جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: منظور از آيات محکم و متشابه چيست؟
-
۱۳۸۶/۰۶/۲۶, ۱۲:۲۲ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
منظور از آيات محکم و متشابه چيست؟
خداوند متعال ميفرمايد: "او کسي است که اين کتاب را بر تو نازل کرد که قسمتي از آن، آيات "محکم" است که اساس اين کتاب ميباشد و قسمتي از آن "متشابه" است; امّا آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند تا فتنهانگيزي کنند و تفسير براي آن ميطلبند; در حالي که تفسير آنها را جز خدا و راسخان در علم نميداند...".(آلعمران، 7)
از اين آيه، استفاده ميشود که آيات قرآن کريم دو دستهاند:
الف) محکمات; ب) متشابهات.
"محکمات" آياتِ روشني هستند که جاي هيچگونه انکار و توجيه و سوءاستفاده در آن نيست; امّا "متشابهات" به دليل بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمي که از دسترس ما بيرون است; مانند علم غيب، جهان رستاخيز و صفات خداوند متعال و... که فهم معناي نهايي و اسرار و پيبردن به کنه حقيقت آنها، به سرماية خاص علمي نياز دارد و خداوند متعال ميفرمايد: فقط خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را ميدانند و براي مردم تشريح ميکنند. راسخان در علم عبارتند از: پيامبر و امامان: که از همه اسرار اين آيات آگاهند و علما و دانشمندان راستين ـ که به موازين، احکام، عقايد شرعي و به روش تأويل متشابهات آشنايي کافي دارند ـ و هر يک، به اندازه دانش خود از اين آيات چيزي ميفهمند و براي مردم تشريح ميکنند و همين حقيقت است که مردم را براي درک اسرار قرآن به دنبال معلمان الهي و علماي ديني ميکشاند; بنابراين، در برخورد با متشابهات، بايد به احاديث و تفاسير علماي راستين مراجعه کرد
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۶/۰۷/۲۴, ۱۷:۴۹ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 850
- مورد تشکر
- 3,450 پست
- حضور
- 35 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
9
پاسخ: منظور از آيات محکم و متشابه چيست؟
محكم: راغـب اصـفـهـانى گويد: ((حكم , اصله : منع منعا لاصلاح )) حكم در اصل به معناى منع نمودن و جـلـوگـيرى به كار رفته است البته جلوگيرى از افساد به جهت اصلاح خواهد بود, لذا هر سخن و گـفـتـارى كـه رسـا و شـبهه ناپذير باشد و مورد كج فهمى قرارنگيرد, به چنان گفتار ـ و حتى كردارى ـ محكم گويند, يعنى مستحكم و خلل ناپذير.
متشابه :بخشى از آيات قرآن متشابه مى باشد كه مايه شبهه و گاه دست آويزى براى فتنه جويان گرديده است
در تعريف متشابه ـ بهتر گفته است: ((و الـمـتشابه من القرآن ما اشكل تفسيره لمشابهته بغيره )), متشابهات قرآن آن باشدكه تفسير آن مشكل آيد, زيرا نمود آن چه هست را ندارد و به چيز ديگر شباهت دارد.
لذا در مورد قرآن , آن چيز ديـگـر جـز ضلالت و گم راهى نباشد ((فماذا بعد الحق الاالضلال ) پس كلام حق (قرآن كريم ) هرگاه نمودى جز حق داشته باشد و به باطل همى ماند, آن را متشابه گويند.
طـبق اين تعريف , تشابه ـ در آيات متشابهه ـ تشابه حق و باطل است كه سخن حق گونه خداوند, باطل گونه جلوه گر شود.
ازايـن رو, تـشـابه علاوه برآن كه بر چهره لفظ يا عمل , پرده اى از ابهام مى افكند,موجب شبهه نيز مى باشد بدين ترتيب هر متشابهى هم به تفسير نياز دارد كه رفع ابهام كند و هم به تاويل نياز دارد تا دفع شبهه كند لذا تاويل نوعى تفسير است كه علاوه بر رفع ابهام , دفع شبهه نيز مى كند بنابراين مورد تاويل نسبت به تفسير, اخص مطلق است هر كجا تاويل باشد, تفسير نيز هست تفسير در مورد مـبهمات است كه در محكم و متشابه هر دو وجود دارد و تاويل صرفا در متشابه است كه هم ابهام وهم تشابه دارد.
( باستفاده از كتاب التمهيد آيت الله معرفت)
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۶/۰۸/۱۱, ۰۹:۱۸ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
پاسخ: بحث كاملتری درباره محكم ومتشابه
محكم از احكام به معناى اتقان است .
و مراد از كلمه يا آيه محكمه , آن است كه معناى آن واضح است و چند وجهى يا مبهم نيست . و به قول راغب اصفهانى چه از نظر لفظ , چه از نظر معنى , شبهه در آن راه ندارد. مانند اكثر آيات تشريع ( آيات الاحكام ) و مواعظ و آداب و اخلاق قرآن . متشابه از تشابه است يعنى همانندى , و هم ريشه با شبهه و اشتباه است . و عبارت يا آيه متشابه به گفته راغب اصفهانى ظاهرش بيانگر باطنش نيست . شيخ طوسى مى نويسد : محكم آن است كه به خاطر وضوحش بدون قرينه يا دلالت [ خارجى ] به صرف توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته شود .... و متشابه آن است كه با توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته نشود , مگر آنكه قرينه اى [ خارجى ] بر آن افزوده شود كه معناى مراد را برساند. ( تبيان , ذيل تفسير آيه 7 سوره آل عمران ). بـه تـعـريـف ديگر متشابه لفظى است محتمل وجوه معانى كه در معرض شك و شبهه است و لذا محتاج به تاويل است ; و هم قابل تاويل صحيح است و هم تاويل فاسد. مانند اكثر آيات خلق ( آفرينش انسان و انسانها , و تقدير و صفات و افعال الهى . ( التمهيد , 3/8 ). اكـثريت عظيم آيات قرآنى محكم , و اقليت آنها ( در حدود دويست آيه ـ التمهيد , 3/14 ) متشابه است . بعضى از متكلمان و جدل پيشگان با تمسك به آياتى چون هذا بيان للناس ( آل عمران , 138 ) و كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير. ( هود , 2 ) منكر وجود متشابهات در قرآنند. و به عكس با تمسك به آياتى چون اللّه الذى انزل احسن الحديث كتابا متشابها. ( زمر , 23 ) برآنند كه همه قرآن متشابه يا متشابهات است . اخـبـاريه نيز كمابيش همين حرف را مى زنند و فهم قرآن را جز از طريق اخبار و احاديث معصوم (ع ) جايز نمى دانند ( التمهيد , 3/15 ). قـرآن كـريـم خـود بـه فصيح ترين وجهى به وجود محكمات و متشابهات در قرآن تصريح دارد و درباره هر يك توضيح مى دهد : او كسى است كه كتاب [ قرآن ] را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن محكمات است كه اساس كتاب است و بخش ديگر متشابهات است .
اما كج دلان براى فتنه جويى و در طلب تاويل [ دلخواه خود ] پيگير متشابهات مى شوند , حال آنكه تـاويـل آن را جز خداوند و راسخان در علم - كه مى گويند به آن ايمان آورده ايم , همه از پيشگاه خداوند است - نمى دانند. ( آل عمران , آيه 7 ). بـعضى وجود متشابهات را عيب قرآن مى دانند و مى گويند اگر تمام آيات و عبارات آن روشن و محكم و بدون تشابه بود , برتر بود. در پاسخ بايد گفت كه قرآن در قالب و بر وفق موازين كلام طبيعى انسانى نازل شده است . و در كلام بشرى از ساده ترين تعبيرات روزمره گرفته تا عاليترين تعبيرات و عبارات ادبى و هنرى , انـواع تـعـبـيرات مجازى و استعارى و تمثيلى و كنايى راه دارد و هر جا كه مجاز باشد , لا محاله تشابه و متشابه پيش مى آيد. زمـخـشـرى در حكمت وجود متشابهات مى گويد : اگر تمامى آيات قرآن محكمات بود , همه مـردم از روى آسـانـگـيـرى بـه آن اكـتفا مى كردند و از آنچه لازمه بحث و فحص و تامل و نظر و اسـتـدلال اسـت , رويگردان مى شدند ... و هم از آنجا كه علما به روشنگرى برمى خيزند , و ذهن و ضمير خود را در جست و جوى معانى درست و باز بردن متشابهات به محكمات به كار مى اندازند , فـوايـد بـسـيارى حاصل مى شود , و علم به پيش مى رود و كوشندگان در نزد خداوند ارج و اجر افـزونـترى مى يابند ... و نيز آنگاه كه [ سرانجام و يا بحث و فحص علمى ] مطابقه محكم و متشابه براى آنان مسلم مى گردد , طمانينه قلبى شان بيشتر و ايمانشان استوارتر مى شود. ( كشاف , ذيل تفسير آيه 7 سوره آل . عمران ). امـيـرالمؤمنين على (ع ) فرموده اند : ان القرآن حمال ذو وجوه ( قرآن دربردارنده وجوه معانى گوناگون است ). در ايـنكه متشابهات را بايد تاويل كرد , بين اكثر قرآن پژوهان مخصوصا معتزله و شيعه اتفاق نظر است . فـقط ظاهرگرايان و بعضى از اشعريان افراطى و حشويه برآنند كه بايد از تاويل پرهيز كرد و آيات متشابه را حمل بر معناى ظاهرى كرد و در چون و چند آن ژرفكاوى نكرد. چـنانكه درباره يك عده از آيات قرآنى كه مربوط به استواء خداوند بر عرش است ( از جمله يونس , 3 ) مـالـك بـن انـس گفته است : استوا معلوم است , و كيفيت آن مجهول است [ و ايمان به آن واجب است ] و سؤال از آن بدعت است . ( ـ تفسير قرطبى , ذيل آيه 54 سوره اعراف ). حـال آنـكـه خود عرش الهى و استواء خداوند بر آن , و بودن عرش بر آب ( هود , 7 ) و حمل عرش توسط فرشتگان همه از متشابهات مهم قرآن است و متكلمان و مفسران در اطراف آن و معناى آن , بحث و تحقيق كرده اند. ديگر از متشابهات قرآنى , آيات مربوط به رؤيت الهى است و تعبيراتى كه در آن از چشم و دست و آمـدن خداوند سخن گفته مى شود , معروفترين كتاب از آثار قدما در زمينه تشريح متشابهات , متشابه القرآن , اثر قاضى عبدالجبار همدانى ( م 415 ق ) متكلم بزرگ معتزلى است . بـعـضـى از آثـار قـديـمـى شـيـعـه عبارتند از : حقائق التاويل اثر شريف رضى ( م 406 ق ) جامع نهج البلاغة كه فقط مجلد پنجم آن محفوظ مانده و به طبع رسيده است . تفسير نعمانى كه منسوب به شريف مرتضى ( م 436 ق ) هم هست , هم جداگانه به نام المحكم و الـمـتـشـابه و هم تماما در مجلد 93 بحار الانوار به طبع رسيده است , متشابه القرآن و مختلفه , تاليف ابن شهرآشوب مازندرانى ( م 588 ق ). در عـصر جديد دو اثر از آثار قرآن پژوهان شيعه در اين زمينه عبارت است از اضواء على متشابهات الـقـرآن , تـالـيف شيخ خليل ياسين , و ديگر مجلد سوم از كتاب التمهيد فى علوم القرآن , تاليف استاد محمد هادى معرفت
منبع
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۹, ۱۰:۴۶ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
محكم و متشابه، كوتاه و گويا
ازكتاب: قرآن در اسلام صفحه 33 نويسنده: استاد علامه طباطبايى (رض)
خداى متعال در كلام خود ميفرمايد: «كتاب احكمت آياته» (1) ترجمه:قرآن كتابيست كه آياتش محكم قرار داده شدهاند) و باز ميفرمايد: «الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم» (2) ترجمه:خدا بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش شبيه و مانند هم و دوتا دوتا است، بسبب آن كتاب پوستهاى كسانى كه از خداى خود ميترسند كشيده ميشود-با شنيدن قرآن بدنشان بلرزه در ميآيد) و باز ميفرمايد: «هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا» (3) ترجمه:خدا كسى است كه بر تو كتاب را نازل كرد در حاليكه برخى از آن آيات محكم ميباشند-كه آنها مادر مرجع و اساس مسلم-كتابند و برخى از آيات متشابه هستند اما كسانيكه در دلهاشان ميل بكجروى و انحراف از استقامت است از متشابه كتاب پيروى ميكنند براى فتنه و فريب دادن مردم و براى اينكه تاويلش را ميخواهند و حال آنكه تاويل آن را جز خداى نميداند و آنان كه در علم خود ثابت قدمند-در مورد آيات متشابه-ميگويند بآن ايمان داريم همه آيات از پيش خداى ماست) .
چنانكه روشن است آيه اولى همه قرآن را محكم معرفى ميكند و البته مراد از آن استوار و غير قابل خلل و بطلان بودن كتاب است و آيه دوم همه قرآن را متشابه ميشمارد و البته مراد از آن يكنواختبودن آيات قرآنىاست در زيبائى اسلوب و شيرينى لهجه و قدرت خارق العاده بيان و همه قرآن همين وضع را دارد.
و آيه سوم كه درين فصل مورد نظر ماست قرآن را بدو قسم محكم و متشابه قسمت ميكند و رويهمرفته از اطراف كلام بر ميآيد كه:
اولا محكم آيه ايست كه در مدلول خود محكم و استوار باشد و معنى مراد آن بغير مراد اشتباه نيفتد و متشابه بر خلاف آنست.
و ثانيا وظيفه ايمانى هر مؤمنى كه در ايمان خود رسوخ دارد اينست كه بآيات محكمه ايمان بياورد و عمل كند و بآيات متشابهه ايمان آورد ولى از عمل بآنها توقف و خوددارى نمايد.تنها اشخاص منحرف القلب و كج فكرى هستند كه بآيات متشابهه بمنظور فريب دادن مردم و دست اندازى بتاويل عمل نموده از آنها پيروى ميكنند.
پىنوشتها:
1- سوره هود آيه 1
2- سوره زمر آيه 23
3- سوره آل عمران آيه 7
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۱:۱۴ #5
قرآن مجيد محكم و متشابه دارد
خدايمتعال در كلام خود ميفرمايد: ((كتاب احكمت آياته)) سوره هود آيه 1 (ترجمه: قرآن كتابيست كه آياتش محكم قرار داده شده اند و باز مي فرمايد: ((الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم)) سوره زمر آيه 23 (ترجمه: خدا بهترين سخن را نازل كرده كتابي كه آياتش شبيه و مانند هم و دو تا است، بسبب آن كتاب پوستهاي كساني كه از خداي خود ميترسند كشيده ميشود با شنيدن قرآن بدنشان بلرزه در ميآيد) و باز ميفرمايد ((هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و آخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغآء الفتنة و ابتغاء تاويله و مايعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عندربنا)) سوره آل عمران آيه 7 (ترجمه: خدا كسي است كه بر تو كتاب را نازل كرد در حاليكه برخي از آن آيات محكم ميباشند كه آنها مادر مرجع و اساس مسلم كتابند و برخي آيات متشابه هستند اما كسانيكه در دلهايشان ميل بكجروي و انحراف از استقامت است از متشابه كتاب پيروي مي كنند براي فتنه و فريب دادن مردم و براي اينكه تاويلش را ميخواهند و حال آنكه تاءويل آن را جز خداي نميداند و آنان كه در علم خود ثابت قدمند در مورد آيات متشابه ميگويند بآن ايمان داريم همه آيات از پيش خداي ماست).
چنانكه روشن است آيه اولي همه قرآن را محكم معرفي مي كند و البته مراد از آن استوار و غير قابل خلل و بطلان بودن كتاب است و آيه دوم همه قرآن را متشابه ميشمارد و البته مراد از آن يكنواخت بودن آيات قرآني است در زيبائي اسلوب و شيريني لهجه و قدرت خارق العاده بيان و همه قرآن همين وضع را دارد.
و آيه سوم كه مورد نظر ما است قرآن را بدو قسم محكم و متشابه قسمت مي كند و رويهمرفته از اطراف كلام بر ميآيد كه: اولا محكم آيه ايست كه در مدلول خود محكم و استوار باشد و معني مراد آن بغير مراد اشتباه نيفتد و متشابه بر خلاف آنست.
و ثانيا وظيفه ايماني هر مؤ مني كه در ايمان خود رسوخ دارد اينست كه بآيات محكمه ايمان بياورد و عمل كند و بآيات متشابهه ايمان آورد ولي از عمل بآنها توقف و خودداري نمايد. تنها اشخاص منحرف القلب و كج فكر هستند كه بآيات متشابهه بمنظور فريب دادن مردم و دست اندازي بتاويل عمل نموده از آنها پيروي ميكنند.
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۱:۱۵ #6
معني محكم و متشابه پيش مفسرين و علما
در ميان علماء اسلام در معني محكم و متشابه اختلاف عجيبي است و باتتبع اقوال ميتوان نزديك به بيست قول درين مسئله پيدا كرد.
آنچه عملا پيش مفسرين از صدر اول تاكنون دائر و مورد اعتماد است اينست كه محكمات آياتي هستند كه معني مراد آنها روشن است و بمعني غير مراد اشتباه نمي افتد باينگونه آيات بايد ايمان آورد و هم عمل كرد و آيات متشابهه آياتي هستند كه ظاهرشان مراد نيست و مراد واقعي آنها را كه تاويل آنها است جز خداي نداند و بشر را راهي بآن نيست، باينگونه آيات بايد ايمان آورد ولي از پيروي و عمل بآنها توقف و خودداري نمود.
اين قولي است كه در ميان علماء اهل سنت و جماعت مشهور است، و مشهور در ميان شيعه نيز همين قول است جز اينكه معتقدند كه تاءويل آيات متشابهه را پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اهل بيت (عليه السلام) نيز ميداند ولي عامه مؤ منين كه بتاويل متشابهات راه ندارند علم بآن را بايد بخدا و پيغمبر و ائمه هدي ارجاع نمايند.
اين قول با اينكه عملا ميان اكثر مفسرين دائر و مورد اعتماد است از چند جهت بمتن آيه كريمه ((هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات الخ و باسلوب دلالت ساير آيات قرآني انطباق ندارد زيرا:
اولا در قرآن كريم آياتي باين وصف كه براي تشيخص مدلولش بهيچوجه راهي نباشد سراغ نداريم، گذشته از اينكه قرآن مجيد خود را باصفاتي مانند نور و هادي و بيان توصيف مي كند كه هرگز با گنگ بودن آياتش از بيان مراد واقعي خود سازش ندارد.
گذشته از اينكه آيه كريمه: ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)) سوره نساء آيه 82 (ترجمه: آيا قرآن را تدبر و پي گيري نمي كنند و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلاف بسيار مي يافتند) تدبر در قرآن را رافع هر گونه اختلاف قرار ميدهد در صورتيكه آيه متشابه چنانكه لازمه قول مشهور است اختلافش را هيچگونه تدبري حل نمي شود.
ممكن است گفته شود كه مراد از آيات متشابهه همان حروف مقطعه فواتح سور مانند الم الرحم و غير آنها باشد كه راهي براي تشخيص مراد واقعي آنها نيست.
ولي بايد توجه داشت كه در آيه كريمه آيات متشابهه را بنام متشابه در مقابل محكم خوانده و لازمه اين تسميه اينست كه آيه نامبرده مدلولي از قبيل مدلولات لفظي داشته باشد نهايت اينكه مدلول واقعي باغير واقعي مشتبه شود و حروف مقطعه فواتح سور مدلول لفظي اينطوري ندارند.
علاوه بر اين ظاهر آيه اينست كه جمعي از اهل زيغ و انحراف از آيات متشابهه در اضلال و تقتين مردم استفاده ميكنند و در اسلام شنيده نشده است كسي از حروف مقطعه فواتح سور چنين استفاده تاويلي بنمايد و كسانيكه چنين استفاده تاويلي كرده اند از تاويل همه قرآن اين استفاده را نموده اند نه تنها از حروف مقطعه فواتح سور.
بعضي گفته اند تاويل متشابه در آيه اشاره بقصه معروفي است كه بموجب آن يهود ميخواستند از حروف مقطعه اوايل سور مدت بقاء و دوام اسلام را بدست آورند و پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با خواندن فواتح سوريكي پس از ديگري حساب ايشان را مختل ساخت.
اين سخن نيز بيوجه مي باشد زيرا در صورت راستي اين قصه و درستي روايت سخني بوده كه برخي از يهود گفته اند و در همان مجلس پاسخ خود را گرفته اند و اين واقعه در خور آن اهميت نيست كه در آيه كريمه بمسئله تاءويل متشابه و اتباع آن داده شده.
علاوه براينكه سخن يهود فتنه اي در بر نداشته زيرا اگر ديني حق باشد موقت يعني قابل نسخ بودن آن لطمه بحقانيت آن نميزند چنانكه اديان آسماني قبل از اسلام همين حال را داشته اند و بر حق بودند.
ثانيا لازمه اين قول اينست كه كلمه ((تاويل)) در آيه كريمه بمعني مدلول و معني خلاف ظاهر بوده باشد و هم اختصاص بآيات متشابهه داشته باشد و هر دو مطلب درست نيست و ما در بحثي كه در آينده از تاويل و تنزيل خواهيم كرد روشن خواهيم ساخت كه اولا ((تاءويل)) در عرف قرآن از قبيل معني و مدلول نيست كه لفظي بر آن دلالت لغوي داشته باشد و ثانيا همه آيات قرآني اعم از محكم و متشابه تاويل دارند نه تنها آيات متشابهه.
و ثالثا در آيه كريمه كلمه ((آيات محكمات))، را با جمله ((هن ام الكتاب)) توصيف نموده و مدلول آن اينست كه آيات محكمه بامهات مطالب كتاب مشتملند و مطالب بقيه آيات بر آنها متفرع و مترتب ميباشند. و لازم بين اين مطلب آنست كه آيات متشابهه از جهت مدلول و مراد بآيات محكمه برگردند. يعني براي استيضاح معني آيات متشابهه آنها را بسوي محكمات رد كنند و بمعونه محكمات مراد واقعي آنها را بيابند.
و بنابراين در قرآن مجيد آيه اي كه هيچگونه دسترسي بمراد واقعيش نباشد نداريم و آيات قرآني يا بلاواسطه محكمند مانند خود محكمات و يا با واسطه محكمند مانند متشابهات و اما حروف مقطعه فواتح سور اصلا مدلول لفظي لغوي ندارند و بدين سبب از مقسم محكم و متشابه بيرونند.
اين مطلب را از عموم آيه: ((افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اققالها)) و همچنين آيه: ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)) ميتوان استفاده كرد.
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۲:۴۹ #7
با سلام خدمت بزرگواران عزیز
واقعا ممنون حقیقتا استفاده کردم امید که در تمام موضوعات همچنان روشنگری و انتشار علم فرمایید . در بحث محکم و متشابه در مقدمه فارسی کتاب المسائل القدسيه و اجوبة المسائل متشابهات القرآن اثر ماندگار استاد بزرگ فلسفه صدرایی و عرفان نظری سید جلال الدین آشتیانی ره بحثی جالب و دقیق در مورد محکم و متشابه آورده شده که بسیار جالب است . خلاصه بحث چنین است که : محکم و متشابه وصف آیات نیست بلکه متعَلق صاحب ادراک است و از باب مجاز به قرآن نسبت داده شده چنان که قرض گرفتن را بالمجاز به خود نسبت داده . زیرا آیات الهی چه تشریعی و چه تکوینی در کمال استحکام صادر شده و ذات اقدس الهی بریست از اینکه بندگان را با آیات متشابه سر در گم کند بنابرین مدلول متشابهات در صقع ذات عالم نهفته است که به میزان علم و ایمان آیات برایش رمز گشایی می شود و هر چه آن عالم بنا به سلوک عقلی و عرفانی به مبدا وحی نزدیکتر شود باطن آیات چه در تکوین و چه در تشریع برایش شکوفاتر و شفافتر می شود و لذا افراد در مواجه با آیات چند دسته می شوند 1 - برای برخی از افراد ابتداً ، برخی از آیات محکم و برخی متشابه است نظیر عموم مسلمین . 2 - برای برخی کل قرآن از متشابهات است نظیر معاندینی چون ابوجهل و یا نا آشنایان به دین و مبانی دینی .3 – برای برخی ابتداً برخی از آیات از متشابهات است ولی پس از سلوک عقلی و قلبی و رجوع به عقل و قلب معصوم متشابهات خود را باز می کنند و تبدیل به محکمات می شوند نظیر شاگردان مکتب وحی معصومین و بهره برندگان علوم باطنی آنان که خداوند قلبشان را به امتحان الهی آزموده است 4 - برای برخی کل قرآن از محکمات است نظیر رسول اکرم و ائمه بزرگوار سلام الله علیهم اجمعین ... تفصیل مطلب با دلائل مکفی و شواهد قرآنی و روایی و حکمی و عرفانی در منبع مذکور موجود است . اگر دوست داشتید رجوع کنید و اگر فرصت نداشتید حقیر در فرصتی مناسب عرض میکنم
با تشکر مجدد .
بشناس قدر خویش که دریای گوهری
-
-
۱۳۸۹/۰۲/۲۲, ۱۱:۲۹ #8
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,042
- مورد تشکر
- 4,148 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامي
از مطالب خوب و مفيد دوستان حقيقتا بهره بردم ، جناب زنون در پست خود به مطلب نغزي اشاره فرمودند كه جاي تقدير دارد ، همچنانكه اين دوست عزيز نقل فرمودند« آیات الهی چه تشریعی و چه تکوینی در کمال استحکام صادر شده و ذات اقدس الهی بریست از اینکه بندگان را با آیات متشابه سر در گم کند» اما به جهت اينكه خود قرآن آيات را به محكم و متشابه تقسيم كرده است لازم است تعريفي از اينگونه آيات ارائه شود ، البته جناب «اخلاقي» مطالب مفيدي در اين رابطه فرمودند اما حقير از بيان استاد شهيد مطهري مطالبي را به عرض مي رسانم:
آيات قرآن بعضى، بعضى ديگر را تفسير مىكنند: «القران يفسِّر بعضه بعضاً» قرآن كتاب مبين است، آشكار و آشكار كننده است. خود قرآن مىگويد آيات من دو گونه است: محكمات و متشابهات. آيات محكمات را آيات مادر مىنامد كه تعبير عجيبى است: «هو الَّذى انزل عليك الكتاب منه اياتٌ محكماتٌ هنَّ امُّ الكتاب و اخر متشابهات» ولي به جهت اينكه خود قرآن آيات را به محكم و متشابه تقسيم كرده است بايستي تعريف اجمالي در مورد اينگونه آيات اشاره شود ، البته جناب «اخلاقي» اشارتي به اين موضوع داشتند حقير نيز از بيان استاد بزرگوار شهيد مطهري مطالبي را عرض مي كنم:
آيه متشابه، آيه ايست كه مفهومى دارد كه آن راچند جور مىشود پياده كرد. آيه محكمه را فقط يك جور مىتوان پياده كرد قرآن كه آيات محكمات را آيات مادر مى نامد يعنى آيات متشابه را با كمك آيات محكمه مى شود پياده كرد. اگر آيه اى از قرآن را چند گونه بشود پياده كرد، ما حق نداريم آن را پياده كنيم مگر اينكه رجوع كنيم به ساير آيات قرآن كه با توجه به آنها خواهيم دانست كه چگونه بايد آن را پياده كرد. معنى آيه متشابه اين نيست كه مجمل است يا لغتى در آن است كه معنايش را نمى دانيم، بلكه آيه متشابه يعنى آيه اى كه مى شود آن را به چند گونه شبيه يكديگر توجيه كرد.
مثلًا در قرآن آياتى است راجع به مشيت مطلقة الهى كه همه چيز به مشيت الهى است. استثنا نمىكند. از جمله اين آيه است كه به همين معنا متشابه است:
«قل اللّهمَّ مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممَّن تشاء و تعزُّ من تشاء و تذلُّ من تشاء بيدك الخير انَّك على كلِّ شىءٍ قديرٌ».
ديگر تأكيدى از اين بالاتر نمىشود: مالك اساسى همة ملكها و قدرتها تو هستى و به هر كه ملك بدهى تو مىدهى و از هر كه منتزع بكنى تو مىكنى و به هر كه عزت بدهى تو مىدهى، از هر كه عزت بگيرى و ذلت بدهى تو مىدهى، خير منحصراً در دست توست و تو بر همه چيز توانا هستى.
اين آيه از اين نظر متشابه است كه آن را چند گونه مىشود پياده كرد. همين قدر مىگويد كه همه چيز به مشيت الهى است و اين، دو جور ممكن است باشد، يكى اينكه در مشيت الهى هيچ چيزى شرط هيچ چيز نيست، كما اينكه بعضى همينطور نتيجهگيرى غلط كرده و گفتهاند بنابراين ممكن است تمام شرايطى كه ما آنها را شرايط عزت مىناميم پيدا بشود ولى به دنبال آن به جاى عزت ذلت بيايد و ممكن است تام شرايطى كه ما آنها را شرايط ذلت مىناميم حاصل شود اما پشت سر آن عزت بيايد در سعادت دنيا و سعادت آخرت هيچ چيزى شرط هيچ چيز نيست چون همه چيز به مشيت الهى است در نتيجه ممكن است يك قومى يا يك فردى در دنيا به سعادت كامل نائل بشود بدون هيچ مقدمهاى، يا به بدبختى كامل برسد بدون هيچ مقدمهاى و يا در آخرت يك قومى به اعلى علّيّين برده شوند بدون هيچ شرط و مقدمهاى و قوم ديگرى در قعر سجّين فرو بروند بدون هيچ مقدمهاى. متأسفانه بعضى از مسلمين كه به آنها اشاعره مىگويند همين استفاده را از اين آيه كرده و گفتهاند هيچ مانعى ندارد كه پيغمبر خدا برود به جهنم و ابو جهل برود به بهشت چون خدا گفته همه چيز به مشيت الهى است
ولى اين يك نوع پياده كردن غلط است. آيه فقط مىگويد همه چيز به مشيت الهى است اما كيفيت جريان مشيت را بيان نكرده و نگفته است كه مشيت الهى كه سعادت و شقاوت و عزت و ذلت به مشيت اوست، چگونه كار مىكند. پس اين آيه را چند گونه مىتوان پياده كرد. ولى وقتى ما به آيات ديگر قرآن مراجعه مىكنيم، آنها آيات مادر مىشوند و اين آيه را تفسير مىكنند. مثلًا اين آيه در كمال صراحت مىگويد: ذلك بانَّ الله لم يك مغيِّراً نعمةً انعمها على قومٍ حتّى يغبروا ما بانفسهم»( انفال/ 53) يا آية ديگر كه از يك نظر اعمّ است مىگويد: «انَّ الله لا يغِر ما بقومٍ حتّى يغيِّروا ما بانفسهم»( رعد/ 11) اين دو آه هركدام چيزى دارد كه ديگرى ندارد. آية دوم مىگويد: خدا آنچه را كه بر قومى هست از آنها نمىگيرد مگر آنچه را كه در ايشان هست، خودشان از خودشان بگيرند. اين آيه اعمّ است يعنى خداوند نعمتى را كه قومى دارند از آنها نمىگيرد و تبديل به نقمت نمىكند مگر خودشان را عوض كرده باشند، نقمتى را هم كه قومى دارند از آنها نمىگيرد باز مگر خودشان را عوض كرده باشند. ولى آية اول فقط در مورد نعمتهاست و
به نقمتها كا ندارد اما با يك نكتة اضافى و آن اينكه مىفرمايد: «ذلك بانَّ الله لم يك مغيِّراً» اين بدان موجب است كه خدا چنين نبوده است. (قرآن مىگويد: «ما كان الله» خدا چنين نبوده است يعنى خدايى خدا ايجاب نمىكند.) بر ضد خدايى خداست كه نعمتى را گتره از قومى سلب كند. اينكه مشيت خداوند گتره و كمال ذات و خدايى اوست. پس اين آيات، آيات مادرند نسبت به آن آيه. ايههايى كه راجع به مشيت است همين قدر مىگويد كه همه چيز به مشيت خداست. اين آيه مىگويد ولى مشيت خدا اينچنين در عالم جريان دارد، اينچنين قانونى دارد. پس در قرآن اين مطلب يك اصل اساسى بسيار متينى است و در آيات زيادى تكرار شده است كه اگر شك نعمت مرا بجاى آوريد يعنى اگر از نعمت من درست استفاده كنيد آن را ابقا مىكنم و اگر با نعمت من بزى كنيد، كفران نعمت كنيد، ن را از شما سلب مىكنم.
مجموعه آثار شهيد مطهرى ج 4- امامت، شهيد مطهرى
ویرایش توسط پاسخگوی اعتقادی 3 : ۱۳۸۹/۰۲/۲۲ در ساعت ۱۱:۳۱
-
۱۳۸۹/۱۱/۲۵, ۱۵:۳۴ #9
محکم و متشابه 1
محكم و متشابه(1)
يكي از مهمترين اهداف قرآن جلو گيري از تفرق انسانها و تشكيل جهاني متحد است ، جهاني كه قانونمند به احكام و مقررات الهي بوده و متضمن منافع تمامي انسانها باشد نه يك گروه و يا فرقه بخصوص.
براي رسيدن به هدفي چنين باشكوه و نيز خروج انسانها از ظلمات جهل و ناداني و رسيدنشان به سرچشمه هاي نور و دانايي ، خداوند سبحان كلام شريف خود را به ريسمان و دستاويزي مثال مي زند كه انسانها را همچون دانه هاي تسبيح به يكديگر پيوند مي دهد و متحد مي سازد و رهنمونشان به هدف غايي و نهايي مي گردد.
اما بطوري كه اين كتاب شگفت انگيز روايت مي كند ، متأسفانه افرادي كه در طول تاريخ تمدن و تدين بشري به اين ريسمان دست يازيده اند همواره در اقليت بوده و افرادي كه آن را رها نموده و متفرق شده اند تا بوده و بوده در مكان اكثريت ايستاده اند.
علت چيست؟
با وجود روشن بودن طريقت الهي چه عاملي سبب شده تا مردمان اين راه را نبينند و به بيراهه بزنند؟
علت اين است كه در كنار طريق مستقيم الهي ، كه همانا تنها خدا را فرمانبرداري كردن است ، كسي آمده و جاده هاي دگري احداث نموده و امر را آنچنان بر مردمان مشتبه ساخته كه نتوانند راه را از چاه تشخيص دهند. در اين راه هركس به علايم راهنمايي الهي، كه همگي در قرآنش ثبت و ضبط است ، توجه نموده ، ره يافته و به فلاح و رستگاري رسيده است و هركس به علايم غلط شيطان توجه نموده و بجاي بندگي خداوند عبد شيطان و طاغوت شده است ، ره گم كرده و به سراب رسيده است.
شرك ؛ اين همان مانع بزرگي است كه بر سر راه مستقيم قرار داده شده و تا كنون مانع از اتحاد انسانها و تحقق آرمانهاي دين الهي گرديده است.
شرك يعني اينكه انسان حكم ديگري را با حكم خداوند شريك سازد و از اين اصل بنيادين كه مي گويد : « ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه » (حكم فقط از آن خداوند است و امر كرده كسي جز حكم او را گردن ننهد) تمرد نمايد.
با توجه به اينكه خداوند هيچگاه احدي را در حكم خود شريك نمي كند: « لا يشرك في حكمه احدا» شيطان چگونه و از چه طريقي موفق مي شود مردم را فريب دهد تا به پروردگارشان شرك ورزند و در كنار فرامين او احكام ديگري را كه به خداوند تعلق ندارند اطاعت نمايند؟
از طريق تلبيس!
وقتي خداوند احكام خود را از طريق رسولانش آشكارا و در قالب يك كتاب مبين به مردم ابلاغ مي كند چرا نتوان بعضي احكام را نيز كه ظاهراً مخفيانه و بطور درگوشي به همان رسولان ابلاغ شده اند به خداوند نسبت داد؟
در اين صورت چه كسي است كه اين احكام را نيز از جانب خداوند نداند؟ چه كسي ممكن است شك كند كه براي حكم پروردگارش شريك قائل شده است؟
مطمئن باشيد آب از آب تكان نمي خورد و شيطان بدينوسيله امت واحده را متلاشي مي سازد و بر خرابه هايش تعداد زيادي فرقه بنا مي نهد. فرقه هايي كه همگي به آنچه در دست دارند شادمانند و هريك خود را فرقه ناجيه دانسته و بر ديگر فرق برتري مي جويد.
« محكم و متشابه» آنگونه كه در ميان اصحاب فرق مشهور شده يكي از آن حربه هاي ناجوانمردانه ايست كه شيطان براي به كرسي نشاندن احكام خويش از آن استفاده هاي فراواني برده و مي برد.
او مي گويد در قرآن كريم آيات تاريكي وجود دارند كه پيروي از آنها باعث گمراهي و تباهي مي شود و چون تعداد اين آيات بسيار زياد مي باشند انسان نبايد شخصاً در قرآن تفكر نمايد و آيات الهي را تفسير به رأي كند كه گمراه خواهد شد بلكه بايد تابع رأي و نظر معصومين( همانهايي كه وحي درگوشي را دريافت مي كنند و خداوند كل قرآن را به آنها آموزش داده است!) باشند.
بدين ترتيب شيطان راه خود را به قرآن باز مي كند و آنقدر آيات الهي را با احاديث و روايات قلابي همين معصومين مي پوشاند كه چهره حق بسان آبي كه در زير خاشاك پنهان مي گردد پوشيده شود و سيماي باطل نمايان گردد.
به عنوان نمونه اي از آيات تلبيس شده قرآن كه شيطان چهره آن را دگر گون نموده و حكمش را به نفع خود تغيير داده مي توان به آيه شماره هفت سوره معظم آل عمران اشاره كرد كه اگر در زير هزاران حديث باطل مدفون نشده بود و مي شد چهره درخشانش را به مردم نشان داد حرفهاي نابي براي گفتن داشت. من نمي دانم در راه شناساندن حقيقت اين آيه عظيم و گوهر گرانبها تا چه حد موفق خواهم شد اما بر عمق فرو روي ريشه هاي تلبيسي كه مفهوم آن را دگرگون ساخته اند بخوبي واقف هستم و با وجود اينكه مي دانم آشكار سازس حقيقت آن كار بسيار دشواري است اما با استمداد از پروردگارم اين كار را شروع مي كنم .
ابتدا اجازه دهيد اشاره اي داشته باشيم به اصل آيه و ترجمه رايج آن :
[3:7] هو الذي انزل عليك الكتب منه ءايت محكمت هن ام الكتب واخر متشبهت فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاويله وما يعلم تاويله الا الله والرسخون في العلم يقولون ءامنا به كل من عند ربنا وما يذكر الا اولوا الالبب
او كسي است كه كتاب را بر تو نازل كرد . كتابي كه بعضي از آياتش محكمند و اصل مي باشند و برخي ديگر متشابه. و اما آنها كه دلهايشان مريض است بدنبال متشابهات مي روند و از آنها تبعيت مي كنند تا فتنه بپا كنند و تأويلشان نمايند در حالي كه تأويل آنها را جز خدا و راسخون علم ديگر كسي نمي داند . آنها مي گويند به كل قرآن ايمان آورديم و همه آن از ناحيه پروردگارمان است و جز خردمندان كسي متذكر نمي شود.
ترجمه كه ملاحظه فرموديد تقريباً عمومي است و تنها اختلافي كه ترجمه ها با يكديگر دارند و به چشم مي آيد اين است كه بعضي از آنها واوي را كه در عبارت الا الله والرسخون آمده از نوع عاطفه دانسته و مطلب را اينگونه ترجمه كرده اند كه جز خداوند و راسخون علم(معصومين) كسي تأويل آيات را نمي داند و عده اي ديگر آن واو را از نوع استيناف در نظر گرفته و اين قسمت از آيه را چنين ترجمه كرده اند : تأويل آنها را غير از خدا كسي نمي داند و راسخون علم مي گويند به آن ايمان آورديم ...
ظاهر قضيه اين است كه در قرآن كريم دو دسته آيات يافت مي شوند كه دسته اي واضح و روشن بوده و مفهومشان بخوبي براي همگان قابل درك بوده و تبعيت از آنها بر عموم واجب است و دسته اي ديگر مبهم و مغلقند و جز خدا يا اطرافيانش كسي قادر به درك آنها نيست و نبايد اين قبيل آيات را تبعيت كرد يا حد اقل شخصاً نبايد دنبال آنها راه افتاد.
اما اين مطلب با بسياري از آيات قرآن درتضاد و تناقض است و نمي توان آنها را با هم جمع كرد و بينشان آشتي برقرار كرد. محال است از آيه مورد بحث چنين مفهومي مد نظر خداوند بوده باشد كه نتنها با ظاهر بعضي از آيات قرآن همخواني ندارد بلكه محور اصلي مطالب اين كتاب شريف را از بنيان بيرون مي آورد و انسجام آيات آن را همچون دانه هاي يك تسبيح كه نخش پاره شده ، از هم مي گسلد.
خداوندي كه در جاي جاي كتاب شريفش مي فرمايند :
[6:106] از آنچه كه از جانب پروردگارت بر تو وحي شده است، پيروي كن. جز او خدايي نيست و به مشركان اعتنا نكن.
[6:153] اين است راه من- راهي مستقيم. از آن پيروي كنيد و از راه هاي ديگر پيروي نكنيد، تا مبادا شما را از راه او منحرف سازند. اينها فرمان هاي اوست بر شما، باشد كه نجات يابيد.
[6:155] اين کتابي است مبارک که ما آن را نازل کرده ايم؛ از آن پيروي کنيد و زندگي پرهيزكارانه اي را در پيش گيريد. باشد که به رحمت دست يابيد.
[7:3] همه شما بايد از آنچه از جانب پروردگارتان براى شما نازل شده است، پيروى كنيد؛ از هيچ معبود ديگرى جز او پيروى نكنيد. شما به ندرت توجه مي كنيد.
خداوندي كه اين همه دارد امر به دنباله روي و تبعيت از آيات قرآن مي كند حالا چگونه ممكن است در يك آيه و فقط يك آيه به پيروانش امر كند كه بعضي از آياتش را دنباله روي نكنند؟!
چگونه ممكن است؟
ازميان بالغ بر شش هزار آيه قرآني آيا مي توان نمونه اي ديگر پيدا كرد كه چنين امر كند؟
چگونه ممكن است خداوندي كه آياتش را نور مي خواند:
[64:8] پس، به خدا و رسول او و به نوري که نازل کرده ايم، ايمان بياوريد. خدا از تمام اعمالتان کاملا آگاه است.
[7:157] كساني كه از رسول پيروى مي كنند، پيامبرى كه از اهل كتاب نبود (محمد)، كسى كه در تورات و انجيل خودشان نوشته شده است. او آنها را به پرهيزكارى تشويق مى كند، از پليدى باز مى دارد، همه غذاهاى خوب را حلال و چيزهاى بد را حرام مى كند و بار تكاليف سنگين و قيد و بندهايى را كه بر آنها تحميل شده بود، برمى دارد. كسانى كه به او ايمان آورند، به او احترام بگذارند، او را حمايت كنند و از نورى كه با او آمد، پيروى كنند، افرادى موفق هستند."
به ناگهان بعضي از آنها را تاريك و غير قابل شناخت معرفي كند؟
چگونه ممكن است؟
آيا ازميان بالغ بر شش هزار آيه قرآني مي توان نمونه اي ديگر پيدا كرد كه چنين بگويد؟
چگونه ممكن است خداوندي كه كتابش را :
مبين ، تفصيل كل شي ، تبيان كل شي ، فرقان و اين قبيل القاب خطاب مي كند حالا در يك آيه و فقط يك آيه نظرش برگردد و قسمتهايي از آن را غير مبين ، تاريك و مبهم بنامد؟!
چگونه ممكن است؟!
نه ، چنين چيزي امكان ندارد .
اين ميوه منحوس ، ثمره درخت خبيث شيطان است نه شجره طيبه الله.
اين برداشت شوم متعلق به آيات شيطاني است نه كلام الهي.
اين اختراع فرايند كثيف تلبيس است.
تلبيس ، تلبيس و با فرياد بلند مي گويم : تلبيس
-
۱۳۸۹/۱۱/۲۵, ۱۵:۳۷ #10
محکم و متشابه 2
محكم و متشابه
(2)
در بحث پيشين نشان دادم امكان ندارد منظور خداوند از آيه شماره 7 سوره آل عمران مطابق با آنچيزي باشد كه در ترجمه ها و تفسيرهاي قرآني آمده و حتماً قضيه از قرار ديگري است. اما چه قراري؟
بالاخره خداوند از بيان آيه مذكور منظوري داشته كه بايد چيستي آن مشخص شود.
براي پي بردن به حقيقت اين منظور من دو راه را در پيش مي گيرم :
1- بررسي محيطي كه آيه در آن قرار گرفته
2- آناليز تك تك اجزاء آيه
از آنجا كه قرآن كتابي كاملاً به هم پيوسته و مفهوم آيات و سوره هاي آن تا حد زيادي در گرو يكديگر مي باشند ، به اعتقاد من از دو راه مطرح شده اولينشان بهترين راه براي درك واقعيتي مي باشد كه اين آيه مي خواهد بطور مختصر و فشرده آن را بازگو كند. هرچند كه لازم است اجزاء آيه نيز مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند تا مشخص شود كه مي توان از منظري متفاوت نيز به آن نگريست.
در ابتداي سوره معظم آل عمران دو آيه با دو مفهوم به ظاهر متفاوت خود نمايي مي كنند كه خود سرفصلي براي قسمت اعظم مطالب اين سوره مي باشند؛ يكي از آنها آيه شماره 7 است كه فعلاً مورد اصلي بحث ماست و ديگري آيه شماره 13 مي باشد كه ترجمه آن تقريباً چنين است:
در دو گروهي كه با يكديگر به جنگ برخاستند اندرزهايي براي شما وجود داشت ؛ گروهي در راه خدا مبارزه مي كرد و گروه ديگر كافر به خداوند و آيات الهي بود. در حالي كه گروه كافر دسته مؤمنين را در چشم خود دو برابر آنچه بودند مي ديدند و خداوند هركه را بخواهد با نصرت خويش تاييد مي كند و در اين آيت عبرتهايي براي بينايان وجود دارد.
شروع فصل مربوط به آيه 13 تقريباً از آيه 119 مي باشد و قبل از آن خداوند سبحان به طريقي زيبا و درخور تأمل به تشريح مفهوم آيه 7 مي پردازد. دوستان براي بررسي صحت آنچه من مي گويم كار زيادي نمي خواهند انجام دهند ، فقط كافي است قرآني بدست گيرند و چند صفحه اي را كه به سوره آل عمران اختصاص داده شده مرور نمايند.من دراينجا خلاصه مطلب را براي شما مي گويم و نكات كليدي آن را برجسته مي كنم و از تشريح تك تك آيات مي گذرم .
در فصل مربوط به آيه 7 ، اهل كتاب كه اعم از يهوديان و نصرانيان مي باشند كاملاً برجسته هستند و مطالب حول محاورات و محاجات بين آنها و مسلمين مي باشد. در اينجا خداوند سبحان به آنها اعلام مي كند كه دينش اسلام است و تمام انبياء الهي نيز آمده اند تا همين اسلام را تبليغ كنند و هيچ پيامبري ديني غير از اسلام را نياورده است. اما اهل كتاب زير بار نمي روند و هريك ادعا مي كنند حقيقت دين آن چيزي است كه نزد آنهاست و مرتب از زبان خداوند فرامي بافند و آن را به كتابهاي آسماني خود نسبت مي دهند. خداوند سبحان نيز حقيقت مطلب را براي پيامبر و مسلمين بيان مي كند و به آنها مي گويد اگر در اين امور با شما به محاجه برخاستند بگوييد ما تنها تسليم آن چيزي هستيم كه از جانب پروردگارمان نازل شده و به اهواء و سخنان باطل شما گرايش پيدا نخواهيم كرد.
خداوند از اهل كتاب مي خواهد بجاي گرايش به سخنان باطل احبار و رهبانشان( مبلغان مذهبي) به چيزي اعتصام كنند كه بين آنها مشترك است : اينكه حرف و حديث اين و آن را كنار بگذارند و فقط خدا را تعبد كنند و تسليم او شوند.
اما آنها نيز گوششان به اين حرفها بدهكار نبود و مرتب به سنتها و حرف و حديثهاي نادرستي احتجاج مي كردند كه به گمان خود ميراث پيامبر انشان بوده است. درست مثل كارهايي كه امروز مذهبيون انجام مي دهند و بجاي اعتصام به قرآن و بندگي خداوند ، عبد و پرستار مفتي ها و منبري ها شده اند و به خيال باطل خود دارند سنت پيامبرشان را پاس مي دارند.
آنها به ابراهيم مي باليدند و هريك او را از خود مي دانستند و به يكديگر برتري می جستند .
يكي از آيات برجسته اي كه در اين فصل از قرآن به چشم مي خورد آيه شماره 71 است كه كاملاً هم جهت و هم راستا با آيه 7 است. در اين آيه خداوند به اهل كتاب اعتراض مي كند كه چرا كلام حق( ما انزل الله) را با كلام باطل( سنت پيشينيان ) تلبيس مي كنند و مي پوشانند :
اي اهل كتاب! چرا حق را با باطل تلبيس مي كنيد و با اينكه مي دانيد ، كلام پروردگارتان را ( كه چيزي جز حق نيست) كتمان مي نماييد.
و اما برجسته ترين آيه اي كه در مسير به آن بر مي خوريم و يقيناً به نحوي تكرار و ترجمه آيه مورد بحث ما مي باشد ، آيه شماره 78 است كه چنين مي گويد :
[3:78] وان منهم لفريقا يلون السنتهم بالكتب لتحسبوه من الكتب وما هو من الكتب ويقولون هو من عند الله وما هو من عند الله ويقولون على الله الكذب وهم يعلمون
ديگر از اين واضح تر نمي شود!
خوب دقت كنيد كه اگر مفهومي را كه اين آيه در پي بيان آن است ، دريافت نماييد مفهوم آيه شماره هفت آل عمران برايتان جا خواهد افتاد؛
آيه دارد مي گويد عده اي از اهل كتاب سخنان پوچ و بي اساس و تراشه هاي ذهني خود را بگونه اي تنظيم مي كنند كه شبيه به مطالب كتاب آسماني شود و شنونده گمان كند كه آن مطلب از آن كتاب است در حالي كه چنين نيست . آنها چيزي را كه مي گويند به خداوند نسبت مي دهند و ادعا دارند كه از جانب خداست در حالي كه خداوند اين ادعاي ايشان را تكذيب مي كند و دروغهاي ايشان را از جانب خود نمي داند. در اينجا از دوستان عزيزم تقاضا مي كنم حتماً مطلبي را كه در آدرس زير قرار دارد مطالعه فرمايند كه براي آنچه درپي خواهد آمد يسيار رهگشا خواهد بود :
http://www.ghadeer.org/site/thekr/ta...3/alm00033.htm
انشاء الله در پست بعدي به آناليز آيه خواهم پرداخت و مثالهاي ملموسي برايتان خواهم آورد كه در درك هرچه بيشتر مطلب شما را ياري خواهند داد.
اگر بدانيد شيطان با تلبيس اين آيه چه بلايي برسر ما آورده شايد موضوع برايتان جالب تر شود و با علاقه بيشتري آن را دنبال كنيد.
شيطان با تلبيس اين آيه و ازطريق عمله و خدمه اش قرنها جمعيت كثيري را از تفكر در قرآن محروم كرد ه و به آنها چنين القاء نموده كه تفكر در قرآن حرام است چرا كه قرآن مطالبي دارد كه باعث گمراهي مي شوند و تأويل آنها را فقط خدا يا اولياء الهي آنها مي دانند و شخص بجاي تفكر در قرآن و تفسير به رأي آن بايد به حرف اين اولياء گوش فرا دهد و رأي آنها را بپذيرد!
حال بقيه اش را خودتان حدس بزنيد ....
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری