جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: اعدام يك نوزاد

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۹۰
    نوشته
    1,126
    مورد تشکر
    1,761 پست
    حضور
    15 روز 15 ساعت 23 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0

    اعدام يك نوزاد




    *اعدام يك نوزاد
    اعدام يك نوزاد

    روز چهارشنبه ۱۲/۱۰/۱۹۸۱، در اتاق عمليات لشكر سوم بودم. سرتيپ "جبر بريهي " فرمانده تيپ ۳۹ با ما تماس گرفت و گفت: "در تيپ ما واقعه بزرگي رخ داده است. گزارش كامل آن را براي شما ارسال خواهيم كرد ".
    من با سرهنگ دوم صبري السامرايي تماس گرفتم و موضوع را با او در ميان گذاشتم. سرهنگ بلافاصله در اتاق عمليات حاضر شد و تلفنگرام سرتيپ را نزد فرمانده لشكر برد. فرمانده از سرهنگ صبري خواست با فرمانده تيپ تماس بگيرد و از او بخواهد هرچه زودتر گزارش خود را ارسال كند. يك ساعت بعد گزارشي دريافت شد كه در آن آمده بود: ميان سرهنگ دوم "فلاح نوري " فرمانده گردان اول تيپ ۳۹ و يكي از نيروها به نام سرباز وظيفه "عدنان حسين البصري " درگيري رخ داد كه در نتيجه آن فرمانده گردان كشته شده است.
    اين خبر مبهم بود، براي همين فرمانده لشكر از ما خواست مساله را به دقت بررسي كنيم.
    دو ساعت بعد به محل وقوع حادثه رفتيم. متوجه شديم واقعيت چيز ديگري است. حقيقت اين بود كه سربازي به نام عدنان حسين‌البصري كودكي را از داخل يكي از خانه‌هاي خرمشهر كه اهل آن آواره شده بودند، پيدا مي‌كند. او اين كودك را پس از يك هفته به خانه‌اش مي‌برد تا از او نگه‌داري كند. اين سرباز صاحب فرزند نمي‌شده و همسرش از اين واقعه خوشحال مي‌شود. همسر سرباز، كودك را فرزند واقعي خود مي‌پندارد و براي زنده ماندن او سعي و تلاش مي‌كند.
    سرباز عدنان حسين، احساس خوشبختي مي‌كرده، زيرا مي‌پنداشته كه تقدير الهي به او رزق بزرگي عطا كرده است. اين سرباز، راننده گردان بود. او نمي‌توانسته خوشحالي خود را از ديگران پنهان كند و در اين بين يكي از سربازان موضوع را به فرمانده گردان گزارش مي‌دهد. او يك سرباز نفوذي بود و تا روزي كه عدنان حسين با فرمانده گردان درگير مي شود، كسي اين را نمي‌دانست.
    فرمانده گردان، عدنان حسين را احضار مي‌كند و از او مي‌پرسد: "به ما اطلاعات و اخبار درستي رسيده است كه تو يك كودك ايراني را در خانه‌ات نگهداري مي‌كني، اين صحت دارد؟ "

    - بله قربان! صحت دارد. به اين خاطر كه ترسيدم بميرد. خانواده‌اش او را تنها رها كرده بودند.

    سرهنگ دوم فلاح نوري به خشم مي‌آيد و مي‌‌گويد: "نمي‌خواهد به من درس اخلاق بدهي. من از اين مسخره‌ بازي‌ها خوشم نمي‌آيد. من بچه را مي‌خواهم، احمق! "

    بهانه‌هاي عدنان حسين مؤثر واقع نمي‌شود. او اهل بصره بود. اهالي بصره با اهالي مناطق ديگر تفاوت دارند. آنها احساساتي هستند، زود خشمگين مي‌شوند و خشمشان هم سريع فروش مي‌كند. سرباز مي‌خواست با احساسات سرهنگ بازي كند، اما سرهنگ از اهالي تكريت بود، منطقه‌اي كه اهل نفاق و رقم زنندگان تاريخ سياه عراق و مسببين غم و اندوه را در خود پرورش داده است.

    سرباز بيچاره تا مي‌تواند التماس مي‌كند و مي‌گويد: "قربان! او در حال حاضر يك بچه است، گناهي ندارد. من به شما تعهد مي‌دهم كه وقتي بزرگ شد، او را براي رهبري بفرستم. "

    سرهنگ با خشم گفت: "حرف اضافه نزن! بايد همين الان بچه را برگرداني، همين الان! "

    سرباز به خانه برمي‌گردد درحالي كه از بخت بد خود مي‌گريد، وقتي همسرش از او مي‌پرسد: "چه شده؟ جواب مي‌دهد: "رژيم بچه را مي‌خواهد. "

    - ابدا، بچه را به تو نمي‌دهم. او فرزند من است.

    - همين الان بچه را مي‌خواهند، اگر اين كار را نكنم، مرا دادگاهي مي‌كنند!

    - از اين جا فرار مي‌كنيم، تو هم ارتش را رها كن. مي‌روين در هورهاي ناصريه زندگي مي‌كنيم.

    - رژيم مرا دستگير مي‌كند!

    سرانجام پس از مشاجرات شديد، عدنان حسين كودك را مي‌گيرد و نزد فرمانده گردان مي‌برد.

    در آن زمان اخبار و اطلاعات موجود حكايت از اين داشت كه ارتش اسلامي خود را براي يك حمله بزرگ به خرمشهر آماده مي‌كند. از اين رو خانواده‌هاي ايراني كه در شهر مانده بودند، به داخل عراق كوچ داده شدند. عدنان حسين فكر مي‌كرد كه فرمانده گردان كودك را به او برمي‌گرداند، زيرا ديگر شرايط فرق كرده است و فرماندهي در اطلاعيه‌هاي خود، درباره ضرورت مراقبت از خانواده‌هاي ايراني در خرمشهر صحبت مي‌كند.

    عدنان نزد فرمانده گردان مي‌رود. فرمانده در حال خوردن غذا بود و آبدارچي براي او ويسكي مي‌آورد. عدنان مي‌گويد: "قربان، كودك را آورده‌ام. "
    ویرایش توسط جنات : ۱۳۹۱/۰۵/۱۱ در ساعت ۱۸:۲۹

  2. تشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. "صلى عليك مليك السماء" - ملاباسم کربلایی
    توسط Si14 در انجمن کلیپ صوتی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۵/۲۱, ۱۱:۴۰
  2. يك سوال در باره سوره دخان و سوره انسان
    توسط kabootare haram در انجمن سور ه ها و آیات
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۱/۲۸, ۱۵:۴۱
  3. جمع بندی آيا بشر مى تواند از راه تكنيك جديد به سعادت برسد؟
    توسط shamime_yas در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآن
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۱۸, ۲۳:۳۲
  4. چهارى كه مساوى است با يك
    توسط ریحانه در انجمن مهدویت و امام زمان در قرآن
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۹/۱۹, ۲۲:۲۷
  5. بررسي رياضي يك حديث(مقام شهید)
    توسط parvaz در انجمن مقالات و پژوهش هاي نوآمد قرآني
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۸/۱۷, ۱۸:۰۷

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود