-
۱۳۸۷/۰۷/۰۱, ۰۴:۵۶ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 505
- مورد تشکر
- 1,183 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 17
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تجلی کلامی خدادر علی(ع)
خوارزمي دركتاب معروف خويش به نام مناقب اميرالمومنين (ع) با اسنادي معتبر از عبدالله بن عمر نقل مي كند كه از پيامبر اكرم (ص) پرسيده شد در شب معراج به چه زباني خداوند با شما سخن گفت؟
پيامبر(ص) درپاسخ فرمودند: خداوند به زبان علي با من سخن گفت و مرا مخاطب خويش قرار داد. پس اين مطلب به من الهام شد كه بپرسم: پروردگارا! تو مرا مخاطب قراردادي و يا اين كه علي با من سخن گفت؟
خداوند فرمود: اي محمد!(احمد!) من چيزي همانند چيزهاي ديگر نيستم و با مردم قياس نمي شوم و با شبهات وصف نمي شوم. تو را از نور خويش آفريدم و علي را از نور تو آفريدم. پس بر رازها و نهان هاي دلت اطلاع يافتم و در آن كسي را كه محبوب تر ازعلي بن ابي طالب باشد نيافتم. پس به زبان او با تو سخن گفتم تا دلت مطمئن گردد و آرامش يابد. (المناقب للخوارزمي ص 36)
همين حديث با كمي اختلاف جزيي دركتب شيعي از امام زين العابدين (ع) از جدش اميرمومنان (ع) روايت شده است كه متن عربي آن اين گونه آغاز مي شود؛ عن ابيه اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليهم السلام قال: سمعت رسول الله (ص) يقول: وقد سئل باي لغه خاطبك ربك ليله المعراج؟ قال: خاطبني بلسان علي (ع) فالهمني ان قلت: يارب خاطبتني ام علي؟
فقال: يا احمد! انا شي ليس كالاشياء لااقاس بالناس، و لا اوصف بالشبهات، خلقتك من نوري و خلقت عليا من نورك، فاطلعت علي سرائر قلبك فلم اجد في قلبك احب من علي بن ابي طالب فخاطبتك بلسانه كيما يطمئن قلبك.
اين روايت به خوبي گوياي آن است كه خداوند در هنگام تجلي كلامي بر حضرت پيامبر گرامي (ص) به زبان علي (ع) تجلي كرده است به ويژه آن كه در اين حديث به روشني بيان شده كه نور علي (ع) برگرفته از نور خاص محمد(ص) است كه آن نيز از نور خداوند گرفته شده است.
دليل اين تجلي را مي بايست دراموري چند جست كه يكي از مهم ترين آن ها وحدت نفساني امير مومنان(ع) با پيامبر(ص) است كه افزون بر اين حديث درآيه مباهله يعني آيه 61 سوره آل عمران به صراحت از سوي خداوند بيان و مورد تاكيد و تاييد قرارگرفته است.
ديگر آن كه خداوند هنگامي كه به حضرت پيامبر (ص) مي نگرد مي يابد كه كسي جز اميرمومنان (ع) درنزد ايشان محبوب تر نيست؛ از اين رو براي اطمينان قلب و آرامش خاطر آن حضرت به زبان علي (ع) با وي سخن مي گويد.
اميرمومنان (ع) در مقام كشف الغطاء
چيستي كشف الغطاء
يكي از مقامات كه هر انساني در روز نفخ صور آن درآن قرار مي گيرد، مقام كشف الغطاء است كه درآيه 23 سوره ق بدان تصريح شده است. انسان پس از آن به حكم الهي در روز قيامت با نفخ صور اسرافيل از خواب مرگ بر مي خيزد، با صحنه هاي شگفت و شگرف رو به رو مي شود و همه پرده هاي جهل و غفلت كنار زده مي شود و خود را با حقيقت آشكاري مواجه مي بيند، زيرا قيامت آغازي بر جهاني است كه خداوند از آن به حيات محض ياد مي كند كه جز حق نيست و به هيچ وجه آغشته به باطل نمي باشد، جهاني يك پارچه از حق و حقيقت و زندگي محض كه در آيات بسياري بدان تصريح شده است.
براي بسياري از مردم مقام كشف الغطاء درقيامت و رستاخيز پس از نفخ صور تحقق مي يابد و هر كسي بر اساس اعمال و نامه كردار خويش، حالات و احوال متفاوتي را تجربه مي كند كه سوره ها و آيات بسياري آن را تصويرسازي كرده است.
اين كشف الغطاء به گونه اي است كه ديگر هيچ غيب و نهاني باقي نمي ماند از اين رو چهره هاي تيره و رخسارهايي روشن در قيامت به پروردگارشان در تجلي قيامتي مي نگرند و از وجودش لذت مي برند و از تجلي قيامتي اش روشن مي گردند.
اما براي برخي از انسان ها اتفاقاتي پيش از اين مي افتد كه براي ديگران در آخرت و پس از نفخ صور و رستاخيز اتفاق مي افتد. دو گروه در دو جهت مخالف و متضاد از هم هستند كه پيش از رستاخير براي ايشان مقام كشف الغطاء رخ مي دهد و آنان با مطلق حق و حقيقت آشنا مي شوند. گروه نخست كساني هستند كه درجهت مخالفت تكامل حركت كردند و به عنوان و مقام ائمه الكفر دست يافتند.
اينان چون ابليس از جنيان و فرعون از بشركساني هستند كه پيش از رستاخيز و نفخ صور با حقيقت مطلق و عذاب و آتش دوزخ وگرفتاري هاي آخرتي آشنا شده و آن را تجربه مي كنند.خداوند درباره فرعون بيان مي كند كه وي هنگام مرگ به مقام كشف الغطاء رسيد.
دوزخ و عذاب هاي آن را ديد و خواستار توبه و بازگشت و پذيرش ايمان شد ولي توبه پس از كشف الغطاء و ديدن مرگ، سودي ندارد و ايمان آوردن بي فايده و بي تاثير است؛زيرا در مقام كشف الغطاء چنان كه آيات قرآن بيان مي دارد همه كافران و اهل دوزخ از كرده خويش پشيمان مي شوند و خواهان بازگشت به دنيا و عمل صالح مي گردند ولي نظام آفرينش به گونه اي است كه راه بازگشت از جاده رفته امكان پذير نيست.
پس از قرار گرفتن امامان كفر در مقام كشف الغطاء آنان دوزخ را تجربه مي كنند و آتش دوزخ ايشان را عذاب مي دهد؛ زيرا هم دوزخ و عذاب هاي آن را به عين اليقين مي بينند و هم به حق اليقين در مي يابند؛ چنان كه فرعون پس از مرگ خويش تا قيامت عمومي و نفخ بزرگ صور اسرافيل بامدادان و شامگاهان به تازيانه هاي آتشين دوزخ عذاب مي شود.
گروه دومي كه پيش از رستاخيز عمومي در مقام كشف الغطاء در مي آيند امامان حق و دعوت گران به سوي آن مي باشند كه ازجمله ايشان برخي از پيامبران و اولياي عظام الهي(ع)هستند.
اينان به علل و عواملي حتي پيش از مرگ و در همين زندگي دنيوي به مقام كشف الغطاء مي رسند و به سخن ديگر قيامت كوچك(مرگ) و قيامت بزرگ (رستاخيز) ايشان در همين دنيا تحقق مي يابد.
به تعبير ديگر اين گروه از مؤمنان با مرگ اختياري، قيامت صغرا و كبراي خويش را تجربه مي كنند و مردگان بيدار جامعه انساني هستند كه همه مراتب يقين را تجربه كرده اند. از اين رو نسبت به همه امور كائنات و هستي از علم يقين و يا عين يقين برخوردار مي باشند بلكه در مقام حق اليقين قيامت كبراي پس از نفخ صور نشسته اند و براي آنان پس و پيش زماني و يا مكاني معنا ندارد؛ زيرا از سعه وجودي كه آنان را در مقام خلافت عظماي الهي قرار داده برخوردار شده اند؛ يعني مقامي كه نه تنها آنان را نسبت به حق مطلق و خداوند آگاهي و شناختي جامع بخشيده است بلكه همه هستي براي آنان چون روز عيان و آشكار است و غيبي براي آنان به اذن الهي نيست.
البته تفاوت درجات و فضيلت در ميان اين اولياي الهي بسيار است. اين مطلبي است كه خداوند درباره خود پيامبران به صراحت در چندين آيه تكرار كرده و بيان داشته كه ميان پيامبران از جهاتي تفاوت هايي محسوس و روشن است كه بستگي به مقام فضيلت آنان دارد. در اين ميان پيامبراكرم(ص) و تالي تلو ايشان حضرت اميرمؤمنان علي(ع) در مقام قاب قوسين او ادني (نجم آيه9) نشسته است و با خداوند از نزديك در مقام قرب قرار گرفته است؛ به گونه اي كه ميان ايشان و خداوند جز تفاوت عبوديت و ربوبيت نيست.
در پس اين دو بزرگوار، امامان ديگر قرار گرفته اند كه چنان كه از معصومان نقل شده آنان از همه پيامبران الهي برتر هستند و در مقامي نشسته اند كه پيامبراكرم(ص) و اميرمؤمنان(ع) نشسته است البته با كمي تفاوت در درجات همين مقام كه بستگي به ظرفيت و سعه وجودي آنان دارد؛ زيرا همه اين بزرگواران از نور يگانه اي هستند و تفاوت معناداري ميان ايشان نيست. براين اساس است كه خود را در هستي فراتر از همه موجودات معرفي مي كنند و مي فرمايند درباره ما هرچه مي خواهيد بگوييد و تنها به اين نكته توجه داشته باشيد كه تفاوت ميان ما و خدا در اولوهيت و ربوبيت مطلق و ذاتي خداوند است و ما در مقام عبوديت نشسته ايم و اگر به هر يك از مقامات ديگر دست يافته ايم به سبب برخورداري از همين مقام عبدالله يا عبده بودن است.
اميرمؤمنان(ع) و قيامت كبرا و كشف الغطاء
اميرمؤمنان(ع) در عبارتي كه ناظر به آيات 20 تا 23 سوره ق است به صراحت اعلام مي كند كه او در مقامي نشسته است كه همگان يا در هنگام مرگ (ائمه الكفر) يا پس از نفخ صور اسرافيل و رستاخيز كبراي هستي در آن وارد مي شوند و پرده ها به كنار مي رود و آنان با حقايق هستي روبه رو مي شوند.
خداوند درباره اين ويژگي روز قيامت كه مردم اعمال خويش را مي بينند (زلزال آيه6) يعني زماني كه راه بازگشتي ديگر نيست (مؤمنون آيه 100) كشف الغطاء مي شود و پرده ها كنار مي رود هركسي با ديدن حقيقت داراي چهره هاي تيره (عبس آيه41) و يا روشن (قيامت آيات 21تا23) مي شود.
در آيات 20و 22 سوره ق مي فرمايد: «و در صور دميده مي شود. آن روز، روز تحقق وعده وحشتناك است. هر انساني وارد محشر مي گردد درحالي كه همراه او حركت دهنده و گواهي است. (به او خطاب مي شود) تو از اين صحنه غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيزبين است.»
آن حضرت(ع) بيان مي دارد كه براي من پرده ها كنار رفته و رستاخيز كبراي من در همين دنيا به مرگ اختياري اتفاق افتاده است و من حقايق هستي را چنان كه در روز رستاخيز ديگران مي بينند مي بينم كه مرگ و قيامت براي من هيچ پرده اي را كنار نمي زند: لو كشف الغطاء لما ازددت يقينا؛ اگر پرده هايي كه مي بايست پس از رستاخيز كنار زده شود كنار رود بر يقين من چيزي افزوده نمي شود؛ زيرا وي درحال حاضر در مقام كشف الغطاء نشسته است و چيزي از وي نهان و در پرده غيب نيست تا با كنار رفتن پرده هاي قيامتي چيزي به يقين او افزوده شود.
از اين رو همانند حضرت مريم(ع) از نعمت هاي بهشتي بهره مي برد و از غيب همه چيز آگاه است و تا قيامت و اتفاق هاي آن خبر مي دهد؛ زيرا سعه وجودي او به انشراح صدر الهي (سوره انشراح) چنان است كه همه زمان ها و مكان ها همان گونه كه براي خداوند معنا و مفهومي ندارد در هم تنيده و طي السجل شده است. بر اين اساس گذشته و آينده براي او مفهومي ندارد و قيامت و واقعه و رستاخيز و بهشت را هم اكنون درك مي كند؛ چنان كه شهيدان پس از شهادت درك كرده و از مواهب و روزي بهشت بهره مي برند.
براي حضرت علي(ع) ملكوت همه چيزها، از آسمان و زمين و غير آن آشكار است و بلكه فراتر از آن در اختيار او مي باشد و آن ها را به خلافت ربوبي در اختيار دارد و در آن ها تصرف مي كند تا هر موجودي از بشر و غير بشر را به كمال شايسته ايشان برساند.
مقام انسان كامل
اين مقام انسان كامل است كه همه اسماي تعليمي الهي را در خود از قوه به فعليت درآورده و هيچ اسمي از اسماي وديعه و سرشته شده را در خود در حالت قوه نگه نداشته است. بر اين اساس او با ظاهر كردن و فعليت بخشي همه اين اسماي حسناي الهي در خود اين ظرفيت را پديد آورده است كه همه هستي را به تسخير خويش درآورده و همگان از فرشتگان و جنيان را به فرمان خود گيرد و همگان بر او سجده تكويني اطاعت برند و يا به شمشير اسداللهي خويش به اكراه و اجبار به اطاعت وادارد. هرچند كه به ظاهر ابليس و ابليسياني از اطاعت سر باز زنند و به تمرد و طغيان سر از اطاعت بردارند ولي در حكم تكوين به حكم فاروقيت حق و باطل و قاسميت نار و جنت (دوزخ و بهشت) آنان را به تازيانه آتشين دوزخ به فرمان درآورد و ايشان را به اطاعت وادارد و به حكم و فرمان الهي ولايت عظماي ايشان را به عهده گيرد كه: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون (مائده آيه 55) او است كه توانسته نماز را با زكات در يك آن جمع كند و به دو وظيفه و مسئوليت در برابر خدا و خلق همزمان عمل كند. اين عملي است كه هيچ كس پيش از او در اين كار سبقت و پيشي نگرفت و به جرگه سابقون درآمد و از مقام ايشان سود برد. چنان كه وي تنها كسي است كه بر طبق دستور خدا در دادن صدقه براي گفتگو با پيامبر به حكم الهي عمل كرد و هيچ كسي پيش از او يا پس از ايشان نتوانست و بلكه نخواهد توانست بدان عمل كند؛ زيرا صدقه براي نجوا حكمي است كه تنها آن حضرت(ع) بدان عمل كرد و چون ديگران از آن سر باز زدند، از ميان برداشته و نسخ شد و ديگر هيچ جن و انسي به اين حكم عمل نكرد و علي(ع) به مقام عامل يگانه رسيد. (سوره مجادله آيات 12 و 13)
علي(ع) جان پيامبر
آن حضرت كسي است كه به حكم خداوندي به طور رسمي به عنوان ولي الله از سوي پيامبر(ص) در روز غديرخم معرفي و منصوب مي شوند به گونه اي كه اگر اين نصب انجام نمي شد هرگز دين اسلام به اكمال و اتمام نمي رسيد. (مائده آيه3) هرچند كه ابليس و ياران وي مي كوشيدند با ترور حضرت پيامبر(ص) از اين كار جلوگيري كنند. (مائده آيه 67)
حضرت علي(ع) از آن جايي كه به مقام جان پيامبر (انفسنا) رسيده بود از اموري مطلع و آگاه مي شود كه پيامبر(ص) از آن آگاه بوده است. خداوند در تثبيت اين مقام و معنا براي حضرت اميرمؤمنان علي(ع) در آيه مباهله آن را به صراحت بيان مي كند كه آن حضرت نفس و جان پيامبر(ص) است. (آل عمران آيه 61)
براساس اين مقام جان پيامبر بودن است كه آن حضرت مي فرمايد هرچه را پيامبر(ص) مي ديد من هم مي ديدم و هرچه را مي شنيد من هم مي شنيدم. اين مطلبي است كه آن حضرت(ع) به پيامبر بيان مي دارد يا رسول الله(ص)! من صداي فرشته وحي را مي شنوم و او را مي بينم، و پيامبر(ص) خطاب به امير مؤمنان(ع) مي فرمايد: انك تسمع ما اسمع و تري ما اري؛ تو هر آن چه من مي شنوم و هر آن چه را كه مي بينم مي بيني با اين تفاوت كه: لست بنبي؛ تو پيامبر نيستي.
بنابراين تنها تفاوتي كه ميان پيامبر(ص) و اميرمؤمنان ثابت است تفاوت منصب نبوت است و اين بدان معنا نيست كه وحي را نمي شنيد و يا فرشته وحي را نمي ديد.
اين گونه است كه آيات سوره نجم را كه درباره ديدارهاي پيامبر(ص) با فرشته وحي و روح القدس و يا خداوند است مي توان درباره اميرمومنان(ع) تعميم داد و معراج هايي نيز براي حضرت امير مومنان(ع) اثبات نمود. بر اين اساس سخت و دشوار نيست كه آن حضرت(ع) بفرمايد من همه چيز هستي را مثل كف دست مي دانم و مي شناسم و اگر پرده هاي هستي به كناري رود چيزي بر يقين من افزوده نمي شود.
راه رسيدن به مقام كشف الغطاء
پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه چگونه آن حضرت(ع) به اين مقام دست يافت و آيا براي ديگري نيز امكان آن است كه به اين مقام و يا درجه اي از درجات اين مقام دست يابد و كشف الغطايي براي او رخ دهد و از آثار آن در همين دنيا بهره مند شود؟
پاسخ اين پرسش اين است كه هر كسي مي تواند به اين مقام دست يابد هر چند كه عين اين مقام به عللي نصيب آنها نخواهد شد؛ زيرا اميرمومنان(ع) همانند پيامبر(ص) از اختصاصاتي برخوردار بود كه نصيب و بهره ديگري نخواهد شد. چنان كه پيامبر(ص) فرمود تفاوت ميان من و تو اين است كه تو پيامبر نيستي، براي امير مؤمنان(ع) نسبت به ديگران نيز چنين تفاوت هايي مي توان يافت. با اين همه هر كسي مي تواند به درجه و يا درجاتي از مقام كشف الغطاء دست يابد.
براي رسيدن به اين مقام مي بايست از همان راهي رفت كه اميرمؤمنان رفته است. اين مطالب از آن رو بيان مي شود تا هم عمق ظرفيت انسان شناخته شود و هم راهكاري براي ديگران براي دست يابي به اين مقامات براساس آموزه هاي وحياني و نبوي و علوي فراهم آيد و هم اين كه شخصيت امام همام امير مؤمنان(ع) معلوم گردد.
از آن جايي كه نمي توان به همه ابعاد و نيز اعمال و راهكارهاي عمومي و اختصاصي رسيدن به اين مقامات اشاره كرد در اين نوشته به مقدار حوصله و ظرفيت مقاله به برخي از آنها اشاره مي شود.
بي گمان راه دست يابي به هر مقامي از مقامات انساني، عبوديت محض است. بهترين و كامل ترين و آسان ترين راه نيز همان چيزي است كه خداوند به عنوان نسخه نهايي هدايتي براي بشر به عنوان اسلام و قرآن فرو فرستاده است. بر اين اساس مي توان گفت كه پذيرش آموزه هاي وحياني قرآن و عمل به فرمان هاي خداوندي در آن و رسول الله(ص) تنها راه رسيدن به اين مقامات است.
شريعت، طريق رسيدن به حقيقت
نگارنده روزي از معلم كامل و انسان واصل آيت الله بهجت فومني پرسيد كه راه رسيدن به مقام حق چيست؟ ايشان در پاسخي كوتاه فرمودند: عمل به تمام توضيح المسايل.
اگر به توضيح المسايل توجه شود معلوم مي گردد كه نسخه كاملي از حقايق قرآن و آموزه هاي نبوي و علوي را با خود همراه دارد. اين نسخه شامل افكار و انديشه ها و رفتار و سير و سلوك است. به سخن ديگر ايشان راه رسيدن به حقايق را از طريق شريعت بيان مي كند و مي فرمايد هر كسي بخواهد به حقيقت برسد راهي جز طريق شريعت ندارد و هر راه ديگري به عنوان طريقت، سير و سلوكي نادرست و گمراه كننده است و آدمي را به ضلالت خويش و اضلال ديگران مي كشاند.
اميرمؤمنان(ع) نيز براي رسيدن به مقامات عالي چون مقام كشف الغطاء از راه شريعت رفت. اين مطلب نشان مي دهد كه ادعاي برخي از درويشان و صوفيان كه راه حقيقت را بيرون از دايره شريعت مي دانند نادرست و باطل است چنان كه اين گفته كه هنگام رسيدن به مقام حقيقت ديگر نيازي به شريعت نيست با عمل پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع) كه در مقابل كشف الغطاء نشسته اند و هيچ چيزي بر ايشان نهان نيست و در مقام يقين كامل و حق اليقين هستند همخواني ندارد.
به سخن ديگر شريعت هم طريقت دست يابي به حقيقت و مقام حق اليقين و كشف الغطاء و قيامت كبراي آدمي است و هم تضمين كننده و حافظ و نگه دارنده شخص در اين مقام مي باشد وگرنه همانند بلعم باعوراء چنان كه قرآن مي فرمايد گرفتار اخلاد في الارض مي شود و در دام خود بزرگ بيني و كبر و كبريايي ابليسي و فرعوني دچار مي شود و يقين و دانش وي وبال جانش مي گردد و او را به دوزخ بلكه اسفل السافلين مي كشاند.
عبوديت، رمز خدايي شدن
امام خميني(ره) با اشاره به مقام پيامبر(ص) در عبوديت به نكاتي درباره جايگاه و اهميت شريعت براي دست يابي به حقيقت (كه باطن عبوديت است؛ زيرا العبوديه كنهه الربوبيه و هم چنين الربوبيه الانسانيه كنهه العبوديه است) به نقل حديثي ازعايشه و نقد آن مي پردازد. ايشان مي نويسد: از ابي بصير نقل شده كه حضرت باقر(ع) فرمود: شبي رسول خدا پيش عايشه بود. عايشه به پيامبر(ص) رو مي كند و مي گويد: اي رسول خدا! چرا جان خود را به زحمت مي اندازي حال آن كه خداوند گناهان پيش يا پس تو را بخشيده است (اشاره به آيه: ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر 6- فتح1)؟
پيامبر(ص) فرمود: اي عايشه آيا بنده شكور و سپاسگزار نباشم؟
امام باقر(ع) درباره عبادت هاي پيامبر(ص) مي فرمايد كه آن حضرت(ص) بر سر انگشت هاي دو پاي خويش جهت عبادت مي ايستاد تا اين كه خداوند اين آيه را بر او فرو فرستاد: طه ماانزلنا عليك القرآن لتشقي؛ اي محمد اي طالب حق! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا خود را به مشقت اندازي. (كافي ج2 كتاب ايمان و كفر باب شكر، حديث6)
امام خميني(ره) در كتاب چهل حديث خويش بيان مي دارد كه گناهان همه موجودات هستي ذنوب ولي مطلق است از اين رو خداوند به رحمت تام خويش و به غفران شامل خود، رحمت بر نبي اكرم(ص) فرموده و فرمود: آن چه گناه از پيشينيان و آن چه پس از اين گناهي واقع شود در تحت مغفرت تام واقع گردد و به شفاعت تو تمام دايره تحقق به سعادت كامل خود رسند...
بدان كه عايشه گمان كرده بود كه سر عبادات منحصر به خوف از عذاب يا محو سيئات است و تصور كرده بود كه عبادات نبي مكرم(ص) نيز مثل عبادات ساير مردم است. از اين جهت مبادرت به اعتراض نموده كه چرا اين قدر خود را به زحمت مي اندازي و اين گمان ناشي از جهل او به مقام عبادت و عبوديت بود و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمي دانست كه عبادت عبيد و اجراء (اجيرشدگان) از ساحت مقدس آن سرور دور است و عظمت پروردگار و شكر نعماي غير متناهيه او آرام و قرار را از آن حضرت بريده است؛ بلكه عبادات اولياي خلص، نقشه تجليات بي پايان محبوب است...
از اميرمؤمنان(ع) رسيده كه فرمود: پيامبر(ص) ده سال بر سر انگشتان خود ايستاد تا قدم هاي آن حضرت ورم نمود و رويش زرد شد. آن حضرت تمام شب را مي ايستاد تا خداوند او را مورد عتاب قرار داد... در هر صورت از آيه شريفه استفاده مي شود كه آن حضرت(ع) به رياضت و زحمت و تعب اشتغال داشته است. (الاربعون حديثا، الحديث الحادي و العشرون)
از ا ين عبارت روشن شد كه پيامبر(ص) هرچند كه عبادت براساس جذبه عشقي داشته است و از باب ديگري به رياضت و عبادت مي پرداخت ولي حتي پس از دست يابي به كمال مطلق و عبوديت محض نيز دست از عبادت برنداشت و پس از عتاب الهي آن را محدود كرد.
از روايات بسياري كه به شيوه عبادت آن حضرت اشاره كرده و اين كه همواره در طول شبانه روز به عبادت مشغول بوده و حتي هنگام كار نيز از ذكر و استغفار و بندگي دست نمي شست به خوبي برمي آيد كه شريعت راه رسيدن به حقيقت و نيز حفظ آن است و كسي كه به مقامات عالي تر مي سد نه تنها از عبوديت و عمل به شريعت چون نماز و روزه دست برنمي دارد بلكه خود را حتي به مشقت مي افكند. اين مطلب را قرآن درباره پيامبران ديگر حتي حضرت مريم(س) نيز نقل مي كند كه بيانگر آن است آن حضرت مأمور مي شود پس از ارتباط با فرشته وحي به عنوان راكعين عمل كند و چنان عبادت خويش را تقويت كند تا به مقام راكعين درآيد.
عبوديت، تنها راه رسيدن به مقام كشف الغطاء
اميرمؤمنان(ع) نيز اين گونه بود و عبادت هاي آن حضرت(ع) زبانزد عام و خاص بود و روايات و گزارش هاي تاريخي بسياري به شيوه عبوديت آن حضرت(ع) اشاره دارد.
خداوند به صراحت تنها راه رسيدن به مقام كشف الغطاء را عبوديت برمي شمارد كه مي بايست در حوزه عمل به شريعت قرار گيرد. به اين معنا كه عبوديت در چارچوب شريعت تنها راه دست يابي به مقام يقين و كشف الغطاء است. از اين رو مي فرمايد: فاعبد ربك حتي ياتيك اليقين؛ پروردگارت را براي دست يابي به يقين عبادت كن.
در اينجا براي يقين مي توان دو معنا بيان داشت؛ زيرا هم به معناي مرگ است چنان كه در آيه ديگري اين معنا به صراحت بيان شده و هم به معناي يقين و قطعيتي كه در آن شك و ظني راه ندارد در آيات قرآني به كار رفته است البته ناگفته نماند در آيه اي كه از مرگ به يقين به شكل كنايه تعبير شده مقصود اين است كه مرگ اصلي ترين راه دست يابي به يقين و كشف الغطايي است كه در آيات ديگر چون آيه 23 سوره ق بيان شده است.
بر اين اساس انسان مي بايست تا زمان مرگ كه زمان كشف الغطاء است به عبادت ادامه دهد. اين كشف الغطاء مي تواند درجات متعددي را شامل شود؛ به اين معنا كه هر كسي براساس درجه عبوديت خويش به هنگام مرگ به يقين و درجات متعدد و متنوع آن مي رسد. از آنجايي كه يقين داراي مراتب متعدد و تشكيكي است هركسي به مقدار عبادت و عبوديت خويش در هنگام مرگ يكي از آن ها را درمي يابد. بر اين اساس برخي در هنگام مرگ در مقام علم اليقين و يا عين اليقين و يا حق اليقين مي نشينند. اكثر مردم در مقام نخست و برخي در مقام دوم (مانند اصحاب يمين) و برخي در مقام حق اليقين هستند كه امامان حق و امامان كفر مي باشند كه امامان كفر هنگام مرگ: لترون الحجيم هستند و آتش دوزخ را مي بينند و يا درمي يابند و تجربه مي كنند مانند فرعون كه به عنوان يكي از امامان كفر براساس تعبير قرآني پس از مرگ آتش را به شكل حق اليقين هر بامدادان و شامگاهان تجربه مي كند.
اگر به آيه مزبور توجه شود خداوند پايان عبوديت را زمان مرگ مي شمارد و لذا واژه «حتي» را به كار مي برد تا نهايت و غايت عبوديت را بيان كند كه باتوجه به دو معناي واژه يقين مي توان گفت كه زمان مرگ غايتي است كه انسان در آن به يقين و قطع و كشف الغطاء با درجات متعدد و متنوع آن مي رسد و هم چنين زماني است كه عبوديت به مفهوم عمل به شريعت پايان مي يابد.
اميرمؤمنان(ع) نيز اين گونه بود كه همواره به شريعت به عنوان طريقت دست يابي به عبوديت مطلقه كه كنه و باطن آن ربوبيت طولي بود، عمل مي كرده است. البته ايشان در زندگي دنيوي خويش به مقام سابقون دست مي يابد و با سبقت در ايمان و انجام كارهاي نيك و عبادت هاي اخلاصي به مرگ اختياري مي رسد و يقين و قيامت كبراي خويش را در زندگي دنيوي تجربه مي كند. اين گونه است كه سخن از كشف الغطاء مي كند تا بيان دارد عبوديت وي به گونه اي بوده كه هم به مرگ اختياري دست يافت و هم مقامات يقين را تا نهايت يعني حق اليقين تجربه كرد.
ستايش خداوند از مجاهدتهاي علي(ع)
خداوند با بيان مجاهدت هاي متعدد علي(ع) به ويژه در هنگام توطئه دشمنان مكي و قتل پيامبر(ص) كه در رختخواب ايشان مي خوابد نقش اين گونه اعمال و رفتار خالصانه را مي ستايد و در هنگامي كه برخي سقايه الحاج را عبادتي كامل و بي نقص مي شمارند خداوند مجاهدت هاي آن حضرت(ع) را ستايش مي كند و آن را الگوي درست و اسوه مي شمارد كه مي بايست پيروي شود.
در سوره انسان از ويژگي هاي ديگري از عبادت آن حضرت و خانواده مكرم ايشان سخن به ميان مي آورد كه چگونه به سه روز روزه داري، اسير و فقير و مسكين را اطعام مي كنند و با آن كه خود به آن غذا نيازمند بودند ديگران را بر خود مقدم مي شمارند و با ايثارگري تنها به نيت اخلاص وجه اللهي آن را به ديگران مي دهند.
اين گونه است كه آن حضرت با كشتن همه هواها و هوس ها و خواسته هاي نفساني و كنترل و مديريت نفس و باتقواي خويش به جايي مي رسد كه عبدالله و عبده مي شود و به مقام كشف الغطاء مي رسد.
شب رؤيت قلبي قرآن و عترت تحليلي بر شب قدر و چگونگي درك اين فرصت الهی
چه بخواهيم، چطور بخواهيم
شب قدر قلب ماه مبارك رمضان است. ماه مبارك رمضان براي امت اسلامي معجزه اي قوي تر از معجزه سليمان پيامبر است. زيرا اعجاز آن حضرت در مسلط بودن بر باد بود كه غدوها شهر و رواحها شهر(1). راه يك ماهه را در بامداد يا در شامگاه طي مي كرد.
سليمان پيامبر(ع) اين توان را داشت كه در يك بامداد راه يك ماهه را طي كند ولي اعجاز قرآن كريم در اين است كه سالك صالح در يك شامگاه در ليله القدر، راه هزار ماهه را طي مي كند. ليله القدر خير من الف شهر(2). با اين تفاوت كه او مسير «مكان» را مي پيمود و قرآنيان مي توانند مسير «مكانت» را طي كنند. همراهان سليمان نبي در يك بامداد راه ظاهري يك ماهه را طي مي كردند، ولي پيروان قرآن و عترت مكانت و راه معنوي هزار ماهه را يك شبه طي مي كنند. اگر گفته شد: كاين طفل يك شبه ره صد ساله مي رود(3)، يا كاين طفل يك شبه ره صد ساله مي رود، آن را مي شود در شب قدر تجربه كرد.
طرح اين مقدمه براي آن است كه ما در كنار حرم كريمأ اهل بيت(سلام الله عليها) از خدا چه بخواهيم، در جوار قبور مراجع و صلحأ و صديقين و شهدأ چه مسألت كنيم. مسأله آمرزش گناه، مسأله حل مشكلات، مسأله شفاء بيماران، مسأله برقراري امنيت؛ همه اينها جزء فروعات خواسته ماست. ما يك مطلبي عظيم و مطلوب عزيز داريم كه در سايه آن مطلب و مطلوب، اين مقصدها و مقصودها هم حاصل مي شود. اين مقدمه براي آن است كه ما چه بخواهيم، چطور بخواهيم، با چه حالي بخواهيم كه با دست پر برگرديم. نظام ما، دولت و ملت ما در سايه اين دعاهاي ما از مشكلات برهند و به مقصد برسند.
استشمام رايحه قدر با قلب قرآني
مطلب ديگر اينكه وقتي ما مي توانيم يك شبه ره صد ساله را طي كنيم. چون هزار ماه تقريبا هشتاد سال است. وقتي اين توان را داريم كه يك شبه ره صد ساله را طي كنيم؛ پايان سير ما چه باشدو چطور بخواهيم؟!
در شب نزول قرآن كريم بركات فراواني نصيب جامعه بشري شده و الي يوم القيامه مي شود. يكي اينكه قرآن و عترت مرده ها را زنده مي كند. بعد از حيات يابي، اگر كسي بيمار بود؛ بيمارها را درمان مي كنند. و اگر كسي كور بود، به او چشم بينا مي دهند. كر بود، گوش شنوا مي دهند. اهل سهو و نسيان بود، به او ذاكره و حافظه مي دهند. اهل سفر نبود، به او زاد و راحله مي دهند. همراهان خوبي نداشت، به او همسفران خوبي مي دهند و مانند آن اگر قرآن براي اين معارف نازل شده است، ما چرا در شب نزول قرآن اين معارف را نگيريم؟! اگر آن مائده و مأدبه قرآني در كنارش اين غذاها تعبيه شده است، چرا استفاده نكنيم؟! چرا زنده نشويم، سالم نشويم، چشم و گوش پيدا نكنيم، همراهان و همسفراني نظير انبياء و اولياء پيدا نكنيم ووقتي از امام صادق(ع) سوال مي كنند علامت شب قدر چيست، فرمود: شب قدر رايحه خوبي دارد. از بوي آن شب معلوم است كه اين شب، شب قدر است. خوب عنايت كنيد؛ شب معطر است! و آنچه كه در اين روايت است، حقيقت است نه مجاز. شب، معطر است، نه هوا. گاهي مي گوئيم زمستان سرد است، تابستان گرم. اين سخن مجاز است، با قرينه همراه است؛ همه مي فهمند. وقتي گفتيم زمستان سرد است، زمان كه سرد نيست؛ هوا كه متزمن است، سرد است. مگر زمان سرد و گرم دارد؟! تابستان گرم است، يعني هوا در تابستان گرم است. چون با قرينه همراه است، قابل ادراك است. اما وقتي امام صادق(ع) مي فرمايد: شب قدر معطر است، نه هوا معطر است، نه آنچه كه در شب قدر است، معطر است! خود شب، زمان معطر است. اين را كه انسان با شامه و بيني استشمام نمي كند. عطر شب قدر را قلب قرآني درك مي كند. نه شامه! فرمود: شب قدر معطر است... آنها وقتي بوي بهشت را مي شنيدند، مي فهميدند امشب، شب قدر است.
كسب معرفت و اطاعت از قرآن و عترت
راه ديگر اين كه امور را از خدا بخواهيم؛ ما پيرو كسي هستيم كه اين ايام، ايام شهادت اوست و غير از ذات مقدس پيامبر اعظم(ص) مردي به عظمت او خلق نشد و خلق نمي شود و آن «علي مظلوم» است. و او امام ماست. ما او را با جان و دل به امامت پذيرفتيم. اما خودش يك مطلبي دارد كه به ما فرمود ميسور شما نيست، ولي پائين ترش را طلب بكنيد. آن مطلب كه عنصر محوري دعاي ماست، اين است؛ وجود مبارك امير بيان فرمود: من تا خدا را نبينم، عبادت نمي كنم. منتها خدا با چشم ديده نمي شود، با بصيرت و جان مشاهده مي شود؛ ما كنت اعبد ربا لم اره(4). بعد فرمود: لا تدركه العيون بمشاهده الابصار، بل تدركه القلوب بحائق الايمان(5). آن علي بود و اين كلام وقف او است. فرمود: من آن نيستم كه خداي نديده را عبادت كنم. با جان ديدم و او را مي پرستم. اين مقام ميسور ديگري نيست. اما پائين تر از اين مقام را مي شود تمنا داشت، و آن اين است كه ما تابع قرآنيم از يك سو، پيرو عترتيم از سوي ديگر. و ميراث گرانبهاي پيامبر اعظم(ص) به ما سپرده است؛ ما مطيع قرآن و عترتيم. اين معنا را در شب قدر از خدا بخواهيم كه بجائي برسيم كه بگوئيم: ما كنت اطيع قرآنا لم اره، ما كنت اطيع علياً لم اره، ما كنت اطيع اماماً لم اره. من تا قرآن را نبينم، از او اطاعت نمي كنم. من تا علي و خاتم اوصياء(ص) را نبينم، اطاعت نمي كنم. من تا امام زمانم را نبينم، اطاعت نمي كنم. نه با چشم ظاهر، كه با چشم دل! اين معنا را مي توان گفت، اين معنا را مي توان خواست، اين معنا را مي توان يافت.
رؤيت قلبي قرآن و عترت
اين معنا ميسور هر كسي نيست. ممكن است كسي چهل يا پنجاه سال درس حوزوي بخواند، در خدمت قرآن و عترت باشد؛ حكيم بشود، فقيه بشود، مفسر بشود، در تبيين آيات الهي كوشا باشد، ولي قرآن را نبيند! او امام شناس خوبي باشد، بر شافي سيدمرتضي و امالي شيخ طوسي ها مسلط بشود، قهرمان غديرنويسي باشد، اما امام را نبيند! آن كار در شب قدر ساخته است، آن هم با اعتكاف!
فضلاء، طلاب، جوانها! اين اعتكاف دهه سوم ماه مبارك رمضان را دريابيد. مي دانيد اگر كسي در سه شبانه روز، مهمان خدا، در خانه او بود؛ چه مي گيرد، به او چه مي دهند، به او چه حياتي مي دهند، چه سلامت مي دهند، چه چشم و گوشي مي دهند؟! آن مشكلات بعدي حل مي شود.
عمده آن است كه ما اماممان را با جان ببينيم، بعد علي وار بگوئيم: ما كنت اتولي اماماً لم اره، ما كنت افسر قرآناً لم اره، ما كنت اطيع قراناً لم اره، ما كنت تابعاً لقرآن لم اره. ما تا قرآن را نبينيم، از او اطاعت نمي كنيم. ما تا امام را نبينيم، از او اطاعت نمي كنيم. مگر كسي بايد امام را با چشم ظاهر ببيند؟ مگر ابي بصير در خدمت امام زمانش نبود؟ مگر اين ابي بصير نابينا نبود؟ مگر اين ابي بصير مورد وثوق امام زمانش نبود؟ مگر بسياري از احاديث فقهي، كلامي، تفسيري به وسيله ابي بصير به ما نرسيد؟! مگر ابي بصير با اين چشم امام زمانش را مي ديد؟ او كه نابينا بود. امام زمانش او را مي ديد، و او با جان، امام زماني بود.
اين معنا با قرآن به سر كردن ها در كنار حرم كريمه اهل بيت از يك سو، و به اعتكاف از سوي ديگر حل مي شود. آن مطالب جزئي هدف ما نيست، گرچه به ما مي دهند. مشكلات حل معيشت و اداء قرض و شفاي مرض، اينها جزء ريزش هاي مائده قرآني است. ما بايد به جائي برسيم كه قرآن حافظ ما باشد، عترت حافظ ما باشد. ما هرگز رفتني را به جاي ماندني اشتباه نكنيم، فاني را به جاي باقي نبينيم، مجاز را به جاي حقيقت ننگريم؛ مجاز را مجاز بدانيم، حقيقت را حق. فاني را گذرا بدانيم، باقي را جاودانه و ماندني.
راه اشتباهي ما
تمام مشكلات دولت و ملت در اين است كه ما اشتباهي مي رويم. بارها به عرضتان رسيد؛ اگر در طي سال 8 ميليون پرونده به دستگاه قضائي مي رسد، بخش مهم اين 8 ميليون- كه يك ركن اساسي مملكت به دوش دستگاه قضائي است، بودجه اساسي را او جذب مي كند- براي آن است كه اكثر ما فاني را باقي مي دانيم، مجاز را حقيقت مي پنداريم، باطل را حق مي پنداريم. اين 8 ميليون پرونده، پرونده هاي علمي و حقوقي مرد افكن نيست. اينها درباره بديهيات و الفباي دين است. يعني مربوط به كم فروشي است، دروغ گفتن است، غيبت كردن است، تهمت زدن است، گران فروشي است، چك بي محل كشيدن است؛ همه اين 8 ميليون به استثناي موارد اندك مربوط به الفباي دين است!
آنچه كه اين مملكت را فلج كرده است براي آن است كه نماز ما تنهي عن الفحشاء(6) نيست! قرآن به سر ما، ما را به مقامي نمي رساند كه بگوئيم: ما كنت اطيع قرآناً لم اره! ما در الفباي دين مشكل داريم. اگر كسي دروغ نگويد، تجاوز نكند، تهمت نزند، كم فروشي نكند، گران فروشي نكند، هتك حرمت نكند، ما مشكل پرونده اي نداريم
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری