-
۱۳۸۶/۰۷/۰۴, ۲۱:۱۲ #1
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۵
- نوشته
- 19
- مورد تشکر
- 32 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
لطیفه ها و آیات قرآن
با اجازه دوستان عزیز من چند لطیفه این جا نقل می کنم و دوست دارم دوستان دوستی کنند و برای لطیفه هایی که امکان دارد به آیه یا روایتی اشاره کنند
البته نمی دانم این کار خوبه یا نه
به هر حال لطیفه ها رو براتون می نویسم
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۶/۰۷/۰۸, ۱۱:۲۱ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
نقل قول : لطیفه ها و آیات قرآن
دوست عزيزمان ali1346 كه ننوشت .منم براي خالي نبودن عريضه يك لطيفه براتون
مي نويسم .
:رز: :رز: :رز:
روزي شخصي به ديدار بيماري رفت. به او گفت: خدا را شكر كن وحمد او را به جاي آور. گفت چگونه شكر كنم و حال آنكه خدا فرموده است: ((لئن شكرتم لازيدنكم)) ابراهيم /11 "يعني اگر شكر كني بر شما زياد كنم."
مي ترسم اگر شكر او را بكنم بيماري من بدتر شود!!! :خندان: :خندان: :خندان:
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۶/۰۷/۱۲, ۰۴:۵۹ #3
نقل قول : لطیفه ها و آیات قرآن
به نام خدا
با عرض سلام
سربازي از غنيمت هاي جنگي ، تنعا يك عدد مشك دزديد ! فردي كه او را ديد و گفت :" و من يغلل يات بما غلّ يوم القيامه" ؛ "و هر كس خيانت كند ، روز رستاخيز انچه را در ان خيانت كرده با خود به صحنه قيامت مي اورد " (سوره اعراف ايه 31 ) سرباز گفت : چه بهر ، چون در ان روز ، هم بارم سبك است و هم خوشبو .
يا حق
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۶/۰۷/۲۳, ۲۱:۲۹ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
پاسخ: لطیفه ها و آیات قرآن
در زمان هارون الرشید ، مردی ادعای پیامبریک کرد . او را پیش هارون الرشید آوردند . خلیفه دستور داد تا پیامبر دروغین را تازیانه بزنند . او را بر زمین انداختند و پشت و پهلوی او را با شلاق سیاه کردند ، و آن بدبخت ، موقع شلاق خوردن ، ناله و فریاد می کرد و خیلی بی صبری می نمود . مأمون که کودکی بیش نبود و در آن جلسه حضور داشت ، نزدیک آمد و خطاب به آن مرد گفت : فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل (احقاف /34) صبر کن همانگونه که پیامبران الوالعزم صبر کردند.
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۶/۰۷/۲۴, ۲۰:۵۹ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
پاسخ: لطیفه ها و آیات قرآن
پیامبر دروغی
شخصی به نام نصرا... ادعای پیامبری کرد او را گرفته و نزد خلیفه بردند. خلیفه از او پرسید : حال که ادعا میکنی فرستاده خدا هستی ، آیا آیهای از قرآن بر نبوت تو دلالت میکند. پیامبر دروغی فورا این آیه را خواند: اِذا جاءَ نَصراللّهِ وَ الفَتح
دلیل ترک نماز
فردی نماز نمیخواند ، به او گفتند: چرا نماز نمیخوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمیخوانید؟ قرآن میفرماید: لا تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید و بقیه آیه را که چنین است نخواند: لا تقرَبوا الصَّلاةَ و اَنتُم سُکری ؛ نزدیک نماز نشوید در حالی که مستید. اطمینان قلبی
همسایه (اصمعی) از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت : آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه جواب داد: بله آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا مطمئنم ، اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم علیهالسلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَم تومِن ، مگر ایمان نیاوردهای) و ابراهیم علیهالسلام پاسخ داد: (بَلی وَلکِن لِیَطمئنَّ قَلبی ؛ چرا ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.)
بهره اندک
روزگاری مردم دمشق به بیماری طاعون گرفتار شدند. در این هنگام (ولید بن عبد الملک) تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود. به او گفتند : مگر سخن خدای بزرگ را نشنیدهای که میفرماید : قُل لَن یَنفعکُم الفِرار اِن فَرَرتُم مِن الموت اَو القَتلِ ، و اذاً لا تَمتَعون اِلا قلیلاً ؛ بگو از مرگ یا کشته شدن فرار کنید سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت ولید گفت : من فقط همان بهره کم را میخواهم نه چیز دیگری را!!
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۶/۰۷/۲۵, ۰۴:۲۳ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
پاسخ: لطیفه ها و آیات قرآن
كودكي در مكتب خانه براي معلم خود مي خواند:
" وَ اِنَّ عَليكَ الَّلعنَةَ اِلي يومِ الدين : و لعنت تا روز قيامت بر تو خواهد بود."(حجر/35)
و مكرر آيه را تكرار ميكرد. معلم عصباني شد و گفت:
عليك و علي والدَيكَ : بر تو و بر پدر و مادرت باد.
كودك گفت: در اين قرآن كه من مي خوانم( عليك) هست و ( علي والديك) نيست. آيا آنرا اضافه كنم؟!
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۶/۰۹/۲۰, ۰۷:۰۶ #7
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۵
- نوشته
- 742
- مورد تشکر
- 1,784 پست
- حضور
- 9 روز 5 ساعت 34 دقیقه
- دریافت
- 21
- آپلود
- 0
- گالری
-
119
آيت الكرسي
اين هم يه ماجراي ناب و خواندني
مقدمه:
البته دوستان توجه داشته باشيد كه بدون شك خواندن آيت الكرسي خصوصا در سفر بسياري از بلاها را از انسان دور مي كند و در اين ماجرا مسئله چيز ديگري است
يه روز توي جبهه عمليات در منطقه ماهوت بود فكر مي كنم نصر 5 اگه اشتباه نكنم يكي از دوستان روحاني عقب لنكروز با بسيجيان داشند از يك سراشيبي تند پايين مي رفتند خيلي شيب تندي داشت خيلي هم خطرناك روحاني اعلام كرد بچه ها بياييد باهم دسته جمعي آيت الكرسي رو بخونيد تا مبادا خطري ما را تهديد كند همگي دسته جمعي شروع كردند و آيت الكرسي رو خوندند همينكه تموم شد كمي بعد ترمز ماشين بريد و ماشين به ته دره سقوط كرد البته كسي طوريش نشد تنها يكي از بچه ها و دوستان بنده در اين ماجرا به شهادت رسيد
البته جمعيت زيادي عقب لنكروز بودند و با اتفاقي كه افتاد خطر بزرگي از اين جمع رفع شد .:salavat:
-
-
۱۳۸۶/۰۹/۲۰, ۰۷:۲۹ #8
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۵
- نوشته
- 742
- مورد تشکر
- 1,784 پست
- حضور
- 9 روز 5 ساعت 34 دقیقه
- دریافت
- 21
- آپلود
- 0
- گالری
-
119
دفع خطر سگ
همتون شنيديد كه اگه كسي با يك سگ برخورد كند و بترسد كه مبادا اورا گاز بگيرد اين آيه :
وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِرو بخواند
و يا
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ {البقرة/171}
تقريبا اولين باري كه براي تبليغ به يك روستا رفته بودم يادم مي آيد مسيري كه ميرفتم سگي وجود داشت كه خيلي درنده بود و خيلي پارس مي كرد همين كه من به اونجا رسيدم براي اولين بار بود اولش ترسيدم بعد سرجاي خودم ايستادم :غافلگیر:و آيه رو خوندم ناگهان متوجه شدم سگ سرجاي خودش زمين گير شد و كم كم آرام شد و من هم كمي بعد به راهم ادامه دادم وقتي به خانه اون روستايي رسيدم اهل خانه گفتند فلاني شب اين سگ فلاني بدجور گيرميده باهاش چكار كردي گفتم هيچ اين آيه رو خوندم و كاري بهم نداشت مرد روستايي گفت خيلي عجيبه :Tajoob:كسي از دست اون سگ نتونسته نجات پيدا كنه همه ازش مي ترسند
واين بود اثر خواندن آن آيه:salavat:
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۶/۰۹/۲۰, ۱۵:۰۵ #9
به نام خدا
با عرض سلام
روزي يك يهودي به حضرت علي (عليه السلام ) گفت : هنوز پيامبر شما را دفن نكرده بودند كه اختلاف در ميان شما پيدا شد .
حضرت فرمود : اختلافي كه در ميان ما پيدا شد از فراق او بود نه در دين او حال آنكه پاهاي شما هنوز از گل و لاي نيل خشك نشده بود كه به پيغمبر خود گفتيد :"اجعل لنا الها كما لهم الهه "براي ما خدايي پيدا كن همچنان كه بت پرستان را خداياني است
ان يهودي از اين جواب منفعل شد
يا حق
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۶/۱۱/۲۶, ۲۰:۲۶ #10
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
فقیر و مأمون
فقیری نزد مأمون آمد و گفت: فقیرم. مأمون گفت: ما همه فقیر هستیم! چنانکه خداوند میفرماید: (یاأیُّهَا النّاسُ أنْتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللّهِ)؛(1) «ای مردم! شما همگی نیازمند به خدایید.» فقیر گفت: اراده حج دارم. مأمون گفت: (وَلِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیهِسَبیلاً...)(2)؛ «و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه جاوج کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند.» اگر پول نداری حج از تو ساقط است. فقیر گفت: من به امید کمک نزد تو آمدهام، نه سخنرانی.
__________________
1. فاطر/ 15.
2. آل عمران/97.
ویرایش توسط valayat : ۱۳۸۶/۱۱/۲۶ در ساعت ۲۰:۲۷
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری