صفحه 1 از 3 123 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت آذر ۱۳۸۶
    نوشته
    262
    مورد تشکر
    267 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    17
    آپلود
    0
    گالری
    0

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!




    قرآن, سوره ۵, آیه ۷۷

    "بگو اى اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه‏گويى نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى [از مردم] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نرويد"

    قرآن, سوره ۴, آیه ۱۷۱

    "اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز [سخن] درست مگوييد…"

    دو آیه بالا از آیات جالبی هستند که در زندگی روزمره ما با کمی توجه مصداقهای بسیاری پیدا می کنند. خیلی مواقع گزافه گوییهایی که در دین می شوند مثل معجزاتی که به آدمهای مختلف نسبت داده می شوند, بی ضرر به نظر می رسند و در نگاه اول بی تاثیر روی کل دین. ولی متاسفانه بعضی از این غلوها به قدری با مهارت طراحی شده اند که در دراز مدت روی اعتقادات خیلها تاثیر می گذارند. برای اینکه این موضوع کاملا آشکار شود, با چند مثال بحث را آغاز می کنیم.ش

    ابتدا به سه مثال بسیار ساده ولی معروف می پر دازیم که اثبات نادرستی آنها ساده می باشد:

    مثال اول, اعجاز در طبیعت

    ادعا: در مزرعه ای در آلمان, شاخه های درخت به صورت لا اله الا الله در آمده اند. خیلی از مردم آلمان با دیدن این منظره مسلمان شده اند.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!


    واقعیت: دکتر الخودری یک هنرمند مسلمان است که در دانشگاه المنصوری مصر به طبابت هم مشغول است. این عکس یکی از کارهای هنری اوست.

    مثال دوم, اعجاز در بدن انسان

    ادعا: شکل لوله های هوا در شش انسان به صورت لا اله الا الله محمد رسول اله خوانده می شود. این عکس با دقت بسیار بالا توسط کامپیوتر گرفته شده است.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!

    واقعیت: عکس دیگری از کارهای هنری دکتر الخودری.

    مثال سوم, اعجاز در اکتشافات جدید

    ادعا: در صحرایی در عربستان, دانشمندان بقایای یک اسکلت عظیم انسان را کشف کرده اند. دانشمندان معتقدند که این انسان متعلق به قوم عاد بوده که در قرآن ذکر شده است. این کشف اثبات درستی قرآن کریم است.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!

    واقعیت: این عکس برنده جایزه سوم مسابقه فوتوشاپ در یک وبسایت است. عکس اولیه متعلق به یک حفاری در آمریکا است که بعدا عکس اسکلت با نرم افزار به آن اضافه شده است.

    مثال بعدی احتیاج به دقت بیشتری برای تشخیص دارد

    مثال چهارم, کد نوزده در قرآن

    قرآن, سوره ۷۴, آيات ۳۰,۳۱

    ش"[و] بر آن [دوزخ] نوزده [نگهبان] است. و ما موكلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده‏اند قرار نداديم تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند و ايمان كسانى كه ايمان آورده‏اند افزون گردد و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شك نيفتند و تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند خدا از اين وصف‏كردن چه چيزى را اراده كرده است اين گونه خدا هر كه را بخواهد بيراه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى كند و [شماره] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى‏داند و اين [آيات] جز تذكارى براى بشر نيست "

    در سال ۱۹۷۸, شخصی به نام رشاد خلیفه, نتیجه تحقیقات آماری خود بر قرآن را منتشر کرد. بر اساس دو آیه بالا, او معتقد بود که قرآن دارای یک کد پنهان نوزده است. برای نمونه, تعداد سوره های قرآن ۱۱۴ است که مضربی از نوزده است. بسم الله الرحمن الرحیم که در اول سوره های قرآن می آید, دارای نوزده حرف است. اولین وحی به پیامبر دارای نوزده کلمه است. آخرین سوره نازل شده بر پیامبر یعنی سوره نصر, دارای نوزده کلمه است و اولین آیه در سوره نصر هم نوزده حرف دارد. تمامی این اطلاعات در نگاه اول بسیار جذاب و قابل قبول می آید. ولی حقیقت این است که هر کسی می تواند در هر متنی به دنبال یک طرح و الگوی ریاضی بگردد. رشاد خلیفه در واقع به قدری به کد نوزده معتقد بود, که می خواست هر چیزی در قرآن را در این فرمت بگنجاند. یکی از این موارد تعداد آیات قرآن بود. تعداد آیات قرآن کریم ۶۳۴۸ است. و این عدد به نوزده قابل قسمت نیست. این شاید می توانست خط بطلانی باشد بر نظریه کد نوزده در قرآن. ولی در کمال تعجب, رشاد خلیفه اعلام کرد که دو آیه آخر سوره توبه جزو قرآن نیست و باید از قرآن حذف شود. با حذف این دو آیه, تعدادآیات قرآن ۶۳۴۶ می شود که به نوزده قابل قسمت می شود. این شاید یک مثال جالب از حالتی باشد که غلو کردن در دین باعث گمراهی شده است.

    مثال پنجم, معجزات پیامبر

    در قرآن به روشنی از پیامبر به عنوان بک بشر عادی یاد شده است که به او وحی می شود (۴۱:۶). در واقع خداوند قرآن راتنها معجزه پیامبر عنوان می کند مثلا در ۲۸:۴۸, ۱۷:۵۹, ۱۷:۹۰-۹۳, ۶:۸
    یکی از دلایل این امر این است که معجزه آخرین پیامبر باید برای همه نسلهای بعد از او باشد وبه زمان وابسته نباشد. ولی با اینکه به روشنی قرآن می گوید: "گفتند چرا نظير آنچه به موسى داده شد به او داده نشده است آيا به آنچه قبلا به موسى داده شد كفر نورزيدند", باز هم برای پیامبر صدها معجزه ذکر می شود. مثلا جاری شدن آب از لای انگشتان ایشان برای سیراب ساختن یارانشان و یا احترام سنگها به پیامبر وقتی ایشان از کنارشان می گذشتند. بیان این مطالب ازجانب کسانی که اعجاز قرآن را درک نکرده اند , به عنوان راه حلی است تا اعتقادات سست خود را استحکام ببخشند.

    واقعیت این است که عنوان این مطالب معمولا از جانب دو گروه مردم است: اول عده ای ساده اندیش که دنباله رو نظرات دیگران هستند. گروه دوم اما کسانی هستندکه معتقد هستند برای پیشبرد دین و گسترش اسلام می توان دروغ گفت و به دین شاخ و برگ داد. هر دو این گروه ولی در یک چیز مشترکند: هر دو از قرآن بهره ای نبرده اند. اگر در حقیقت برده بودند, به نشر و گسترش تنها معجزه پیامبر می پرداختند.




    منبع


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    937
    مورد تشکر
    1,691 پست
    حضور
    1 ساعت 48 دقیقه
    دریافت
    2
    آپلود
    0
    گالری
    0





    من هم همچنان که پیشتر نوشته ام این قبیل تحلیل ها را ( که عمدتا از سوی متعصبین اهل سنت ارائه می شود ) نوعی کژروی و فراموش کردن فلسفه ی اصلی دین می دانم .

    دین برای هدایت نوع بشر آمده نه برای بازی های ریاضی . بی گمان معجزاتی از این دست نیز در قرآن کریم موجود است اما بالشخصه فکر می کنم طرح موضوع در صلاحیت معصوم ( ع ) باشد نه حتی دانشمندان .


  3. تشکرها 3


  4. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    پیامبر معجزه داشته اند قران بزرگترین معجزه پیامبر بوده است

    1- تفسیر المیزان :
    ایه اول 5: 77

    استدلال بروجوب عبادت خداى سبحان و عبادت نكردن هر چه جز او
    قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ

    بطورى كه تاريخ نشان مى دهد مساءله خضوع در برابر كسى بعنوان ربوبيت مساءله ايست كه همگام با تاريخ بشريت در بين بشر معمول و منتشر بوده ، و غالبا به طمع اينكه خدا شرور را از آنان دور و نفع را بر ايشان جلب كند او را مى پرستيدند، و اما پرستش خداى عزوجل براى اينكه خدا است و سزاوار پرستش است ، نه براى جلب و نفع ، و دفع ضرر، از خواص يعنى انبيا و ربانيين تجاوز نمى كرده است ، چون چنين بوده يعنى احتياج به عبادت در ارتكاز مردم از احتياج به جلب نفع و دفع ضرر منشاء مى گرفته ، از اين رو خداى تعالى در آيه مورد بحث رسول خود را دستور مى دهد كه در تعليم معارف حقه به اهل كتاب ، آنان را به اين نظر كه مردمى ساده و عوامند نگريسته و مورد خطابشان قرار دهد، و با زبان ساده و عوامانه خودشان با آنها سخن بگويد و پا از مسير فطرت ساده اى كه در عبادت خدا دارند فراتر نگذارد، همان طورى كه در خطاب بت پرستان نيز همين نحو خطاب را بكار برد، و يادآوريشان كرد كه حس احتياج و اضطرارشان به عبادت خدا از اين جا پيدا شده كه فهميده اند زمام هر خير و شر و نفع و ضررى بدست خداست ، و اوست مالك خير و شر، از اين رو به طمع اينكه خداوند از آنان دفع ضرر نموده و خير را به آنان برساند او را عبادت مى كنند، و چون غير از خدا هيچ چيزى مالك ضرر و نفع نيست ، - زيرا هر چيزى را كه فرض كنيد مملوك خداست ، و كسى در آن چيز با خدا شركت ندارد - از اين رو هيچ چيز را به جز خداى تعالى نمى توان پرستش كرد، و آن چيز را با خدائى كه مالك آن و غير آنست شركت داد.
    بنابراين واجب است تنها خدا ى تعالى را عبادت نمود و از ساحت ربوبيش پا بجاى ديگر فرا نگذاشت ، چه تنها خداست كه عبادت و دعا را مى شنود، و جواب مى گويد، تنها اوست كه دعاى مضطرين را در وقتى كه بخوانندش اجابت مى كند. اوست كه حاجت هاى بندگان را مى داند و از احتياجاتشان غافل نمى شود، و در علم به حوايج بندگان اشتباه نكرده و حاجت يكى را به ديگرى نمى دهد، بخلاف غير خداى تعالى كه بيش تر از آنچه را كه خدا به او داده چيزى ندارد، و بر بيشتر از آنچه خدا بر آن توانائيش داده قدرت ندارد.


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 108

    نكاتى كه در استدلال و احتجاج فوق در آيه شريفه وجود دارد
    پس با اين بيان چند نكته روشن شد، اول اينكه حجت و دليلى كه آيه مشتمل بر آنست غير آن دليلى است كه آيه سابق مشتمل بر آن بود، گر چه هر دو دليل متوقف بر يك مقدمه اند، و آن اينكه مسيح و مادرش هر دو از ممكنات اند، الا اينكه دليل آيه اول اين بود كه بشر و محتاجند، و هر دو بنده و فرمانبر خداى سبحانند، و كسى كه چنين باشد صحيح نيست اله و معبود كسى واقع شود، و ليكن حجت اين آيه اينست كه مسيح ممكن است و محتاج و خود مملوك است ، و هيچ ضرر و نفعى را مالك نيست ، و چنين كسى الوهيت و پرستش در برابر خداى تعالى صحيح نيست .
    نكته دوم اينكه : حجت و دليلى كه در اين آيه است حجتى است كه از مدركات فهم ساده و بسيط و عقل سالم گرفته شده است . زيرا عقل اينطور حكم مى كند كه انسان ساده و بى غرض اگر چيزى را اله و معبود گرفته و آنرا بپرستد براى اينست كه مى خواهد به اين وسيله معبودش را به دفع ضرر و جلب نفع خود وادار كند، و اگر به اين حكم عقلى ، اين مطلب را ضميمه كنيم كه در عالم جز خدا كسى مالك ضرر و نفع نيست ، اين نتيجه بدست مى آيد كه هيچ غرض عقلائى را در عبادت غير خدا نمى توان تصور كرد، و چون چنين است پس بايد از اين عمل يعنى عبادت غير خدا اجتناب كرد.
    نكته سوم اينكه : در آيه شريفه با اينكه استدلال در آن عليه كسانيست كه مسيح را اله خود گرفته اند و با اينكه مسيح چون انسان و صاحب عقل است موصول او بايد ((من )) باشد نه ((ما)) ليكن مع ذلك فرموده : ((ما لا يملك )) و نفرمود: ((من لا يملك )) براى اينكه بفهماند انحراف اهل كتاب هم همان انحراف بت پرستان است ، و لذا دليلى كه عليه آنها اقامه كرديم همان دليلى است كه عليه وثنى ها و بت پرستها اقامه كرده ايم ، و وجود عقل در مسيح هيچ دخالتى در تماميت و ناتمامى دليل ندارد، علاوه بر اين ، مسيح گر چه داراى عقل است ليكن مالك عقل خود نيست ، عقل صاحبان عقل هم مانند ساير چيرهائى كه در شوون وجودى آنان هست و با آنان نسبت دارد از خود آنان نيست و همه از ديگرى است ، از اين جهت صحيح است در حق آنان هم بجاى ((من )) ((ما)) بكار برد.


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 109

    و لذا مى بينيم از جميع معبودهاى ساختگى بشر سلب مالكيت همه چيز حتى دست و پا و چشم و امثال اينها كرده و فرموده : ((إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَستَجِيبُوا لَكمْ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشونَ بهَا أَمْ لهَُمْ أَيْدٍ يَبْطِشونَ بهَا أَمْ لَهُمْ أَعْينٌ يُبْصِرُونَ بهَا أَمْ لَهُمْ ءَاذَانٌ يَسمَعُونَ بهَا قُلِ ادْعُوا شرَكاءَكُمْ ثمَّ كِيدُونِ فَلا تُنظِرُونِ ))
    نكته اينكه در جمله : ((مالا يملك لكم ضرا ولا نفعا)) و جملات مشابه آن ((ضر))قبل از ((نفع )) آورده شده است
    و همچنين نكته اينكه اول ضرر را ذكر كرد سپس نفع را و فرمود: ((ضرا و لا نفعا)) باز اشاره به ارتكاز است ، و خواست تا كلام بر وفق ارتكاز و فطرت ساده جارى شده باشد.


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 109

    و فطرت انسان بر اين است كه آنچه را از نعمت در دست دارد مادامى كه در دست اوست دلش از ناحيه آن آرام است ، و خودش التفاتى به اين معنا كه ممكن است روزى به فقدان آن دچار شود نيست ، او امروز اندوه و المى كه در فقدان آن درك و تصور مى كند بخود راه نمى دهد، بخلاف ضررها و مصيبات و فقدان نعمتها كه بالفعل يعنى در حال حاضر الم و اندوه آنها را درك مى كند، و فطرتش او را وادار مى سازد كه به معبودى ملتجى شود تا آن معبود ضرر حاضر و مصيبت فعلى او را دفع كند، و يا نعمتى كه در حال حاضر از دستش رفته برايش باز گرداند يا اگر ندارد بدهد، خداى تعالى هم در اين معنا فرموده : ((وَ إِذَا مَس الانسنَ الضرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائماً فَلَمَّا كَشفْنَا عَنْهُ ضرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلى ضرٍّ مَّسهُ )) و نيز فرموده : ((و لئن اذقناه رحمه منا من بعد ضراء مسته ليقولن هذالى )) و نيز فرموده : ((و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نابجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض )).
    پس ، از اين آيات به خوبى بدست آمد كه پريشانى زودتر آدمى را به خضوع و التجا در برابر پروردگار و به عبادت او وا مى دارد تا جلب نفع ، و از اين جهت در آيه مورد بحث يعنى آيه ((ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا)) اول ضرر و بعد نفع را ذكر كرده ، و همچنين آيات ديگرى كه نظير آنست مانند آيه ((وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً ))


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 110

    نكته چهارم اينكه : مجموع آيه ((اتعبدون من دون الله ...)) حجتى است بر اين مطلب كه تنها و تنها خداى سبحان بايد عبادت و پرستش ‍ شود، و نبايد در پرستش ، غير او را با او شركت داد، اين بيان به دو حجت تقسيم مى شود كه ملخص حجت و برهان اولى اينست كه : اله گرفتن و آنرا پرستيدن لابد بمنظور دفع ضرر و جلب منفعت است ، و چون چنين است ناگزير آن معبود بايد كسى باشد كه مالك و صاحب اختيار نفع و ضرر باشد، پس عبادت چيزى كه خود مالك هيچ چيز نيست ، صحيح نمى باشد. و ملخص برهان دومى اينكه : خداى سبحان تنها معبودى است كه شنوا و جوابگوى هر سائل و داناى به هر حاجتى است ، و جز او كسى اينچنين نيست ، پس عبادت او، واجب است و نبايد براى او شريكى قرار داد.
    معناى علو و بيات جايگاه (غدير) نزد قديم يهود
    قُلْ يَأ اَهْلَ الْكتابِ لا تَغْلُوا فى دِينِكمْ غَيرَ الْحَقِّ

    ((غالى )) (با غين نقطه دار) كسى را گويند كه از حد تجاوز كرده و مرتكب افراط شود، كما اينكه در مقابل آن ((قالى )) (با قاف ) كسى را گويند كه تفريط و كوتاهى كرده باشد، اين آيه خطاب ديگرى است به رسول الله (صلى الله عليه و آله )، در اين خطاب به آن جناب دستور مى دهد كه اهل كتاب را دعوت كند به اينكه در دين خود مرتكب غلو و افراط نشوند، چون اهل كتاب مخصوصا نصارا به اين بليه و انحراف در عقيده مبتلا بودند، آرى دينى كه از طرف پروردگار نازل شده باشد و كتب آسمانى آنرا بيان كنند نشانه اش اين است كه در درجه اول توحيد را بر بشر عرضه كرده باشد، و شريك را از خدا نفى كند، دينى است كه بشر را از انباز گرفتن براى خداوند و پرستش بت نهى كند، و يهود و نصارا داراى چنين دينى نيستند، چون اين دو طايفه نيز براى خدا انباز گرفتند مخصوصا نصارا كه رسوائى و شناعتشان از يهود بيشتر است ، گر چه در كيش يهوديهاى امروز چيزى كه مستقيما شرك باشد ديده نمى شود.
    ليكن آيه شريفه ((وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِك قَوْلُهُم بِأَفْوَهِهِمْ يُضهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن قَبْلُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنى يُؤْفَكونَ. اتخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهاً وَحِداً لا إِلَهَ إِلا هُوَ سبْحَنَهُ عَمَّا يُشرِكونَ )) كشف مى كند از اينكه يهودى هاى معاصر رسول الله (صلى الله عليه وآله ) چنين اعتقادى را نسبت به عزير داشته اند، و ظاهرا اين لقب ، يعنى ((ابن الله )) لقبى بوده كه از باب احترام به عزير داده شده است ، چون وى يهود را پس از آنكه بدست بابلى ها اسير شدند به وطن ماءلوفشان ، اورشليم (بيت المقدس ) باز گردانيد و تورات را كه در واقعه بخت النصر بكلى از بين رفته بود جمع آورى نمود، يهود هم در مقابل اين خدمت و بپاس اين احسان لقب مزبور را به وى دادند، چون اين كلمه نزد يهود عنوان لقب را داشته چنانكه مسيحى هاى امروز كلمه پدر را براى پاپ ها و بطريق ها و كشيش ها لقب قرار داده اند، و از اينكه خداى تعالى راجع به هر دو مى فرمايد: ((و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء الله و احبائه )) نيز استفاده مى شود عزير داخل در عموم احبار و رهبان و جزء آنان بشمار رفته است ، و يهود به چشم يك مرد دينى به او مى نگريسته و او را مانند احبار و رهبان لقب ((ابن الله )) داده اند، و اگر تنها از عزير اسم برده ، به پاس همان خدمتى بوده كه قبلا به آن اشاره شد.


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 111

    غلو اهل كتاب كه از آن نهى شده اند اين بوده كه انبياء و احبار و راهبان خود را تا مقامربوبيت بالا مى برده اند
    و كوتاه سخن اينكه غلو اهل كتاب همين بوده كه انبيا و احبار و راهبان خود را تا مقام ربوبيت بالا ميبرده و در برابر آنان بنحوى كه جز براى خدا شايسته نيست خضوع مى كرده اند، و خداى متعال در آيه مورد بحث آنان را به زبان نبى خود از آن نهى مى كند. در اين جا سؤ الى پيش مى آيد، و آن اينكه : چرا در اين آيه غلو را مقيد كرد به غلو باطل و غير حق ؟ مگر غلو صحيح و حق هم داريم ؟ جواب اينست كه اين تعبير در حقيقت تقييد نيست بلكه تاكيد و يادآورى لازمه معنا است با خود آن ، تا شنونده از آن لازم غفلت نورزد، و اگر هم كسى دچار غلو شده ، بداند كه از اثر سوء آن غفلت كرده و يا به چيز ديگرى نظير غفلت مبتلا شده ، ممكن است كسى پيش خود خيال كند كه اطلاق لفظ ((پدر)) بر خداى تعالى پس از اينكه معنايش تحليل شده و از جميع نواقص تنها به معناى مربى و يا بوجود آرنده شده باشد چه عيبى دارد؟ و همچنين چه اشكال دارد لفظ ابن الله را بعد از آنكه تحليلش كرده باشيم و تنها به معناى مجردش در آمده باشد به كسى اطلاق شود؟ و چه دليل عقلى بر منع از آن داريم ؟


    ترجمه تفسير الميزان جلد 6 صفحه : 112

    جواب اينست كه درست است كه برهان عقلى بر منع از آن نداريم ، ليكن در شرع اينگونه اطلاقات ممنوع است ، و بحسب شرع اسماى پروردگار توقيفى اند به اين معنا كه اسمائى را بايد به خداوند اطلاق كرد كه از ناحيه شرع رسيده باشد نه از پيش خود، و تا اندازه اى عقل ناقص ما هم به حكمت و جهت اين توقيف پى برده و فهميده كه اسمهاى گوناگون بر خدا نهادن و براى اسماى خداوند بند و بارى قائل نبودن چه مفاسدى را در بر دارد، تنها براى نمونه كافى است خواننده را بياد مفاسد دو كلمه پسر و پدر انداخته و آلام و مصيبت هائى را كه امت يهود و مسيح را در چند قرن مبتلا ساخت مخصوصا مصيبتهائى كه امت مسيح در اين مدت طولانى از اولياى كليسا ديده و از اين به بعد هم خواهد ديد، خاطرنشان سازيم .
    اعتقاد به پدرى و پسرى از اقوام بت پرست به مسيحيت راه يافته است

    وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضلُّوا مِن قَبْلُ وَ أَضلُّوا كثِيراً وَ ضَلُّوا عَن سوَاءِ السبِيلِ


    ظاهر سياق اينست كه مراد از اين قوم كه خدا از پيروى اهواء آنان نهى فرموده كسانيد كه چشم مردم عوام به دست شان دوخته و همواره سر در اطاعتشان دارند، و گمراهى مردم تنها بخاطر پيروى آنان است . و اينكه فرمود: ((اضلوا كثيرا - بسيارى ر ا گمراه كردند))، از اين جهت بود كه ديگران تابعشان بودند، و گمراهيشان از راه ر است از اين رو بوده كه هم خودشان را گمراه كرده بودند و هم ديگران را، و اين خود، گمراهى روى گمراهى است ، و همچنين ظاهر سياق آيه اينست كه مراد از اين قوم ، بت پرستانند، براى اينكه ظاهر سياق اينست كه خطاب به تمامى اهل كتاب است نه اهل كتاب معاصر پيامبر (صلى الله عليه و آله )، نه تنها به آنهائى كه آن غفلت را كرده و يا به چيز ديگرى نظير غفلت مبتلا شده ، ممكن باشد از پيروى گذشتگان ، به شهادت و تاييد اين آيه كه مى فرمايد: ((و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهون قول الذين كفروا من قبل )).
    بنابراين ، آيه شريفه به حقيقتى اشاره مى كند كه پس از بررسى و تحليل تاريخ ، دستگير انسان مى شود، و آن اين است كه داستان پدرى و پسرى اعتقادى بوده است كه قبلا در ميان بت پرستان و از ايشان بطور ناخودآگاه به داخل مسيحيان و ساير اهل كتاب راه يافته است ، و ما در سوره آل عمران (جلد سوم ترجمه اين كتاب ) در آنجائى كه قصص ‍ مسيح (عليه السلام ) را بيان مى كرديم گفتيم كه اين حرف از جمله حرفها و معتقداتى است كه هم اكنون در بين بت پرستان هندوچين موجود و رائج است ، و همچنين مصريان قديم داراى اين عقيده بوده اند، و درباره اينكه چگونه اين عقيده در بين اهل كتاب راه يافته با اينكه كتب آسمانى اولين كلمه اش توحيد است ، گفتيم كه اين حرف به وسيله مبلغين دنيا طلب اهل كتاب در بين آنان راه يافته ، اين دو كيش كه اسما دين توحيد و منسوب به حضرت موسى و مسيح (عليهماالسلام ) هستند، بحسب مسمى و واقع دو شعبه از آئين و ثنيت و بت پرستى مى باشند.

    لُعِنَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن بَنى اِسرائيلَ عَلى لِسانِ دَاوُدَ وَ عِيسى ابْنِ مَرْيَمَ ...


    اين دوآيه ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را خبر مى دهند به اينكه آنان كه از اهل كتاب كفر ورزيدند، به زبان انبياى خود لعنت شدند، در عين حال تعريض به همانها هم هست كه اين لعنت بى جهت نبوده بلكه در اثر نافرمانى و تجاوزشان بوده است ، و اينكه فرمود: ((كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه ...)) بيانى است براى جمله : ((و كانوا يعتدون )).

    ادامه دارد ...

    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۷/۱۰ در ساعت ۲۱:۲۶


  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0




    قرآن, سوره ۴, آیه ۱۷۱

    "اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز [سخن] درست مگوييد…"

    دو آیه بالا از آیات جالبی هستند

    این کجا و ان کجا
    که در زندگی روزمره ما با کمی توجه مصداقهای بسیاری پیدا می کنند. خیلی مواقع گزافه گوییهایی که در دین می شوند مثل معجزاتی که به آدمهای مختلف نسبت داده می شوند, بی ضرر به نظر می رسند و در نگاه اول بی تاثیر روی کل دین. ولی متاسفانه بعضی از این غلوها به قدری با مهارت طراحی شده اند که در دراز مدت روی اعتقادات خیلها تاثیر می گذارند. برای اینکه این موضوع کاملا آشکار شود, با چند مثال بحث را آغاز می کنیم.
    هان اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و پيامبرتان را پسر خدا و خود را دوستان خدا مخوانيد و عليه خدا جز حق سخن مگوئيد، همانا مسيح عيسى بن مريم فرستاده خدا بود، فرمان ايجادى از او بود كه متوجه مريمش كرد (و وى را در رحم مريم ايجاد نمود) و روحى بود از خدا، پس به خدا و فرستادگان او ايمان آوريد و زنهار كه سخن از سه خدائى به زبان آريد، كه اگر از اين اعتقاد باطل دست برداريد، برا يتان خير است ، چون الله معبودى يكتا است ، منره است از اينكه فرزندى داشته باشد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است (كه مريم و مسيح هم از آنهايند) ملك خدا است و براى داشتن تكيه گاه ، خدا بس ‍ است .(171)

    خود مسيح از اينكه بنده اى براى خدا باشد هرگز استنكاف نداشت ، ملائكه مقرب نيز ابا ندارند. و هر كس از بندگى او استنكاف بورزد و خود را بزرگتر از آن بداند، كه بنده خدا باشد (چه بخواهد و چه نخواهد) خدا به زودى او و همه خلائق را نزد خود محشور مى كند.(172)

    اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح كردند، پاداشهايشان را بطور كامل مى دهد و از فضل و كرم خود بيشتر هم مى دهد و اما آنهائى كه استنكاف و استكبار ورزيدند به عذابى دردناك شكنجه مى دهد و آنها غير از خدا يار و ياورى براى خود نخواهند يافت .(173)

    ادامه دارد..


  6. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۸
    نوشته
    3,458
    مورد تشکر
    8,723 پست
    حضور
    56 روز 19 ساعت 8 دقیقه
    دریافت
    131
    آپلود
    0
    گالری
    13



    نقل قول نوشته اصلی توسط blue sky نمایش پست
    قرآن, سوره ۵, آیه ۷۷

    "بگو اى اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه‏گويى نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى [از مردم] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نرويد"

    قرآن, سوره ۴, آیه ۱۷۱

    "اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز [سخن] درست مگوييد…"

    دو آیه بالا از آیات جالبی هستند که در زندگی روزمره ما با کمی توجه مصداقهای بسیاری پیدا می کنند. خیلی مواقع گزافه گوییهایی که در دین می شوند مثل معجزاتی که به آدمهای مختلف نسبت داده می شوند, بی ضرر به نظر می رسند و در نگاه اول بی تاثیر روی کل دین. ولی متاسفانه بعضی از این غلوها به قدری با مهارت طراحی شده اند که در دراز مدت روی اعتقادات خیلها تاثیر می گذارند. برای اینکه این موضوع کاملا آشکار شود, با چند مثال بحث را آغاز می کنیم.ش

    ابتدا به سه مثال بسیار ساده ولی معروف می پر دازیم که اثبات نادرستی آنها ساده می باشد:

    مثال اول, اعجاز در طبیعت

    ادعا: در مزرعه ای در آلمان, شاخه های درخت به صورت لا اله الا الله در آمده اند. خیلی از مردم آلمان با دیدن این منظره مسلمان شده اند.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!


    واقعیت: دکتر الخودری یک هنرمند مسلمان است که در دانشگاه المنصوری مصر به طبابت هم مشغول است. این عکس یکی از کارهای هنری اوست.

    مثال دوم, اعجاز در بدن انسان

    ادعا: شکل لوله های هوا در شش انسان به صورت لا اله الا الله محمد رسول اله خوانده می شود. این عکس با دقت بسیار بالا توسط کامپیوتر گرفته شده است.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!

    واقعیت: عکس دیگری از کارهای هنری دکتر الخودری.

    مثال سوم, اعجاز در اکتشافات جدید

    ادعا: در صحرایی در عربستان, دانشمندان بقایای یک اسکلت عظیم انسان را کشف کرده اند. دانشمندان معتقدند که این انسان متعلق به قوم عاد بوده که در قرآن ذکر شده است. این کشف اثبات درستی قرآن کریم است.

    گزافه گویی بعضی ها به عنوان دین!

    واقعیت: این عکس برنده جایزه سوم مسابقه فوتوشاپ در یک وبسایت است. عکس اولیه متعلق به یک حفاری در آمریکا است که بعدا عکس اسکلت با نرم افزار به آن اضافه شده است.

    مثال بعدی احتیاج به دقت بیشتری برای تشخیص دارد

    مثال چهارم, کد نوزده در قرآن

    قرآن, سوره ۷۴, آيات ۳۰,۳۱

    ش"[و] بر آن [دوزخ] نوزده [نگهبان] است. و ما موكلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده‏اند قرار نداديم تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند و ايمان كسانى كه ايمان آورده‏اند افزون گردد و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شك نيفتند و تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند خدا از اين وصف‏كردن چه چيزى را اراده كرده است اين گونه خدا هر كه را بخواهد بيراه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى كند و [شماره] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى‏داند و اين [آيات] جز تذكارى براى بشر نيست "

    در سال ۱۹۷۸, شخصی به نام رشاد خلیفه, نتیجه تحقیقات آماری خود بر قرآن را منتشر کرد. بر اساس دو آیه بالا, او معتقد بود که قرآن دارای یک کد پنهان نوزده است. برای نمونه, تعداد سوره های قرآن ۱۱۴ است که مضربی از نوزده است. بسم الله الرحمن الرحیم که در اول سوره های قرآن می آید, دارای نوزده حرف است. اولین وحی به پیامبر دارای نوزده کلمه است. آخرین سوره نازل شده بر پیامبر یعنی سوره نصر, دارای نوزده کلمه است و اولین آیه در سوره نصر هم نوزده حرف دارد. تمامی این اطلاعات در نگاه اول بسیار جذاب و قابل قبول می آید. ولی حقیقت این است که هر کسی می تواند در هر متنی به دنبال یک طرح و الگوی ریاضی بگردد. رشاد خلیفه در واقع به قدری به کد نوزده معتقد بود, که می خواست هر چیزی در قرآن را در این فرمت بگنجاند. یکی از این موارد تعداد آیات قرآن بود. تعداد آیات قرآن کریم ۶۳۴۸ است. و این عدد به نوزده قابل قسمت نیست. این شاید می توانست خط بطلانی باشد بر نظریه کد نوزده در قرآن. ولی در کمال تعجب, رشاد خلیفه اعلام کرد که دو آیه آخر سوره توبه جزو قرآن نیست و باید از قرآن حذف شود. با حذف این دو آیه, تعدادآیات قرآن ۶۳۴۶ می شود که به نوزده قابل قسمت می شود. این شاید یک مثال جالب از حالتی باشد که غلو کردن در دین باعث گمراهی شده است.

    مثال پنجم, معجزات پیامبر

    در قرآن به روشنی از پیامبر به عنوان بک بشر عادی یاد شده است که به او وحی می شود (۴۱:۶). در واقع خداوند قرآن راتنها معجزه پیامبر عنوان می کند مثلا در ۲۸:۴۸, ۱۷:۵۹, ۱۷:۹۰-۹۳, ۶:۸
    یکی از دلایل این امر این است که معجزه آخرین پیامبر باید برای همه نسلهای بعد از او باشد وبه زمان وابسته نباشد. ولی با اینکه به روشنی قرآن می گوید: "گفتند چرا نظير آنچه به موسى داده شد به او داده نشده است آيا به آنچه قبلا به موسى داده شد كفر نورزيدند", باز هم برای پیامبر صدها معجزه ذکر می شود. مثلا جاری شدن آب از لای انگشتان ایشان برای سیراب ساختن یارانشان و یا احترام سنگها به پیامبر وقتی ایشان از کنارشان می گذشتند. بیان این مطالب ازجانب کسانی که اعجاز قرآن را درک نکرده اند , به عنوان راه حلی است تا اعتقادات سست خود را استحکام ببخشند.

    واقعیت این است که عنوان این مطالب معمولا از جانب دو گروه مردم است: اول عده ای ساده اندیش که دنباله رو نظرات دیگران هستند. گروه دوم اما کسانی هستندکه معتقد هستند برای پیشبرد دین و گسترش اسلام می توان دروغ گفت و به دین شاخ و برگ داد. هر دو این گروه ولی در یک چیز مشترکند: هر دو از قرآن بهره ای نبرده اند. اگر در حقیقت برده بودند, به نشر و گسترش تنها معجزه پیامبر می پرداختند.




    منبع

    پيامبر اسلام (ص) به غير از معجزه قران كريم ، معجزات ديگري نيز داشتند كه تفاوت آنها با قران كريم در اين است كه آنها براي زمان خاصي بودند و مردم اعصار ديگر از درك و دريافت آن بي نصيبند اما قران كريم معجزه جاويد آن حضرت ( ص) است كه براي تمامي اعصار و براي همه انسانها قابل درك و دريافت است .
    مواردي كه نام برديد :-اعجاز در طبیعت ، اعجاز در بدن انسان ، اعجاز در اکتشافات جدید ، کد نوزده در قرآن - از مواردي است كه نياز به بررسي دارد و بدون دليل و مستند صحيح نبايد به عنوان معجزه بدان پرداخت زيرا بي اهميتي و سهل انگاري در خصوص چنين مواردي گاه موجب وهن دين خواهند شد .
    اما در خصوص معجزات ديگر پيامبر (ص) اينطور نيست ، آن حضرت (ص) غير از قران كريم ، معجزات ديگري نيز داشتند كه نمي توانيم منكر اينگونه معجزات ارضيه از ناحيه آن حضرت (ص) باشيم برخي چون شق القمر در خود قران هم ذكر شده است و برخي ديگر از طريق اخبار و نقلها به ما رسيده است كه البته طرق و نقلها بايد بررسي شوند اما قابل انكار نيستند زيرا :
    برخي از آنها در خود قران كريم نيز بيان شده اند مانند معجزه شق القمر و معجزاتي نظير اخبار غيبي يا خبر از آينده : فتح مكه ، پيروزي روم بر فارس و ...
    از نسبت سحري كه كفار دائما به پيامبر (ص) مي دادند معلوم است معجزاتي مي ديدند و نمي پذيرفتند و آن را سحر تلقي مينمودند .


  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۸
    نوشته
    32
    مورد تشکر
    82 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    1



    به گواهی تاریخ ادیان، غلو و زیاده گویی و گزافه سرایی در همه ی ادیان بوده است. در دین اسلام هم غلو و زیاده گویی های فراوانی صورت گرفته که به مرور زمان به اجزاء و ضروریات دین و مذهب تبدیل شده اند. برخی از این گزافه گویی ها در میان اهل تسنن و تشیع مشترک است و برخی دیگر تنها مختص مذهب تشیع است. متاسفانه مذهب تشیع از ابتدای شکل گیری خودش همواره همراه با غلو بوده و مذهب تشیع اثنی عشری کنونی نیز بشدت متاثر از افکار باطل اهل غلو دهه های اول اسلام هستند.

    غلو و گزافه گویی در اسلام در همان روز وفات پیامبر آغاز شد، شاید آنجا که صحابه ی پیامبر بانگ بر آورد که پیامبر فوت نکرده بلکه به آسمان رفته و بزودی باز خواهد گشت را بتوان از اولین غلوهای مسلمانان دانست. در زمان امام علی و در میان شیعیان گروههایی ایجاد شدند که معتقد به الوهیت امام علی شدند و امام علی دستور داد آنان را بکشند. در سده های اولیه زندگی مذهب تشیع، همواره یکی از گروههای تاثیر گذار و فعال شیعی، شیعیان اهل غلو و اهل مفوضه بودند که با شدت به تولید و جعل روایات و گزافه سرایی در پیرامون احوالات ائمه بودند.

    برخی از عقاید باطل و گزافه گویی هایی که امروزه در میان شیعیان وجود داشته و یادگاری از عقاید همان اهل غلو و مفوضه سده های اول میباشد بدین قرار است:

    1 - اعتقاد به عصمت مطلق چهارده معصوم (پیامبر و فاطمه زهرا و علی و دیگر ائمه) از هرگونه گناه و خطا. (حال آنکه بنا به گواهی قرآن، پیامبر انسانی غیر معصوم بوده است)
    2 - اعتقاد به اینکه پیامبر داراری معجزه بوده و امور خارق العاده از وی صادر میشده. (حال آنکه پیامبر بارها در قرآن میگوید که توان معجزه گری ندارد و هیچگونه معجزه ای را به خود نسبت نمیدهد و تمام معجزات منسوب به وی، در ادوار بعدی و توسط مسلمانان جعل شده است)
    3 - اعتقاد به اینکه ائمه دارای توانایی انجام امور خارق العاده و کرامت هستند. (حال آنکه ائمه نیز انسانهای فاقد توانایی های فوق بشری بوده اند)
    4 - اعتقاد به داشتن علم غیب برای پیامبر و ائمه شیعه. (حال آنکه قرآن بارها صراحتا میگوید که پیامبر علم غیب نمیداند و تنها خداست که عالم به غیب است)
    5 - و ....

    همچنین برخی تحریفات و دروغهای تاریخی کوچک و بزرگ دیگر هم در عقاید شیعیان دیده میشود که به تدریج در اعصار بعدی شکل گرفته اند. نظیر:


    1. اعتقاد به وجود نص بر امامت امام علی پس از پیامبر.
    2. اعتقاد به اینکه پیامبر نام دوازده امام را ذکر کرده است.
    3. اعتقاد به اینکه امام علی در کعبه متولد شده است. (حال آنکه در خانه ابوطالب متولد شده)
    4. اعتقاد به اینکه امام علی در حین نماز ضربت خورده است. (حال آنکه وی در حین ورود به مسجد ضربت خورده)
    5. اعتقاد به اینکه فاطمه زهرا ضربت خورده و محسن سقط شده و خود وی نیز بر اثر این ضربت جان سپرده است. (حال آنکه فاطمه زهرا به مرگ طبیعی فوت نموده)
    6. اعتقاد به اینکه تمام ائمه ی شیعیان شهید شده اند، حتی اگر خبری از شهادت آنان نقل نشده باشد و حتی اگر تاریخ گواهی بدهد که آنان به مرگ طبیعی فوت شده اند، آنان باز هم میگویند که همه ی آنان بدون استثناء شهید شده اند. (حال آنکه برخی از ائمه به گواهی تاریخ به مرگ طبیعی فوت شده اند)
    7. اعتقاد به اینکه ائمه زبان حیوانات را میدانند.
    8. اعتقاد به اینکه ائمه پس از مرگ خودشان صدای افرادی را که به آنان توسل میکنند میشنوند و دعای آنان را اجابت میکنند.
    9. ساختن حرم و بارگاه و ضریح مطلا بر قبر ائمه و گزافه گویی در مورد زیارت این اماکن و مقدس شمردن ابنیه ایی که خودشان ساخته اند. (حال آنکه اینکار بشدت از طرف پیامبر نهی شده)
    10. گزافه گویی ها و تحریفات تاریخی فراوان در مورد واقعه ی عاشورا.
    11. ادعای اینکه در حرم و بارگاهی که بر قبر ائمه ساخته میشود، امور خارق العاده ای نظیر شفا یافتن بیماران و گریستن حیوانات و حرکت سنگ برای زیارت کردن حرم و ... رخ میدهد.
    12. اعتقاد به اینکه خدا جهان هستی به خاطر امام علی و فاطمه خلق کرده و اگر هر یک از آنان نبود، جهان هم خلق نمیشد!
    13. ادعای اینکه تمام ائمه پس از مرگ خود به حال تمام شیعیان آگاه و بینا و شنوا هستند و از تمام گفتار و کردار و احوالات شیعیان خود با خبر اند. (حال آنکه تنها سمیع و بصیر به تاکید قرآن، خداست)
    14. ادعای اینکه امام عسکری دارای فرزند بوده است و فرزند او هم اکنون پس از 1000 سال همچنان زنده است و روزی قیام کرده و با براه انداختن جنگ و کشتاری عظیم و ریختن خونهای فراوان، صلح و عدل و داد و اسلام ناب را بر زمین حاکم خواهد کرد و قرآن غیر تحریف شده را با خود می آورد. (حال آنکه امام عسکری فاقد فرزند بوده است)


  8. تشکرها 2


  9. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    برخی از عقاید باطل و گزافه گویی هایی که امروزه درمیان شیعیان وجود داشته و یادگاری از عقاید همان اهل غلو و مفوضه سده های اولمیباشد بدین قرار است:
    1 - اعتقاد به عصمت مطلق چهارده معصوم (پیامبر و فاطمه زهرا و علی ودیگر ائمه) از هرگونه گناه و خطا. (حال آنکه بنا به گواهی قرآن، پیامبر انسانی غیرمعصوم بوده است(
    این مورد مباحث کلامی خاص خود دارد و البته مختص به شیعیان نیز نیست میتوان برای اطلاع بیشتر به مقاله ای از دکتر مجتهد شبستری و در مقابل به ایت الله سبحانی رجوع کرد.

    - اعتقاد به اینکه پیامبر داراری معجزه بوده و امور خارقالعاده از وی صادر میشده. (حال آنکه پیامبر بارها در قرآن میگوید که توان معجزه گریندارد و هیچگونه معجزه ای را به خود نسبت نمیدهد و تمام معجزات منسوب به وی، درادوار بعدی و توسط مسلمانان جعل شده است)

    3 - اعتقاد به اینکه ائمه دارایتوانایی انجام امور خارق العاده و کرامت هستند. (حال آنکه ائمه نیز انسانهای فاقدتوانایی های فوق بشری بوده اند)


    این برداشت مسلما اشتباه هست چون انچه در برخی ایات قران آمده است درباره ی معجزات اقتراحی است که در انجیل نیز عیسی از انجام چنین معجزاتی خودداری میکند .

    بعلاوه در قران نیز در وصف انبیا چنین میخوانیم :
    « [انبیا گفتند] ماجز بشری مانند شما نیستیم لکن خداوند بر هریک از بندگان خود که میخواهد منب مینهد ونیز در توان ما نیست که دلیل (یعنی معجزه ای) نزد شما بیاوریم مگر به اذن خدا و مومنان باید به خدا توکل کنند» ابراهیم۴۴
    در ایه 124 انعام میخوانیم « چون ایتی به سوی ایشان امد گویند هرگز ایمان نخواهیم اورد تا همانند انچه به پیامبران خدا داده شده ،بما نیز داده شود .»
    بنابراین معجزه فقط نزد خداست هیچ یک از پیامبران معجزه ای ندارد جز انکه خدا بدو ببخشد .
    البته نفی این موضوع یعنی نفی معجزات یا بطور ساده تر اعمال خارق العاده یا اتفاقات شگفت انگیز ، فقط و فقط ناشی از جمود فکری است .
    در دنیای معاصر نیز چنین رویدادهای شگفت انگیزی روی داده است برای مثال ریچارد سوین برن استاد فلسفه دانشگاه اکسفورد در کتابش یک فصل را بدین معجزات یا اتفاقات شگفت انگیز در دنیای معاصر اختصاص داده است و انرا بمنزله دخالت مستقیم خدا در طبیعت میشمرد . همچنین ریچارد دواکینز نیز در مقاله ای " از برهانهای شخصی " سخن میگوید و مینویسد ما نباید دلایل ایشان را بپذیریم و در کتابش نیز انرا به سخره میگیرد.
    همچنین کسانی چون ادگار کیسی در سده ی گذشه بوده اند که اعمال شگفت انگیزی داشته اند و پیش گویی ها و غیب گویی هایی در تاریخ علم بطور مستند بنام او ثبت شده است . و شگفت انگیزتر اینکه برخی از اعمال او با انچه در تاریخ درباره پیامبر امده بطور شگفت انگیزی همخوانی دارد.



    4 - اعتقاد به داشتن علم غیب برای پیامبر و ائمهشیعه. (حال آنکه قرآن بارها صراحتا میگوید که پیامبر علم غیب نمیداند و تنها خداستکه عالم به غیب است)
    این نیز مسلما غلط و برداشتی سطحی ، عامیانه و جاهلانه است . افزون برانچه گفته امد باید گفت که مسلما غیب اسمانها و زمین نزد خداست . (مثل معجزات) و قران نیز تصریح میکند که
    « من[خدا] نهان اسمانها و زمین را میدانم» بقره33
    « بگو من به شما نمیگویم که گنج های خدا نزد منست و از غیب خدا اگاهم» انعام50
    «ای محمد بآنها(=مشرکان) بگو من سود و زیانی در این امر ندارم مگر آنچه خدا بخواهد. اگر غیب می‌دانستم هم جلب خیر می‌کردم و هم بدی را از خویش دفع می‌ساختم. من جز داعی حق برای مؤمنین نیستم». اعراف 188
    « و کلید های غیب نزد خداست و کسی جز خدا بران اگاه نیست» انعام 59 همچنین ایه 65 سوره نمل

    دیگر پیامبران نیز اگاهی خود را به غیب نفی میکنند چنانکه در سوره هود ایه 31 از قول نوح نبی ذکر شده است

    این ایات اتصاف ذاتی به این صفت را منحصر بذات خداوندی بیان میدارد و هرگز منافاتی ندارد که سلسله جلیله انبیا و اوصیا به موهبت خداوند دارای چنین علمی نباشند مراد از همه اینها انست که انها خود وبدون موهبت پروردگار دارای این علم نیستند و دریگر اینکه در شئون زندگی شخصی خود اگاهی ندارند البته خداوند در اموری پیغمبر و امامان را به مغیبات اگاهی میدهد به عبارتی ساده تر خداوند هرکس را بخواهد از غیب اسمانها و زمین باخبر میکند .(مثل معجزات) چنانکه خداوند درباره پیامبرش میفرماید :

    «این از خبرهای غیب است که آن را از راه وحی بتو می‌رسانیم».ال عمران 44
    « اینها از خبرهای غیب است که بتو وحی میکنیم»هود49
    از اینرو در ایه 50 سوره انعام در ادامه میخوانیم « که من تابع وحی ام»
    و نیز میخوانیم که :«این از خبرهای غیب است که آن را از راه وحی بتو می‌رسانیم».حشر26

    «خداوند آگاه کنندة شما بر غیب نیست ولی (برای این کار) پیامبران خود را برمی‌گزیند»العمران 164



    و همچنین میخوانیم « دانای نهان، که کسی را بغیب خویش آگاه نسازد جز آنکس که برسالت خود برگزیده باشد» جن 26




    برای همین غیب گویی های و غیب دانی های بسیاری از پیامبر صادر شده است :
    محمد بن اسماعیل بُخاری در صحیح خود ضمن کتاب «الجِهادُ و السِّیَر» از قول رسول اکرم خبر می‌دهد که ترکان مغول به سرزمین مسلمانان یورش می‌آورند و علائم و نشانه‌های آنان را یاد می‌کند با اینکه بخاری نزدیک به 350 سال پیش از ترکان مزبور وفات یافته است زیرا بخاری در سال 256 هجری قمری رخت از جهان بر بست و مغولان در قرن هفتم هجری به بلاد اسلامی حمله‌ور شدند و سپس به سرداری هولاکو به بغداد که مرکز خلافت بود یورش بردند.
    نصِّ حدیث پیامبرr در صحیح بخاری تحت عنوان «بابُ قِتاِل التُّرک» چنین آمده است :
    «..... قالَ رَسُولُ اللهِ r : لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّی تُقاتِلُوا التُّرکَ، صِغارُ الأَعیُنِ، حُمُرُ الوُجُوهِ، ذُلَفُ الأُنُوفِ، کَأَنَّ وجُوهُهُم المَجانُّ المُطرَقَة». (صحیح بخاری، الجزء الرابع، صفحه 52)
    یعنی : رسول خدا فرمود : رستاخیز بپا نمی‌شود تا آنکه شما مسلمانان با ترکان کارزار کنید که چشمانی کوچک و چهره‌هایی قرمز و بینی‌هایی کوتاه و پهن دارند، چهره‌های آنان به سپر‌هایی می‌ماند که چکّش خورده است (دارای صورت‌های گِرد و پهن هستند)». این حدیث شریف در دیگر کتب صحاح نیز آمده است. بعنوان نمونه به : صحیح مسلم، الجزء الرابع (کتاب الفتن و أشراط الساعة)، صفحه 2233 حدیث شماره 65 نگاه کنید.


    ششصد و چند سال پس از این پیشگویی، صوفی معروف : نجم الدین رازی که خود در روزگار حمله مغول می‌زیسته در کتاب «مِرصادُ العِباد» می‌نویسد :
    «در تاریخ شهور سنة سبع و عشر و ستماثه لشکر مخذول کفّار تتار – خَذَلَهُمُ اللهُ و دَمَّرَهُم – استیلا یافت بر آن دیار و آن فتنه و قتل و فساد و أَسروهَدم و حَرق که از آن مَلاعین ظاهر شد در هیچ عصر در بلاد کفر و اسلام کس نشان نداده است و در هیچ تاریخ نیامده الاّ آنجا خواجهu از فتنه‌های آخر الزّمان خبر باز داده است : «لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّی تُقاتِلُوا التُّرکَ و هُم قومٌ صِغارُ الأَعیُنِ حُمُرُ الوُجُوهِ، ذُلَفُ الأُنُوفِ کَأَنَّ وُجُوهُهُم المَجانُّ الُمطرَقَة» صفت این کفّار مَلاعین کرده است و فرموده که قیامت بر نخیزد تا آنگه که شما با ترکان قتال بکنید قومی که چشم‌های ایشان خرد باشد و رویشان سرخ و بینی‌های پهن و رویشان همچون پوست سپر در کشیده و بعد از آن فرموده است (وَ یَکثُرُ الهَرجُ قیلَ یا رسولَ اللهِ و مَا الهَرجُ قالَ القَتلُ القَتلُ) فرمود که : قتل بسیار باشد. به حقیقت این واقعه آنست که به نور نبوّت، خواجهu پیش از ششصد و اند سال باز دیده است. قتل از این بیشتر چگونه بُوَد که از دَرِ ترکستان تا دَرِ شام و روم چندین شهر و ولایت قتل و خرابی کردند تا از یک شهر ری که مولِد و منشأ این ضعیف است قیاس کرده‌اند که کمابیش هفتصد هزار آدمی به قتل رسیده است». (مرصاد العباد، چاپ تهران، صفحة 8-9) » نقل شد از خیانت در گزارش تاریخ


    مورخان دیگر نیز نوشته اند : نخستین خلیفه ای که ترکان را به امور اداری گماشت معتصم عباسی بود، و ترکان بودند که متوکل را به تقل رساندند
    و این امر گفتار پیامبر را تصدیق میکند که طبرانی به سندی نیکو از ابن مسعود روایت کرده که انحضرت فرمود : « اترکو الترک ما ترکوکم، فان اول من یسلب امتی ملکهم و ما خولهم الله بنو قنطورا» یعنی : تا گاهی که ترکان متعرضتان نشده اند متعرشان نشوید زیرا نخستین کسی که سلطنت و مواهب خداوندی را از امت من میستاند همین ترکانند.تاریخ خلفا/28
    نیز در حدیث امده : امت مرا گروهی پهن چهره ، کوچک چشم ، سه بار مورد حمله قرار دهند و تا جزیره العرب انها را تعقیب کنند. در هجوم نخست هرکه از انها بگریزد نجات یابد و در دومین برخی نجات یافته و برخی هلاک شوند و در سمین حمله همه را قلع و قمع کنند. عرض شد یا رسول الله انها کیانند؟ فرمود : ترک، و انچنان بر امت من چیره شوند که اسبهاشان را بر درب مساجد مسلمین ببندند(کنزالعمال حدیث 31073 ) و چنین شد

    به علاوه کتب سیره نیز مشحون از این غیب گوییهاست که برای نمونه چند نمونه را برمیشمرم:


    مثلا هنگام واقعه موته پیامبر در مدینه بود و حضرت وقایع جنگ را و اینکه اکنون چه کسی بشهادت رسید خبرمیداد با وجود اینکه بین موته و مدینه یک ماه راه بود. (این امر برای برخی انسانهای عادی نیز گزارش شده)


    در همین کتب ذکر شده است که گاه پیامبر پیش از انکه کسی سوالش را مطرح کند میفرمود : سوالی داری خود مطرح میکنی یا من بگویم و سپس شرحش را میداد.


    و اصولا بسیاری از مشرکان اینچنین مسلمان شدند مثل عمیربن وهب عمير بن وهب جمحى يكى از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان بود و از مردان شرور و بى‏باكى بود كه عده سپاه اسلام و تجهيزات آنها را پيش از شروع جنگ بدر بقريش میگفت .

    عمير بن وهب پسرى داشت بنام وهب كه در جنگ بدر بدست رفاعة بن رافع اسير شده بود.

    پس از اينكه عمير از جنگ بدر بازگشت و چند روزى از ورود او بمكة گذشت روزى با صفوان بن امية در حجر اسماعيل نشسته بودند و بر كشتگان بدر تأسف ميخوردند و بياد آنها آه سرد از دل ميكشيدند.
    صفوان گفت: اى عمير بخدا سوگند پس از كشته شدن آن عزيزان ديگر زندگى براى ما ارزش و لذتى ندارد. عمير گفت: آرى بخدا راست گفتى و اگر من مقروض نبودم و ترس بى سرپرست شدن عيال و فرزندانم را نداشتم همين امروز بمدينه ميرفتم و انتقام خود و همه قريش را از محمّد ميگرفتم و او را ميكشتم، زيرا پسر من در دست آنها اسير است و من براى رفتن بمدينه بهانه خوبى دارم، صفوان گفت: قرضهائى كه دارى من پرداخت آنرا بعهده ميگيرم و عائله‏ات نيز مانند عائله خود سرپرستى و اداره مى‏كنم ديگر چه مى‏خواهى؟
    عمير گفت: با اين وضع من حاضرم و بدنبال اين كار ميروم مشروط بر آنكه جز من و تو از اين جريان كسى آگاه نشود! بدنبال اين قرارداد و گفتگو عمير برخاست و بمنزل آمده شمشيرش را تيز كرده و لبه آنرا زهر داد و آنرا با خود برداشته بمدينه آمد.
    عمر بن خطاب با جمعى در مسجد مدينه نشسته بودند و از جريان جنگ بدر و نصرتى كه خداى تعالى نصيب مسلمانان كرد صحبت ميكردند بناگاه چشم عمر بدم در مسجد افتاد و عمير بن وهب را مشاهده كرد كه شمشيرى حمائل كرده از شتر خود پياده شد.
    فرمود: او را پيش من بياور.
    سول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پس چرا شمشير بگردن خود آويخته‏اى؟
    عمير گفت: روى اين شمشيرها سياه باد، مگر اين شمشيرها بكار ما خورد!؟
    حضرت فرمود: راست بگو براى چه آمدى؟
    گفت: براى همين كه گفتم.
    رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (اكنون من بگويم براى چه آمدى) تو و صفوان بن امية در حجر اسماعيل با هم نشستيد و راجع بكشتگان بدر سخن گفتيد، تو گفتى:
    اگر مقروض نبودم و ترس بى‏سرپرست شدن عائله‏ام را نداشتم هم اكنون ميرفتم و محمّد را مى‏كشتم، صفوان متعهد شد كه قرضت را ادا كند و عيالت را سرپرستى كند تا تو بدين شهر بيائى و مرا بكشى! ولى بدانكه خداوند ميان من و تو حائل است و مرا حفظ مى‏كند! عمير (سر تا پا گوش شده بود و سخنان رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه عين حقيقت بود كلمه بكلمه مى‏شنيد و چون سخنان آن حضرت بپايان رسيد بدون تأمل پيش رفته) گفت:
    گواهى ميدهم كه تو رسول خدا هستى ... و ما تا كنون تو را در مقابل خبرهائى كه از غيب و از آسمان ميدادى تكذيب مى‏كرديم ... و اينكه اكنون خبر دادى جريانى بود كه جز من و صفوان ديگرى از آن اطلاع نداشت. سیره ابن هشام ،ج‏2،ص:59



    1

    ادامه دارد

    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۸/۱۱/۲۴ در ساعت ۱۴:۳۴


  10. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    1,002
    مورد تشکر
    1,397 پست
    حضور
    12 ساعت 25 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    1
    گالری
    0



    فقط مهمترین گفته های (ادعا) ایشان مورد بررسی قرار میگرد



    1. اعتقاد به وجود نص بر امامت امام علی پس از پیامبر.
    البته براداران سنی زحمت بسیار کشیده اند و مثلا لفظ "مولای" را به "دوست" برگردان کرده اند تا از احادیث بیشماری که این امر را دلالت میکرد هایی یابند هرچند معاویه و حتی عمر بن خطاب نیز این امر را هریک به نوعی تصریح کرده اند که در شرح ابن ابی الحدید به نقل از تاریخ بغداد ذکر شده است

    اعتقاد به اینکه امام علی در کعبه متولد شده است. (حال آنکه در خانه ابوطالب متولد شده
    البته اگر این مورد از گزافه گویی ها ست پیش از هرکس سنیان به ان معتقد بوده اند چنانکه
    "حاکم نیشابوری(از دانشمندان سنی متوفی در405) در "مستدرک 3/483" خود مینویسد: اخبار در حد تواتر به ما رسیده که فاطمه بنت اسد امیرالمونین علی بن ابی طالب – کرم الله وجهه- را در جوف کعبه به دنیا اورده است.
    شهاب الدین سید محمود الوسی از علمای مشهور سنی و صاحب تفسیر کبیر، در شرح این بیت عبدالباقی العمری " انت العلی الذی فوق العلی@ ببطن مکه عند البیت اذ وضعا" گفته است : این که امیرالمونین –کرم الله وجهه- در درون کعبه تولد یافته است شهرت جهانی دارد و در کتب شیعه و سنی نقل شده است .
    علامه امینی در الغدیر نیز نام 50 نفر از مشاهیر شیعه و 16 تن از دانشمندان معتبر اهل سنت را نام می برد که ولادت امام علی را در کعبه مسلم گرفته اند: از جمله : مسعودی در مروج الذهب. سبط جوزی حنفی در تذکره الخواص. ابن صباغ مالکی در فصول المهمه. نورالدین حلبی شافعی در السیره النبویه. شلبنجی در نورالابصار. ترمذی در مناقب و حام نیشابوری در مستدرک.

    [QUOTE]
    اعتقاد به اینکه امام علی در حین نماز ضربت خورده است. (حال آنکه وی در حینورود به مسجد ضربت خورده)
    [/QUOTE
    در اینباره تواریخ متفاوت نوشته اند برای مثال ابن قتیبه دینوری درالامامه و سیاسه اورده است :« وقتى كه آن روز فرا رسيد، روز جمعه، 10 روز از رمضان باقى مانده سال چهل هجرى، آن دشمن خدا بيرون آمد، و در راه على كه براى نماز صبح مى‏رفت نشست. وقتى كه على براى نماز از خانه بيرون آمد، ابن ملجم به طرف على پريد و گفت: حكم از آن خداست نه از آن تو، و ضربه‏اى با شمشير بر پيشانى على زد. على گفت: به خداى كعبه رستگار شدم.» ص 184 همینطور که میبینیم در اینجا جلوی خانه ی حضرت ذکر شده است . برخی مورخان مثل طبری قبل از نماز جلوی درورودی مسجد ذکر کرده اند برخی دیگر بعد از نماز ذکر کرده اند
    برخی نیز مثل صاحب کتاب الفتوح چنین اورده اند :« پس، آن ملعون شمشير از او بستد و در مسجد شد. جماعتى هنوز در مسجد خفته بود. خويش را در ميان ايشان انداخت و بخفت. امير المؤمنين خفتگان را مى‏گفت.برخيزيد، الصّلاة الصّلاة. پس، به محراب آمد و بايستاد و تحريمه نماز بست و قرآن خواندن آغاز نهاد.چون به ركوع شد و برآمد و سجده كرد و باز نشست و خواست كه ديگر نوبت سجده كند، آن ملعون فرصت يافته شمشير بر فرق مبارك آن حضرت فرود آورد. اتّفاقا آن زخم بر جايى رسيد كه در روز جنگ خندق عمرو بن عبد ود شمشير زده بود. چون آن ملعون آن زخم بزد، بگريخت و از مسجد بيرون آمد. امير المؤمنين از آن ضربت سخت رنجور شده بيفتاد. مردمان درآمدند و امير المؤمنين را بدان حالت بديدند، سخت غمناك شدند. چون نماز فوت مى‏شد، حسن بن على فرا پيش آمد و دو ركعت نماز بامداد بگزارد.» الفتوح 753
    بهرحال از دید شیعه این مطلب حتمی است



    1. اعتقاد به اینکه فاطمه زهرا ضربت خورده و محسن سقط شده و خود وی نیز بر اثر اینضربت جان سپرده است. (حال آنکه فاطمه زهرا به مرگ طبیعی فوت نموده)
    خب در اینباره هم بهتره که به این ادرس رجوع کنند :
    http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=55
    و شرح این واقعه را در کتب اهل سنت ببینند



    1. ادعای اینکه امام عسکری دارای فرزند بوده است و فرزند او هم اکنون پس از 1000سال همچنان زنده است و روزی قیام کرده و با براه انداختن جنگ و کشتاری عظیم و ریختنخونهای فراوان، صلح و عدل و داد و اسلام ناب را بر زمین حاکم خواهد کرد و قرآن غیرتحریف شده را با خود می آورد. (حال آنکه امام عسکری فاقد فرزند بوده است)
    البته ایشان نگفته اند در کجا گفته شده که امام عسکری فرزندی نداشتند .(پیش از این من یه جا دیدم که با بردداشت سطحی و اشتباه از یک روایت گفته بود که فرزند امام عسکری در کودکی بدست سربازان شهید شده . که این دوستمون از این امر هم فراتر رفته)
    بهرحال تولد امام دوازدهم از دید همه ی شیعیان اثنی عشری امری حتمی است .
    همچنین برخی علمای اهل سنت نیز بر زنده بودن امام مهدی با شیعیان هم عقیده و هم رای و رویکردند:
    1- محمد بن یوسف بن محمد گنجی شافعی. درکتاب البیان فی الاخبار صاحب الزمان.
    2- کمال الدین محمد بن طلحه شافعی در کتاب مطالب السول فی مناقب الرسول
    3- نورالدین علی بن محمد بن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه فی معرفه الائمه
    4- محیی الدین بن العربی در کتاب الفتوحات المکیه
    5- احمدبن ابراهیم بلاذری در کتاب الحدیث المتسلسل
    6- عبدالله بن احمد معروف به ابن الخشاب در کتاب تواریخ موالید الائمه و وفیاتهم
    7- یوسف بغدادی حنفی معروف به سبط ابن الجوزی در کتاب تذکره الخواص
    فرق شیعیان با اهل سنت اینست که اهل سنت معتقدند امام مهدی از نسل علی و فاطمه در اخرالزمان متولد میشود والبته من ندیدم که اهل سنت وجود فرزند برای امام حسن عکسری را منکر شوند هرچند از تازیان وهابی برمی اید.

    ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۸/۱۱/۲۴ در ساعت ۱۸:۲۵


  11. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۸
    نوشته
    3,458
    مورد تشکر
    8,723 پست
    حضور
    56 روز 19 ساعت 8 دقیقه
    دریافت
    131
    آپلود
    0
    گالری
    13



    نقل قول نوشته اصلی توسط باقرخان نمایش پست
    1 - اعتقاد به عصمت مطلق چهارده معصوم (پیامبر و فاطمه زهرا و علی و دیگر ائمه) از هرگونه گناه و خطا. (حال آنکه بنا به گواهی قرآن، پیامبر انسانی غیر معصوم بوده است)
    همانگونه كه دوست بزرگوارمان جناب ام ام جي فرمودند اين مساله را در بخش و انجمن مربوطه مطرح كنيد و در آن بخش هم كلي گويي نكنيد ، گواه قرانيتان را بيان كنيد تا قابل بحث باشد . متاسفانه در خصوص قران كريم به اندازه يك كتاب پيش پا افتاده هم دقت نمي شود بدون مقدمات وارد هر علمي بشويم از آن بهره اي نميبريم و در مورد قران كه ضال و مضل هم خواهيم شد .
    نقل قول نوشته اصلی توسط باقرخان نمایش پست
    توان معجزه گری ندارد و هیچگونه معجزه ای را به خود نسبت نمیدهد
    بله پيامبر خود را تابع وحي ميداند در همه امور چه معجزه آوردن ، چه امور ديگر اما اين دليل نمي شود كه شما از اين بيان برداشت كنيد ايشان (ص) معجزه غير قراني نداشته اند .
    معجزات دو گونه اند :
    معجزاتي كه جنبه تخويف و انذار و روشنگري براي مردم را دارد و اين همان است كه قران آنرا تاييد مي نمايد :...و ما نرسل بالآيات الا تخويفا
    و دوم معجزاتي كه اقتراحي بودند و كفار معاصر پيامبر (ص) هر چه به ذهنشان مي رسيد را درخواست ميكردند و پيامبر بودن آن حضرت (ص)را منوط به آوردن آن معجزه پيشنهادي مي نمودند . در واقع بي اعتنايي به اين معجزات اقتراحي به نفع خود كفار بود زيرا اگر معجزه اي درخواست شود و پس از ارائه آن ايمان نياورند مستوجب عذاب الهي خواهند شد
    بنابراين آنچه در عدم ارائه معجزات از قران كريم استدلال مي كنيد ناظر به اين بخش است نه بخش اول كه اساسا از لوازم نبوت و تشويق و انذار مردم است .1
    در مورد نقلهايي كه از معجزات پيامبر (ص) خبر ميدهند بايد بررسي صحيح و دقيق صورت گيرد تا سره از ناسره مشخص شود و جعلياتي به نام معجزات ، به آن حضرت (ص) نسبت داده نشود اما نفي تمامي معجزات غير قراني به دليل مسلمات تاريخي ، قابل دفاع نيست .
    در مورد علم غيب نيز همانطور كه جناب ام ام جي فرمودند ، اينكه قران از زبان پيامبر (ص) مي فرمايد بگو من علم غيب نمي دانم علم استقلالي است وگرنه قران كريم خود پر از نمونه هاي علوم غيبي است كه خداوند به پيامبر (ص) آموخته است و كفار نيز براي دانستن ارتباط آن حضرت (ص) با خداوند به راهنمايي يهود ، سوالاتي از ايشان ميكنند كه تنها راه پاسخ بدانها ارتباط با غيب است يعني ارتباط با خداوندي كه غيب مي داند ، حال چه منافاتي دارد كه خداوند هر امري از غيب را كه بخواهد به پيامبر ش اطلاع دهد ؟ چگونه است كه حضرت عيسي (ع) به بيان قران كريم از ذخاير پنهان در خانه هاي مردم اطلاع دارند و خبر مي دهند اما پيامبر اسلام (ص) از علم غيب بي بهره اند ؟
    نكته ديگر اينكه " ال " در كلمه الغيب را بايد بررسي نمود كه به چه معناست ؟ آيا به معناي استغراق نيست و مراد از الغيب ، اطلاع و علم به تمامي غيب نيست ؟ در اينصورت آيا مراد از "لا اعلم الغيب " اين نيست كه من همه غيب را نمي دانم - كه سخن درستي است زيرا هر آنچه خداوند در اختيار ايشان قرار دهند مي داند - و اين جمع ميان آيات قران كريم و ادعاي ماست .
    ______________

    1. تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 190.
    ویرایش توسط هدی : ۱۳۸۸/۱۱/۲۴ در ساعت ۱۸:۴۱


  12. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۸
    نوشته
    32
    مورد تشکر
    82 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    1



    قصد بنده از مطرح کردن برخی گزافه گویی ها و غلو های رایج در میان مسلمانان و خصوصا شیعیان این نبود که بخواهم بحث تفصیلی در مورد هر کدام از آنها را در اینجا مطرح کنم. رسیدگی به این مسائل خارج از بحث سرنگار است. قصد بنده این بود که نمونه های دیگری از غلو و گزافه گویی در اسلام و تشیع را بیان کنم.

    اما تا جاییکه بنده میدانم تا کنون بحثهای خوبی در این سایت در مورد اعتقاد به عصمت و علم غیب پیامبر و ائمه و توانایی معجزه گری آنها و ... شده است و تا جاییکه بنده مطالعه کرده ام، پاسخگویان سایت نتوانسته اند جوابی شایسته به سوالات و شبهات باشند.

    در مورد اینکه امام علی در کجا ضربت خورده است، به این تاپیک مراجعه کنید:
    امام علی(ع) در هنگام ورود به مسجد به شهادت رسیده است, نه در محراب مسجد

    http://www.askquran.ir/showthread.php?t=18321

    در این تاپیک نشان داده ام که امام علی در حین ورود به مسجد و حالتی خارج از حال نماز ضربت خورده است و تا کنون هم کارشناسان سایت جوابی شایسته در آنجا نداده اند و ترجیح داده اند که سکوت نمایند. اگر پاسخی دارید، در همانجا مرقوم فرمایید.

    در مورد برخی موضوعات دیگر نظیر ولادت امام علی در خانه ی ابوطالب و ... هم به تدریج بنده در همین سایت تاپیکهایی خواهم زد و مستنداتی ارائه خواهم نمود.


    موضوع انتشار برخی عقاید شیعیان اهل غلو و اهل تفویض به میان دیگر گروههای شیعه امری است که قابل انکار نیست و همگان قبول دارند که گزافه گویی های آنان به منابع روایی و کلامی شیعیان اثنی عشری هم راه یافته و امروزه هم بدون شک برخی از معتقدات شیعیان اثنی عشری همان عقاید باطل شیعیان غالی است. بنده هم اشاره ای به برخی از همان گزافه گویی های شیعیان غالی که امروزه در میان شیعیان اثنی عشری هم وجود دارد کردم.

  13. تشکرها 2


صفحه 1 از 3 123 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ۞❀۞❀۞آشنایی با شهید فرانسوی دفاع مقدس۞❀۞❀۞
    توسط seyed yasin در انجمن برگی از دفتر زندگی ( زندگی نامه و خاطرات شهدا)
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: ۱۳۹۳/۰۶/۰۴, ۰۷:۵۶
  2. ▐★♥★ ▐داستان هایی از سیرت حضرت امام رضا (ع)▐★♥★ ▐
    توسط ║★║فاطمی║★║ در انجمن اهل بیت و ائمه در قرآن
    پاسخ: 24
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۷/۰۷, ۱۷:۳۸
  3. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۷/۰۲, ۱۱:۲۲
  4. نامه ی زن آمریکایی به زنان ودختران مسلمان
    توسط خادمة المهدی در انجمن حجاب و پوشش اسلامي
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۶/۲۸, ۱۴:۴۷

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود