-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۱:۰۲ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
**عشق جاری!!**
پس از طی مسیری طولانی در جاده پر پیچ و خم چیستی عشق که از این منزلگاه ها عبور میکنیم:
عشق ومحبت ازدیدگاه ملاصدرا
مراتب عشق ومحبت در تفکر صدر المتالهین
انواع عاشق شدن
گذرگاه عاشق شدن
جاده ای به سوی عشق حقیقی
خوب و بد ,زشت وزیبا
دست نوشتهای عاشقانه
درمی یابیم حق تعالی بالاترین مرتبه وجود است عاشق ترین موجود است. زیرا او تمام كمالات و خیرها را داراست. به خود نیز آگاه و عالم است. پس می داند همه کمالات را دارد. از این رو خودش به خودش عشق می ورزد.
عشق حقیقی در عالم جاری است و همین عشق و محبت خداوندست که نظام عالم را اداره می کند. او خدای مهربان و عاشقی است که عالم را آفرید تا موجودات به کمال حقیقی خود واصل شوند.
از سوی دیگر چون همهی مراتب هستی از سرچشمه موجود مطلق نشأت می گیرند همه موجودات به او نیازمندند. یعنی مراتب وجود عین وابستگی و ربط به وجود برترند. وقتی خدا به خود عشق می ورزد عشق او به خود، عشق به سایر مراتب هستی نیز هست. چون خداوند عاشق وجودخود است كه همه كمالات را داراست. موجودات نیز همان طور که گفتیم هر کدام بخشی از کمالات را دارند. پس عشق خداوند به کمالات خود، عشق او به همه موجودات است و همه آن ها را در بر می گیرد.(1) البته می دانیم این به معنی آن نیست که خداوند و موجودات عین همند. بلکه کمال و خوبی های موجودات از جانب خداوند و مبدأ کمالات است. ولی نقص های آن ها از مرتبه وجودی پایین آن ها ناشی می شود. لذا موجودات خدایند چون کمالات او را دارند و خدا نیستند چون ضعف و نقص دارند.
خداوند در قرآن می فرماید:یحبّهم و یحبّونه؛ او خدایی است که شما را دوست دارد و شما او را دوست دارید. این همان عشق حقیقی مقابل عشق مجازی قرار می گیرد .
در واقع عشق حقیقی در عالم ساری(3) و جاری است و همین عشق و محبت خداوندست که نظام عالم را اداره می کند. او خدای مهربان و عاشقی است که عالم را آفرید تا موجودات به کمال حقیقی خود واصل شوند:
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم!
اما هنوز سؤالی باقی است و آن اینکه درست است عشق حقیقی، عشق و محبت به خداوند است اما ما چگونه می توانیم به این عشق دست یابیم و به عبارت دیگر عاشق حقیقی شویم؟!!
شما چه می اندیشید؟
ادامه دارد....پی نوشت ها:
1. محمد حسین، طباطبایی، ناصر، مكارم شیرازی، ترجمه تفسیر المیزان،ج 1،ص 585
2. مائده /54
3. ساری بودن و سریان داشتن یعنی آن چیزی که دائماً جریان داشته باشد و قطع نشود.
---------ن- رادفر
سایت تبیان
کارشناس فلسفه اسلامی
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۱:۱۹ #2
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
عشق و محبت از دیدگاه ملاصدرا
تعریف عشق و محبت در لغت:
حب نقیض بغض و مترادف وداد است. این واژه در فارسی معادل دوستی است که در مقابل آن كینه قرار دارد. در لاتین Amor، در انگلیسی Love و در فرانسه Amour میباشد.(1)
عشق نیز وقتی به كمال خود می رسد قوا را ساقط می گرداند و حواس را از كار می اندازد و عاشق را بی اشتها کرده و از غذا باز می دارد و میان عاشق و مردم جدایی می افكند و او بیمار می گردد یا دیوانه می شود و در نهایت هلاك می گردد.
ریشه واژه ی محبت:
در تبیین ریشهی محبت با توجه به اقوال برخی بزرگان میتوان چنین تقسیم بندی نمود :
1. حب از حَبّ گرفته شده است که جمع حبه است بمعنی دانههای گندم و جو و غلات دیگر ( كه مطعومات و غذاها هستند.) و حبه القلب جایگاه محبت و دوستی و یا مركز وجود است که نتیجه و ثمرهی دل و خاطر، مركز و هویدای دل و یا لكهای از خون سیاه در وسط قلب می باشد.
2. ممكن است حِب مأخوذ از حب ( به كسرحاء ) باشد و منظور دانه گلها و ریاحین صحرایی است. حُب، حِب نامیده میشود زیرا مغز و لباب حیات است و الحُب یعنی محبوب و به شدت دوست داشتنی.(2)
ریشه واژه ی عشق:
عشق را فرط المحبه(3) و گذشتن از حد در محبت(4) گویند كه از نظر ریشهی عربی میتوان حالات را در نظر گرفت:
1- از عشق گرفته شده است که قله و بالاترین نقطهی كوه است و اگر گفته شود فلانی عاشق شده است منظور این است كه محبت او زیاد شده است و به حداكثر رسیده است.(5)
ملاصدرا حکیم و فیلسوف بزرگ اسلامی عشق و محبت را مترادف میداند و آن را ابتهاج به شیء موافق تعریف میكند اعم از این كه عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی. او معتقد است كه در همهی موجودات عشق و شوقی نسبت به كمال وجود دارد و معشوق و محبوب حقیقی ذات حق تعالی است.
2- از عشقه گرفته شده است که گیاهی است كه به دور درخت می پیچد و آب آن را می خورد و رنگ آن را زرد می كند و سبب ریختن برگ های آن می شود و بعد از مدتی خود درخت نیز خشك می شود. عشق نیز وقتی به كمال خود می رسد قوا را ساقط می گرداند و حواس را از كار می اندازد و عاشق را بی اشتها کرده و از غذا باز می دارد و میان عاشق و مردم جدایی می افكند و او بیمار می گردد یا دیوانه می شود و در نهایت هلاك می گردد.(6)
عشق و محبت از دیدگاه ملاصدرا
ملاصدرا حکیم و فیلسوف بزرگ اسلامی عشق و محبت را مترادف میداند(7) و آن را ابتهاج (8) به شیء موافق تعریف میكند اعم از این كه عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی.(9)
او معتقد است كه در همهی موجودات عشق و شوقی نسبت به كمال وجود دارد و معشوق و محبوب حقیقی ذات حق تعالی است.(10)
----------------1- جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ص 291.
پی نوشت ها:
2- الحسنبنمحمد راغب اصفهانی، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، مفردات فی غریبالقرآن، تهران، مرتضوی، 1361،ص 428.
3- محمدبنمكرم ابنمنظور، لسان العرب،ص 251.
4- فخرالدینبنمحمد طرایحی، مجمع البحرین،ص 214.
5- فاطمه طباطبایی ،سخن عشق(دیدگاههای امام خمینی و ابن عربی)، ص 19.
6- علی اكبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین و سید جعفر شهیدی ، ج10 ، ص14024.
7- محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج 7، ص149.
8-ابتهاج به معنی سرور، شادی و خرمی است.یعنی آنچه سبب نشاط روحی انسان می شود.(فرهنگ معین)
9- محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، رساله سه اصل،به تصحیح: سید حسین نصر، ص169؛ محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی،المبدأ و المعاد،ص113.
10- محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه،ج 7، ص148.
------------------------
سایت تبیان
نجمه السادات رادفر
کارشناس فلسفه اسلامی
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۱:۲۹ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
مراتب عشق ومحبت در تفکر ملاصدرا
عشق زمینی و عشق آسمانی
قدر مسلم این است كه بشر عشق را ستایش میكند یعنی یك امر قابل ستایش میداند در صورتی كه آنچه از مقوله شهوت است قابل ستایش نیست.
مراتب عشق و محبت :
عدهایی معتقدند عشق یك نوع بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است كه ریشهی عضوی و فیزیولوژی دارد و غیر از این نیست و تمام عشقهایی كه در عالم وجود داشته است و دارد با همه آثار و خواصش همه عشقهای جنسیاند. یعنی عشق را چه از لحاظ مبداء و چه از لحاظ كیفیت و چه از لحاظ هدف جز شدت غریزه جنسی نمیدانند. از نظر این عده استعمال عشق در مورد خداوند نیز خارج از نزاكت و ادب و عبودیت است. فروید از روانشناسان غربی حتی محبت را نیز همانند عشق امری جنسی میداند و تا آنجا پیش میرود كه خیر و فضیلت و علم دوستی و همه چیز را جنسی میداند كه البته امروزه كسی نظریه او را قبول ندارد.(2)
قدر مسلم این است كه بشر عشق را ستایش میكند یعنی یك امر قابل ستایش میداند در صورتی كه آنچه از مقوله شهوت است قابل ستایش نیست، مثلاً انسان شهوت خوردن و یا میل به غذا – كه یك امر طبیعی است – دارد ولی این میل طبیعی قابلیت تقدیس پیدا نكرده است. پس میتوان گفت عشق هم تا آنجا كه به شهوت جنسی مربوط باشد مثل شهوت مرد و زن است و قابل تقدیس نیست و لذا آنچه قسمت بزرگی از ادبیات دنیا را در تقدیس عشق تشكیل میدهد به نوع دیگری از آن مربوط است كه خود دارای درجات و مراتبی است.(3) كه شامل عشق انسان به انسان، انسان به خدا، خدا به انسان و خدا به ذات خود است.
با آنكه دربارهِِِِِِِِِِی محبت و عشق سخن بسیار رفته است و برخی از دانشمندان و متفكران كوشیدهاند به سبك و سلیقهِِی خود به توصیف و تبیین آن بپردازند اما اكثر آنان حقیقت عشق را تعریف ناپذیر دانستهاند و عشق را ذات محض و صرفی میدانند كه نمیتوان آن را تحت مقولهای از مقولات در آورد و برای آن جنس و فصلی در نظر گرفت.
از نظر این گروه باید میان عشق شهوانی و جنسی با غیر آن كه عشق افلاطونی(4) خوانده میشود فرق گذاشت به بیان دیگر میان عشق زمینی و عشق آسمانی تفاوت قائل شد. در واقع احساسات انسان انواع و مراتب دارد.برخی از آنها از مقولهی شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است كه از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است با این تفاوت كه در انسان اوج و غلیان زاید الوصفی میگیرد و بدین جهت نام عشق بدان میدهد و در حیوان هرگز بدین صورت در نمیآید ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست و از مبادی جنسی سرچشمه میگیرد و به همان جا خاتمه مییابد اما انسان نوعی دیگر احساسات هم دارد كه از لحاظ ماهیت و حقیقت با شهوت مغایر است.
هنگامی كه انسان تحت تأثیر این نوع عواطف و احساسات عالی قرار میگیرد محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا میكند و سعادت او را میخواهد و آماده است خود را فدای خواستههای او كند. این نوع از احساسات اگر به اوج و كمال برسد به روح شكوه و شخصیت و عظمت میدهد.(5)
البته نظریه سومی نیز وجود دارد كه معتقدست ریشهی همه عشقها امر جنسی است ولی همین امر جنسی در شرایط خاصی تدریجاً تغییر شكل میدهد و خاصیت جنسی و شهوانی خود را از دست میدهد و جنبه روحی و معنوی به خود میگیرد. این عده قائل به دوگانگی عشق از لحاظ كیفیت و هدف هستند وگرنه از لحاظ ریشه و مبدأ آن را با شهوات یکی می دانند.
هنگامی كه انسان تحت تأثیر این نوع عواطف و احساسات عالی قرار میگیرد محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا میكند و سعادت او را میخواهد و آماده است خود را فدای خواستههای او كند.
از نظر ایشان جای تعجب نیست كه یك امر مادی شكل معنوی به خود بگیرد زیرا میان مادیات و معنویات دیوار غیر قابل عبوری وجود ندارد و هر امر معنوی اصل و پایه مادی و طبیعی دارد و هر امر مادی یك گسترش و بسط معنوی.(6) ویل دورانت مورخ معروف فلسفه در كتاب لذت فلسفه این نظریه را برگزیده و با رأی فروید بر شدت مخالفت میكند.(7)
----------------------------------
پی نوشت ها:
1)محمد علی التهانوی، موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، به تصحیح عبدالله الخالدی، ج2 ، ص1182.
2)مرتضی مطهری، فطرت،ص 97
3)همان،ص 95
4)برگرفته از: «ضیافت (درسهای عشق از زبان افلاطون)،به ترجمه محمود صناعی، ص 80»
5)مرتضی مطهری، جاذبه و رافعه امام علی(ع)، صص57 – 51
6) مرتضی مطهری، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، ص 72
7)ویلیام جیمز، دورانت، به ترجمه عباس زریاب خویی، لذات فلسفه، ص 126
8)صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، الحاشیه علی الالهیات شفا، ص 83
-------------------------
سایت تبیان
نجمة السادات رادفر
کارشناس فلسفه اسلامی
ویرایش توسط Moamma : ۱۳۸۷/۰۷/۱۰ در ساعت ۰۱:۳۴
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۱:۴۵ #4
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
انواع عاشق شدن!
ملا صدرا عشق را دو قسم كرده است: یكی عشق حقیقی و دیگر عشق مجازی وعلت این مسأله به مراتب عشق و محبت در تفکر ملا صدرا برمی گردد. از نظر او عشق حقیقی محبت به خدا و صفات و افعال اوست. او میگوید چون ذات حقتعالی بالفعل جامع جمیع كمالات است احق است كه معشوق و مطلوب و مقصود كل و مطلق باشد.(1)
عشق مجازی خود دوگونه است:. عشق نفسانی و عشق حیوانی.
این نوع عشق انسان را از خودپرستی بیرون میبرد و این حصار و محدودیت را میشكند. وجود عاشق را توسعه داده و كانون هستیاش را عوض میكند. این نوع عشق نفس و روح را نرم، آرام، مهربان، صاحب وجد و حزن و گریه و رقت دل میكند . در این مرحله، عاشق شیفته از معشوق خود تصویری متعالی و متكامل برای خویش ترسیم میكند و دیگر حواس او در مقابل اثری از غیر محبوبش حساسیتی ندارد.
مبداء عشق حیوانی :شهوات بدنی و هدف آن طلب لذت حیوانی و ارضای تمایلات خود محب است و از آن خشونت و جنایت برمیخیزد. انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است. شخص و شیء مورد علاقه را تنها برای خود میخواهد و اگر به او میاندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداكثر تمتع را ببرد و اگر نسبت به او غیرت میورزد غیرتش حیوانی است و مانع رشد و تكامل محبوب خویش میشود. او هرگز تكامل و تعالی معشوق را نمیخواهد زیرا همواره نگران از دست دادن اوست. همیشه ملتهب و افسرده خاطر است دائم به فكر تصاحب و تملك محبوب است و گاه رفتارهای ناشایست و خلاف عقل از او سر میزند. او تا آنجا پیش میرود كه از آزردن معشوق خود باكی ندارد. چنین عشقی با وصول به معشوق و گذشته ایام رو به سردی میگذارد و گاهی هم به كینه و نفرت تبدیل میشود و تا آنجا كه چه بسا معشوق آدمی دشمنترین دشمنان او گردد.(2)
در مقابل عشق نفسانی :محبتی خالص است و به کلی از شهوت و منفعت بركنار است. این نوع عشق انسان را از خودپرستی بیرون میبرد و این حصار و محدودیت را میشكند. وجود عاشق را توسعه داده و كانون هستیاش را عوض میكند. این نوع عشق نفس و روح را نرم، آرام، مهربان، صاحب وجد و حزن و گریه و رقت دل میكند . در این مرحله، عاشق شیفته از معشوق خود تصویری متعالی و متكامل برای خویش ترسیم میكند و دیگر حواس او در مقابل اثری از غیر محبوبش حساسیتی ندارد. در این نوع عشق كه عشق خیالی(3) نیز نامیده میشود عاشق نگران از دست دادن و مهجور شدن محبوب خود نیست زیرا محبوب همواره با اوست. زیرا صورت معشوق در عالم خیال او جاودانه شده و در وجود او تبلور یافته است و راه جبران فراق و دوری را همین تصور خیالی میداند و لذا هرگز از معشوق خیالی خود جدا نیست و تا جایی پیش میرود كه خیال محبوب را از خود محبوب عزیزتر و گرامیتر میدارد(4).
-------------------------
پی نوشت ها:
1-محمدبنابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، به تصحیح مقصود محمدی، ج7 ،ص 252 (در مقالات بعدی این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد.)
2- محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه ، ج7،ص 176.
3- فاطمه طباطبایی، سخن عشق،ص 12.
4- جالب است كه چنین حالتی را در شهریار شاعر معروف زمان خودمان نیز ذكر كردهاند. ( ر.ك: مرتضی مطهری، فطرت،ص 86)
5-محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، ج7،ص 179.
--------------
سایت تبیان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامی
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۱:۵۸ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
گذرگاه عشق
عشق نفسانی از انواع عشق مجازی است که در بررسی انواع عشق از نظر ملا صدرا بدان اشاره شد.
اگر چه ملاصدرا عشق نفسانی را میستاید و آن را از جمله فضایل میداند لكن معتقد است كه از نوع فضایلی است كه بین فضایل عقل مفارق محض و نفس حیوانی قرار دارد و لذا این نوع فضیلت بطور مطلق در هر وقت و در هر مكان و بر هر حال ممدوح نیست بلكه لازم است كه این عشق در اواسط سلوك عرفانی و در حال توفیق نفس و بیدار شدن از خواب غفلت به كار گرفته شود و هنگامی كه از این پل گذشت و قدم در راه حقیقت گذاشت دیگر توسل بدان جایز نیست و از رذایل به حساب میآید.
این عشق گذرگاه و پلی است برای رهایی از دام عشقهای شهوانی و ظلمانی و رسیدن به عشق حقیقی که همان محبت به خدا و صفات و افعال اوست.
بر همین اساس اگر عشق و محبت به زیبا رویان به منظور تربیت، تعلیم و تهذیب باشد از جمله فضایل است كه دلها را رقیق، ذهنها را تیز و نفسها را بر ادراك امور شریفه بیدار میكند و باید این عشق را عشق عفیف دانست كه سبب تلطیف نفس و تنویر قلب است و در روایات است كه:
"من عشق فعف ثم مات، مات شهیدا"(1)؛ کسی که عاشق شود و عفت و پاکدامنی پیشه کند سپس بمیرد همانند شهید از دنیا رفته است.(2) زیرا سبب می شود انسان به جمال و كمال الهی توجه کند.
آن چنان که در حدیث داریم:"إن الله جمیل و یحب الجمال(3)؛ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. و زیبا رویان مظهر جمال الهی اند و زیباییهای ظاهر حكایت از زیباییهای معنوی دارد و انسانها با توجه به آن مظاهر زیبا مشتاق زیباییهای معنوی میشوند.
یعنی عاشق سعی میكند به معشوق خود علم و آداب حمیده و اشعار زیبا و صنعتهای دقیق و داستانها و حكایات و احادیث خوب بیاموزد.(4)
ملاصدرا میگوید " ما خود شاهد این گونه آثار و فواید بودهایم و قسم به جان خودم كه این گونه عشقها انسان را از تمام همّ و غم و گرفتاریها فارغ و خلاص میكند و فقط همّ او یك همّ میشود و آن همّ ، رؤیت زیبایی است كه مظهر جمال و آثار رحمت حق است كه فرمود: "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم"(5) ؛ به تحقیق انسان را در زیباترین شکل آن آفریدیم.
و " فتبارك الله احسن الخالقین"(6) ؛ پس آفرین بر خداوندی که نیکوترین آفریدگاران است.
اما اگر این عشق با شهوات حیوانی آمیخته شود قطعاً سبب سقوط و گمراهی نفس می شود.
در واقع این مرحله چون برزخی است كه سقوط و صعود عاشق در آن امری طبیعی است. هم میتواند به مرحلهی حس و امور جسمانی سقوط كند و هم میتواند از این وادی نیز بگذرد و از این مرحله چون نردبانی برای تعالی بیشتر مدد جوید و لذا میتوان گفت :
این عشق گذرگاه و پلی است برای رهایی از دام عشقهای شهوانی و ظلمانی و رسیدن به عشق حقیقی که همان محبت به خدا و صفات و افعال اوست.
-------------------------------
پی نوشت ها:
1- ابن حسامالدین هندی، كنزالعمال فیسنن الأقوال و الأفعال، 6999.
2- محمدبنابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه،به تصحیح مقصود محمدی، ج7 ، ص232.
3- ابن حسام الدین هندی، كنزالعمال، 17166.
4- محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، به تصحیح مقصود محمدی،ج7 ، ص231.
5- سوره مبارکه تین آیه4.
6- سوره مبارکه مؤمنون آیه14.
------------------------
سایت تبیان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامی
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۲:۰۵ #6
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
جاده اي به سوي عشق حقيقي
هدف آن بود که بدانيم عشق، اين پديده شگفت انگيز چيست و چه آثار و نشانه هايي دارد. بدين منظور به سراغ حکيم متألهي رفتيم و پاسخ اين پرسش را از او جويا شديم و چه حکيمانه فيلسوف اسلامي، صدرالمتألهين شيرازي برايمان از عشق گفت.
حال بايد ديد عشق حقيقي چيست براي اين هدف بايد نخست با برخي از مبادي فلسفي در حکمت متعاليه (فلسفه ملاصدرا) آشنا شد.
1_اصالت وجود:
در مواجهه با هر چيزي دو سؤال اساسي مي توان مطرح کرد. يکي اينکه آن چيست و ديگر آنکه وجود دارد يا نه. با سؤال دوم در واقع مي پرسيم آيا آن چيز واقعيت و حقيقت دارد يا نه. پس پرسش از وجود پرسش از يک حقيقت و واقعيت است. مثلاً کسي براي من از يک موجود عجيبي حرف مي زند. توصيف هاي او توضيح چيستي آن چيز است اما وقتي من به درک کاملي از آن موجود مي رسم که بدانم در عالم خارج وجود دارد يا خير. اين مطلب در فلسفه صدرا به صورت اصيل بودن وجود مطرح شده است. پس وجود يک حقيقت و واقعيت خارجي است نه يک مفهوم ذهني.
از سوي ديگر صفاتي که کمال و ويژگي مثبتي را وصف مي کنند در واقع وجود آن موصوف را بيان مي نمايند.مثلاً وقتي مي گوييم فلاني عالم است يعني همان وجود خارجي او که واقيت دارد عالم است و اصلاً وجود او عين علم است. همين طور در مورد بقيه صفات کمالي مثل قدرت، اراده و غيره همه آن ها به وجود بر مي گردند.
2_ تشکيک وجود:
آن واقعيت خارجي يک چيز واحد است ولي داراي مراتب و طبقات گوناگون است. مثلاً وقتي مي پرسم آيا آن شيء عجيب وجود دارد يا وقتي که مي پرسم آيا من وجود دارم و يا وقتي مي پرسم گل وجود دارد در همه اين سؤالات از يک واقعيت دارم سؤال مي کنم و در واقع مي پرسم آيا اين اشياء واقعيت و حقيقتي دارند يا موهوم و مفاهيم ذهني اند. البته شدت و ضعف در ميان موجودات هست و واضح است که وجود خداوند به مراتب از وجود ما قوي ترست.
از آنجايي که صفات کمالي همان وجودند ( اين مطلب در بالا در اصالت وجود توضيح داده شد.) پس اين صفات هم مرتبه مرتبه دارند و در برخي بيشتر و در برخي کمترند. يعني وجود و صفات کمالي حقيقتي مشکک و طبقه طبقه اند. (1)
---------------------------
پي نوشت:
1- اصالت وجود و تشكيك مراتب وجود از مسائل مهم حکمت متعاليه است. براي اثبات و شرح بيشتر بنگريد به اسفار: ج1و2 .
--------------------
سايت تبيان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامي
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۲:۰۷ #7
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
جاده اي به سوي عشق حقيقي
هدف آن بود که بدانيم عشق، اين پديده شگفت انگيز چيست و چه آثار و نشانه هايي دارد. بدين منظور به سراغ حکيم متألهي رفتيم و پاسخ اين پرسش را از او جويا شديم و چه حکيمانه فيلسوف اسلامي، صدرالمتألهين شيرازي برايمان از عشق گفت.
حال بايد ديد عشق حقيقي چيست براي اين هدف بايد نخست با برخي از مبادي فلسفي در حکمت متعاليه (فلسفه ملاصدرا) آشنا شد.
1_اصالت وجود:
در مواجهه با هر چيزي دو سؤال اساسي مي توان مطرح کرد. يکي اينکه آن چيست و ديگر آنکه وجود دارد يا نه. با سؤال دوم در واقع مي پرسيم آيا آن چيز واقعيت و حقيقت دارد يا نه. پس پرسش از وجود پرسش از يک حقيقت و واقعيت است. مثلاً کسي براي من از يک موجود عجيبي حرف مي زند. توصيف هاي او توضيح چيستي آن چيز است اما وقتي من به درک کاملي از آن موجود مي رسم که بدانم در عالم خارج وجود دارد يا خير. اين مطلب در فلسفه صدرا به صورت اصيل بودن وجود مطرح شده است. پس وجود يک حقيقت و واقعيت خارجي است نه يک مفهوم ذهني.
از سوي ديگر صفاتي که کمال و ويژگي مثبتي را وصف مي کنند در واقع وجود آن موصوف را بيان مي نمايند.مثلاً وقتي مي گوييم فلاني عالم است يعني همان وجود خارجي او که واقيت دارد عالم است و اصلاً وجود او عين علم است. همين طور در مورد بقيه صفات کمالي مثل قدرت، اراده و غيره همه آن ها به وجود بر مي گردند.
2_ تشکيک وجود:
آن واقعيت خارجي يک چيز واحد است ولي داراي مراتب و طبقات گوناگون است. مثلاً وقتي مي پرسم آيا آن شيء عجيب وجود دارد يا وقتي که مي پرسم آيا من وجود دارم و يا وقتي مي پرسم گل وجود دارد در همه اين سؤالات از يک واقعيت دارم سؤال مي کنم و در واقع مي پرسم آيا اين اشياء واقعيت و حقيقتي دارند يا موهوم و مفاهيم ذهني اند. البته شدت و ضعف در ميان موجودات هست و واضح است که وجود خداوند به مراتب از وجود ما قوي ترست.
از آنجايي که صفات کمالي همان وجودند ( اين مطلب در بالا در اصالت وجود توضيح داده شد.) پس اين صفات هم مرتبه مرتبه دارند و در برخي بيشتر و در برخي کمترند. يعني وجود و صفات کمالي حقيقتي مشکک و طبقه طبقه اند. (1)
***ادامه مطلب در پست بعدی:به پاسخ بعدی نظر کنید***---------------------------
پي نوشت:
1- اصالت وجود و تشكيك مراتب وجود از مسائل مهم حکمت متعاليه است. براي اثبات و شرح بيشتر بنگريد به اسفار: ج1و2 .
--------------------
سايت تبيان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامي
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۲:۱۵ #8
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
خوب و بد،زشت و زيبا
براي فهم عشق حقیقی نخستين اقدام آشنايي با برخي از مبادي فلسفي در حکمت متعاليه (فلسفه ملاصدرا) مي باشد که به برخي از آن ها پرداختيم تا مسیر درک صحیح عشق حقیق را با سهولت بپيماييم و اکنون ادامه گفتار...
3.خير بودن وجود و شر بودن عدم:
وجود خير محض است و در مقابل آن عدم است که شر محض مي باشد. مفهوم خير و شر بديهي هستند و خير بودن وجود و شر بودن عدم نياز به استدلال ندارد. چون چه کسي است که نداند اگر چيزي وجود داشته باشد خوب است و اگر نباشد فقدان آن خوب نيست و بد است.(1) در اينجا ممکن است اين اشکال و سؤال مطرح شود که مگر آفات و شروري كه در بعضي حيوانات مشاهده ميشود مثل نيش مار و عقرب و حشرات موزي و يا برخي از حوادث و اتفاقات ناگوار که براي انسان رخ مي دهد، شر و بد نيستند بطوري که نبودن آن ها بهتر از بودنشان است. مثلاً چه کسي مي تواند ادعا کند که کشته شدن هزاران انسان در بلاياي طبيعي مانند زلزله و نظير آن و يا جنگ ها و خونريزي ها امري نيک و پسنديده است و بودن آنها بهتر از نبودشان است؟!!در پاسخ بايد گفت همه انواع شر بدي در دو دسته اصلي قابل تقسيم بندي اند يعني دو منشأ اصلي دارند: 1. ضعف و نقص وجودي. 2. تزاحمي كه بين دو نحوه وجود در طبيعت حاصل ميشود و وجودي موجب از بين رفتن وجود ديگري ميشود.قبلاً گفتيم که وجود داراي مراتب است و طبقات پايين تر وجود از شدت وجودي کمتر و کمالات کمتري برخوردارند.
هر چه كه خير و كمال باشد محبوب و مورد تقاضاست و همه به سوي آن اشتياق دارند و مي خواهند به آن برسند و به طور کلي از دو حال خارج نيست يا آن کمال و خوبي موجود است که در اينصورت ميل به حفظ آن خير وجود دارد و يا مفقود است و انسان آن را ندارد که در اين صورت مطلوب و مورد اشتياق است و شوق به طلب آن وجود دارد.
بنابراين به علت ضعف وجودي برخي از شرور و بدي ها نمايان مي شود. مثل جنگ و خون ريزي که ناشي از خوي حيواني و درندگي در برخي انسان هايي است که کمالات وجودي را در خود نپرورانده اند. بنابراين ضعف وجودي و عدم وجود کامل سبب اين بدي ها شده است. از سوي ديگر وجود برخي از شرور در طبيعت مثل مار و عقرب و يا حوادث طبيعي مثل سيل و زلزله براي خود آنها و يا علت و معلولهاي آنها شر نيست بلكه شر بودن آنها از ناحيهي آسيبي است كه به ديگر موجودات وارد ميآورند و حيات آنها را از بين ميبرند.بنابراين بطور کلي مي توان گفت شرور عدمياند و شيء كه وجود دارد خير است.(2)
4.کشش به سوي خير و خوبي:
هر چه كه خير و كمال باشد محبوب و مورد تقاضاست و همه به سوي آن اشتياق دارند و مي خواهند به آن برسند و به طور کلي از دو حال خارج نيست يا آن کمال و خوبي موجود است که در اينصورت ميل به حفظ آن خير وجود دارد و يا مفقود است و انسان آن را ندارد که در اين صورت مطلوب و مورد اشتياق است و شوق به طلب آن وجود دارد.(3) مثلاً همه ما دوست داريم در زندگي در رفاه و آسايش باشيم چراکه آن را خير و خوب مي دانيم بنابراين در تلاشيم تا آنچه را داريم حفظ کنيم و از دست ندهيم و آنچه را که نداريم بدست آوريم.
----------------------------
پي نوشت ها
1. عبدالله جوادي آملي، رحيق مختوم، ج2 ،ص 157
2. محمدبنابراهيم صدرالدين شيرازي، الحكمه المتعاليه في الاسفار الاربعه العقليه به تصحيح مقصود محمدي،ج 7،ص 85
3. محمدبنابراهيم صدرالدين شيرازي، ،الحكمه المتعاليه في الاسفار الاربعه العقليه ،ج 2 ،ص 237
------------------------
سايت تبيان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامي
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۰, ۰۳:۱۵ #9
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,954
- مورد تشکر
- 6,046 پست
- حضور
- 16 روز 10 ساعت 17 دقیقه
- دریافت
- 11
- آپلود
- 0
- گالری
-
611
دست نوشته های عاشقانه!
در تبیین عشق حقیقی از آشنایی با برخی از مبادی حکمت متعالیه صدرایی ناگزیر بودیم و آن ها را بدین نحو تبیین نمودیم:
1:اصالت وجود
2:تشکیک وجود
3:خیر بودن وجود وشر بودن عدم
4:کشش به سوی خیر وخوبی
و در ذیل آن ها به برخی شبهات پاسخ دادیم از جمله وجود شرور درعالم و بیان صفات حقیقی که کمال شمرده می شوند .
از مقدمات ذكر شده میتوان اینطور نتیجه گرفت كه همهی مراتب هستی حتی مرتبهی ماده و عالم خاکی كه ضعیف ترین مراتب وجود است، به اندازه مرتبهی وجودی خود دارای اراده، علم و شعور میباشند. بنابراین به وجود خود آگاهی دارند. پس می دانند چه کمالاتی را دارند و فاقد چه کمالاتی هستند. لذا مدام در تلاشند تا كمالاتی را كه دارند حفظ نمایند و آنچه را که فاقد آنند به دست آورند.(1)
و این یعنی هر موجودی عاشق کمالات خود است و نمی خواهد آن ها را از دست بدهد. او مشتاق است تا آنچه را ندارد از سرچشمه خوبی و خیر و كمال مطلق کسب نماید. از این رو همه موجودات عاشق و مشتاق موجودی برترند. موجودی که همه کمال ها و خوبی ها را دارد. آن موجود کسی نیست جز خداوند متعال. پس همه موجودات سیر إلی الله میكنند و موجودی نیست مگر آنكه عاشق و یا مشتاق به خداوند است.(2)
همان طور که خداوند خود در قرآن کریم می فرماید: و إن من شیء إلا یسبّح بحمده؛ و هیچ موجودی نیست مگر آن که او را تسبیح می کند(3)
همه مخلوقات الهی خدا را تسبیح می کنند. کمالات و خوبی های او را می ستایند. به سوی او میل دارند. به او عشق می ورزند.
جالب تر آن که بالاتر از همهی مراتب وجود، خود حق تعالی است که به وجود خود علم دارد و می داند وجودش كمال مطلق و خیر محض است. پس به خود عشق میورزد.
همچنین با توجه به مطالبی که گفته شد معلوم میشود كه عشق و شوق موجودات به خداوند به مرتبه وجودی آن ها بستگی دارد. مراتب بالاتر وجود كه شدیدتر و قویترند به مراتب بیشتر مشتاق و عاشق حقاند.(4)
جالب تر آن که بالاتر از همهی مراتب وجود خود حق تعالی است که به وجود خود علم دارد. او می داند وجودش كمال مطلق و خیر محض است. پس به خود عشق میورزد. چراکه همه موجودات به خیر و خوبی گرایش دارند و وجود حق تعالی نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد. پس او نیز عاشق کمالات خود است.
ملاصدرا از ابتهاج خداوند به ذات خود (5) سخن میگوید كه نشان دهندهی شدت عشق خداوند به خود است. دیگر موجودات و سایر مراتب هستی به او عشق بورزند یا به او عشق نداشته باشند در معشوق بودن او خللی نمیآید زیرا او تمام كمالات و خیرها را داراست و خودش به خودش عشق می ورزد.
اما یک سؤال مهم: خدایی که اینقدر عاشق خود است چگونه به بندگانش عشق خواهد ورزید؟
--- --------------------ادامه دارد... .پی نوشت ها:
1. محمدبنابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه،ج 2،ص 240
2. محمدبنابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیرالقرآنالكریم ،به تصحیح محمد خواجوی، ج 3،ص 61
3. سوره مبارکه اسراء آیه شریفه 44
4. محمد بنابراهیم شیرازی، اسرارالایات، به تصحیح: محمد خواجوی، ص 64
5. ابتهاج یعنی به دست آوردن بهجت و سرور و خداوند متعال چون همه خوبی ها را دارد از وجود خود مسرور است و به شدت به خود عشق می ورزد.
---------------------
سایت تبیان
ن- رادفر
کارشناس فلسفه اسلامی
یارب
يا رب منم جويان تو يا خود تويى جويان من
اى ننگ من تا من منم من ديگرم تو ديگرى
-
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۷, ۱۵:۳۸ #10
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,007
- مورد تشکر
- 3,000 پست
- حضور
- 17 ساعت 3 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
«عشق» از نظر واژهشناسی به معنای میل مفرط است. این كلمه مشتق از «عَشَقَه»بوده و «عشقه» گیاهی است كه هر گاه به دور درخت میپیچد آب آن را میخورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، كم كم میخشكد.(1) اما در اصطلاح «عشق» عبارت است از «محبت شدید و قوی» و به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی و اعلای محبت است.(2)
ولی حقیقت آن است كه تعریف حقیقی این واژه ممكن نیست؛ به گفته حكیم عشق، محیالدین ابنعربی: «هر كس عشق را تعریف كند، آن را نشناخته و كسی كه از جام آن جرعهای نچشیده باشد آن را نشناخته و كسی كه گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، كه عشق شرابی است كه كسی را سیراب نكند.»(3)
شاید به همین دلیل است كه نخستین عارفان، واژه عشق را به كار نمیبردند؛ زیرا از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از اینرو؛ بیشتر از محبت یاد میكردند.(4) و عطار چه زیبا سروده است:
پرسی تو ز من كه عاشقی چیست؟
روزی كه چو من شوی، بدانی
اگه دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو
دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهیم به تو تکیه داده بودم....
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری