جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: يك سوال جالب در مورد حضرت علي (ع)
-
۱۳۸۶/۰۶/۲۷, ۱۴:۳۴ #1
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۶
- نوشته
- 27
- مورد تشکر
- 25 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
يك سوال جالب در مورد حضرت علي (ع)
با عرض سلام خدمت شما عزیزان .... یك سؤال برایم همیشه مطرح است و ان اینست كه : مولا براى حفظ منافع مسلمین سكوت كرد. یا از حق خود گذشت یا اینكه سیاست این چنین بود كه مولا سكوت كند یا ...................
اما ایا در جایى از تاریخ سراغ داریم كه مولا از ظلم یا ظالم دفاع كند؟مطمئنا جواب شما خیر هست .
پس چرا مولا مى اید و جلوى همه ى مردم قد علم مى كند كه عثمان را نكشید؟ یا در جایى دیگر مولا نمى گذارد كه عمر به عنوان سردار سپاه از شهر خارج شود كه مبادا كشته شود؟
اگر عمر یا عثمان ظالمند یا مسلمان نیستند یا لایق نیستند پس چرا على جلوى مرگ انها را مى گیرد , ایا این كمك به ظلم و فساد نیست؟لطفا نگویید به خاطر مصلحت كه هیج جاى تاریخ سراغ نداریم كه پیغمبر یا امامى به خاطر مصلحت به ظلم كمك كرده باشند. درست است امامانى داشته ایم كه به خاطر مصلحت با خلفاء بیعت كرده اند ولى كامــــــــلا از سیاست كنار كشیده اند و حتى ذره اى به ان خلیفه ى وقت كمك نكرده اند.ولى اینجا این عمل مولا كمك به شمار مى رود
ویرایش توسط همکار مدیر سایت : ۱۳۸۹/۰۴/۲۷ در ساعت ۰۰:۵۹
-
۱۳۸۶/۰۶/۲۷, ۱۶:۳۶ #2
نقل قول : يك سوال جالب
به نام خدا
با عرض سلام
اقا يا خانم عابر
درباره رفتار و سيره معصومان(عليهم السلام ) از دو زاويه مي توان قضاوت نمود
1) با نگرش «پيش نگاه» امامان عليهم السلام معصوم هستند و از هر گونه خطا و اشتباه مصون ميباشد به ويژه در مواردي كه به امامت و هدايت جامعه مربوط ميباشد. در اين گونه موارد تمامي علما نسبت به عصمت امامان(عليهم السلام) اتفاق نظر دارند. با پايبندي به اين اصل اساسي بايد به صحت رفتار و سيره امامان(عليهم السلام) اعتقاد داشت و به مقدار توانايي به دنبال كشف اسرار و دلايل آن باشيم. تا به عنوان الگو در زندگي خود به كار بنديم
2) با نگرش «پس نگاه» نيز ميتوان به خردمندي و دورانديشي امامان(عليهم السلام) در موضعگيريهاي آنان پي برد
زيرا رفتار و موضعگيري امامان، با ملاحظه تأثيرگذاري در طول تاريخ و پيروزي نهايي حق بر باطل ميباشد. اگر چه در زمان خودشان اين پيروزي اتفاق نيفتد و رنج و سختي فراواني را در زندگي خود تحمل ميكنند با اين نگاه صبر و سكوت امام علي(عليه السلام) فريادي رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ ميباشد. سكوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشكاند چنان كه ابوسفيان حاضر شده بود با امام علي(عليه السلام) بيعت كند و بر عليه خلفا اقدام كند امّا امام علي(عليه السلام) با آگاهي و دورانديشي دست رد بر سينه آن بدخواه مسلمانان زد
اين نمونه تاريخي و نمونههاي فراوان ديگر حكايت از آن دارد كه حساسيت زمانه اقتضا ميكرد حتي براي حفظ ظاهر اسلام اهلبيت(عليهم السلام ) آن چنان صبر كنند و هم چون «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند
اما نكته مهم آن است كه در كنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشكار بماند و سياهي ظلم و خيانت براي همگان در طول تاريخ معلوم شود هنر امام علي(عليه السلام) آن بود كه به گونهاي رنج و زجر را تحمل كرد كه رو سياهي آن براي ظالمان در طول تاريخ قابل پاك شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفي در طول تاريخ به حقانيت اهلبيت را گواهي دهند
يا حق
-
۱۳۸۶/۰۶/۲۷, ۱۹:۵۲ #3
نقل قول : يك سوال جالب
باسمه تعالی
با عرض سلام
چرا شما جلوگیری از قتل عثمان یا خروج عمر را تنها از زاویه مصلحت اندیشی برای حفظ ظالم می نگرید ؟ بلی با چنین نگاهی هیچگاه رفتار حضرت امیر علیه السلام قابل توجیه نیست . اما شنیده اید که امیرالمومنین در پاسخ حضرت زهرا برای دفاع از خود تا به هنگام اذان صبر کرد و آنگاه فرمود : اگر می خواهی این صدا (صدای اذان) پایدار بماند باید به من حق بدهی که از خود دفاع نکنم و شنیده اید که حضرت امیر فرمود : "والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علیّ خاصه"؛ تا زمانی که امور مسلمانان به سامان هست و ستم تنها بر شخص من است من صبر می کنم و تسلیم هستم (شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید , ج 6, ص 166). اصولا برای امیر المومنین حفظ مرکزیت اسلام و حاکمیت اسلام از هر مصلحتی و از هر حقی بالاتر بود . و می دانید که دفاع امیرالمومنین از عمر و توصیه به نرفتن برای جبهه برای حفظ مرکزیت اسلام بود که در آن شرایط به عهده عمر گذاشته شده بود . اگر این مرکزیت در برابر قدرتی چون ایران سقوط می کرد معلوم نبود از اسلام اثری بماند و باز می دانید و تجربه تاریخی نشان داد که قتل عثمان چه فتنه ای را در تاریخ ایجاد نمود . حکومت بنی امیه در سایه مظلوم نمایی قتل عثمان هزار ماه بر مسلمانان ستم نمود و در سایه همین قتل بی جا سه جنگ بر حضرت امیر تحمیل و تمام فرصت را از دست او گرفت .
-
تشکر
-
۱۳۸۶/۰۶/۲۸, ۰۴:۲۷ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
نقل قول : يك سوال جالب
دوست عزيز مطالعه دقيق تاريخ امامان از زواياي گوناگون وداشتن اطلاعات كامل به شما كمك مي كند تا تحليل دقيق تري از مباحث تاريخي داشته باشيد.اگرعلي از ناحيه خدا امام شده است ديگر همه حركات وسكنات او خدايي است وجاي ترديد وجود ندارد .واز طرفي اگر فضاي خفقان آلود آن دوران را در نظر مي گرفتيد قطعا چنين فرمايشاتي نمي فرموديد .خواهشا يك مرتبه با دقت خطبه شقشقيه مولا را بخوانيد تا مقداري آن فضا را حس كنيد.آن وقت مي فهميد علي براي بقاءاسلام مي انديشيد .مصلحت اسلام را دنبال مي كردوبس.اگر آن حركتها را انجام نمي داد شايد الان نامي از اسلام هم در ميان نبود.
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۰۹:۵۷ #5
یکی دیگر از علل سکوت 25 ساله امام علی
در ابتدا یک مقدمه ای در مورد اصل حاکمیت در اسلام:
حکومت بر مردم فقط مخصوص خداست و افرادی که خدا به آنها اذن حکومت داده باشد.
اگر همه مردم دنیا بر حاکمیت فردی اتفاق نظر داشته باشند، تا اذن الهی و انتخاب الهی در حاکم بودن آن شخص نباشد، او طاغوت است و اجازه حکومت و امر و نهی ندارد.
اما افرادی را که خدا برای حکومت بر مردم انتخاب می کند، چگونه باید بر مردم حاکم شوند؟ آیا به صرف اذن و انتخاب الهی، آنها همه شرایط حکومت را دارند؟ اگر مردم حکومت او را نپذیرند و تحت حاکمیت شخص دیگری بروند، وظیفه آن حاکم الهی منصوب از طرف خدا چیست؟ آیا می تواند علیه مردم قیام کرده و بر مردم مسلط شده و حاکمیت کند؟
به نظر می رسد که حکومت بر مردم، دو رکن دارد:
1. آن شخص از طرف خدا مأذون باشد برای حکومت بر مردم (مشروعیت الهی)
2. مردم هم حاکمیت الهی او را قبول کنند (مقبولیت مردمی)
هر دوی این شرایط برای تشکیل حاکمیت لازم است،یعنی یک حاکم هم باید مشروع باشد و هم مقبول.(تذکر این نکته ضروری است که این دو شرط هیچ تاثیری بر یکدیگر ندارند، یعنی اگر حاکمی مشروع باشد، اما مقبول مردم نباشد، هیچ خدشه ای در مشروعیت او حاصل نخواهد شد و اگر مقبول مردم باشد، اما مشروعیت الهی نداشته باشد، آن مقبولیت به تنهایی هیچ گونه مشروعیتی برای او ایجاد نخواهد کرد)
اما در مورد حکومت حضرت امیر علیه السلام:
بدون شک، حاکمیت سیاسی، یکی از شئون چند گانه امامت است(در جای دیگری اگر لازم باشد، در این مورد بحث و گفتگو خواهیم کرد) و امام علی هم مشروعیت الهی را در حکومت بر مردم داشتند، اما بر اثر واقعه سقیفه و جهت گیری اشتباه عده ای در انتخاب خلیفه رسول الله و تبعیت اجباری و جاهلانه مردم از آنها، در واقع مردم از حاکمیت الهی امام علی اعراض کردند و او را برای حاکم سیاسی خود قبول نکردند. و این یعنی اینکه امام علی، شرط دیگر حکومت را از دست دادند.
این البته فقط به معنای عدم حاکمیت سیاسی است، نه تعطیلی امامت! چون امامت شئون مختلفی دارد و همه آن شئون دیگر به قوت خود باقی ست و امام علیه السلام در مدت 25 سال، مشغول امامت و هدایت امت بودند.
دو نکته دیگر باقی می ماند: اول اینکه آیا به صرف اعراض مردم از حاکمیت امام، قضیه حکومت به پایان می رسد و اتفاق خاصی هم نمی افتد؟ باید در جواب بگویم خیر! یکی از بزرگترین انحرافهای امت، همین اعراض از حاکم الهی ست. قبول حاکمیت هر شخصی، به جز حاکم الهی، رفتن زیر بیرق طاغوت است، حتی اگر عادلترین و باتقواترین پادشاهان و حاکمان دنیا هم باشند، تا وقتی اذن الهی نباشد، طاغوت است و مردم هم به خاطر این اعراض از حق به سوی باطل، مستحق عقاب هستند.
نکته دوم هم این است که چرا اما علی، برای به دست گرفتن حکومت قیام نکرد؟! در جواب ممکن است گفته شود: چون ایشان اصحاب کافی برای این کار نداشت و اگر 40 نفر با او بیعت کرده بودند، حتما قیام می کرد و حکومت را به دست می گرفت. شاید این جواب صحیحی باشد، اما به واقعیت نرسید و عملا قیامی انجام نشد. اما به نظر من حتی اگر 40 نفر هم با ایشان بیعت می کردند، در مرحله ای که همه مردم با حاکم جدید، بیعت کرده بودند، بعید به نظر می رسد که امام علی برای به دست گرفتن حکومت قیام می کرد! چون در این صورت حاکمی بود که با قهر و غلبه بر مردم حاکم شده و اگر قاطبه مردم، حاکمیت او را حقیقتا قبول نداشتند و به خاطر زور و قدرت اجرائی او، قبول حاکمیت می کردند، دیگر زمینه حکومت بر دلها و اجرای قوانین الهی وجود نداشت.
کما اینکه بعد از قتل عثمان، که همه مردم هجوم آوردند به درب خانه ایشان، و با او به عنوان حاکم بیعت کردند، ایشان فرمود اگر حضور مردم و بیعت آنها نبود، هیچگاه حکومت را قبول نمی کردم! این یعنی اینکه دیگر حجت تمام شده است و همه شرایط حاکمیت هم فراهم است، پس باید خلافت و حاکمیت را آغاز کند. اما علیرغم بیعت عمومی مردم، و اعلام شروط حضرت برای حکومت، باز هم مردم تاب تحمل عدالت را نداشتند و بیشتر از 5_4 سال حاکمیت ایشان را برنتافتند!(امام علی از همان ابتدا به آنان فرمود حتی اگر بیت المال را کابین همسرانتان کرده باشید، آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!...)
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۰:۱۹ #6
قسمت دوم سوال جالب!
اما در مورد کمک امام به عمر در حکومتداری و یا جلوگیری از قتل عثمان، می توان گفت که علیرغم غصب خلافت ظاهری، امام علی علیه السلام، همچنان امام امت و جانشین رسول الله و مفسر و مروج دین اسلام بودند و عدم خلافت ظاهری توسط ایشان، چیزی از مسئولیت سنگین ایشان در قبال جامعه اسلامی کم نمی کرد. بحث خلافت ظاهری و حاکمیت سیاسی ، فقط یکی از شئون امامت بود و یک امر داخلی هم حساب می شد، اما وقتی بحث جنگ بین مسلمانان و سیر کشورها به میان می آید، جدای از اینکه امام علی با اصل چنین جنگهایی موافق بودند یا خیر، در قبال جامعه اسلامی نمی توانند ساکت و بی مسئولیت بنشینند و بگویند حالا که من حاکم نیستم، پس مسئولتی هم ندارم!
در این جنگ بین اسلام و کفر، اگر عمر که فرمانده سپاه اسلام بود، کشته می شد و سپاه اسلام شکست می خورد و کفار بر بلاد اسلامی حاکم می شدند،اینطور نبود که بگوئیم: خب ! خلیفه غاصب شکست خورد و امام علی خلیفه می شود و حق هم به حق دار می رسد! اگر سپاه اسلام شکست می خورد، به اصطلاح؛ دیگر نه اثری از تاک می ماند و نه از تاک نشان! دیگر جامعه اسلامی یی باقی نمی ماند که در آن بحث خلیفه بودن امام علی یا عمر و عثمان مطرح باشد!
حفظ جامعه اسلامی، با همه این انحرافهایی که در آن ایجاد شده بود، واجب بود و امام علی علیه السلام هم به بهترین نحو، در مواقع ضررت، به حاکمیت کمک می کرد. امام علی هیچگاه از جامعه قهر نکرد و هیچگاه کنج عزلت اختیار نکرد، دائما به کار و فعالیت مشغول بود و به بهترین نحو، سعی در جلوگیری از انحرافها و رفع مشکلات مسلمانان داشت.
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
۱۳۸۹/۰۵/۰۴, ۱۰:۴۶ #7
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,582 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اگر چه پيشواي بر حق مسلمانان بعد از رسول خدا(ص) حضرت علي(ع) بود ولي چون بيشتر مسلمانها با ديگران بيعت نمودند، خلافت در غير مسير اصلي و صحيح آن قرار گرفت، براي حفظ اصل اسلام و متلاشي نشدن آن، حضرت سكوت اختيار كرد و از حق مسلم خويش گذشت. در بسياري از مواقع كه جهل و ناداني گريبان خلفا را گرفته بود و نزديك بود برخي از حدود الهي به طور غير صحيح اجرا گردد؛ به فرياد آنان ميرسيد و در موقعيتهاي حساس و بحراني به حفظ نظانم اسلامي - هر چند در دست نااهلان بود - ميپرداخت. در واقع ميان امام علي(ع) و خلفا هيچ نقطه مشتركي وجود نداشت ولي براي آنكه ريشه اسلام دچار ضعف، سستي و پوسيدگي نشود، وانمود ميكرد كه با آنان متحد است فرمايشان امام علي(ع) در نهجالبلاغه و غير آن و نيز بيانات امامان ديگر حاكي از عدم صلاحيت خلفا براي جانشيني پيامبر است و از اينجا به عقيده امام نسبت به خلفا ميتوان پس برد و روشن است كه اگر در تاريخ سخن يا رفتاري بر خلاف عقيده فوق آن مشاهده ميكنيم به خاطر اضطرار و ضرورت و تقيه و امثال آن است.
براي آگاهي از عقيده امام علي(ع) در مورد خلفا و رفتار تقيه گونه امام در مقابل آنان، به كتابهايي چون نهجالبلاغه، بحارالانوار راهنماي خوبي هستند در خطبه سوم نهجالبلاغه آمده است: به خدا سوگند؛ پسر ابي قحافه (ابوبكر) پيراهن خلافت را به زور به تن كرد. در صورتي كه او ميدانست كه من نسبت به خلافت همانند قطب سنگ آسياب هستم. (سنگ بدون قطب، قابل حركت نيست). از آبشار علم من، دانش فرو ميريزد. به كوه علمم (هيچ) پرندهاي دسترسي ندارد. در عين حال، ميان خود و خلافت، پردهاي انداختم و از زير بار آن شانه خالي كردم و به اين فكر فرو رفتم كه آيا با دست كوتاه (از ياران) بجنگم و يا در هواي تاريك صبر كنم. مانه ايست كه ميانسالان را پير ميگرداند و كوچكان را سالخورده ميسازد و مؤمن را آنقدر رنج ميدهد تا بميرد. پس از اين فكر به اين نتيجه رسيدم كه با اين وضع آنچه به عقل، نزديكتر است صبر است.
لذا مثل آنانكه در چشمهايشان مو زده ديدشان كم ميشود و همانند آنانكه بغض كرده و نميتوانند حرف بزنند اوضاع را نگريستم، و در شرايطي كه ميديدم ميراث من به غارت ميرود، سخني نگفتم... زماني كه ابوبكر زنده بود، ميگفت به رياست علاقه ندارم و ناگهان رياست را رباي ديگري در نظر گرفت. پستان رياست را محكم گرفتند و در محيطي سخت آن را كشيدند. محيط عمر، خشن بود. نزديك شدن به او سخت، لغزشها فراوان، و عذرخواهي زياد بود. همكاري بااو مثل كسي بود كه بر شتر چموش سوار باشد، اگر مهارش كشيده ميشد، دماغش مجروح و پاره ميگرديد و اگر رها ميشد، سقوط ميكرد و هلاك ميشود. در چنين شرايطي در مدتي طولاني با تمام مشكلات ساختم و صبر كردم... نوبت به خليفه سوم رسيد. شكمش چاق شد در فكر قضاي حاجت و خوردن بود. دودمانش با او همداستان شدند و مانند شتري كه تازه به علف بهاري ميرسد، بيتالمال را ميخوردند تا آنكه سرانجام نقشههاي او درهم ريخت و به جزاي اعمال خود رسيد و شكمش او را سرنگون كرد.{1}
[1]. ر. ك: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، مصطفي زماني، ج 1، ص 65 به بعد (انتشارات پيام اسلام قم).
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
"صلى عليك مليك السماء" - ملاباسم کربلایی
توسط Si14 در انجمن کلیپ صوتیپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۵/۲۱, ۱۱:۴۰ -
چرا به امام زمان (عج) شريك القرآن ميگوئيم
توسط raze_shab در انجمن مهدویت و امام زمان در قرآنپاسخ: 4آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۴/۲۳, ۱۷:۱۶ -
جمع بندی آيا بشر مى تواند از راه تكنيك جديد به سعادت برسد؟
توسط shamime_yas در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآنپاسخ: 1آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۱۸, ۲۳:۳۲ -
ازخودگذشتگي يك روحاني براي نجات دختر جوان از چنگال اراذل و اوباش + عكس
توسط گل نرگس در انجمن اخبار قرآنیپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۱۷, ۱۳:۰۹ -
روايت رويترز و نيوزويك ازجنگ تحميلي:حضوربسيجي ها مايه كابوس رژيم عراق
توسط خالد اسلامبولی در انجمن ولایت و پایداریپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۹/۱۶, ۲۱:۵۱
اشتراک گذاری