-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۲:۲۹ #1
انسان آزاد است
لودویک فوئرباخ اندیشمند آلمانی بر حسب آرزوی بی پایان قلب بشر به تعریف و تبیین مفهوم خداوند پرداخت. او گفت: ((خدایی وجود ندارد. خداوند به عنوان یک واقعیت عینی وجود ندارد. خدا فقط یک آرزو است. انسان می خواهد قادر مطلق شود؛ همه جا حاضر و دانای مطلق باشد؛ او میخواهد قادر مطلق بشود؛ همه جا حاضر و دانای مطلق باشد؛ او می خواهد خدا باشد ؛ این نیاز انسان است؛ نیاز بینهایت شدن؛ نیاز جاودانه شدن؛ نیاز به قدرت مطلق رسیدن.))
کارل مارکس خدا را یک تلاش ایدئولوژیک برای گریز از واقعیت عینی دانست. مارکس میگفت که مردم گرفتار فقر و رنج و بدبختی به رویایی نیاز دارند که بتوانند به آنها امید بدهد. مردم با انواع ناامیدیها در فقر و بیچارگی مطلق به سر میبرد؛ به طوری که نمی توانند بدون این رویا آینده ای را برای خود متصور باشند؛ آنها قادر به تحمل این واقعیت غیرقابل تحمل نیستند. پس خدا تریاک است.
دین افیون توده هاست. دین یک داروست. دین به انسان کمک میکند و به او دلداری میدهد. پس دین یک نوع مسکن است. انسان درد زیادی میکشد و نسبت به یک مسکن درد احساس نیاز میکند- چیزی که امروز نیز مصداق عینی دارد- امروز بشر با نگون بختی دست به گریبان است؛ اما فردایی از راه میرسد که همه چی در آن رو به راه میشود.
مارکس میگوید که چرا برکت عیسی اینگونه اهمیت پیدا کرده است: فقرا انسانهای محترمی هستند. چرا؟ چرا چون آنها وارثان ثروت خدا هستند. عیسی میگوید: ( کسانی که اینجا آخرینند و آنجا اولینند) پس به این ترتیب انسان فقیر احساس شادی میکند و فقرش را از یاد میبرد. عیسی برای این داروهای محرک معناهای متفاوتی را در نظر دارد اما مارکس فکر میکند که اینها صرفا دارو هستند.
مارکس خیلی منطقی به مساله نگاه میکند. وقتی مردم در بدبختی هستند آنها فقط یک راه برای تحمل آن دارند؛ اینکه بتوانند آینده ی بهتری را در ذهن بپرورانند.
شما زن زیبا ندارید؟ نگران نباشید در بهشت هر تعداد زن که بخواهید وجود دارد- هر کسی میتواند تعداد زیادی از آنها را داشته باشد-شما میتوانید در آنجا با زیباترین زنان همبستر شوید. آنها اینقدر زیبا هستند که هیچوقت پیر نمیشوند و همیشه در سن شانزده سالگی میمانند. این چیزها رویای مردان است.
شما در روی زمین نمیتوانید به الکل دست پیدا کنید؟ یا حتی اگر بتوانید، سخت است یا گران است و یا در راه تهیه آن هزار و یک مسئله وجود دارد.
اما در فردوس جویبارهای شراب و الکل در آن جاریست...
مارکس میگوید که مذهب نتها یک فریب است. فریبی برای استثمار مردم؛ فریبی برای نگه داشتن آنها زیر سلطه؛ فریبی است تا آنها نتوانند شورش کنند. مارکس ضربه ای سخت بر باورهای کهنه وارد کرد.
فریدریش نیچه ضربه ای دیگر را بر پیکر خداباوران وارد کرد. او گفت:
خدا چیزی جز ناتوانی اراده برای دوست داشتن نیست. وقتی انسان با جامعه پیر؛ فاسد؛ کودن و مردنی میشود؛ شروع به اندیشیدن به خدا میکند. چرا؟ چون مرگ کم کم دارد نزدیک میشود و انسان باید آن را بپذیرد. انسان در حال کناره گیری از زندگیست؛ زندگی دارد از دستهایش در میرود؛ و او هم نمیتواند کاری انجام دهد؛ انسان باید مرگ را بپذیرد. خدا حلقه ای برای پذیرش مرگ است و مرگ تنها از سوی کسانی که ضعیف و ناتوان شده اند پذیرفته میشود.
نیچه میگفت: ایده ی خدا از ذهن زنانه آمده است. او میگفت بودا و مسیح هر دو زن صفت هستند. آنها در حقیقت مذکر نیستند. آنها بسیار انعطاف پذیرند. بودا و مسیح کسانی هستند که شکست را پذیرفته اند.
آنها اصلا جنگ نمیکنند. آنها برای بقا نمیجنگند. وقتی آدم جنگ برای بقا را متوقف میکند مذهنی میشود. وقتی اراده برای رسیدن به قدرت کاری انجام ندهد؛ انسان از زندگی بیزار میشود و میمیرد و به خدا و کارهای مرتبط دیگر می اندیشد. خدا مخالف زندگیست. زندگی ارده برای به قدرت رسیدن است. زندگی مبارزه است؛ مبارزه ای دائمی. زندگی ستیز است و انسان بایددر این ستیز پیروز شود. ولی وقتی افراد ضعیف میشوند دیگر نمیتوانند به پیروزی برسند؛ ان ذهن شکست خورده به سمت مذهب حرکت میکند. پذیرش مذهب به معنای پذیرش شکست است.
فوئر باخ؛ مارکس؛ نیچه؛ این سه با هم فضایی را خلق کردند که در آن اعلان شد که (((خدا مرده است و انسان آزاد است))).
لطفا به جای حذف بی مورد مطالب جواب بدهید با حذف موضووعات واقعیت عوض نمیشود اگر حرف شما درسته چرا پس حذف مطلب میکنید؟؟؟/
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۱۷:۴۰ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
حذف؟!
توهم نبوده احتمالا این حذف؟!
کسی حذف کرد؟!
من که نمی بینم کسی حذف کرده باشه!
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۲۰:۱۰ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
دین فطری است
حضرات مارکس و فروید و باخ و نیچه نیز فقط با کلمات بازی کرده اند. وگرنه همه این مسایل را جایش می توان کلمه الحاد نیز گذاشت و بدرستی برای الحاد نیز صادق است
اری دین یکی از فطریات و ضروریات بشر استمحکم تربن دلیل براینکه انسانها به راستی واقعیتحالت محدود خودشان را تجربه کرده اند این است که أنها چه خداشناس ، چه همه خدایی و چه ملحد باشند ، همه عمر خود درگیر یک تلاش سخت هستند تا بر محدودیت وجود متناهی شان غلبه کنند. اگر تناهی غیر واقعی و موهوم باشد ، پس حتی معتقد به همه خدایی باید بپذیرد که همين مطلب خود کلی ترین ،مبرمترين ، مشکل ترین و آشکار ترین مانع واقعی درزندگی او برای غلبه بر آن است . همینطور ملحد نیز میپذیرد که همه انسانها مشتاق تعالی یافتن از شرایط متناهی شان هستند . سارتر گفته است طرح و برنامه انسان اینست که خدا شود . در بیانی ملایم تر انسان اشتیاق بنیادین و فطری به تعالی بخشیدن خود دارد . راههای زیادی برای تعالی یافتن وجود دارد ، اما این حقیقت که انسانها در جستجوی تعالی یافتن در یک مسیر یا مسیر دیگر ، خواه کافی یا ناکافی هستند استدلالی کافی است براینکه آنها به واقعیت متناهی بودنشان وقوف دارند اشلایر ماخر گفته است که «همه انسانها یک احساس وابستگی مطلق دارند » . حتی فروید نیز اینرا میپذیرد . آگوستین گفته که همه انسانها محتاج خداوند هستند . حتی سارتر میپذیرد که به راستی چنین است .(قران : اگاه باشید ای مردم که شمایید که بخداوند نیاز دارید و خداوند بی نیاز و فرازانه است ..) هایدگرانسان را به عنوان dasein، وجود در آنجا یا جهش یکباره در وجود thrust-one میداند....
وقتی نوعی استعداد بالقوه در همه انسانها برای استعلا هست که تمام معتقدین و ملحدین بزرگ ازفویر باخ تا فروید ان را تایید کردند ..که تجربه دینی امری فراگیر است و دوعنصر اساسی دارد یکی علم به تعالی و دیگری سرسپردگی و چون انسان تمایلی بنیادین برای متعالی ساختن خویش دارد و چون امکان فراتر از فرد رفتن نیست مگر انکه ورایی باشد که انسان بتواند بدان سو تعالی جوید.....این سرسپردگی به امر متعالی ، انسان توانایی متعالی ساختن خویش را می یابد وچون انسان تمایلی بنیادین به تعالی یافتن دارد ، و چون انسان تمایلی برای متعالی ساختن خویش دارد و چون امکان فراتر از فرد رفتن نیست مگر انکه ورایی باشد که انسان بتواند بدان سو تعالی جوید ...تجربه دینی ِ خود استعلایی برای وجود انسانی اش اصل است . انسان باید تعالی جوید ولی او نمیتواند به تعالی دست یابد مگر آنکه امری متعالی ورای خویش باشد که بدان وسیله خودش را تعالی بخشد....پس میتوان نتیجه گرفت که امر متعالی برای براوردن تمایل بنیادین انسان وبرای تعالی جستن ضرورت داشته باشد و چون این تمایل و سائقه متعالی در اساسی ترین جنبه اش ان چیزی است که تجربه دینی خوانده میشود پس دین چه خوب چه بد از فطریات است و برای انسان ضروری است .خلاصه ر.ک : گیسلر :108 الی 112
اصولاً چنانكه دينپژوهان بزرگي چون ميرچا الياده بحث و بررسي وتحقيق كردهاند، انسان، انسان ذاتا دينورز است .((Homo Religiosus
(اینچنین است که امروزه در قرن بیست و یکم همچنان نزدیک به یک میلیارد بت پرست وجود دارد بت پرستانی که حتی به الت بت متوسل میشوند (شرق اسیا) و بقول فروید در کتاب اینده ی یک پندار و جناب راسل در کتاب چرا مسیحی نیستم دین زاییده ترس و جهل است اگر چنین بود پس باید مدتها بت پرستی(و حتی هر نوع دینی) از بین میرفت نه در دنیای متمدن امروز هم هنوز نوع اولیه ان وجود داشته باشد(بت پرستی) بعلاوه هیچ دانشمندی بدین و مذهب و خداوند نباید معتقد می بود . از اینرو چون کمونیسم شوروی سابق چنین میپنداشت با دین و نشانه های ان سالها به سختی مبارزه کرد چون دین را را نشات گرفته از جهل و ترس میدانست اما این کمونیسم بود که از بین رفت و به موزه پیوست)
دین یک نیاز معنوی انسان است که همه انسانها واجد ان هستند
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ »
«مصمم و با میل کامل به دین روی آور ، دینی که خداوند آنرا با سرشت بشر درآمیخته و مردمان را بدین سرشت آفریده ، دگرگونى در این آفرينش خداوند نیست این دین استوار است ، ولی بیشتر مردم به این حقیقت نا آگاهند » روم 30
دین افیون توده هاست ....
از حضرت مارکس در شناخت مارکسیسم ا نقل کرده اند دین افیون مخلوق ستم دیده است . اما باید گفت چه دینی دینی مسخ شده معاصر با مارکس . اتفاقا من میگویم الحاد افیون مخلوق ستم دیده است و توده هاست . مثال ساده : بی چیزان بی دین را در نظر بگیرید !! ببینید یک کاگر بی دین اندک مزدش را در چه جایی خرج میکند . چگونه یک معتاد به مشروب افیون خود می باشد چگونه یک معتاد به مواد مخدر و هزاران مثال دیگر میتوانی در اطراف خود بیابید چگونه الحاد از ریشه انسان را به پرتگاه نابودی میکشاند . اسمش ازادی نیست اسمش اسیر شهوت نفس بودن است از اینرو است که سزاوار است که بگوییم الحاد افیون توده هاست
و سرمایه داران هم سود و درامدشان در رواج الحاد است... در اسیر شهوت نفس کردن مردم... و خلق ستم دیده با الحاد هماره ستم دیده خواهد ماند ... و همیشه برده و مصرف کننده ای خواهند بود که باید نیازهای شهوانی خود را با زحمت فراهم کند
در جهان بینی مادی برای اینکه افراد بی هویت می پرورد به تبع اون در مقابل دیگران و وقایع اطراف ان ذاتا انسان را بدون اجساس مسولیت میکند... اما اینجا از یکی از ارکان اینست که همه مسولید ... اشاره به سنتهای تاریخی در قران بسیار جالب است
لزوم مبارزه :
انکس که گرفتار جاه طلبی افراطی شده وقتی قدرتی بدست می اورد کوشش میکند فساد کند و تولید کاورزی را از بین ببرد و نسلی را ضایع نماید مائده 67 سرمایه داران هم با الحاد میتوانند سودهای کلانی از ان خود کنند نه با دین از راه های غیر مشروع زودتر به این هدف میرسند
و انانکه از شهوات خود پیروی می کنند میخواهد شما را به انحراف و سقوط بزرگی بکشانند .نسا 27
وچقدر زیبا و عمیق است
فرعون در زمین برتری جویی کرد و مردم را دسته دسته ( طبقات مختلف - جامعه طبقاتی) ساخت گروهی از انان را خوار و ذلیل کرد و زنانشان را برای خدمتکاری زنده نگهداست وی از فساد انگیزان بود
چرا در زمین اقوام و ملتهای مردمی (باغیرت و شرف) نباشند تا در برابر تبهکاران زمین مقاومت کنند و انان را از فساد و هرزگی بازدارند . هود 116
این همان اصل تضاد مارکسیم است
تیلیخ دین ذاتا اخلاقی است و اخلاق ذاتا دینی است
حالا دین افیون توده هاست یا الحاد؟ با االحاد انسان نمی تواند واقعا شاد باشد چون همیشه از درون تحت فشار است از اینرو می بنیم که برخی از جنایتکاران و قاتلان یا سراجام خودکشی میکنند یا دیوانه میشودند چون نمی توانند با خلوت کنند و با درونشان کنار بیایند
: اطمینان اولین نشانه جهل است از اینرو جاهلان هماره مطمئنند
از مدیر ویژه جناب منتظران خواهشمندم این عکس ها را حذف نکنند
ویرایش توسط mmj : ۱۳۸۷/۰۷/۱۴ در ساعت ۲۳:۰۳
-
۱۳۸۷/۰۷/۱۴, ۲۱:۱۱ #4
سلام ، دوست عزیز اول ازتون خواهش میکنم که این متن رو تا انتها بخونید و بعد جواب بدید . چیزی که میخوام بگم شاید شما تا بحال زیاد شنیده باشین ولی اینبار ازتون خواهش میکنم بیشتر روش فکر کنین ، فکر کنم آدم اگه یکم به خودش و به دنیایی که در اون زندگی میکنه با دقت نگاه کنه خوبه ،طبق صحبت این افراد در تفکر بیخدای باید اسانها و تمام چیزهایی که در این دنیا وجود دارن کاملا تصادفی بوجود اومده باشن ؟! این مثال خیلی سادس ، شما با دیدن یک نقاشیه زیبا ، خواندن یک شعر دلنشین ، فهمیدن یک قانون علمی بزرگ آیا براتون سوال پیش نمیاد که خالق این اثر کیه ؟ حتی اگه این سوال مستقیم در ذهنتون بوجود نیاد ناخودآگاه پدیدآورنده اون اثر رو تحسین میکنید و یا حتی اگه خوشتون نیاد پیش خودتون فکر میکنین چقدر طرف بیکار بوده که چنین چیزی رو کشیده ، نوشته ویا کشف کرده؟!
حال یه کم به خودمون دقت کنیم ، به جهان اطرافمون ، جهانی که پر از چیزهای عجیبه ، پر از موجودات مختلف و متفاوت ، آیا فکر نمیکنین که این همه اثر هم باید یه خالقی داشته باشن ؟ باید یکی ایجادشون کرده باشه ؟! آیا نباید در خودمون با اینهمه شگفتی که در ما هست کمی بیشتر تامل کنیم ؟ آیا ممکنه چنین موجود پیچیده ای از روی تصادف بوجود اومده باشه ؟
نمیدونم به تاریخ علاقه دارین یا نه ؟ یا اصلا قبولش دارین یا نه ؟ تمام پیامبرانی در روی زمین اومدن انسانهای ضعیفی نبودن بکه برعکس انسانهایی شجاع ، قوی و بااراده بودن ، حضرت عیسی مریضها رو شفا میداد ، حتی مرده رو هم زنده میکرد ، حضرت موسی عصایی داشت که جادوی جادوگران رو از بین میبرد ، دریا رو میشکافت ، حضرت محمد کسی بود که کارهای باورنکردنیه خارج از قدرت عادی بشر انجام میداد و با تعداد کم پیروانش بر تعداد زیاد مخالفانش غلبه میکرد بدون هیچ ترسی ، از شجاعتهای حضرت علی ، امام حسین و سایر شخصیتهای مذهبی و با خدا هم در تاریخ کم نیومده ، اینکه این افراد نمیخواستن به قدرت حکومتی برسن رو با اینکه قوی نبودن یکی نکنید ، سخنان نقل شده از این افراد آنقدر استوار و محکمه و از روی ایمانی قوی گفته میشه که هیچ تزلزلی توش وجود نداره ،
اینکه میبینین بیشتر افراد ضعیف و ناتوان پیرو اینها میشن دلیلش چنگ زدن به یک ریسمان واهی یا آرزوی ناشدنی نیست ، دلیلش قدرت و نیروییه که ادیان الهی به پیروانش میده نیرویی که سالها توسط ثروتمندان و زورگویان تبدیل به تحقیر و پستی شده ، دین عزت و شرف رو به اونا برمگردونه ، دلیل اصلی مخالفت حکومتها با دین هم همین بوده ، اینکه ضعیفان قدرت بگیرن ،دیگه خودشون رو ضعیف ندونن و در مقابل ظلم بایستن ، ایستادگی در برابر ظلم ضعف نیست ، اینکه میبینید پیامبران به جنگ و رسیدن به قدرت حکومتی متوسل نمیشدن دلیلش محبتیه که نسبت به انسانها داشتن ، اینکه سعی کنن با سخن درست و عمل به اون دیگران رو هدایت کنند ، چون قدرتی که با زور بیاد دوامی نخواهد داشت ، این رو تاریخ هم به اثبات رسونده . دین انسان رو از استثمار زورگویان خارج میکنه ، تا حالا شنیدین که پیامبری از مردم مزد گرفته باشه؟! ، پس استثمار چه معنی ای پیدا میکنه ؟ برعکس حاکمان زورگو چقدر مردم رو به بیگاری میکشوندن ؟ آیا این استثمار نیست ؟
از نظر کسانی که به خدا اعتقادی ندارند مرگ پایان زندگیست ، پایان همه چی ، ولی کسی که به خدا ایمان میآورد مرگ را پایان زندگی نمیداند نه به خاطر ترس از ضعف جسمانی بلکه به این دلیل که اگر در دنیا زندگیه خوب و درستی داشته باشد پس از مرگ زندگیش در جهان دیگر بهتر خواهد بود ، و اگر زندگی درستی نداشته باشد ، پس از مرگ زندگیش بدتر از این دنیا خواهد شد . و زندگی که دین برای انسان تعریف میکنه نه تنها برای او در این دنیا باعث ضرر و آسیبی نخواهد شد بلکه سرشار از نشاط و نیرو و زیبایی است ، یعنی با ایمان به خدا انسان اول زندگیه این دنیایش را آباد میکند که نتیجه اش در جهان پس از مرگ صد برابر بهتر خواهد بود ، دین انسان را به کار و تلاش و پویندگی دعوت میکند و هیچ گاه ضعف و ناتوانی و سستی را از او نمیپذیرد ،او را از فقر نهی میکند و به بالندگی دعوت میکند .
زندگی جنگ است جنگی برای بهتر شدن ، بهتر زندگی کردن و برای اول خود و بعد دیگران زندگی بهتری را ایجاد کردن ، و دین راه این مبارزه را نشان میدهد به گونه ای که به کسی ستم روا نداری و برای بهتر شدن خودت دیگری را زیر پایت قرار ندهی ، جنگی که برای پیروز شدن باید ضعیفان را نابود کنی جنگ نیست ، ظلم است ، عقیده ایست که توانگران برای نابودیه ضعیفان و تنها برای نفع خود بوجود آورده اند .
در نهایت به نظر من اعتقاد به نبودن خدا ، ابزاری است برای انسانهای منفعتگرا تا اجازه هر کاری را به خود بدهند و برای بقایشان بجنگند به هر نحوی ، در حالی که حتی از ثانیه بعد خود اطلاع ندارند و حتی نمیتوانند مرگشان را به اندازه چشم بر هم زدنی به عقب بیاندازند و از نظر من تفکر بی خدایی تفکری است که بوجود آورندگانش کسانی هستند که نمیخواهند تن به حقیقت بدهند و از روی ضعف به این تفکر متوسل شده اند ، ضعفی ناشی از اینکه هر چه در این جهان بوجود می آید و هر اتفاقی که می افتد حتی اگر قدرتمندترین و ثروتمندترین فرد روی زمین باشی نمیتوانی جلوی آن را بگیری ، واضح ترینش مرگ . اینکه نمیخواهند قبول کنند که نیروی در جهان وجود دارد که از همه چیز برتر است و نابود شدنی نیست .
کمی فکر کنیم، نمی تواند همه چیز در این دنیا اتفاقی باشد ، نمی توان وجود یک نیروی برتر را نادیده گرفت !
و حالا آیا تفکر بی خدایی تفکری ناشی از ضعف بشریت برای تکیه بر قدرت خود و نادیده گرفتن خیلی چیزهای مهم نیست ؟
بهتون پیشنهاد میکنم که کتب آسمانی ادیان رو مخصوصا قرآن رو مطالعه کنید و کمی در اونها تامل کنید ، سخنان شخصیتهای بزرگ خدایی را نیز مطالعه کنید ، و بدون غرض در مورد همه چیز قضاوت کنید
موفق باشین
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری