جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: خاطراتی از زبان حاج آقا قرائتی

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    54
    مورد تشکر
    99 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مطلب خاطراتی از زبان حاج آقا قرائتی





    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    روزي که به تلويزيون رفتم
    خدا رحمت کند شهيد مطهري را. چون مرا مي شناخت و برنامه هاي مرا ديده بود، همان سال 58 مرا به تلويزيون معرفي کرد. به سراغ رئيس وقت صدا و سيما رفتم . ايشان گفت : تلويزيون جاي آخوند نيست ، جاي هنر است .
    گفتم : احتمال نمي دهي من معلّم هنرمندي باشم ؟ دستور داد مرا به اتاقي بردند که عدّه اي از هنرمندان نشسته بودند. گفتند: حرف حساب تو چيست ؟
    گفتم : من معلّم هستم و مي خواهم درس دين بدهم ، از اين لحظه تا دو ساعت مي توانم با حرف حق شما را چنان بخندانم که نتوانيد لب هاي خود را جمع کنيد.
    ساعت گذاشتند و من برنامه بسيار شادي را اجرا کردم و بالاخره ورود من به تلويزيون مورد قبول آنان واقع شد.
    کتک مبارک !
    مرحوم پدرم اصرار زيادي داشت که من محصل روحاني شوم و من مخالف بودم و به دبيرستان رفتم .
    روزي گزارش چند نفر از همکلاسي هايم را به مدير دادم که اينها در مسير راه اذيت مي کنند، مدير هم آنها را تنبيه کرد. آنها هم در مسير برگشت کتک مفصّلي به من زدند که سر و صورتم سياه شد و بي حال روي زمين افتادم و به سختي خود را به منزل رساندم . پدرم گفت : محسن چي شده ؟ گفتم : هيچي ، مي خواهم بروم حوزه عليمه و طلبه شوم .
    راستي چه خوب شد آن کتک را خوردم!
    به شما حجره مي دهيم
    سالهاي اوّل طلبگي در قم ، خواستم در مدرسه آيه الله گلپايگاني (ره ) حجره بگيرم ودرس بخوانم . گفتند: به کساني که لباس روحانيت نپوشيده اند حجره نمي دهند. خودم خدمت ايشان رسيدم ، فرمود: شما که لباس نداريد معلوم است کم درس خوانده ايد. به ايشان عرض کردم به من حجره ندهيد، ولي اجازه دهيد يک مثال بزنم ! گفتم مي گويند فردي در کاشان به حمام رفت ، وقتي لباسهايش را بيرون آورد همه گفتند: اه ، اه ، چه آدم کثيفي ! لباسهايش را پوشيد تا از حمام بيرون برود، گفتند: کجا مي روي ؟ گفت : مي روم حمّام تا تميز شوم بعد بيايم حمّام ! گفتم حال حکايت شماست که مي گوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان ، اول روحاني شو بعد بيا اينجا روحاني شو. وقتي اين مثال را زدم ايشان خيلي خنديد و فرمود: به شما حجره مي دهيم ، شما اينجا بمانيد.
    خنده پدرم
    روزهاي اوّل ازدواجم بود، با همسرم آمديم قم و خانه اي اجاره کرديم . يک اطاق 12 متري داشتيم ، ولي يک فرش 6 متري . پدرم آمد منزل ما احوال پرسي ، گفتم : اگر يک فرش 12 متري داشتيم و اين اطاق فرش مي شد زندگي ما کامل بود. پدرم خنديد! گفتم : چرا مي خنديد؟ گفت : من 80 سال است مي دوم زندگي ام کامل نشده ، خوشا به حال تو که با يک فرش زندگي ات کامل مي شود.
    جشن عمّامه گذاري
    رسم است که طلاب علوم ديني ، براي عمّامه گذاري جشن مي گيرند. مقداري سهم امام داشتم و موقع عمّامه گذاريم بود، رفتم خدمت آيه الله العظمي گلپايگاني (ره ) عرض کردم اجازه بدهيد از اين سهم امام براي جشن عمّامه گذاري استفاده کنم ؟ ايشان فرمودند: ما که براي عمّامه گذاري جشن نگرفتيم ، ملاّ نشديم !؟
    جايزه ويژه !
    يک روز در منزل ديدم خانم دستگيره هايي دوخته که با آن ظرفهاي داغ غذا را بر مي دارند که دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس بردم . وقتي خواستم جايزه بدهم به طرف گفتم : يکي از اين سه جايزه را انتخاب کن : يک دوره تفسير الميزان يا سه هزار تومان پول يا چيزي که به آتش دنيا نسوزي .
    گفت: مورد سوّم. من هم دستگيره ها را به او دادم. همه خنديدند.
    خوابم که نماينده امام نيست !
    تا دير وقت در جايي مهمان بودم ، موقع خوابيدن به صاحبخانه گفتم : موقع نماز صبح مرا بيدار کن . گفت : عجب ! شما که نماينده امام هستي ، گفتم : آقا! خودم نماينده امام هستم ، خوابم که نماينده امام نيست !
    فوتبال به جاي سخنراني
    جبهه جنوب بودم ، برادران در حال بازي بودند، خواستند بازي آنان را براي سخنراني من تعطيل کنند، گفتم : نه ، خودم هم لباس را کندم و با آنان بازي کردم.
    به تو بودم!
    در کاشان ديوانه اي وقت نماز وارد مسجد شد و با صداي بلند به مردم گفت : همه شما ديوانه ايد. همه خنديدند. گفت : همه شما چه و چه هستيد. باز همه خنديدند. آمد صف جلو و رو کرد به پيشنماز و گفت : آقا به تو بودم . بعد شروع کرد و يکي يکي گفت : آقا به تو بودم ، آقا به تو بودم ، اين دفعه مردم عصباني شده ديوانه را بغل کردند و از مسجد بيرون انداختند.
    از کار اين ديوانه ياد گرفتم که گاهي بايد گفت : آقا به تو بودم و سخنراني عمومي تاثير ندارد.
    خاطراتی از زبان حاج آقا قرائتی

  2. تشکرها 2


  3. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    2,087
    مورد تشکر
    2,686 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    0



    جالب بود من شخصيت ايشان و همچنين سخنراني هاي ايشان را دوست دارم
    ياعلي

    بهترين كارها سه كار است:
    تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
    پيامبر اكرم (ص)
    http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg


  4. تشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود