاء نسل خود است و نمونههاي معتدلتري را هم از فداكاريهاي انساني، ما همه روزه شاهد هستيم. اكثر ما اينگونه قابليتها را عطية الهي ميدانيم، خصوصاً به اين دليل كه ما عدالت و اخلاق را همواره با خدا مرتبط ميدانيم (و نزديكي به خدا و جلب رضاي او را نتيجه زندگي بر پايه عدالت و اخلاق در نظر ميگيريم).
داوكينز: ممكن است من هم مورد تشابهي بياورم؟ اكثر مردم ميفهمند كه شهوت جنسي با توسعه ژن (نسل) مرتبط است. روابط جنسي در طبيعت، به توليد مثل و كپي سازي ژني ميانجامد. امّا در جوامع مدرن غالب روابط جنسي، با وسايل جلوگيري انجام ميشود كه دقيقاً به منظور اجتناب از توليد مثل طراحي شدهاند. ايثار، احتمالاً منشأهايي چون منابع شهواني دارد. ما، در گذشته ما قبل تاريخ، در خانوادههاي وسيع ميزيستيم كه مملو از اعضاي متعدد بود و در پيشبرد منافع و خواستههاي آنها فعال بوديم زيرا ژن مشترك با آنها داشتيم. حال، ما در شهرهاي بزرگ زندگي ميكنيم. در بين اعضاي خانواده يا مردماني كه اميد داشتهباشيم خوبي ما را عوض دهند، نيستيم. ولي مهم نيست، درست مثل مردماني كه با استفاده از وسايل جلوگيري ارتباط جنسي برقرار ميكنند، امّا توجه ندارند كه انگيزه اين ارتباط توليد بچه است، به فكر ما هم خطور نميكند كه دليل كمك ما به سايرين بر پايه شرايطي است كه اسلاف ما داشته و در گروههاي كوچك زندگي ميكردهاند. اين، به نظر من بهترين دليلي است كه ميتواند منشاء تمايل ما را به اخلاق و خوبي (به ديگران) توضيح دهد.
كالينز: اين بحث شما كه شريفترين اعمال انساني را ناشي از ناخودآگاهي از رده دارويني ميداند، ظلم به احساس مطلقي است كه همة ما از "خوب" و "بد" داريم. فرضيه تكامل ممكن است برخي رفتارهاي اخلاقي را توضيح دهد، ولي نميتواند اهميت واقعي آنها را روشن سازد. ما اگر فقط روند تكاملي را در نظر بگيريم، به اينجا ميرسيم كه اساساً "خوب" و "بد"ي وجود ندارد. امّا موضوع براي من مهمتر از اينهاست. نهاد اخلاقي ما به دست ميدهد كه خالقمان – خداوند – فقط خلق نكرده و اين عالم را (براي ابراز هنرمندي) به پا نداشته، بلكه علاقمند به انسان و خيرخواه او بودهاست. زيرا به نظر ميرسد كه منحصراً انسان – در ميان اينهمه موجودات كره ارض – به اين پايه شعور اخلاقي رسيدهاست. آنچه كه شما (ريچارد) ميگوئيد القاء ميكند كه اخلاق خارج از ذهن آدمي پرورش يافته با فرآيند تكامل "خوب" و "بد" هيچ معنايي ندارد، آيا غير از اين است؟
داوكينز: حتي همين سئوال شما هيچ معنايي براي من ندارد. "خوب" و "بد"، من فكر نميكنم در آن بالا قرار دارند و يا چيزي به اين نام در جايي وجود دارد. من فكر ميكنم از وقايعي كه اتفاق ميافتند برخي "بد" و برخي "خوب"اند.
كالينز: من فكر ميكنم تفاوت اساسي بين ما همين است و خوشحالم كه آن را تشخيص داديم.
تايم: دكتر كالينز، من ميدانم كه شما مايليد درِ جديدي به تحقيقات سلولهاي بنيادي (Stem-cell) گشوده شود. ولي آيا اين حقيقت كه "ايمان" باعث شده عدهاي در اين باره به مخالفت برخيزند، اين نظريه را پيش نميآورد كه مذهب سدّ راه تحقيقات علمي براي نجات جان انسانهاست؟
كالينز: ابتدا اجازه دهيد تصريح كنم كه من به عنوان فردي غير مسئول، در موضع يك شهروند عادي سخن ميگويم ،نه به عنوان عضوي از سازمان دولتي ايالت متحده امريكا. اين برداشت كه اهل "ايمان" كلاً مخالف تحقيقات در زمينه سلولهاي بنيادي هستند، هيچگونه مبناي آماري ندارد. در حقيقت بسياري با باورهاي عميق مذهبي، عقيده دارند كه اين موضوع از پشتوانه هاي ديني برخوردار است.
تايم: اما در برابر مردمي كه موضعشان بر پاية "متن مقدس" شكل گرفته تا دليل و منطق، دانشمندان علوم چگونه ميتوانند عكسالعمل نشان دهند؟
كالينز: ايمان، نقطه مقابل منطق نيست. ايمان، قرارگاه استدلالي دارد، با عامل افزوده وحي خداوندي. بنابراين مباحثاتي بين دانشمندان علوم و مؤمنان در ميگيرد. امّا چنين نيست كه دانشمندان يا اهل ايمان، همواره دقيق و درست با مسايل برخورد كنند. قضاوتهاي دانشمندان را ميتواند تعلقات حرفهاي آنها تحت تأثير قرار دهد و ايمان خالص و واقعي نيز كه به مانند آب صاف و شفاف است – متأسفانه در ظروف زنگزدهاي ريخته ميشود كه نامشان انسان است و نتيجتاً چه بسا اصول خالص ايماني طي روياروييها قرباني شود.
داوكينز: براي من، مسايل اخلاقي چون تحقيقات درباره سلولهاي بنيادي، از اين جهت مطرح ميشود كه آيا رنجي پيش ميآورد يا خير؟ در اين حالت مسلّماً رنجي نيست. آن نطفه اوليه (Embryo) قطعاً اعصابي ندراد (كه رنج و درد احساس كند). ولي اين، موضوعي نيست كه در بحثهاي عمومي مطرح ميشود. بلكه موضوعي كه مطرح ميسازد اين است آيا نطفه اوليه بشر است يا خير؟ حال اگر شما مطلقگراي اخلاقي باشيد، پاسخ ميدهيد: آري نطفة اوليه انسان است و بنابراين رفتار خاص اخلاقي ميطلبد. البته مطلقگرايي اخلاقي الزاماً نتيجة مذهب نيست. ولي معمولاً با مذهب همراه است. ما حيوانات را در سلاخخانهها سر ميبريم و آنها اعصاب دارند و رنج ميبرند، ولي اهل ايمان را مشكلي در اين باره نيست.
كالينز: آيا انسانها كلاً اهميت اخلاقي بيشتري از گاوها ندارند؟
داوكينز: شايد انسانها چون قابليت منطقشناسي و دليل آوري دارند، از مسئوليت اخلاقي بالاتري برخوردار باشند.
تايم: آيا هر يك از شما آقايان نقطه نظر نهايي و نتيجهگيري دارد كه بيان كند؟
كالينز: من فقط ميخواهم بگويم كه بعد از ربع قرن فعاليت در علوم تجربي و زندگي ايماني، من هيچ مانعي در موافقت با ريچارد در تمام آنچه كه در مورد طبيعت و عالم تكوين ميگويد، نميبينم. در عين حال ميگويم – و اين مطلب را ميپذيرم – كه چه بسا سئوالهايي در مورد عالم تكوين وجود دارد كه علوم نميتوانند پاسخ گويند. سئوالهايي كه ميپرسد "چرا؟"، به جاي آنكه بپرسد "چگونه؟". علاقة من، دانستن پاسخ به "چرا"هاست كه اين پاسخها را در مقولات ايماني و روحاني خود مييابم، به صورتي كه به هيچ وجه استقلال فكريم به عنوان فعالي در علوم تجربي، وجه المصالحه قرار نميگيرد.
داوكينز: فرانسيس، فكر من آنقدرها هم كه شما تصور ميكنيد و گهگاه اشاره داشتيد، بسته نيست. ذهن من سوي همه تحولات زيبا و امكانپذير در آينده، باز است. تحولاتي كه حتي در رؤيا نميگنجد. آنچه كه من دربارهاش ترديد دارم اين است كه هر آنچه در آينده قرار است اتفاق بيافتد حتماً وقايعي باشد كه مردم از طريق مذاهب شنيده و انتظار و باور دارند. در آغاز بحث كه گفتگوي ما درباره منشاء و پيدايش عالم و ضرايب فيزيكي بود، من آنچه را كه منطقي فكر ميكردم در مخالفت با "طراح هوشمند ماوراء الطبيعه" ارائه دادم. ولي اين موضوع به نظر من نظريه ارزشمندي است قابل مخالفت، ولي به هر حال شكوهمند و قابل احترام. خدايان المپيا يا مرگ عيسي بر صليب را شايسته آن جلال و شكوه نميبينم. اينگونه امور به نظر من محدوديت بخشي (به آن بينهايت) است. اگر خدايي وجود دارد ماوراء اين حرفها و فراتر از آن چيزي است كه خداشناسان مذاهب ارائه دادهاند.{ در واقع اینجا داوکینز به خدای نامحدود نا متناهی و بسیط لایتغیر که بقول نرمن گیسلر با خدای مسیحی و یهودی در کتاب مقدس یکی است اعتراف میکند. نویسنده وبلاگ}
1- مجلة تايم مورخ ۱۲ توامبر ۲۰۰۶ – مقصود از علم به طور كلي علوم تجربي ميباشد (Science)
2- Richard Dowkins
3- Frances Collins
4- SchÖnborn
5- Yale University Psychologist Paul Bloom
6- The “God Delusion”
7- Sam Harris
8- Daniel Dennett
9- Tufts University
10- Breaking the Spell: Religions a Natural Phenomenon
11- Marc Hauser, “Moral Minds”
12- Levis Wolpert, “Six Impossible Things Before Breakfast”
13- Victor Strenger, “God: The Failed Hypothesis”
14- Ann Druyan, Widow of Carl Sagan, “The Varieties of Scientific Experience”
15- Scripture (متون مقدس مسيحي)
16- Periodic Table
17- Stem Cells
18- Stanford University Biologist Joan Roughgarden, “Evolution and Christian Faith”
19- Edward O. Wilson, “The Creation: An Appeal to Save Life on Earth”
20- National Human Genome Research Institute
21- Co-mapping 3 Billion Biochemical Letters of Human Genetic Blueprint
22- Meriwether Lewis
23- “The Language of God: A Scientist Presents Evidence for Belief”
ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۷/۰۱ در ساعت ۰۱:۱۷
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۰۶/۳۱, ۱۳:۲۳ #2
ام ام جي عزيز
مطلب بسيار مفيد و خواندني بود. اگر خدا را عنصري ناشناخته در طبيعت و يا حتي فراتر از آن براي شناخت بدانيم. باور به آن بسيار سودمند است و بازدارنده رشد فكري و رواني ما نيست. اما تمام مشكل در توصيفات ما از او و خواست هاي اوست كه از طرف متوليان ديني از طرف خدا مطرح مي شود. چنين عقايدي به وضوح بازدارنده رشد فكري و منطقي فرد است و مانع پذيرش بينش تازه اي در فرد در اين حوزه مي گردد.( البته تسلي بخش و تسكين دهنده روح جوينده او تا حدي هست)
اين ايراد به معتقدين مذهبي وارد است كه با قبول خدا همه انشعابات بعدي را نتيجه گيري مي كنند. كدام خدا؟ خدايي كه حساب و كتاب و پاداش و معجزات مي كند همانند فرمانروايي معرفي مي شود و يا شعور نهفته اي در تمام اجزاء هستي كه محرك تكوين و تكامل است.
من قصد باز كردن اين مباحث را ندارم كه بسيار پيش از اين با دوستان ديگر بحث شده ، اما هر جا كه از دوستان پرسيده شد كه با چه دليل خرد پذيري بايد پذيرفت كه اين خداي واجب الوجود ، همان خداي توصيفي اديان و اسلام است پاسخ درخوري را نشنيدم. آنچه داوكينز مي گويد اشاره به اين موضوع دارد. شما مي توانيد نتيجه بگيريد كه داوكينز به وجود خدا اعتراف كرد و ....
رابطه ما با خدا را بود و نبودش مشخص نمي كند بلكه توصيف ما از او است كه تعيين كننده است و توصيف اديان از خداوند داراي نارسايي ها و كاستي هاي زيادي است. و اسلام نيز از اين قاعده مستثني نيست.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۰۱:۱۵ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
در رابطه با مطلب جناب ذهن ازاد که دین را مخالف رشد فکر پنداشته اند یا نوعی از دین رو !! باید اول دانست منظور شما از اندیشه چیست ؟ کدامین عقاید برای کدامی اندیشه ها باز دارنده است ؟
مسلما دین به فرامینی اخلاقی دعوت میکند که طبعا مخالف خواستهای شرارت بار و رشد امیال نفسانی و حیوانی و شهوانی است حال اگر شما نام اندیشه هایی در این راستا را اندیشه سودمند می نهید مسلما دین با ان مخالف است چون دین بقول تیلیخ « دین ذاتا اخلاقی است و اخلاق ذاتا دینی است» یا بقول ویلیام جیمز اخلاق مستلزم فرمانبرداری است و دین تعهداتی اختیاری ایجاب میکند . اشلایر ماخر میگوید اخلاق وظیفه انسان دربرابر جهان است در حالی که دین وابستگی انسان به دین است. پس اخلاق و دین مسلما انسان را محدود میکند .. و بقول کی گارد اخلاق مسئولیت انسان در این جهان است و دین مسئولیت انسان در برابر وحی برامده از ورای جهان است. که البته غالبا با تعالیم اخلاقی همراه است
دوم اینکه هرگز نباید عملکرد افراد را بپای دین گذاشت یا از توصیف خداوند که نیازی به توصیف ندارد به چنین نتیجه ای رسید همیشه در همه مکتبها کسانی بوده اند که از برای منافع مادی از نامها سو استفاده کرده اند مگر عملکرد استالین با اموزه های مارکس همخوانی دارد!
آنچه که داوکینز در مورد تسکین گفته بسیار غیر منصفانه بوده دین را با دلداری پزشک یکی میداند !!
اری دین یکی از فطریات و ضروریات بشر استمحکم تربن دلیل براینکه انسانها به راستی واقعیتحالت محدود خودشان را تجربه کرده اند این است که أنها چه خداشناس ، چه همه خدایی و چهملحد باشند ، همه عمر خود درگیر یک تلاش سخت هستند تا بر محدودیت وجود متناهی شانغلبه کنند. اگر تناهی غیر واقعی و موهوم باشد ، پس حتی معتقد به همه خدایی بایدبپذیرد که همين مطلب خود کلی ترین ،مبرمترين ، مشکل ترین و آشکار ترین مانع واقعی درزندگی او برای غلبه بر آن است . همینطور ملحد نیز میپذیرد که همه انسانها مشتاق تعالییافتن از شرایط متناهی شان هستند . سارتر گفته است طرح و برنامه انسان اینست که خدا شود . در بیانی ملایم تر انسان اشتیاق بنیادین و فطری به تعالی بخشیدن خود دارد . راههای زیادی برای تعالی یافتن وجود دارد ، اما این حقیقت که انسانها در جستجوی تعالییافتن در یک مسیر یا مسیر دیگر ، خواه کافی یا ناکافی هستند استدلالی کافی استبراینکه آنها به واقعیت متناهی بودنشان وقوف دارند اشلایر ماخر گفته است که همه انسانها یکاحساس وابستگی مطلق دارند . حتی فروید نیز اینرا میپذیرد . آگوستین گفته که همهانسانها محتاج خداوند هستند . حتی سارتر میپذیرد که به راستی چنین است .(قران : اگاه باشید ای مردم که شمایید که بخداوند نیاز دارید ..) هایدگرانسان را به عنوان dasein، وجود در آنجا یا جهش یکباره در وجود thrust-one میداند....
وقتی نوعیاستعداد بالقوه در همه انسانها برای استعلا هست که تمام معتقدین و ملحدین بزرگ ازفویر باخ تا فروید اون رو تایید کردند کهتجربه دینی امری فراگیر است و دوعنصر اساسی دارد یکی علم به تعالی و دیگری سرسپردگیو چون انسان تمایلی برای متعالی ساختن خویش دارد و چون امکان فراتر از فرد رفتننیست مگر انکه ورایی باشد که انسان بتواند بدان سو تعالی جوید.....این سرسپردگی بهامر متعالی ، انسان توانایی متعالی ساختن خویش را می یابد وچون انسان تمایلیبنیادین به تعالی یافتن دارد ، و چون انسان تمایلی برای متعالی ساختن خویش دارد و چونامکان فراتر از فرد رفتن نیست مگر انکه ورایی باشد که انسان بتواند بدان سو تعالیجوید ...تجربه دینی ِ خود استعلایی برای وجود انسانی اش اصل است . انسان باید تعالیجوید ولی او نمیتواند به تعالی دست یابد مگر آنکه امری متعالی ورای خویش باشد کهبدان وسیله خودش را تعالی بخشد....پس میتوان نتیجه گرفت که امر متعالی برای براوردن تمایل بنیادین انسان وبرای تعالی جستن ضرورت داشته باشد و چون این تمایل و سائقه متعالی در اساسی ترینجنبه اش ان چیزی است که تجربه دینی خوانده میشود پس دین چه خوب چه بد از فطریات استو برای انسان ضروری است .خلاصه ر.ک : گیسلر :108 الی 112
اصولاً چنانكه دينپژوهان بزرگي چون ميرچا الياده بحث و بررسي وتحقيق كردهاند، انسان، انسان دينورز است .((Homo Religiosus
(اینچنین است که امروزه در قرن بیست و یکم همچنان نزدیک به یک میلیارد بت پرست وجود دارد بت پرستانی که حتی به الت بت متوسل میشوند (شرق اسیا) و بقول فروید در کتاب اینده ی یک پندار و جناب راسل در کتاب چرا مسیحی نیستم دین زاییده ترس و جهل است اگر چنین بود پس باید مدتها بت پرستی(و حتی هر نوع دینی) از بین میرفت نه در دنیای متمدن امروز هم هنوز نوع اولیه ان وجود داشته باشد بعلاوه هیچ دانشمندی بدین و مذهب و خداوند معتقد نباشد . از اینرو چون کمونیسم شوروی سابق چنین میپنداشت با دین و نشانه های ان سالها به سختی مبارزه کرد چون دین را را نشات گرفته از جهل و ترس میدانست اما این کمونیسم بود که از بین رفت و به موزه پیوست)
اینکه من گفتم داوکینز گفته خدای نامحدود را قابل قبول میداند و گفتم که با خدای کتاب مقدس یکی است منظورم همان ویژگی هایی است که در کتاب مقدس برای ان امده است و نیز در قران و داوکینز میگوید نظریه خداپرستی شکوهمندانه و قابل احترام است... من نمیتوانم خدای به صلیب کشیده شده و خدایان کوه المپیا را باور کنم ... اگر خدایی باشد خدایی نامحدود و ورای ان چیزی است که خداشناسان مذاهب گفته اند...
موجود بسیط سرمدی(ازلی و ابدی) نامتناهی ، لایتغیر ووو با خدای کتاب مقدس یکی است :
خدای انجیل خدای خالق است (Gen1heb.11.3) و قیوم همه ی اشیا است (Ps.36
col .1:17) خداوند هم واحد و هم متعالی است Deut,6
Exod خداوند لایتناهی (نامحدود) و سرمدی است و چشمها نتوانند او را در یابند ps.147:5 : 41 :13 خداوند بالذات لایتغیر است و کمال عشق مطلق است ps,102:27 :mal. 3.6 وووو و قران میگوید لیس کمثله ی شی یعنی هیچ چیز شبیه او نیست هیچ شی و وجودی مادی مانند او نیست یعنی همه اشیا مرکب اند همه اشیا تغییر میکنند همه اشیا محدود ند اما خداوند منزه است . و هیچ چیز شبیه او نیست . منظور من از خدای واجب الوجود و نامحدود و لایتغیر و بسیط همان است که در کتاب مقدس و قران ویژگی های ان ذکر شده است .. اما اشکال داوکینز اینجاست خدای به صلیب کشیده شده ... مسیحیت معتقد است که ان خدای ازلی و ابدی که در تورات توصیفاتش امده در عیسی مسیح تجلی پیدا کرده که این بحثی جداست.. در مورد واجب الوجود بحثی مفصل تر در اینده خواهیم داشت ...
البته ناگفته نماند سم فرایمن کتابی نوشته بنام کتاب پندار داوکینز در پاسخ به کتاب پندار خدا نیز پرفسور و فلسفه دان و الهیدان مسیحی "مکگرات" هم اخیرا دو کتاب درباره داوکینز نوشته یکی بنام پندار دواکینز که براهین تحریف شده داوکینز رو بیان کرده و مسائل فیزیک جدید و نظر دانشمندان درباره خداوند رو اورده ووو و نیز کتابی بنام خدای داوکینز که اخیرا منتشر شده DAWKINS DELUSION
ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۷/۰۴ در ساعت ۰۱:۲۳
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۰۱:۱۹ #4
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
علم و خدا پرستى ۱۱علم و خدا پرستى ۲۲
علم و خدا پرستى ۳۳
علم و خداپرستى (۱)
مناظره اى ميان دو دانشمند معروف علوم طبيعى در انكار و اثبات خدا
Richard Dawkins and Francis Collinsمباحث و مسائل ذيل در اين گفتگو مطرح و بررسى گرديده است:- معرفى آثار و عملكرد سوابق علمى دو طرفه مناظره
- مقابله دو تز: Evolutionary and Creationism
- يا دو نظريه: Coincidental and Intelligent Design
- رابطه خدا و علم: آيا بحث وجود خدا علمى است؟ آيا تصور خدا واهى است؟
- آيا همزيستى علم و دين امكان پذير است؟
- تئورى داروين، در تعارض يا توافق با نظريه آفرينش در كتاب مقدس
- خدا خارج از زمان و مكان
- تئورى Big Bang
- اگر با رشد علمى، آيات خدا آشكارتر ميگردد، چرا بيشتر دانشمندان طبيعى در روزگار ما بى دين هستند؟
- آيا در ميان متفكرين مسلمان يا مسيحى، كسى با نظريه تكامل داروينى موافق است؟
علم و خداپرستى (۲)
مناظره اى ميان دو دانشمند معروف علوم طبيعى در انكار و اثبات خدا
Richard Dawkins and Francis Collins
مباحث و مسائل ذيل در اين گفتگو مطرح و بررسى گرديده است:- آموزش اخلاق بحث و مناظره
- آيا وجود نظم و نقشه در جهان الزاماً دلالت بر وجود ناظم و نگهبان ميكند؟
- تئورى چند جهانى: Multi-Universe
- مسئله معجزات در دين و تعارض آن با علم
- اخلاق، زير ساخت ها و فلسفه پيدايش آن
- مشكل متوليان دينى در دنياى امروز، تعارض ديندارى سنتى غير علمى با خداشناسى فرا دينى
- آيا ايمان و باور به اصول ثابت و ابدى مانع تفكر و انديشه علمى ميگردد؟
- آيا درك وجود خدا درونى است يا بيرونى؟
- غرور علمى و تكبر دانشمندان در برابر تعصب و تنگ نظرى بنياد گرايان
علم و خداپرستى (۳)
مناظره اى ميان دو دانشمند معروف علوم طبيعى در انكار و اثبات خدا
Richard Dawkins and Francis Collinsمباحث و مسائل ذيل در اين گفتگو مطرح و بررسى گرديده است:- اخلاق، زير ساخت ها و فلسفه پيدايش آن
- سلول هاى بنيادى و مخالفت بنياد گرايان
- آيا اخلاق مبناى تاريخى دارد و محصول مناسبات انسانهاى اوليه است؟
- پايان خوش يك مناظره منطقى و معقول
- پرفسور کالینز من از ۲۷ سالگی به زندگی ایمانی معتقد شدم قبل از ان به خدا ایمان نداشتم
- آلوده شدن ديندارى در بستر تاريخ و دور شدن آن از سرچشمه اصلى
- حرفهای اخر داوکینز : ... خداوند نظریه ای شکوهمندانه و قابل احترامی است... نمیتوانم خدای به صلیب کشیده شده و خدای کوه المپیا را باور کنم... خداوند محدود شده ..
- آموزه هائى از قرآن در مناظره مطلوب و مؤثر
عبدالعلی بازرگان
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۰۱:۳۱ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
جهان علم به سوى خدا باز مى گردد
گزارش از Harun Yahya
ازآن جائي كه اشخاصي تحت تأثير افكار من به
گمراهي افتاده اند ، به اين وسيله مي خواهم زيان
عظيمي را كه ممكن است به آنها زده باشم جبران كنم
پرفسور آنتوني فلو (Professor. Anthony Flew )
برگردان به فارسي توسط عبدالعلي بازرگان از نشريه Los Angeles Times
(Jan 14-2005 )
اين روزها نشريات خبري سخنان ندامت آميز « آنتوني فلو » را كه روزگاري از فيلسوفان معروف ملحد و منكر خدا بود ، با آب و تاب منعكس مي نمايد.
آنتوني فلو استاد ۸۱ ساله انگليسي از سن ۱۵ سالگي بر مسير الحاد و انكار خدا پاي گذاشت و با اولين مقاله اي كه در سال ۱۹۵۰ در اين زمينه نوشت جايگاهي در مباحث آكادميك براي خود گشود.
در ۵۴ سال گذشته او به عنوان استاد در دانشگاههاي آكسفورد ، آبِردين ، كيل و ريدينگ و به عنوان سخنران در بسياري از دانشگاه هاي آمريكائي و كانادائي ، در مباحث علمي ، كتابها ، سخنراني ها و مقالات خود از تِز بي خدائي دفاع كرده است. با اين حال اخيراً تغيير عقيده خود را آشكارا اعلام كرده و پذيرفته است كه جهان آفريده شده است .
فاكتور تعيين كننده و قاطع در چنين تصميم راديكالي ، روشني و صريح بودن شواهدي است كه در موضوع آفرينش توسط علم آشكار شده است.
او در برخورد با پيچيدگي هاي مباني اطلاعاتي حيات دريافته است كه ريشه و اساس حيات طرحي هوشمندانه دارد و فلسفه الحادي كه ۶۶ سال با آن پيوند خورده باطل و فاقد اعتبار است . « Flew » دلايل زير بنائي علمي تغيير عقيده خود را اين گونه بيان كرده است :
« تحقيقات بيولوژيست ها روي DNA ( ساختار ژنتيكي ) پيچيدگي شگفت آور غير قابل باوري از نظم و سازماندهي را نشان مي دهد كه لازمه توليد حيات است و چنين مقدمات و تناسباتي بدون دخالت اراده اي هوشمند ممكن نيست ».تحقيق روي DNA ( ساختار ژنتيكي ) كه Flew به عنوان دليل زير بنائي براي تغيير عقيده خود به آن اشاره مي كند ، به راستي حقايق خيره كننده اي را درباره آفرينش به ظهور رسانده است . شكل مارپيچ حلزوني ملكول DNA، محتواي ژنتيكي كد هاي آن ، رديف ها و لايه هاي هسته آن ( Nucleotide Strings ) كه هرگونه پيدايش تصادفي كور را باطل مي كند ، مخزن جامع و دائرة المعارفي عظيم اطلاعات دروني آن و بسياري از يافته هاي خيره كننده علمي آشكار مي سازد كه ساختمان و عملكرد اين ملكول با يك طرح ويژه اي براي حيات تنظيم شده است.
« حتي اقدام به انديشه و تصور تدوين يك تئوري طبيعت مدارانه از تكامل تدريجي باز توليد اولين اورگانيسم حياتي بي اندازه مشكل است. »
« من به اين نتيجه سوق داده شده ام كه پاسخي براي اين سئوال كه چگونه اولين نشانه حياتي از ماده غير زنده اي پديد آمده و آنگاه در پيچيده ترين شكل خلقت توسعه يافته است ، وجود ندارد ».
توضيحات دانشمندان در ارتباط با تحقيق روي DNA ، شواهدي بر اين حقيقت مي افزايد . به عنوان مثال فرانسيس كريك (Francis Crick ) يكي از دانشمنداني كه شكل حلزوني DNA را كشف كرده است ، در روياروئي با يافته هاي جديد در ارتباط با DNA تصديق كرده است كه اساس حيات معجزه اي را نمايان مي سازد.
بر جسته ترين دانشمندي كه به همه اطلاعات علمي در اين روزگار دسترسي داشته باشد ، تنها مي تواند ادعا كند كه در برخي شرايط ممكن است منشاء حياتي به گونه معجزه آسائي ظاهر شود ، اما شرايط بسياري لازم است تا بتواند به حيات خود ادامه دهد .
بر اساس چنين محاسباتي ، پروفسور لِد آدلمن ( Led Adleman ) از دانشگاه كاليفرنياي جنوبي ( USC ) در لس آنجلس اظهار داشته است كه يك گرم DNA مي تواند به اندازه يك تريليون ديسك فشرده اطلاعات در خود انباشته سازد . جن مايرز ( Gene Myers ) دانشمندي كه روي پروژه Genome كار مي كند ، در برخورد با شگفتي هاي معجزه آساي نظم و ترتيبي كه شاهد بوده است ، چنين اظهار كرده است :
« آنچه واقعاً مرا متحير مي سازد ، معماري ( ساختار ) حيات است . . . سيستم به صورت خارق العاده اي پيچيده است . به گونه اي است كه به نظر مي رسد از قبل طراحي شده است . . . در اين جا هوشمندي حيرت آوري مشاهده مي شود . »خيره كننده ترين حقيقتي كه درباره DNA وجود دارد ، اين است كه وجود اطلاعات كدهاي ژنتيكي مسلماً با هيچ يك از موازين مربوط به ماده ، انرژي يا قوانين طبيعي قابل توضيح نمي باشد.
دكتر ورنر گيت ( Werner Gitt ) استاد فيزيك و تكنولوژي اين حقيقت را چنين متذكر شده است :
« سيستم كد گذاري هميشه نتيجه يك تلاش مغزي است . . . چنين امري مؤكداً آشكار مي سازد كه ماده به خودي خود قادر بر ابداع هيچ كدي نمي باشد و در اينجا خلاقيت ضرورت دارد . . . هرگز نه قانوني در طبيعت شناخته شده است كه از آن طريق ماده بتواند به اطلاعات دسترسي پيدا كند و نه هيچ فرآيند فيزيكي يا پديده مادي تشخيص داده شده است كه بتواند چنين كند.»دانشمندانِ معتقد به آفريده شدن جهان (Creationist ) و فيلسوفان نقش مهمي را ، علاوه بر يافته هاي علمي ، در پذيرش اين كه جهان طراح هوشمندي داشته است براي « Flew » ايفا كرده اند . در روزهاي اخيرFlew در مناظره هاي زيادي با دانشمندان و فيلسوفاني كه طرفدار آفرينش هستند مشاركت كرده و با آنها تبادل نظر كرده است.
آخرين نشست در اين زمينه مباحثاتي بود كه توسط مؤسسه تحقيقات فوق علمي در ماه مي سال ۲۰۰۳ در تگزاس برگزار شد .
Flew در مذاكراتي با فيزيكدان و نويسنده اسرائيلي « Roy Abraham Varghes » ، فيزيولوژيست ملكولي Schroeder Gerald و فيلسوف رومن كاتوليك «John Haldane » مشاركت داشته است.
« Flew» تحت تأثير انبوه شواهد علمي تأييد كننده نظريه آفريده شدن جهان ، و تأثير استدلال هاي قانع كننده طرف هاي مقابلش الحاد و بي خدائي را ترك كرده است . در نامه اي كه نامبرده براي شماره اگوست – سپتامبر ۲۰۰۳ نشريه انگليسي « فلسفه كنوني » نوشته است ، كتاب « Schroeder » را به نام « چهره پنهان خدا ، علوم حقيقت نهائي را آشكار مي سازد » ، براي مطالعه توصيه كرده است ، هم چنين كتاب « جهان عالي بي نظير» نوشته« Varghes » را . او ضمن مصاحبه اي با استاد فلسفه و خدا شناسي هابرماس« Gary R. Habermas » كه نقش اصلي را در تغيير عقيده او ايفا كرده ، هم چنين در ويديوي « آيا علوم خدا را كشف كرده » به وضوح تأكيد كرده است كه به طراحي هوشمندانه جهان ايمان دارد
ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۷/۰۴ در ساعت ۰۱:۳۶
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۱۳:۵۰ #6
درباره انتونی فلو مراجعه کنید به نوشتارهای ریچارد کریر ( Richard Carrier ) :
http://secweb.infidels.org/?kiosk=articles&id=369
http://richardcarrier.blogspot.com/search/label/Antony%20Flew
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۱۶:۱۶ #7
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
Professor Antony Garrard Newton Flew (born February 11, 1923) is a British philosopher. Known for several decades as a prominent atheist, Flew first publicly expressed deist views in 2004[1]. These changes, however, are a matter of great controversy, with critics maintaining that Flew has mentally declined, and is being manipulated by religious apologists.[2]
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۲۳:۰۶ #8
-
۱۳۸۷/۰۸/۰۴, ۰۸:۱۹ #9
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
-
۱۳۸۷/۰۸/۰۴, ۰۹:۰۳ #10
گفتیم که حتی بن مایه خود شما نیز گفته های
ریچارد کریر و یا روزنامه نبویورک تایمز
را تائید می کند :
Flew has mentally declined, and is being
manipulated by religious apologists
در گفتگوهای ریچارد کریر با آنتونی فلو ( که چهار
سال این پیگیری ادامه داشته است ) به روشنی این موضوع
نشان داده شده است .
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری