-
۱۳۸۷/۰۷/۰۷, ۱۹:۱۱ #1
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 18
- مورد تشکر
- 64 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
>>>>>>>معرفي شهدای روحانی<<<<<<<
معرفی شهدای روحانی
جای این موضوع رو در قسمت آسمانیان خالی دیدم ، به همین دلیل این تاپیک رو ایجاد کردم تا به موضوع شهدای روحانی بیشتر پرداخته شود .
با تشکر از تمام کاربرانی که من را در این تاپیک همراهی می کنند .
اجرتون با شهدا
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۲ در ساعت ۱۵:۱۸
دم ز راه و رسم سلمان می زنیم----- لاف اسلام و مسلمان می زنیم
کاشکی از نسل سلمان میشدیم -----لحظه ای یکدم مسلمان میشدیم
-
تشکرها 12
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۷, ۱۹:۲۴ #2
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 18
- مورد تشکر
- 64 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
روحاني شهيد مصطفي ردائي پور
شهید حجت الاسلام مصطفی ردانیپور
تولد: اول فروردین ۱۳۳۷ اصفهان
شهادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۲ حاج عمران
مسؤلیت: فرمانده قرارگاه فتح، قبل از شهادت تك تیرانداز
طلبه بود، مبلغ، نوحه خوان، فرمانده، بسیجی، چند روزی هم همسر.
همه اینها را که کنار هم میگذاری میبینی ردانی پور با آنهایی که اسمشان را در جنگ زیاد شنیده ای فرق هایی دارد. شاید همین تفاوتها او را از پشت نیمکت مدرسه به شاگردی کفاش محل، از هنرستان کشاورزی اصفهان به حوزه علمیه ی قم و از تبلیغ در کردستان به جبهههای جنوب کشاند.
مصطفی ردانی پور فرماندهی است که کمتر نام او را شنیدهای. شاید چون کمتر فرماندهی کرد. روز ۱۵ مرداد ۶۲ در عملیات والفجر ۲ درست بعد از اینکه فرماندهی را کنار گذاشت روی ارتفاعات حاج عمران... تنها جنگید... تنها شهید شد و تنها ماند، همان طور که خودش خواسته بود. او بعد از۲۴ سال هنوز بر نگشته است.
اوایل انقلاب بود. رفته بود کردستان برای تبلیغ مبارزه با کشت خشخاش. آن جا با بچههای اصفهان یک گروه ضربت راه انداخته بود. چند تا روستا را پاک سازی کرده بودند. مزرعههای خشخاش را شخم زده بودند. خیلیها چشم دیدنش را نداشتند. "همان جایی که هستید بایستید» مصطفی نگاهی به راننده انداخت و گفت:"بشین سرجات و هر طوری شد تکون نخور.» فوری پیاده شد. عمامهاش را از سرش برداشت؛ بالا گرفت و داد زد:"عمامه من، کفن منه، اول باید از رو جنازه من رد شید."
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۱۶
دم ز راه و رسم سلمان می زنیم----- لاف اسلام و مسلمان می زنیم
کاشکی از نسل سلمان میشدیم -----لحظه ای یکدم مسلمان میشدیم
-
تشکرها 11
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۹, ۱۹:۳۴ #3
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 18
- مورد تشکر
- 64 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
روحاني شهيد عبدالله ميثمي
شهیدحجت الاسلام عبدالله میثمی
تولد: ۱۲ خرداد ۱۳۴۴، اصفهان
شهادت: ۱۲ بهمن ۱۳۶۵، شلمچه
سمت: نماینده امام در قرارگاه خاتم الانبیاء
بلند شد. از سنگر رفت بیرون که وضو بگیرد و برنگشت. یک ترکش ریز خورده بود به سرش.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) را خیلی دوست داشت. روضه اش را هم دوست داشت. روضه ی او را که می خواند به سومین زهرا(سلام اله علیها) که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد.
ترکش که خورد و بردندش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها).
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۱۳
دم ز راه و رسم سلمان می زنیم----- لاف اسلام و مسلمان می زنیم
کاشکی از نسل سلمان میشدیم -----لحظه ای یکدم مسلمان میشدیم
-
تشکرها 9
-
۱۳۸۸/۱۱/۰۶, ۱۴:۴۳ #4
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 147
- مورد تشکر
- 640 پست
- حضور
- 2 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
-
4
روحاني شهيد محمد حسن ابراهيمي
بسم رب الشهداء والصديقين
شهید محمد حسن ابراهیمی
سال 1346 در جوار حرم حسينبنعلي (ع) کودکي پا بر خاک نهاد و اولين تصويري که در چشمان زيبايش نقش بست، گنبد طلائي سيدالشهداء بود پدر نامش را محمدحسن گذارد و تحت تربيت اسلامي خود او را پرورش داد. پدرش _شیخ حسین_ از اهالي دشتی _استان بوشهر _ به شمار ميرفت که به قصد مجاور شدن به کربلا مهاجرت کرده بود. محمد حسن بعد از طي دوران کودکي به مدرسه رفت و در زمان تحصيل در دبيرستان ذکر مصيبت اهلبيت (ع) را بر روي منبر آغاز کرد. با پايان دوره سطح در محضر آيات عظام تبريزي، علوي گرگاني و وحيد خراساني و اخذ مدرک ديپلم کلاسيک به مدت 5 سال درس خارج فقه را گذراند و توسط حضرت آيهالله خامنهاي معمم گشت و بعد از مدتي توانست مدرک کارشناسي خود را در حقوق بينالملل دريافت نمايد. ابراهيمي به زبانهاي انگليسي و عربي تسلط کامل داشت و با زبانهاي فرانسوي، آلماني، اسپانيولي، و در حد رفع نياز آشنا بود. به طوريکه در مدرسه حجتيه، مجتمع شهيد بهشتي و مدارس حوزه علميه نحوه مکامله عربي و انگليسي را به طلاب آموزش ميداد. او در سال 1369 جهت تبليغ دين اسلام به بوشهر مهاجرت کرد و از سال 1375 به همکاري با سازمان مدارس خارج از کشور پرداخت. آنگاه براي مدتي مسئوليت امور حقوقي مرکز جهاني اهلبيت (ع) را پذيرفت. حضور او در کشورهاي حوزه کارائيب (سورينام، ترينيدادوتوباگو و گويان) و کشورهاي عربي باعث شد، جمع کثيري از مردم به حقيقت ولايت اميرمؤمنان آگاه شوند. در سال 1381 ابراهيمي براي مدت دو سال به کشور گويان(1) در آمريکاي جنوبي رفت و با وجود مشکلات و شرايط خاص اين کشور فعالانه با سمت مديريت کالج مطالعات اسلامي به خدمت پرداخت و يک مرتبه در فروشگاه مورد ضرب و شتم مخالفين قرار گرفت. حجةالاسلام والمسلمین حاج شيخ محمد حسن ابراهيمي امام جمعه جرج تاون_پایتخت گویان_ در روز چهاردهم فروردين ماه سال 1383 در سن 37 سالگي از مقابل کالج محل تدريس خود ربوده شد و 34 روز بعد _17 اردیبهشت ماه_ پيکر خونآلودش را با دستاني بسته در حالی که مشخص بود شکنجه های بسیاری را متحمل شده در 46 کيلومتري جرج تاون در گودالي به عمق1 الي 2 متر يافتند. پيکر پاک او را در شهر قم به خاک سپردند. از او يک فرزند به نام فاطمه به يادگار مانده است.
گوشه اي از سوابق تدريس واجرايي شهید:
- تدريس در مدرسه حجتيه (طلاب خارجي) - تدريس ادبيات عرب و مكالمه عربي اصول فقه و مكاسب محزمه در مدارس حوزه علميه قم - فوق ليسانس روابط بين الملل - كارشناس كنگره جهاني اهل بيت(ع) ـ مترجمي سايت هاي سپاه در دوران دفاع مقدس - مترجمي زبان انگليسي در سازمان حوزه ها ومدارس علميه خارج كشور.
1- جمهوری تعاونی گویان کشوری استدر آمریکای. پایتخت آن جورج تاون است.این کشور با سورینام و اقیانوس اطلس مرز مشترک دارد. سالها قبل مستعمره انگليس بود و در سال 1996 استقلال یافت. اين کشور به صورت جمهوري اداره ميشود. ولي حزب حاکم عمدتاً دست هندوهاست. مسيحيت و مسلمان نيز در آنجا سکونت دارند.
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۱۳ دلیل: صلوات هديه به روح شهدا
خدایا!کمکم کن؛ پیمانی را که در طوفان با تو بستم در آرامش فراموش نکنم.
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۹/۰۵/۱۲, ۰۰:۵۲ #5
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 9,030
- مورد تشکر
- 11,665 پست
- حضور
- 3 روز 9 ساعت 2 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
-
89
روحاني شهيد علي ابراهيمي بويك
روحانی شهيد علي ابراهيمي بويك
تاريخ تولد :1348
نام پدر :حسن
محل تولد :خراسان /بيرجند /بويك
تاریخ شهادت : 27/1/1366
طول مدت حیات :18 سال
محل شهادت :سليمانيه
مزار شهید :گلزار شهداي بويك
علي ابراهيمي بويک، فرزند حسن در سال 1348 در روستاي «بويک» مجاور گازار، در خانوادهاي مذهبي و روحاني ديده به جهان گشود وي از فرزندان تربيت يافته انقلاب و روحانيت بود دوران ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش طي نمود.
سپس براي ادامهي تحصيل و فراگيري علوم ديني به بيرجند رفت و در حوزه علميه معصومين مشغول تحصيل شد.
با شروع جنگ تحميلي بر حسب وظيفه ديني و علاقه به جهاد در راه خدا راهي جبهه شد.
او در سن 18 سالگي تاريخ 27/1/1366 در عمليات نصر يک در منطقه «سليمانيه» عراق در حالي که به شهادت رسيد که با آرپيجي، قلب دشمن را نشانه گرفته بود
پيکر پاک شهيد بر دوش مردم شهيدپرور شهرستان بيرجند تشييع گرديد و با شکوه فراوان در زادگاهش روستاي بويک به خاک سپرده شد.
منبع :سایت صبح
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۱۹
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۹/۰۵/۱۲, ۰۰:۵۲ #6
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 9,030
- مورد تشکر
- 11,665 پست
- حضور
- 3 روز 9 ساعت 2 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
-
89
روحاني شهيد مهدي اندرواژ
روحانی شهيد مهدي اندرواژ
نام پدر :غلام حسين
تاریخ شهادت : 4/10/1365
محل تولد :بوشهر /دير /
محل شهادت :ام الرصاص
مهدي اندرواژ فرزند غلامحسين در خانوادهاي متعهّد و متديّن در شهرستان دير ديده به آفاق هستي و جلوههاي جميل آفرينش گشود.
وي در کنار تحصيل علوم متداول، با انگيزهاي والا و عشق و علاقه اي سرشار به فراگيري فقه و معارف اسلامي و تهذيب و تزکيهي نفس پرداخت و به مدارج ارزشمندي دست يافت.
او با جان و دل به تحصيل فقه پويا و سرسبز محمدي و معارف نوراني اسلام علاقهمند بود؛ به همين جهت در هر جا استاد و شخصيت بافضيلتي را ملاقات ميکرد، با جد و جهد خستگيناپذير از منابع علمي و اخلاقي او استفاده ميکرد.
وي به تحصيل طهارت روح و صفاي باطن و نورانيت قلب با مجاهدت اهتمام ميورزيد و هميشه ميگفت: «شرط عظمت انسان اين است که ابتدا به تزکيهي خود و بعد به ديگران بپردازد. »
در طول دوران دفاع مقدس و روزهاي خدايي عشق و حماسه و شهادت و ايثار بارها به جبهه رفت و در کنار تبليغ و ارشاد به عنوان رزمنده و مبارزي نستوه و خستگيناپذير به انجام وظيفه پرداخت.
سرانجام در تاريخ 4/10/65 در منطقهي عملياتي "امالرصاص" هنگام عمليات کربلاي 4 سرمست از شميم شهادت و نسيم وصل جانان شربت شهادت نوشيد و به خيل عاشقان الله پيوست؛ آري داغي عجيب بر دل "امالرصاص" ماند.
سایت صبح
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۱۹
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۹/۰۵/۱۲, ۰۰:۵۳ #7
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 9,030
- مورد تشکر
- 11,665 پست
- حضور
- 3 روز 9 ساعت 2 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
-
89
شهيد سيدابوالحسن موسوي (شمس آبادي)
شهيد سيدابوالحسن موسوي (شمس آبادي)
تاريخ تولد :1326
محل تولد :اصفهان /اصفهان
محل شهادت :درچه پياز
سيد ابوالحسن در سال 1326 در شهر اصفهان متولد شد؛ علاقهي زياد او به علوم اسلامي باعث شد از همان آغاز به تحصيل علوم ديني بپردازد.
سيد در سن 25 سالگي جهت تکميل اطلاعات خود به نجف اشرف مهاجرت نمود و در محضر اساتيدي چون ابوالحسن مشکيني، ضياءالدين عراقي، سيد جمالالدين گلپايگاني، و .. به کسب علم پرداخت.
بعد از 12 سال زحمت به اصفهان بازگشت و در جرگهي علماي طراز اول اصفهان به هدايت مردم مشغول شد.
در همين سالها کتب «شرحي بر صحيفهي سجاديه» و رسالهي« در اصول دين» را به رشته تحرير درآورد و سرانجام در روز هفتم ربيعالثاني زمانيکه براي اقامهي نماز صبح عازم مسجد بود، توسط افراد توطئهگر ربوده شد و در «درچه پياز» به شهادت رسيد.
منبع :سایت صبح
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۰۸
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۹/۰۵/۳۰, ۱۶:۲۶ #8
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 9,030
- مورد تشکر
- 11,665 پست
- حضور
- 3 روز 9 ساعت 2 دقیقه
- دریافت
- 3
- آپلود
- 0
- گالری
-
89
روحانی شهید ابوالفضل خراسانی
روحانی شهید ابوالفضل خراسانی
در دل کویر تف دیده و بادهای سوزان ، مردی از مردان خدا در یکی از روستاهای دامغان به نام «خورزان»، چشم به جهان گشود. او را ابوالفضل نامیدند تا در آن کویر خشک ،یادآور سقای تشنه لبان کودکان حسین (ع) باشد و از ساربان کاروان عشق، معرفت به ارث ببرد.
روحانی شهید ابوالفضل خراسانی به سال 1348 غنچة وجودش شکفته شد و در دامن باغبانی مهربان، کام عطشناک را با مهر حسین (ع) سیراب کرد.
سختیهای کویر از او رادمردی استوار ساخته بود و تند باد حوادث و مشکلات قامت همچو سروش را به لرزه در نمیآورد. تحصیلات ابتدایی را با شوق کودکانه به پایان رساند و با شور و شوق نوجوانی، در دوران راهنمایی به تحصیل ادامه داد . سپس ردپای سوار سبز پوش عشق، جادهای تا افق بیانتهای عشق بازی با حضرت دوست را برایش نشان داد و او را به وادی حوزه کشاند .
او طلبه شد تا رایحة حضور مولایش را بیشتر استشمام کند. بعد از چند سال وارد حوزة علمیة قم شد و در مدارس علمیه رضویه و علی بن ابیطالب (علیه السلام) جان خویش را از سبوی معرفت اهل بیت (ع) سیراب ساخت. شوق وشور وصف ناپذیری درزندگی طلبگی داشت. اخلاق نیکش دیگران را مشتاق میکرد تا در زمرة سربازان امام زمان (عج) قرار گیرند. اهل مزاح و شوخی بود، به طوری که در هر مجلسی مینشست، مجلس را سرشار از سرور میکرد.
جبهه دانشگاه عظیم انسان سازی بود و او قدم در این وادی سراسر نور و حماسه نهاد ، قیل و قال مدرسه را رها کرد تا با جهاد اصغر در میدان نبرد و جهاد اکبر با نفس خویش ، خود را به خیمه گاه پاکان عالم ، نزدیکتر کند . با این که سنش کم بود، اما روحی به وسعت افلاک داشت. او در قالب عالم خاکی نمیگنجید، لذا با زیرکی خاصی توانست با وجود مخالفتهای زیاد ، بر قلبها چیره شود و آنها را راضی کند تا در صف راهیان نور در تاریخ 22 / 4 / 64 در تیپ امام رضا، گردان موسی بن جعفر (ع) قریب به سه ماه مستقر شود .
آخرین باری که به جبهه رفت ، در تیپ 12 قائم و در گردان روح الله و گروهان شهید بهشتی بود. در عملیات کربلای 4 شرکت کرد و آن هنگام که عملیات لو رفت و آنها را به عقب کشاندند، غم و حزن عجیبی در دل او نشست. بعد از آن عملیات، حالات شهید تغییر کرد. تمام دغدغهاش این بود که چه زمانی شهید میشود؟ و به راستی حسینیة انصار الحسین ، شاهد راز و نیازها و گریههای این شهید عزیز بود و برای همیشة تاریخ در سینهاش به یادگار خواهد داشت
سرانجام درعملیات ظفرمند کربلای 5 توفیق رفیقش شد و بارقة الهی به جانش نشست و درشب عملیات به تاریخ 22 / 10 / 65 در سرزمین گرم شلمچه با اصابت ترکشی شهد شیرین شهادت را نوشید . جان به جانان سپرد و تن را یادگاری سبز برای ما نهاد تا در هر عصر پنج شنبه به مزارش در روستای «خورزان» دامغان رویم و کویر وجودمان را از باران حضورش و نسیم پرمهرش سیراب کنیم .
« یاد و نامش در باغ سینههای عاشق همواره سبز باد
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۰۵
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۹/۰۷/۰۲, ۱۴:۳۳ #9
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
شهيد والا مقام آيت الله مهدي شاه آبادي
شهيد والا مقام آيت الله مهدي شاه آبادي
در سال ۱۳۰۹ شمسي، در اوج اختناق سنگين و شيطاني رضاخان، در بيت بزرگمردي كه به جرات مي توان گفت كه از استوانه هاي عرفان و فقاهت و سياست بود و در دامان مادري كه در اوجي از علم و معرفت و كمال و مهرباني قرار داشت، فرزندي چشم به جهان گشود كه نام او را مهدي گذاردند.
در چنين خانواده اي كه گرماي عرفان و جهاد موج مي زد، مهدي چيزي جز زمزمه عشق و شهادت نمي شنيد و جز فداكاري در راه اسلام و اعتلاي كلمةالله چيزي نمي آموخت.
مهدي پس از حدود چهار سال، به همراه والد مكرم خود، آيت الله العظمي ميرزا محمدعلي شاه آبادي(ره) كه در آن زمان در شهر مقدس قم رحل اقامت افكنده بود، به تهران آمد. آنگاه به مكتب خانه امامزاده يحيي سپرده شد و در طول دو سال، يعني تا ۶ سالگي به فراگيري مقدماتي قرآن مشغول گرديد.
سپس در ۶ سالگي به همراه دو برادر ديگرش كه به دبستان توفيق مي رفتند، به آن مدرسه رفته و تا ۱۲ سالگي، دوره دبستان را پشت سر نهاد. در دوره دبستان، علاوه بر خواندن درس هاي مدرسه، در منزل پيش پاي پدر جلوس مي كرد و صرف و نحوه و ديگر مقدمات ادبيات عرب را از پدر بزرگوارش فرا مي گرفت. سپس در سال ۱۳۲۳ شمسي در ۱۴ سالگي براي ادامه تحصيل علوم ديني به مدرسه مروي رفت. ۱۸ ساله بود كه در حضور والد ارجمندش و به دست يكي از سادات محترم، به لباس مقدس روحانيت ملبس گرديد.
بيش از يك سال از تلبس او به اين لباس شريف نگذشته بود كه در سوم آذر سال ۱۳۲۸ شمسي مطابق با سوم صفر ۱۳۶۹ قمري، پدر بزرگوارش به عالم بقاء رحلت كرد.
قريب دو سال از وفات پدر گذشته بود كه جهت ادامه تحصيل علوم اسلامي به مهد علم و تقوي ـ قم ـ عزيمت كرد. سپس در سال ۱۳۳۱ به منظور گذراندن دوره دبيرستان، موقتا به تهران بازگشت و به خاطر هوش و استعداد سرشاري كه داشت، دوره دبيرستان را در طول ۱۴ ماه اقامت در تهران با موفقيت پشت سر گذارد.
در همين دوران بود كه ايران در تب و تاب نهضت آيت الله كاشاني بود. شيخ شهيد پس از كودتاي ننگين ۲۸ مرداد، يعني در شهريور ،۱۳۳۲ براي اولين بار دستگير و زنداني مي شود، ولي پس از مدت كوتاهي آزاد مي گردد. سپس در مهر ماه ۱۳۳۲ دوباره راهي قم شده و تحصيل علوم حوزه را با جديت ادامه مي دهد.
در سال ۱۳۳۴ يعني در سن ۲۵ سالگي، سطوح عالي حوزه را به اتمام رسانيده و در دروس خارج فقه و اصول امام راحل(ره) و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و آيت الله العظمي گلپايگاني و آيت الله العظمي اراكي حاضر مي شود.
از خود ايشان نقل شده است: با مختصر غذايي در ماه مبارك رمضان افطار مي كردم و به مطالعه مي نشستم و هنوز جابه جا نشده بودم كه صدا مي زدند و مي گفتند دير شده و نزديك اذان صبح است. به سرعت چيزي مي خوردم و به نماز مشغول مي شدم. باز مي گفتند: در طي چند سال متمادي در ايام تحصيل اتفاق نيفتاد كه در شبانه روز، بيش از چهار ساعت بخوابم.
مرحوم آيت الله سيدمحمدباقر موسوي همداني ـ مترجم تفسير شريف الميزان ـ در اين رابطه مي گويد: به اتفاق، دروس را مي خوانديم و من بعضي از دروس جديد را نيز از ايشان فرا مي گرفتم. از جمله رياضيات و فيزيك و زبان انگليسي سال آخر دبيرستان را نزد ايشان خواندم. ايشان از دقت نظر و استعداد خوبي برخوردار بودند و لذا گاهي به دوستانش كه اظهار سنگيني دروس دبيرستان را مي نمودند، مي گفتند كه اين درس ها براي يك طلبه، در حكم كلاس اول ابتدايي است و اگر خسته مي شديم، ما را به استقامت و پشتكار تشويق مي كردند.
زماني كه فرزند ايشان به تشويق پدر، تصميم مي گيرد كه دوره ۶ ساله دبيرستان را به صورت جهشي و در يك سال بگذراند، ايشان تمامي دروس تخصصي رياضي نظام هاي قديم دبيرستان(اعم از جبر، ترسيمي و رقومي، حساب استدلالي، هندسه و مخروطات، مثلثات و هندسه فضايي) و نيز دروس فيزيك، مكانيك، شيمي و زبان انگليسي را شخصا به فرزند خود ياد مي دهد.
شهيد شاه آبادي در سال ،۱۳۳۶ در سن ۲۷ سالگي تصميم به ازدواج مي گيرد و با بيت مرحوم آيت الله العظمي ميرزاي شيرازي بزرگ كه خانواده علم و فضيلت و مبارزه جهاد است، وصلت مي نمايد. وي در همان سال، مادر محترمه خود كه او نيز اهل فضل و ادب بوده و در آن زمان حدود ۷۸ سال داشت را به نزد خود آورده و بدين گونه زندگي مشترك شهيد شاه آبادي و همسر بزرگوارش در كنار مادر آغاز مي شود و از مادر تا پايان عمر او نگهداري كرده و به خدمتگزاري اش ادامه مي دهد.
لازم به ذكر است كه والده مكرمه ايشان در تاريخ ۲۹ فروردين ۱۳۵۸ در سن ۱۰۰ سالگي بدرود حيات گفت و از وي اشعاري عرفاني و اخلاقي به زبان هاي فارسي و عربي برجاي مانده است. همسر شهيد شاه آبادي مي گويد: پدرم نسبت به ازدواج من وسواس خاصي داشتند، ولي به محض اين كه صحبت از خانواده مرحوم آيت الله شاه آبادي بزرگ شد، بدون كمترين وسواس و ترديدي راضي به ازدواج ما شدند.
ویرایش توسط ║★║فاطمی║★║ : ۱۳۸۹/۰۷/۰۳ در ساعت ۱۹:۰۶
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۹/۰۷/۰۲, ۱۴:۳۷ #10
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 26,365
- مورد تشکر
- 68,356 پست
- حضور
- 22 روز 14 ساعت 29 دقیقه
- دریافت
- 26
- آپلود
- 0
- گالری
-
8953
جسارت و بي پروايي شهيد شاه آبادي در برخورد با طاغوت از آن شهيد عزيز، چهره اي مقاوم و سازش ناپذير و درخشان ترسيم كرده بود. در اين سال ها ابعاد مبارزات ايشان، بروز و ظهور و وسعت بيشتري مي يابد و لذا لازم مي بينند كه از پايگاه قم به تهران هجرت كرده، در مركز ايران حضور بارزتري در برخورد با مسايل سياسي داشته باشند. لذا در سال ۱۳۵۰ پس از حدود ۲۱ سال اقامت در قم به تهران مي آيد و چهره در چهره شاه مي اندازد و رودرو، خلاق تر و فعال تر با مساله شاه و رژيم طاغوت برخورد مي كند. پس از مدتي، اهالي روستاي رستم آباد شميران از ايشان دعوت مي نمايند تا با قبول امامت مسجد، اين مسجد و محل را به پايگاهي جهت رشد نيروهاي انقلابي بدل سازند.
گرچه براي شهيد شاه آبادي، مساجد فعال تر و بزرگ تر و نزديك تري آماده بود، ولي ايشان با توجه به نياز افراد منطقه و جذب جوانان و نيروهاي متعهد آن محل و تشكل آنان در قالب جلسات مذهبي، مسووليت مسجد را قبول مي نمايند و با تلاشي خستگي ناپذير و زحمتي شبانه روزي، آن مسجد را به پايگاهي براي انقلابيون بدل كرده، اعلاميه ها و نوارهاي امام را كه از نجف مي رسيد، تكثير مي كنند و به نقاط مختلف كشور ارسال مي نمايند.
شهيد شاه آبادي جهت تجديد بناي مسجد، شب ها بعد از نماز مغرب و عشا، آستين بالا مي زد و كار مي كرد و در طول كار موعظه مي نمود.
آقاي دكتر علي اكبر ولايتي در مورد كيفيت ورود ايشان به مسجد رستم آباد و فعاليت هاي ايشان چنين مي گويد: آيت الله شاه آبادي به سال ۱۳۵۱ به عنوان امام جماعت به مسجد رستم آباد تشريف آوردند. چند ماه قبل از آن كه ايشان بيايند، مرحوم شيخ محمدتقي رستم آبادي نوه مرحوم حاج آخوند رستم آبادي كه سال ها امام جماعت مسجد رستم آباد بودند فوت كردند و بعد از فوت ايشان، ما يك عده از جوان هاي آن زمان رستم آباد به دنبال اين بوديم كه جانشين مرحوم رستم آبادي كسي باشد كه اهل مبارزه باشد. بر اين اساس آقايان جماراني و كروبي توصيه كردند كه اگر از حاج آقا مهدي شاه آبادي خواهش كنيم كه اينجا تشريف بياورند، در شكل گيري مبارزات اين منطقه بسيار مفيد خواهد بود.
در آن زمان رستم آباد دو دسته كاملا متمايز بودند. يك عده آنهايي كه طرفدار رژيم حا كم بودند و يك دسته آنهايي كه مخالف رژيم بودند و ما همه نگراني مان اين بود كه نكند دسته مقابل از فرصت پيش آمده استفاده بكنند و يك فردي را آنجا بياورند كه يا آدم بي تفاوتي باشد و يا طرفدار رژيم. شهيد شاه آبادي كه به رستم آباد آمدند يك تحولي در آنجا ايجاد كردند و از طرفي به طور طبيعي، دسته مقابل يعني طرفدار رژيم شروع به سم پاشي عليه ايشان كردند و متقابلا اين طرف هم از شهيد شاه آبادي حمايت مي كردند كه با توجه به شهادت ايشان و خلوص معدودي از جوانان و افراد مسن معتقد به اسلام و مبارزه و راه حضرت امام، به تدريج دسته مقابل ضعيف شدند.
آقاي دكتر ولايتي مي افزايد: شهيد شاه آبادي، تازه ترين اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني امام (ره) را مي آوردند و در آنجا تكثير و توزيع مي كردند. ايشان كتابخانه اي هم در آن مسجد درست كرده بودند كه كتاب هاي انقلابي و اسلامي در آنجا وجود داشت و به افراد انقلابي در آنجا مسووليت داده بودند. همچنين توسط ايشان روحانيون مبارز و انقلابي به عنوان امام جماعت مساجد آن مناطق انتخاب مي شدند تا جمع روحانيت مبارز شميران تقويت شود و خلاصه، مسجد رستم آباد با توجه به حضور آقاي شاه آبادي در آنجا، يكي از پايگاه هاي انقلاب بود و هميشه در تظاهرات، تعداد بسياري از مردم آن منطقه شركت مي كردند و ايشان به همراه روحانيون مبارز شميران، كارهاي مبارزاتي را سامان مي دادند و نقش ايشان، بسيار زياد و موثر بود.
-
تشکرها 4
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری