-
۱۳۸۷/۰۷/۰۵, ۱۹:۵۸ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
آداب معاشرت
بنام تو اي قرار هستي
ادب از فهم سرشار و ادراك حقايق سرچشمه مىگيرد و بىادبى از جهل و نادانى.
در جهان آفرينش هر دسته از مردم مقرّرات خاصى براى آدابمعاشرت دارند. حتى وحشيان نيز چنين هستند. اصلاً يكى از تفاوتهاى انسان با حيوان،ادب است. انسانها در اثر درك حقايق، ادب دارند و حيوانات فاقد آن هستند و هرچهانسانيت كسى كاملتر شود، ادب و تربيت او بيشتر مىشود. ولى رفتار و رسوم پسنديدهدر يك دسته ممكن است در دسته ديگر اصلاً پسنديده نباشد.
معنى لغوى آداب
براى «آداب» معانى گوناگونى بيان گرديده كه تقريباً همگىبه معنى «راه درست معاشرت كردن با ديگران» مىباشد:
. آداب» جمع «ادب» به معنىآموختن علوم و دانشهاى گوناگون و محاسن اخلاقى است و به علوم و معارف عمومى نيزاطلاق مىشود و گاهى در مورد شخص يا شىء خاص بكار مىرود مانند آداب درس خواندن،آداب نماز، آداب قاضى و آداب مسافرت و.1
2. ادب يعنى: به زحمت و مشقّتافتادن پسنديده در راه فضائل انسانى و خود را مؤدّب به آداب نيك كردن(2).
3. آداب يعنى: عادات و رسوم، روشهاى نيكو(3).
4. آداب يعنى: چم و خم، حُسن معاشرت،حسن محضر، اخلاق حسنه، فضيلت مردمى، حسن احوال در قيام و قعود و حسن اخلاق
واجتماع، خصال حميده(4).
5. برتاموريس پاركر» مىنويسد:
آداب معاشرت» معادلكلمه «اِتيكِت» فرانسوى است كه در آغاز به معنى «بليط كوچك» بوده است. در فرانسه،به مردمانى كه مىخواستند در يك مراسم يا مجامع عمومى شركت كنند، بليطهاى كوچكىمىدادند. بر روى هر بليط دستورهايى داده مىشد كه دارنده بليط در هنگام برگزارىمراسم چگونه رفتار كنند. پس اتيكت يعنى «راه درست معاشرت كردن باديگران››5
فرق اخلاق و آداب
شايدبرخى اينطور تصوّر كنند كه اخلاق و آداب يكى است و حال آن كه چنين نيست، زيرااخلاق از اوصاف روح به شمار مىرود، ولى آداب از اوصاف اعمال و كارهاى انسان است ونحوه صدور كارها بستگى به صفات روحى دارد.
اصول اخلاقى مانند قدرت اراده، شجاعت،سخاوت و غيرت و... با آداب و سنن ملّى، محلى و... فرق دارد چرا كه آداب اجتماعى ازامور نسبى است كه با اختلافات محيطى فرق مىكند. ولى زشتى و زيبايى اصول اخلاقى بااختلاف نژادها و ملّيتها دگرگون نمىشود لذا در هيچجاى دنيا ديده نشده است كهسخاوت و شجاعت را كسى بد بشمارد و دزدى را خوب.
چنانكه از مضامين احاديث برمىآيد، آداب معاشرت را غير از اخلاق ذاتى دانسته و به آن اهميت زيادى داده شده. چرا كه گاهى ممكن است شخص از نظر اخلاقى فردى ناصالح باشد، ولى در اثر تربيت وتأديب درست و خوب، خُلق خوى او تغيير يابد. مانند آموزش امت اسلامى توسط پيامبرگرامى اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام كه يكى از شؤونات امام معصوم اين است كه امترا با آداب نيك تأديب كند و انسانهاى منحرف را به راه راست هدايت نمايد حتى ممكن است گاهى با تندى و حد زدن باشد. و اينك نمونههايى از احاديث:
پيامبر گرامي اسلام فرمود:
اَكْرِمُوا اولادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدابَهُم»(6).
«فرزندان خودرا محترم بداريد و آنان را با آداب خوب و پسنديده با آنان رفتارنماييد».
رَحِمَ اللَّهُ عبداً أعانَ ولَدَهُ على برِّه بالإحسان إليه، والتألّف له و تعليمه و تأديبه،»(7). «رحمت خدا بر كسى باد كه در احسان و محبت بهفرزند خود كوشا باشد و به او آداب خوب و نيك بياموزد».
علىعليه السلام فرمود:
أَدِّبِ اليَتِيمَ مِمَّا تُؤدِّبُ مِنهُ وَلَدَكَ»(8)
«يتيم را با آنچهفرزندان خود را ادب مىكنيد، ادب نمائيد». يعنى حتى ادب كردن منجر به زدنگردد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد:
ثلاثةٌ ليسَ معهُنَّ غُربةٌ:
حُسنالأدب و كفّ الأذى و مجانبةُ الريب». «سه چيز است كه شخص با داران بودن آنها احساسغربت نمىكند: ادب پسنديده و بىآزارى نسبت به مردم و دورى از شك و ترديد».
پس معلوم مىشود گرچه آداب، ناشى از اخلاق؛ و به عبارت ديگر اخلاق، پايه و مقدمه آداباست. ولى باهم فرق دارند و به وسيله ادب خوب؛ مىتوان اخلاق بد را تغييرداد.
آداب معاشرت در ميان اقوام مختلف
ادب در همه جامعهها و بين تمامى امتها و ملتها و اقوام بوده ولازمه زندگى بشر به شمار مىرود و در پسنديده بودن ادب، اختلافى در ميان هيچ قومىاز اقوام بشر نيست، فقط چيزى كه هست تطبيق مصداقهاى ادب است كه به اعتبار اختلافاقوام و ملتهاى مختلف مىباشد و اين اختلاف از لحاظ تشخيص كار نيك از بد است. چهبسا چيزهائى كه در نزد ملّت و قومى، از آداب خوب بشمار رود و حال آنكه در نزدساير اقوام ادب به حساب نيايد.
مثلاً در ميان اسكيموها رسم بر اين است كه مهمانپس از غذا خوردن لبهاى خود را طورى پاك كند كه صدايى از آنها برخيزد و بدين ترتيبنشان دهد كه غذا بر وى گوارا بوده است، ولى ما اين كار ناپسند مىدانيم.
درافريقا وحشيان در ملاقات با يكديگر براى شادباش مىگويند: «چگونه عرق مىكنيد؟» امّا براى ما چنين سؤالى زننده و خشن است.
دست دادن با دوستان در هنگام ملاقاتدر بسيارى از كشورهاى جهان معمول است ولى چينيان به جاى اينكه به ديگرى دست بدهند،دو دست خود را برهم مىگذارند و تكان مىدهند.
وقتى كه كسى از ما جدا مىشودمىگوييم «خداحافظ»، ولى در گينه جديد وقتى كه كسى گروهى از وحشيان را ترك مىكند،ميزبانان شيون مىكشند و به سر و روى خود گِل مىمالند.
در بسيارى از كشورهابرداشتن كلاه نشانه ادب است، ولى بوميان غنا در افريقا، به جاى اين كار قباى خود رااز يك شانه پايين مىاندازند(9).
يش از انقلاب اسلامى در كشورمان ايران نيزعدهاى متأثّر از فرهنگ غرب، كلاه خود را به عنوان احترام به طرف مقابل، از سر برمىداشتند. ولى براساس دستور اسلام، وقتى دو نفر مسلمان به يكديگر مىرسند، با سلامكردن رعايت ادب را مىنمايند. حتى طبق دستور قرآن مجيد اگر كسى سلام كرد، بايدجوابش بهتر از آن باشد و يا حدّاقل جواب سلام را بايد مثل سلام كننده رد كرد. چنانكه مىفرمايد:
«إذا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بَأَحْسَنَ مِنْهاأَوْ رُدُّوها»(10).
«هرگاه به شما تحيّت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد،يا(لااقل) به همانگونه پاسخ گوييد!».
بنابراين آداب معاشرت در سراسر جهان متفاوت است. ولى در همهجا آداب معاشرت به منظورهاى معينى است كه بعضى از آنها چنين است:
چگونه بايد به خداوند و پيامبر و ائمه و ساير بزرگان احترامگزارد؟
چگونه بايد ناشناسان به يكديگر معرفى شوند؟
چگونه دوستان به يكديگرسلام كنند؟\
چگونه با مردم مسنتر و جوانتر از خود بايد رفتار كرد؟
آداب ورسوم پسنديده در هنگام غذا خوردن چيست؟
براى هر مراسم خاص چه نوع لباسى بايدپوشيد؟
چگونه بايد با همسايگان رفتار كرد؟.
همچنين در ساير مراحل زندگى بايدآداب هر بخشى از زندگى را بجا آورد.
اما اينكه بهترين آداب كدام است بايد سراغآداب الهى برويم كه از طرف خداوند آفريننده به وسيله آخرين فرستاده او حضرت محمد بنعبداللّهصلى الله عليه وآله به صورت قرآن مجيد، آن كتاب زندگى و حياتخبش و جاودانىبه انسانها ابلاغ شده است.
علاّمه طباطبائىقدس سره در تفسير اوّل سوره حجرات كهدر واقع آئين زندگى و راه و رسم حيات سعادتآفرين را فراروى مؤمنان قرار مىدهد،مىنويسد:
اين سوره دربر دارنده مسائلى است كه خوشبختى را در زندگى براى فرد وپاكيزگى و شايستگى را براى جامعه پديد مىآورد. برخى از اين مطالب درباره ادبى استكه مؤمنان مىبايد در برابر خداوند و رسول او داشته باشند و برخى بيانگر شيوههاىدرست ارتباط انسانها با يكديگر در جوامع بشرى است و برخى ملاك برترى و فضيلتانسانها را مىنماياند و اين از مهمترين موضوعهايى است كه جامعه مدنى را سامانمىدهد و انسان را به زندگى سعادتآميز، پاكيزه و گوارائى رهنمون ساخته و دين حق رااز ديگر روشها و مسلكهاى اجتماعى و قانونى ممتاز مىسازد»11
از نظر علاّمه طباطبائى، ادب عبارت از هيئت زيبا و پسنديدهاى است كه طبع و سليقه سالم، شايستهمىداند كه هر عمل مشروعى چه دينى مانند دعا و چه غير آن مثل مشروع عقلى، همانندديدار دوستان، طبق آن هيئت زيبا و رسا انجام گيرد.
خلاصه اينكه: ادب الهى، عمل را بر هيئت توحيدى انجام دادناست.
لذا خداوند متعال مؤدّبترين انسان را از ميان بىادبترين انسانها برگزيدو كتاب زندگى و حياتبخش خود يعنى قرآن را به وسيله امين وحى بر قلب مبارك پيامبررحمت و ادب، نازل فرموده و دستور داد تا پيامبر اسلام طبق فرمان خدا انسانها را بهادب و انسانيت و نيكو زيستن دعوت كند. چرا كه همه اديان الهى بالاخص دين كامل وجهانى اسلام مجموعهاى از آداب نيكو و پسنديده است و براساس آيه «لا رطبٍ و لايابِسٍ اِلاَّ فِي كِتابٍ مُبينٍ»(12) در مورد زندگى سعادتمندانه بشر هيچ چيز رافرو گذار نكرده و به كوچكترين نكاتى كه بشر از بدو خلقت تا روز معاد به آن نيازمنداست، اشاره كرده، مثلاً در مورد آداب اجتماعى و طرز برخورد انسانها با خدا و رسول وبزرگان دين، طرز برخورد آنها با يكديگر، با حكومتها، با زير دستها، طرز رفتارفرزندان با پدر و مادر؛ و پدر و مادر با فرزندان، همسايگان و.... مقرراتى بيانداشته است. و براى سر و سامان بخشيدن به همه جهات زندگى انسان اهميت داده و هيچيكاز شؤون انسانيت را از قلم نينداخته و لذا سرتاپاى زندگى را داراى ادب نموده و براىهر عملى از اعمال زندگى هيئت زيبايى ترسيم كرده كه از هدفدارى حيات و زندگى حكايتمىكند.
اگر خطابهاى يگانه خالق هستى را ملاحظه نمائيم مىبينيم هميشهو در جاى جاى قرآن مجيد با بندگان خود مؤدّبانه و با احترام سخن گفته است. پيامبر وائمه اطهارعليهم السلام كه خود مؤدّب به آداب الهى بوده و الگوى كامل انسانهامىباشند؛ و پيروان خود را نيز به آداب نيكو و پسنديده دعوت كردهاند و از صفات بدبرحذر داشتهاند.
علىعليه السلام مىفرمايد:
«..الآدابُ حُلَلٌمُجَدَّدة...»(13)
«رعايت ادب مانند لباس فاخر و زينتى و نو است».
و در جاى ديگرمىفرمايد:
«الأدبُ يُغني عَنِ الحَسَبِ»(14)
«ادب، انسان را از نژاد و افتخاراتپدران و نياكان بىنياز مىكند».
همچنين فرازى از رساله حقوق امام سجادعليه السلام را كه دررابطه با رعايت ادب در برابر استاد است، به عنوان مثال مىآوريم:
«حق استاد اين است كه او را محترم و بزرگ شمرده، در حضور او و روبهروى او نشسته و به حرفهاى اوگوش فرا دهى، صدايت بلندتر از استاد نباشد، هرگاه كسى از او سؤالى كرد پيش از اومبادرت به جواب ننمايى، در حضور او با كسى سخن نگويى، نزد او غيبت كسى نكنى، اگرپشتسر او بد گفتند دفاع كنى، عيبش را بپوشانى، فضائل او را آشكار نمائى، بادشمنانش همنشين نشوى و دوستانش را دشمن ندارى، هنگامى كه چنين كنى فرشتگان الهي گواهى مىدهند كه تو به سراغ او رفتهاى و براى خدا از او علم آموختهاى، نه براي خلق خدا»(15).
پىنوشتها:
1) مجمعالبحرين والمنجد، واژه ادب.
2) المصباح المنير، واژه ادب.
3) فرهنگ عميد، آداب.
4) لغتنامه دهخدا، واژه ادب.
5) فرهنگنامه، ج1، ص 21، ترجمه، زير نظر رضا اقصى، چ 1346، شركت سهامى كتابهاى جيبى.
6) مستدرك الوسائل، چاپ جديد، ج15، ص 168،ابواب احكام الأولاد، باب 63، ح 3.
7) همان، ص 169.
8) همان، چاپ قديم، ج3،ص 625.
9) فرهنگنامه، ص 22.
10) نساء: 86. گرچه «تحيّت» معنى وسيعى دارد، ولىاكثر مفسران مصداق روشن آن را «سلام» مىدانند.
و همچنين در آيه 10 سوره يونس و 23 ابراهيم، «تحيت» اهل بهشت را «سلام» دانستهاند. چنانكه مىفرمايد: «تحيتُهُمْفِيها سَلامٌ».
11) الميزان، ج18، ص 309.
12) انعام: 59.
13) نهجالبلاغهدشتى، حكمت 5.
14) بحارالأنوار، ج75، ص 68، چ قديم.
15) تحف العقول، ص 266.
-
-
۱۳۸۹/۱۰/۰۴, ۰۹:۵۷ #2
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۷
- نوشته
- 10,035
- مورد تشکر
- 25,834 پست
- حضور
- 17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
يكى از نكتههايى كه در آداب معاشرت در قرآن كريم مورد تاكيد واقع شده جواب تحيت است.
آيه۸۶ سوره نساء مىفرمايد: «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها اوردوها ان الله كان على كل شىء حسيبا» كلمه تحيت از ماده حيات است و گويا در اصل به اين صورت بوده كه به عنوان اداى احترام مىگفتند: «حياك الله» يا «زنده شايد بتوان گفت كه هر كس هر نوع احترامى به كسى بگذارد ولو با دادن هديه يا گفتن تبريك و تسليت، و فرستادن نامه، مستحب است كه پاسخ احترامش داده شود.
یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ
اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن
-
-
۱۳۹۰/۰۴/۰۳, ۱۳:۵۷ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
یارب
آداب ورود به خانه ها
وارد شدن به خانه ديگران به چند صورت تصور مى شود:
الف - شخص علم دارد به اين كه صاحب خانه راضى است.
ب - مورد شك است.
ج - علم دارد به اين كه راضى نيست.
روشن است در جايى كه انسان، علم به عدم رضايت دارد يا اذن بگيرد ولى جواب رد بشنود نبايد وارد بشود: «و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا» اگر كسى خواست وارد منزل كسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگرديد» يعنى اجازه ندادند اصرار نكند و برگردد. اين براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفيدتر است.
صورت ديگر اين است كه علم دارد به اين كه طرف راضى است يا قبلا چنين اجازهاى را گرفته يا از نحوه رفتار و گفتار صاحب خانه به دست آورده است، در آنجا هم ورود جايز است منتهى آدابى دارد: يكى از آدابى كه مى بايست رعايت بكند اين است كه سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همديگر روابطى دارند يا كسانى براى حاجتى - مادى يا معنوى - به كسى مراجعه مى كنند، چون ممكن است شخص در داخل خانه اش آمادگى براى پذيرش نداشته باشد يا در حالى باشد كه نمى خواهد كسى او را در آن حال يا به آن صورت ببيند اين است كه در اسلام تاكيد مى شود كه «استيناس» كنيد.
استيناس كردن; يعنى انجام دادن كارى كه توجه را جلب بكند و در روايات در توضيحش آمده كه صدا بزنيد يا تنحنح بكنيد تا خودش را آماده كند. ضمنا دستور مىدهد كه سلام هم بكنيد «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها»
اما اگر شخصى خواست وارد اتاق يا خانهاى بشود كه كسى در آن نيست و مثلا در زد و كسى جواب نداد و فهميد كه كسى آن جا نيست كه از او اجازه بگيرد در اين صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فيها احدا فلاتدخلوها حتى يؤذن لكم» طبعا وقتى كسى نباشد اذن هم تحقق نمىيابد پس شما بايد وارد نشويد تا كسى پيدا شود و به شما اذن بدهد.
مواردى هست كه رفت و آمد افراد با هم خيلى زياد است; مثلا اهل يك خانه كه در اتاقهاى متعددى زندگى مى كنند رفت و آمد متعارف دارند: بچه ها وارد اتاق پدر و مادرشان مى شوند يا كسانى كه در خانه كار مى كنند مانند كلفت و نوكر و عبيد و امايى كه سابقا بودند و در خانه كار مى كردند، آيا هر دفعهاى كه مى خواهند بيايند لازم است اذن بگيرند يا نه؟
در آيه 58 سوره نور مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات» كسانى كه مملوك شما هستند و در خانه شما كار مىكنند و همين طور بچههايى كه به حد تكليف نرسيدهاند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگيرند: پيش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اينها مواقعى است كه معمولا انسان استراحت مى كند و دلش مى خواهد تنها باشد.
و در آيه بعد مى فرمايد: «و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم» اما اگر بچه ها به حد تكليف رسيدند بايد مثل سايرين اجازه بگيرند; يعنى غير از سه مرتبه هاى كه گفته شد هر وقت ديگر هم مى خواهند وارد بشوند بايد اجازه بگيرند.
آيت الله مصباح يزدي
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
۱۳۹۰/۰۴/۲۷, ۱۷:۱۱ #4
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
یارب
آداب سلام
سلام كه با سلامت، هم خانواده است معنايش نفى خطر يا ملزوم آن است. اين شعار اسلامى كه به عنوان تحيت ادا مى شود و در قرآن كريم مورد تاكيد قرار گرفته، شايد يكى از حكمت هايش اين باشد كه هر انسانى در زندگى دايما نگرانيها، خوفها و دل واپسي هايى دارد و با هر كسى مواجه مى شود چون احتمال مى دهد كه از ناحيه وى ضررى به او برسد اين نگرانى را دارد.
پس اولين چيزى كه در هر برخوردى مطلوب است رفع اين نگرانى است، يعنى انسان احساس كند كه از طرف آن شخص ضررى به او نمى رسد و هيچ چيز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نيست و بعد نوبت مى رسد به جلب منفعت. اين است كه در اولين برخورد بهترين چيزى كه بايد رعايت بشود همين تامين دادن به طرف است كه از ناحيه من به شما ضررى نمى رسد.
پس در روابط اجتماعى اولين چيزى كه بايد تامين بشود سلامت و امنيت است كه اگر اين نباشد زندگى اجتماعى هيچ ارزشى ندارد. از اين رو در موارد زيادى «سلام» با «آمين» در قرآن كريم تواما ذكر شده است. مى دانيد يكى از اسمهاى خداى متعال «سلام» است و آن جا كه اين اسم در قرآن كريم ذكر شده به دنبالش «مؤمن» هم آمده است: «السلام المؤمن المهيمن» (1) خداست كه سلامتى را تامين و خطر را از ديگران رفع مى كند. «مؤمن» در اين جا يعنى كسى كه ايجاد امن مى كند. و در روز قيامتبه مؤمنين گفته مى شود: «ادخلوها بسلام آمنين; (2) با سلام و امن وارد بهشت شويد.»
به هر حال اهميت موضوع سلام به خاطر اين است كه به طرف، احساس آرامش و امنيت خاطر مى دهد و اين در زندگى اجتماعى خيلى مهم است. گاهى منظور از سلام اين نيست كه از ناحيه من سلامتى براى شما تامين مى شود يا خطرى ايجاد نمى شود بلكه منظور اين است كه از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مى خواهم; يعنى وقتى مى گوييم «سلام عليكم» ممكن است به قصد دعا باشد; يعنى از خدا مى خواهم كه سلامتى را براى شما تامين كند و برگشتش به اين است كه سلام از ناحيه چه كسى باشد: وقتى مى گوييم «سلام عليكم» يعنى سلام منى عليكم يا «سلام من الله عليكم» آنچه در بين عموم مردم متعارف است معنايش اين است كه از ناحيه سلام كننده خطرى به شما نمى رسد ولى كسى كه بينش توحيدى دارد و در هر حال توجه اش به خدا هست اين سلام را از ناحيه خدا مى داند و از خدا درخواست مى كند كه براى او سلامت ايجاد كند و او را از خطرها حفظ نمايد. اگر به اين قصد باشد هم تحيت استبراى او و هم دعا.
1) حشر(59) آيه23.
2) حجر (15) آيه46.
آية الله محمد تقى مصباح يزدى
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۹۰/۰۵/۱۸, ۱۴:۰۰ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
یارب
آداب نشستن
ديگر از آداب معاشرت كه در قرآن كريم مورد تاكيد واقع شده اين است كه در مجالس طورى بنشينند كه اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد.
معمولا مجالس ظرفيت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحت بنشينند ممكن است جا براى ديگران تنگ بشود از اين رو دستور داده شده كه در مجالس وقتى به شما گفته مى شود كه جا باز كنيد تنگتر بنشينيد و جا به ديگران بدهيد كه خدا هم به شما وسعت بدهد.
در آيه 11 سوره مجادله مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح الله لكم»
بعد اضافه مى فرمايد: «و اذا قيل انشزوا فانشزوا» بعضى از مفسران گفته اند كه منظور اين است كه اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شويد و جاى خود را به او بدهيد اين كار را انجام بدهيد و در ذيل آيه دارد: «يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات» اين ذيل مى تواند مؤيدى براى اين تفسير باشد كه در بين شما كسانى هستند كه مزايايى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مؤمنين خالص و علماى ربانى كه نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مى دهد.
«اذا قيل انشزوا» يعنى هنگامى كه به شما گفتند برخيزيد تا شخص محترمى بنشيند، برخيزيد و به او جا بدهيد و بى احترامى نكنيد زيرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند
آية الله محمد تقى مصباح يزدى
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۱۹, ۱۹:۰۷ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
پای درس اخلاق استاد محدثی
گاهی خطی که میکشید، یک صفحه به دو بخش تقسیم میشود. پیش از آن، صفحه یکدست و یکپارچه بود، چون خطی نبود. یک حرف، یک صفت و خصلت، یک رفتار و کردار هم، گاهی در سطح جامعه، همان حالت را ایجاد میکند. جای دوری نرویم. گاهی دوستیهای درازمدت، با یک «شوخی بیجا» و «حرف نسنجیده» به هم میخورد. گاهی معاشرتهای دوستانه یا خانوادگی، با یک «توقع بیمورد»، به قطع رابطه میانجامد. گاهی «اخلاق» یک نفر، برایتان تحمّل ناپذیر میشود، صلاح را در آن میبینید که با او برخورد و رفت و آمد نداشته باشید، تا روحتان فرسوده و اعصابتان خورد نشود.
مثلاً همین «خودشگفت است! گاهی این صفات را در دیگران تحمّل نمیکنیم و با افراد «لجوج» و «متعصب» و «متکبر» و «فخر فروش»، قطع رابطه میکنیم. اما وقتی خودمان گرفتار این رذائل هستیم، دوست داریم رفتار دیگران با ما فرق نکند و هم چنان با ما گرم و با محبّت باشند. مگر «یک بام و دو هوا» چیزی جز این است؟برای دوست داشتن دیگران، باید «سعه صدر» داشت. برای ایجاد الفت و پیوند، باید «کریمانه» برخورد کرد و خیلی چیزها را نادیده گرفت. بعضی، با آنکه سن و سال زیادی دارند، ولی «اخلاق کودکانه» دارند، بهانهگیر و پرتوقع و زود رنج و بیظرفیت! کسی که میخواهد پیوندها دوام یابد، باید عوامل «تحکیم پیوند» را هم بشناسد. کسی که از گسستن علقهها و علاقهها گریزان و هراسان است، لازم است، زمینههای این گسستگی را از صحنۀ زندگی و حیطۀ معاشرت دور سازد.در مزرعه زندگی هم گاهی «آفت» میافتد. آفت دوستیها و رابطهها، ویروسِ «من» است. این بتِ درونیِ «خودپرستان»! پیامبر رحمت صلیاللهعلیهوآله بزرگوار بود و کریم. اهانت جاهلانه را به دل نمیگرفت، پرخاش بیادبان را میبخشود، گوش به سخنان تفرقه انگیز نمیداد، به آنان که با «دو به هم زنی»، «سخن چینی» و «شایعه سازی»، هیزم کش شعلههای نفاق و افتراق و کینه و کدورت میشدند، میدان و مجال تاخت و تاز نمیداد. رسول رحمت و پیامبر پیوند بود. «الفت بخشیدن» خصیصۀ رفتاری او بود، دل به دست آوردن، سجیّۀ همیشگیاش بود، از دوگانگی و قهر بودن و قطع رحم کردن، نهی میکرد. این «مکارم اخلاق» را چه کسی باید پیروی کند؟ جز من و تو؟ و بت «من» را چه کسی باید بشکند؟ جز «ما». کاش خانههایمان، «مجمع صفا» باشد! کاش دلهایمان «کانون دوستی» شود! کاش زندگیهامان «همایش پیوند» گردد. چه میشود با پاک کن محبت و یکدلی، خطوط تیرۀ خود خواهیها و جداییها را از صفحۀ دلها و ذهنها و زندگیها محو کنیم؟!هم طعم تلخ تفرقه و دوری و جدایی را چشیده ایم هم شیرینی آشتی و پیوند را. زندگیها و خانههای ما به «چراغ رابطه» و «واو عاطفه» نیازمندتر از « تیغ طلاق» است و «خط فاصله»! حالا که اینها را میدانیم، پس چرا ...؟
جواد محدثی
«خود خواهی» و «خود پسندی». چه بسیار دوستانی که از خصلت خودپسندانۀ یک فرد «مغرور»، به ستوه آمده و از او فاصله گرفتهاند.«لجاجت» هم یکی از همین رذیلههاست. «تعصب» هم آفتی دیگر است. «تفاخر» و «تکبر» هم از همین مقولههاست.
ویرایش توسط *صافات* : ۱۳۹۱/۰۶/۱۹ در ساعت ۱۹:۰۸
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری