-
۱۳۹۲/۰۷/۰۳, ۱۵:۰۸ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,352
- مورد تشکر
- 7,542 پست
- حضور
- 28 روز 19 ساعت 50 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
-
14
برای آبادان، گرانترین زمین دنیا
شعبدهای بزرگ بینکارون و اروند و بهمنشیر
هرجای خاک آبادان را که نگاه میکنی نقش دارد؛ از نقش پوتین سربازی گرفته تا کتانی تهسبز چینی و دمپایی لاانگشتی و گیوه ملکی و هزار و یک رد پای دیگر! قدمت خیلی از آنها به پنجاه و نه میرسد،
پنجاه و نه خالی نه، هزار و سیصد و پنجاه و نه! از آن سال این قدر روی این خاک رستممانند راه رفتهاند که زمین زیر پایشان گود برداشته!
حتی روی موزاییک های حیاط کلیسای مسیحیان آبادان هم جای پای رستم ها دیده می شود؛ کلیسایی که اولین پایگاه بسیج دنیا را به خود دید،
کلیسایی که شاید آخرین کلیسای صاحب پایگاه بسیج در دنیا هم باشد، کلیسایی که یکی از مراکز مقاومت برای سازماندهی نیروهای مردمی هم بود.
هرجای خاک آبادان را که نگاه می کنی نقش دارد؛ از طرح کف پوتین سربازی گرفته تا کف کتانی ته سبز چینی و کف دمپایی لا انگشتی و گیوه ملکی و هزار و یک رد پای دیگر!
قدمت خیلی از آنها به پنجاه ونه می رسد، پنجاه ونه خالی نه، هزار و سیصد و پنجاه و نه، اما هیچ اثری از پوتین عراقی نیست! پوتین های نو و واکس خورده عراقی هیچ وقت
در آبادان خاکی نشدند، شهر در دست آنهایی بود که بنی صدر به ریش کم پشت آنها می خندید و می گفت: «جنگ بچه بازی نیست بچه جان»، اما شهر در دست بچه ها سالم تر ماند تا در دست بنی صدر!
«ایسگا هف! مو بچه ایسگا هفتم! ایسگا هف می دونی کجان؟!» سرم را بالا می اندازم که نمی دانم، می گوید:
آبادان
«همی راس خیابونه که بگیری چارراه دوم ایسگا هشته، بعد بری سمت چپ از هر کی بپرسی ایسگا هف کجان نشونت می ده...»
بعد شروع می کند از خاصیت های محله گفتن، می گوید و پک می زند به دورچستر سفیدش و دودش را با گوشه دهن فوت می کند سمت چپ که به صورتم نخورد.
اجدادش از اصفهان یک روزی به هوای شرکتی شدن راه آبادان را گرفته و آمده اند شهری که شیک ترین شهر آن روزهای جنوب بود، شاید هم قبل تر،
وقتی آمدند که قرار بود شهر شیک ترین شهر جنوب شود که شد.
لهجه اش هیچ شباهتی به اصفهانی ها ندارد، لباس اش هم، صورت اش را اما هم آبادان رنگ بندی کرده، دور لب هایش را دورچستر قاچاق بازار ته لنجی ها کبود رنگ کرده،
دور چشم هایش را کم خوابی نیمه خاکستری و گونه ها و پیشانی اش هم به لطف آفتاب تند آبادان قهوه ای شکلاتی است، چشم های قرمزش هم به خاک آبادان رفته و
درست مثل ایرانی های دیگری است که سال ها پیش، شهرشان را به مقصد جایی ترک کرده اند که روزی شیک ترین شهر جنوب ایران بوده و شاید حتی قبل تر از آن.
آبادان شعبده بزرگی است بین کارون و اروند و بهمنشیر! شعبده ای که چوبش به هر کسی می خورد استحاله اش می کند. این خصلت آبادان است، آبادانی که پشت
«هامر اچ دو»ی پلاک منطقه آزاد هم نوشته است: «ماشاءالله!» تا نشانت دهد جیپ ها هم جلوی آبادانیزه شدن نمی توانند مقاومت کنند! ...و مردم بهترین راهنمای نقشه اند،
راهنماهایی که اگر به یکی از آنها دست پیدا کنی دیگر نیازی به نقشه نداری و فرزند شهیدی به نام سلمان که البته غیر از فارسی، عربی را هم بلبلی بلغور می کند،
بلد راه ما شده است و قرار شده یکی یکی پدیده های «حصر» را نشانمان دهد. سن او به جنگیدن نمی خورد، اما جنگ دیده است، در آبادان همه جنگ دیده اند!
خودش را ندیده باشند جای زخمش را دیده اند، یکی اش همین ننه قاسم!»
و ادامه مطلب اینجا :http://www.jamejamonline.ir/NewsPrev...%8C%D8%B1.html
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری