جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: آيا مخلوق ازلي و قديم است يا حادث؟
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۳, ۲۲:۳۶ #1
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 6
- مورد تشکر
- 2 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
آيا مخلوق ازلي و قديم است يا حادث؟
به نام خدا
سلام
سوال داشتم كه آيا صرف مخلوق و نوع مخلوق ازلي و قديم است يا حادث و باز اشاره كنم كه منظورم مصاديق مخلوقات نيست نوع مخلوق؟
يعني تا خدا بوده مخلوقي هم از او بوده يا نه در مرتبه اي خدا بوده و هيچ مخلوقي نبوده و بعد از آ» مخلوقات به وجود آمدند و حادث اند؟
به بيان ديگر آيا صفت خالقيت خدا هميشه بالفعل بوده يا نه مرتبه اي بوده كه بالقوه بوده و بعد از آن بالفعل شده و مخلوق به وجود آمده است؟
ممنون
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۰۷:۴۱ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۴:۰۹ #3
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 6
- مورد تشکر
- 2 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بنام خدا
سلام
ممنون
لطفا كمي دقيق تر توضيح دهيد يعني انواع حدوث و قدم بفرماييد؟
مجردات تامه و غير تامه؟
قديم بودن ذاتي با شرط وابستگي به خدا براي مخلوق چه ايرادي دارد؟
و در ضمن منبع تعاريف و فرمايشاتتون رو هم بفرماييد كه مثلا از كدام كتاب است براي مطالعه ي بنده.
ممنون
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۴:۲۳ #4
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,087
- مورد تشکر
- 2,686 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
چقدر سخته فهميدن بعضي از لغات
حدوث و قديم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهترين كارها سه كار است:
تواضع به هنگام دولت ، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت
پيامبر اكرم (ص)
http://www.hamdardi.com/my_documents....com_8.com.jpg
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۴:۵۱ #5
سوال داشتم كه آيا صرف مخلوق و نوع مخلوق ازلي و قديم است يا حادث و باز اشاره كنم كه منظورم مصاديق مخلوقات نيست نوع مخلوق؟
فلاسفه می گویند خداوند تا بوده مخلوق هم بوده همانطوری که تا خورشید هست نور هم هست و امکان ندارد از هم مفارق شوند
اما متکلمین می گویند خلق به معنی حدوث است و حادث یعنی مسبوق به عدم و سبق به عدم با قدیم و ازلی در تناقضی آشکار است
در اینجا نظر متکلمین منطقی تر به نظر می رسد ضمن اینکه شریعت و روایات هم بر حادث بودن غیر خداوند اشاره دارند
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۵:۰۱ #6
-
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۵:۰۸ #7
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 6
- مورد تشکر
- 2 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به نام خدا
سلام
1. جناب مدبر لطف بفرماييد نظر فلاسفه را هم كامل تر و دقيق تر بفرماييد و به يك تمثيل اكتفا نكنيد.
در ضمن نظر متكلمين هم بايد كامل تر طرح شود يعني بحث از بحث لغوي فراتر است و آيات و روايات هم بايد طرح و بررسي شود. تا معلوم گردد.
2.جناب سارا اينطور كه جناب مشكاة گفته اند قديم و حادث انواعي دارند مثل زماني و ذاتي و .... كه اينطور تعاريف پيچيده تر شده و هم نظرات در اين باب عوض ميشه.
ممنون
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۵:۴۷ #8
واژه (حـادث ) بـه مـعـنـاى (نـو)، و (قديم ) به معناى (كهنه ) است ، ولى اين دو واژه در اصطلاح فـلسـفـه و كـلام بـه مـعنايى ديگرند. در نظر متكلمان حادث موجودى است كه نخست نبوده و سپس پـديـد آمده است ، و قديم آن است كه همواره بوده و خواهد بود و نيستى برايش فرض ناشدنى اسـت . بـه عـنـوان مـثـال ، اگـر درخـتـى را در نـظـر بـگـيـريـم كـه مـيـليـون هـا سال عمر كرده ، اين درخت در نظر مردم كهن و قديمى است ، ولى از منظر كلامى و فلسفى ، حادث است .
مـرحـوم سـبزوارى از حدوث و قدم لغوى ، به حدوث و قدم (اضافى ) و از حدوث و قدم كلامى و فـلسـفى ، به حدوث و قدم (حقيقى ) تعبير كرده است . همچنين ، فلاسفه گاهى حدوث را (مسبوق بـودن هـسـتـى شـى ء بـر عـدم ) و قـدم را (مسبوق نبودن وجود شى ء بر عدم ) دانسته اند و نيز گـاهى حدوث را به (مسبوق بودن وجود شى ء بر غير خود) و قدم را (مسبوق نبودن وجود شى ء بر غير خود) تعريف كرده اند.
حـدوث و قـدم از مسائل فلسفه اولى و از عوارض موجود بما هو موجود و از تقسيمات اوّليّه هستى اسـت . از مسائل اصلى فلسفى درباره حديث و قديم اين است كه آيا همه چيز در جهان هستى حادث اسـت ، يا برخى اشيا حادثند و برخى قديم ، اگر برخى حادث و برخى قديمند. چه چيزهايى حادثند و چه چيزهايى قديم و سرانجام آن كه ملاك و مناط حدوث و قدم چيست .
فـيـلسـوفـان و مـتـكـلمـان مـسـلمان برآنند كه برخى موجودات حادثند و برخى قديم ، ولى ميان فيلسوفان و متكلمان در انواع حدوث و قدم اختلاف است . متكلمان حدوث و قدم را (زمانى ) مى دانند و مـعـتـقـدند كه تمام موجودات ، جز ذات حق تعالى ، حادث به (حدوث زمانى ) اند و تنها وجودى كـه (قـديـم )، (لايـزال ) و (سـرمـدى ) اسـت ، خـداونـد متعال است .
از سـويـى ديـگـر، فـيـلسـوفان حدوث را اعمّ از حدوث زمانى دانسته و آن را به انواعى تقسيم كـرده انـد و بـرآنـنـد كـه ، جـز خداوند متعال ، موجوداتى ديگر نيز هستند كه از مادّه مجرّدند و از لحاظ زمانى ، قديم . حدوث زمانى از ويژگى هاى عالم طبيعت است .
1 ـ 2 دلايل عقلى و نقلى متكلمان
1 دليـل عـقـلى : در نـظـرگاه متكلـمان ، حـدوث ، مـرادف حدوث زمانى است و آنان معتقدند كه جز خداوند، وجود تمام موجودات داراى آغاز زمانى است . هر چند اين زمان بسيار طولانى و محاسبه اش از توان انسان بيرون است ، ولى بى گمان ، هنگامى بوده است كه عالم نبوده و سپس پديد آمده اسـت . اگـر مـوجـودى قـديم زمانى باشد از علّت بى نياز و واجب الوجود خواهد بود؛ زيرا ملاك حـدوث ، زمـان اسـت . كـوتـاه سـخـن آن كـه هـر مـخـلوق و مـعلول و پديده اى با حدوث زمانى همراه است و اگر موجودى از نظر زمانى حادث نباشد، مجرّد، قـديـم و واجـب الوجـود خـواهـد بـود. از سـويـى ديگر اگر به وجود موجودات قديم زمانى معتقد شـويـم ، بـه تـعـدد واجـب الوجود قائل شده ايم و از آن جا كه ثابت شده است واجب الوجود يكى بيش نيست ، ديگر نمى توان جز خداوند متعال را قديم زمانى دانست .
2 ـ دليـل نـقـلى : مـتـكـلمـان افـزون بـر دليـل عـقـلى ، بـه دليـل نـقـلى نـيـز دسـت آويخته و مدّعى شده اند كه حدوث زمانى ماسوى اللّه ، اجماع تمام اديان توحيدى است .
2 ـ 2 ـ پاسخ فلاسفه اسلامى
در بـرابـر، فـيـلسـوفـان بـه هـر دو دليـل ـ عـقلى و نقلى ـ پاسخ داده اند. آنان در پاسخ به دليـل عـقـلى گـفـتـه اند: حدوث ذاتى عبارت از (امكان خاص ) است . فيلسوفان در تعريف حدوث ذاتـى گـفته اند: (تقدّم نيستى ذات ممكن بر وجود آن .) و به بيانى ديگر: (تقدّم عدم مجامع بر هستى شى ء.) ابن سينا در تعريف و توصيف امكان ذاتى مى گويد:
فـيـلسـوفـان ثـابـت كـرده انـد كـه هـر حـادثـى مـسـبـوق بـه مادّه و زمان است . بـنـابـرايـن اصـل فـلسـفـى ، هر چه به پيش بازگرديم ، به زمان آفرينش موجودات نخواهيم رسـيد و تسلسل موجودات از لحاظ زمانى بى نهايت ادامه مى يابد و فرض آغازى زمانى براى عـالم و مـخـلوقـات ناممكن است . از سويى ديگر، اثبات آغاز زمانى براى وجود عالم ، با علّيّت تـامـّه و فـيـّاض عـلى الاطـلاق و قـديـم الاحـسـان بـودن خـداونـد مـتـعـال نـيـز نـاسـازگـار اسـت . بـنـابـر اصـل عـلّيـّت تـامـّه و فـيـض عـلى الاطـلاق خـداونـد متعال ، انقطاع معلول از علّت و فيض از مفيض و مخلوق از خالق ناممكن است .
هـمـچـنـين ، فيلسوفان در پاسخ به دليل نقلى گفته اند: آنچه مورد اجماع و اتفاق اديان است ، حدوث عالم است ، نه حدوث زمانى اش و چنان كه گفته شد، حدوث اعمّ از حدوث زمانى است .
بارى ، موضوع حادث و قديم و ملاك حدوث و قدم ، جدالى سخت ميان متكلمان و فيلسوفان مسلمان بـرانگيخته است . برخى متكلمان پا از اين فراتر نهاده و فيلسوفان را در ملاك حدوث و قدم و بـرخـى مـسـائل اعـتـقـادى تـكـفـير كرده اند. صوفى و متكلّم مشهور، محمّد غزّالى در كتاب تهافة الفـلاسـفـه در بـيست مساءله بر فلاسفه تاخته و آنان را به تناقض گويى متهم كرده است و ابن سينا را به دليل چند موضوع ، از جمله اعتقاد به قدم عالم كافر دانسته است . غزّالى حدوث زمـانـى عـالم را اجـمـاع هـمـه اديـان الهـى مـى دانـد و مـعـتـقـد اسـت كـه جـز خـداونـد متعال ، همه چيز داراى حدوث زمانى است
-
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۵:۵۲ #9
بحثحادث و قدیم این است که آیا همه چیز در عالم حادث است و هیچ چیز قدیم نیست. یعنی هر چه را در نظر بگیریم قبلا نبوده و بعد هستشده است، یا همه چیز قدیم است و هیچ چیز حادث نیست، یعنی همه چیز همیشه بوده است، یا برخی چیزها حادثند و برخی چیزها قدیم، یعنی مثلا شکلها، صورتها، ظاهرها حادثند، اما مادهها، موضوعها، ناپیداها قدیمند؟ و یا اینکه افراد و اجزاء حادثند اما انواع و کلها قدیمند. یا اینکه امور طبیعی و مادی حادثند ولی امور مجرد و ما فوق مادی قدیمند، و یا اینکه فقط خدا یعنی خالق کل و علة العلل قدیم است و هر چه غیر او استحادث است. بالاخره جهان حادث استیا قدیم؟
متکلمین اسلامی، معتقدند که فقط خداوند قدیم است و هر چه غیر از خدا است که به عنوان «جهان» یا «ماسوی» نامیده میشود، اعم از ماده و صورت، و اعم از افراد و انواع، و اعم از اجزاء و کلها، و اعم از مجرد و مادی همه حادثند، ولی فلاسفه اسلامی معتقدند که حدوث از مختصات عالم طبیعت است، عوالم ما فوق طبیعت، مجرد، و قدیمند. در عالم طبیعت نیز اصول و کلیات قدیمند، فروع و جزئیات حادثند. علیهذا جهان از نظر فروع و جزئیات حادث است اما از نظر اصول و کلیات، قدیم است.
بحث در حدوث و قدم جهان تشاجر سختی میان فلاسفه و متکلمین بر انگیخته است. غزالی که در بیشتر مباحث مذاق عرفان و تصوف دارد و در کمترین آنها مذاق کلامی دارد، بو علی سینا را به سبب چند مساله که یکی از آنها قدم عالم است تکفیر میکند. غزالی کتاب معروفی دارد به نام «تهافت الفلاسفه» در این کتاب بیست مساله را بر فلاسفه مورد ایراد قرار داده است و به عقیده خود تناقض گوئیهای فلاسفه را آشکار کرده است. ابن رشد اندلسی به غزالی پاسخ گفته است و نام کتاب خویش را «تهافت التهافت» گذاشته است.
متکلمین میگویند اگر چیزی حادث نباشد و قدیم باشد، یعنی همیشه بوده و هیچگاه نبوده که نبوده است، آن چیز به هیچوجه نیازمند به خالق و علت نیست. پس اگر فرض کنیم که غیر از ذات حق اشیاء دیگر هم وجود دارند که قدیمند طبعا آنها بی نیاز از خالق میباشند پس در حقیقت آنها هم مانند خداوند واجب الوجود بالذاتند، ولی براهینی که حکم میکند که واجب الوجود بالذات واحد است اجازه نمیدهد که ما به بیش از یک واجب الوجود قائل شویم، پس بیش از یک قدیم وجود ندارد و هر چه غیر از او استحادث است.
پس جهان، اعم از مجرد و مادی و اعم از اصول و فروع، و اعم از انواع و افراد، و اعم از کل و اجزاء و اعم از ماده و صورت، و اعم از پیدا و نا پیدا حادث است.
فلاسفه به متکلمین پاسخ محکم دادهاند، گفتهاند که همه اشتباه شما در یک مطلب است و آن این است که پنداشتهاید اگر چیزی وجود ازلی و دائم و مستمر داشته باشد حتما بی نیاز از علت است، و حال آنکه مطلب این چنین نیست. نیازمندی و بی نیازی یک شیء نسبت به علت به ذات شیء مربوط است که واجب الوجود باشد یا ممکن الوجود، (1) و ربطی به حدوث و قدم او ندارد. مثلا شعاع خورشید از خورشید است، این شعاع نمیتواند مستقل از خورشید وجود داشته باشد، وجودش وابسته به وجود خورشید و فائض از او و ناشی از او است، خواه آنکه فرض کنیم زمانی بوده که این شعاع نبوده است و خواه آنکه فرض کنیم که همیشه خورشید بوده و همیشه هم تشعشع داشته است. اگر فرض کنیم که شعاع خورشید ازلا و ابدا با خورشید بوده است لازم نمیآید که شعاع بی نیاز از خورشید باشد.
فلاسفه مدعی هستند که نسبت جهان به خداوند نسبتشعاع به خورشید است، با این تفاوت که خورشید به خود و کار خود آگاه نیست و کار خود را از روی اراده انجام نمیدهد ولی خداوند به ذات خود و به کار خود آگاه است.
در متون اصلی اسلامی گاهی به چنین تعبیراتی بر میخوریم که جهان نسبت به خداوند به شعاع خورشید تشبیه شده است، آیه کریمه قرآن میفرماید:
الله نور السموات و الارض (2) مفسران در تفسیر آن گفتهاند یعنی خداوند نور دهنده آسمانها و زمین است، به عبارت دیگر وجود آسمان و زمین شعاعی است الهی.
فلاسفه، هیچ دلیلی از خود عالم بر قدیم بودن عالم ندارند، اینها از آن جهت این مدعا را دنبال میکنند که میگویند خداوند فیاض علی الاطلاق است و قدیم الاحسان است، امکان ندارد که فیض و احسان او را محدود و منطقع فرض نمائیم. به عبارت دیگر: فلاسفه الهی با نوعی «برهان لمی» یعنی با مقدمه قرار دادن وجود و صفات خدا به قدم عالم رسیدهاند. معمولا منکران خدا قدم عالم را عنوان میکنند، فلاسفه الهی میگویند همان چیزی که شما آن را دلیل نفی خدا میگیرید، از نظر ما لازمه وجود خداوند است، به علاوه از نظر شما قدم عالم یک فرضیه است و از نظر ما یک مطلب مبرهن.
1- حکماء این مطلب را با این تعبیر بیان میکنند: «مناط احتیاج شیء به علت، امکان است نه حدوث» برای تفصیل این مطلب رجوع شود به کتاب «علل گرایش به مادیگری» از مرتضی مطهری.
2- سوره نور، آیه 35
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۵, ۲۱:۵۲ #10
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 6
- مورد تشکر
- 2 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به نام خدا
سلام
ممنون از اين پاسخ كامل و مفيد
به نظر من نظر فلاسفه دقيق تر و صحيح تر است چرا كه اصلا معني نداره كه خالقي در برهه اي و در مرحله اي باشد كه مخلوقي نداشته باشد ، در واقع بايد مخلوقي باشد كه صفت خالقيت خدا كه عين ذات اوست معني داشته باشد و اگر بگوييم مرحله اي بوده كه مخلوق نبوده پس در آن مرحله خالقيت خدا تعارفي بوده چون مخلوقي نبوده كه خداوند خالق آن باشد و اين بي معني است و نظر فلاسفه صحيح است.
ممنون
ویرایش توسط فقير : ۱۳۸۷/۰۷/۱۵ در ساعت ۲۲:۱۱ دلیل: اصلاح
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری