-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۱۹ #21
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
مثل ایّوب
برای شفا يافته : زين العابدين نجار
ابتدا سوز به چشمانم آمد. درست مثل آنکه سیخ داغی توی آن فرو کرده باشند.
بعد تاری بود و تیرگی و کوری. کمکم فلج پاها و اسیر شدن در زندان چرخ و عصا شد قوز بالای قوز و این تمامی درد نبود.
زبانم هم قدرت تکلّمش را از دست داد و اختلال حافظه نیز به سراغم آمد. گویی ایّوب بودم و خدا صبرم میآزمود. کلکسیونی از درد شده بودم و این برای من که کارم عکاسی بود و به چشم و پا و زبان نیاز داشتم، خیلی سخت بود. اینکه یک عکاس نتواند دوربین به دست بگیرد و در مراسمهای مختلف به این سو و آن سو بدود و با این و آن حرف بزند ، به معنی بیکاری بود و مرگ. امّا من نیک میدانستم که ناامّیدی مرگ زودرسی است که باید از خود برانمش. دکترها از درمان ناامّید شده بودند و جوابم کرده بودند . امّا من تکیه گاه بزرگی داشتم . خدا .
با امّید به عنایت خدا و بهبودی و شفا ، برای آنکه روحیه ام را از دست ندهم ، هر روز بر ویلچر مینشستم و خود را به مغازه میرساندم و سرم را گرم کار میکردم ، تا احساس غم انگیز یاس قلبم را نفشارد و هجران این درد خانمانسوز بار غمم را سنگین تر نسازد . در این زندان تیره تنهایی و غم، به انتظار مفری از روشنایی بودم . نسیمی از امّید که با وزیدنش ، ابر تیره ای را که افق سعادتم را سایه کرده است ، از آسمان زندگیام بتاراند .
در این دلگیری و ملال ، خیزآب خاطره ای دور مرا به کام خویش کشانید و یاد سفری کهنه، امّیدی نو را در دلم پروراند . بیاد سالها قبل افتادم که به قصد زیارت و عکاسی مسیر شیراز تا مشهد را با دوچرخه رکاب زدم و خاطرات خوشی را در ذهن خود و در چشم دوربین ثبت کردم .
از یادآوری این خاطره ، اشک به چشمهایم میآید . پلکهایم را میبندم و به ابر اشکم فرصت بارش میدهم. خیال یادهای دعا و زیارت مرا به خویش مشغول میسازد و از یادآوری این خیالهای شوق انگیز است که خواب به پشت چشمانم میآید .
در این حالت میان خواب و بیداری ، نوري را میبینم كه از آسمان به سمت زمين میآید و در برابرم میایستد و صدايي از ميانه آن مرا خطاب قرار میدهد :
- رویایی که میبینی صادقه است و شفای تو در مشهد رقم خواهد خورد .
با سراسیمگی چشمهایم را میگشایم . نور از برابر نگاهم گم میشود و دوباره تاریکی جای آن را پر میکند . یک شادی گنگ و مبهم همراه با یک نوع اضطراب و دلواپسی در وجودم ایجاد میشود .
- تردیدی نیست . باید راهی شوم . امام مرا طلبیده است .
***
وقتی وارد حرم میشوم ، هوا پر است از همهمه و ذکر و صلوات و دعا . بوی تند و مطبوع عود هم فضا را عطرآگین کرده است . ویلچرم را کنار پنجره فولاد قرار میدهم و با همه وجود به خواندن دعا مشغول میشوم. نمیدانم چه زمانی را به این حالت هستم که خستگی بر من غلبه میکند و پلکهای خسته ام روی هم می افتند . ناگهان صدایی مرا به نام میخواند :
- زین العابدین برخیز .
تقلا میکنم که از روی چرخ برخیزم ، امّا نمی توانم . دوباره مرا مخاطب قرار میدهد و با صدایی بلندتر میگوید :
- برخيز.
با حسرت و درد میگویم :
- : نمي توانم.
اینبار با تحکم بیشتری میگوید :
- سعی کن . باید بتواني .
بخود تكاني میدهم و خود را از اسارت چرخ میرهانم . میخواهم بر روی پاهایم بایستم ، امّا آنها قدرت نگهداری تن را ندارند . بر زمین میخورم و از خواب بیدار میشوم . عده ای از مردم گردم را گرفته اند و با حسرت و اندوه نگاهم میکنند . کسی جلو میآید ، زیر بغلهایم را میگیرد ، مرا از زمین بلند کرده و بر روی ویلچر مینشاند . از او تشکر میکنم و نگاهم را از سیمای پر لبخندش به صحن حرم و به پرواز کبوتران و به گنبد و پرچم سبزی که در بالای آن با وزش آرام نسیم میرقصد ، میکشانم .
بهیکباره فهم رویایی که دیده ام به ذهنم میآید و از اینکه می توانم مردم را و صحن و گنبد و حرم و پرواز کبوتران را ببینم ، غرق در شگفتی میشوم . صدای صلوات مردم در فضای پر عطر صحن میپیچد و مرا بخود میآورد. از جا بر می خیزم و با شادی و شعف فریاد بر می آورم :
- من شفا گرفته ام . می توانم ببینم . می توانم روی پاهای خود بایستم .
جمعیت با صلوات و تکبیر مرا در حصار خویش قرار میدهند و بر دستهایشان بالا میبرند . بی آنکه از خویش اراده ای بخرج بدهم ، در امواج دستهای آنان به جلو میروم . لحظاتی بعد در دفتر شفایافتگان نشسته ام و شرح آنچه بر من رفته است را برای مسئول دفتر واگو میکنم .
یکسال بعد نذرم را ادا میکنم و مسیر فسا تا مشهد رابا دوچرخه طی میکنم . بی آنکه دردی حس کنم و یا ناتوانی به سراغم بیاید . این همه از شفاعت امام رضا (ع) و عنایت خاص خداست و تا عمر داشته باشم خاطره آن را از یاد نخواهم برد .
[گواهی پزشکی ۱ :
گواهی میشود که آقای زین العابدین نجار بدلیل فلج شدید طرف چپ بدن که ناشی از ضایعه مغزی بوده و تاریخ 20 / 12 / 1372 برای وی اتفاق افتاده ، تحت نظر اینجانب قرار گرفت ، در معاینه نخست مشخص شد ، علاوه بر فلجی سمت چپ ، تاری دید چشم ، شدید است و اختلال نسبی در حافظه و سنگینی تکلم نیز در وی مشهود است ، ضمنا پس از عکسبرداری از مغز بیمار mrt نرمال نبود . بیمار تحت درمان قرار گرفت و برای حرکت وی ، ویلچر و واکر در نظر گرفته شد .
دکتر علیرضا نیک سرشت – متخصص مغز و اعصاب
شماره نظام پزشکی : 26737 ]
***
[گواهی پزشکی ۲:
اینجانب دکتر خانی علی نژاد( شماره نظام پزشکی24786 ) از مدتها قبل آقای زین العابدین نجار فرزند غلام ساکن فسا را میشناسم و در دهه فجر سال 1372ایشان را در مراسم مختلف و راهپیمایی ها در حال عکاسی ، صحیح و سالم و فعال میدیدم ، ولی اواخر اسفند ایشان را روی صندلی چرخدار نشسته در گوشه مغازه اش دیدم و از حالش با خبرشدم و درجریان بیماری و معالجاتی که تا آن زمان انجام داده بو.د قرار گرفتم و بسیار تاسف خوردم . بخصوص که هنوز برای فلج شدن خیلی جوان بود .بعد از آن هر زمان که از جلوی عکاسی ایشان رد میشدم ، ایشان را اندوهگین نشسته بر صندلی چرخدار میدیدم و غصه میخوردم . امّا روز 17/ 6 / 73 که طبق معمول در مطب مشغول ویزیت بیماران بودم که آقای نجار را سالم و هیجان زده روبرویم دیدم و اشک شوق و حیرت دیدگانم را فرا گرفت و در همان حال معاینه اش کردم و این گواهی صحت را در حالی مینویسم که اشک ، چشمانم را همچنان در بر گرفته است .
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۰ #22
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
هدف اصلی زیارت امام رضا(ع) چیست؟
زیارت امام رضا ، هدف و فلسفه ای جای از زیارات ائمه دیگر ندارد . زیارت همه ائمه دارای فلسفه و حکمت های بسیار است.
امامان، اولیاى خدا، انسان هاى والا، شهیدان و صدّیقان مثل آینه اند.
ائمّه، ملاک و معیارند، الگو واسوه اند .ایستادن در برابر آیینه هاى فضیلت نما، «رذیلت»ها را مى نمایاند .قرار گرفتن در مقابل آیینه هاى کمال، «نقص»ها را نشان مى دهد.
«زیارت»، نوعى حضور در برابر آینه است.
زیارت، خود را به «میزان» عرضه کردن ، خود را به «محک» زدن و خود را با «الگو» و «مدل» سنجیدن است..
وقتى در برابر معصوم و امام شهید قرار مى گیریم و در مزار پیشوایان دین، با شناخت و بصیرت حضور مى یابیم و مى دانیم که اینان، کمال مجسّم و عینیّتِ فضیلت و جلوهاى نور خدا و چشمه هاى فیض ربّ و تبلورى از ایمان و خلوص و عبودیّت و پاکى اند، عظمتِ آنان ما را متوجّه نقایص مان مى کند و پاکى آنان، ما را با آلودگى هایمان آشنا مى سازد.
معنویّت و روحانیّت آنان، ما را به مادیّت و دنیاگرایی مان واقف مى گرداند.
«طاعتِ» آنان، معصیت ما را آشکار، نورانیّت آنان، تاریکدلى ما را روشن، صفاى آنان، غَلّ و غشّ ما را فاش، خداترسى آنان، هواپرستىِ ما را بر ملا و تعالى روح و رتبه والایشان، تنزّل مقام ما را نمایان مى سازد.
«زیارت»، زمینه ساز این تقابل و تقارن و مقایسه و محاسبه است . تا این سنجش انجام نگیرد، به کاستی هاى اخلاقى و ضعف هاى معنوى خود واقف نخواهیم شد. براى همین است که زیارت را قرار گرفتن در برابر آینه مى دانیم.
امامان، که «انسان هاى برتر»اند، شخصیّتى دارند که حدّ و مرز تعالى انسان را نشان مى دهند. انسان کامل بودن آنان، به ما نشان مى دهد که تا کجا مى توان پر کشید و کمال یافت.
به زیارتِ این اسوه ها رفتن، ما را به قلّه اى که باید برسیم، به حدّ و مرزى که باید قدم بگذاریم و به مرتبه اى که باید نایل شویم، «راهنمایى» مى کند.
در تعبیراتى که در زیارتنامه ها آمده، نشان دادن حدّ و مرز را مى توان دید. از امامان معصوم، با کلمات و عناوینى یاد شده که در این باب، بسیار راهگشاست.
مفاهیم و تعبیراتى همچون: «آیه»، «بیّنه»، «حجّت»، «گواه»، «شهید»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»، «خورشید»، «دلیل»، «پرچم»، «علامت» و... که در متون زیارتى دیده مى شود، بیانگر این نکته است.
پیوند با پاکان
در مسائل اخلاقى و تربیتى، پیوند با نیکان و رابطه با صالحان و آشنایى با خانواده هاى ریشه دار و صاحب کرامت و شرف، سازنده است، به همان شکل که گسیختگى از تبار پاکان و بریدگى از ریشه هاى فرهنگى و اخلاقى، زمینه ساز فساد و گناه و بى مبالاتى و عدم تعهّد است.
زیارت، عاملى جهت پیوند با صالحان، یا تقویت رابطه معنوى با وارستگان است.ایجاد رابطه (اگر نیست) و تحکیم پیوند (اگر هست).
زائرى که به دیدار ولیّى از اولیاى خدا مى رود،یا بر مزار امامى از ائمّه یا پیامبرى از انبیا حاضر مى شود،یا بوسه بر آستان پاک پیشواى هدایت مى زند و «سلام» مى دهد،یا به ادب و احترام، در پیش روى مرقد معصومین و صالحان و صدّیقین و شهدا مى ایستد، به یاد گذشته فرهنگى و میراث فکرى و ریشه هاى معنوى خویش مى افتد ؛ اهل صلاح و رستگاری مى شود.
این پیوندها و نسبت ها و رابطه ها، انسان را در بسترى از نیکى و عفاف و تعهّد قرار مى دهد. خویشاوندى ها، همه اش نَسَبى و سَبَبى نیست .
زائر، مدّعى است که به خاندان پیامبر عشق مى ورزد، با آنان رابطه و آشنایى دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را مى شناسد، با آنان همریشه و هم خانواده است. اهل یک مملکت و آبادى و خاک اند. نشانه این پیوند «زیارت» است.
«زیارت»، یادآور پیوندهاى معنوى و خویشاوندى فکرى و فرهنگی «مؤمن» با اولیاى خدا و پیشوایان دینى است.
در زیارتنامه ها، تداوم این رابطه و تکرار این دیدار و تقویت این پیوند در دنیا و آخرت، جزوِ در خواست ها مى باشد.
علاقه به دیدار مجدّد و پیمان با خدا و حجّت او براى «زیارتى دیگر» هم، در اصلاح نفس مؤثّر است.
قرب به خدا
اساس تربیت روحىِ مسلمان، «ذکر خدا» است. ریشه تباهىِ اخلاق، «غفلت» است و «دورى» و «نسیان».
اگر ائمّه معصوم، مقرّب درگاه پروردگارند، به خاطر آن است که «عبودیّت خدا» را در اوج متعالى اش دارند.
اگر اسوه و الگوى ما هستند، براى آن است که در «تقوا» و «طاعت» خدا، سرآمد اهل روزگارند. زائرى که در مرقد پاکشان آستانه ادب مى بوسد و به تکریم و احترام مى پردازد، باید به یاد خدا افتد; چرا که «ائمّه»، واسطه خالق و خلق اند، راهِ منتهى به خدایند، آینه حق نمایند، زیارتشان یادآور خداوند است.
وقتى توجّه به خدا، نقش تربیتى و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، این توجّه در کنار مزار اولیاى خدا بیشتر و شدیدتر است. پس زیارت باید بازدارنده از گناه باشد; چرا که در «زیارتگاه»، به اداى احترامِ امامى مى ایستیم که عظمت و قداستش را مدیون بندگى خداست. مگر مى شود کسى مدّعى عشق و محبّت دوستان خدا باشد، ولى در راه و روش و زندگى و عمل، برخلاف رضا و خواستِ آنان گام بردارد؟
زیارت معصومین و مزار ائمّه و قبور اولیاى خدا و امامزادگان، جدا از یاد خدا و معنویّت و روحانیّت نیست. زائر هم از این رهگذر، غنچه فطرتش را شکوفا مىکند و با یاد خدا و توجّه به معبود، دل را صفا مى بخشد.
نزدیکى به خدا هم یکى دیگر از آثار سازندگىِ زیارت است.
«زیارت»، چون پیوند و تجدید عهد با بندگان خالص خداوند است، زمینه کسب صفات شایسته و عامل رشد معنوى و در نتیجه تقرّب به خدا مى گردد. وقتى در زیارت، انسان ناقص در برابر انسان کامل قرار مى گیرد، انگیزه کمال یابى، او را متوجه خدا مى کند و مایه تقرّبش به حق تعالى مىگردد.
تقرّب به اولیاى خدا، راهى است براى تقرّب به خداوند; چرا که اینان، وسیله و صِراط و راهنما و مشعل هدایت اند. آشنایى و انس با اینان، زائر را با خداوند مأنوس وآشنا مى سازد. تا انسان نخواهد که تقرّب بجوید، نزدیک هم نمى شود. باید «تقرّب» جست، تا به «قُرب» رسید. به همین جهت، تعبیرِ «اَتَقَرَّبُ» در زیارتنامه ها زیاد است و دیدار مرقد ولىّ خدا، سبب نزدیک شدن به خدا به حساب آمده است.
تحول و توبه
اگر در زیارت، تحوّل روحى پدید نیاید، چه سود؟!
این تحوّل و انقلاب روحى و حال زائر، پس از زیارت، نشانه اثرپذیرى از جذبه هاى معنوى است که در مزار یک امام و در کنار مرقد یک پیشواى معصوم وجود دارد. این «انقلاب» باید خواسته یک زائر باشد.
آن که از زیارت برمى گردد، باید همراه با تحوّل و تغییر و توبه و انابت باشد. باید فرق کرده باشد و گرنه از زیارت بهره ا ى نگرفته است. گنهکار، از محیطِ پاکِ زیارتگاه اثر مى پذیرد و در فضاى دیگرى قرار مى گیرد. این تحوّل چه بسا از دور فراهم نگردد. باید بیاید، رنج سفر ببیند، پاى به راه نهد، با شوق و درد وادى ها را بپیماید تا در کنار مرقد «قرار» گیرد و... آن گاه است که این «حضور»، تأثیرِ تربیتى دارد.
در عتبات ائمّه حضور یافتن و به «حساب» خود رسیدن، به گذشته خویش و اعمال خود توجّه کردن و تصمیم به پاکى و زندگى خوب گرفتن، از آثار دیگر زیارت است. زیارت، انسان را به خطاهایش «متوجّه» و «معترف» مى کند و
در راه او، بارقه «امید» و «مغفرت» مى آفریند. زائر باید خود را در چنین جایگاه و مقامى احساس کند.
مزار ائمّه، بهترین جا براى «محاسبه نفس» و رسیدگى به پرونده اعمال خویش است.
من که هستم؟ چه کرده ام؟ به کجا آمده ام؟ به زیارت چه کسى شرفیاب شده ام؟ چرا آمده ام؟ چه مى خواهم؟ چه آورده ام؟ با چه رویى حاجت بطلبم؟ با کدام عمل صالح، خود را «این جایى» معرّفى کنم؟ گذشته ام چه بوده است؟ اکنون چه کاره ام؟ آیا گناهانم اجازه مى دهد که چهره بر آستان این مرقد بسایم؟ آیا قطرات اشکم، شایسته آن هست که بر ضریح و رواق و خاک مرقد حجّت خدا بچکد؟ تا پاک نشوم که نمى توانم چشم به پاکان بیفکنم! تا لایق نباشم که نمى توانم مدعى دوستى و محبّت و ولایت باشم! پس باید توبه کنم، عوض شوم، به برکت حضور در این محضر، از آلودگى ها دست بشویم. این جاست که زیارت، عامل توبه و زمینه ساز گناه زدایى مى شود.
استغفار و توبه از گناهان و توجّه به خدا و امید مغفرت، در زائر رسول الله لازم است. بدین گونه، زیارت عاملِ تزکیه نفس و خودسازى و تربیت است. وقتى که زیارت ائمّه و پیوند با آنان در تطهیر جان ها و اصلاح اخلاق و تربیت نفوس مؤثّر است، این خود نوعى هدایت و امامت و رهبرى ائمّه را مى رساند. این هم نوعى شفاعت است که در دنیا اثرش روشن مى شود. مزارهاى معصومین، کانون هاى جاذبه دار براى کشش فطرت ها و دل هاى مستعد به خیر و صلاح است.
زیارت، عامل «توجّه به خدا»، «تقرّب به خدا»، «تحوّل روحى» و «توبه و گناه زدایى» است. اینهاست آثار تربیتى و نقش سازنده زیارت اولیاى خدا، به شرط آنکه زائر، عارف باشد; عارف به حقّ ائمّه و مقام و شخصیتشان، عارف به وظیفه خود در مقابل امامان.
ولایت خون، برائت شمشیر
در فقره هایى از زیارتنامه ها، روى «تسلیم قلب» تأکید شده; یعنى ابراز این نکته که دل، قلمرو فرمان آنان است و مى خواهد هر آنچه را که آنان مى خواهند.
تذکّرها و یادآورى ها و اظهار «موضع»ها، براى کسى که در راه است، تقویت اراده و قوّت قلب مى آورد. عوامل تضعیفگر و فلج کننده و بازدارنده و وسوسه هاى دنیاخواهانه همواره وجود دارند و احتیاج به تقویت و الهام و رسیدن موجى از پس موج دیگر... ضرورى است. کسى را هم که چندان قاطع و استوار در راه نیست، به راه مى کشد و این سویى مى سازد. پیرو راه اهل بیت در
دوستى و دشمنى و «حرب» و «سِلم» باید موضعدار باشد، نه بى خط و بى طرف و بى نظر...!
این، خود دین و آیین است و مقتضاى زندگىِ مکتبى است.
کلام آخر
دیدیم که «زیارت»، هم جنبه اعتقادى داشت، هم بُعد سیاسى و اجتماعى و هم از «سازندگى» و «تربیت» برخوردار بود.
«زائر»، هر که باشد و «زیارت» هرگاه که انجـام شود و «مزار» در هر جا و هر سرزمین که باشد، کانونى براى رشد معنویّات و زمینه اى براى رشد ارزش هـاى الهـى در انسان هاسـت.
چه زیارتِ «خانه خدا» باشد، چه زیارت «مرقد رسول الله». چه زیارت قبور اولیاى دین و مدفونین مظلوم «بقیع» باشد و چه شهداى «اُحد» و مدفونینِ قبرستان ابوطالب و به خاک آرمیدگان در زیارتگاه هاى مختلف دور و نزدیک، مشهور و گمنام، اینها همه، دل و جان را روشن ساخته و امید مى بخشد. حتى زیارت قبور مؤمنان و صالحان نیز انسان را به یاد آخرت و صلاح مى اندازد و یاد خدا را در دل ها بیدار مى سازد.
از قبور اولیاءالله، نورِ معرفت و هدایت مى درخشد.
مکان هاى مقدّس و مذهبى، انسان را به خدا نزدیک مى کند و حالت خضوع و خشوع و آرامش ایجاد کرده، روح را سرشار از خلوص، دل را پر از امید، جان را لبریز از صفا و عشق مى نماید.
نباید زیارت، تنها یک عمل تکرارى و بى روح باشد. زائر، نباید به ظواهر و شکل ها و ساختمان ها و در و دیوار و نور و رواق بنگرد و از عظمتِ معنویّتِ معصومینى که در این زیارتگاه ها آرمیده اند، غافل شود.
زیارتگاه ها، باید محیطى پاک، معنوى، یادآور صداقت و کمال، بازدارنده از گناه ها و رذایل و زنده کننده ارزش هاى اسلامى باشد.
این جاست که انسان از راه زیارت، به خدا نزدیک مى شود; چرا که با نیّتى خالص «ولىّ خدا» را زیارت کرده است.
زمینه ساز این قرب، «معرفت» است.
هر چه میزان خداشناسى، پیغمبرشناسى و ولى شناسىِ ما بیشتر باشد، به همان اندازه، نصیب ما از برکات این قبور نورانى و مزارهاى متبرّک بیشتر خواهد شد.
امید آنکه زیارت هایمان، خالص و معنوى باشد.
توفیق زندگى به گونه اى «خداپسندانه»، در طول عمر، شامل ما گردد.
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۰ #23
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
آخرین سفر مشهد با دختران دانشگاه اتفاقات عجیب و غریب زیادی داشت.از جمله این قضیه است که ناخودآگاه اشک من را جاری کرد و متوجه شدم در دستگاه اهل بیت (ع) ملاک دوست داشتن و عشقبازی ظاهر آدم ها نیست.
در این سفر چند نفری همراه ما بودند که وضعیت بسیار بسیار نامناسبی داشتند و به وقول خودشان فقط به خاطر تفریح و شمال رفتن به سفر آمده بودند.لذا وضع ظاهری و پوشش بسیار نامناسب آنها حتی صدای اعتراض مسافران دیگر هتل مشهد را در آورد.
من نیز بسیار از دستتشان ناراحت بودم و نمی دانستم در برابرحرکات و رفتارشان که گاهی باعث شرم انسان می شد چگونه برخورد کنم. هرچه گشتم راهی جز توسل به آقا امام رضا (ع) امام محبت و رحمت نیافتم. برای همین وقتی قدمهای اول ورود به حرم را برمی داشتم خیلی التماس آقا کردم در دلم به امام رضا (ع) گفتم:
((آقا جان خودت می دانی من هم ضعیف هستم و هم گنه کار،من را چه به هدایت دیگران ! اگر شما آنها را دعوت کرده اید خودتان هم کاری کنید.و...))
دلم خیلی شکست .از جان می سوختم وقتی می دیدم این همه دریای محبت در حرم امام رضا (ع) است ولی بعضی از دختران دنبال چه بازیچه های ساده ی دنیا هستند.سادلوحانه فکر می کردم نگاه محبت امام رضا (ع) از این دختران برداشته شده است و اتفاقی به این سفر آمده اند. اصلا دعوتی از طرف امام رضا نبوده بلکه علت حضورشان شانس بوده و بس!
روز دوم سفر در سالن انتظار هتل نشسته بودم و مشغول مطالعه شدم که دختر خانمی که شاید در بین همه دختران از کسانی بوده که در بی حجابی تابلو شده بود و مسئول یک گروه از هم تیپ های خودش بود پیش من آمد و گفت ( حاج اقا می توانم با شما صحبت کنم؟!))
من که انتظار حضور آن شخص را نداشتم گفتم ( خواهش می کنم بفرمائید))
نگاهی به اطراف کرد تا مطمئن شود کسی صدایش را نمی شنود بعد سرش را پایین انداخت و با حالت بغض گفت( حاج اقا من تا به حال نه تنها سفر مشهد نیامده بودم بلکه اصلا برایم مهم نبود که بخواهم به این سفر فکر کنم ! حاج اقا من قرار است بعد از این ترم برای زندگی کردن پیش خواهرم در دانمارک بروم راستش را بخواهید برای دانمارک رفتن لحظه شماری می کردم ولی امروز وقتی وارد حرم امام رضا شدم یک حال عجیبی پیدا کردم نمی دانم چگونه بود ولی آرامشی به من دست داد که تا به حال هیچ وقت درک نکرده بودم مثل اینکه وسط بهشت باشم مثل اینکه کسی را که مدتها بود گم کرده بودم پیدایش کرده ام و الان در کنارش هستم. نگاهم به حرم امام رضا که افتاد بهش گفتم : امام رضا اگر من دانمارک بروم دوری تو را چطور تحمل کنم!و بعد گریه امانم را برید!))
هر چه سعی کرد در مقابل من جلو اشکهایش را بگیرد نتوانست شاید هر کس آن حرفها و آن حالت محزونش را می دید به گریه می افتد . چند لحظه ای مکثی کرد اشک می ریخت بعد ادامه داد:
(( حاج اقا نمی دانم چکار کنم واقعا اگر دانمارک بروم،نمی دانم چطور دوری امام رضا را تحمل کنم!))
واقعا نمی دانستم چگونه جلو اشکهایم را بگیرم!
براستی امام رضا چگونه وسعت محبتش به تمام انسانها می رساند؟چرا گاهی مواقع ما از جهلمان سریعا برچسب کفر بر دیگران می زنیم؟ چرا گاهی فکر نمی کنم همان شخصی که در نگاه ما ضد دین است شاید از مقربین درگاه اهل بیت باشد؟ بنده معتقدم امام رضا خیلی علاقه به آن خانم داشته که نه تنها قلبهای آن خانم بلکه آینده آن دختر خانم را برای خودشان و راه دوستی با اهل بیت (ع) قرار داده است . من مطمئن هستم آن دختر خانم هر جای دنیا که برود به خاطر لطف امام رضا (ع) عشق به اهل بیت (ع) در وجودش زنده خواهد ماند و چه بسا مسیر زندگی و شخصیت پذیری آینده ی او راتغییر پیدا کند
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۰ #24
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
رفع مشکل ازدواج جوانی عاشق به برکت توسل
امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چنان گنجینه لطفش بی انتها و مخزن فیضش بی منتهاست که گویی واسطه فیض تمام بیماران و دردمندان، گرفتاران و دل شکستگان و هر آن کس است که دست توسل به بارگاه ملکوتی پروردگار عالم بلند کرده است. چه بسا
دیده یا شنیده ایم که هرگاه چشمی گریان، دلی شکست و دستی نیازمند به سویش رفته، خندان و پرامید بازگشته. چه سعادتمندیم ما ایرانیان که چنین گوهر بی مثالی را در خاک سرزمین مان نهفته داریم. باشد که عنایتش شامل حال تمام نیازمندان گردد.
یکی از روحانیون که مدتی را در منطقه ای به تبلیغ اشتغال داشته، بعد از گذشت چند وقتی یکی ازجوانان آن منطقه مرید او می شود. این جوان خاطره ای بسیار زیبا، شنیدنی و عبرت آموز دارد که آن را چنین برای حاج آقا نقل می کند:
یک روز از خیابانی عبور می کردم که ناگهان چشمم به دختر خانم با وقار و زیبایی افتاد. در همان نگاه اول، چنان شیفته و مجذوب او شدم که نمی توانستم چشم از او بردارم. گویی با یک نگاه، نه تنها نظرم به او جلب شده بود که تمام قلب، روح، هوش حواسم به تسخیرش درآمده بود. از این رو، با خود اندیشیدم که او را دنبال کنم و محل سکونتش را بیابم تا در فرصتی مناسب، با او ارتباط برقرار کنم. ولی هنگامی که خواستم او را تعقیب کنم، به یاد خداوند افتادم و دانستم که شیطان وسوسه و گمراهم کرده است. سخنان شما را به خاطر آوردم و شیطان را لعنت کردم، اما چنان شیفته آن دختر بودم که نمی توانستم از او دست بکشم. به راستی بر سر دو راهی مانده بودم؛ از یک طرف با خود می گفتم: کارم اشتباه نیست و برای ازدواج با او چاره ای جز تعقیبش ندارم و از طرف دیگر، در دل می دانستم که کارم خطاست.
با سختی بسیار، بر خدا توکل کردم و برای خدا به وسوسه های شیطانی پشت کرده، به دنبال گناه نرفتم. ایستادم و رفتن او را نظاره کردم. تا مدتی سرگردان و حیران بودم و تنها از خدا می خواستم که
خود واسطه ی دیدار دوباره و آشنایی ما گردد؛ از او می خواستم تا مصلحت بداند و او را قسمت من گرداند.
پس از مدتی به مشهد سفر کردم. در آن جا خدمت امام رضا (ع) رسیدم و به ایشان متوسل شدم؛ امام رضا (ع) را واسطه قرار داده از پروردگار حاجتم را خواستم، سپس با دلی امیدوار به شهر خود بازگشتم.
مدتی بعد، یک روز که در خانه نشسته بودم، زنگ در به صدا درآمد. در را گشودم و دیدم خانمی درآن سوی در ایستاده اند. سلام کردند و گفتند: «شما علی آقا هستید.» تعجب کردم زیرا تاکنون ایشان را ندیده بودم. گفتم: «بله! خودم هستم، با من کاری دارید؟» ایشان گفتند: «در منزل ما اتفاق عجیبی رخ داده است؛ دیشب من خواب عجیبی دیدم، صبح هنگامی که خوابم را برای همسرم تعریف کردم، متوجه شدم او نیز دقیقاً همین خواب را دیده و عجیب تر آن که تنها دخترمان نیز شبیه خواب ما را دیده است. ما هر سه نفر، شب گذشته خواب دیدیم که: حضرت امام رضا (ع) نزد ما آمدند و فرمودند: من یک همسر مناسب برای دختر شما در نظر دارم و تو را معرفی کردند. سپس فرمودند: یک منزل هم برای ایشان تهیه کنید. حال اگر شما مایل هستید به خواستگاری دخترمان بیایید، ما طبق دستور امام رضا (ع) عمل کرده، تکلیف مان را به جا می آوریم.»
برایم باورکردنی نبود، زیرا من در سفرم به حرم امام رضا (ع) به جز ازدواج با دختر مورد نظرم از امام (ع) مسکنی نیز خواسته بودم. به هر حال، همراه خانواده جهت خواستگاری به منزل آنها رفتیم. آن چه را می دیدم، نمی توانستم باور کنم؛ این دختر، دقیقاً همان دختری بود که
چندی پیش او را در خیابان دیده و دل از کف داده بودم و انجام کار را با توسل به امام رضا (ع) به خداوند واگذار کرده بودم؛ حال امام رضا (ع) واسطه شده بودند تا خانواده آن دخترخود دنبال من بیایند و به این سادگی مشکلم حل شود.
شبیه این ماجرا را در کتاب «پرهای صداقت» نیز آورده ایم. در آن جا سرگذشت طلبه ای را می خوانیم که نامه ای به خداوند می نویسد و در آن شش حاجت بزرگ خود را، از جمله فراهم شدن شرایطی برای ازدواج، تهیه مسکن و ... را از خدا می خواهد. در آن کتاب می خوانیم که این نامه به صورت کاملاً اتفاقی به دست حاکم وقت می رسد و به لطف خدا و یاری ائمه اطهار (ع) گره از تمام مشکلات جوان طلبه به بهترین شکل که هرگز تصورش را نیز نمی کرد، گشوده می شود.
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۱ #25
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
((…الحمدلله ادعوه فیجیبنی و ان كنت بطیئاً حین یدعونی و الحمدلله الذی اسئله فیعطینی و ان كنت بخیلا حین یستقرضنی و الحمدلله الذی انادیه كلما شئت لحاجتی و اخلوا به حیث شئت لسری بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی…))1
سپاس خدایی را كه چون بخوانمش ، پس اجابت كند ، اگر چه كندی كنم وقتی مرا بخواند ، سپاس خدائی را كه چون از او چیزی بخواهم عطا كند اگر چه من بخل ورزم چون از من قرضی بخواهد ، سپاس خدائی كه چون هرگاه برای حاجتم فریادش كنم و هر جا خواهم برای راز دلم بدون واسطه با او خلوت كنم ، حاجتم را برآورد .
ممكن است در مورد همسر گزینی ، اطلاعات مناسبی داشته باشید اما آن كسی كه باب دل شماست پیدا نمی شود ، ممكن است فرد خوبی را هم سراغ داشته باشید اما مشكلی در میان است مانند مشكلات اقتصادی ، خانوادگی ، شغلی و … ممكن است نه فرد مناسبی را سراغ داشته باشید و نه شرایط ازدواجتان كاملاً فراهم است اما تمایل به ازدواج دارید ، خلاصه ممكن است یك جای كار ازدواجتان بلنگد ، در اینجا چه باید كرد ، وقتی با بن بستی یا مانعی سنگین برخورد می كنید و احساس می كنید كه دیگر كاری از دستتان برنمی آید از چه راهی می توان راه گریزی یافت ؟
آیا باید منصرف شد ؟یا باید زانوی غم بغل گرفت و حسرت خورد؟یا اینكه بایستی یكدندگی و لجاجت به خرج داد ؟ یا … كارهای زیادی می توان انجام داد اما اگر معتقد باشیم بعد از تمامی تلاشها و راهكارها كه نتیجه ای نداشته است ، كسی هست كه می تواند این مشكل صعب یا لاینحل را حل نماید یا گره محكم بسته شده را باز نماید ، موانع را از بین ببرد ، جلوی سنگ اندازیهای دیگران را بگیرد ، عسرها را تبدیل به یسر نماید ، آن وقت نور امید در دلمان می تابد و با خود می گوئیم پس بهترین كار و عاقلانه ترین رفتار این است كه به سراغ او رویم .
درگاه حضرت حقتعالی مرجع توجه نیازمندان و خانه امید درماندگان است ، ناامیدان به واسطه توجه به او امیدوار می شوند و موانع به واسطه عنایت او برطرف می شود.
بارگاه او دارالعلاج مشكلات لاینحل و موانع سخت و سنگین است ، از این رو توصیه می شود كه در ازدواج از انتخاب گرفته تا انجام مراسمات و هر نوع مشكل ایجاد شده به ((او)) توجه شود و از دست توانای ((او)) مدد گرفته شود .
او با آدمیان رئوف و مهربان است ((ان الله بالناس لرؤف الرحیم)) (حج /65 ) سختی ها و مشقات بندگانش بر او گران است و نیازها و آرزوهای انسان در پیش او محترم است .(كتب علی نفسه الرحمه ) (انعام/12) ، دستگیری و بنده نوازی را پیشه خود كرده و رها نمودن گرفتاران از بندها و مشكلات را برخود فرض نموده است ، آنچنان رئوف و مهربان است كه عرش با عظمتش با اشك یتیمی می لرزد و با دعای دلسوخته ای ، قضا را تغییر می دهد و با استغاثه نیازمندی ، نعمتها را سرازیر می كند ، ((لیس كمثله شیء)) (شوری/11) ، در رأفت و رحمت همتا و مانندی ندارد و در ادای حاجت نظیری برای او نیست و هو ارحم الراحمین .
نه تنها از درخواستهای مكرر بندگانش خسته نمی شود بلكه از آنها خواسته كه عرض حاجت به جای دیگر نبرند و امید به غیر او نبندند و وكیلی به غیر او انتخاب ننمایند ((الا تتخذوا من دونی وكیلاً)) (اسراء/2) ، آنچنان غیرتمند است تا كسی به او تكیه زند و به لطف او اعتماد نماید او را كفایت كند ((و من یتوكل علی الله فهو حسبه))(طلاق/3).
با آن همه عظمت كبریائیش و با آن همه خادمان درگاهش ، خدمتگزاری را پیشه و خوی خود نموده است و تا فردی گرفتار شود ، انسانی محتاج گردد ، جوانی ناامید گردد ، مریضی قطع امید كند ، توانمندی به عجز در آید و تا امید و آرزویی در فكر و قلب كسی نقش بندد و تا … و چون همه اینها نگاهی به درگاه ((او)) نمایند ، توجهی به كرم و لطف ((او)) كنند ، آن عزیز بی بدیل ، خود را به آنها نزدیك نموده و برای خدمتگزاری آماده نموده و با نظر لطف و رحمت به آنها ، به آرزوهایشان ، به حاجتهایشان ، به درد دلهایشان و به تمام خواسته هایشان توجه تام می نماید ((و اذا سألك عبادی عنی فأنی قریب اجیب دعوه الداع اذادعان)) (بقره/186) ((و چون بندگانم از من بپرسند ، پس بدانند كه من نزدیكم ، هر كه مرا خواند دعای او را اجابت كنم)) با آن همه عظمتی كه مختص به اوست و با آن همه تكبری كه شایسته اوست و با آن همه جلال و جبروتی كه در شأن اوست و خلاصه با آن همه نازی كه دارد ، تنها با یك نیاز می توان توجه ((او)) را بخود جلب كرد ((قل ما یعبوا بكم ربی لو لا دعاؤكم)) (فرقان/77) بگو كه اگر دعای شما نبود پروردگارم به شما چه توجه و اعتنائی داشت ؟))
آنقدر كه این دعاها و توسلات ، او را متوجه ما می گرداند ، چیزی دیگر نیست كه بتواند نظر او را جلب نماید و یا بگو چیزی نیست كه در پیشگاه او بتواند قدر و منزلتی یابد تا بتواند توجه او را برانگیزد ، هر جمالی كه ما داشته باشیم نهایت آن را خود دارد و هر كمالی كه تصور كنیم واجد آن هستیم ، اكمل آن را خود دارد ، چیزی در ما و غیر ما نیست كه بتواند از آنچه كه در اوست و از اوست پیشی گیرد و سرآمد شود ، تنها این دستهای خالی و بلند شده به سمت اوست و این پیشانیهای به خاك افتاده در پیشگاه اوست كه تمامی عظمت هستی را به خود معطوف می گرداند .
و هنگامی كه این دعاها و راز و نیازها ، عنایت و شفاعت آبروداران درگاهش را در پی داشته باشند ، در استجابت تسریع شود و در ادای حاجت تعجیل گردد چرا كه دیگر ، دعا كننده نیست كه می خواهد ، بلكه شفاعت كننده است كه می طلبد .
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۱ #26
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
((حسی غریب و تا حدی عجیب ، مدتها در ذهنم ریشه دوانده بود ، این گمان را داشتم كه با همسری زندگی خواهم كرد كه چندان مورد پسند من نیست ، یك خواب و یك عامل دیگر این گمان را تقویت می كرد ، خلاصه هر چه بود مرا آزار می داد . دوران تحصیلات دانشگاه تمام شده بود و مدتها بود كه بیكار بودم ، البته بیشتر وقتم به مطالعه می گذشت اما بیكاری سخت مرا آزار می داد ، بارها به هنگام زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) از ایشان می خواستم كه عنایتی نمایند .
دوران بیكاری به درازا كشید و سن من نیز رو به افزایش و هنگامه ازدواج نیز سر رسیده بود .بیكاری از یك طرف ، ترس از مشكلات افتصادی تشكیل زندگی از طرف دیگر ، حرفهای خانواده از یك سو و احتیاج به ازدواج از سمت دیگر مرا در یك بن بست عجیبی قرار داده بود ، ملاكهایی كه من برای انتخاب همسر داشتم نیز این مشكل را پیچیده تر می كرد .غیر از چندین مورد پیشنهاد خواستگاری كه صرفاً صحبت آن در خانواده به میان می آمد و من مخالف بودم (بیشتر به دلیل ناهمسانی فكری و روحی) ، در اولین خواستگاری رسمی ، بدلیل نبودن یك توافق فكری در سطح بالا و احتمالاً مشكل بیكاری من ، نتیجه ای عاید نگردید و این اتفاق اوایل ماه مبارك رمضان بود .كم كم موضوع ازدواج و همچنین بیكاری من ، یكی از معضلات مهم من و حتی خانواده شده بود ، در همان ایام ماه مبارك رمضان ، در یكی از جلسات عزاداری و شب زنده داری شبهای قدر حضور داشتم ، صحبت از اهمیت و ویژگیهای شب قدر بود ، سخنران مجلس از این نكته مهم می گفت كه سرنوشت یكسال شما در شب قدر نوشته می شود ، بنابراین هر چه دوست دارید از خداوند رحمان و رحیم بخواهید كه در پرونده یكساله شما بنویسد و از دعا كردن و حاجت خواستن ، اصلاً هیچ خجالتی نكشید و هر چه كه دوست دارید در این شب بخواهید .با صحبتهای سخنران جلسه ، من به یاد 2 موضوع مهم ((كار)) و ((ازدواج)) افتادم .در هنگام مراسم قرآن سر گرفتن و قسم دادن خداوند به ائمه اطهار علیهم السلام ، مداح درباره اهمیت و شأن و منزلت حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) و لقب ((باب الحوائج)) كه منسوب به ایشان است صحبت می كرد و لذا خیلی تأكید داشت كه حتماً ایشان را واسطه حاجتهایتان قرار دهید .
مداح جلسه چنان به زیبائی معنوی از این موضوع سخن می گفت كه همانجا تصمیم گرفتم درباره كار و ازدواج ، ایشان را واسطه و شفیع خود قرار دهم لذا از حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) خواستم كه ایشان در این قضایا عنایتی بفرمایند .وقتی قسم دادن به نام مبارك حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) نیز رسید به دلیل اینكه ما در مشهد زندگی می كردیم و توفیق زیارت حضرت را نیز داشتم ، در آن شب از حضرت امام رضا (علیه السلام) نیز خواستم كه حاجت روایی كند و یكی از بندگان خوب خدا را نصیب و قسمت من بگرداند .از این قضیه شب قدر ماهها گذشت و من نیز تا حدی آن را فراموش كرده بودم .در دومین خواستگاری رسمی هم كه انجام شد باز هم به دلیل نبود یك سنخیت مطلوب ، قضیه منتفی شد ، در سومین خواستگاری كه چند ماه بعد صورت گرفت باز هم طرف مقابل مورد پسند من نبود .واقعاً كم كم داشتم ناامید می شدم و در فكر این بودم كه بالاخره كار ما به كجا می كشد ، در طول این مدت نه وضعیت شغلی ما بهبود یافته بود و نه همسر مناسبی یافته بودم .حدود 2-3 هفته ای مانده به شروع ماه رمضان بعدی ، برای من كاری دست و پا شد كه وضعیت مناسب تری نسبت به قبل داشت ، هر چند تناسبی با رشته تحصیلی ام نداشت اما خیلی بهتر از بیكاری و یا كارهای موقت بود ، در همان موقع نیز صحبت از خواستگاری دیگر به میان آمد ، ابتدا خواهرم برای دیدن رفته بود ، ایشان پسندیدند و وقتی از اوصاف ایشان برای من سخن گفتند تا حدی دلگرم شدم ، قرار شد كه من و مادرم هم برویم ، در اولین جلسه صحبت با ایشان ، احساس كردم همان كسی را كه دنبالش بودم را یافته ام ، با اینكه در دفعات قبلی خواستگاری با 1-2 بار صحبت با طرف مقابل ، باز هم در شك و تردید بودم اما پس از صحبت با ایشان در همان جلسه اول ، تصمیم خود را گرفتم و برای اطمینان بیشتر جلسة دوم را هم گذاشتیم تا تصمیم عاقلانه تر و از روی تأمل و شناخت بیشتری گرفته باشم .
در اوایل ماه مبارك رمضان بود كه اولین جلسه صحبت با ایشان انجام شد و من همان موقع تصمیمم را گرفتم ، صحبتهای بزرگترها نیز صورت گرفت ، منتهی برگزاری مراسم به بعد از ماه مبارك رمضان موكول شد .دو اتفاق ساده باعث شد كه دریابم آشنایی با ایشان از عنایات حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) و حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است ، همانهایی كه در شب قدر ، آنها را واسطه كرده بودم كه در این كار پادرمیانی كنند ، برای انتخاب ایشان من چند ملاك مهم را مد نظر داشتم اما پس از آشنایی با ایشان،اوصاف دیگرایشان به گونه ای بود كه مورد تمایل و خواست درونی من نیز بود و حتی اوصافی داشتند كه من تصور آن را نداشتم و دریافتم كه اینان چقدر بزرگواری كرده اند و فردی را براساس خواسته های بزرگ و كوچك من در نظر گرفته بودند .وقتی به شبهای قدر نزدیك می شدم ، واقعاً از این موضوع متعجب بودم كه چگونه 2 خواسته مهم من یكی یافتن همسر مناسب – كه به نحو بسیار خوبی صورت گرفته بود – و دیگری پیدا شدن شغل – كه تا حد معمول خوب بود – برای من جور شده بود ، بعد این ذهنیت برای من پیش آمد كه خداوند واقعاً چقدر مهربان و بزرگوار است كه دعاهای شب قدر را تا حد ممكن ، تا قبل از فرا رسیدن شب قدر بعدی ، مستجاب می كند تا بندگانش با دعاهای جدیدتر و بهتری وارد شب قدر جدید شوند و این ذهنیت و دلسردی برای بندگانش پیش نیاید كه با خود بگویند ما فلان حاجت را پارسال خواستیم ، نشد ، معلوم هم نیست كه امسال بشود .من نیز در شب قدر بعدی ، دعاهای بهتر و مناسب تری كردم و از خداوند ممنون بودم كه حاجات مرا روا كرد و خود را شرمنده الطاف حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) و حضرت امام رضا (علیه السلام) می دانستم و محبتم نسبت به ایشان بسیار افزونتر شده بود .وقتی هدیه ای به همسرم دادم این مطلب را نوشتم كه تو هدیه خدا بودی كه از فضل حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و به رضای حضرت رضا (علیه السلام) . نصیب من گشتی .در این قضایا یك چیز برای من هویدا گشت كه واقعاً با دعا می توان به خیلی چیزها رسید و با توسل می توان خیلی موانع را برطرف كرد))
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۲ #27
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
استجابت دعا ، امری است معمول ، و شفاعت معصومین (علیه السلام) امری است مرسوم ، آن عزیز بی بدیل هر لحظه در كار بندگانش و متوجه امورات آنهاست ، قضاها را بخاطر دعاها تغییر می دهد و نظمهای جدیدی را می آفریند و آن بزرگواران نیز توجه تام و تمامی نسبت به متوسلین خود دارند ، آنها خادمان و بندگان حقیقی درگاه اویند و همچون آن ارحم الراحمین ، رحمه للعالمین هستند ، مسمی به خاندان لطف و كرم هستند و عنایتهای آنها از فرط كثرت و شفاعتهای آنها از جنبه گستردگی و زیارتگاههای آنها از كثرت متوسلین، نقل مجالس مؤمنین است.
وقتی خالصانه از آنها درخواست كنید ، كریمانه پاسخ می دهند و هنگامی كه دست به دامن آنها شوید توسل شما را بی جواب نمی گذارند و در ادای حاجت شمااز هیچ امری مضایقه نمی كنند .مدتها بود كه زندگی آنها را زیر نظر داشتم ، زندگی كه بیشترش تلخی و بی احترامی بود ، هر بار كه شاهد دعوا و مشاجره ایشان بودم یك نوع ترس در وجودم جان می گرفت ، ترس از ازدواج و ترس از اینكه من نیز در چنین زندگی و همراه چنین همسری باشم ، اینها از آشنایان نزدیك ما بودند و من كاملاً به زندگیشان واقف بودم با عشق بچه گانه ای كه نسبت به هم داشتند ازدواج كرده بودند اما چه بسا كه انتخابشان عاشقانه بود اما عاقلانه نبود .هر چه بیشتر شاهدزندگی و زندگیهای مشابه آن بودم بیشتر می ترسیدم ، همین موقع بود كه تعداد خواستگارانم رو به افزایش بود ، درس می خواندم و تازه دیپلم گرفته بودم كه خانواده ای مطابق سلیقه ام از من خواستگاری كردند ، از آن جا كه خانواده ام معتقد بودند ، هنوز سن و سال من برای ازدواج مناسب نیست و من باید درس بخوانم این مورد در همان مرحله اول از میان رفت ، ترسم بیشتر شد از اینكه شاید او ، همان فرد مورد علاقه ام بوده و حالا به این دلیل وی را از دست داده ام ، بعدها از وجود خواستگاران دیگر مطلع شدم ، هیچ كدامشان مطابق میل و خواسته من نبودند ، من دوست داشتم همسر آینده ام مؤمن و متدین ، تحصیلكرده ، كارمند ، با اخلاق ، اهل نماز و روزه و حرم باشد و اینها همه را با هم می خواستم ، از آدم تحصیلكرده ای كه اهل نماز اول وقت نبود و به اندازه من به حرم رفتن علاقه نداشت خوشم نمی آمد ، با شغل آزاد هم مخالف بودم بگونه ای كه تا متوجه می شدم خواستگار جدید شغل آزاد دارد بدون اینكه با او آشنا شوم جواب منفی می دادم .خلاصه بگویم هیچ كدام از این خواستگاران با آن مورد مناسب اولی قابل مقایسه نبودند ، خیلی ناراحت بودم از اینكه شاید بختی كه قرار است یكبار در منزل آدم را بكوبد ، در منزل ما را كوبید و رفت و دیگر این بخت و اقبال برگشتنی نیست ، روزها می گذشت و من در مقطع پیش دانشگاهی تحصیل می كردم ، هر وقت فرصت می یافتم در مجالس و محافل معنوی شركت می كردم ، روزی در یكی از همین محافل از زبان روحانی مجلس شنیدم كه به دختران جوان توصیه می كردند برای ازدواجشان دعا كنند ، ایشان فرمودند خداوند برای هر كسی سرنوشتی را مقدر كرده است ولی انسان نیز می تواند با دعا كردن و درخواست از خداوند قسمتی از سرنوشت را تغییر دهد و مطابق میلش را از خداوند بخواهد .فكر خوبی بود ، آن هم برای من كه تا این حد از ازدواج می ترسیدم و در انتخابم شك داشتم كه آیا آن كسی كه به نظر من خوب و كامل می آید واقعاً خوب است یا ظاهرش خوب جلوه می كند .با خود عهد بستم كه همسرم را از خداوند بخواهم ، از آن جا كه ما در مشهد زندگی می كنیم و من به حرم امام رضا (علیه السلام) زیاد می روم از امام رضا (علیه السلام) نیز خواستم یكی از پسرهای مخلص و با صفای حرمش را برای من در نظر بگیرد .به تبع این خواسته از بجا آوردن نمازهای مستحبی یا سوره هایی كه مناسب وضعیت و حال و هوای من بود كوتاهی نمی كردم از وقتی دعا كردن و دیگر كارهای مستحبی را شروع كردم خیلی دلگرم شدم ، مطمئن بودم خداوند و امام رضا (علیه السلام) و امام زمان (عج) شاهد بر اعمال و رفتارم هستند و نتیجه كار را برگردن گرفته اند .حدود یكسال به همین منوال گذشت ولی من هنوز فرد مورد علاقه ام را نیافته بودم ، در ماه رمضان همان سال ، در مجلس سخنرانی شركت می كردم ، یك روز خانم سخنران خاطره دوستش را تعریف كرد كه بسیار مؤمن و زیبا چهره بود و به دلایل مختلف به همه خواستگارانش جواب منفی می داد ، خانواده وی از این كار دخترشان به تنگ می آیند و به او می گویند باید هر چه سریعتر یكی از خواستگارانت را قبول كنی و ازدواج كنی ، از آنجا كه این دختر خانم ملاكهای ویژه ای برای خود در نظر داشته متوسل به امام جواد (علیه السلام) می شود و نمازی به همین عنوان را به مدت چهل شب می خواند ، بعد از آن با همان شخص مورد علاقه اش ازدواج می كند .
با شنیدن این مطلب و دیدن تشابه بین خودم و آن دختر قصد كردم كه این نماز را بخوانم ولی از آنجا كه این نماز طولانی بود سعادت خواندنش را در آن ایام نیافتم . حدود 7 الی 8 ماهی از این قضیه گذشت شب تولد امام جواد (علیه السلام) این توفیق را داشتم كه در حرم امام رضا (علیه السلام) باشم ، آن شب پر از معنویت بود ، در آن شب به یكباره به یاد نماز امام جواد (علیه السلام) افتادم ، چون فرصت به اندازه كافی داشتم مشغول خواندن این نماز شدم ، لذت زیادی بردم ، تا صبح در حرم بیدار بودم و دعا می خواندم ، امام رضا (علیه السلام) و امام زمان (عج) را واسطه كارم قرار دادم و از اینكه خداوند برای ازدواج و انتخاب همسر این راه – دعا كردن – را به من نشان داده بود بسیار خشنود بودم زیرا در این صورت هم ارتباط با خداوند و ائمه اطهار (علیه السلام) پیدا می كردم و هم از آینده خوبی كه در پیش داشتم مطمئن بودم .خلاصه بعد از آن شب تولد ، هر شب نماز امام جواد (علیه السلام) را می خواندم و هر دفعه لذت بیشتری از این نماز احساس می كردم ، هنوز چهل شب نمازم به اتمام نرسیده بود كه در خواب دیدم ستارگان زیادی در آسمان رقص می كنند و اسامی ائمه (علیه السلام) را نقش می بندند ، چند روز بعد خانواده ای كه تا بحال اصلاً آنها را ندیده بودم به خواستگاریم آمدند ، از همان ابتدا كه با این خانواده آشنا شدم به آنها علاقمند شدم ، خانواده متدین و خوبی به نظر می رسیدند ، وقتی از اخلاقیات و روحیات خواستگارم آگاه شدم مطمئن شدم وی همان همسر مورد علاقه ام می باشد .لیسانس بود و تازه مشغول به كار در یك شركت خصوصی شده بود ، به حجاب و نماز بسیار اهمیت می داد ، ظاهر تمیز و مرتبی داشت و خیلی متین و آرام صحبت می كرد و مهمتر از همه اهل منطق بود .من و او دو جلسه حدود 4 ساعت همه حرفهایمان و خواسته هایمان را به همدیگر گفتیم ، وقتی تمام حرفهایش را شنیدم مطمئن شدم كه وی همان هدیه امام رضا (علیه السلام) و امام زمان (عج) است ، دریافتم او نیز برای ازدواجش دعا می كرده است ، آن قدر به وی علاقمند شدم كه از خداوند می خواستم هر چه سریعتر مقدمات ازدواج را فراهم كند ، پس از تحقیقات زیاد و رفت و آمدهای مكرر دو خانواده كه حدود دو ماه و نیم طول كشید ، من و او در شبی زیبا با هم عقد كردیم .حالا كه به اخلاقیات و روحیات او از نزدیك آشنا شدم می بینم كه او همسر مورد علاقه و ایده آل من می باشد و با هیچ كدام از خواستگارانم حتی آن مورد مناسب چند سال پیش اصلاً قابل مقایسه نیست ، پس از ازدواج نیز بر مهر و محبتمان نسبت به یكدیگر افزوده می شود و این تنها می تواند محبت خدایی باشد كه بین ما اینگونه دوانده می شود ، همواره شاكر خداوند می باشم كه بقیه زندگیم را در كنار چنین مردی سپری خواهم كردوازاین به بعددعاخواهم کرد كه خداوند یك زندگی طولانی ، با بركت و پر رزق و روزی به هر دو نفرمان عطا كند تا بتوانیم خدمتگزار و بنده خوبی برای آن قاضی الحاجات باشیم))
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۲ #28
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
نمونه سرگذشتهای فوق فراوان است وجالب است كه بدانید 2 حكایت فوق ، حكایت پسر و دختری است كه امروزه به لطف و عنایت معصومین (علیه السلام) با هم ازدواج كرده اند و در كنار هم زندگی می كنند . حكایت 2 جوانی كه بواسطه دعا به هم رسیده اند و سرگذشت تغییر قضا بواسطه دعاست .
((الدعائ یرد القضائ و لوكان ابراماً))3 ، ((دعا قضا را برمی گرداند هر چند قضا محكم شده باشد)) ، با دعا می توان از عذاب همجواری با انسانهای بدخلق و ناسازگار به لذت انس با نیكان نایل شد .خیلی مواقع انسان شرایط را به گونه ای خشن و سخت می بیند كه حتی احتمال امكان تغییر شرایط را نمی دهد ، برخی اوقات ممكن است شرایط را آنچنان پیچیده و غیر قابل تغییر دریابد كه به این نتیجه برسد كه دیگر هیچ كاری نمی توان كرد ، گاه نظم حاكم و پیچیدگی اوضاع ، آن چنان ذهن انسان را به خود مشغول می دارد كه حتی ممكن است این احتمال در ذهنش نقش بندد كه با دعا هم نمی توان كاری كرد چرا كه تمامی شرایط و تمامی ابزارها و امكانات تغییر را مد نظر می گیرد و امكان تغییر و یا بهبود اوضاع را در حد صفر ارزیابی می كند ، در این حالت به دعا با شك و تردید نگاه می كند ، اما اگر دریابیم كه در ورای همه این مسائل ، قدرتی است مافوق تمامی نظم ها و پیچیدگی ها و اراده ای است كه بر هر امری تواناست و گذشته از همه اینها ، صاحب این قدرت و اراده بی نهایت ، بسیار رئوف و مهربان است كه حاضر است از این قدرت و اراده برای رفع مشكلات و تغییر شرایط استفاده نماید ، آن وقت این بدبینی در مورد دعا و اثر آن ، از بین می رود و با نگاه معقول تری به دعا توجه می كنیم .قصه دعا ، حكایت تغییر دادن اوضاع و شرایط بر طبق نظر و خواست درونی با مددگیری از نیروی برتر است ، نیرویی كه بر هر تغییری توانا و بر هر امری قادر است و صاحب این نیرو و قدرت ،خود از آدمیان خواسته كه در هنگام مشكلات و به وقت گرفتاری از دست پر توان او مدد گرفته شود .کتاب یک انتخاب مناسب / نویسنده : محمود یزدانی
پاورقیها 1- قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی از سیدالساجدین حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) . رك : مفاتیح الجنان
2 - عیون اخبارالرضا ، جلد 1 ، باب 20 ، صفحه 171 3- قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی . رك : مفاتیح الجنان
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۳ #29
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
در شهری زندگی میکنم که 1800 کیلومتر تا مشهد فاصله دارد . یک بار در کودکی مرا به مشهد برده بودند و تصاویر نامفهومی از حرم امام رضا (ع) در ذهنم مانده بود . حرم آقا را در عکسها و فیلمها دیده بودم . مدتها بود که مشکلی داشتم که زندگیم را تیره و تار کرده بود . از حل آن عاجز مانده بودم . زندگیم داشت از هم می پاشید . یک شب تنها در تاریکی در پشت بام خانه ام با خدای خودم صحبت میکردم و از او میخواستم که نجاتم دهد .
بدون اینکه اراده قبلی داشته باشم ناگهان روحم به حرم رضوی پرواز کرد و تصویر کنبد و بارگاه آقا جلو چشمم ظاهر شد . انگار خودم در آنجا هستم . فهمیدم که راه حل مشکلم چیست . نا خودآگاه این جملات بر زبانم جاری شد : خدایا به عظمت این بارگاه رضوی از تو میخواهم که مشکلم را حل و زندگیم را نجات بخشی و اگر کمکم نکنی به مشهد میروم و از آقای خودم میخواهم که واسطه بین من و تو شود و آنقدر آنجا میمانم تا با دست پر به خانه ام برگردم .
از فردای آن روز اتفاقاتی افتاد که همه در جهت حل مشکلم بود و دقیقا هشت روز بعد از مناجات شبانه من در پشت بام مشکلم کامل حل شد و از گرفتاری نجات یافتم . اولین کاری که کردم سفر به مشهد و زیارت بارگاه آقا برای تشکر از ایشان بود چون بین من و خدای من واسطه شده بود .
فهمیدم که خداوند اگر بخواهد که مشکل بنده اش را حل کند اگرچه قادر و توانا است ولی بیشتر دوست میدارد که با واسطگی امامان عزیزمان باشد . خدایا شکرت
-
۱۳۹۸/۰۴/۲۱, ۱۷:۲۳ #30
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۲
- نوشته
- 32,572
- مورد تشکر
- 43,481 پست
- حضور
- 137 روز 7 ساعت 24 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
به همه جواب می دهیم
عجمی از خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) درباره معجزات دیده شده از حضرت در مدت خدمتش در حرم قدس رضوی می گوید: معجزات امام رأفت و مهربانی فراوان است. معجزات حضرت باید بررسی و بعد ثبت شود تا بتوان آن را اعلام نمود. فردی از آمریکا تماس گرفت و گفت: گوشی را به طرف آقا بگیرید.
مدتی گذشت و دوباره تماس گرفت و گفت: خانه ام آتش گرفته بود و فقط می توانستم تماس بگیرم و از آقا کمک بخواهم و الان آتش مهار شده است و تماس گرفته ام تا از آقا تشکر کنم. “هر که بر درگهاش آید نرود دست تهی” این از عنایات امام رضا (ع) است. بهترین خواسته های ما در میلاد امام رضا(ع) این است “هرگز نگویمت بیا دست من بگیر/ گویم گرفته ای ز عنایت رها نکن”.
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری